سوره مؤمنون آیات 23تا 50

بازدید : 3619
زمان تقریبی مطالعه : 16 دقیقه
تاریخ : 16 آذر 1392
سوره مؤمنون آیات 23تا 50

***

[سوره المؤمنون (23): آيات 23 تا 25]

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (23) فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ (24) إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ (25)

ترجمه:

23- ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، به آنها گفت اى قوم من! خداوند يكتا را بپرستيد كه غير از او معبودى براى شما نيست، آيا (باز از پرستش بتها) پرهيز نمى‏كنيد؟

24- جمعيت اشرافى (و مغرور) از قوم نوح كه كافر شده بودند گفتند: اين مرد بشرى است همچون شما كه مى‏خواهد بر شما برترى جويد، اگر خدا مى‏خواست پيامبرى بفرستد فرشتگانى نازل مى‏كرد، ما چنين چيزى هرگز در نياكان خود نشنيده‏ايم.

25- او فقط مردى است كه مبتلا به نوعى از جنون است، بايد مدتى در باره او صبر كنيد (تا مرگش فرا رسد، يا از اين بيمارى رهايى يابد).

تفسير: منطق كوردلان مغرور

از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از توحيد و معرفت خداوند و دلائل عظمت‏ او در جهان آفرينش بود، همين مطلب را در آيات مورد بحث و آيات آينده از زبان پيامبران بزرگ و در لابلاى تاريخ آنها بيان مى‏كند.

نخست از نوح نخستين پيامبر اولوا العزم و منادى توحيد شروع كرده مى‏گويد:" ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، او به آنها گفت كه اى قوم من! اللَّه خداوند يگانه يكتا را بپرستيد كه غير از او معبودى براى شما نيست" ().

" آيا با اين بيان روشن از پرستش بتها پرهيز نمى‏كنيد"؟.

***" اما جمعيت اشرافى ثروتمند و مغرور كه چشمها را در ظاهر پر مى‏كنند و از درون خالى هستند، از قوم او گفتند: اين مرد تنها بشرى همچون شما است با اين قيد كه حس برترى جويى در او تحريك شده و مى‏خواهد بر شما مسلط شود و حكومت كند"!.

و به اين ترتيب انسان بودنش را نخستين عيبش دانستند و به دنبال آن متهمش ساختند كه او يك فرد سلطه جو است و سخنانش از خدا و توحيد و دين و آئين، همه توطئه‏اى است براى رسيدن به اين مقصود! سپس افزودند:" اگر خدا مى‏خواست رسولى بفرستد حتما فرشتگانى را براى اين منظور نازل مى‏كرد".

و براى تكميل اين استدلال واهى گفتند:" ما هرگز چنين چيزى را از نياكان پيشين خود نشنيده‏ايم كه انسانى دعوى نبوت كند و خود را نماينده خدا بداند"!.

*** ولى اين سخنان بى اساس در روح اين پيامبر بزرگ اثر نكرد و نوح هم چنان‏  به دعوت خود ادامه مى‏داد و نشانه‏اى از برترى‏جويى و سلطه‏طلبى در كار او نبود، لذا او را به اتهام ديگرى متهم ساختند و آن اتهام" جنون و ديوانگى" بود كه همه پيامبران الهى و رهبران راستين را در طول تاريخ به آن متهم ساختند، گفتند:

" او فقط مردى است كه مبتلا به نوعى از جنون است بايد مدتى در باره او صبر كنيد تا مرگ او فرا رسد و يا از اين جنون شفا يابد"!.

جالب اينكه آنها در اين تهمت خود نسبت به اين پيامبر بزرگ تعبير"" را (داراى نوعى جنون است) به كار بردند، تا بر اين واقعيت سرپوش نهند كه زندگى اين پيغمبر و سخنان او همگى بهترين نشانه عقل و دانش او است در حقيقت آنها مى‏خواستند بگويند همه اينها درست است، ولى جنون فنون و چهره‏هاى مختلفى دارد كه در بعضى مظاهر عقل نيز هست!! جمله‏ ممكن است اشاره به انتظار مرگ نوح باشد كه مخالفان براى آن دقيقه شمارى مى‏كردند تا آسوده خاطر شوند، و ممكن است تاكيدى بر نسبت جنون به او باشد يعنى انتظار بكشيد تا از اين بيمارى بهبودى يابد! « بعضى نيز گفته‏اند اين جمله اشاره به اين است كه او را مدتى به زندان بيفكنيد و بعضى گفته‏اند منظور اين است فعلا او را به حال خود رها كنيد تا بعد، ولى اين دو تفسير چندان صحيح به نظر نمى‏رسد.».

به هر حال آنها در سخنان خود سه نوع اتهام واهى و ضد و نقيض براى نوح قائل شدند، و هر يك را دليل بر نفى رسالت او گرفتند.

نخست اينكه اصولا ادعاى رسالت از ناحيه بشر دروغ است! چنين چيزى سابقه نداشت اگر خدا مى‏خواست بايد فرشتگانى بفرستد.

ديگر اينكه او مرد سلطه جويى است و اين ادعا را وسيله‏اى براى رسيدن‏ به اين هدف قرار داده است.  سوم اينكه او عقل درستى ندارد و آنچه مى‏گويد: از اين رهگذر است!.

و از آنجا كه پاسخ اين ايرادها و اتهامات بى اساس و پريشان همه روشن بود و در آيات ديگر قرآن نيز آمده، قرآن در اينجا سخنى در اين زمينه نمى‏گويد.

زيرا از يك سو مسلم است رهبر انسان بايد از جنس خود او باشد تا با نيازها و دردها و مسائل انسان آشنايى داشته باشد، بعلاوه هميشه پيامبران از جنس بشر بوده‏اند.

از سوى ديگر از زندگى پيامبران به خوبى روشن مى‏شود كه مساله برادرى و تواضع و نفى هر گونه سلطه جويى از بارزترين صفاتشان بوده، و عقل و هوش و درايتشان نيز حتى بر دشمنانشان آشكار بوده و در لابلاى گفته‏هاشان به آن اعتراف مى‏كردند.

 [سوره المؤمنون (23): آيات 26 تا 30]

قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ (26) فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27) فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (28) وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (29) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ (30)

ترجمه:

26- (نوح) گفت پروردگارا مرا در برابر تكذيب‏هاى آنان يارى كن.

27- ما به نوح وحى كرديم كه كشتى را در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز و هنگامى كه فرمان ما (براى غرق آنان) فرا رسد و آب از تنور بجوشد (كه اين نشانه فرا رسيدن طوفان است) از هر يك از انواع حيوانات يك جفت در كشتى سوار كن، و همچنين خانواده‏ات را، مگر آنها كه قبلا وعده هلاكشان داده شده است (اشاره‏به همسر نوح و فرزند ناخلف اوست) و ديگر در باره اين ستمگران با من سخن مگوى كه آنها همگى هلاك خواهند شد!

 28- و هنگامى كه تو و همه كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شديد بگو ستايش خدايى را كه ما را از قوم ستمگر نجات بخشيد.

29- و بگو پروردگارا ما را در منزلگاهى پر بركت فرود آر، و تو بهترين فرود آورندگانى.

30- (آرى) در اين ماجرا آيات و نشانه‏هايى براى صاحبان عقل و انديشه است و ما مسلما همگان را آزمايش مى‏كنيم.

تفسير: پايان عمر يك قوم سركش‏

در آيات گذشته بخشى از تهمتهاى ناروايى را كه دشمنان نوح به او زدند خوانديم ولى از آيات ديگر قرآن به خوبى استفاده مى‏شود كه اذيت و آزار اين قوم سركش تنها منحصر به اين امور نبود بلكه با هر وسيله توانستند او را در فشار قرار دادند و آزار كردند، و نوح حد اكثر تلاش و كوشش خود را در هدايت و نجات آنها از چنگال شرك و كفر به خرج داد، هنگامى كه از تلاشهاى خود مايوس شد و جز گروه اندكى ايمان نياوردند از خدا تقاضاى كمك كرد چنان كه در نخستين آيه مورد بحث مى‏خوانيم:

" گفت: پروردگارا! مرا در برابر تكذيبهايى كه كردند يارى كن"  «" باء" در"" ممكن است" باء سببيه" باشد، يا مقابله، و" ما" در"" ممكن است" ماء مصدريه" باشد يا" موصوله" كه معانى آنها با هم تفاوت خواهد داشت، ولى اين تفاوت، تفاوت مهمى نيست (دقت كنيد).».

*** در اينجا فرمان پروردگار فرا رسيد و مقدمات نجات نوح و ياران اندكش و نابودى مشركان لجوج فراهم شد.

" ما به نوح وحى فرستاديم كه كشتى را در حضور ما و طبق فرمان ما بساز" (فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا).

تعبير" باعيننا" (در برابر ديدگان ما) اشاره به اين است كه تلاش و كوشش تو در اين راه در حضور ما است و تحت پوشش حمايت ما، بنا بر اين با فكر راحت و آسوده به راه خود ادامه ده و از هيچ چيز ترس و واهمه نداشته باش.

ضمنا تعبير به" وحينا" نشان مى‏دهد كه نوح طرز كشتى ساختن و چگونگى آن را از وحى الهى آموخت، و گر نه چنان چيزى- طبق نوشته تواريخ- تا آن زمان سابقه نداشت، به همين دليل نوح كشتى را آن چنان متناسب با مقصد و مقصود خود ساخت كه هيچ كم و كسرى در آن نبود! سپس ادامه مى‏دهد" هنگامى كه فرمان ما فرا رسد، و نشانه‏اش اين است كه آب از درون تنور خواهد جوشيد، بدان زمان طوفان نزديك شده است بلافاصله از تمام انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده) انتخاب و در كشتى سوار كن".

" و خانواده و دوستان با ايمانت را بر كشتى سوار نما، مگر آنها كه قبلا وعده هلاكشان داده شده است" (اشاره به همسر نوح و يكى از فرزندانش است).

و باز اضافه مى‏كند:" و ديگر در باره اين ستمگران (كه هم بر خويش ستم كردند و هم بر ديگران) با من سخنى مگو كه آنها همگى غرق خواهند شد و جاى گفتگو نيست"

البته اين اخطار به خاطر آن بود كه ممكن بود نوح تحت تاثير عواطف انسانى يا عاطفه پدر و فرزندى قرار گيرد و باز در باره آنها شفاعت كند در حالى كه آنها ديگر شايسته شفاعت نبودند.

در آيه بعد مى‏فرمايد:" هنگامى كه تو و همه كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شدى و استقرار يافتى خدا را به خاطر اين نعمت بزرگ سپاس بجا آور و بگو حمد خدايى را كه ما را از قوم ستمگر رهايى بخشيد" (فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏).

*** و بعد از حمد و ستايش خدا در برابر نخستين نعمت بزرگ او يعنى نجات از چنگال ظالمان، از درگاهش چنين تقاضا كن" و بگو: پروردگارا! مرا در منزلگاهى پر بركت فرود آر، و تو بهترين فرود آورندگانى".

واژه" منزل" ممكن است" اسم مكان" باشد، يعنى بعد از پايان گرفتن طوفان كشتى ما را در سرزمينى فرود آور كه داراى بركات فراوانى باشد و ما بتوانيم با آسودگى خاطر به زندگى خود ادامه دهيم.

و نيز ممكن است" مصدر ميمى" باشد، يعنى ما را به طرز شايسته‏اى فرود آر چرا كه بعد از پايان گرفتن طوفان به هنگام نشستن كشتى بر زمين، خطرات زيادى اين سرنشينان را تهديد مى‏كرد، نبودن جاى مناسب براى زندگى، كمبود غذا، انواع بيماريها، نوح از خدا مى‏خواهد كه او را به نحوى سالم و شايسته بر زمين فرود آورد.

*** و بالآخره آخرين آيه مورد بحث اشاره به مجموع اين داستان كرده مى‏گويد:

" در اين ماجراى نوح و پيروزيش بر ستمكاران و مجازات اين قوم سركش به شديد ترين وجه، آيات و نشانه‏هايى براى صاحبان عقل و انديشه است"!.

" و ما به طور مسلم همگان را آزمايش مى‏كنيم" (اين جمله ممكن است اشاره به اين باشد كه ما قوم نوح را كرارا آزموديم و هنگامى كه از عهده آزمايشها بر نيامدند هلاكشان كرديم.

و نيز ممكن است اشاره به اين باشد كه ما همه انسانها را در هر عصر و زمان آزمايش مى‏كنيم و آنچه در آيات فوق گفته شد مخصوص مردم عصر نوح نبود، بلكه در همه اعصار و قرون در اشكال مختلف، آزمايشها صورت مى‏گيرد، و در اين آزمايشها آنها كه خار راه تكامل بشرند از سر راه برداشته مى‏شوند، تا بشريت به سير تكاملى خود هم چنان ادامه دهد.

جالب اينكه در آيات فوق، تنها به مساله ساختن كشتى و سوار شدن نوح و يارانش بر آن اكتفاء شده و اما اينكه سرانجام گنهكاران به كجا رسيد پيرامون آن سخنى به ميان نيامده چرا كه با وعده الهى"" مسلم مى‏شود چنين سرنوشتى دامان آنها را گرفته، چرا كه وعده‏اش تخلف ناپذير است.

ذكر اين معنى نيز لازم است كه در باره قوم نوح و مبارزه آنها با اين پيامبر بزرگ و سرنوشت دردناك آنان و ماجراى كشتى ساختن و جوشيدن آب از تنور و وقوع طوفان و غرق فرزند نوح، سخن بسيار است كه ما قسمت زيادى از آن را در سوره هود جلد نهم از صفحه 68 تا صفحه 125 مشروحا آورده‏ايم و به خواست خدا بخش ديگرى هم در تفسير سوره نوح خواهد آمد.

 [سوره المؤمنون (23): آيات 31 تا 41]

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ (31) فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (32) وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (33) وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (34) أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ (35)هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ (36) إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (37) إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ (38) قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ (39) قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ (40)فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (41)

ترجمه:

31- سپس بعد از آنها جمعيت ديگرى را به وجود آورديم.

32- و در ميان آنها رسولى از خودشان فرستاديم كه پروردگار يكتا را بپرستيد، جز او معبودى براى شما نيست آيا (با اين همه از شرك و بت پرستى) پرهيز نمى‏كنيد؟! 33- ولى اشرافيان خود خواه قوم او كه كافر شده بودند و لقاى آخرت را تكذيب كرده بودند و ناز و نعمت در زندگى دنيا بانها داده بوديم گفتند: اين بشرى است مثل شما! از آنچه شما مى‏خوريد مى‏خورد و از آنچه مى‏نوشيد مى‏نوشد! 34- و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنيد مسلما زيانكاريد.

35- آيا او به شما وعده مى‏دهد هنگامى كه مرديد و خاك و استخوان شديد بار ديگر (از قبرها) خارج مى‏شويد؟

36- هيهات، هيهات از اين وعده‏هايى كه به شما داده مى‏شود!.

37- غير از اين زندگى دنيا چيزى در كار نيست، پيوسته گروهى از ما مى‏ميرند و نسل ديگرى جاى آنها را مى‏گيرد و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد.

38- او فقط مرد دروغگويى است كه بر خدا افترا بسته و ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد.

39- عرض كرد، پروردگارا! مرا در برابر تكذيب‏هاى آنها يارى فرما.

40- (خداوند) فرمود: به زودى آنها از كار خود پشيمان خواهند شد. (اما زمانى كه سودى به حالشان ندارد).

41- سرانجام صيحه آسمانى آنها را به حق فرو گرفت و ما آنها را همچون خاشاك بر سيلاب قرار داديم دور باد از رحمت خدا قوم ستمگر!

تفسير: سرنوشت غم‏انگيز يك قوم ديگر (قوم ثمود)

اين آيات به بحث پيرامون اقوام ديگرى كه بعد از نوح ع بر سر كار آمدند پرداخته و منطق آنها را كه هماهنگ منطق كفار پيشين بوده، و همچنين سرنوشت دردناكشان را شرح مى‏دهد، و بحثهايى را كه در آيات گذشته ذكر شد تكميل مى‏كند.

نخست مى‏گويد:" ما بعد از آنها جمعيت ديگرى را به وجود آورديم و قوم تازه‏اى به روى كار آمدند".

" قرن" از ماده" اقتران" به معنى نزديكى است، لذا به جمعيتى كه در عصر واحد زندگى مى‏كنند قرن گفته مى‏شود، و گاه به زمان آنها نيز قرن مى‏گويند، اندازه‏گيرى مدت قرن به سى سال يا صد سال صرفا جنبه قراردادى دارد و تابع سنتهاى اقوام مختلف مى‏باشد.

*** از آنجا كه بشر نمى‏تواند بدون يك رهبر الهى باشد خداوند پيامبر بزرگى‏ را براى نشر دعوت توحيد و آئين حق و عدالت به سوى آنها فرستاد چنان كه آيه بعد مى‏گويد:" ما در ميان آنها رسولى از خودشان فرستاديم كه پروردگار يكتا را بپرستيد و جز او معبودى براى شما نيست" (فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ‏).

اين همان چيزى بود كه نخستين پايه دعوت همه پيامبران را تشكيل مى‏داد اين نداى توحيد بود كه زير بناى همه اصلاحات فردى و اجتماعى است.

سپس اين رسول الهى براى تاكيد بيشتر به آنها مى‏گفت:" آيا در برابر اين دعوت صريح باز هم از شرك و بت پرستى پرهيز نمى‏كنيد".

در اينكه اين قوم كداميك از اقوام بودند؟ و پيامبرشان چه نام داشت؟

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه