سوره نور آیات 21 تا 34

بازدید : 5066
زمان تقریبی مطالعه : 17 دقیقه
تاریخ : 16 آذر 1392
سوره نور آیات 21 تا 34

[سوره النور (24): آيات 21 تا 25]

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (21) وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى‏ وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (22) إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (23) يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (24) يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (25)

ترجمه:

21- اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از گامهاى شيطان پيروى نكنيد هر كس قدم جاى قدمهاى شيطان بگذارد (گمراهش مى‏سازد)، چرا كه او امر به فحشاء و منكر مى‏كند، و اگر فضل و رحمت الهى به سراغ شما نمى‏آمد احدى از شما هرگز پاك نمى‏شد ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مى‏كند و خدا شنوا و دانا است.

22- آنها كه داراى برترى (مالى) و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند كه از انفاق نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دريغ نمايند، آنها بايد عفو كنند و صرفنظر نمايند، آيا دوست نمى‏داريد خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند غفور و رحيم است.

23- كسانى كه زنان پاكدامن و بيخبر (از هر گونه آلودگى) و مؤمن را متهم مى‏سازند در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند، و عذاب بزرگى در انتظارشان است.

24- در آن روز كه زبانها و دستها و پاهايشان بر ضد آنها به اعمالى كه مرتكب مى‏شدند گواهى مى‏دهد.

25- در آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى كم و كاست مى‏دهد، و مى‏دانند كه خداوند حق مبين است.

تفسير: مجازات هم حسابى دارد!

گر چه اين آيات صريحا داستان افك را دنبال نمى‏كند ولى تكميلى براى محتواى آن بحث محسوب مى‏شود، هشدارى است به همه مؤمنان كه نفوذ افكار و اعمال شيطانى گاه به صورت تدريجى و كم رنگ است و اگر در همان گامهاى نخست كنترل نشود وقتى انسان متوجه مى‏گردد كه كار از كار گذشته است، بنا بر اين هنگامى كه نخستين وسوسه‏هاى اشاعه فحشاء يا هر گناه ديگر آشكار مى‏شود، بايد همانجا در مقابل آن ايستاد تا آلودگى گسترش پيدا نكند.

در نخستين آيه روى سخن را به مؤمنان كرده، مى‏گويد:" اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، و هر كس از گامهاى شيطان پيروى كند به انحراف و گمراهى و فحشاء و منكر كشيده مى‏شود چرا كه شيطان دعوت به فحشاء و منكر مى‏كند" (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ) « جمله" وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ" در حقيقت محذوفى دارد (جزاى شرط) و تقدير چنين است" و من يتبع خطوات الشيطان ارتكب الفحشاء و المنكر، فانه يامر بهما" (روح المعانى جلد 18 صفحه 112 ذيل آيات مورد بحث).».

اگر" شيطان" را به معنى وسيع كلمه، يعنى" هر موجود موذى و تبهكار و ويرانگر" تفسير كنيم گستردگى اين هشدار در تمام ابعاد زندگى روشن مى‏شود.

هرگز يك انسان پاكدامن و با ايمان را نمى‏شود يك مرتبه در آغوش فساد پرتاب كرد، بلكه گام به گام اين راه را مى‏سپرد:

گام اول معاشرت و دوستى با آلودگان است.

گام دوم شركت در مجلس آنها.

گام سوم فكر گناه.

گام چهارم ارتكاب مصاديق مشكوك و شبهات.

گام پنجم انجام گناهان صغيره.

و بالآخره در گامهاى بعد گرفتار بدترين كبائر مى‏شود، درست به كسى‏ و بايد توجه داشت كه جمله‏ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ نمى‏تواند جزاى شرط باشد.

مى‏ماند كه زمان خويش به دست جنايتكارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مى‏برد، تا سقوط كند و نابود گردد، آرى اين است" خطوات شيطان" « در مورد فرق ميان" فحشاء" و" منكر" در جلد 11 صفحه 370 ذيل آيه 90 سوره نحل بحث كرده‏ايم.».

سپس اشاره به يكى از مهمترين نعمتهاى بزرگش بر انسانها در طريق هدايت كرده چنين مى‏گويد:" اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود احدى از شما هرگز پاك نمى‏شد، ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مى‏كند، و خدا شنوا و دانا است" (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ‏).

بدون شك فضل و رحمت الهى است كه موجب نجات انسانها از آلودگيها و انحرافات و گناهان مى‏شود، چرا كه از يك سو موهبت عقل را داده، و از سوى ديگر موهبت وجود پيامبر و احكامى كه از طريق وحى نازل مى‏گردد، ولى از اين مواهب گذشته توفيقات خاص او و امدادهاى غيبيش كه شامل حال انسانهاى آماده و مستعد و مستحق مى‏گردد مهمترين عامل پاكى و تزكيه است.

جمله" مَنْ يَشاءُ" چنان كه بارها گفته‏ايم به معنى اراده و مشيت بى دليل نيست، بلكه تا مجاهده و تلاشى از ناحيه بندگان نباشد هدايت و موهبتى از ناحيه خدا صورت نمى‏گيرد، آن كس كه طالب اين راه است و در آن گام مى‏نهد و جهاد مى‏كند، دستش را مى‏گيرد، از وسوسه شياطين حفظش مى‏كند و به سر منزل مقصود مى‏رساند.

و به تعبير ديگر فضل و رحمت الهى گاه جنبه" تشريعى" دارد، و آن از طريق بعثت پيامبران و نزول كتب آسمانى و تشريع احكام و بشارتها و انذارها است، و گاه جنبه" تكوينى" دارد و آن از طريق امدادهاى معنوى و الهى است، و آيات مورد بحث (بقرينه جمله" من يشاء") بيشتر ناظر به قسمت دوم است. ضمنا بايد توجه داشت كه" زكات" و" تزكيه" در اصل به معنى" نمو يافتن" و" نمو دادن" است، ولى در بسيارى از موارد به معنى" پاك شدن" و" پاك كردن" به كار رفته است، و اين هر دو ممكن است به يك ريشه باز گردد، زيرا تا پاكى از موانع و مفاسد و رذائل نباشد نمو و رشد امكان پذير نخواهد بود.

*** جمعى از مفسران براى دومين آيه مورد بحث شان نزولى نقل كرده‏اند كه پيوند آن را با آيات گذشته روشن مى‏سازد و آن اينكه:" اين آيه در باره گروهى از صحابه نازل شد كه بعد از" داستان افك" سوگند ياد كردند كه به هيچيك از كسانى كه در اين ماجرا درگير بودند و به اين تهمت بزرگ دامن زدند كمك مالى نكنند، و در هيچ موردى با آنها مواسات ننمايند، آيه فوق نازل شد و آنها را از اين شدت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد".

اين شان نزول را" قرطبى" در تفسيرش از" ابن عباس" و" ضحاك"، و مرحوم" طبرسى" از" ابن عباس" و غير او، ذيل آيات مورد بحث نقل كرده‏اند و جنبه عمومى دارد.

ولى گروهى از مفسران اهل تسنن اصرار دارند كه اين آيه در مورد خصوص" ابو بكر" نازل شده كه بعد از داستان افك، كمك مالى خود را به" مسطح بن اثاثه" كه" پسر خاله" يا" پسر خواهر" او بود و به مساله افك دامن مى‏زد قطع كرده، در حالى كه تمام ضميرهايى كه در آيه به كار رفته به صورت جمع است و نشان مى‏دهد كه گروهى از مسلمانان بعد از اين ماجرا تصميم به قطع كمكهاى خود از اين مجرمان گرفته بودند و آيه آنها را از اين كار نهى كرد.

ولى به هر حال مى‏دانيم آيات قرآن اختصاص به شان نزول ندارد، بلكه همه مؤمنان را تا دامنه قيامت شامل مى‏گردد، يعنى توصيه مى‏كند كه مسلمانان در اين گونه موارد گرفتار احساسات تند و داغ نشوند و در برابر لغزشها و اشتباهات‏ گنهكاران تصميمات خشن نگيرند.

با توجه به اين شان نزول به تفسير آيه باز مى‏گرديم:

قرآن مى‏گويد:" آنها كه داراى برترى مالى و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند (يا تصميم بگيرند) كه انفاق خود را نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا قطع مى‏كنند" (وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى‏ وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏).

اين تعبير نشان مى‏دهد كه جمعى از كسانى كه آلوده افك شدند از مهاجران در راه خدا بودند كه فريب منافقان را خوردند، و خداوند به خاطر سابقه آنها اجازه نداد كه آنان را از جامعه اسلامى طرد كنند و تصميمهايى كه بيش از حد استحقاق باشد درباره آنها بگيرند.

ضمنا جمله" لا يَأْتَلِ‏" از ماده" الية" (بر وزن عطيه) به معنى سوگند ياد كردن و يا از ماده" الو" (بر وزن دلو) به معنى كوتاهى كردن و ترك نمودن است، بنا بر اين آيه طبق معنى اول نهى از سوگند در قطع اين گونه كمكها مى‏كند « در اين صورت بايد كلمه" لا" قبل از" يؤتوا" در تقدير گرفته شود، كه تقدير چنين مى‏شود" و لا ياتل ... ان لا يؤتوا".».

و بنا بر معنى دوم نهى از كوتاهى و ترك اين عمل مى‏نمايد.

سپس براى تشويق و ترغيب مسلمانان به ادامه اين گونه كارهاى خير اضافه مى‏كند" بايد عفو كنند و گذشت نمايند" (وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا).

" آيا دوست نمى‏داريد خداوند شما را بيامرزد" (أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ‏).

پس همانگونه كه شما انتظار عفو الهى را در برابر لغزشها داريد بايد در مورد ديگران عفو و بخشش را فراموش نكنيد.

" و خداوند غفور و رحيم است" (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏).

عجب اينكه از يك سو با آن همه آيات كوبنده،" اصحاب افك" را شديدا محكوم مى‏كند، اما براى اينكه افراد افراطى از حد تجاوز نكنند با سه جمله كه هر يك از ديگرى گيراتر و جذابتر است احساساتشان را كنترل مى‏نمايد:

نخست امر به عفو و گذشت مى‏كند.سپس مى‏گويد آيا دوست نداريد خدا شما را ببخشد؟ پس شما هم ببخشيد.

و سر انجام دو صفت از صفات خدا كه" غفور" و" رحيم" است به عنوان تاكيد ذكر مى‏كند اشاره به اينكه شما نمى‏توانيد داغتر از فرمان پروردگار باشيد خداوند كه صاحب اصلى اين حكم است غفور و رحيم است، او دستور مى‏دهد كمكها را قطع نكنيد، ديگر شما چه مى‏گوئيد؟! بدون شك همه مسلمانانى كه در ماجراى افك درگير شدند با توطئه قبلى نبود، بعضى از منافقين مسلمان‏نما پايه‏گذار بودند، و گروهى مسلمان فريب خورده دنباله رو، بدون شك همه آنها مقصر و گناهكار بودند، اما ميان اين دو گروه فرق بسيار بود، و نمى‏بايست با همه يكسان معامله كنند.

به هر حال آيات فوق درس بسيار بزرگى است براى امروز و فرداى مسلمانان و همه آيندگان كه به هنگام آلودگى بعضى از افراد به گناه و لغزشى، نبايد در كيفر از حد اعتدال تجاوز كرد، نبايد آنها را از جامعه اسلامى طرد نمود، و نبايد درهاى كمكهاى را به روى آنها بست تا يكباره در دامن دشمنان سقوط كنند و در صف آنها قرار گيرند.

آيات فوق در حقيقت ترسيمى از تعادل" جاذبه" و" دافعه" اسلامى است:

آيات افك و مجازات شديد تهمت‏زنندگان به نواميس مردم نيروى عظيم دافعه را تشكيل مى‏دهد، و آيه مورد بحث كه سخن از عفو و گذشت و غفور و رحيم بودن خدا مى‏گويد بيانگر جاذبه است!.

*** سپس بار ديگر به مساله" قذف" و متهم ساختن زنان پاكدامن با ايمان به اتهام ناموسى بازگشته، و بطور مؤكد و قاطع مى‏گويد:" كسانى كه زنان پاكدامن و بيخبر از هر گونه آلودگى و مؤمن را به نسبتهاى ناروا متهم مى‏سازند در دنيا و آخرت از رحمت الهى دورند و عذاب عظيمى در انتظار آنها است" (إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ‏).

در واقع سه صفت براى اين زنان ذكر شده كه هر كدام دليلى است بر اهميت ظلمى كه بر آنها از طريق تهمت وارد مى‏گردد:

" محصنات" (زنان پاكدامن)" غافلات" (دور از هر گونه آلودگى) و" مؤمنات" (زنان با ايمان) و به اين ترتيب نشان مى‏دهد كه تا چه حد نسبت ناروا دادن به اين افراد، ظالمانه و ناجوانمردانه و درخور عذاب عظيم است‏ « الميزان ذيل آيات مورد بحث جلد 15 صفحه 122.».

ضمنا تعبير به" غافلات" تعبير جالبى است كه نهايت پاكى آنها را از هر گونه انحراف و بى‏عفتى مشخص مى‏كند، يعنى آنها نسبت به آلودگيهاى جنسى آن قدر بى اعتنا هستند كه گويى اصلا از آن خبر ندارند، زيرا موضع انسان در برابر گناه گاه به صورتى در مى‏آيد كه اصلا تصور گناه از فكر و مغز او بيرون مى‏رود گويى اصلا چنين عملى در خارج وجود ندارد و اين مرحله عالى تقوا است.

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از" غافلات" زنانى است كه از نسبتهاى ناروايى كه به آنها داده شده بى‏اطلاعند، و به همين دليل از خود دفاع نمى‏كنند، و در نتيجه آيه مورد بحث مطلب تازه‏اى در مورد اين گونه اتهامات مطرح مى‏كند چرا كه در آيات گذشته سخن از تهمت‏زنندگانى بود كه شناخته مى‏شدند و مورد مجازات قرار مى‏گرفتند، اما در اينجا سخن از شايعه‏سازانى است‏ كه خود را از مجازات و حد شرعى پنهان داشته‏اند، قرآن مى‏گويد: اينها تصور نكنند كه با اين عمل مى‏توانند خود را براى هميشه از كيفر الهى دور دارند، خدا آنها را در اين دنيا از رحمت خويش دور مى‏كند و در آخرت عذابى عظيم دارند.

گر چه آيه فوق بعد از داستان افك قرار گرفته و به نظر مى‏رسد كه نزول آن بى ارتباط با اين ماجرا نبوده، ولى مانند تمام آياتى كه در موارد خاصى نازل مى‏شود و مفهوم آن كلى است اختصاص به مورد معينى ندارد.

عجب اينكه بعضى از مفسران مانند" فخر رازى" در" تفسير كبير" و بعضى ديگر اصرار دارند كه مفهوم اين آيه را محدود به تهمت زدن به زنان پيامبر ص بدانند و اين گناه را در سر حد كفر قرار مى‏دهند و كلمه لعن را كه در آيه وارد شده دليل بر آن بشمرند.

در حالى كه تهمت زدن هر چند گناه بسيار بزرگى است، و اگر در مورد همسران پيامبر ص باشد گناه بزرگتر و عظيمترى محسوب مى‏شود ولى به تنهايى موجب كفر نيست، و لذا پيامبر ص در داستان افك با اين گونه افراد معامله" مرتد" ننمود بلكه در آيات بعد از آن كه شرح آن را خوانديم توصيه به عدم خشونت بيش از حد در مورد آنان فرمود كه با كفر سازگار نيست.

و اما" لعن" دورى از رحمت خدا است كه در مورد كافر و مرتكبين گناهان كبيره صادق است، لذا در همين آياتى كه در باره حد قذف گذشت (در احكام مربوط به لعان) دو بار كلمه لعن در مورد دروغگويان به كار رفته است.

در روايات اسلامى نيز كرارا كلمه" لعن" درباره بعضى از مرتكبين گناهان كبيره به كار رفته است، حديث‏لعن اللَّه فى الخمر عشر طوائف ...

" خدا ده گروه را در مورد شراب لعنت كرده ..." معروف است.

*** آيه بعد چگونگى حال اين گروه تهمت‏زنندگان را در دادگاه بزرگ خدا مشخص كرده مى‏گويد:" آنها عذاب عظيمى دارند، در آن روز كه زبانهاى آنها و دستها و پاهايشان بر ضد آنان به اعمالى كه مرتكب شدند گواهى مى‏دهند" (يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ‏).

زبان آنها بى آنكه خودشان مايل باشند به گردش در مى‏آيد و حقائق را بازگو مى‏كند اين مجرمان بعد از مشاهده دلائل و شواهد قطعى جرم بر خلاف ميل باطنى خود صريحا اقرار به گناه كرده و همه چيز را فاش مى‏سازند چرا كه جايى براى انكار نمى‏بينند.

دست و پاى آنها نيز به سخن در مى‏آيد و حتى طبق آيات قرآن پوست تن آنها سخن مى‏گويد، گويى نوارهاى ضبط صوتى هستند كه همه صداهاى انسان را ضبط كرده و آثار گناهان در طول عمر در آنها نقش بسته است، آرى در آنجا كه يوم البروز و روز آشكار شدن همه پنهانيها است ظاهر مى‏شوند.

و اگر مى‏بينيم در بعضى آيات قرآن اشاره به روز قيامت مى‏فرمايد:" امروز ما بر زبان آنها مهر مى‏زنيم و دست و پايشان با ما سخن مى‏گويد" (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ‏) (سوره يس- آيه 65) منافاتى با آيه مورد بحث ندارد چرا كه ممكن است در آغاز زبانها از كار بيفتد و ساير اعضا شهادت دهند، و هنگامى كه شهادت دست و پا حقائق را برملا كرد زبان به حركت در آيد و گفتنى‏ها را بگويد و به گناهان اعتراف كند.

*** سپس مى‏گويد:

" در آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى كم و كاست به آنها مى‏دهد" (يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَ‏).

" و در آن روز مى‏دانند كه خداوند حق مبين است" (وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ‏).

اگر امروز، و در اين دنيا، در حقانيت پروردگار شك و ترديد كنند، يا مردم را به گمراهى بكشانند در آن روز نشانه‏هاى عظمت و قدرت و حقانيتش آن چنان واضح مى‏شود كه سر سخت‏ترين لجوجان را وادار به اعتراف مى‏كند.

[سوره النور (24): آيه 26]

الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (26)

ت

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه