بشارتهاي انبياء الهي و ديگران درباره ظهور رسول خدا (ص)

سید هاشم رسولی محلاتی
بازدید : 4066
زمان تقریبی مطالعه : 10 دقیقه
تاریخ : 28 دی 1392
بشارتهاي انبياء الهي و ديگران درباره ظهور رسول خدا (ص)

بشارتهاي انبياء الهي و ديگران درباره ظهور رسول خدا (ص)

برخي از اهل تحقيق بتفصيل در اينباره‏قلم فرسائي کرده و حتي جداگانه کتاب نوشته‏اند که از آنجمله‏مي‏توان کتاب‏«راه سعادت‏»استاد فقيد و محقق ارزشمندمرحوم شعراني و مقاله محققانه ديگري را که در کتاب‏«خاتم‏پيغمبران‏»در اينباره درج شده نام برد که چون با مقاله ما که درباره تاريخ تحليلي اسلام است چندان ارتباطي ندارد و بيشتر بابحث نبوت خاصه رسول خدا«ص‏»ارتباط دارد تا با بحث ما و به‏اصطلاح يک بحث کلامي است نه تاريخي،نمي‏توانيم وقت‏خود و شما را با اين بحث گسترده و عميق بگيريم،ولي بهمان‏مقدار که مربوط به تاريخ مي‏شود يک اشاره اجمالي نموده ومي‏گذريم:

طبق روايات زيادي که در کتابهاي تاريخي و حديث وسيره داريم بشارتهاي زيادي از پيمبران گذشته و دانشمندان و کاهنان در باره ظهور پيامبر بزرگوار اسلام‏«ص‏»وارد شده که به‏اجمال و تفصيل از ظهور و ولادت و بعثت آنحضرت خبرداده‏اند،و علامه مجلسي‏«ره‏»در کتاب بحار الانوار در اينباره‏بابي جداگانه تحت عنوان‏«باب البشائر بمولده و نبوته‏»منعقدکرده که بسياري از آن روايات را در آنجا گرد آورده.

و بهر صورت قسمتي از اين روايات همان‏هائي است که درتورات و انجيل آمده مانند:

آيه 14 و 15 از کتاب يهودا که مي‏گويد:

«لکن خنوخ‏«ادريس‏»که هفتم از آدم بود در باره همين اشخاص‏خبر داده گفت اينک خداوند با ده هزار از مقدسين خود آمد تا برهمه داوري نمايد و جميع بي‏دينان را ملزم سازد و بر همه کارهاي‏بي ديني که ايشان کردند و بر تمامي سخنان زشت که گناهکاران‏بي دين بخلاف او گفتند...»

که ده هزار مقدس فقط با رسولخدا«ص‏»تطبيق مي‏کند که‏در داستان فتح مکه با او بودند.بخصوص با توجه به اين مطلب‏که اين آيه از کتاب يهودا مدتها پس از حضرت عيسي‏«ع‏»نوشته شده.

و از آنجمله در سفر تثنيه باب 33 آيه 2 چنين آمده:

«و گفت‏خدا از کوه سينا آمد و برخاست از سعير به سوي آنها ودرخشيد از کوه پاران و آمد با ده هزار مقدس از دست راستش بايک قانون آتشين...».

که طبق تحقيق جغرافي دانان منظور از«پاران‏»-يا فاران‏مکه است،و ده هزار مقدس نيز چنانچه قبلا گفته شد فقط قابل‏تطبيق با همراهان و ياران رسول خدا«ص‏»است.

و در فصل چهاردهم انجيل يوحنا:16،17،25،26 چنين‏است:

«اگر مرا دوست داريد احکام مرا نگاه داريد،و من از پدر خواهم‏خواست و او ديگري را که فارقليط است‏به شما خواهد داد که‏هميشه با شما خواهد بود،خلاصه حقيقتي که جهان آنرا نتواندپذيرفت زيرا که آنرا نمي‏بيند و نمي‏شناسد،اما شما آنرامي‏شناسيد زيرا که با شما مي‏ماند و در شما خواهد بود.اينها رابه شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقليط روح مقدس که اورا پدر به اسم من مي‏فرستد او همه چيز را بشما تعليم دهد و هرآنچه گفتم بياد آورد».

که بر طبق تحقيق کلمه‏«فارقليط‏»که ترجمه عربي‏«پريکليتوس‏»است‏بمعناي‏«احمد»است و مترجمين اناجيل از روي عمد يا اشتباه آنرا به‏«تسلي دهنده‏»ترجمه کرده‏اند و درفصل پانزدهم:26 چنين است:

«ليکن وقتي فارقليط که من او را از جانب پدر مي‏فرستم و او روح‏راستي است که از جانب پدر عمل مي‏کند و نسبت‏به من گواهي‏خواهد داد».

و در فصل شانزدهم:7،12،13،14 چنين است:

«و من به شما راست مي‏گويم که رفتن من براي شما مفيد است،زيرا اگر نروم فارقليط نزد شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزدشما مي‏فرستم اکنون بسي چيزها دارم که بشما بگويم ليکن‏طاقت تحمل نداريد،اما چون آن خلاصه حقيقت‏بيايد او شما رابهر حقيقتي هدايت‏خواهد کرد،زيرا او از پيش خود تکلم‏نمي‏کند آنچه مي‏شنود خواهد گفت و از امور آينده به شما خبر خواهد داد»

و قسمتي ديگر آنهائي است که از دانشمندان يهود وراهبان مسيحي و کاهنان و منجمان و ديگران نقل شده مانندسخنان دانشمندان يهودي بني قريظه که با«تبع‏»پادشاه يمن‏گفتند [1]  و سخنان عبد الله بن سلام [2]  و آنچه از سيف بن ذي يزن نقل شده [3] ،و سخنان‏«بحيرا»و«نسطورا» [4]  و«سطيح‏»و«شق‏» [5]  و«قس بن ساعدة‏» [6]  يکي از بزرگان مسيحيت و روايت‏ابو المويهب راهب [7]  و«زيد بن نفيل‏» [8]  که باز هم براي نمونه‏بداستان زير که خلاصه‏اي از نقل ابن اسحاق در سيره است توجه‏نمائيد:

ابن هشام مورخ مشهور در تاريخ خود مي‏نويسد: [9]  ربيعة بن‏نصر که يکي از پادشاهان يمن بود خواب وحشتناکي ديد و براي‏دانستن تعبير آن تمامي کاهنان و منجمان را بدربار خويش احضارکرد و تعبير خواب خود را از آنها خواستار شد.

آنها گفتند:خواب خود را بيان کن تا ما تعبير کنيم؟

ربيعة در جواب گفت:من اگر خواب خود را بگويم و شماتعبير کنيد به تعبير شما اطمينان ندارم ولي اگر يکي از شما تعبيرآن خواب را پيش از نقل آن بگويد تعبير او صحيح است.

يکي از آنها چنين گفت:چنين شخصي را که پادشاه مي‏خواهد فقط دو نفر هستند يکي‏«سطيح‏»و ديگري‏«شق‏»که‏اين دو کاهن مي‏توانند خواب را نقل کرده و تعبير کنند.

ربيعة بدنبال آندو فرستاد و آنها را احضار کرد،سطيح قبل‏از«شق‏»بدربار ربيعة آمد و چون پادشاه جريان خواب خود رابدو گفت،سطيح گفت:آري در خواب گلوله آتشي را ديدي که‏از تاريکي بيرون آمد و در سرزمين تهامه در افتاد و هر جانداري‏را در کام خود فرو برد!

ربيعة گفت:درست است اکنون بگو تعبير آن چيست؟

سطيح اظهار داشت:سوگند بهر جانداري که در اين‏سرزمين زندگي مي‏کند که مردم حبشه بسرزمين شما فرود آيند وآنرا بگيرند.

پادشاه با وحشت پرسيد:اين داستان در زمان سلطنت من‏صورت خواهد گرفت‏يا پس از آن؟

سطيح گفت:نه:پس از سلطنت تو خواهد بود.

ربيعة پرسيد:آيا سلطنت آنها دوام خواهد يافت‏يا منقطع‏مي‏شود!

گفت:نه پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطع‏مي‏شود!

پرسيد:سلطنت آنها بدست چه کسي از بين مي‏رود؟ گفت:بدست مردي بنام ارم بن ذي يزن که از مملکت عدن‏بيرون خواهد آمد.

پرسيد:آيا سلطنت ارم بن ذي يزن دوام خواهد يافت؟

گفت:نه آن هم منقرض خواهد شد.

پرسيد:بدست چه کسي؟

گفت:به دست پيغمبري پاکيزه که از جانب خدا بدو وحي‏مي‏شود.

پرسيد:آن پيغمبر از چه قبيله‏اي خواهد بود؟

گفت:مردي است از فرزندان غالب بن فهر بن مالک بن‏نصر که پادشاهي اين سرزمين تا پايان اين جهان در ميان پيروان‏او خواهد بود.

ربيعة پرسيد:مگر اين جهان پاياني دارد؟

گفت:آري پايان اين جهان آنروزي است که اولين وآخرين در آنروز گرد آيند و نيکو کاران بسعادت رسند و بد کاران‏بدبخت گردند.

ربيعة گفت:آيا آنچه گفتي خواهد شد؟

سطيح پاسخداد:آري سوگند بصبح و شام که آنچه گفتم‏خواهد شد.

پس از اين سخنان‏«شق‏»نيز بدربار ربيعه آمد و او نيز سخناني نظير گفتار«سطيح‏»گفت و همين جريان موجب شد تاربيعه در صدد کوچ کردن بسرزمين عراق برآيد و به شاپور-پادشاه‏فارس-نامه‏اي نوشت و از وي خواست تا او و فرزندانش را درجاي مناسبي در سرزمين عراق سکونت دهد و شاپور نيز سرزمين‏«حيرة‏»را-که در نزديکي کوفه بوده-براي سکونت آنها در نظرگرفت و ايشانرا بدانجا منتقل کرد،و نعمان بن منذر-فرمانرواي‏مشهور حيرة-از فرزندان ربيعة بن نصر است.

و بالاخره مي‏رسيم به اشعاري که اديب الممالک فراهاني‏در آن قصيده معروف خود سروده و مطلع آن چنين است:

برخيز شتربانا بر بند کجاوه کز چرخ همي گشت عيان رايت کاوه در شاخ شجر برخاست آواي چکاوه وز طول سفر حسرت من گشت علاوه بگذر بشتاب اندر از رود سماوه در ديده من بنگر درياچه ساوه وز سينه‏ام آتشکده فارس نمودار

تا آنکه گويد:

با ابرهه گو خير به تعجيل نيايد کاري که تو مي‏خواهي از فيل نيايد رو تا بسرت طير ابابيل نيايد بر فرق تو و قوم تو سجيل نيايد تا دشمن تو مهبط جبريل نيايد تاکيد تو در مورد تضليل نيايد تا صاحب خانه نرساند بتو آزار زنهار بترس از غضب صاحب خانه بسپار بزودي شتر سبط کنانة برگرداز اين راه و مجو عذر و بهانه بنويس به نجاشي اوضاع،شبانه آگاه کنش از بد اطوار زمانه وز طير ابابيل يکي بر بنشانه کانجا شودش صدق کلام تو پديدار

تا آنجا که در باره ولادت آنحضرت گويد:

اين است که ساسان به دساتير خبر داد جاماسب به روز سوم تير خبر داد بر بابک برنا پدر پير خبر داد بودا بصنم خانه کشمير خبر داد مخدوم سرائيل به ساعير خبر داد وان کودک ناشسته لب از شير خبر داد ربيون گفتند و نيوشيدند احبار از شق و سطيح اين سخنان پرس زماني تا بر تو بيان سازند اسرار نهاني گر خواب انوشروان تعبير نداني از کنگره کاخش تفسير تواني بر عبد مسيح اين سخنان گر برساني آرد بمدائن درت از شام نشاني بر آيت ميلاد نبي سيد مختار فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد مولاي زمان مهتر صاحبدل امجد آن سيد مسعود و خداوند مؤيد پيغمبر محمود ابو القاسم احمد وصفش نتوان گفت‏بهفتاد مجلد اين بس که خدا گويد«ما کان محمد» بر منزلت و قدرش يزدان کند اقرار اندر کف او باشد از غيب مفاتيح و اندر رخ او تابد از نور مصابيح خاک کف پايش بفلک دارد ترجيح نوش لب لعلش بروان سازد تفريح قدرش ملک العرش بما ساخته تصريح وين معجزه‏اش بس که همي خواند تسبيح سنگي که ببوسد کف آن دست گهر بار اي لعل لبت کرده سبک سنگ گهر را وي ساخته شيرين کلمات تو شکر را شيروي به امر تو درد ناف پدر را انگشت تو فرسوده کند قرص قمر را تقدير بميدان تو افکنده سپر را واهوي ختن نافه کند خون جگر را تا لايق بزم تو شود نغز و بهنجار موسي ز ظهور تو خبر داد به يوشع ادريس بيان کرده به اخنوخ و هميلع شامول به يثرب شده از جانب تبع تا بر تو دهد نامه آن شاه سميدع اي از رخ دادار برانداخته برقع بر فرق تو بنهاده خدا تاج مرصع در دست تو بسپرده قضا صارم تبار

و البته در مورد بشارتهائي که نمونه‏اش را در عهد جديد وقديم و انجيل و غيره خوانديد تذکر اين نکته که در سخن بعضي‏از نويسندگان نيز ديده مي‏شود ضروري است که چون غرض ازذکر اين بشارتها در کلمات انبياء و بزرگان گذشته اطلاع يافتن‏طبقه خاصي از آيندگان يعني دانشمندان و محققاني بود که تاحدودي ملهم باشند و مغرضان و منحرفان نتوانند به آنها دستبردزده و از تحريف و تصحيف مصون بماند از اينرو اين بشارتهامعمولا داراي خصوصيات زير است:

1-بشارتها معمولا واضح و روشن نيست و عموما در قالب‏استعارات و کنايات ذکر شده...

2-در اين بشارتها نام رسمي پيمبران که بدان نام خوانده‏مي‏شدند ذکر نشده و معمولا اوصاف و خصوصيات اخلاقي آنان‏ذکر شده مانند لفظ‏«مسيح‏»که در باره حضرت عيسي دربشارات آمده و«فارقليط‏»که در بشارات رسول خدا ذکر گرديده...

3-در بشارات زمان و مکان نيز معمولا بدان معني و مفهومي‏که نزد ما دارد ذکر نشده و بطور رمز و کنايه ذکر شده چنانچه دراخبار غيبية ائمه اطهار و بخصوص امير مؤمنان عليه السلام وروايات علائم ظهور نيز اين خصوصيت‏بچشم مي‏خورد که بخاطررعايت همان جهتي که ذکر شد بصورت رمز و اشاره و کناية‏مطلب را بيان فرموده‏اند...

و بگفته يکي از نويسندگان‏«مصلحت‏خداوندي ايجاب مي‏کرد که اين بشارات مانندزيبائيهاي طبيعت که محفوظ مي‏ماند يا مانند صندوقچه‏جواهر فروشان که بدقت‏حفظ مي‏شود در لفافه‏اي از اشارات‏محفوظ بماند تا مورد استفاده نسلهاي بعد که بيشتر با عقل و دانش‏سر و کار دارند قرار گيرد». [10] .

1-زندگانی پیامبر اسلام تألیف نگارنده ص20

2و3-بحار الانوارج15ص180-186

4و5و6- زندگانی پیامبر اسلام تألیف نگارنده ص77-89-38-22

7-اکمال الدین ص 111-112

8- زندگانی پیامبر اسلام تألیف نگارنده ص21

9- تلخیصی از سیره ابن هشام

10- خاتم پیغمبران  ج1ص502

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه