کرامات امام محمد باقر (ع)

بازدید : 5149
زمان تقریبی مطالعه : 7 دقیقه
تاریخ : 12 آبان 1390
کرامات امام محمد باقر (ع)
کرامات امام محمد باقر (ع)

جنيان در حضور امام باقر (عليه السلام)

امامان معصوم عليهم السلام حجت‏هاى خدايى و پيشوايان هدايت و چراغ‏هاى فروزان در تاريكى‏ها براى تمام اهل دنيا و آخرت هستند. همچنانكه در زيارت جامعه كبيره مى‏خوانيم: «السلام على ائمة الهدى، و مصابيح الدجى، و اعلام التقى و ذوى النهى و اولى الحجى، و كهف الورى، و ورثة الانبياء، والمثل الاعلى، والدعوة الحسنى و حجج الله على اهل الدنيا والاخرة والاولى; سلام بر امامان هدايت و چراغ‏هاى شب تار و پرچم‏هاى تقوى و صاحبان خرد و دارندگان عقل و پناه مردم و وارثان پيغمبران و مثل اعلا [ى الهى] و [صاحب] دعوت نيكوتر و حجت‏هاى الهى بر اهل دنيا و آخرت و اولى

بر اين اساس امامان معصوم عليهم السلام براى تمام اهل دنيا از جن و انس و تمام گروه‏ها و ملت‏هاى جهان، حجت الهى و رهبر حقيقى شمرده مى‏شوند.

همچنانكه پيامبر صلى الله عليه و آله بر جن و انس مبعوث شده بود و در آيات 29 تا 31 سوره احقاف اين نكته بيان گرديده است، اوصياى او نيز چنين بودند.

با توجه به اين نكات فشرده، در اين رابطه 2 داستان زير را مى‏خوانيم:

الف) سعد اسكاف مى‏گويد: روزى با حضرت باقر عليه السلام كار ضرورى داشتم. به صحن منزل آن حضرت وارد شده و خواستم به داخل اتاق بروم. امام فرمود: «عجله نكن!» من در حياط منزل امام عليه السلام مدتى جلو آفتاب ماندم... تا اينكه بعد از مدتى با كمال شگفتى ديدم كه اشخاصى از اتاق خارج شده و به سوى من آمدند. آنان از كثرت عبادت لاغر شده بودند. به خدا سوگند! سيماى زيبا و معنوى آنان مرا آن چنان شيفته نمود كه وضع خود را (ناراحتى در هواى گرم) فراموش كردم. وقتى به محضر حضرت مشرف شدم به من فرمود: «گويا تو را ناراحت كردم.» عرض كردم: آرى! به خدا قسم من وضع خود را فراموش كردم. اشخاصى از نزد من گذشتند كه همه يكنواخت‏بودند و من مردمى خوش قيافه‏تر از اين‏ها نديده بودم.

فرمود: اى سعد! آن‏ها را ديدى؟ گفتم: آرى. فرمود: ايشان برادران تو از طايفه جن هستند. عرض كردم: خدمت‏شما مى‏آيند؟ فرمود: آرى مى‏آيند و مسائل دينى و حلال و حرام خود را از ما مى‏پرسند.

ب) ابو حمزه ثمالى مى‏گويد: روزى جهت‏شرفيابى به حضور امام باقر عليه السلام اجازه خواستم، گفتند: عده‏اى خدمت آن حضرت هستند. به همين جهت اندكى صبر كردم تا آن‏ها خارج شوند. پس كسانى خارج شدند كه آن‏ها را نمى‏شناختم و به نظرم غريب و ناآشنا مى‏آمدند. اجازه شرفيابى گرفتم، داخل شدم و به حضرت عرض كردم: فدايت‏شوم، الآن زمان حكومت‏بنى اميه است و از شمشيرهاى آن‏ها خون مى‏چكد. (يعنى ورود افراد ناشناس براى شما خطر آفرين است). امام فرمود: اى ابا حمزه! اينان گروهى از شيعيان از طايفه جن بودند و آمده بودند تا از مسائل دينى خود سؤال كنند. آيا نمى‏دانى كه امام حجت‏خداوند برجن و انس مى‏باشد؟

خبر از حكومت‏بنى‏عباس

امام باقر عليه السلام سال‏ها قبل از روى كار آمدن بنى‏عباس، خبر خلافت آنان و چگونگى آن را به منصور دوانقى داد.

ابو بصير واقعه را چنين گزارش مى‏كند: در حضور امام باقر عليه السلام در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته بوديم و اين در روزهايى بود كه حضرت سجاد عليه السلام تازه به شهادت رسيده و قبل از زمانى بود كه حكومت‏به دست فرزندان عباس بيفتد.

در اين هنگام دوانيقى و داود بن سليمان به مسجد داخل شدند. با ديدن حضرت باقر عليه السلام، داود تنها به نزد امام باقر عليه السلام آمد، آن حضرت از او پرسيد: چرا دوانيقى اين جا نيامد؟ داود گفت: او جفا مى‏كند و سخت تنگدست و پريشان است.

امام باقر عليه السلام فرمود: روزها مى‏گذرد تا آن گاه كه وى بر مردم حكومت مى‏كند. او بر گرده مردم سوار مى‏شود و شرق و غرب اين ديار را تصاحب مى‏كند و طول عمر نيز خواهد داشت. او آن چنان گنجينه‏ها را از اموال انباشته مى‏كند كه قبل از او كسى چنين نكرده است. داود بن سليمان اين خبر را به منصور دوانيقى رسانيد. دوانيقى با دستپاچگى تمام به نزد امام آمد و عرضه داشت: جلال و عظمت‏شما مانع شد كه در محضر شما بنشينيم! و بعد با اشتياق تمام از امام باقر عليه السلام پرسيد: اين چه خبرى است كه داود به من داد؟

امام باقر عليه السلام، فرمود: آنچه گفتيم پيش خواهد آمد.

دوانيقى: آيا حكومت ما پيش از حكومت‏شماست؟

امام عليه السلام: بلى.

دوانيقى: آيا پس از من يكى ديگر از فرزندانم حكومت مى‏كند؟

امام عليه السلام: بلى.

دوانيقى: آيا مدت حكومت‏بنى‏اميه بيشتر است‏يا مدت حكومت ما؟

امام عليه السلام: مدت حكومت‏شما. امام باقر عليه السلام در ادامه فرمود: فرزندان شما اين حكومت را به دست مى‏گيرند و چنان با حكومت‏بازى مى‏كنند كه بچه‏ها با توپ بازى مى‏كنند. اين خبرى است كه پدرم به من داده است.

هنگامى كه منصور دوانيقى به حكومت رسيد از پيشگويى امام باقر عليه السلام در شگفت ماند.

سيرى در ملكوت

جابر بن يزيد جعفى مى‏گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: مراد از ملكوت آسمان و زمين كه به حضرت ابراهيم خليل الله عليه السلام، ارائه نمودند چيست؟ همان واقعه‏اى كه خداوند متعال در قرآن شريف آن را يادآور شده و مى‏فرمايد: «و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات والارض‏»  ; «و اين چنين ملكوت آسمان‏ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم.» پس ديدم كه دست مبارك خود را به جانب آسمان برداشت و به من فرمود: نگاه كن تا چه مى‏بينى؟ من نورى ديدم كه از دست آن حضرت به آسمان متصل شده بود، چنانكه چشم‏ها خيره مى‏شد. آنگاه به من فرمود: ابراهيم عليه السلام ملكوت آسمان و زمين را چنين ديد. امام باقر عليه السلام در اين لحظه دست مرا گرفته و به درون خانه برد. لباس خود را عوض كرده و فرمود: چشم برهم بگذار! بعد از لحظاتى گفت: مى‏دانى در كجا هستيم؟ گفتم: خير. فرمود: در آن ظلماتى هستيم كه ذوالقرنين به آن جا گذر كرده بود. گفتم: اجازه مى‏دهيد كه چشم‏هايم را باز كنم. فرمود: باز كن اما هيچ نخواهى ديد. چون چشم گشودم در چنان تاريكى بودم كه زير پايم را نمى‏ديدم.

اندكى رفتيم باز هم فرمود: جابر! مى‏دانى در كجائى؟ گفتم: خير. امام فرمود: بر سر چشمه‏اى كه خضر از آن آب حيات خورده بود، قرار دارى.

آن حضرت همچنان مرا از عالمى به عالم ديگر مى‏برد تا به پنج عالم رسيديم. فرمود: ابراهيم عليه السلام ملكوت آسمان‏ها را اين چنين كه تو ملكوت زمين را ديدى مشاهده كرد. ...

او ملكوت آسمان‏ها را ديد كه دوازده عالم است و هر امامى كه از ما از دنيا برود، در يكى از اين عالم‏ها ساكن مى‏شود تا آنكه وقت ظهور قائم آل محمد صلى الله عليه و آله فرا رسد. امام باقر عليه السلام دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظه‏اى فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت ديدم. آن بزرگوار لباس قبلى خود را پوشيد و به مجلس قبلى برگشتيم. من عرض كردم: فدايت‏شوم چه قدر از روز گذشته؟ فرمود: سه ساعت.

شفاى نابينا

ابوبصير از شاگردان برجسته امام باقر عليه السلام بود. او از بينايى محروم بود و از اين جهت‏شديدا رنج مى‏برد. روزى به حضور امام باقر عليه السلام شتافته و از آن حضرت پرسيد: آيا شما وارث پيامبر هستيد؟

امام: بلى.

- آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله وارث تمام پيامبران و وارث علوم و دانش‏هاى آنان بود؟

امام: بلى.

- شما مى‏توانيد مرده را زنده كنيد و كور مادرزاد را معالجه نماييد و از آنچه كه مردم در خانه‏هايشان مى‏خورند، خبر دهيد؟

امام: بلى. ما همه اين‏ها را به اذن خداوند انجام مى‏دهيم.

او مى‏گويد: در اين هنگام امام باقر عليه السلام فرمود: اى ابابصير! نزديك بيا. من نزديك حضرت رفتم. آن حضرت با دست مبارك خود روى چشمان مرا مسح نمود. در اين حال من خورشيد و آسمان و زمين و خانه‏ها و هرچه در شهر بود همه را ديدم.

آن گاه به من فرمود: آيا مى‏خواهى كه اين چنين باشى و در روز قيامت‏حساب تو مانند بقيه مردم باشد و خداوند هرچه را اراده فرمود، همان شود يا مى‏خواهى به حال اول برگردى و بدون حساب به بهشت‏بروى؟! ابوبصير گفت: مى‏خواهم به حال اول برگردم.

پيشواى پنجم بار ديگر دست‏بر چشمان ابوبصير كشيد و چشمان او به حال اول برگشت

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه