خورشید هشتم

شاعر: شبنم فرضی زاده-اردبیلی ارسال شده توسط : رضا نوری آذر
بازدید : 3004
زمان تقریبی مطالعه : 1 دقیقه
تاریخ : 06 تیر 1395
خورشید هشتم

خورشیدهشتم


تو رو خواب دیدم ,تورویادمه
مث بغض لالاییِ مادرم
داره بوی عطرت بهم می رسه
توی خلوت کوپه ی آخرم


توروخواب دیدم ,تورویادمه
دلم کفتراتو بغل کرده بود
یه گوشه توی دفتر حاجتش
یه شاعر هواتو غزل کرده بود


دارم میرسم ,میرسه گنبدت
مسیر حرم باز بارونیه
چراحال اینجا یه جوره دیگه ست؟
چرا عشق کم نیست ؟ارزونیه ؟


ضریح تو نزدیکه راهش کمه
غریبی که از راه دور اومده
نوشتن:(به خورشید هشتم سلام)
به پابوسی ماه دور اومده

.....

مگه دست من میرسه دست تو؟
صف زائراتو ببین ,پرشده
خودآسمونم نشسته زمین
نگا کن نگاکن زمین پر شده


میشینم همین جا نگات میکنم
کنار کسی که شبیه منه
داره غرق تو میشه ,حس می کنم
تو رو توی اشکاش صدا میزنه


یه گوشه نگاهی رو بارون زده
میدونم میدونی دلش خونه, نه؟
داره عاشقت میشه ,نذرش تویی
آخه عاشقی اینجا آسونه ,نه؟؟
یکی توی سجده ست چن ساعته
همه محرمِ صحن وسجاده ان
مث کفترات توی هفت آسمون
به گلدسته های تو دل داده ان

یه بچه کنارغم مادرش
نشسته به دستای تو زل زده
چه معصومِ ,انگاری از چشم هاش
به چشمای معصوم تو پل زده

.....

چقد عاشقات پاک وخوبن آقا
میذاری منم خاک پاشون بشم؟
فقط التماس دعا می کنم
فدای امام رضا(ع) شون بشم

...

سفر ...روز آخر....یه بغض غریب
نگات می کنم با نگاهِ ترم
داری دور میشی ...دارم میرسم
توی خلوت کوپه ی آخرم



شاعر:
شبنم فرضی زاده-اردبیلی

ارسال شده توسط : رضا نوری آذر

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی