توحید

توجید در کلام امیر المؤمنین علیه السلام بخش اول

پیامبر (ص) و اهل بیت علیهم السلام بهترین مفسیرین قرآن کریم می باشند لذا برای شناخت اصول دین و معارف آن باید طبق سفارش پیامبر (ص) به قرآن و عترت چنگ بزنیم
بازدید : 1746
زمان تقریبی مطالعه : 19 دقیقه
تاریخ : 28 تیر 1398
توجید در کلام امیر المؤمنین علیه السلام  بخش اول

1. دو ستون محکم دین

وصیتی لکم: ان لا تشرکوا بالله شیئا و محمد صلی الله علیه و آله فلا تضیعوا سنته. اقیموا هذین العمودین، و اوقدوا هذین المصباحین، و خلاکم ذم!

وصیتم به شما این است که هیچ چیزی را شریک خدا قرار ندهید و سنت محمد صلی الله علیه و آله را تباه نسازید. این دو ستون محکم دین (توحید و محافظت بر سنت پیامبر) را برپا دارید و این دو چراغ را روشن نگاه دارید تا در نتیجه، توبیخ از شما دور باشد.( نامه 2)

 

2-. بی همتایی در خلقت

… لا شریک اعانه علی ابتداع عجائب الامور.

هیچ شریک و همتایی او را در آفرینش مخلوقات شگفت انگیز کمک و یاری نکرده است. (خطبه 91)

 

3. وحدانیت خدا

لم یولد سبحانه فیکون فی العز مشارکا و لم یلد فیکون موروثا.

خداوند زاییده نشده تا در بزرگواری اش شریک داشته باشد و نزاییده است. (خطبه 182)

 

4. نه زاده و نه زاییده شده!

 الله الذی لم یلد فیکون مولودا، و لم یولد فیصیر محدودا. جل عن اتخاذ الابناء.

خداوند کسی را نزاده تا خود مولود باشد و از کسی زاده نشده تا محدود به حدودی باشد، بالاتر از آن است که فرزندانی بپذیرد. (خطبه 186)

 

5. طنین دلایل توحید

نعقت فی اسماعنا دلائله علی وحدانیته.

دلایل او خدا بر یگانگی اش در گوش های ما طنین انداز است.(خطبه 65)

 

6. ستم نابخشودنی

فاما الظلم الذی لا یغفر فالشرک بالله، قال الله تعالی: (ان الله لا یغفر ان یشرک به.

ستمی که بخشیده نخواهد شد، شرک به خداست و قول خدای تعالی است که: (خداوند نمی بخشد آن که به او شرک آورد.) (خطبه 176)


 

 

7. آثار اخلاص

ان الله تعالی … شد بالاخلاص و التوحید حقوق المسلمین فی معاقدها.

خداوند، با اخلاص و یکتا پرستی گره حقوق مسلمانان را محکم کرد.(خطبه16)


 

 

8. بی همتایش بدان!

ما وحده من کیفه، و لا حقیقته اصاب من مثله، و لا ایاه عنی من شبهه و لا صمده من اشار الیه و تو همه.

بی همتایش ندانسته کسی که برای او (خداوند) چگونگی و کیفیت بپندارد، و به حقیقت او نرسیده است کسی که برایش همانند و همتایی بپندارد، و به او نپرداخته کسی که او را به چیزی مانند کند، و قصد او نکرده کسی که به او اشاره کند یا به خیالش آورده باشد. (خطبه 186)


 

 

9. اساس دین

اول الدین معرفته، و کمال معرفته التصدیق به، و کمال التصدیق به توحیده، و کمال توحیده الاخلاص له، و کمال الاخلاص له، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه.

اساس دین شناخت خدا، و کمال شناخت، اعتراف به وجود اوست، و کمال اعتراف، درک یکتایی اوست، و کمال توحید خدا، پاک ساختن عمل برای اوست و کمال اخلاص در برابر او، این است که وی را از صفات ممکنات منزه دانی. (خطبه 1)


 

 

10. بی همتایی خداوند

… واحد لا بعدد، و دائم لا بامد، و قائم لا بعمد. تتلقاه الاذهان لا بمشاعره، و تشهد له المرائی لا بمحاضره.

(اوست خدایی که) یگانه است نه به شمارش، و جاودان و به خود پایدار است، برپاست نه با نگاهدارنده ای، ذهن ما او را می شناسند و به درک او نرسند. هر جا بر وجود او شهادت دهد، بدون آن که در آن باشد.(خطبه 185)


 

 

11. مرز نداشتن خدا

لم تبلغه العقول بتحدید فیکون مشبها، و لم تقع علیه الاوهام بتقدیر فیکون ممثلا.

خردها برای او حد و مرزی نتوانند نهاد، تا در نتیجه به چیزی مانند باشد و اوهام برایش اندازه ای تعیین نتوانند کرد، تا بتوان برایش مثالی فرض کرد. (خطبه 15)


 

 

12. گواهی به وحدانیت حق

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له: الاول لا شیء قبله، و الاخر لا غایه له، لا تقع الاوهام له علی صفه، و لا تعقد القلوب منه لی کیفیه.

گواهی می دهم که خدایی نیست جز خدای یگانه که بی شریک و بی همتاست، آغاز و اول است و قبل از او چیزی نیست، نه پندارها برای او صفتی می دانند و نه عقل ها اثبات چگونگی او را می توانند.(خطبه85)


 

 

13. حقیقت توحید

التوحید ان لا تتوهمه، و العدل ان لا تتهمه.

حقیقت توحید آن است که خدا را در فهم و اندیشه خود نیاوری و عدل آن است که او را (به هیچ بدی و ظلم) متهم نسازی. (حکمت 470)


 

 

14. شناخت خدا

لا تناله الاوهام فتقدره، و لا تتوهمه الفطن فتصوره و لا تدرکه الحواس فتحسه و لا تلمسه الایدی فتمسه.

وهم ها به او نمی رسد، تا اندازه گیری اش کنند و اندیشه های باریک بین او را در وهم نتوانند آورد، تا در نتیجه تصورش کنند و حواس به او نرسند، تا در نتیجه حسش کنند و به دست نمی آید تا در نتیجه او را لمس کنند. (خطبه 186)


 

 

15. اطاعت در عصیان نشاید

لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق.

اطاعت از مخلوق در عصیان و نافرمانی از خالق نشاید.(حکمت 165)


 

 

16. ریا، شرک به خداوند

اعلموا ان یسیر الریاء شرک.

بدانید، ریاکاری هر چند هم کم باشد شرک به خداوند است.(خطبه82)


 

 

17. قبل از همه خدا

الحمد لله الکائن قبل ان یکون کرسی او عرش، اوسماء او ارض، او جان او انس، لا یدرک بوهم، و لا یقدر بفهم، و لا یشغله سائل، و لا ینقصه نائل، و لا ینظر بعین، و لا یحد باین، و لا یوصف بالازواج، و لا یخلق بعلاج، و لا یدرک بالحواس و لا یقاس بالناس.

سپاس خدایی را که بوده و هست، پیش از آن که کرسی یا عرش یا آسمان یا زمین یا پری یا انسان پدید آمده باشد. نه خیال درک او را تواند و نه فهم اندازه او بداند. نه پرسش کننده ای او را از کار متوقف کند، و نه عطا خواهنده ای در خزانه اش کاستی پدید آورد. بدون دیده بیناست و نمی تواند گفت که کجاست. با همتایی وصف نگردد و با تمرین نمی آفریند، حواس نتواند او را درک کند و او را با مردم نتوان سنجید (خطبه182)


 

 

18. جایگاه رفیع توحید

تبارک الله الذی لا یبلغه بعد الهم، و لا یناله حدس الفطن .

پاک و بلند مرتبه است خدایی که همت های بلند و حدس و گمان هوشمندان به او دسترس ندارد. (خطبه94)


 

 

19. توحید بلاوصف

تتلقاه الاذهان بمشاعره، و تشهد له المرائی لا بمحاضره. لم تحط به الاوهام، بل تجلی لها بها.

ذهن ها او را دریابند؛ اما نه از راه ادراک، حواس و مشاعر و دیدنی ها بر وجود او گواهی دهند؛ اما نه به خاطر حضور او در آنها (بلکه از باب دلالت اثر بر مؤثر و فعل بر فاعل) و اوهام بر او احاطه نیافت؛ بلکه به واسطه اوهام و خردها بر آنان متجلی شد. (نامه31)


 

 

20. خدایی نیست جز الله

فقلت انا: لا اله الا الله انی اولی مؤمن بک یا رسول الله .

من گفتم (لا اله الا الله) ای رسول خدا! من نخستین کسی هستم که به تو ایمان می آورم.(خطبه185)


 

 

21. اگر خدا را شریکی بود!

الامام علی علیه السلام فی وصیته لابنه الحسن علیه السلام: اعلم یا بنی! انه لو کان لربک شریک لاتتک رسله و لرایت آثار ملکه و سلطانه، و لعرفت افعاله و صفاته، و لکنه اله واحد کما وصف نفسه. لا یضاده فی ملکه احد، و لا یزول ابدا.

در سفارش خود به فرزند بزرگوارش امام حسن می فرماید: بدان تو ای فرزندم! که اگر پروردگارت را شریکی بود، بی گمان فرستادگان و رسولان او نیز نزد تو می آمدند و نشانه های پادشاهی و اقتدار او را می دیدی و افعال و صفاتش را می شناختی؛ اما خداوند همچنان که خود در وصف خویش فرموده: (خدایی یگانه است و در ملکش رقیبی ندارد و هرگز زوال نمی پذیرد. (نامه31)


2. شناخت خدا

 

 

22. ناتوانی دل و دیده

عظم عن ان تثبت ربوبیته باحاطه قلب او بصر.

(خداوند) بزرگ تر از آن است، که ربوبیتش با احاطه دل یا دیده ثابت شود. (نامه31)


 

 

23. اثبات وجود خدا

الحمد لله علی وجوده بخلقه، و بمحدث خلقه علی ازلیته.

ستایش خداوندی را که آفریدگان خود را دلیل بر وجود خویش ساخت و حادث بودن آن ها را دلیل بر ازلیتش. (خطبه 152)


 

 

24. کمال شناخت خداوند

اول الدین معرفته، و کمال معرفته التصدیق به، و کمال التصدیق به توحیده، و کمال توحیده الاخلاص له، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه.

سر آغاز دین شناخت خداست و کمال شناخت باور داشتن او، و درست باور داشتن او اعتراف به یگانه بودن اوست، و اعتراف به یگانگی او، خالص نمودن اطاعت اوست و کمال اخلاص او، نفی تمام صفت ها از اوست. (خطبه1 )


 

 

25. ناتوانی دل از درک خدا

فلسنا نعلم کنه عظمتک، الا انا نعلم انک حی قیوم، لا تاخذک سنه و لا نوم. لم ینته الیک نظر، و لم یدرکک بصر.

ما از کنه عظمت تو چیزی نمی دانیم، تنها همین را می دانیم که تو زنده ای و همه چیز به تو پایدار است، نه چرت تو را می گیرد و نه خواب. دست هیچ اندیشه ای به تو نرسد و هیچ دیده ای تو را در نیابد. (خطبه160)


 

 

26. نزدیکی به خدا، دوری از آتش

اعلم ان ما قربک من الله یباعدک من النار، و ما باعدک من الله یقربک من النار.

توجه داشته باشد آنچه تو را به خدا نزدیک می کند از آتش دور می گرداند و هر چه تو را از خدا دور گرداند به آتش نزدیک می سازد. (نامه 76 )


 

 

27. بزرگی خداوند

تبارک الله الذی لا یبلغه بعد الهم، و لا یناله حدس الفطن، الاول الذی بلا غایه له فینتهی، و لا آخر له فینقضی.

برتر و بزرگ است خدایی که اندیشه های ژرف نگر، حدس زیرکی ها به حقیقت شناخت او نرسد، ابتدا و آغاز است که آخر و نهایتش نیست تا به آخر برسد و آخری ندارد تا سپری شود. (خطبه 94)


 

 

28. شناخت علی (علیه السلام) از خدا

عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم، و حل العقود، و نقض الهمم.

من خداوند سبحان را از این راه شناختم که تصمیم ها را بر هم می ریزد و پیمان ها را می گلسد و همت های سخت را درهم می شکند حکمت 250)


 

 

29. اعتقاد به خدا

لا یصدق ایمان عبد، حتی یکون بما فی ید الله اوثق منه بما فی یده.

هیچ کس در ادعای ایمان راستگو و صادق نمی باشد، مگر زمانی که اعتمادش به آنچه نزد خداوند است بیشتر از آنچه نزد خودش است باشد. (حکمت 310)


 

 

30. ناتوانی فرد از شناخت خدا

اعلم ان الراسخین فی العلم هم الذین اغناهم عن اقتحام السدد المضروبه دون الغیوب، الاقرار بجمله ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب، فمدح الله - تعالی - اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علما، وسمی ترکهم التعمق فیما لم یکفهم البحث عن کنهه رسوخا.

بدان که استواران در علم آن کسانی هستند که اقرار به مجموع آن چه در پس پرده غیبت است و تفسیرش را نمی دانند، آنان را از این که بخواهند به زور از درهایی که جلو عوالم غیب زده شده است وارد شوند بی نیاز کرده است. پس خداوند بزرگ اعتراف آنان را به ناتوانی از رسیدن به آن چه در حیطه دانششان نیست ستود و خود داری آنان را از غور کردن در آن چه به بحث و جستجو از کنه آن مکلف نشده اند استواری در علم نامیده .(خطبه 90)


 

 

31. خداشناسی

انه لا ینبغی لمن عرف عظمه الله ان یتعظم، فان رفعه الذین یعلمون ما عظمته ان یتوا ضعوا له.

کسی که عظمت خدای را شناخت، سزاوار نیست که خویشتن را بزرگ بشمارد؛ زیرا بلند مرتبگی کسانی که عظمت خدا را می دانند به این است که در برابر او فروتن باشند. (خطبه 147)


3. توصیف صفات خداوندی

 

 

32. اعتراف عقل ها

اقام من شواهد البینات علی لطیف صنعته، و عظیم قدته، ما انقادت له العقول معترفه " به، و مسلمه له و نعقت فی اسماعنا دلائله علی وحدانیته.

از دلایل آشکاری که بر لطف و نیکویی آفرینش او و بزرگی و شکوه قدرت او گواه اند این است که خردها به او اعتراف دارند و در برابرش منقادند و سر تسلیم فرود دارند و دلایل وحدانیت او در گوش های ما فریاد می زنند. (خطبه 165)


 

 

33. بوده و هست

لا یزول ابدا و لم یزل، اول قبل الاشیاء بلا اولیه، و اخر بعد الاشیاء بلا نهایه.

هیچ گاه زوال نپذیرد و همواره بوده است؛ پیش از همه چیز بوده بی آن که او را آغازی باشد و پس از همه چیز هست بی آن که نهایت و پایانی داشته باشد. (نامه 31)


 

 

34. خدا مانند ندارد

انک انت الله الذی لم تتناه لی العقول، فتکون فی مهب فکرها مکیفا، و لا فی رویات خواطرها فتکون محدودا مصرفا.

همانا آن خدایی هستی که در خردها تو را نهایتی نیست، تا در جریان اندیشیدن آن ها دارای کیفیت باشی و در تامل اندیشه ها، تو را پایانی نیست تا در نتیجه، محدود و متغیر باشی. (خطبه 91)


 

 

35. با دل و دست خدا را یاری کن!

 فی کتابه للاشتر: و ان ینصر الله سبحانه بقلبه و یده و لسانه؛ فانه جل اسمه قد تکفل بنصر من نصره، و اعزاز من اعزه.

در نامه اش به مالک اشتر می فرماید: خدای سبحان را با دل و دست و زبان خود یاری رسان؛ زیرا خداوند - جل اسمه - متعهد شده است که یاری کننده خود را یاری رساند و ارجمند دارنده اش را ارجمند دارد. (نامه 53)


 

 

36. بخشایش خدا

من کتابه للاشتر لما و لاه مصر: لا تنصبن نفسک لحرب الله؛ فانه لا یدلک بنقمته، و لا غنی بک عن عفوه و رحمته.

در فرمان حکومت مصر به مالک اشتر می فرماید: مبادا به جنگ با خدا برخیزی؛ زیرا تو توانایی خشم او را نداری و از گذشت و مهربانی اش بی نیاز نیستی. (نامه 53)


 

 

37. ادای تکلیف الهی

فی تفسیر (لا حول و لا قوه الا بالله): انا لا نملک مع الله شیئا، و لا نملک الا ما ملکنا؛ فمتی ملکنا ما هو املک به منا کلفنا، و متی اخذه منا وضع تکلیفه عنا.

در تفسیر (لا حول و لا قوه الا بالله) فرمود: با وجود خدا ما مالک آن چیزی هستیم که او خود آن را به ملکیت ما در آورده است. پس، وقتی آن چه را به مالکیتش سزاوارتر از ماست در اختیار ما نهد تکلیفی بر عهده ما نهاده است و هرگاه آن را از ما باز گیرد، تکلیف خویش را از عهده ما برداشته است. (حکمت 404)


 

 

38. پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست!

الظاهر فلا شیء فوقه، و الباطن فلا شیء دونه.

آشکار است و چیزی آشکارتر از او نیست و نهان نیست و نهان است و چیزی نهان تر از او نیست. (خطبه 96)


 

 

39. ناظر بر همه کارها

ان الله سبحانه و تعالی لا یخفی علیه ما العباد مقترفون فی لیلهم و نهارهم. لطف به خبرا؛ و احاط به علما، اعضاؤکم شهوده و جوار حکم جنوده، و ضمائر کم عیونه و خلواتکم عیانه.

آن چه را که بندگان در شب و روز خود انجام می دهند بر خداوند پاک و بزرگ پوشیده نیست. به کوچک ترین کارشان آگاه و به کردارشان داناست و احاطه دارد. اعضای بدن شما گواهان اویند و اندام هایتان سپاهیان او و ضمیرهایتان جاسوسان او و نهان های شما نزد او آشکار است. (خطبه 199)


 

 

40. تواضع هر چیز در برابر خدا

کل شیء خاشع له، و کل شیء قائم به، غنی کل فقیر، و عز کل ذلیل؛ و قوه کل ضعیف.

هر چه در برابر او فروتن است و همه چیز ایستاده به اوست، بی نیاز کننده هر نیازمندی است و عزت بخش هر خواری و نیرو دهنده هر ناتوانی. (خطبه 109)


 

 

41. سازنده وارده کننده حقیقی

مرید لا بهمه، صانع لا بجارحه.

اراده کننده است، اما نه با عزم و تصمیم قبلی، سازنده است، اما نه به واسطه اندامی. (خطبه 179)


 

 

42. توانایی خدا و گستاخی بشر

تعالی من قوی ما اکرمه! و تواضعت من ضعیف ما اجراک عل معصیته.

بلند مرتبه است خدایی که در عین نیرومندی، بزرگوار و با گذشت است و چه پست و فرومایه ای تو ای انسان! که با این همه ناتوانی، بر نافرمانی او گستاخی. (خطبه 223)


 

 

43. خدای آشکار و نهان

الظاهر لا یقال (مما؟) و الباطن لا یقال (فیم؟).

خداوند آشکار است امام گفته نمی شود از چه خبر؟ و نهان است لیک گفته نمی شود در چه چیز؟(خطبه 3)


 

 

44. خدا شنواست

من تکلم سمع نطقه، و من سکت علم سره.

هر که سخن بگوید، خدا گفتارش را می شنود و هر که خاموش ماند، او آن چه را در درونش می گذرد می داند. (خطبه 109)


 

 

45. چیرگی خداوند قهار

له الاحاطه بکل شیء و الغلبه لک شی ء، و القوه علی کل شیء.

بر هر چیزی احاطه دارد و بر همه چیز چیرگی دارد و بر هر چیز توانا و نیرومند است. (خطبه 86)


 

 

46. خدا لطیف و شنوا و دانای حقیقی

کل سمیع غیره یصم عن لطیف الاصوات؛ و یصمه کبیرها، و یذهب عنه ما بعد منها، و کل بصیر غیره یعمی عن خفی الالوان و لطیف الاجسام.

هر شنوایی، جز او، از شنیدن آواهای ظریف و بسیار آهسته ناتوان است و صداهای بلند نیز گوشش را کر می سازد و آوازهای دور دست را نمی شنود و هر بینایی، جز او، از دیدن رنگ های ناپیدا و اجسام ظریف و بسیار ریز کور است. (خطبه 65)


 

 

47. خدا آشکار و نهان است

ظهر فبطن، و بطن فعلن.

آشکار است و پنهان و پنهان است و آشکار. (خطبه 195)


 

 

48. شنوا اما نه با ابزار

… السمیع لا باداه.

خدا شنواست؛ اما نه به واسطه ابزار شنیدن. (خطبه 152)


 

 

49. عزت بخشیدن ذلیلان

فی صفُه الله سبحان: عز کل ذلیل.

امام علی علیه السلام در وصف خدای سبحان می فرماید: عزت بخش هر ذلیل است. (خطبه 109)


 

 

50. در وصف خدای سبحان

فی صفهُ الله سبحانه: ارانا من ملکوت قدرته، و عجائب ما نطقت به آثار حکمته، و اعتراف الحاجه من الخلق الی ان یقیمها بمساک قوته، مادلنا باظطرار قیام الحجه له علی معرفته، فظهرت البدائع التی احدثها آثار صنعته، و اعلام حکمته، فصار کل ما خلق حجه له و دلیلا علیه.

در وصف خدای سبحان می فرماید: از ملکوت قدرت خویش و شگفتی هایی که نشانه های حکمتش گویای آنهاست، چنان به ما نشان داد که این حجت ها و براهین وجود او لاجرم ما را به شناخت وی رهنمون می شوند. پس، بدایعی که آثار آفرینش او و نشانه های حکمتش پدید آورده اند آشکار است و آن چه آفریده حجت او و دلیل و راهنما به سوی او هستند. (خطبه 91)


 

 

51. خدا بینا است!

 کل بصیر غیره یعمی عن خفی الالوان و لطیف الاجسام.

هر بینایی، جز او از دیدن رنگ های ناپیدا و اجسام ناتوان است. (خطبه 65)


 

 

52. خدا عزیز است

الحمد لله الذی لبس العز و الکبریاء:و اختار هما لنفسه دون خلقه.

سپاس و ستایش خدای را سزد که ردای عزت و کبریا پوشیده و این دو صفت را برای خویش برگزید نه برای مخلوقش.(خطبه 192)


 

 

53. عظمت و نزدیکی خدا به مخلوقات .

سبق فی العلو فلا شیء اقرب منه فلا استعلاوه باعده عن شیء من خلقه، و لا قربه ساواهم فی المکان به.

در بلند مرتبگی بر همه چیز پیشی گرفته و چیزی برتر و بلند مرتبه تر از او نیست. نزدیک از هر چیزی است و نزدیک تر از او چیزی نیست. نه برتری اش او را از آفریدگانش دور کرده، و نه نزدیکی اش آن ها را در مکان با او برابر کرده است.( خطبه 49)


 

 

54. بیناست اما

بصیر لا یوصف بالحاسه.

بیناست، اما به داشتن حس بینایی وصف نمی شود. (خطبه 179)


 

 

55. ذلت هر چیزی جز خدا

کل عزیز غیره ذلیل.

هر عزیزی، جز او، ذلیل است. (خطبه 65)


 

 

56. خدا تنها قوی

کل قوی غیره ضعیف.

هر نیرومندی، جز او ناتوان است. (خطبه 65)


 

 

57. در همه جا هست و نیست

فی صفه الله سبحانه: و لا کان فی مکان فیجوز علیه الانتقال.

در توصیف خدای سبحان می فرماید: در جایی نیست تا جا به جا شدن در حق او روا باشد. (خطبه 91)


 

 

58. صفات جامع

اول الدین معرفته، و کمال معرفته التصدیق به، و کمال التصدیق به توحیده، و کمال توحیده الاخلاص له، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه، لشهاده کل صفُه انها غیر الموصوف، و شهاده کل موصوف انه غیر الصفه؛ فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه، و من قرنه فقد ثناه، و من ثناه فقد جزاه، و من جزاه فقد جهله، و من جهله فقد اشار الیه، و من اشار الیه فقد حده، و من حده فقد عده، و من قال (فیم) فقد ضمنه، و من قال (علام؟) فقد اخلی منه. کائن لا عن حدث. موجود لا عن عدم. مع کل شیء لا بمقارنه و غیر کل شیء لا بمزایله. فاعل لا بمعنی الحرکات و الاله، بصیر اذ لا منظور الیه من خلقه، متوحد اذ لا سکن یستانس به و لا یستوحش لفقده.

آغاز دین شناخت خداست و اوج شناخت او باور کردن و اعتراف به وجود اوست و کمال تصدیق او یگانه دانستن اوست و کمال یگانه دانستنش، خالص دانستن اوست از جسمیت و عرضیت و لوازم این دو و کمال خالص دانستن او نفی صفات از اوست، چرا که هر صفتی گواه بر این است که با موصوف فرق می کند و هر موصوفی گواه بر این است که با صفت متفاوت است.

پس، هر که خدا را وصف کند برایش قرین و همتا آورده است و هر که برایش قرین آورد، او را دو تا دانسته

است و هر که او را دوگانه بداند برایش جزء قایل شده و هر که او را دارای جزء بداند وی را نشناخته است و هر که او را نشناسد به او اشاره کند و هر که به او اشاره کند، محدودش کرده است و هر که برایش حد تعیین کند او را به شمار در آورده است و هر که بگوید: او در چیست؟

خدا را در جایی گنجانده است و هر که بگوید: او بر فراز چیست؟

جایی را از او تهی دانسته است.

هستی دارد اما هستی اش حادث نیست. وجود دارد اما از عدم بر نیامده است. با هر چیزی است اما نه این که از آن جدا و برکنار باشد. فاعل است اما نه این که فعالیت کند و ابزاری به کار گیرد. بینا بوده پیش از آن که آفریده ای باشد که متعلق بینایی او واقع شود. یگانه و تنها بود آن گاه که نه کسی و چیزی بود که با آن خو گیرد یا از نبودنش احساس تنهایی کند. (خطبه 91)

منبعمرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت علیهم السلام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

;

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه