توحید

توحید در کلام امیر المؤمنین علیه السلام بخش دوم

بازدید : 1732
زمان تقریبی مطالعه : 21 دقیقه
تاریخ : 28 تیر 1398
توحید در کلام امیر المؤمنین علیه السلام بخش دوم

59. خدا لطیف است

لطیف لا یوصف لالخفاء.

لطیف است، اما به خفا و ناپیدایی وصف نمی شود. (خطبه 179)


 

 

60. در خواست گذشت از خدا

اللهم احملنی علی عفوک، و لا تحملنی علی عدلک.

بار خدایا! با من از روی گذشت خویش رفتار کن، نه از روی دادگری ات. (خطبه 227)


 

 

61. اعتراف هستی به خدا

الحمدلله الذی بطن خفیات الامور، و دلت علیه اعلام الظهور، و امتنع علی عین البصیر؛ فلا عین من لم یره تنکره، و لا قلب من اثبته یبصره، سبق فی العلو فلا شیء العی منه، و قرب فی الدنو فلا شیء اقرب منه، فلا استعلاؤ ه باعده عن شیء من خلقه، و لا قربه ساواهم فی المکان به. لم یطلع العقول علی تحدید صفته، و لم یحجبها عن واجب معرفته، فهو الذی تشهد له اعلام الوجود، علی اقرار قلب ذی الجحود.

ستایش خدایی را که به امور پنهانی داناست و نشانه های آشکاری بر هستی او گواه اند و دین او با دیدگان بینایی ظاهری ممکن نیست، پس، نه چشمی که او را ندیده است انکارش می کند و نه دلی که هستی او را تباه می کند به کنه ذاتش پی می برد … اوست آن که نشانه های هستی بر اقرار باطنی منکران او گواهی می دهد. (خطبه 49)


 

 

62. بخشایش خدا

کن لله مطیعا، و بذکره آنسا، و تمثل فی حال تولیک عنه اقباله علیک یدعوک الی عفوه، و یتغمدک بفضله، و آنت متول عنه الی غیره! .

فرمانبردار خدا باش و با یاد او دمخور و در آن وقت که از او روی می گردانی، رویکرد او را به خود در نظر آر؛ او تو را، با آن که از وی روی گردانده ای و به دیگری روی آورده ای به عفو و بخشایش خویش فرا می خواند و تو را غرق در فضل و کرم خود می گرداند! (خطبه 223)


 

 

63. بخشایش خدا

الحمد لله الفاشی فی الخلق حمده، و الغالب جنده، و المتعالی جده. احمده علی نعمه التوام، و آلائه العظام، الذی عظم حلمه فعفا، و عدل فی کل ما قضی.

ستایش خدایی را سزد که ستایش در میان آفریدگان منتشر است و لشکرش پیروز و بزرگی اش برتر از هر چیز، او را بر نعمت های پیاپی اش و بخشش های بزرگش می ستایم. آن خدایی که بردباری اش زیاده است و می بخشاید و در آن چه حکم کرده، عدالت را رعایت کرده است. (خطبه 191)


 

 

64. ستایش مخصوص این خداست

الحمد لله الذی لم تسبق له حال حالا، فیکون اولا قبل ان یکون آخزا، و یکون ظاهرا قبل ان یکون باطنا؛ کل مسمی بالوحده غیره قلیل، و کل عزیز غیره ذلیل و کل قوی غیره ضعیف، و کل مالک غیره مملوک، و کل عالم غیره متعلم.

ستایش خدایی را که حالتی و صفتی از او مقدم بر صفت دیگرش نیست، تا در نتیجه، اول بودنش جلوتر از نهان بودنش. جز او هر چیز دیگری که نام یگانگی و تنهایی به خود گیرد، کم است. (خداوند در عین اتصاف به وحدت و یگانگی به قلت و اندک بودن وصف نمی شود) هر عزیزی جز او خوار است و هر نیرومندی جز او ناتوان و هر مالکی جز او مملوک و هر دانایی جز او، دانش آموخته (علم خداوند ذاتی است و علم ما سوی الله آموختنی و اکتسابی.(خطبه 65)


 

 

65. عظمت عفو الهی

ان الله تعالی یسائلکم معشر عباده عن الصغیره من اعمالکم و الکبیره، و الظاهره و المستورده، فان یعذب فانتم اظلم، و ان قعف فهو اکرم.

ای جماعت بندگان خدا! همانا! خدای تعالی از کارهایی ریز و درشت و بی پرده و در پرده شما باز خواستتان می کند. آن گاه، اگر کیفرتان دهد شما بیش از این ها ستمکار بوده اید و اگر گذشت کند او بیش از آن بخشایشگر است. (نامه 27)


 

 

66. خدا همه جا هست

فی صفه الله سبحانه: و انه لبکل مکان، و فی کل حین و اوان، و مع کل انس و جان.

در وصف خدای سبحان می فرماید: او در هر جا و در هر زمانی و با هرانس و جنی هست. (خطبه 195)


 

 

67. عفو با بردباری

فی عظمه الله امره قضاء و حکمه، و رضاه امان و رحمه، یقضی بعلم، و یعفو بحلم.

درباره عظمت خدا می فرماید: فرمان خدا حتمی و مجری و مطابق با مصلحت است و خشنودی او ایمنی و رحمت است، از روی دانایی حکم می کند و با بردباری بخشد. (خطبه 160)


 

 

68. آشکار بودن خدا

الحمد لله المتجلی لخلقه بخلقه، و الظاهر لقلوبهم بحجته.

ستایش خدایی را که با آفرینش موجودات برای جهانیان آشکار گشته و بر برهان خویش در دل های آنان نمودار است. (خطبه 108)


 

 

69. در وصف نیاید

الذی لا یدرکه بعد الهم، و لا یناله غوص الفطن، الذی لیس لصفته حد محدود، و لا نعت موجود، و لا وقت معدود؛ و لا اجل ممدود.

خدایی که بلندی همت ها او را در نیابد و ژرفی اندیشه ها بدو نرسد، او که صفت یا ذاتش را حد و مرزی نیست و نه از برایش حالاتی متغیر و نه زمانی محدود و مشخص و نه مدتی معلوم و معین . (خطبه 1)


 

 

70. در وهم نگنجد

لا یدرک بوهم، و لا یقدر بفهم، و لا یحد باین. 

به وهم دریافته نشود و با فهم سنجیده نگردد و به مکان محدود نشود.(خطبه 182)


 

 

71. بی حدی خداوند

… الاحد بلا تاویل عدد.

او یکی است، اما نه آن یکی که از مقوله عدد است. (خطبه 152)


 

 

72. اولین و آخرین چیز

الحمد لله الاول قبل کل اول، و الاخر بعد کل آخر، و باولیته وجب ان لا اول له، و باخریته وجب ان لا آخر له

سپاس و ستایش خدای را که اول است پیش از هر اولی و آخر است بعد از هر آخری و به سبب اول بودنش لازم است که او را آغازی نباشد و به سبب آخر بودنش واجب است که او را پایان و آخری نباشد. (خطبه 101)


 

 

73. نه ابتدا دارد و نه انتها

الاول الذی لا غایه له فینتهی، و لا آخر له فینقضی.

اولی است که پایانی ندارد، تا به نهایت رسد و او را آخری نیست که پایان پذیرد. (خطبه 94)


 

 

74. قبل و بعد هر چیز

لیس لاولیته ابتداء و لا لازلیته انقضاء. هو الاول و لم یزل؛ و الباقی بلا اجل … لا یقال له: (متی؟) و لا یضرب له امد (بحتی) … قبل کل غایه و مده و کل احصاء و عدهُ.

ازلیت او را آغاز نیست و ابدیتش را پایانی نه. او نخستین است و پیوسته بوده و ماناست و سرآمدی ندارد … درباره او نمی توان گفت: کی؟

و ضرب الاجلی یا لفظ (تا) نمی توان تعیین کرد … پیش از هر پایان و مدتی و هر شمارش و شماری بوده است. (خطبه 163)


 

 

75. اولین و آخرین

الحمد لله الاول فلا شیء قبله، و الاخر فلا شیء بعده.

سپاس و ستایش خدای را که نخستین موجود است و هیچ چیز پیش از او نبوده و آخرین است و چیزی بعد از او نیست. (خطبه 96)


 

 

76. برترین صفات

الحمد لله الذی لم تسبق له حال حالا، فیکون اولا قبل ان یکون آخرا.

سپاس و ستایش خدای را سزد که صفتی از او بر صفت دیگرش پیش نگرفته است، تا اول باشد پیش از آن که آخر باشد. (خطبه 65)


 

 

77. در زمان نگنجد

لم یتقدمه وقت و لا زمان.

مسبوق به هیچ وقت و زمانی نمی باشد. (خطبه 183)


 

 

78. دانای هر چیز

یعلم عجیج الوحوش فی الفوات، و معاصی العباد فی الخلوات، و اختلاف النینان فی البحار الغامرات، و تاطلم الماء بالریاح العاصفات.

آوای و حوش در بیابان ها و گناهان بندگان در خلوت ها و آمد و شد نهنگ ها در دریاهای بزرگ و بر هم خوردن آب ها از بادهای سخت را می داند. (خطبه 198)


 

 

79. پیشی بر زمان و مکان

لا تصحبه الاوقات، و لا ترفده الادوات. سبق الاوقات کونه، و العدم وجوده، و الابتداء ازله.

زمان ها با او همراه نیستند و ابزارها کمک و یاری اش نمی رسانند. بودنش بر زمان ها پیشی دارد و هستی اش و ازلی کلمه (از چه وقت) از ملک بی آغازی و قدم خارج می شود. (خطبه 186)


 

 

80. خدا دانای راز نهان

لا یعزب عنه عدد قطر الماء و لا نجوم السماء، و لا سوافی الریح فی الهواء، و لا دبیب النمل علی الصفا، و لا مقیل الذر فی اللیله الظلماء یعلم مساقط الاوراق و خفی طرف الاحداق.

شمار قطره های آب ها و ستارگان آسمان و ذرات گرد و غبار پراکنده در هوا و حرکت مور بر سنگ و خفتگاه مورچگان در شب تاریک، بر او پوشیده نیست. افتادنگاه های برگ ها و بر هم خوردن پلک ها را می داند. (خطبه 178)


 

 

81. خدا رازها را می داند

خرق علمه باطن غیب السترات، و احاط بغموض عقائد السریرات.

دانش او به آن سوی ناپیدا پرده ها نفوذ می کند و بر افکار و باورهای پیچیده درون ها احاطه دارد. (خطبه108)


 

 

82. خدا از رازها آگاه است.

سبحان من لا یخفی علیه سواد غسق داج، ولا لیل ساج فی بقاع الارضی المتطاطئات، و لا فی یفاع السفع المتجاورات، و ما یتجلجل به الرعد فی افق اسماء، و ما تلاشت عنه بروث الغمام، و ما تسقط من ورقه تزیلها عن مسقطها عواصف الانواء و انهطال اسماء! و یعلم مسقط القطره و مقرها، و مسحب الذرهُ و مجرها و ما یکفی البعوضهُ من قوتها و ما تحمل من الانثی فی بطنها.

پاک و منزه است خدایی که نه سیاهی شب دیجور بر او پوشیده است، نه شب های آرام سرزمین های پست و نه کوه ها و تپه های قهوه ای رنگ به هم پیوسته و نه آوازی که از تندر در کرانه آسمان بر می خیزد و نه آن چه آذرخش ابرها از آن پراکنده می شود و نه برگی که فرو می افتد و طوفان های منسوب به ستارگان و بارش باران آن ها را از افتادنگاهشان دور می گردانند، افتادنگاه و جای قرار گرفتن هر قطره باران و جای دانه کشیدن مورد و مقصد او را و آن چه را که برای روزی پشه کافی است و جنس جنین هر ماده ای را در شکمش می داند. (خطبه 182)


 

 

83. آشکار بودن همه چیز نزد خدا

لا یخفی علیه من عباده شخوص لحظه، و لا کرور لفظه، و لا ازدلاف ربوه، و لا انبساط خطوهُ، فی لیل داج، و لا غسق ساج.

هیچ عملی از اعمال بندگان خدا بر او پوشیده نیست؛ نه نگاه خیره ای و نه تکرار واژه ای و نه نزدیک شدن به تپه ای و نه برداشتن گامی در شبی تیره و ظلمتی آرام. (خطبه 163)


 

 

84. برتری علم خدا

کل علام غیره متعلم.

هر دانایی - جز خدا - دانش آموخته است. (خطبه 65)


 

 

85. دانای ازلی و ابدی

عالم اذ لا معلوم، و رب اذ لا مربوب، و قادر اذ لا مقدور.

او دانا بوده آن گاه که هنوز معلومی وجود نداشت و پروردگار و مالک بوده آن گاه که پرورده و مملوکی نبوده و توانا بوده در زمانی که هنوز مقدوری در کار نبوده است. (خطبه 152)


 

 

86. علم ذاتی خدا

عالم اذ لا معلوم، و رب اذ لا مربوب، و قادر اذ لا مقدور.

او دانا بوده آن گاه که پرورده و مملوکی نبوده و توانا بوده در زمانی که هنوز مقدوری در کار نبوده است. (خطبه 213)


 

 

87. عجز توصیف

لا تقع الاوهام له علی صفه، و لا تعقد القلوب منه علی کیفیه.

اوهام، به درک صفت از او نمی رسد و دل ها به کیفیتی از او پی نمی برد. (خطبه 85)


 

 

88. علم به اشیاء

احال الاشیاء لا وقاتها … عالما بها قبل ابتدائها.

پدید امدن اشیاء را به زمان خودشان موکول کرد … و پیش از آن که پدیدشان آورد به آن ها علم داشت. (خطبه 1)


 

 

89. اندیشیدن در ذات خدا

الظاهر بعجائب تدبیره للناظرین، و الباطن بجلال عزته عن فکر المتوهین.

بر اثر شگفتی های تدبیرش، برای بینندگان آشکار است به سبب شکوه عزتش از اندیشه و اوهام اندیشندگان پنهان است. (خطبه 213)


 

 

90. توصیف مجاز از خدا

من وصفه فقد حده، و من حده فقد عده، و من عده فقد ابطل ازله، و من قال: (کیف) فقد استوصفه، و من قال: (این) فقد حیزه.

هر که خدا را وصف کند، برای او حد و مرز قایل شده است و هر که برایش حد و مرز قائل شود، او را شمرده است، برایش اجزاء قائل شده است و هر که او را بشمارد، ازلی بودنش را باطل ساخته است. کسی که پرسیده: (چگونه است) بی گمان او را وصف کرده است و کسی که پرسید کجاست او را در مکان قرار داده است. (خطبه 152)


 

 

91. توصیف از خدا

لا یوصف بالازواج، و لا یخلق بعلاج. و لا یدرک بالحواس و لا یقاس بالناس. الذی کلم موسی تکلیما، و اراه من آیاته عظیما. بلا جوارج و لا ادوات، و لا نطق و لا نطق و لا لهوات. بل ان کنت صادقا ایها المتکلف لوصف ربک! فصف جبرائیل و میکائیل و جنود الملائکه المقربین فی حجرات القدس مرجحنین، متولهه عقولهم ان یحدوا احسن الخالقین. فانما یدرک بالصفات ذوو الهیئات و الادوات و من ینقضی اذا بلغ امد حده بالفناء.

به جفت ها، وصف نمی شود و در آفرینش موجودات نیازی به ممارست و ابزار ندارد و با حواس درک نمی شود … ای کسی که متکلفانه در وصف پروردگارت می کوشی! اگر راست می گویی جبرئیل و میکائیل و سپاه فرشتگان مقرب را وصف کن، همان ها که در غرفه های پاک در برابر سلطنت و عظمت خدا خاضع اند و خردهایشان در تعریف و وصف بهترین آفرینندگان متحیر است. تنها موجوداتی به وسیله صفات درک می شوند که دارای شکل و هیات و ابزار و جوارح هستند و نیز کسی که چون مدتش به سر آمد و به نقطه ی پایان خود رسید، فانی می شود. (خطبه 182)


 

 

92. عاجز از توصیف مخلوق

کیف یصف الهه من یعجز عن صفه مخلوق مثله!

 کسی که از وصف آفریده ای مانند خود ناتوان است، چگونه تواند خدای خویش را وصف کند؟(خطبه 112)


 

 

93. عجز خرد از درک خدا

لم یطلع العقول علی تحدید صفته، و لم یحجبها عن واجب معرفته.

خردها را بر حد و نهایت صفاتش آگاه نساخته و در عین حال مانع و حجاب خردها از شناخت او در حد ضرورت نشده است. (خطبه 49)


 

 

94. شگفتی خرد از عظمت کردگار

الحمد لله الذی اظهر من آثار سلطانه، و جلال کبریائه ما حیر مقل العیون من عجائب قدرته، و ردع خطرات هماهم النفوس عن عرفان کنه صفته.

ستایش خدایی را که از نشانه های پادشاهی و شکوه کبریایی اش چیزهایی را آشکار نمود، که دیده خردها را از مشاهده شگفتی های قدرت خود به حیرت در آورد و اندیشه هایی که در جان ها خطور می کند، از شناخت کنه صفت خویش بازداشت. (خطبه 195)


 

 

95. قدرت خداوندی

لا ینقص سلطانک من عصاک، و لا یزید فی ملک من اطاعک، و لا یرد امرک من سخط قضاک.

خدایا! کسی که تو را معصیت کند از قدرتت کم نمی شود، و کسی که تو را اطاعت کند بر حکومتت افزون نگردد، و کسی که از قضاوتت ناخرسند باشد، فرمانت را بر نمی گرداند. (خطبه 109)


 

 

96. ناتوانی هر توانا

کل قادر غیره یقدر و یعجز.

هر توانایی، جز او آمیخته ای از توانایی و ناتوانی است. (خطبه 65)


 

 

97. دو صفت خدا

ان الامر بالمعروف، و النهی عن المنکر، لخلقان من خلق الله سبحانه؛ و انهما لا یقربان من اجل، و لا ینقضان من رزق.

به راستی که امر به معروف و نهی از منکر دو صفت از صفات خداوند سبحان است که نه مرگ کسی را نزدیک می کنند و نه از روزی کسی می کاهند. (خطبه 156)


 

 

98. خدا منتقم

کفی بالله منتقما و نصیرا! و کفی بالکتاب حجیجا و خصیما.

کافی است که خداوند انتقام گیرنده و یاری کننده باشد، و کافی است که قرآن، برای گناهکاران و منکران دشمن باشد. (خطبه 83)


 

 

99. قدرت ازلی

قادر اذ لا مقدور.

قادر بوده در زمانی که مقدوری نبوده است (قدرت ازلی و از صفات ذاتی خدا است). (خطبه 152)


 

 

100. نحوه ی تکلم الهی

الذی کلم موسی تکلیما، و اراه من آیاته عظیما. بلا جوارح و لا ادوات، و لا نطق و لا لهوات.

کسی که موسی علیه السلام سخن گفت، سخن گفتنی و برخی از نشانه های بزرگ خویش را بدو نمایاند، بی آن که اندامی و ابزاری و نطقی و زبانچه ای داشته باشد. (خطبه 182)


 

 

101. صداقت و عدالت خدای تعالی

فی صفُه الله سبحانه: الذی صدق فی میعاده، و ارتفع عن ظلم عباده، و قام بالقسط فی خلقه.

خداوندی که در وعده خود صادق است و بالاتر و بی نیازتر از آن است که ستمی بر بندگانش روا بدارد، عدالت را در میان بندگانش برپا نمود. (خطبه 185)


 

 

102. سخن گفتن خدا با نهان بشر

ما برج لله - عزت الاوه - فی البرههُ، و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم، و کلمهم فی ذات عقولهم.

خداوند - که نعمت ها و بخشش هایش عزیز و ارجمند باد - در هر برهه و در هر دوره ای از فترت (فاصله ظهور دو پیامبر) همواره بندگانی داشته است که در اندیشه هایشان با آنان نجوا می کرده و در اندرون خردهایشان با آن ها سخن می گفته است. (خطبه 91)


 

 

103. خدا سخنگوست

یخبر لا بلسان و لهوات، و یسمع لا بخروق و ادوات. یقول و لا یلفظ، و یحفظ و لا یتحفظ، و یرید و لا یضمر. یحب و یرضی من غیر رقه، و یبغض و یغضب من غیر مشقُه. یقول لمن اراد کونه: کن فیکون. لا بصوت یقرع، و لا بنداء بسمع. و انما کلامه سبحانه فعل منه انشاه و مثله، لم یکن من قبل ذلک کائنا، و لو کان قدیما لکان الها ثانیا.

خبر می دهد، اما نه به وسیله زبان و زبانچه ها و می شنود اما نه با سوراخ های گوش و ابزارهای شنیدن، سخن می گوید اما نه با تلفظ کردن و و از بر می کند اما نه با حافظه … به هر چه اراده کند که هستی یابد، می گوید: باش و او هستی می یابد، اما این گفتن او نه با صدایی است که پرده گوش را بکوبد و نه با آوازی که شنیده شود، بلکه گفتار خدای سبحان فعل اوست که آن را ایجاد کرده و تجسم می بخشد و پیش تر وجود نداشته است؛ زیرا اگر فعل او قدیم و ازلی می بود آن خدای دومین بود. (خطبه 186)


 

 

104. اعلمیت خدا

لما مدحه قوم فی وجهه فقال: اللهم انک اعلم بی من نفسی، و انا اعلم بنفسی منهم، اللهم اجعلنا خیرا مما یظنون، و اغفر لنا ما لا یعلمون.

در حالی که گروهی در برابر و پیش روی وی زبان به ستایش او گشودند فرمود: خداوند! همانا تو نسبت به من از خود من داناتری و خود من نسبت به خود از این ها که مرا می ستایند داناترم. خدایا! تو ما را از آنچه اینان درباره ما گمان می برند بهتر قرار ده و درباره آنچه این ها نمی دانند ما را بیامرز (حکمت 100)


 

 

105. خدای ازلی و ابدی

لم ترک العیون فتخبر عنک، بل کنت قبل الواصفین من خلقک. انت الابد لا امد لک، و انت المنتهی فلا محیص عنک، و انت الموعد فلا منجی منک الا الیک. سبحانک ما اعظم شانک! سبحانک ما اعظم ما نری من خلقک.

چشم های آفریدگان تو را ندیده اند تا از تو خبر دهند، بلکه پیش از آن که آفریدگانت تو را توصیف کنند بوده ای. تو یک موجود ازلی و ابدی هستی و برایت انتهایی نیست و تو پایانی هستی که جز بازگشت به سوی تو راهی نیست. و عده گاهی هستی که از (حکم) تو گریزی نیست جز به سوی تو.

پروردگار!پاک و منزهی چه بزرگ است مقام تو! و چقدر عظیم است آنچه از آفریدگانت می بینیم. (خطبه 109)


 

 

106. ندیدن خدا با چشم

لَمْ یُدْرِکْکَ بَصَرٌ أَدْرَکْتَ الْأَبْصَار.

هیچ چشمی تو را در نیابد (بلکه) تو دیدگان را درمی یابی. (خطبه 160)


 

 

107. سخن گفتن و خواسته های الهی

قول و لا یلفظ … و یرید و لا یضمر.

سخن می گوید اما نه با تلفظ کردن … و می خواهد اما خواست او با اندیشه و تدبیر درونی همراه نیست. (خطبه 186)


 

 

108. خدا صداها را می شنود

یعلم عجیج الوحوش فی الفلوات، و معاصی العباد فی الخلوات، و اختلاف النینان فی البحار الغامرات، و تلاطم الماء بالریاح العاصفات.

خدای بزرگ صدای جانوران وحشی را در بیابان ها و گناهان بندگان را در خلوت ها و آمد و شد ماهیان را در دل دریاها و بر هم خوردن آب (دریاها) را از بادها سخت می داند. (خطبه 198)


 

 

109. شناخت خدا بدون چشم

المعروف من غیر رویه، و الخالق من غیر منصبه.

خداوندی که بدون این که دیده شود شناخته شده و بدون رنج و زحمت آفریننده موجودات است. (خطبه 183)


 

 

110. ندریدن پرده ی انسانیت در برابر خدا

لا تهتکوا استارکم عند من یعلم اسرار کم.

(ای مردم)! پرده خود را در پیش که رازهای شما را نیک می داند ندرید. (خطبه 203)


 

 

111. ترس از خدا

ایها الناس! اتقوا الله الذی ان قلتم سمع، و ان اضمرتم علم.

ای مردم! بترسید از خدایی که اگر سخن بگویید می شنود، و اگر مخفی کنید می داند. (حکمت 203)


 

 

112. بزرگی خدا را با عقل اندازه نگیرید

لا تقدر عظمة الله سبحانه علی قدر عقلک فتکون من الهالکین.

بزرگی و عظمت خدای سبحان را با عقلت اندازه مگیر که هلاک و تباه می شوی. (خطبه 91)


 

 

113. ما از خداییم و به سوی او بر می گردیم.

سمع رجلا یقول: (انا لله و انا الیه راجعون) فقال علیه السلام: ان قولنا: (انا لله) اقرار علی انفسنا بالملک؛ و قولنا: و انا الیه راجعون اقرار عن انفسنا بالهلک.

امام علی علیه السلام از مردی شنید که می گوید: ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم آن حضرت فرمود: سخن ما که می گوییم (ما از خداییم) اعتراف ماست به تسلط خدای بزرگ بر ما (که مملوک او هستیم) و این که می گوییم (به سوی او باز می گردیم) اقرار ماست به فانی شدن خود. (حکمت 99)


 

 

114. پرهیز از برابری با عظمت خداوندی

ایاک و مساماه الله فی عظمته و التشبه به فی جبروته، فان الله یذل کل جبار، و یهین کل مختال.

سخت بپرهیزید از این که در صدد برابری با عظمت خداوندی برآیی، و خود را در جبروت ربوبی با خداوند متعال همانند بینی؛ زیرا خداوند هر جباری را ذلیل، و هر متکبری را پست و خوار می سازد. (نامه 53)


 

 

115. همه چیز مملوک خداست

لما سئل عن معنی قولهم لا حول و لا قوه الا بالله: انا لا نملک مع الله شیئا، و لا نملک الا ما ملکنا؛ فمی ملکنا ما هو املک به منا کلفنا، و متی اخذه منا وضع تکلیفه عنا.

هنگامی که از آن حضرت از معنای سخن آنان (لا حول و لا قوه الا بالله) پرسده شد، فرمود: ما با وجود خدا بر هیچ چیزی مالک نیستم و نیز به آنچه او بر ما تملیک کرده است مالک نمی باشیم، پس هر موقعی که بر ما تملیک کرد آنچه را که او از ما به آن مالک تر است ما را مکلف فرموده و هر موقع که آن را از ما گرفت تکلیف آن را از ما ساقط نموده است. (حکمت 404)


 

 

116. هیچ چشمی خدا را نمی بیند

لم یدرکک بصر، ادرکت الابصار.

هیچ چشمی تو را در نمی یابد، ولی تو دیده ها را در می یابی (و دیدگان ما از دین آن ها عاجز است. (خطبه 160)


 

 

117. خداوند بینا است

بصیر اذ لا منظور الیه من خلقه.

(خداوند متعال) بیناست، حتی زمانی که مخلوقاتش وجود نداشته باشند که مورد نظر قرار گیرند. (خطبه 1)


 

 

118. توکل بر خدا

هو حسبنا و نعم الوکیل!

خدای بزرگ برای ما کافی است و بهترین وکیل است. (خطبه 183)


 

 

119. بی همتایی در خلقت

لم یستعن علی خلقها باحد من خلقه.

در آفرینش موجودات از هیچ یک از آفریدگانش کمک نگرفته است. (حکمت 324)


 

 

120. راز و نیاز با خدا

اذا ناجیته علمی نجواک.

زمانی که با او راز و نیاز می کنی، آن را می داند. (نامه 31)


 

 

121. دو صفت خاص الهی

الحمد لله الذی لبس العز و الکبریاء؛ و اختار هما لنفسه دون خلقه، و جعلهما حمی و حرما علی غیره، و اصطفا هما لجلاله.

ستایش خدای راست که عزت و کبریاء مطلق از ان او است، خداوند این دو مقام عالی را تنها برای خود برگزیده و هیچ کس شایسته آن دو نمی باشد. خداوند سبحان آن دو صفت را برای دیگران حوزه و حرم ممنوع قرار داد و برای جلال خود برگزید. (خطبه 192)

منبع :»

مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت علیهم السلام


دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه