.

غزوه خندق یا غزوه احزاب

غزوه خندق یا غزوه احزاب از غزوات پیامبر که در سال پنجم هجری قمری رخ داد. این جنگ با توطئه قبیله بنی نضیر آغاز شد و قریش با تمام متحدان خود برای ریشه‌کن کردن اسلام همداستان شدند. برای مقابله با مشرکان به پیشنهاد سلمان فارسی، مسلمانان در اطراف مدینه خندق حفر کردند. این جنگ با پیروزی مسلمانان به پایان رسید و مشرکان عقب نشینی کردند.
بازدید : 951
زمان تقریبی مطالعه : 18 دقیقه
تاریخ : 29 اردیبهشت 1401
غزوه خندق یا غزوه احزاب

غزوه خندق یا غزوه احزاب از غزوات پیامبر که در سال پنجم هجری قمری رخ داد. این جنگ با توطئه قبیله بنی نضیر آغاز شد و قریش با تمام متحدان خود برای ریشه‌کن کردن اسلام همداستان شدند. برای مقابله با مشرکان به پیشنهاد سلمان فارسی، مسلمانان در اطراف مدینه خندق حفر کردند. این جنگ با پیروزی مسلمانان به پایان رسید و مشرکان عقب نشینی کردند.

در این جنگ حضرت علی، عمرو بن عبدود را به هلاکت رساند.

نام دیگر این نبرد

این جنگ به احزاب نیز معروف است.[۱] زیرا قبیله قریش با متحدانش از دیگر قبایل کفار عرب و یهود، برای ریشه‌کن کردن اسلام بر ضد پیامبر(ص) و مسلمانان همداستان شدند.[۲]

 

تاریخ وقوع

اغلب مورخان، وقوع این جنگ را سال پنجم هجری نوشته‌اند.[۳] در بعضی منابع، ماه شوال[۴] و در بعضی دیگر ذیقعده ذکر شده است.[۵] روایتی نیز حاکی از آن است که پیامبر(ص) پنج شنبه دهم شوال عازم این جنگ شد و آن را شنبه اول ذیقعده به پایان رساند.[۶]

علت آغاز جنگ

وقتی پیامبر(ص) بنی نضیر را، به دلیل خیانت، از سرزمینشان اخراج کرد، آنان راهی مکانی به نام خیبر شدند و دیگر یهودیان را به جنگ با پیامبر(ص) تحریک کردند و این را می‌توان علت اصلی آغاز جنگ شمرد. پس از آن، یهودیانی از بنی نضیر و بنی وائل همچون حُیی بن اَخْطَب نضری، سلام بن ابی الحُقَیق نضری، کنانةبن ربیع بن ابی الحقیق نضری، هَوذةبن قیس وائلی و ابوعمّار وائلی،[۷] به مکه رفتند و ابوسفیان و قریش را به جنگ با رسول خدا(ص) برانگیختند. ابوسفیان از پیشنهاد آنان برای هم پیمانی در دشمنی و جنگ با رسول خدا(ص) استقبال کرد و یهودیان و قریش با یکدیگر هم پیمان شدند.[۸] سپس، آن یهودیان نزد قبیلۀ غَطَفان (به ریاست عُیَینَةبن حِصن فَزاری) رفتند و با وعده دادن یک سال خرمای خیبر، آنان را برای جنگ با پیامبر(ص) با خود همراه کردند.[۹] آنگاه نزد بنی سُلَیم بن منصور رفتند و موافقت ایشان را نیز به دست آوردند.[۱۰]

تعداد مسلمانان و مشرکان

تعداد مشرکان از تمامی قبایل (احزاب) در این جنگ به ده هزار نفر رسید[۱۱] که چهار هزار نفرشان همراه با سیصد اسب و ۱۵۰۰ شتر از قریش و هم پیمانان آنها بودند.[۱۲] در بعضی منابع، تعداد آنان (قریش، غطفان، سُلَیم، اَسد، اَشجع، قُرَیظه، نضیر و دیگر یهودیان) ۲۴۰۰۰ نفر ذکر شده است.[۱۳] این در حالی است که برخی تعداد مسلمانان را فقط سه هزار نفر ذکر کرده‌اند.[۱۴]

پیشنهاد حفر خندق

خندق گودالی بزرگی است که گرداگرد شهر‌ها کنده می‌شود.[۱۵] وقتی گروهی از هم پیمانان رسول خدا(ص) از قبیله خزاعه آن حضرت را از عزم مشرکان با خبر کردند، وی دربارۀ ماندن یا بیرون رفتن از مدینه با مردم مشورت کرد. سلمان فارسی گفت، ما در ایران هرگاه از سوی سواران دشمن احساس خطر می‌کردیم، برگرد خویش خندق می‌کندیم. مردم مدینه باتوجه به تجربۀ شکست در جنگ احد به دلیل مخالفتشان با رأی پیامبر(ص)، ماندن در شهر را برگزیدند و پیشنهاد سلمان را برای حفر خندق پذیرفتند. حفر خندق تا آن زمان در بین اعراب رایج نبود و باعث شگفتی مسلمانان و مشرکان شد.[۱۶]

حفر خندق

پیامبر(ص) به مردم فرمان داد تا پشت به کوه سَلْع، خندق را در مقابل خود حفر کنند[۱۷] و حفر آن را از مُذاد (قلعه‌ای در غرب مسجد فتح) شروع نمایند و تا ناحیه ذُباب و کوه راتِجْ (در کنار کوه بنی عبید در غرب بَطْحان) ادامه دهند.[۱۸] وی برای هر ده نفر چهل ذراعِ معین نمود[۱۹][یادداشت ۱] و حفر هر قسمت را به قبیله‌ای واگذار کرد.[۲۰] به روایتی، مقرر گردید مهاجران از راتج تا ذباب، و انصار از ذباب تا کوه بنی عبید را حفر کنند.[۲۱] رسول خدا(ص) برای تشویق مسلمانان به حفر خندق و نشاط بخشیدن به آنان ، خود نیز در این کار شرکت نمود[۲۲] و برای خندق درهایی قرار داد و از هر قبیله، فردی را مأمور پاسداری از آنها کرد.[۲۳]

مسلمانان برای حفر خندق ابزار زیادی مانند بیل و کلنگ و تیشه و زنبیل، از یهودیان بنی قریظه که در آن زمان هم پیمان پیامبر بودند، به امانت گرفتند.[۲۴] خداوند دربارۀ مؤمنانی که بدون اجازه پیامبر(ص) دست از کار نمی‌کشیدند و نیز منافقانی که در کار از خود سستی نشان می‌دادند و بدون اجازۀ پیامبر نزد خانواده هایشان می‌رفتند، آیاتی نازل کرد.[۲۵]

در هنگام حفر خندق، مسلمانان به صخره سختی برخورد کردند و پیامبر ضمن زدن سه ضربه به سنگ، با هر برقی که از ضرباتش نمایان می‌شد، مژدۀ فتوحات آیندۀ مسلمانان در شام، یمن و ایران را به آنان داد.[۲۶] کندن خندق شش روز طول کشید و بچه‌ها و نوجوانان نیز در حفر خندق شرکت کردند.[۲۷]

محل استقرار مسلمانان و مشرکین

احزاب متشکل از سه لشکر به فرماندهی کل ابوسفیان بن حرب به مدینه رسیدند. قریش با قبایل پراکندۀ همراه خود (اَحابیش) و قبایل متحدش همچون قبایل کنانه و تِهامه، در رومَه میان جُرف و زَغابه، مستقر شدند و قبیله غطفان با قبایل متحد خویش نزدیک کوه احد اردو زدند. رسول خدا(ص) نیز با مسلمانان در دامنۀ کوه سَلْع مستقر شد و زنان و کودکان را در قلاع اسکان داد.[۲۸]

خیانت بنی‌قریظه

نوشتار اصلی: بنی قریظه

اوج سختی و فشار بر مسلمانان در این جنگ وقتی ظاهر شد که خبر رسید بنی قریظه (قبیله‌ای یهودی) که تعهد کرده بودند در صورت وقوع جنگ، نه با پیامبر(ص) باشند و نه علیه او، نقض عهد کرده و با مشرکان هم پیمان شده‌اند. کعب بن اسد قُرَظی (رئیس بنی قریظه)، هر چند که در ابتدا تمایلی برای نقض عهد نداشت، به تحریک حُیی بن اَخْطَب این کار را کرد.[۲۹] پیامبر(ص) برای حصول اطمینان از این خبر، رؤسای دو قبیلۀ اوس و خزرج (به ترتیب، سعدبن مُعاذ و سعدبن عُباده) را سوی بنی قریظه فرستاد و از آنان خواست تا در صورت صحت نقضِ عهد بنی قریظه، مطلب را سربسته به او منتقل کنند تا باعث ضعف روحیۀ مسلمانان نشود. بنی قریظه با شدیدترین لحن و زننده‌ترین جملات با آن دو برخورد کردند. آن دو برگشتند و با نام بردن از دو قبیلۀ «‌عَضَل و قاره‌» خبر خیانت بنی قریظه را به پیامبر(ص) دادند. منظور از آوردن نام این دو قبیله یادآوری خیانت آنان نسبت به خُبَیب بن عَدی و یارانش در رَجیع بود.[۳۰]

اوضاع سخت مسلمانان

مسلمانان که از پشت سر خود (داخل مدینه) از جانب بنی قریظه در مورد خانواده هایشان ایمنی نداشتند و نیز از مقابل، با سپاه انبوه مشرکان که هر چند‌گاه از قسمت‌های تنگ خندق می‌گذشتند، درگیر می‌شدند، [۳۱] دچار هراس زیادی شدند. قرآن وحشت مسلمانان و بدگمانی آنان به وعده‌های خداوند را کاملا وصف کرده است.[۳۲] این ترس به گونه‌ای بود که مُعَتّب بن قُشیر، از منافقان، گفت که محمد به ما وعدۀ گشایش قصرهای کسری و قیصر را می‌داد، در حالی که اکنون کسی برای قضای حاجت هم جرأت بیرون رفتن ندارد.[۳۳]

مسلمانان روز و شب در سرما و گرسنگی شدید به نوبت از خندق پاسداری می‌کردند.[۳۴] معجزاتی از رسول خدا(ص) دربارۀ سیرکردن مسلمانان نقل شده است.[۳۵]

بعضی از مسلمانان همچون بنوحارثه، با فرستادن اَوس بن قَیظی، به بهانۀ اینکه خانه هایشان بی‌حفاظ است و از حملۀ دشمن و سرقت خانه هایشان بیمناک‌اند، از پیامبر(ص) اجازه بازگشت می‌گرفتند.[یادداشت ۲][۳۶] دربارۀ حملات خالد بن ولید، عمرو بن عاص و ابوسفیان و نیز تیراندازی و درگیری شدید و زخمی شدن عده بسیاری از هر دو طرف، از جمله سعدبن معاذ اخباری ذکر شده است.[۳۷]

 

 

نقض عهد بنی قریظه، سرمای شدید، قحطی و گرسنگی و فشار بر مسلمانان به اوج خود رسید[۳۸] قرآن نیز ضمن آوردن آیاتی به این مطلب اشاره کرده است.[۳۹]

خطر بنی قریظه

وقتی احتمال حملۀ شبانۀ بنی قریظه به مرکز مدینه زیاد شد، پیامبر(ص) دو گروه از اصحاب (پانصد تن) را برای محافظت از خانه‌های مسلمانان اعزام کرد و آنان تا صبح تکبیر می‌گفتند، زیرا نگرانی مسلمانان از حمله بنی قریظه به زنان و کودکان بیشتر از حملات قریش به خودشان بود.[۴۰] شبی دو گروه از مسلمانان با یکدیگر برخورد نمودند و نادانسته به سوی یکدیگر تیراندازی کردند. از آن پس، شعار «‌حم؛ لاینصَرون‌» سر می‌دادند تا این اتفاق تکرار نشود.[۴۱]

نبرد علی(ع) با عمرو بن عبدود

در این جنگ عمرو بن عبدود، مردی که شجاعتش زبانزد بود و او را با هزار سوار برابر می‌دانستند، همراه عده‌ای از تنگنای خندق گذشت. علی(ع) با چند تن از مسلمانان راه را بر آنان گرفتند. عمرو بن عبدود که در جنگ بدر زخمی شده و از شرکت در جنگ احد بازمانده بود، در این هنگام آماده جنگ بود و رجز می‌خواند و هماورد می‌خواست. حضرت علی(ع) برای جنگ با او به پاخاست، اما پیامبر(ص) به او دستور توقف داد تا شاید دیگری بپاخیزد. مسلمانان از ترس عمرو و دلیران همراه او سکوت کردند و کسی از آنان برای مبارزه داوطلب نشد. چون این وضع به درازا کشید و عمرو مغرورانه گفت که از فریاد مبارزطلبی، گلویش گرفت، سر انجام با اذن پیامبر(ص) حضرت علی(ع) برای جنگ با عمرو آماده شد. پیامبر(ص) عمامه خود را برگرفت و بر سر علی(ع) نهاد. شمشیر خود را نیز به وی داد و او را روانه کرد. [یادداشت ۳]حضرت علی(ع) پیش تاخت و از عمرو خواست اسلام را بپذیرد یا از مبارزه منصرف شود. عمرو هر دو خواست را رد کرد. پس بین آنان جنگی سخت در گرفت و علی(ع) ضربه عمرو را با سپر دفع کرد و سپس با ضربه‌ای وی را به هلاکت رساند و در پی آن، همراهان عمرو گریختند. علی(ع) در پی این پیروزی، تکبیر گفت و سپس نوفل بن عبدالله را که در گذر از خندق گرفتار شده بود، در مبارزه‌ای دیگر کشت و نزد پیامبر(ع) بازگشت.[۴۲]

روایات پیامبر(ص) در فضیلت علی(ع)

اقدام علی(ع) در قتل عمرو، چنان در یاری و پیروزی اسلام و شکست کافران در این جنگ موثر بود[۴۳] که پیامبر اکرم(ص) در این باره فرمود: ضربه علی(ع) از عبادت ثقلین (جن و انس) بهتر یا برتر بود و به روایتی دیگر فرمود مبارزه علی با عمرو، از همه اعمال امت من تا روز قیامت برتر است.[۴۴] و هنگام هماوردی حضرت علی(ع) با عمرو فرمود: همه اسلام (یا ایمان) در برابر همه کفر (یا شرک) قرار گرفته است.[۴۵][یادداشت ۴]

پیروزی مسلمانان

به جز مبارزه کارساز علی(ع) با عمرو که به شکست و گریز احزاب مشرکان انجامید،[۴۶] مورخان از سه عامل دیگر یاد کرده‌اند که به پیروزی مسلمانان در غزوه خندق کمک کرد:

  1. نقش مهم فردی به نام نُعَیم بن مسعود اَشْجَعی، از قبیلۀ غطفان که پنهانی مسلمان شد و هیچ کس از مشرکان از اسلام آوردنش خبر نداشت. نعیم نزد پیامبر(ص) رفت و رسول خدا(ص) به وی گفت، کار دشمن را به سستی و اختلاف بکشان. وی اجازه خواست برای ایجاد تفرقه بین مشرکان هرچه بخواهد بگوید. پیامبر(ص) به او اجازه داد و فرمود که جنگ خدعه است. از این رو نعیم بن مسعود پیش بنی قریظه که از قبل با آنان مراوده داشت، رفت و ضمن اشاره به اختلاف موقعیت آنان نسبت به مشرکان ـ که در موقع لزوم، بدون نگرانی از در دسترس بودن خانه و خانواده‌شان، می‌توانند بازگردند و آنها را تنها بگذارند ـ به بنی قریظه توصیه کرد که برای اطمینان از همراهی قریش و غطفان در جنگ با رسول خدا(ص)، از آنان درخواست گروگان کنند. سپس، نزد قریش و غطفان رفت و از پشیمانی بنی قریظه و نقض عهد آنان سخن گفت و خبر داد که بنی قریظه می‌خواهند گروگانهایی از قریش و غطفان بگیرند و به پیامبر(ص) تحویل بدهند و با او صلح کنند. وی به آنان توصیه کرد که گروگانی به بنی قریظه ندهند. درنتیجه، اختلاف بین آنان بالا گرفت.[۴۷]
  2. به گفته واقدی، [۴۸] وقتی سپاه مشرکان به مدینه رسیدند، هیچ گونه زراعتی باقی نمانده بود و مردم از یک ماه قبل کشت خود را درو کرده بودند. درنتیجه، علف موجود بر روی زمین برای اسبان قریش و سیصد اسب غطفانی کافی نبود و شتران از شدت لاغری در شرف مرگ بودند و زمین‌های مدینه نیز بر اثر نباریدن باران خشک شده بود.
  3. ابن سعد[۴۹] به نقش دعای پیامبر(ص) و استجابت آن و امدادهای غیبی اشاره کرده است. پیامبر(ص) دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه در مسجد احزاب دعا کرد: «‌خدایا احزاب را فراری و شکست بده ». سرانجام، دعای پیامبر روز چهارشنبه بین نماز ظهر و عصر مستجاب شد. در شبی سرد و زمستانی، چنان طوفان شدیدی به پاخاست که هیچ خیمه و آتش و دیگی را برایشان برجا نگذاشت.[۵۰] قرآن نیز از این امداد الهی یاد کرده است.[۵۱]

آثار شکست مشرکان

شکست و بازگشت احزاب در غزوۀ خندق ضربه‌ای بسیار سهمگین بر مشرکان بود، چنان که نه تنها امکان هرگونه سازماندهی و لشکرکشی دوباره را از آنان گرفت، بلکه بر اقتدار دولت اسلامی مدینه افزود. از این رو، رسول خدا(ص) پس از کشته شدن عمرو به دست حضرت علی، یا پس از هزیمت مشرکان که دو یا سه روز پس از قتل عمرو روی داد، فرمود، پس از این ما با آنها می‌جنگیم و آنها به جنگ ما نخواهند آمد و همین طور شد تا آنکه خداوند مکه را به دست پیامبر(ص) گشود.[۵۲]

 

آمار

محاصرۀ مسلمانان پانزده روز طول کشید.[۵۳] در این مدت که به محاصره و تیراندازی گذشت، جنگی روی نداد[۵۴] و پیامبر(ص) ابن مکتوم را جانشین خود در مدینه کرده بود.[۵۵]

در غزوۀ خندق، شش تن از مسلمانان[یادداشت ۵] به شهادت رسیدند. از مشرکان نیز هشت تن کشته شدند.[۵۶] آیۀ ۲۱۴ سوره بقره، آیات ۵۱ تا ۵۵ سورۀ نساء و آیات ۹ تا ۲۵ سورۀ احزاب در‌باره غزوۀ خندق نازل شده است.[۵۷]

بنای مساجدی در محل نبرد

بر کوه ذباب (معروف به جبل الرایه) حدود ۱۴۰۰ متری شمال غربی مسجد نبوی و حدود ۱۵۰ متری شمال کوه سلع در جایی که پیامبر اکرم(ص) بر کار حفر خندق نظارت می‌کرد و خیمه آن حضرت برپا بود و نماز می‌گزارد، مسجدی بنا شده بود که اخیرا ترمیم و بازسازی شده و به مسجدالرایه معروف است.[۵۸]

همچنین بر کوه سلع، حدود هفتصد متری مسجد نبوی، جایی که خیمه پیامبر(ص) برپا بود و نماز می‌گزارد و از آنجا اوضاع را مراقبت می‌کرد و خداوند مژده پیروزی بر مشرکان را به او داد، مسجدی معروف به مسجد فتح (یا مسجد احزاب و مسجد اعلی) ساخته شد. این مسجد و چند مسجد دیگر بر دامنه کوه سلع نیز به مساجد فتح و مساجد سبعه (هفت گانه) مرسوم‌اند. در ۱۴۲۴ بر کوه سلع مسجدی بزرگ به نام مسجد خندق ساخته شد و بعضی از مساجد هفت گانه داخل آن گردید.[۵۹]


مسجد فاطمه زهرا یکی از مساجد سبعه است که مدت‌های مدیدی است که درهای آن به روی زائران بسته شده و چند سالی است که درِ آن را با بلوک‌های سیمانی مسدود کرده‌اند.[۶۰]

منبع - ویکی شیعه

 

پانویس

  1.  ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۵.
  2.  صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۴۱۵.
  3.  ر.ک: ابن هشام، ج۳، ص۲۲۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۴.
  4.  ابن هشام، ج۳، ص۲۲۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۴.
  5.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص:۴۴۰ ۸ تا ۲۳ ذیقعده؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۰۹.
  6.  ابن حبیب، ص۱۱۳.
  7.  واقدی: ابوعامر راهب.
  8.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۱ـ۴۴۲؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۰۹؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۵.
  9.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۲ـ۴۴۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۶.
  10.  بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۰۹.
  11.  ابن هشام، ج۳، ص۲۳۰؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۶.
  12.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۳.
  13.  مسعودی، ص۲۵۰.
  14.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۵۳؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۶؛ طبری، تاریخ، ج۱، ص۵۷۰؛ مسعودی، همانجا؛ قس یعقوبی، ج۲، ص۵۰ که تعداد آنان را هفتصد مرد ذکر کرده است.
  15.  لغت نامه دهخدا، ذیل خندق
  16.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۵؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۳۵؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۰۹ـ۴۱۰.
  17.  بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۱۰.
  18.  واقدی، همانجا.
  19.  طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۸.
  20.  یعقوبی، همانجا.
  21.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۶؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۶.
  22.  ابن هشام، ج۳، ص۲۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۶، ۷۱؛ الواقدي، مغازي، ج۲، ص۴۴۵ .
  23.  یعقوبی، همانجا.
  24.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۵ـ۴۴۶.
  25.  سوره نور، آیه ۶۲-۶۳؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۲۶ـ۲۲۷؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۶ـ۵۶۷.
  26.  ابن هشام، ج۳، ص۲۳۰؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۸ـ۵۶۹؛ ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ۱۳۹۷ق، ص۴۳۲؛ قس واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۹ـ۴۵۰.
  27.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۵۳ـ۴۵۴؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۷.
  28.  ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۶؛ ابن اثیر، ج۲، ص۱۸۰.
  29.  ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۷؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۱۰.
  30.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۵۸ـ۴۵۹؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۷۱ـ۵۷۲.
  31.  رجوع کنید به واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۶۴ـ۴۷۴.
  32.  رجوع کنید به احزاب: ۱۰ـ۱۲؛ طبری، ۱۴۲۰، ج۱۰، ص۲۶۴-۲۷۰.
  33.  یعقوبی، ج۲، ص۵۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۷۲؛ قس ابن هشام، ج۳، ص۲۳۳، که بنابه قولی گفته است، معتّب بن قشیر از اهل بدر بود و منافق به شمار نمی‌رفت.
  34.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۶۵، ۴۶۸.
  35.  رجوع کنید به ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ۱۳۹۷ق، ص۴۳۳.
  36.  رجوع کنید به احزاب: ۱۳؛ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۶۳؛ ابن حبیب، ص۴۶۹؛ طبری، جامع، ذیل احزاب: ۱۳.
  37.  رجوع کنید به واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۲۶۴ـ۲۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۷؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۱۴.
  38.  رجوع کنید به ابن هشام، ج۲، ص۲۴۳.
  39.  بقره: ۲۱۴؛ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۹۵.
  40.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۶۰، ۴۶۸؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۷.
  41.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۷۴.
  42.  ر.ک: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۷۱ـ۴۷۰؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۳۷ـ۲۳۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۷۴ـ۵۷۳؛ مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۰۹ـ۹۸؛ طبرسی، ج۱، ص۳۸۲ـ۳۷۹.
  43.  نورالدین حلبی، ج۲، ص۴۲۸.
  44.  حاکم نیشابوری، المستدرک
  45. علی الصحیحین، دار المعرفة، ج۳، ص۳۲؛ عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، عالم الکتب، ص۴۱۲.
  46.  کراجکی، کنز الفوائد، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۲۹۷؛ طبرسی، ج۱، ص۳۸۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، ج۱۳، ص۲۶۱؛ ج۱۹، ص۶۱؛ ابن طاووس، ج۲، ص۲۶۷.
  47.  مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۰۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، ج۵، ص۷.
  48.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۸۰ـ۴۸۲؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۱ـ۲۴۲؛ طبری، تاریخ، ص۵۷۸ـ۵۷۹.
  49.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۴.
  50.  ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۷۳ـ۷۴.
  51.  ابن هشام، ج۳، ص۲۴۲ـ۲۴۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۷۸ـ۵۷۹؛ ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ۱۳۹۷ق، ص۴۳۵ـ۴۳۶.
  52.  سوره احزاب، آیه ۹.
  53.  رجوع کنید به مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۰۶ ـ ۱۰۵؛ ابن اثیر، ج۲، ص۱۸۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، ج۱۹، ص۶۲؛ عاملی، ج۱۱، ص۲۳۹، ۲۴۲ـ۲۴۱.
  54.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۰؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۱۲؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص:۷۳ ۲۴شب؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص:۵۷۲ بیست واندی شب، نزدیک یک ماه؛ رجوع کنید به ابن حبیب، ص:۱۱۳ ۲۰ تا ۲۱ روز.
  55.  طبری، همانجا.
  56.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۱.
  57.  واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۹۵ـ۴۹۶؛ یعقوبی، ج۲، ص۵۱.
  58.  رجوع کنید به واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۹۴ـ۴۹۵؛ رجوع کنید به طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۵.
  59.  صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۲۷۷؛ محمد الیاس عبدالغنی، ص۹۴.
  60.  ر.ک:واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۵۴، ۴۶۶، ۴۸۸؛ سمهودی، ج۳، ص۸۳۸ـ۸۳۰؛ محمد الیاس عبدالغنی، ص۱۰۰ـ۹۸؛ جعفریان، ص۲۴۴ـ۲۳۶.
  61.  سرنوشت غم‌انگیز مسجد حضرت زهرا(س) در
  62. مدینه.

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه