تفسیر سوره محمد (ص)

تفسیر سوره محمد از تفسیر نمونه

این سوره چهل و هفتمین سوره قرآن است که مدنی و 38 آیه دارد. و نامش محمد است نام دیگر آن سوره قتال است
بازدید : 2548
زمان تقریبی مطالعه : 28 دقیقه
تاریخ : 03 فروردین 1402
تفسیر سوره محمد از تفسیر نمونه

محتواى سوره محمد(ص)

پرسش : سوره «محمد»(صلى الله علیه وآله) حاوى چه مطالبى مى باشد؟

پاسخ تفصیلی: این سوره که به خاطر آیه دوم آن که نام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در آن ذکر شده، سوره محمّد(صلى الله علیه وآله) نام دارد، نام دیگرش سوره «قتال» (سوره جنگ) است و در واقع مسأله جهاد و جنگ با دشمنان اسلام، مهم ترین موضوعى است که بر این سوره سایه افکنده، در حالى که قسمت مهم دیگرى از آیات این سوره، به مقایسه حال مؤمنان و کفار و ویژگى ها و صفات آنها و همچنین سرنوشتشان در آخرت مى پردازد.
به طور کلى محتواى سوره را مى توان در هفت بخش خلاصه کرد:
1 ـ مسأله ایمان و کفر و مقایسه حال مؤمنان و کافران در این جهان و جهان دیگر.
2 ـ بحث هاى گویا و صریحى پیرامون مسأله جهاد و پیکار با دشمنان و دستور درباره اسیران جنگى.
3 ـ قسمت قابل ملاحظه دیگرى شرح حال منافقان است که به هنگام نزول این آیات در مدینه، فعالیت هاى تخریبى زیادى داشتند.
4 ـ بخش دیگر از مسأله «سیر در زمین» و بررسى سرنوشت اقوام پیشین به عنوان یک درس عبرت، سخن مى گوید.
5 ـ در قسمتى از آیات سوره، مسأله آزمایش الهى به تناسب مسأله جنگ، مطرح است.
6 ـ در قسمتى دیگر از مسأله «انفاق» که آن نیز نوعى جهاد است و در نقطه مقابل آن مسأله «بخل» سخن به میان آمده.
7 ـ در بعضى از آیات سوره به همین مناسبت مسأله صلح با کفار (صلحى که مایه شکست و ذلت باشد) مطرح و از آن نهى شده است.
روى هم رفته با توجه به این که این سوره در «مدینه» به هنگام درگیرى شدید مسلمانان با دشمنان اسلام، نازل شده و به گفته جمعى از مفسران، در بحبوحه «جنگ احد» یا کمى بعد از آن بوده است، مسأله اصلى در آن مسأله جنگ است. و بقیه مسائل بر محور آن دور مى زد، جنگى سرنوشت ساز و مشخص کننده صفوف مؤمنان از کافران و منافقان، جنگى که پایه هاى اسلام را تقویت مى کرد و دشمنانى را که قصد نابودى اسلام و مسلمین داشتند بر سر جاى خود مى نشاند.(1)

پی نوشت: (1). گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي،دارالکتب الإسلامیۀ، چاپ بیست و هفتم، ج 21، ص 305

فضیلت و خواص سوره محمد

در فضیلت این سوره از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده: هر کس سوره محمد را قرائت نماید هنگام خروج از قبر به هر سو رو می کند چهره پیامبر خدا را می بیند و بر خداست که از نهرهای بهشتی به او بنوشاند(2)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند: در سوره محمد نشانه ای درباره ما و نشانه ای درباره بنی امیه وجود دارد(3)

امام حسن علیه السلام نیز برای ارزیابی و مقایسه اهل بیت علیهم السلام و بنی امیه، پیروان خود را به قرائت سوره محمد تشویق فرمودند(4)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس سوره محمد را قرائت کند تا ابد دچار شک و تردید نخواهد شد و در دینش شک نمی کند و خداوند او را به فقر مبتلا نمی کند و از هیچ حاکم و سلطانی نمی ترسد و هموراه از شک و کفر محفوظ و در امان خواهد بود تا زمان مرگ، هنگامی که قاری سوره محمد، از دنیا رفت خداوند هزار فرشته را مأمور می کند تا در قبرش نماز بگذارند و ثواب نماز ایشان برای اوست و او را تا رسیدن به جایگاه امن نزد خداوند همراهی می کنند و همواره در امان خداوند و امان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خواهد بود.(5)

آثار و برکات سوره

1) در امان بودن از شر جن

 امام صادق علیه السلام فرموده اند: هر کس سوره محمد را بنویسد و بر گردن آویزد شرّ جنیان از او دفع می شود و در خواب و بیداری در امنیت است و اگر هنگام خواب این نوشته را بالای سر خود بگذارند از هر خطر ناگهانی به اذن خدا حفظ می شود(6)

2) در امان بودن از ترس و خطرات

سید بن طاووس از قول امام صادق علیه السلام نقل کرده است: اگر سوره محمد را بنویسند و هنگام جنگ و نزاع به همراه او دارند از خوف و خطر ناشی از ان در امن می مانند و درهای خوبی ها برایشان گشوده می شود و اگر نوشته سوره محمد را بشویند و از آب حاصل از آن بنوشند برای آرام شدن ترس و اضطراب مفید است...(7)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت:

(1)درمان با قرآن، ص 97

(2) مجمع البیان، ج9، ص159

(3) بحارالانوار، ج23، ص384

(4)شرح الاخبار، ج2، ص484

(5) ثواب الاعمال، ص114

(6) تفسیرالبرهان،ج5، ص53

(7) الامان من أخطار الاسفار و الازمان، ص89

منابع:«قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی ، درمان با قرآن، محمدرضا کریمی»

***********


1الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ
2وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّد وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ
3ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ لِلنّاسِ أَمْثالَهُمْ

 
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 ـ کسانى که کافر شدند (و مردم را) از راه خدا بازداشتند، (خداوند) اعمالشان را نابود مى کند!
2 ـ و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمّد(صلى الله علیه وآله) نازل شده ـ و همه حق است و از سوى پروردگارشان ـ نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را مى بخشد و کارشان را اصلاح مى کند!
3 ـ این به خاطر آن است که کافران از باطل پیروى کردند، و مؤمنان از حقى که از سوى پروردگارشان بود تبعیت نمودند; این گونه خداوند براى مردم مثل هاى آنان را بیان مى کند!

 

این سه آیه، در حقیقت مقدمه اى است براى یک دستور مهم جنگى که در آیه چهارم داده شده است.
در آیه نخست، وضع حال کافران، و در آیه دوم، وضع حال مؤمنان را بیان کرده، و در آیه سوم، آن دو را با هم مقایسه مى کند، تا با روشن شدن این خطوط، آمادگى براى پیکار مکتبى با دشمنان بى رحم و ستمگر حاصل شود.
نخست مى فرماید: «کسانى که کافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند خداوند اعمالشان را به نابودى مى کشاند و گم مى کند» (الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ).
این آیه اشاره به سردمداران کفر و مشرکان مکّه است که آتش افروزان جنگ هاى ضد اسلامى بودند، نه تنها خودشان کافر بودند که دیگران را نیز با انواع حیل و نقشه ها، از راه خدا بازمى داشتند.
گر چه بعضى از مفسران، مانند «زمخشرى» در «کشاف»، «صد» را در اینجا به معنى «اعراض» از ایمان، تفسیر کرده اند، در مقابل آیه بعد که از ایمان سخن مى گوید، ولى با توجه به موارد استعمال این کلمه در قرآن مجید، باید معنى اصلى آن را که همان «منع و جلوگیرى» است حفظ کرد.
منظور از «أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» این است که آن را نابود و حبط مى کند; زیرا گم کردن، کنایه از بى سرپرست ماندن چیزى است که لازمه آن از بین رفتن است.
به هر حال، بعضى از مفسران، این جمله را اشاره به کسانى مى دانند که در روز «جنگ بدر» شترهائى را نحر کرده، به مردم انفاق کردند، «ابوجهل» ده شتر، «صفوان» ده شتر، و «سهل بن عمرو» ده شتر براى لشکر سر بریدند.(1)
اما چون این اعمال در طریق شرک و برنامه هاى شیطانى بود، همگى حبط شد.
ولى ظاهر این است که محدود به این معنى نیست، بلکه تمام اعمالى را که ظاهراً به عنوان کمک به مستمندان، یا میهمان نوازى، یا غیر آنها، انجام مى دادند به خاطر عدم ایمانشان، همگى حبط مى شود.
از این گذشته، اعمالى را که آنها براى محو اسلام و درهم شکستن مسلمین انجام مى دادند، خداوند همه آنها را نیز گم و نابود کرد و از رسیدن به مقصد و هدف بازداشت.

* * *

آیه بعد، توصیفى است از وضع مؤمنان که در نقطه مقابل کفارى که اوصافشان در آیه قبل آمده است، قرار دارند مى فرماید: «و کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، و به آنچه بر محمّد(صلى الله علیه وآله) نازل شده ـ که حق، و از سوى پروردگار آنها است ـ نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را مى بخشد و کارشان را در دنیا و آخرت اصلاح مى کند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّد وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ).(2)
ذکر «ایمان به آنچه بر پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نازل شده» بعد از ذکر ایمان به طور مطلق، تأکیدى است بر برنامه هاى این پیامبر بزرگ، و از قبیل ذکر خاص بعد از عام است، و بیانگر این واقعیت است که بدون ایمان به آنچه بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده، هرگز ایمان به خدا تکمیل نمى شود.
این احتمال، نیز وجود دارد که جمله اول، اشاره به ایمان به خدا است، و جنبه اعتقادى دارد، و این جمله، اشاره به ایمان به محتواى اسلام و تعلیمات آن حضرت است و جنبه عملى دارد.
و به تعبیر دیگر، ایمان به خدا به تنهائى کافى نیست، بلکه باید ایمان به «ما نُزِّلَ عَلَیه» نیز داشته باشند، یعنى: ایمان به قرآن، ایمان به جهاد، ایمان به نماز و روزه و ایمان به ارزش هاى اخلاقى که بر او نازل شده است.
ایمانى که مبدأ حرکت، و تأکیدى بر عمل صالح بوده باشد.
قابل توجه این است که: بعد از ذکر این جمله، مى گوید: «وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ»، «در حالى که آنچه بر او نازل شده، حق است و از سوى پروردگار».
یعنى، ایمان آنها بى حساب و بى دلیل نیست، چون حق را در آن تشخیص داده اند، ایمان آورده اند.
و تعبیر «مِنْ رَبِّهِمْ» (از سوى پروردگارشان) تأکیدى است بر این واقعیت که همیشه، حق از سوى پروردگار است، از او سرچشمه مى گیرد و به او بازمى گردد.
لازم به ذکر است که در مقابل دو کیفرى که براى کفار بازدارنده از راه خدا، ذکر شده بود، دو پاداش براى مؤمنان صالح العمل بیان مى کند که، نخستین آنها «پوشاندن لغزش ها» و بخشودگى خطاهائى است که به هر حال هر انسان غیر معصومى از آن خالى نیست، و دیگر «اصلاح بال» است.
«بال» به معانى مختلفى آمده است به معنى حال، کار، قلب، و به گفته «راغب» در «مفردات» به معنى «حالات پر اهمیت» است، بنابراین «اصلاح بال»، به معنى سر و سامان دادن به تمام شئون زندگى و امور سرنوشت ساز، مى باشد که طبعاً هم پیروزى در دنیا را شامل است، و هم نجات در آخرت را، به عکس سرنوشتى که کفار دارند که به حکم «اَضَلَّ اَعْمالَهُم»، تلاش ها و کوشش هایشان به جائى نمى رسد، و به جز شکست، نصیب و بهره اى ندارند.
و مى توان گفت: آمرزش گناهان، نتیجه ایمان آنها، و اصلاح بال نتیجه اعمال صالح آنها است.
مؤمنان، هم داراى آرامش فکرند، و هم پیروزى در برنامه هاى عملى، که اصلاح بال، دامنه گسترده اى دارد و همه اینها را شامل است، و چه نعمتى از این بالاتر که، انسان روحى آرام و قلبى مطمئن و برنامه هائى مفید و سازنده داشته باشد.

* * *

در آخرین آیه، نکته اصلى این پیروزى و آن شکست را در یک مقایسه فشرده و گویا، بیان کرده، مى فرماید: «این به خاطر آن است که کافران از باطل پیروى کردند، و مؤمنان از حقى که از سوى پروردگارشان بود» (ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ)
جان مطلب اینجا است که دو خط «ایمان» و «کفر» از دو خط «حق» و «باطل» منشعب مى شود، «حق» یعنى واقعیت هاى عینى که از همه بالاتر ذات پاک پروردگار است، و به دنبال آن حقائق مربوط به زندگى انسان، و قوانینى حاکم بر رابطه او با خدا، و روابط آنها با یکدیگر است.
«باطل» یعنى پندارها، خیال ها، نیرنگ ها، افسانه هاى خرافى، کارهاى بیهوده و بى هدف، و هر گونه انحراف از قوانین حاکم بر عالم هستى.
آرى، مؤمنان پیروى از حق مى کنند، به همان معنى که گفته شد و کفار از باطل، و همین دلیل بر پیروزى آنها و شکست اینها است.
قرآن مجید مى گوید: وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً: «ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم».(3)
بعضى «باطل» را به معنى «شیطان»، و بعضى، به معنى «بیهوده» تفسیر کرده اند، ولى همان گونه که گفتیم «باطل» معنى وسیعى دارد که همه اینها و غیر آن را شامل مى شود.
و در پایان آیه، مى افزاید: «این گونه خداوند براى مردم مثل هاى زندگیشان را بیان مى کند» (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ لِلنّاسِ أَمْثالَهُمْ).
یعنى، همین گونه که خطوط زندگى مؤمنان و کفار، و اعتقادات و برنامه هاى عملى و نتائج کار آنها را در این آیات، بیان فرموده، سرنوشت حیات و عاقبت کار آنها را مشخص مى سازد.
«راغب» در «مفردات» مى گوید: «مثل» به معنى سخنى است که درباره چیزى گفته شود، همانند سخنى که درباره مطلب مشابه آن گفته شده، تا یکى دیگر را تبیین کند.
از سخنان دیگر او، نیز استفاده مى شود که این کلمه، گاه به معنى «مشابهت» به کار مى رود، و گاه به معنى «توصیف».
و ظاهراً در آیه مورد بحث منظور معنى اخیر است، یعنى خداوند این گونه حال مردم را توصیف مى کند، همان گونه که در آیه 15 سوره «محمّد»(صلى الله علیه وآله)آمده: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ: «توصیف بهشتى که به پرهیزکاران وعده داده شده چنین است...».
به هر حال، از این آیه، به خوبى استفاده مى شود که هر اندازه به حق نزدیک تر باشیم، به ایمان نزدیک تریم، و به هر اندازه اعتقاد و عمل ما گرایش به باطل داشته باشد، از حقیقت ایمان دورتریم و به کفر نزدیک تر!، که خط ایمان و کفر همان خط حق و باطل است.

* * *


1 ـ «روح المعانى»، جلد 26، صفحه 33.
2 ـ جمعى از مفسران، جمله «وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» را جمله معترضه دانسته اند.
3 ـ ص، آیه 27.

 

4فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً حَتّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْض وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ
5سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ
6وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ

 
ترجمه:
4 ـ و هنگامى که با کافران رو به رو شدید گردن هایشان را بزنید، تا دشمن را درهم بکوبید; در این هنگام اسیران را محکم ببندید; یا بر آنان منت گذارید (و آزادشان کنید) یا از آنان فدیه بگیرید; تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد; (آرى) برنامه این است; و اگر خدا مى خواست خودش آنها را مجازات مى کرد، اما مى خواهد بعضى از شما را با بعضى دیگر بیازماید; و کسانى که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بین نمى برد!
5 ـ آنان را هدایت نموده و کارشان را اصلاح مى کند.
6 ـ و آنها را در بهشت که اوصاف آن را براى آنان بازگو کرده وارد مى کند.

همان گونه که قبلاً گفتیم، آیات گذشته مقدمه اى بود براى آماده ساختن مسلمانان براى بیان یک دستور مهم جنگى، که در آیات مورد بحث مطرح شده است، مى فرماید: «هنگامى که با کافران در میدان جنگ روبرو مى شوید، با تمام قدرت به آنها حمله کنید و گردنهایشان را بزنید»! (فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ).(1)
بدیهى است، گردن زدن، کنایه از قتل است، بنابراین ضرورتى ندارد که جنگجویان کوشش خود را براى انجام خصوص این امر به کار برند، هدف این است: که دشمن از پاى درآید، ولى چون گردن زدن، روشن ترین مصداق قتل بوده، روى آن تکیه شده است.
و به هر حال، این حکم مربوط به میدان نبرد است; زیرا «لَقِیْتُم» از ماده «لقاء» در این گونه موارد، به معنى «جنگ» است، قرائن متعددى در خود این آیه، مانند مسأله «اسارت اسیران» و واژه «حرب» (جنگ) و «شهادت در راه خدا» که در ذیل آیه آمده است، گواه بر این معنى است.
کوتاه سخن این که: «لقاء»، گاه به معنى هر گونه ملاقات، استعمال مى شود، و گاه به معنى روبرو شدن در میدان جنگ، و در قرآن مجید نیز در هر دو معنى به کار رفته، و آیه مورد بحث ناظر به معنى دوم است.
و از اینجا روشن مى شود، افرادى که به منظور تبلیغات ضد اسلامى، آیه را طورى معنى کرده اند که اسلام مى گوید: «با هر کافرى روبرو شدى گردنش را بزن»! چیزى جز اعمال غرض و سوء نیت نیست، و گرنه، خود این آیه صراحت در مسأله روبرو شدن در میدان جنگ دارد.
بدیهى است، هنگامى که انسان، با دشمنى خونخوار در میدان نبرد روبرو مى شود، اگر با قاطعیت هر چه بیشتر، حملات سخت و ضربات کوبنده بر دشمن وارد نکند، خودش نابود خواهد شد، و این دستور یک دستور کاملاً منطقى است.
بعد از آن مى افزاید: «این حملات کوبنده، باید همچنان ادامه یابد تا به اندازه کافى دشمن را درهم بکوبید، و به زانو درآورید، در این هنگام اقدام به گرفتن اسیران کنید، و آنها را محکم ببندید» (حَتّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ).
«أَثْخَنْتُمُوهُمْ» از ماده «ثخن» (بر وزن شِکَن) به معنى غلظت و صلابت است، و به همین مناسبت، به پیروزى و غلبه آشکار و تسلط کامل بر دشمن، اطلاق مى شود.
گر چه غالب مفسران، این جمله را به معنى کثرت و شدت کشتار از دشمن گرفته اند، ولى چنان که گفتیم، این معنى، در ریشه لغوى آن نیست، اما از آنجا که گاه جز با کشتار شدید و وسیع دشمن، خطر بر طرف نمى گردد، یکى از مصادیق این جمله در چنین شرایطى، مى تواند مسأله کشتار بوده باشد نه مفهوم اصلى آن.(2)
در هر صورت، آیه فوق، بیانگر یک دستور حساب شده جنگى است که پیش از درهم شکستن قطعى مقاومت دشمن، نباید اقدام به گرفتن اسیر کرد; چرا که پرداختن به این امر، گاهى سبب تزلزل موقعیت مسلمانان در جنگ خواهد شد، و پرداختن به امر اسیران و تخلیه آنها در پشت جبهه، نیروها را از وظیفه اصلى بازمى دارد.
تعبیر به «فَشُدُّوا الْوَثاقَ» (با توجه به این که «وثاق» به معنى طناب یا هر چیزى است که با آن مى بندند) اشاره به محکم کارى در بستن اسیران است، مبادا اسیر، از فرصت استفاده کند و خود را آزاد ساخته و ضربه کارى وارد سازد.
در جمله بعد، حکم اسیران جنگى را بیان مى کند که، بعد از خاتمه جنگ باید در مورد آنها اجرا شود، مى فرماید: «یا بر آنها منت بگذارید، و بدون عوض آزادشان کنید، و یا از آنها فدیه و عوض بگیرید و آزاد نمائید» (فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً).
و به این ترتیب، اسیر جنگى را نمى توان بعد از پایان جنگ به قتل رسانید، بلکه، رهبر مسلمین، طبق مصالحى که در نظر مى گیرد، آنها را گاه بدون عوض، و گاه با عوض، آزاد مى سازد، و این عوض، در حقیقت یک نوع غرامت جنگى است که دشمن باید بپردازد.
البته، حکم سومى در این رابطه نیز در اسلام هست، که اسیران را به صورت بردگان درآورند، ولى آن یک دستور الزامى نمى باشد، بلکه در صورتى است که رهبر مسلمین در شرائط و ظروف خاصى آن را لازم ببیند، و شاید به همین دلیل در متن قرآن، صریحاً نیامده، و تنها در روایات اسلامى منعکس است.
فقیه معروف ما «فاضل مقداد» در «کنز العرفان» مى گوید: «آنچه از مکتب اهلبیت(علیهم السلام) نقل شده این است: اگر اسیر بعد از پایان جنگ گرفته شود، امام مسلمین مخیر میان سه کار است: آزاد ساختن بى قید و شرط، گرفتن «فدیه» و آزاد کردن، و برده ساختن آنها، و در هر صورت قتل آنها جایز نیست».
او در جاى دیگر از سخن خود مى گوید: «مسأله بردگى از روایات استفاده شده، نه از متن آیه».(3)
این مسأله در سایر کتب فقهى نیز آمده است.(4)
در بحث «بردگى» که در ذیل این آیات خواهد آمد، باز به این بحث اشاره خواهیم کرد.
سپس در دنباله آیه، مى افزاید: «این وضع باید همچنان ادامه یابد، و دشمنان را باید همچنان بکوبید، و گروهى را به اسارت درآورید تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد» (حَتّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها).(5)
تنها وقتى دست بکشید، که توان مقابله دشمن را درهم شکسته باشید، و آتش جنگ خاموش گردد.
«اَوْزار» جمع «وزر» به معنى «بار سنگین» است، و گاه بر «گناهان» نیز اطلاق مى شود; چرا که آن هم بار سنگینى بر دوش صاحبش مى باشد.
جالب این که این بارهاى سنگین در آیه، به «جنگ» نسبت داده شده، مى گوید: «جنگ بارهاى خود را بر زمین نهد» این بارهاى سنگین، کنایه از انواع «سلاح ها» و «مشکلاتى» است که جنگجویان بر دوش دارند، و با آن روبرو هستند، و تا جنگ پایان نپذیرد، این بار بر دوش آنها است.
اما کى جنگ میان اسلام و کفر پایان مى گیرد؟ این سؤالى است که مفسران، پاسخ هاى متفاوتى به آن داده اند.
بعضى، مانند «ابن عباس» گفته اند: «تا زمانى است که بت پرستى بر صفحه جهان باقى نماند، و آئین شرک برچیده شود».
بعضى دیگر گفته اند: «جنگ اسلام و کفر همچنان ادامه دارد تا مسلمانان بر «دجّال» پیروز شوند»، و این به استناد حدیثى است که از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)نقل شده که فرمود: وَ الْجِهادُ ماض مُذْ بَعَثَنِىَ اللّهُ اِلى اَنْ یُقاتِلَ آخِرُ اُمَّتِى الدَّجّالَ: «جهاد همچنان ادامه دارد، از آن روز که خدا مرا مبعوث کرد تا زمانى که آخر امت من با دجال پیکار کنند».(6)
بحث درباره «دجّال» بحث دامنه دارى است، ولى این قدر معلوم است که «دجّال» مرد فریبکار یا مردان فریبکارى هستند که در آخر زمان براى منحرف ساختن مردم از اصل توحید و حق و عدالت به فعالیت مى پردازند، و مهدى(علیه السلام) با قدرت عظیمش آنها را درهم مى کوبد.
و به این ترتیب، تا دجالان، بر صفحه زمین زندگى مى کنند، پیکار حق و باطل ادامه دارد!
در حقیقت «اسلام» با «کفر»، دو نوع پیکار دارد: یکى پیکارهاى مقطعى است مانند غزواتى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) با دشمنان داشت که بعد از پایان هر جنگ، شمشیرها به غلاف مى رفت، و دیگر پیکار مستمرى که با «شرک و کفر و ظلم و فساد» دارد، و این امرى است مستمر، تا زمان گسترش حکومت عدل جهانى، به وسیله حضرت مهدى(علیه السلام).
سپس، اضافه مى کند: «برنامه شما همین گونه است» (ذلِکَ).(7)
«و هر گاه خدا مى خواست از طرق دیگر از آنها انتقام مى گرفت» (وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ).
از طریق صاعقه هاى آسمانى، زلزله ها، تندبادها، و بلاهاى دیگر، ولى در این صورت میدان آزمایش تعطیل مى شد، «اما خدا مى خواهد بعضى از شما را با بعضى دیگر، بیازماید» (وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْض).
این در حقیقت فلسفه جنگ و نکته اصلى درگیرى حق و باطل است، در این پیکارها، صفوف مؤمنان واقعى و آنها که اهل عمل اند از اهل سخن، جدا مى شوند. استعدادها شکوفا مى گردد، و نیروى استقامت و پایمردى زنده مى شود، و هدف اصلى زندگى دنیا که آزمودگى و پرورش قدرت ایمان و ارزش هاى دیگر انسانى است، تأمین مى گردد.
اگر مؤمنان کنارى مى نشستند، و سرگرم زندگى تکرارى روزانه بودند، و هر موقع گروه مشرک و ظالمى قیام مى کرد، خداوند با نیروى غیبى و از طریق اعجاز، آنها را درهم مى کوبید، جامعه اى بى ارزش، خمود، سست، ضعیف و ناتوان به وجود مى آمد، که از ایمان و اسلام نامى بیشتر نداشت.
خلاصه این که: خداوند، براى استقرار آئینش نیازى به پیکار ما ندارد، این ما هستیم که در میدان مبارزه با دشمن، پرورش مى یابیم و نیازمند به این پیکار مقدسیم.
همین معنى، در آیات دیگر قرآن به صورت هاى دیگر بازگو شده است، در سوره «آل عمران» آیه 142 مى خوانیم: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرِینَ: «آیا چنین پنداشتید که (تنها با ادعاى ایمان) وارد بهشت خواهید شد، در حالى که خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است»؟!
و در آیه قبل از آن آمده: وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ: «و تا خداوند افراد با ایمان را خالص گرداند (و ورزیده شوند); و کافران را به تدریج نابود سازد».
در آخرین جمله آیه مورد بحث، از شهیدانى که در این پیکارها جان شیرین خود را از دست مى دهند، و حق بزرگى بر جامعه اسلامى دارند، سخن به میان آورده، مى گوید: «کسانى که در راه خدا کشته شدند، خداوند اعمالشان را هرگز نابود نمى کند» (وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ).
زحمات و رنج ها و ایثارهاى آنها از میان نمى رود، همه، در پیشگاه خدا محفوظ است، در این دنیا نیز آثار فداکارى هاى آنها باقى مى ماند، هر بانگ «لا اِلهَ اِلاَّ اللّه» به گوش مى رسد، محصول زحمات آنها است، و هر مسلمانى در پیشگاه خدا سر به سجده مى نهد، از برکت فداکارى آنان است، زنجیرهاى اسارت با زحمات آنها درهم شکسته شده، و آبرو و عزت مسلمین مرهون آنها است.
این یکى از مواهب الهى در مورد شهیدان است.

* * *

و سه موهبت دیگر در آیات بعد به آن مى افزاید.
نخست مى گوید: «خداوند آنها را هدایت مى کند» (سَیَهْدِیهِمْ).
هدایت به مقامات عالیه، و فوز بزرگ، و رضوان اللّه.
دیگر این که: «وضع حال آنها را اصلاح مى نماید» (وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ).
آرامش روح و اطمینان خاطر و نشاط معنویت و روحانیت به آنها مى بخشد، و با صفا و معنویت فرشتگان الهى که با آنها همدمند، هماهنگ مى سازد.
و در جوار رحمتش آنها را به ضیافت خویش دعوت مى کند.

* * *

و آخرین موهبت این که: «آنها را در بهشت جاویدانش که اوصافش را براى آنان بازگو کرده است، وارد مى کند» (وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ).
بعضى از مفسران گفته اند: نه تنها اوصاف کلى بهشت برین و روضه رضوان را براى آنها بیان کرده، بلکه اوصاف و نشانه هاى قصرهاى بهشتى آنها را نیز مشخص مى سازد به گونه اى که وقتى وارد بهشت مى شوند، یکسر به سوى قصرهاى خویش مى روند!.(8)
بعضى نیز «عَرَّفَها» را از ماده «عرف» (بر وزن فکر) به معنى «عطر و بوى خوش» تفسیر کرده اند، یعنى خداوند آنها را وارد بهشتى مى کند که سراسر آن را براى میهمانانش معطر ساخته.
ولى، تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد.
بعضى نیز گفته اند: اگر این آیه را با آیه «وَ لاتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتاً»(9) ضمیمه کنیم روشن مى شود که منظور از «اصلاح بال»، همان حیات جاودانى است که شهیدان در سایه آن آماده حضور نزد پروردگار، با کنار رفتن حجاب ها و پرده ها مى شوند.(10)

* * *


1 ـ «ضَرْب» مصدر است و مفعول مطلق براى فعل مقدرى، و در تقدیر چنین است: «اِضْرِبُوا ضَرْبَ الرِّقابِ»، همان گونه که در آیه 12 سوره «انفال» به آن تصریح شده است: «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ».
2 ـ در «لسان العرب» از «ابن الاعرابى» نقل مى کند که: «اَثْخَنَ اِذا غَلَبَ وَ قَهَرَ».
3 ـ «کنز العرفان»، جلد 1، صفحه 365.
4 ـ «شرایع»، کتاب الجهاد ـ «شرح لمعه»، احکام غنیمت.
5 ـ «حَتّى» غایت براى فَضَرْبَ الرِّقاب است، احتمالات دیگرى نیز داده شده که قابل توجه نیست.
6 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 97.
7 ـ «ذلِک» خبر مبتداى محذوفى است و در تقدیر چنین است: «الاَمْرُ ذلِک».
8 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 98.
9 ـ آل عمران، آیه 169.
10 ـ «المیزان»، جلد 18، صفحه 244

 

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه