حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه

حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه -حکمت 1 تا 40

حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه/ سید کا ظم ارفع
بازدید : 16
زمان تقریبی مطالعه : 132 دقیقه
تاریخ : 26 تیر 1404
حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه -حکمت  1 تا 40

پیش سخن

بسم الله الرحمن الرحیم

پیش سخن

بعد از حمد و ثنای الهی و درودبر محمد و آل محمد علیهم السلام به ویژه بر مولایمان امیرمومنان علی علیه السلام لازم است در این مقدمه به نکاتی اشاره کرده و عرض کنم که انگیزه از شرح بخش سوم نهج البلاغه یعنی حکمت ها چه بود است؟

1-امام علیه السلام در بخش حکمت ها به چیزهایی اشاره فرموده که دقیقا درمتن زندگی آحاد انسان ها قابل اجرا است آن بزرگوار مطلبی را از قلم نینداخته و به هر آنچه که زندگی ها را سامان می د هد و خانواده ها را استحکام می بخشد پرداخته است.

2-بخش حکمت ها بیشتر قابل فهم و درک عموم اراد جامعه است و از سادگی و نزدیک به ذهن بودن برخوردار است برخلاف خطبه ها و نامه های حضرت که از عبارات سنگین و پیچیده تشکیل شده است.

3-دیگر ویژگی حکمت ها آن است که امام علیه السلام به ده ها رشته علمی مطرح امروز به طور معجزه آسایی پرداخته که یک پژوهشگر به راحتی می تواند یک خط از گفتار آن حضرت را مطلع کار عملی خویش قرار دهد

4-نقش تربیتی امام علیه السلام آن هم به سبک روانکاوی و پرداختن به ریز مسائل اخلاقی بسیار جالب و قابل تامل است حقیر معتقدم اضافه بر شرح حکمت های نهج البلاغه باید کار دیگری شود و آن کشف علوم و فنون متنوع موجود در گفتارهای حضرت به ویژه علم تعلیم و تربیت که حرف اول را برای اصلاح خانواده و محیط آموزشی و کل جامعه می زند.

5-امام علیه السلام درباره مبانی اعتقادی در حکمت ها به گونه ای سخن رانده که هر خواننده ای که فطرش در خواب است بیدار می شود و در نهایت شوق و اشتیاق پذیرای کلام آن بزرگوار می گردد.

ص:15

6-آنهایی که دغدغه اقتصادی دارند و نگران فرزندان و معیشت خویش اند با مطالعه کلمات نورانی امام علیه السلام آرام می گیرند روح امید به زندگی و ادامه در آنها تقویت می شود و غصه روزی فردا و فرداهای خود و فرزندان خویش را نمی خورند.

7-کسانی که دنبال کار سیاسی هستند و دوست دارند مدیر باشند امام علیه السلام خط مشی مستقیم و عاقلانه را در جلوی پایشان گذارده که هیچ گاه نلغزند و گرفتار سیاست بازی و انحراف نشوند.

8-امام علیه السلام در لابلای کلمات خود طریقه دشمن شناسی را نیز آموخته و به مخاطب می آموزد که کی دشمن است و کی دشمن نیست و روش برخورد با دشمنان چگونه است

9-امام علیه السلام طبیب حاذقی نیز هست اگر انشاء الله این شرح مختصر را مطالعه فرمایید خواهید دید که آن گرامی چقدر زیبا به مسائل پزشکی آگاهی دارد و چه تذکرات بهداشتی جالبی را برای حفظ الصحه انسان ها بیان فرموده است.

10-و بالاخره در آخر عرض می کنم امام علیه السلام اول جامعه شناس تاریخ بشر است و هیچ کس مثل او مردم شناس نبوده چرا که در تقسیم بندی اقشار جامعه و بیان روحیات هر قشر به طور شگفت آوری سخن رانده که تمام اساتید جامعه شناسی باید متن گفتار حضرت را سرلوحه کار خویش قرار دهند.

در خاتمه از خداودن تبارک و تعالی عاجزانه درخواست می کنم دل های همه ما را آماده شنیدن کلمات حکمت آمیز و مواعظ آن امام همام قرار دهد و سخنان نورانی آن حضرت نصب العین ما شود و توفیق به کار بستن آنها را در تمام شئون زندگی نصیب ما گرداند.

سالروز شهادت امام الحکماء و الواعظین امیرالمومنین علی علیه السلام

21 رمضان المبارک 1431 برابر با 10 شهریور 1389

ص:16

بسم الله الرحمن الرحیم

در بروز فتنه چه باید کرد:

یکم- کُن فِی الفتنَهِ کَابِن اللَّبونِ لا ظَهرٌ فَیُرکَبَ وَ لا ضَرعٌ فَیُحلَبَ:

در هنگام وقوع فتنه چون شتر دو ساله باش که نه پشت قدرتمندی دارد که سواری دهد و نه پستانی دارد که بتوان از او شیر دوشید.

ابتدا به ذهن انسان این مطلب می گذرد که منظور مولایمان علی علیه السلام از عبارت فوق گوشه گیری و انزوا است در حالی که این طور نیست امام می خواهد که ما در مواقع فتنه هوشیار باشیم ابزار سیاسی افراد و اهل فتنه نشویم نه آنکه سکوت کنیم به ویژه مواقعی که می دانیم حق با چه کسی است ولی لب فرو بندیم چنانکه امثال ابوموسی اشعری ها در عصر آن حضرت بودند و و می گفتند ما نه طرفدار علی علیه السلام هستیم و نه معاویه را تایید می کنیم بلکه سکوت کرده و به خانه می رویم و به نماز و عبادت خود می پردازیم. بی شک این طرز تفکر یعنی فرار از مسئولیت و حب ذات!

شخص امیرالمومنین علی علیه السلام وقتی آن فتنه بزرگ بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله بر پا شد با مردم و جامعه قهر نکرد و خانه نشینی را انتخاب نفرمود. او در همان زمانی که مظلوم واقع شده بود در جمع مردم حضور می یافت و پاسخگوی مسایل علمی و دینی و اخلاقی افراد جامعه بود. گاهی همان خلفاء در پاسخ مسائل می ماندند. در نتیجه به حضرتش ارجاع می دادند و ان بزرگوار سوال کنندگان را قانع می کرد. در جنگ با ایرانیان خلیفه دوم با امام علیه السلام مشورت کرد آن حضرت نفرمود من چیزی نمی گویم چون در حال انزوا هستم و سکوت را ترجیح می دهم

ص:17

بلکه راهنمایی های لازم و نصایح اثرگذار را به او کرد تا اسلام جوان ضربه نخورد. (1)

سوال 1-سفارش  حضرت علی علیه السلام در هنگام بروز فتنه ها چیست ؟

سوال 2- منظور از این سخن حضرت علی علیه السلام «کُن فِی الفتنَهِ کَابِن اللَّبونِ لا ظَهرٌ فَیُرکَبَ وَ لا ضَرعٌ فَیُحلَبَ» چیست ؟ 

 

مضرات حرص، فاش نمودن راز، فرمانروایی زبان:

دوم- ازری بِنَفسِهِ مَنِ استَشعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَن کَشَفَ عَن ضُرِّهِ وَ هانَت عَلَیهِ نَفسُهُ مَن اَمَّرَ عَلَیها لِسانَهُ:

کسی که حرص را شعار خود قرار دهد خود را خوار کرده است و کسی که راز گرفتاری خود را فاش سازد تن به ذلت داده است و آنکه زبان خویش را بر خود فرمانروا سازد مقام و منزلتش از بین خواهد رفت.

سه نکته در بیان امام علیه السلام است که آثار آنها نیز بیان شده حرص خواری می آورد پنهان نکردن راز ذلت را همراه دارد فرمانروایی زبان بر انسان باعث نابودی مقام و منزلت انسان می شود. اما دوباره حرص باید عرض کنم که طبق وعده الهی و صراحت قرآن شریف هر انسانی از ابتدای زندگی و تولد روزی معینی دارد بنابراین حرص و طمع هیچ تغییری در زندگی ایجاد نمی کند.

گر جهان را پر در مکنون کنند***روزی تو چون نباشد چون کنند

بر سر هر لقمه بنوشته عیان***که فلان بن فلان بن فلان

همین توکل کن ملرزان پا و دست***رزق تو بر تو و زتو عاشق تر است

حریص جز آنکه فکر و اندیشه خود را مشوش و دل را غصه دار کند فایده ای نصیبش نخواهد شد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اَغنَی الغِنی مَن لَم یَکُن لِلحِرصِ اسِیراً (2)

ثروتمندترین اشخاص کسی است که اسیر حرص نباشد.

پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام می فرمود: مثل حریص بر دنیا همانند کرم ابریشم است که هر چه بر اطراف خودمی تند راه بیرون آمدن خویش را دشوارتر می نماید تا

ص:18


1- نهج البلاغه خطبه 146
2- کافی ج2 ص316

به جایی می رسد که از اندوه گرفتار شدن در آن میان جان می دهد. (1)

اما رازداری دو نوع است راز خود و راز دیگران که هر دو مطلوب است نه راز خود را به کسی بگو و راز دیگران را فاش کن در مورد اول مولایمان علی علیه السلام می فرماید:

سِرُّکَ اَسیرُکَ فَاِن اَفشیتَهُ صِرتَ اَسیرُهُ (2)

راز تو در بند توست اگر آن را فاش کنی تو در بندش خواهی شد و در مورد دوم یعنی راز دیگران باید بیشتر دقت کرد چون گاهی منجر به غیبت و بردن آبروی مومن می شود بعضی در فاش کردن راز دیگران حس عجیبی دارند و فاش کرد اسرار مردم را برای خویش یک برگ برنده می دانند و به عنوان خبر دست اول خبر پراکنی می کنند البته بی پاسخ نخواهد ماند.

همان گرامی می فرمود:

مَن بَحَثَ عَن اسرارِ غَیرِهِ اَظهَرَ اللهُ اَسرارَهُ (3)

هر که رازهای دیگران را جستجو کند خداوند رازهای او را فاش می سازد. و نکته سوم فرمانروایی زبان بر انسان بود که باعث از بین رفتن منزلت و مقام انسان می شود زبان اگر کنترل نشود بقیه اعضاء را به لغزش می کشاند. اولا باید تربیت و ادب شود تا در استخدام الفاظ حرف زشت نزند و از دایره عفت و پاکی خارج نشود و ثانیا حتما با فکر و اندیشه قبلی اجازه به گفتن داشته باشد که در غیر این صورت باعث بی اعتبار شدن انسان خواهد شد. مولایمان امیرالمومنین علیه السلام فرمود: زبان عاقل در پشت قلب اوست. (4) یعنی اول قلب و فکر و تصمیم می گیرند بعد زبان گویا می شود رد جای دیگر فرمود:

فَکِّر ثُمَّ تَکَلَّم تَسلَمُ مِنَ الزَّلَلِ (5)

اول فکر کن بعد سخن بگو تا از لغزش در امان باشی.

ص:19


1- کافی ج2 ص316
2- غرر الحکم 5630
3- غرر الحکم 8799
4- نهج البلاغه حکم و واعظ -60
5- غرر الحکم ص518
سوال 1-با توجه به سخن امام علی (ع) جاهای خالی را کامل کنید ؟...... خواری می آورد پنهان نکردن راز ........ را همراه دارد فرمانروایی زبان بر انسان باعث نابودی ............... می شود
 
سوال 2- ترجمه صحیح این حدیث چیست ؟ «مَن بَحَثَ عَن اسرارِ غَیرِهِ اَظهَرَ اللهُ اَسرارَهُ»
 
سوال 3- امام صادق علیه السلام فرمود :«ثروتمندترین اشخاص کسی است که اسیر ..... نباشد.»
 
سوال 4- ترجمه صحیح «فَکِّر ثُمَّ تَکَلَّم تَسلَمُ مِنَ الزَّلَلِ» چیست ؟

آسیب های بخل، ترس، فقر، بینوایی، درماندگی و خوبی های شکیبایی، زهد، دروغ و پارسایی:

سوم- البُخلُ عارٌ وَ الجُبنُ مَنقَصَهٌ، وَ الفَقرُ یُخرِسُ الفِطَنِ عَن حُجَّتِهِ، َو المُقِلُّ غَرِیبٌ فِی بَلدَتِهِ، وَ العَجزُ آفَهٌ: وَ الصَّبرُ شَجاعَهٌ وَ الزُّهدُ ثَروَهٌ و الوَرَعٌ جُنَّهٌ:

تنگ نظری و بخل ننگ است ترس یک نوع کمبود است فقر و نداری انسان زیرک را از بیان دلیلش لال می کند و بینوا در شهر خود غریب است عجز و درماندگی آفت است شکیبایی شجاعت است زهد و بی اعتنایی به دنیا ثروت است ورع و پارسایی سپر و محافظ انسان است.

نکات مطرح شده منفی و مثبت است موارد منفی و آثار بد آن عبارت بودند از بخل ، ننگ، ترس، کمبود، فقر، ضعف بیان، بینوایی، غربت، درماندگی، افت.

موارد مثبت: شکیبایی، شجاعت، زهد، ثروت، پارسایی، نگهبان انسان است.

1-بخل رذیله ای است که سبب سقوط انسان می شود و مثل مریضی که طبیب او را جواب می کند خداوند بخیل را به حال خود می گذارد. امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: اذا لَم یَکُن لِلهِ فی عبدٍ حاجَهً اِبتلاهُ اللهُ بالبُخلِ.(1)

وقتی خداوند بنده ای را به حال خود بگذارد او را گرفتار به بخل می کند آدم بخیل طبق فرمایش رسول الله صلی الله علیه و آله از خداوند و مردم و بهشت دور است و برعکس به آتش و دوزخ نزدیک (2)

و از بخیل بخیل تر آن هایی هستند که مردم را تشویق به بخل می کنند خود که اهل جود و بخشش نیستند دیگران را هم مانع از جود و بخشش می شوند.

اَلَّذینَ یَبخَلونَ وَ یَامُرونَ النّاسَ بِالبُخلِ وَ یَکتُمونَ ما اَتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ (3)

آنان که بخل می ورزند و مردم را به بخل وادار می سازند و آنچه را که خداوند از جانب فضلش به آنها عنایت کرده کتمان می کنند. بخل منحصر به امساک در پرداخت و بخشیدن مال و ثروت دنیا نیست بعضی در

ص:20


1- فروع کافی ج4 ص44
2- جامع السعادات ج1 ص110
3- نساء 37

گفتن حق و دفاع از واقعیت ها و ارشاد خلق و دایت مردم بخل می وزند و کتمان حق می کنند ضرر این نوع بخل کمتر از موارد مادی نیست.

بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ=پیاله گیر و کرم و رز و الضِّمانُ عَلَیَّ

2-ترس چگونه یک نوع کمبود است؟

به احتمال زیاد منظور امام علیه السلام از ترسی است که بازدارنده انسان از کارهای مهم و باارزش می شود و الا ترس ا ز خدا و مجازات اعمال پسندیده و خوب است ترس بی مورد کمبود است و باعث عقب ماندگی انسان خواهد شد.

همان بزرگوار می فرماید:

اَلجُبُن آفَهٌ العَجزُ سَخافَهٌ (1)

ترس آفت است و ناتوانی نابخردی است.

3-فقر و نداری انسان زیرک را از بیان دلیلش لال می کند: اکثر فقیران به خاطر ظلم سرمایه داران و ندادن حقوق آنان فقیر شده اند بنابراین هیچ گاه نباید باور کرد که فقر ذاتی است ممکن است بعضی از نظر وضع مالی کم درآمد و روزی محدود داشته باشند اما فقر مطلق وجود ندارد مگر آنکه مالداران حق آنان را خورده باشند. از این موضوع که بگذریم آدم فقیر برای اقامه دعوا و بیان استدلال خود لال است یعنی جامعه بی فرهنگ حرف او را نمی فهمد و اگرچه به حق اقامه دعوا کند حرفش به جایی نمی رسد. بر همین اساس مولایمان علی علیه السلام به مالک اشتر نخعی در منشور بین المللی خویش می نویسد که:

ثُمَّ اَلله اَلله فِی الطَّبَقَهِ السُفلی مِنَ الَّذینَ لا حِیلَهَ لَهُم مِنَ المساکِینَ (2)

پس از خدا بترس از خدا بترس درباره گروه زیردستان و فقیران که هیچ راهکاری برای رسیدن به حق خود ندارند.

4-بینوا در شهر خود غریب است و عجز و درماندگی آفت است معمولا چشم پرکنهای جامعه سر زبان ها هستند و مورد عنایت و احترام! ولی بینوایان در محل اقامت خود غریب هستند و کسی به آنها توجه نمی کند که صد البته این از نقص

ص:21


1- غرر الحکم 89
2- نهج البلاغه نامه 53

جامعه است چرا که گاهی در بین همین آدمهای بینوا اولیاء خدا و بندگان صالح الهی یافت می شوند که بی نام و نشان و گمنام اند. کوزه وقتی دسته دارد با یک دست آن را بلند می کنید و جابجا می نمایید اما همان کوزه اگر دسته اش شکست باید با دو دست برداری و احترام بیشتری برایش قایل می شود کوزه چو بی دسته بدیدی به دو دستت بردار!

4-شکیبایی شجاعت است: شجاعت به این نیست که انسان در برابر ظالم و افراد زورگو حرکت های منفعلانه و غیرمنطقی انجام دهد بلکه شجاعت به این است که در عین صبر و بردباری بامنطقی مستدل و محکم در برابر ظالم و زورگو بایستی و حرف حق خود را به اثبات رسانی. آدم عصبانی حق خود را هم نمی تواند ثابت کند و برعکس آنکه صبوری می کند بالاخره دیر یا زود طرف مقابل را محکوم می کند و خود نگهداری و حفظ زبان همان شجاعت است.

5-زهد و بی اعتنایی به دنیا ثروت است: چگونه بی اعتنایی به دنیا ثروت می شود؟ به این طریق که ثروت فقط پول و قدرت و شهوت و ریاست نیست بزرگترین سرمایه که زوال ندارد و جاوید و پایدار است دل نبستن به همان موارد ذکر شده است چون پول و قدرت شهوت و ریاست امانت و عاریه است با مردن و یا تغییرات و حوادث از کف می روند ولی ثروت زهد و دل نبستن به دنیا به عنوان یک امتیاز برای انسان می ماند و آثار خود را در دنیا و بیشتر در جهان آخرت نشان خواهد داد.

همان گرامی فرمود:

الزُّهدُ مَنجَرٌّ رابحٌ (1)

زهد و بی اعتنایی به دنیا تجارتی سود آور است.

و نیز فرمود:

اِنَّ مِن اَعوَنِ الاخلاقِ عَلی الَّذینَ الزُّهدَ فِی الدُّنیا (2)

از خوبی هایی که بیشترین کمک را به دین می کند بی رغبتی به دنیاست.

ص:22


1- غرر الحکم 550
2- کافی ج ص 128

6-ورع و پارسایی سپر و محافظ انسان است: ورع مرتبه ای بالاتر از تقوا است. تقوا پرهیز از گناه و حرام است ورع پرهیز از شبهات و از چیزهایی است که احتمال حرمت می رود. مثل مال و لقمه شبه ناک سخنی که احتمال دروغ و غیبت و یا تهمت و امثال آن داده می شود انسان اهل ورع از شبهه ها نیز پرهیز می کند.

امیرمومنان علیه السلام فرمود:

اَلوَرَعُ الوُقوفُ عِندَ الشُّبهَهِ (1)

ورع درنگ کردن در هنگام روبرو شدن با شبهه است.

رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمود آنچه را در آن شک داری رها کن و به آنچه در آن شک نداری عمل کن زیرا خوبی مایه آرامش است و بدی باعث پریشانی و ناراحتی است. (2)

ثمرات مقام رضا و علم و دانش و ادب و فکر و اندیشه:

چهارم- نِعمَ القَرِینُ الرِّضا وَ العِلمُ وِراثَهٌ کَرِیمَهٌ وَ الآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ و الفِکرُ مِرآهٌ صافِیَهٌ:

راضی بودن به مقدرات الهی همنشین خوبی است علم و دانش ارث ارزشمندی است ادب در زندگی همانند لباس نو و تازه است فکر و اندیشه همانند آیینه صاف و پاک است.

1-راضی بودن به مقدرات الهی همنشین خوبی است اکثر مردم برای خود همنشین و دوست انتخاب میکنند تا با وی انس بگیرند و مصاحبت و مجالست نمایند در بین آنها مولایمان علی علیه السلام رضامندی به خواست خدا را همنشین و مجالس خوب می داند چرا که باعث ارامش خاطر و رفع اضطراب و نگرانی می شود. در دعا و زیارت معروف امین الله که از زیارات معتبر و مجرب است یکی از درخواست های ما این است:

ص:23


1- غرر الحکم 2116
2- کنز الاعمال 7308

اللَّهُمَّ اجعَل نَفسِی مُطمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ راضِیَهً بِقَضائِک (1)

پروردگارا به من حالی عطا کن تا نسبت به آنچه تو برایم خواسته ای مطمئن و به قضاء تو راضی باشم.

اعتقاد ما بر این است که ارتقاء روح و دل ما در گرو رضامندی به خواست خداست به همین دلیل اهل رضا جزو بندگان خاص خدا و در بهشت ویژه الهی جای دارند.

یا ایَّتُها النَّفسُ المُطمئِنَّهُ اِرجِعِی اِلی رَبِّکِ راضِیَهً مرضیَّهً فَادخُلی فِی عِبادِی وَادخُلِی جَنَّتِی(2)

تو ای نفس مطمئن سوی پروردگارت باز گرد در حالی که راضی و مورد رضای حق هستی پس در جمع بندگان من داخل شو و در بهشت خودم قرار بگیر.

منزل حافظ کنون بارگه کبریاست***دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد

2-علم و دانش ارث ارشمندی است: بشر از خود اقلام و جناس متنوع و فراوانی به ارث باقی می گذارد ولی هیچ کدام به ارزش علم و دانش نمی رسند زیرا گرانقیمت ترین اجناس این عالم پس از مرگ صاحبانشان در مخفیگاه و زیر خاک پنهان نگاه داشته می شوند و یا آنکه در موزه ها حبس می گردند اما علم و محصولات علمی هزاران سال در دسترس عموم قرار گرفته و مورد استفاده دانش پژوهان قرار میگرد.

امیرالمومنین علی علیه السلام به کمیل می فرمود:

اَلعِلمُ خیرٌ مِنَ المالِ اَلعِلمُ یَحرُسُکَ و اَنتَ تَحرُسُ المالَ (3)

ای کمیل علم و دانش بهتر است از ثروت علم تو را حراست می کند ولی تو باید از ثروت حراست نمایی.

در جای دیگر هفت دلیل برای برتری علم از ثروت بیان می فرماید:

1-علم میراث پیامبران است و ثروت میراث فرعون ها

ص:24


1- مفاتیح الجنان محدث قمی
2- فجر -27 تا30
3- نهج البلاغه حکم و مواعظ 139

2-علم با نشر و انفاق کم نمی شود و ثروت با انفاق و خرج کردن کم می شود

3-ثروت نیاز به نگهبان دارد ولی علم صاحبش را نگهبانی و حفظ می کند.

4-علم همراه صاحبش در جهان آخرت می رود ولی ثروت در دنیا می ماند.

5-ثروت برای مومن و کافر به دست می آید ولی علم حقیقی فقط نصیب مومن می شود

6-همه مردم در مسایل دینی خود محتاج صاحب علم و علماء هستند ولی محتاج صاحب ثروت نیستند.

7-علم انسان را برای عبور از پل صراط تقویت می کند ولی ثروت او را مانع از عبور می شود. (1)

3-ادب در زندگی همانند لباس نو و تازه است:

همان طور که لباس نو و تازه باعث می شود فرح و نشاط برای کسی که پوشیده و کسی او را مشاهده م یکند به وجود آید ادب نیز چنین نقشی را اجرا میکند انسان به طور فطری و طبیعی از آدمی که مودب در گفتار و رفتار و نشست و برخاست است لذت می بردن و برعکس از افراد بی ادب متنفر است.

همان گرامی به اهل ایمان سفارش می کرد:

یا مومِنُ اِنَّ هذَا العِلمَ و الاَدَبَ ثَمَنُ نَفسِکَ فَاجتَهِد فِی تَعلُّمِها فَما یَزِیدُ مِن عِلمِکَ وَ اَدَبَکَ یَزیدُ فِی ثَمِنِکَ وَ قَدرِکَ.(2)

ای مومن این دانش و ادب جان بهای توست پس در فراگرفتن آن دو کوشا باش که هر چه بر دانش و ادبت افزوده شود قدر و ارزشت فزونی گیرد و نیز فرمود:

حُسنُ الادَبِ اَفضَلُ نَسَبٍ وَ اَشرَفُ سَبَبٍ (3)

ادب نیکو برترین نسب و والاترین خویشاوندی است.

4-فکر و اندیشه همانند آیینه صاف و پاک است.

البته فکر و اندیشه که زنگار و غبار کفر و نفاق و گناه آن را نگرفته باشد بلی

ص:25


1- بحار ج1 ص185
2- مشکاه الانوار ص 135
3- غرر الحکم 4853

خداوند مهربان از روز نخست همه انسان ها را براساس فکر و اندیشه صاف و پاک آفریده است رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

کُلُّ مُولودٍ یُولَدُ عَلی الفِطرَهِ حتّی یَکونَ اَبَواهُ یَهُوِّ دانِهِ اَو یُنَصرِّانِهِ (1)

هر مولودی با فطرت و معرفت خدایی متولد می شود که پدر و مادر او را به آیین یهودیت و نصرانیت بار می آورند.

امام صادق علیه السلام می فرمود:

فِطرَهُم عَلَی التَّوحید (2)

خداوند بشر را با فطرت خداپرستی آفریده است.

نتیجه آنکه فکر و نهاد انسان همانند آیینه صاف و پاک است و این خود انسان است که مکلف می باشد صافی و پاکیزگی آن را حفظ کند.

سرپوشی عاقل خوش برخوردی تحمل سختی ها و صلح و آشتی:

پنجم -صَدرُ العاقِلِ صَندوقُ سِرِّهِ و البَشاشَهُ حِبالَهُ المَوَدَّهِ و الاِحتِمالُ قَبرُ العُیُوبِ وَ رُوِیَ اَنَّهُ علیه السلام قالَ فِی العِبارَهِ عَن هذَا المَعنی اِیضاً و المُسالمَهَ ٌخِباءُ العُیُوبِ:

سینه انسان عاقل مخزن اسرار اوست خوش برخورد بودن وسیله دوستی است تحمل کردن سختی ها گور زشتی ها و عیب هاست. روایت شده است که آن گرامی در اینباره فرمود: صلح و آشتی وسیله پوشاندن عیب هاست.

1-سینه انسان عاقل مخزن اسرار اوست

آنکه اسرار حق آموختند***مهر کردند و دهانش دوختند

اسرار گاه اشراق الهی است که در اثر ریاضت و عبادت درست به دست می آید و گاه امانت دیگران است که از ما خواسته اند فاش نکنیم وگاه از دیگران می دانیم بدون آنکه خودشان باخبر باشند ولی ما سر نگهداریم بنابراین برای حفظ آبرو و یا به خاطر آنکه راضی نیستند سرشان فاش شود آن اسرار را در سینه حفظ می کنیم.

ص:26


1- بحار ج 2 ص87
2- بحار ج2 ص87

به هر تقدیر سینه انسان عاقل به فرموده مولایمان مخزن اسرار است مفهوم مخالف کلام مولا این است که فاش ساختن اسرار از هر نوعش که باشد غیرعقلانی و نادرست است.

رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

مَن کَشَفَ عَورَهَ اَخیهِ المُسلِمِ کَشَفَ اللهُ عَورَتَهُ حَتّی یَفضَحَهُ بِها فِی بَیتِهِ (1)

هر که راز و زشتی برادر مسلمان خود را فاش سازد خداوند راز و زشتی او را آشکار کرده تا جایی که در درون خانه اش هم رسوا شود.

عقل می گوید چه اسرار دیگران و چه اسرار خود را مخفی بدار و به ویژه در مواقعی که از ناحیه پروردگار چیزی داده شده که بازگو کردنش سبب عجب و غرور و جلب مردم به سوی خود می شود و مرید و مرید بازی مطرح گشته و گاهی نادانی کرده در غیر حق مصرف شود همانند بلعم با عوراها در اثر بی لیاقتی از او بگیرند و سقوط کند.

2-خوش برخورد بودن وسیله دوستی است:

انسان به طور طبیعی و فطری آدم خوش برخورد و خوش اخلاق را دوست می دارد و از آدم عبوس و بی احساس متنفر است.

بنابراین باید مواظب تلاقی ها و ملاقات هایمان با مردم باشیم آیین دوست یابی به ما می اموزد که اگر غم عالم در دل داریم در برخوردها معلوم نباشد بر همین مطلب امیرالمومنین علی علیه السلام سفارش دارد که مومن:

بِشرُهُ فِی وَجهِهِ وَ حُزنُهُ فِی قَلبِهِ اَوسَعُ شییٍ صَدرا (2)

نشاط او در چهره اش هست و غمش در دلش و دارای سعه صدر فراوانی است. یعنی افراد را از دور خود پراکنده نمی کند مردم را با همه سلایق گوناگون تحمل می نماید.

3-تحمل سختی ها گور زشتی ها وصلح و آشتی پوشاننده عیب هاست.

برای آنکه زشتی ها دفن شوند و عیب ها پوشانده گردند باید سخن ها را تحمل و

ص:27


1- الترغیب و الترهیب ج3 ص 239
2- نهج البلاغه حکم و مواعظ -333

برخورد ها و درگیری ها را با صلح و آشتی حل کرد. کسی نیست که برای گذراندن زندگی مشکلات نداشته باشد و با مخالفت ها و برخوردهای نامناسب و برخلاف میل خود روبرو نشود پس بناچار باید درجه تحمل خویش را بالا بریم و اهل صلح و آشتی باشیم.

اسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است***با دوستان مروت با دشمنان مدارا

اِنَّمَا المومِنونَ اِخوَهٌ فَاَصلِحوا بَینَ اَخَوَیکُم و اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ(1)

در حقیقت مومنان با هم برادرند پس میان برادران خود آشتی دهید و از خدا بترسید شاید مورد رحمت قرار گیرید.

صلح و آشتی در بسیاری از موارد حتی با دشمنان که قصد تجاوز و تعهدی به مرز و کشور اسلامی را ندارند و یا با کافرانی که زیر پرچم اسلام زندگی می کنند و به حکومت اسلامی مالیات می دهند و زیرنظر هستند ضروری بلکه الزامی است.

امیرمومنان علی علیه السلام میفرمود:

مَنِ استَصلَحَ الاضدادَ بَلَغَ المُرادَ (2)

هر که صلح و آشتی دشمنان را به دست آورد به مقصود خود برسد.

انسان از خود راضی نتیجه صدقه تجسم اعمال:

اشاره

ششم-مَن رَضِیَ عَن نَفسِهِ کَثُرَ السّاخِطُ عَلَیه و الصَّدَقَهُ دَواءٌ مُنجِحٌ وَ اعمالُ العِبادِ فِی عاجِلِهِم نَصبٌ اعیُنِهِم فِی آجِلِهِم:

اعتراض کنندگان انسان از خود راضی فراوانند صدقه دارویی است شفابخش اعمال و رفتار انسان ها در دنیا برابر چشمانشان در آخرت قرار میگیرند.

1-اعتراض کنندگان انسان از خود راضی فراوانند:

بعضی زیاد خودشان را دوست می دارند و همین حب ذات اسباب زحمت خودشان و دیگران می شود چون رفتارها و گفتارهایشان حکایت از این می کند که

ص:28


1- حجرات 10
2- غرر الحکم 8043

دوست دارند همه چیز و همه کس را به نفع خود مصادره کنند و کسی حق نداشته باشد کوچکترین انتقادی به گفتارها و رفتارهای نادرست آنان کند این حالت که برگرفته از روحیه خودخواهی و استکباری است بی شک معترضین فراوانی دارد مقداری از خود راضی بودن مربوط به تربیت در خانه و خانواده می شود پدران و مادران که بیش از اندازه به فرزندان خویش محبت می کنند و همه وسایل آسایش و رفاه آنان را فراهم می سازند و هیچ گاه به تخلفاتشان اعتراض نمی کنند در آینده همین فرزندان مصداق کلام مولایمان علی علیه السلام می شوند.

امام باقر علیه السلام می فرمود:

شَرُّ الآباِء مَن دَعاهُ البِرُّ اِلَی الاِفراطِ (1)

بدترین پدران کسانی هستند که در نیکی و محبت به فرزندان از حد تجاوز می کنند و به زیاده روی و افراط بگرایند.

2-صدقه دارویی است شفابخش:

انسان در محاصره افات و بلاهای آسمانی و زمینی است و هر آن ممکن است اتفاق ناگواری برای او رخ دهد صدقه بهترین نقش و عالی ترین اثر را در دفع بلا و درمان دردها دارد.

رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

الصَّدَقَهُ تَدفَعُ البَلاءَ وَ هِی اَنجَحُ دَواءٍ وَ تَدفَعُ القَضاءَ وَ قَد اُبرِمَ اِبراماً وَ لا یَذهَبُ بِالاَدواءِ اِلّا الدُّعاءُ وَ الصَّدَقَهُ (2)

صدقه بلا را دفع می کند و موثرترین داروست صدقه قضای حتمی را دفع میکند و درد و بیماری ها را چیزی جز دعا و صدقه از بین نبرد.

عصر ما عصر حوادث ناگوار و تلخ است باید باور کنیم که دین ما دین کامل و همیشه با طراوت و زنده است بنابراین در همین زمانه پرآشوب که هر لحظه در وطن و چه در سفر امکان اتفاقات دلخراش هست چرا به دستورالعمل های راحت و متین اسلام عمل نمی شود و یا کم توجهی می گردد؟

ص:29


1- تاریخ یعقوبی ج3 ص53
2- بحار ج96ص269

همان بزرگوار درباره صدقه می فرمود:

الصَّدَقَهُ تَمنَعُ مِیتَهَ السُّوءِ (1)

صدقه از مردن بد و دلخراش جلوگیری می کند و نیز فرمود

اِنَّ اللهَ لَیَدَراُ بِالصَّدَقَهِ سَبعینَ مِیتَهً مِنَ السُّوءِ (2)

خداوند با صدقه هفتاد نوع مردن دلخراش را از انسان دور می کند.

3-اعمال انسان در دنیا برابر چشمانشان در آخرت قرار می گیرد:

امام علیه السلام در این بخش از بیاناتشان اشاره به تجسم اعمال دارد چنانکه بعضی ایات شریفه قرآن نیز حکایت از این حقیقت می نماید.

یومَئِذٍ یَصدُرُ النّاسُ اَشتاتاً لِیُرَو اَعمالَهُم فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذرَّهٍ خَیراً یَرَهُ وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ (3)

در آن روز مردم متفرق می شوند تا کارهای خود را ببینند پس هر کس به اندازه ذره ای کار نیک کرده باشد آن را می بیند و هر کس به اندازه ذره ای کار بد کرده باشد آن را می بیند.

لقمان به پسرش می گوید:

یا بُنَیَّ اِنَّها اِن تَکُ مِثقالَ حَبَّهٍ مِن خَردَلٍ فَتَکُن فِی صَخرَهٍ اَو فِی السَّماواتِ اَو فِی الاَرضِ یَاتِ بِهَا اللهُ اِنَّ لَطیفٌ خَبیرٌ (4)

پسرم! اگر کاری را انجام دهی که به اندازه مقداری از خردل باشد در دل سنگی یا در آسمان ها و یا در زمین خداوند آن را در روز قیامت می آورد زیرا او لطیف و آگاه است.

دیدن اعمال و آوردن اعمال یعنی شکل یافتن و تجسم اعمال و البته شاید بدین جهت که افراد خطاکار نگویند اشتباه شده ما چنین کارهایی را انجام نداده ایم و یا بدین خاطر که خوبان نتیجه و ثمره زحمات خود را مشاهده کنند و با چشم خود ببینند وعده های الهی حق بوده و باریتعالی چیزی را فروگذار نکرده است.

ص:30


1- بحار ج96ص 269 و ص135
2- بحار ج96 ص 269 و ص 135
3- زلزال 6 تا 8
4- لقمان 16

رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمود: مومن هرگاه از قبر خود بیرون اید عملش به صورتی زیبا در برابرش مجسم می شود مومن به او می گوید تو کیستی؟ به خدا قسم که تو را شخص خوب و درستی می بینم! او می گوید: من اعمال تو هستم پس برای او نوری می شود یا راهبری به سوی بهشت و کافر چون از گورش بیرون آید کردارش به صورتی زشت و خبری بد در برابرش مجسم می شود او می گوید تو کیستی؟ به خدا قسم که تو را بد شخصی می بینم! و او می گوید: من کردار تو هستم پس او را می برد و به آتش می افکند. (1)

شگفتی های خلقت انسان:

هفتم- اِعجَبُوا لِهذَا لاِنسانِ یَنظُرُ بِشَحمٍ وَ یَتَکَلَّمُ بِلَحمٍ وَ یَسمَعُ بَعَظمٍ وَ یَتَنَفَّسُ مِن حَزمٍ:

از خلقت انسان به شگفتی آیید که با مقداری پیه می بیند و با تکه گوشتی سخن می گوید و با استخوانی می شنود و از شکافی نفس می کشد!

خلقت اعجاب انگیز انسان حتی مولایمان علی علیه السلام را به شگفت انداخته که دست توانای الهی چه کرده که از چند تکه پیه و گوشت و استخوان و راه عبور انسان می بیند و حرف می زند و می شنود و نفس می کشد.

وَ فِی خَلِقکُم و ما یَبُثُّ مِن دابَّهٍ آیاتٌ لِقَومٍ یُوقِنون. (2)

و در آفرینش شما و پراکنده شدن جنبندگان نشانه هایی است برای اهل یقین. همان گرامی برای توجه دادن ما به آفرینش شگفت آور انسان می فرماید:

اَم هذا الَّذِی انشَاهُ فِی ظلماتِ الاَرحامِ وَ شُعُفِ الاستارِ نُطفَهً دِهاقاً ... ثُمَّ مَنَحَهُ قَلباً حافِظاً وَ لِساناً لافِظاً وَ بَصَراً لاحِظاً لِیَفتَهمَ مُعتَبِراً وَ یُقَصِّرَ مُزدَجرًا حتّی اِذا قامَ اعتِدالُهُ وَ استَوی مِثالُهُ نَفَرَ مُستَکبِراً.(3)

آیا این انسان همان کسی نیست که خداوند او را در تاریکی ها زهدان و پرده های

ص:31


1- کنزالعمال- 42114
2- جاثیه -2
3- بحار ج 3 ص 152

غلاف مانند آفرید از نطفه ای که ریخته شد آنگاه به او دلی حفظ کنند و زبانی گویا و چشمی بینا بخشید تا بفهمد و عبرت گیرد و از زشتکاری ها باز ایستد اما چون قد راست کرد و به نهایت رشد خود رسید گردن فرازانه روی برگرداند.

هُوَ الَّذی یُصَوِّرَکُم فِی الاَرحامِ کَیفَ یَشاءُ (1)

اوست که شما را در رحم مادران به هر سان که خواسته باشد به تصویر در می آورد.

روزی که کلک تقدیر تصویر کرد رویت***بر چیره دستی خویش خوش گفت آفرینی

زیبنده ستایش آن آفریدگاری است***کارد چنین دلاویز نقشی ز ماء و طینی

اقبال و ادبار دنیا به ملتها:

هشتم-اِذا اَقبَلَتِ الدُّنیا عَلی قَومٍ اَعارَتهُم مَحاسِنَ غَیرِهِم وَ اِذا اَدبَرَت عَنهُم سَلَبَتهُم مَحاسِنَ اَنفُسِهِم:

هرگاه دنیا به ملتی روی آورد خوبی های دیگران را به آنان عاریه می دهد و هرگاه دنیا به مردمی پشت کند نیکویی هایشان را از آنان می گیرد.

اقبال و ادبار دنیا برای انسان ها امتحان بزرگ الهی است وقتی دنیا به ملتی روی می آورد به فرمایش امیرمومنان علیه السلام خوبی های دیگران را برای آن ملت به ارمغان می آورد بسیار خوب در این نوع مواقع چنین ملتی باید قدر نعمت های الهی را بداند گرفتار عجب و غرور نشود و از فرصت به دست آمده استفاده کند و آن ارزش ها را با تمام قوا حفظ کند که در غیر این صورت یعنی قدر ندانستن نعمت های به وجود آمده ارزش ها تبدیل به ضد ارزش می شود و در گذشت زمان پشت سر هم برای آن ملت بدی ها روی می آورند و آن ها را به نابودی و اضمحلال می کشاند.

امام کاظم علیه السلام می فرمود: لقمان به پسرش می گفت: پسرم:

ص:32


1- آل عمران -6

اِنَّ الدُّنیا بَحرٌ عَمیقٌ قَد غَرِقَ فِیها عالَمٌ کَثیرٌ (1)

دنیا دریای عمیق است جمعیت زیادی در آن غرق شده اند.

شبیه بیان امیرالمومنین علیه السلام از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده که فرمود:

اِذا اَقبَلَتِ الدُّنیا عَلَی المَرءِ اَعطَتهُ مَحاسِنَ غَیرِهِ وَ اِذا اَعرَضَت عَنهُ سَلَبَتهُ مَحاسِنَ نَفسِهِ (2)

هرگاه دنیا به کسی رو کند خوبی های دیگران را نیز به او دهد و هرگاه از او روی گرداند خوبی های خودش را نیز از وی می گیرد.

شیوه رفتار با مردم و نتیجه آن:

نهم-خالِطوا النّاسَ مُخالَطَهُ اِن مِتُّم مَعَها بَکَوا عَلَیکُم وَ اِن عِشتُم حَنُّوا اِلیکُم:

چنان با مردم رفتار کن که اگر مردید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید با اشتیاق با شما معاشرت نمایند.

بعضی از مردم قوه دافعه و دور کردن و بی مهری نسبت به اطرافیان و اقوام و همسایگان را روش کاری خویش برگزیده اند پیداست که کسی جرات نمی کند پیوند دوستی و رفاقت با آنها ببندد بلکه در اولین برخورد مجبور به فرار می شود.

و برعکس بعضی دیگر از مردم ملایم مهربان صاحب لطف و کرامتند و با اخلاق نیکویشان و حرارت محبتشان باعث می شوند دوستان بیشتری پیدا کنند و آحاد جامعه را جذب به خود کنند که از فقدانشان بر آنها می گریند و در زمان حیاتشان دورشان می گردند و فدایی پیدا می کنند. روش مردم داری روشی معقول و پسندیده است مولایمان علی علیه السلام درباره الفت با خلق می فرمود:

المومِنُ مالوفٌ وَ لا خَیرَ لِمَن لا یَالِفُ وَ لا یُولَفُ (3)

ص:33


1- کافی ج1 ص16
2- بحار 678ص205
3- بحار ج78 ص 205

مومن اهل الفت و جوشیدن و انس با مردم است و هر که با مردم الفت نگیرد و مردم با او مانوس نباشند در او خیری نیست. مومن باید دارای فداکاری ها و نوازش ها محبت ها دلسوزی ها دستگیری از مستمندان عشق ها و شورها باشد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

العِلمُ خَلیلُ المومِنِ وَ الحِلمُ وَزیرُهُ وَ الرِّفقُ اَخوُهُ (1)

برای مومن علم و آگاهی دوست حلم و بردباری وزیر و رفق و مدارا با مردم برادر است.

پدران و مادرانی که در وظایف خود نسبت به فرزندان کوتاهی نمی کنند تا زنده اند مورد احترام فرزندانند و بعد از مرگشان گریه کن آنانند و فرزندان صالح به طور دایم با اعمال نیکشان خیر و ثواب برای آنان هدیه می فرستند.

عفو هنگام قدرت و غلبه:

اشاره

دهم- اِذا قَدَرتَ عَلی عَدُوِّکَ فَاجعَلِ العَفوَ عَنهُ شُکراً لِلقُدرَهِ عَلَیه:(2)

زمانی که بر دشمن خود تسلط یافتی عفو و گذشت را شکر این پیروزی و غلبه قرار ده.

عفو به معنای نادیده گرفتن خطای خطاکار که این صفتی است خدایی چرا که:

کانَ اللهَ عَفُوًّا (3)

خداوند بخشنده و اهل گذشت است.

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت:

یا کریمَ العفو

ای خدایی که از گناهان بندگان کریمانه گذشت می کنی جبرئیل که حاضر در محضر بود عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله آیا تفسیر کریم العفو را می دانی؟ تفسیر

ص:34


1- کافی ج 2 ص102 و ص 47
2- کافی ج2 ص102 و ص 47
3- نساء -99

آن چنین است:

هُوَ اِن عَفا عَنِ السَیِّئاتِ بِرَحمَتِهِ بَدَّلَها حَسَناتٍ بِکَرَمِهِ (1)

خدای تبارک و تعالی از لغزش های انسان براساس رحمتش می گذرد و همان ها را براساس کرمش تبدیل به حسنات می نماید البته دوستان خواننده توجه دارند که عفو خدا از لطف و فضل اوست نه به خاطر استحقاق گنهکار بنابراین رحمت واسعه الهی نباید سبب گستاخی و غرور افراد شود. در تعقیب نمازهای یومیه می خوانیم:

اَللّهُمَّ اِن لَم اَکُن اَهلاً اَن اَبلُغَ رَحمَتَکَ فَرَحمَتُکَ اَهلٌ اَن تبلُغَنِی وَ تَسَعنَی لِاَنَّها وَسِعَت کُلَّ شَیءٍ (2)

پروردگارا اگر من شایسته آن نیستم که مشمول رحمتت گردم ولی رحمت تو شایسته این هست که بر سرم سایه افکند و مرا در برگیرد زیرا که رحمت تو بر همه چیز گسترده است.

برگردیم به بیان مولایمان علی علیه السلام که فرمود: شکر و سپاس غلبه بر دشمن خود را در هنگام قدرت انتقام عفو قرار ده براستی این نوع گذشت چقدر زیبا و بجاست

الکاظِمینَ الغَیظَ و العافِینَ عَنِ النّاسِ وَ اللهُ یُحِبُّ المُحسِنینَ (3)

آنهایی که خشم خود را فرو می برند و بخشندگان مردم هستند و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.

رسول خدا صلی الله علیه و اله می فرمود:

عَلَیکُم بِالعَفوِ فَاِنَّ العَفوَ لا یَزیدُ العَبدَ اِلاّ عِزّاً فَتَعافوا یَعِزٌّکم اللهُ (4)

بر شما باید به عفو و گذشت چرا که عفو سبب بالا رفتن شوکت و عزت انسان می شود بنابراین گذشت کنید تا خداوند شما را عزیز کند.

و امام صادق علیه السلام فرمود:

ص:35


1- محجه البیضاء ج 7 ص260
2- مفاتیح الجنان محدث قمی
3- آل عمران 134
4- کافی ج2 ص108

العَفوُ عِندَ القُدرَهِ مِن سُنَنِ المُرسَلینَ وَ المُتَّقینَ (1)

عفو و گذشت در هنگام قدرت از روش پیامبران و پرهیزکاران است.

آئین دوست یابی:

یازدهم -اَعجَزَ النّاسِ مَن عَجَزَ عَنِ اِکتِسابِ الاِخوانِ وَ اَعجَزُ مِنهُ مَن ضَیِّعُ مَن ظَفِرَ بِه مِنهُم

ناتوان ترین مردم کسی است که در دوست یابی ناتوان است و از او ناتوان تر کسی است که دوستی را که به دست آورد و بعد او را ضایع کند و نتواند او را نگه دارد.

امام علیه السلام به دو نقطه ضعف در آئین دوست یابی اشاره فرمود یکی ضعف در پیدا کردن دوست و دیگری ضعف در حفظ دوستی واز دست دادن دوست. هر دو از آن حالت انسان سرچشمه می گیرد که از طرح رفاقت و صمیمیت با مردم ناتوانیم حالا یا به علت بداخلاقی هایمان و یا به خاطر خودخواهی و از خود راضی بودنمان. پیداست مردم از آدم بداخلاق و بد زبان فراری هستند کسی حاضر نیست با آنها هم صحبت شود مسافرت برود و رفت و آمد داشته باشد و همین طور با آدم های متکبر و از خود راضی.

همان بزرگوار فرمود:

من لا صَدِیقَ لَه و لا ذُخرَ لَهُ (2)

کسی که دوستی ندارد اندوخته ای ندارد و نیز فرمود:

الصَّدیقُ اَقرَبُ الاَقارِب (3)

دوست نزدیکترین خویشاوند است.

گاهی خویشاوندان در گرفتاری ها و مشکلات زندگی انسان را فراموش میکنند ولی یک دوست خوب بهترین پشتوانه و مددکار ما میشود.

ص:36


1- سفینه البحار ج 2ص 207
2- غرر الحکم 1669 و 674
3- غرر الحکم 1669 و 674

برای دوست یابی بهترین روش را قرآن و عرت برای ما بیان فرموده اند که اگر به آموزه های آنها عمل کنیم بدون دوست نمی مانیم.

اِنَّ الَّذینَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمانُ وُدّاً (1)

آنان که ایمان آورده و کارهای پسندیده می کنند به زودی خدای رحمان آنها را محبوب دل ها خواهد کرد. پس عامل محبوب شدن و برقراری دوستی ایمان و عمل صالح است. چنان که مولایمان علی علیه السلام تواضع و فروتنی را عامل حکومت بر دلها می شمرد.

مَن لانَت عَریکَتُهُ وَ جَبَت مَحَبَّتُهُ مَن کانَ عُودُهُ کَثُفَت اَغصانُهُ (2)

هر که نرم خو و فروتن باشد محبتش بر دلها لازم آید و هر که چوبش نرم باشد شاخه هایش انبوه شود کنایه از اینکه هر که ملایم و خوشرفتار باشد دوستانش زیاد شوند.

برای آن که دوستی ها پایدار بماند و دوستان چندین ساله را از دست ندهیم لازم است به نکات ذیل توجه کنیم:

1-احترام متقابل یادمان نرود و مواظب باشیم که حرمت شکنی نکنیم.

2-دوست خود را خجالت زده ننماییم.

3-شوخی های آزاردهنده نسبت به دوست شکننده دوستی است

4-دعوا و کینه به دل گرفتن

5-گوش دادن به حرف سخن چین و کسی که پشت سر دوست ما غیبت می کند.

6-حسادت به آنچه را دوست دارد.

اینها عوامل گسستن پیوند دوستی هاست.

بی تفاوت ها در هنگام جنگ با دشمن:

دوازدهم - و قال علیه لاسلام: فِی الَّذینَ اعتَزَلُوا القِیالَ مَعَهُ. خَذَلوا الحَقَّ وَ لَم یَنصُرُ الباطِلَ:

ص:37


1- مریم-96
2- غرر الحکم-8125

این کلام را امام علیه السلام درباره کسانی گفته که از جنگیدن دررکاب حضرت کوتاهی می کردند حق را خوار ساختند و باطل را نیز کمک نکردند.

یکی از گناهان کبیره فرار از جنگ است چنانکه رسول الله صلی الله علیه و آله وقتی گناهان بزرگ را معرفی می کنند می فرماید یکی از آنها عبارت است از

اَلفِراُر مِنَ الزَّحفِ (1)

فرار از میدان جنگ و جهاد

کسی که از در جنگ با کفار و متجاوزین به مرز و خاک اسلام بدون اجازه فرمانده عقب نشینی می کند و یا به طور کلی پا به فرار می گذارد باعث شکست اسلام و مسلمین می شود بنابراین خطای بزرگی از او سر خواهد زد اگرچه به جبهه کفر و نفاق کمک نکند. آدم ترسو و بزدل نباید به جبهه و جنگ برود تا مجبور به فرار شود.

امیرالمومنین علیه السلام می فرمود:

لا یَحِلُّ لِلجَبانِ اَن یَغرُوَ لِاَنَّهُ یَنهَزِمُ سریعاً و لکِن لِیَنظُر ما کانَ یُریدُ اَن یَغزُوَ بِهِ فَلیُجَهِّز بِهِ غَیرَهُ فَاِنَّ لَهُ مِثلَ اَجرِهِ وَ لا یَنقُصُ مِن اَجرِهِ شَیءٌ (2)

روا نیست که آدم ترسو به جنگ برود زیرا به سرعت فرار می کند بلکه باید ببیند با چه می خواست بجنگد پس آن را در اختیار دیگری بگذارد در این صورت همانند اجر و پاداش آن جنگجو را دارد و از اجر او نیز چیزی کم نمی شود.

چیزی که باعث قطع نعمت می شود:

سیزدهم- اِذا وَصَلَت اِلَیکُم اَطرافُ النِّعَمِ فَلا تُنَفِّروا اَقصاها بِقِلَّهِ الشُّکرِ:

هنگامی که گوشه هایی از نعمت های الهی به شما رسید با ناسپاسی باعث قطع آن نعمت ها نشوید.

قدردانی ازنعمت های الهی باعث بقاء نعمت و ماندگاری آن می شود:

شکر نعمت نعمتت افزون کند***کفر نعمت از کفت بیرون کند.

چه بسیار افرادی که در حین داشتن نعمت قدر آن را ندانستند و شکرش را بجا

ص:38


1- بحار ج 79ص15
2- بحار ج100ص 49

نیاوردندو آن را از دست داده اند و تا پایان عمر تاسف و حسرت آن نعمت را خوردند. آیات فراوانی در قرآن به چشم می خورد که برای همه ما هشدار دهنده است.

1-اُذکُر نِعمَتی عَلیکَ و عَلی والِدَتِکَ (1)

ای عیسی! نعمتی که ما به تو و مادرت مریم دادیم به یاد آور.

2-یا بُنَی اسرائیلَ اذکُروا نِعمَتِیَ الَّتِی اَنعَمتُ عَلَیکُم (2)

ای فرزندان اسرائیل نعمت هایی که بر شما ارزانی داشتم بیاد آورید.

3-وَاذکُروا نِعمَهَ اللهِ عَلَیکُم (3)

ای مسلمین نعمت های الهی را که بر شما داده شده بیاد اورید.

4-وَ اَمّا بِنِعمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّث (4)

ای رسول ما نعمت پروردگارت را بازگو کن.

یادآوری نعمت های الهی نوعی شکر نعمت های اوست و این کار سودش نصیب شکرگزار می شود و الا خداوند تبارک و تعالی نیازی به تشکر ما ندارد.

وَمَن شَکَرَ فَاِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَاِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ (5)

هر که شکر کند برای خودش خوب است و هر که کفران نماید پروردگارم بی نیاز و کریم است.

امام صادق علیه السلام بیانی از کتاب تورات نقل می کند که تایید فرمایش نخست مولایمان علی علیه السلام است.

فَاِنَّه لا زَوالَ لِلنَّعماءِ اِذا شَکَرتَ و لا بَقاءَ لَها اِذا کَفَرتَ وَ الشُّکرُ زِیادَهٌ فِی النِّعَمِ (6)

به درستی که وقتی شکر نعمت را بجا می آوری هرگز نعمت را از دست نخواهی داد و اگر کفران نعمت کردی بقایی برای نعمت نخواهد بود و شکر باعث زیاد شدن نعمت گردد.

لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشدیدٌ(7)

ص:39


1- مائده 110
2- بقره 47
3- آل عمران 103
4- الضحی 11
5- نحل 40
6- بحار 612ص360
7- ابراهیم 7

اگر شکر کنید نعمت هایتان را زیاد می کنم و اگر کفران نمودید عذاب من بسیار سخت است.

شکر باشد دفع علت های دل***سوز دارد شاکر از سودای دل

شکر جان نعمت و نعمت چو پوست***زآنکه شکر آرد ترا تا کوی دوست

امام صادق علیه السلام فرمود:

وَ اَدنَی الشُّکرِ رُویَهَ النِّعمَهِ مِنَ اللهِ تعالی (1)

کمترین حد شکر این است که نعمت را از طرف پروردگار بزرگ بدانی.کسی که اقوام نزدیک رهایش کنند غریبه ها به یاریش می آیند:

کسی که اقوام نزدیک رهایش کنند غریبه ها به یاریش می آیند:

چهاردهم- مَن ضَیَّعَهُ الاَقرَبُ اُتِیحَ لَهُ الاَ بعَدُ:

کسی که اقوام نزدیک او را رها کنند اشخاص غریبه به یاری او برخیزند.

نمونه بارز کلام امام علیه السلام شخص رسول الله صلی الله علیه و آله بود که بعضی از اقوام نزدیک به آن حضرت او را تنها گذاشتند اشخاص غریبه مثل سلمان از فارس بلال از حبشه صهیب از روم خباب بن ارت از لبنان و اباذر غفاری از همان منطقه و شامات به پیامبر گرویدند. البته این جنبه مثبت قضیه است جهت منفی آن برخورد تند و غلط با اقوام است که باعث بریدن فامیل از انسان می شود وبناچار باید با بیگانگان بجوشد و انس گیرد. پیوند خویشاوندی و ارتباط با ارحام را نباید دست کم گرفت. ارحام برای انسان در حکم بال هستند دست و زبانشان مددکار مایند.

همان گرامی فرمود:

اَیُّهَا النّاسُ اِنَّهُ یَستَغنِی الرَّجُلُ وَ اِن کانَ ذا مالٍ عَن عِترَتِهِ وَ دِفاعِهِم عَنهُ باَیدیهِم وَ اَلسِنَتِهِم.(2)

ص:40


1- مصباح الشریعه ص26
2- نهج البلاغه خطبه 23

ای مردم! هیچ کس هر اندازه ثروتمند باشد از خویشاوندان خود و حمایت عملی و زبانی آنان از خویش بی نیاز نیست.

و نیز فرمود:

و اَکرِم عَشِیرَتَک فَاِنَّهُم جَناحُکَ الذَّی بِهِ تَطِیُر(1)

وابستگان خود را گرامی بدار چه آنان پر و بال پرواز تو هستند.

حالا اگر کسی با ارحام خود قطع رابطه کند و برای مسایل مادی و زودگذر دنیا فامیل و اقوام او را رها نماید نتیجه همان است که مولایمان فرمود غریبه ها به او جذب می شوند و باید با کسی نشست و برخاست کند که همخون او نیستند.

مبتلا را سرزنش نکنید:

پانزدهم- ما کُلُّ مَفتُونٍ یُعاتَبُ

هر انسان گرفتار بلا و فریب خورده را نباید سرزنش کرد.

این بیان را وقتی حضرت ایراد فرمود که برای سرکوب شورشیان بصره حرکت می کرد. سعد وقاص و محمد بن مسلمه و اسامه بن زید آماده حرکت نشدند. امام از آنها پرسید چرا آماده جهاد نمی شوید؟ گفتند از اینکه مسلمانی را بکشیم ناراحتیم! امام علیه السلام فرمود: بر بیعت من وفادارید؟ گفتند: آری امام فرمود: به خانه هایتان بروید. (2)

بعضی انسان ها از روی ناآگاهی فریب می خورند و یا به خاطر تشخیص غلط ولی بدون غرض و مرض راه باطل را می روند و گرفتار لغزش می شوند اگر اعتراف به خطا کردند نباید آنان را سرزنش کرد و به طور کلی آدم نادم و پشیمان از گناه را ملامت کردن منطقی نیست همان احساس شرمندگی که در پیشگاه پروردگار دارد او را بس است بنابراین نیازی به سرزنش نیست.

ص:41


1- بحار ج 74ص105
2- پاورقی نهج البلاغه دشتی ص 447

حاکمیت مقدرات بر تدبیرها:

شانزدهم- تَذِلُّ الاُمورُ لِلمَقادیرِ حتّی یَکُونَ الحَتفُ فِی التَّدبیرِ:

اعمال انسان چنان تسلیم مقدراتند که گاهی تدبیر و چاره جویی باعث مرگ و هلاکت آدمی خواهد شد.

آنچه خداوند برای بندنگانش مقدر می فرماید مقدم بر هر تدبیر و اندیشه است بنابراین در مواقعی که باری تعالی چیزی را برای کسی یا ملتی تقدیر می کند مردم تمام دنیا جمع شوند مانع انجام تقدیر الهی شوند نمی توانند و این به معنای جبر مطلق نیست چون ایجاد تغییر در خود و جامعه طبق بیان پروردگار امکان پذیر است.

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِن بَینِ یَدَیهِ و مِن خَلفِهِ یَحفَظونَهُ مِنَ اَمرِ اللهِ اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حتّی یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم وَ اِذا اَرادَ اللهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ مالَهُم مِن دونِهِ والٍ (1)

برای هر انسان از پیش رو و پشت سر مامورین الهی هستند که به فرمان او حفاظت می کنند و خدا اوضاع هیچ ملتی را تغییر نمی دهد مگر آنکه در خود دگرگونی ایجاد کند و هرگاه خداوند برای ملتی بدی خواهد راه بازگشت ندارند و جز پروردگار سرپرستی نخواهند داشت.

برداشت از آیه این است که نه جبر است و نه تفویض یعنی تغییر فردی و اجتماعی بستگی به اراده انسان ها دارد و اگر وضع به گونه ای شد که ملتی شایستگی رحمت الهی را نداشته باشد و تقدیر الهی بر آن شود آن ملت را نابود کند کسی نمی تواند مانع کار خدا شود چرا که فقط او سرپرست است.

در روایت مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام آمده:

لا جَبرَ و لا تفویضَ و لکِن اَمرٌ بَینَ اَمرَینِ

نه جبر است و نه واگذاری بلکه امری است بین این دو مفضل می گوید از امام علیه السلام پرسیدم امر میان این دو امر چیست؟

فرمود: برای مثال مردی را می بینی که گناه می کند و تو او را از آن باز میداری

ص:42


1- رعد -11

اما او نمی پذیرد و تو به حال خود رهایش می کنی و او گناه خود را انجام می دهد پس چون او به نهی تو اعتنایی نکرده و در نتیجه به حال خود رهایش کرده ای نباید گفت که تو او را به گناه دستور داده ای. (1)

مخیر بودن در رنگ کردن موها:

هفدهم-سُئِلَ علیه لاسلام: عَن قَولِ الرَّسولِ صلی الله علیه و آله: غَیِّروا الشَّیبَ وَ لا تَشَبَّهوا بِالیَهودِ فقالَ علیه السلام اِنَّما قالَ ذلِکَ وَ الدِّینُ قُلٌّ فَاَمَّا الآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرانِه. فَامرُوٌ و مَا اختارَ:

از امام علیه السلام درباره فرمایش رسول الله صلی الله علیه و اله سوال شد که فرموده بود پیری را با خضاب و رنگ تغییر دهید و خود را شبیه یهودیان نسازید. فرمود: او که درود خدا بر وی و آلش باد این سخن را وقتی فرمود که دینداران کم بودند ولی اکنون که اسلام گسترش یافته ودعوت آن به همه جا رسیده مسلمین آزادند خواستند خضاب کنند و نخواستند نکنند.

از کلام مولایمان این استفاده را می کنیم که هر زمان اقتضای خودش را دارد و هرگاه مثل موضع فوق شباهت به یهود که عامل نهی پیامبر صلی الله علیه و آله بوده از بین برود و جمعیت مسلمین به اکثریت برسد دیگر آن حرمت و منع وجود ندارد و نیز نباید سوء برداشت کنیم براساس قیاس حلال خدا را حرام و یا حرام را حلال نماییم. در اینجا فقهاء و مجتهدین ما از قاعده عرف بهره فراوان می برند اما نه آنکه تجویز کار حرام و یا تحریم کار حلال را بنمایند و هیچ گاه احکام قطعی اسلام شامل مرور زمان نشده است.

مرگ مانع آرزوهای شتاب زده:

هجدهم- مَن جَری فِی عِنانِ اَمَلِهِ عَثَرَ بِاَجَلِهِ:

هر که همراه آرزوهایش بشتابد با رسیدن مرگ زمین خواهد خورد و

ص:43


1- بحار ج5 ص17

ارزوهایش بر باد خواهد رفت.

یک بار رسول الله صلی الله علیه و آله به شکل مربع خطوطی بر روی زمین کشید در وسط آن مربع نقطه ای گذاشت از اطرافش خط های زیادی به مرکز نقطه وسط کشید یک خط از نقطه داخل مربع به طرف خارج رسم کرد و انتهای آن خط را نامحدود نمود آنگاه فرمود: می دانید این چه شکلی است عرض کردند خدا و پیغمبر بهتر می دانند فرمود: این مربع و چهارگوش محدوده عمر انسان است که به اندازه معینی محدود است. نقطه وسط نمودار انسان می باشد خط های کوچک که از اطراف به طرف نقطه انسان روی آورده اند امراض و بلاهایی است که در مدت عمر از چهار طرف به او حمله می کنند اگر از دست یکی جان بدر برد به دست دیگری می افتد بالاخره از آنها خلاصی نخواهد داشت و به وسیله یکی به عمرش خاتمه داده می شود آن خط که از مرز نقطه انسان به طور نامحدود خارج می شود آرزوی اوست که از مقدار عمرش بسیار تجاوز کرده و انتهایش معلوم نیست. (1)

مولایمان علی علیه السلام به ما توجه می دهد که :

مَن اَیَقَنَ اَنَّهُ یُفارِقُ الاَحبابَ وَ یُسکَنُ التُّرابَ وَ یُواجَهُ الحِسابَ و یَستَغنِیَ عمّا خَلَفَ و یفتَقِرُ اِلی ما قَدَّمَ کانَ حُریّاً بِقَصرِ الاَمَلِ وَ طُولِ العَمَلِ (2)

هر کس یقین داشته باشد که از دوستان جدا خواهد شد و در دل خاک جای خواهد گرفت و در دادگاه عدل الهی مورد حساب و سوال قرار خواهد گرفت و از آنچه پشت سر گذاشته بی نیاز می گردد به آنچه پیش فرستاده نیازمند خواهد شد چنین کسی تلاش می کند که آرزوهایش را کوتاه کندو اعمال صالحه اش را مفصل و طولانی نماید.

ارزش جوانمردی:

نوزدهم -اَقیلوا ذَوِی المُرُوءاتِ عَثَراتِهِم فَما یَعثُرُ مِنهُم عاثِرٌ الّا وَیَدَهُ

ص:44


1- کشکول شیخ بهایی ص 33
2- بحار ج 73 ص167

بِیَدِالله یَرفَعُهُ

از خطای انسان های جوانمرد بگذرید که کسی از آنان نلغزید مگر آنکه دست خدا او را بالا برد و لغزشش را از بین برد.

بعضی دارای صفات ممتازی هستند که لغزش های کوچک آنان در برابر صفات برجسته ای که دارند به حساب نمی آید گذشت اخلاقی از چنین افراد توصیه مولایمان علی علیه السلام است.

کسانی دارای صفت مردانگی و مروت هستند بالاخره مورد لطف پروردگار قرار می گیرند و خداوند نمی گذارد که آنان سفله سفلگان شوند و زمین بخورند.

رسول الله صلی الله علیه و اله به عدی بن حاتم طایی فرمود:

دُفِعَ عَن ابیکَ العَذابُ الشَّدیدُ لِسَخاءِ نَفسِه (1)

عذاب سخت از پدر تو چون سخاوتمند بود دفع شد

وقتی خداوند به خاطر صفت ارزشمند بخشنده بودن انسان کافری را تخفیف عذاب می دهد تکلیف ما در برابر لغزش آنها در دنیا معلوم است.

روایت شده که جماعتی را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند که باید اعداد می شدند آن حضرت به امیرالمومنین دستور داد آنها را به قتل برساند و بعد فرمود که یک نفر از آنان را جدا کند و او را نکشد. آن مرد گفت: چرا مرا از دوستانم جدا کردی در حالی که گناه همه ما یکسان است؟ پیامبر فرمود: خدای عزوجل به من وحی فرمود که تو بخشنده قوم خود هستی و تو را نکشم. مرد گفت: پس من نیز گواهی می دهم که خدایی جز الله نیست و تو رسول خدا هستی. (2)

همان گرامی فرمود:

تَجافَوا عَن ذَنبِ السَّخِیِّ فَاِنَّ اللهَ آخِذٌ بِیَدِهِ کُلَّما عَثَر (3)

از خطای بخشنده و اهل سخاوت در گذرید زیرا که هر بار بلغزد خداوند دست او را میگیرد.

ص:45


1- بحار ج 71 ص354
2- اختصاص ص 253
3- کنز العمال 16212

عوارض ترس، شرمندگی بی مورد، از دست دادن فرصت ها:

بیستم- قُرِنَت الهِیبَهُ بالخَیبَهِ وَ الحَیاءُ بالحِرمان و الفُرصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ فَانتَهِزوا فُرَصَ الخَیرِ:

هماره ترس با نومیدی همراه است وشرمندگی بی مورد با محرومیت قرین است فرصت ها همانند ابر بهاری زودگذرند بنابراین فرصت های نیکو را غنیمت شمارید.

1-ترس با نومیدی همراه است

آدم ترسو نسبت به آینده امیدوار نیست ترس باعث می شود در هر کاری تامل کند و امروز و فردا نماید و امید به موفقیت را از دست بدهد.

ترس از ضعف ارده سرچشمه می گیرد بنابراین باید تقویت اراده کرد تا ترس بر ما غلبه نکند و در ضمن از خواندن بعضی اذکار و آیات شریفه قرآن جهت رفع و علاج ترس غافل نباشیم که کارسازی جدی دارند مثل خواندن آیه الکرسی و ذکر

لا حولَ وَ لا قُوَّهَ الّا باللهِ العَلِیِّ العَظیم

امام صادق علیه السلام فرمود:

اذا دَخَلتَ مَدخَلاً تَخافَهُ فاقرَا هذِهِ الآیه

هرگاه در مکانی وارد شدی و ترا ترس فرا گرفت این آیه را تلاوت کن:

رَبِّ اَدخِلنی مُدخَلَ صِدقٍ وَ اخرِجنی مُخرَجِ صدقٍ وَ اجعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصِیراً (1)

پروردگارا مرا در آغاز کارها با صداقت وارد کن و در پایان کارها با صداقت خارج فرما و از جانب خود برای من دلیلی نصرت آور قرار ده.

2-شرمندگی بی مورد با محرومیت قرین است:

کسی شرم و حیا را بی جا مصرف می کند از حق قانونی و قطعی خود محروم می شود برای جبران این ضعف باید در مواردی خجالت را کنار گذاشت و از حق مسلم خود دفاع کرد تا به اهداف خوب و پسندیده خویش نایل آییم.

ص:46


1- اسراء -80 حدیث ثواب الاعمال ص 195

اینکه امام علیه السلام قید بی مورد به آن زدند معنای آن این است که شرمندگی درست و صحیح نیز وجود دارد و آن در پیشگاه پروردگار و اولیاء خداست که ما همیشه خود را بدهکار خدا بدانیم و اعتراف کنیم که بار پروردگارا ما بنده نافرمان و ضعیف تو هستیم. بارها و بارها در انجام تکالیف قصور کردیم تو با بزرگی و جلالت خویش ما را ببخش و بر ما لطف و کرم فرما. و معمولا افراد شرمنده خدا به جایی می رسند و مدال پرافتخار بندگی را بر سینه دارند بر خلاف کسانی اعمال نیک خود را به رخ م یکشند و خود را طلبکار خدا می دانند و از همه بدتر گرفتار عجب و غرور می شوند.

3-فرصت ها مثل ابر بهاری می گذرند پس فرصت های نیکو را غنیمت شمارید:

عمر انسان به سه بخش تقسیم می شود کودکی و جوانی میانسالی و کهولت و سالخوردگی. در کهولت و سالخوردگی تمام قوا رو به ضعف و نقصان می رود بنابراین بسیار کم اتفاق می افتد کسی بتواند در آن پایه از سن کارهای مهمی انجام دهد.

وَ مَن نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فِی الخَلقِ اَفَلا یَعقِلون (1)

هر که را عمر طولانی دهیم در خلقت او کاستی ایجاد می کنیم آیا به عقل نمی آیید و مِنکُم مَن یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِکَی لا یَعلَمُ بَعدَ عِلمٍ شَیئاً اِنَّ اللهَ عَلیمٌ قَدیر (2)

و بعضی را به پست ترین مراتب عمر انسان می رساند تا آنجا که تمام دانشی را که فرا گرفته فراموش میکنند خداوند آگاه و مقتدر است.

از این دو آیه متوجه شدیم که بخشی از عمر ما گاهی آنقدر بی ثمر می شود که علم و دانش در سینه را از یاد می بریم و دیگر کاری از ما ساخته نیست. می ماند دوران کودکی و جوانی و میان سالی در این دوران ها خیلی می شود کار کرد و خیلی هم همان طور که مولایمان علی علیه السلام فرمود زود مثل ابر بهاری می گذرد پس چه بهتر تا قدرت جسمانی و فکر باز و نشاط هست در تمام ابعاد علمی و عملی و اخلاقی جهت رشد و تعالی خویش زحمت بکشیم که فرصت از دست می رود. همان گرامی فرمود:

ص:47


1- یس 68
2- نحل 70

الفُرصهُ سَریعَهُ الفَوتِ و بطیئهُ العَود (1)

فرصت زودگذر است و دیریاب.

امام باقر علیه السلام فرمود:

بادِر بانتِهازِ البُغیَهِ عِندَ اِمکانِ الفُرصَهِ وَ لا اِمکانَ کالاَیّامِ الخالِیَهِ مَعَ صحَّهِ الاَبدانِ (2)

چون فرصت دست دهد به سوی هدف خود بشتاب و هیچ فرصتی مانند روزهای فراغت و تندرستی نیست.

حق گرفتنی است:

بیست و یکم- لَنا حَقٌّ فَاِن اُعطِیناهُ و اِن رَکِبنا اَعجازَ الاِبِلِ وَ اِن طالَ السُّری

ما را حقی است اگر به ما داده شود وگرنه بر پشت شتران سوار شویم و برای گرفتن آن برانیم هر چند راه رفتن ما در شب به طول انجامد.

این کلمات را امام علیه السلام در روز شورا مطرح فرمود که مردم داشتند با عثمان بیعت می کردند.

حق گرفتنی است کسی نباید برای به چنگ آوردن حق مسلم خود درنگ کند اگر چه فراز و نشیب هایی را باید طی کند.

الگوی ما برای گرفتن حق حضرت زهرا علیه السلام است آن بزرگوار با اینکه تازه پدری چون پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله را از دست داده بود در فاصله حداکثر نود و پنج روز بعد از فوت پدر با انواع و اقسام وسایل اقدام به گرفتن حق خود یعنی فدک و حمایت و دفاع از شوهرش یعنی خلافت بلافصل و جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله نمود. با رفتن به در خانه مهاجر و انصار و احتجاج با آنان و آمدن در مسجد و خواندن آن خطبه غرا و آتشین که در واقع دولت وقت را استیضاح کرد ثابت کرد که حق گرفتنی است و همانطور که مولایمان فرمود: بر شتران سوار شدیم و برای گرفتن آن اگرچه به شب بکشد در احقاق حق خویش کوتاه نخواهیم آمد.

ص:48


1- غرر الحکم 2019
2- تحف العقول ص286

در دنیای امروز هم ملت های توسری خور و ذلیل به خاطر ضعف ایمانشان و حاکمیت دولت های مزدورشان دشمنان اسلام حقوق قطعی و روشن ایشان را می برند و دم نمی آورند و چون بردگان در برابر اربابانشان سر تسلیم فرود می آورند. امامان معصوم ما که درود خدا بر آنها باد همگی شهید راه فضیلت و دفاع از حق بودند بر همین اساس زندان و شکنجه و ضرب شمشیر و نوشیدن سم را ترجیح می دادند تا در برابر زورگویان و دیکتاتورهای عصر خویش سکوت کنند.

سرگذشت سر سلسله آزادگان جهان حضرت حسین علیه السلام این گونه رقم خورد. معاویه هلاک شد خلافت به یزید لعنه الله علیه رسید یزید عامل خود یعنی عمویش عتبه بن ابی سفیان را به مدینه فرستاد و او را حاکم مدینه ساخت مروان بن حکم که از طرف پدرش معاویه حاکم بود برکنار شد عتبه شخصی به محضر حضرت سیدالشهدا علیه السلام فرستاد تا بگوید که خلیفه تو را امر می کند تا با او بیعت کنی.

امام حسین علیه السلام وقتی وارد مجلس عتبه شد فرمود: ای عتبه تو خوب می دانی که ما اهل بیت کرامت و معدن رسالت و نشانه های حق هستیم. همان اهل بیتی که خداوند عز و جل دلهایمان را برای پذیرش حق و حقیقت گشاده و با یاری خود زبانمان را گویا ساخت از جدم رسول الله شنیدم که می فرمود خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است پس چگونه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله با کسانی که آن حضرت درباره آنها چنین فرموده بیعت کنند همین که عتبه این سخنان را را از حضرت حسین علیه السلام شنید فورا کاتب را احضار کرد و گفت بنویس برای یزید که :

فَاِنَّ الحُسَین بنِ علیٌّ لَیسَ یَری لَکَ خِلافَهٌ وَ لا بَیعَهٌ فَرَایُکَ فِی اَمره. و السَّلام

حسین بن علی ترا خلیفه نمی داند و بیعت هم نمی کند رای و حکم شما در اینباره چیست؟ نامه به دست یزید لعنه الله علیه رسید او بی درنگ در پاسخ نوشت:

اَمّا بعد فاِذا اَتاک کتابی هذا فَعَجِّل عَلَیَّ بِجَوابِهِ و بَیِّن لی فِی کِتابِکَ کُلّ مَن فِی طاعَتی اَو خَرَجَ عَنها و لیَکُن مَعَ الجَوابِ راسُ الحُسَینِ بنِ علیٍّ

اما بعد همین که نامه من به دست تو رسید در جواب آن شتاب کن و فورا برایم بنویس که چه کسانی با من بیعت کرده و اطاعتم می کنند و چه کسانی از فرمان من خارج شده اندو اما جواب تو درباره

ص:49

حسین بن علی سر او را بریده برایم می فرستی!

این خبر به گوش اباعبدالله الحسین علیه السلام رسید امام علیه السلام تصمیم به خارج شدن از مدینه و حرکت به سوی مکه گرفت و در پاسخ حاکم مدینه فرمود:

اّنا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعونَ و عَلی الاسِلامِ وَ السَّلامُ اِذا بُلِیَتِ الاُمَّه بِراعٍ مِثلُ یَزیدٍ

ما از جانب خداییم و به سوی او باز می گردیم و اگر افرادی مثل یزید بر مسند حکومت اسلامی بنشیند باید فاتحه اسلام را خواند.(1)

نسب برای شخص بی عمل و دور از تقوا رشد و تعالی ندارد:

اشاره

بیست و دوم- مَن اَبطاَبِهِ عَمَلُهُ لَم یُسرِع بِهِ نَسَبُهُ :

هر که با اعمالش به جایی نرسد نسب او وی را ترقی و تعالی نخواهد داد.

گیرم پدر تو بود فضل از فضل پدر تو را چه حاصل بعضی افتخار می کنند که نسب به بزرگان از علم و کمال دارند ولی خود از نظر علم و دانش و رفتار و اخلاق هیچ سنخیت با پدران و مادران با فضیلت خویش ندارند پیداست که این انتساب چیزی به ارزش آنها نمی افزاید بلکه بیشتر مورد طعن و ملامت هستند چون احترام امامزاده را باید متولی نگه دارد.

همان گرامی درباره فرزندان ناخلف می فرمود:

وَلَدُ السُّوءِ یَهدِمُ الشَرَفَ و یَشِینُ السَّلَفَ (2)

فرزند بد نیاکان را لکه دار می سازد و بازماندگان را تباه می کند.

حسن بن موسی بغدادی گفت در محضر امام رضا علیه السلام بودم امام با جمعی مشغول صحبت بود زید بن موسی برادر آن حضرت در گوشه ای دیگر با جمعی صحبت می کرد و پیوسته می گفت ما کردیم ما چنین هستیم و فخرفروشی می کرد. امام علیه السلام سخنان او را شنید و فرمود: حرف های بعضی از نادانان کوفه ترا گول زده که می گویند:

ص:50


1- بحار ج 44ص312 و مقتل خوارزمی ج1 ص184
2- غرر الحکم 10065

اِنَّ فاطِمَهَ اَحصَنتَ فَرجُها فَحَرَّمَا اللهُ ذُرِّیَتها عَلی النّارِ

مولد فرزندان فاطمه علیها السلام پاکیز است خداوند ذریه او را بر آتش جهنم حرام نموده است این مقام مخصوص امام حسن و امام حسین علیه السلام است اگر تو معصیت خدا را انجام دهی و داخل بهشت شوی پدرت موسی بن جعفر علیه السلام بندگی خدا کند روزها روزه بگیرد و شب ها را به عبادت بپردازد او هم داخل بهشت شود بنابراین مقام تو از موسی بن جعفر علیه السلام ارجمندتر است!

قسم به خدا

ما یَنالُ اَحَدٌ عِندَاللهِ اِلّا بِطاعَتِه

هیچ کس به مقام قرب خدا و بهشت نمی رسد مگر به اطاعت از دستورات پروردگار اگر تو فکر م یکنی با معصیت و مخالفت خدا به آن مقام می رسی سخت در اشتباه می باشی!

امام زین العابدین علیه السلام فرمود: از برای نیکوکار ما دو پاداش و اجر است و برای گنهکاران ما نیز دو کیفر و عذاب است زید گفت: آیا برادر و پسر پدر شما نیستم؟ امام علیه السلام فرمود: اری تو برادر من هستی البته تا مادامی که اطاعت از پروردگار کنی نوح علیه السلام گفت: پروردگارا فرزندم از خانواده من است تو وعده داده ای آنها را نجات دهی.

خطاب رسید

اِنَّهُ لَیسَ مِن اَهلِکَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالحٍ

او دیگر از خ انواده تو نیست و او علمی غیرصالح است خداوند او را به وسیله معصیت از خانوادگی نوح خارج کرد(1)

پسر نوح با بدان بنشست***خاندان نبوتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزی چند ***پی مردم گرفت و مردم شد

ص:51


1- بحار ج49 ص 218و 237

کفاره گناهان بزرگ

بیست و سوم: مِن کَفّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ اِغاثَهُ المَلهُوفِ وَ التَّنفِیسُ عَنِ المَکروبِ

از کفاره گناهان بزرگ به فریاد مردم مظلوم رسیدن و آرام کردن مصیبت دیدگان است.

درست است که با توبه واقعی خداوند مهربان قلم عفو بر لغزش ها می کشد و طبق وعد خود همه گناهان را می بخشد ولی بعد از توبه لازم است جبران گناهان بزرگ گذشته شود و آن به یاری رساندن به مظلوم و گرفتار و دلداری اهل مصیبت است. ارزش این دو کار یعنی کمک به مظلوم و آرام کردن مصیبت دیده با هر شکل ممکن آنقدر زیاد است که تمام آثار گناهان بزرگ را محو می کند و بدی ها به خوبی ها تبدیل می شود.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ما مِن مومنٍ یُعینُ مُومناً مَظلُوماً اِلاّ کانَ اَفضَلَ مِن صِیامِ شَهرٍ وَ اِعتِکافِهِ فِی المَسجِدِ الحَرامِ وَ ما مِن مُومنٍ یَنصُرُ اَخاهُ وَ هُوَ یَقدِرُ عَلی نُصرَتِهِ اِلّا نَصرَهُ اللهُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ (1)

هیچ مومنی مومن ستمدیده ای را یاری نرساند مگر آنکه این کار او برتر از یک ماه روزه و اعتکاف در مسجد الحرام باشد و هیچ مومنی نیست که بتواند برادر خود را یاری رساند و یاریش دهد مگر این که خداوند در دنیا و آخرت او را یاری کند. خداود به حضرت داود وحی فرمود که: ای داود! هیچ بنده ای نیست که ستمدیده ای را یاری رساند یا در ستمی که بر او رفته همدردی کند مگر این که گام های او را در آن روزی که گام ها می لغزد استوار نگه دارم.(2)

صفوان جمال از یاران امام صادق و امام کاظم علیه السلام می گوید: در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم مردی از اهل مکه به نام (میمون) وارد شد و از تنگدستی و نداشتن کرایه برای بازگشت به وطن شکایت نمود. حضرت به من امر فرود که

ص:52


1- بحار ج 100 ص20
2- در المنثور سیوطی ج3ص12

برخیزم و او را کمک نمایم برخاستم و با مدد پروردگار خواسته او را انجام دادم و دو مرتبه به مجلس بازگشتم امام علیه السلام از من قضیه را پرسید عرض کردم پدر و مادرم فدایت باد خداوند حاجت او را برآور فرمود:

اُنَّکَ اِن تُعِینَ اَخاکَ المُسلِمَ اَحَبُّ مِن طوافِ اُسبوعٍ بالبَیتِ مُبتَدیاً (1)

آگاه باش همراهی نمودن با برادر مسلمان در نزد من از طواف هفتگانه در طواف خانه کعبه نیکوتر است.

نعمت پی در پی خداوند و نافرمانی انسان و عذاب پروردگار:

بیست و چهارم- یَابنَ آدمَ اِذا رایتَ ربَّکَ سُبحانَهُ یُتابعُ عَلیکَ نِعَمَهُ وَ انتَ تَعصِیهِ فَاحذَرهُ

ای فرزند آدم هرگاه دیدی که پروردگارت پی در پی به تو نعمت می رساند در حالی که تو نافرمانی او را می کنی از عذاب و غضب او بترس.

آدم های کم ظرفیت وقتی دنیا به آن ها اقبال می کند وضع مادی خوی پیدا می کنند و هر نوع مسایل رفاهی برایشان فراهم است طغیان کرده و آن نعمت ها را در راه معصیت و نافرمانی خدا مصرف میکنند و یا به طور کلی گرفتار گناه می شوند اِنَّ الانسانَ لَیطقی اَن رآهُ استَغنی (2)

این انسان طغیان می کند هنگامی که احساس بی نیازی می کند.

ممکن است سرشت آدمی اینگونه باشد اما همین سرشت را می توان با تربیت نفس تغییر داد و در مواقع قدرت و ثروت گرفتار گناه نشد تا ثمره اش عذاب سخت خداوندی گردد.

همان بزرگوار فرمود حالت جبلی و طبع نفس انسان به سوی بی ادبی و خلافکاری است و این بنده است که باید هماره تلاش کند که آن را به سوی ادب و انجام کارهای شایسته سوق دهد و تربیت کند نفس انسان در مسیر خود همیشه در مقام مخالفت با دستورات الهی است ولی بر انسان وظیفه است که بکوشد او را از

ص:53


1- کافی ج 2 ص205
2- علق 7

تقاضا و تمایلات بی مورد بر حذر دارد زیرا اگر کسی هر چه نفس می خواهد انجام دهد در به فساد کشیدن خود شریک است و هر کس در هواپرستی نفس خود را یاری دهد بداند که در قتل و انهدام خویش شریک است (1)

یک لحظه اگر نفس تو محکوم شود***علم همه انبیات معلوم شود

آن صورت غیبی که جهان طالب اوست***در آینهفهم تو مفهوم شود

برای آنکه کلام مولایمان بهتر روشن شود به این آیه شریفه دقت بیشتر کنیم که چگونه خداوند پس از طغیان و سوء استفاده از نعمت هایش بنده اش را از پای در می آورد.

فَلَمّا نَسُو ما ذُکِّروا بِهِ فَتَحنا عَلَیهِم اَبوابَ کُلِّ شَییٍء حتّی اذا فَرِحوا بِما اُوتُوا اَخَذناهُم بَغتَهً فَاِذاهُم مُبلِسُون (2)

وقتی نصایح ما را به فراموشی سپردند تمام درهای شادی و نعمت را به روی آنها گشودیم تا به نعمت هایی که به آنها داده شد خوشحال شدند ولی یکباره از آنها گرفتیم که نومید شدند!

رنگ چهره درون را آشکار می کند

بیست و چهارم- ما اَضمَرَ اَحَدٌ شَیئاً الّا ظَهَرَ فِی فَلَتاتِ لِسانِهِ و صَفَحاتِ وَجهِهِ

هیچ کس چیزی را در دل پنهان نکرد مگر اینکه در لغزش های زبان و رنگ چهره اش آن را آشکار ساخت.

رنگ رخسار و لغزش گفتار باطن افراد را آشکار می کند کسانی که در مقام بازجویی و بازپرسی افراد خطاکار هستند بیشتر به این بیان امام علیه السلام واقفند که اگر کسی نخواهد واقعیت درونی خود را بیان و اعتراف کند از چهره اش براحتی می توان فهمید که راست می گوید و با خلاف. آدم های دروغگو در هنگامی که دروغ می گویند ارتعاش صوتی پیدا می کنند و رنگشان تغییر می کند مگر آنهایی که آنقدر گناه کرده

ص:54


1- مستدرک الوسائل ج2 ص270
2- انعام44

و دروغ گفته اند که حتی حاضرند دست روی قرآن شریف بگذارند سوگند دروغ بخورند در حالی که کوچکترین عکس العمل در رخسارشان دیده نمی شود البته همین ها هم روزی رسوا شده و برای همیشه نمی توانند از چنگ قانون و حکم قطعی پروردگار متعال رهایی یابند چنانکه در تاریخ شاهد بودیم که چگونه خداوند متعال چهره هایی ر که لبریز از نفاق بودند یکی روزی جوهره باطنی آنها را آشکار ساخت و کوس رسوائیشان عالم گیر شد.

اِنَّهُ عَلی رَجعِهِ لَقادِرٌ یَومَ تُبلَی السَّرائِرُ (1)

خداوند برای دوباره زنده کردن انسان قادر است روزی که باطن ها را آشکار می کند یعنی اگر در د نیا هم توانستند باطن و سریره خبیث خود را پنهان نگه دارند روز قیامت چه خواهند کرد که همه ضمیرها و سریره ها آشکار می گردد.

سازش با درد

بیست و ششم- اِمشِ بِدائِکَ ما َمشی بِکَ

با درد خود بساز مادامی که با تو سر سازش دارد.

روش درمان دردها متفاوت است بعضی از امراض جز با مراجعه به طبیب و خوردن دارو و معالجه جدی برطرف نمی شوند اما مواردی از دردها هستند که باید با آنها کنار آمد و تحملشان کرد و به قول معروف کجدار و مریض با آنها برخورد کرد. گاه دردها جسمانی نیست بلکه روحی و آزاردهنده دل و ضمیر انسان است همنشینی و سرکردن با شوهر و یا همسر بداخلاق و یا فرزندان ناباب و ناخلف و یا ارحام و فامیل غیرمتعارف انس گرفتن و تحمل بدرفتاری های آنان درد است ولی باید تا آنجا که به دین و اعتقادات ما لطمه وارد نمی شود آنها را تحمل کرد چنانکه پیامبران الهی مثل نوح و لوط علیه السلام و رسول الله صلی الله علیه و آله و امام حسن علیه السلام و امام جواد علیه السلام تحمل کردند و حضرت آسیه با چون فرعونی زندگی کرد و این سازش را به حساب خدای خویش گذاشت و در پایان گفت:

ص:55


1- طارق 9

رَبِّ ابنِ لی عِندَکَ بَیتاً فِی الجَّنهِ و نَجِّنِی مِن فرعونَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ القَومِ الظّالِمین (1)

پروردگارا ! خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از دست فرعون و کارهایش نجات ده و نیز از دست مردم ستمکار نجاتم ده.

بهترین مرتبه زهد پنهان نمودن آن است

بیست و هفتم-اَفضَلُ الزُّهدِ اِخفاءُ الزُّهدِ

بهترین مرتبه زهد در دنیا پنهان نمودن زهد است

تظاهر به زندگی زاهدانه یک نوع فریب خلق خداست مثل آنکه کسی در پوشش و در گفتار و رفتار اظهار زهد کند ولی در باطن دلبسته به دنیا و زخارف آن باشد در صورتی که اگر به گونه ای وانمود کند دنیا دار و دارای انس با دنیاست برای آنکه کسی به او ترح نکند و او را بینوایش ندادند به قول معروف صورتش را با سیلی سرخ نگه دارد اما در باطن هیچ چیز از این دنیا نداشته و نخواهد که داشته باشدو غیر محبت خدا و اولیائش در کانون قلبش یافت نشود او زاهد است و زهدش را پنهان کرده است.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود***ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

مگر تعلق خاطر به ماه رخساری ***که خاطر از همه غم ها به مهر او شاد است

امام صادق علیه السلام فرمود:

جُعِلَ الخَیرُ کُلُّه فِی بَیتٍ وَ جُعِلَ مِفتاحُهُ الزُّهدَ فِی الدُّنیا (2)

همه خوبی ها را در یک خانه در نظر بگیرید که کلید آن زهد در دنیاست.

ص:56


1- تحریم11
2- سفینه البحار ج1 ص568

دیدار مرگ چه زود خواهد بود

بیست و هشتم- اِذا کُنتَ فِی اِدبارٍ وَ الموتُ فِی اِقبالٍ فَما اسرَعَ المُلتَقی!

هنگامی که تو زندگی را پشت سر می گذاری مرگ به تو روی می آورد پس دیدار با مرگ چه زود خواهد بود.

تلاقی دو حالت در انسان مرگ را آسان و سریع می کند:

1-قطع امید به زندگی دنیا

2-روی آوردن مرگ

دلبستگان به زندگی دنیا با روی آوردن مرگ سخت جان می دهند گرچه طبق بیان پروردگار وقتی اجل حتم و قطعی فرا رسد تقدیم و تاخیر وجود ندارد ولی نوع جان کندن برای آنانی که زندگی را پشت سر می گذارند با آنانی که دل در گرو دنیا و زرق و برق آن دارند متفاوت است همان گرامی فرمود:

فِی المَوتِ راحَهُ السُّعَداء (1)

ستار العیوب

بیست و نهم- اَلحَذَر اَلحَذَر فَوَاللهِ لَقَد سَتَرَ حَتّی کَاَنَّهُ قَد غَفَر

از خدا بترسید از خدا بترسید به خدا سوگند که او آنچنان گناهانتان را می پوشاند که گویی آنها را بخشیده است.

توازن خوف و رجا در بیان امام علیه السلام مشهود است چون هم با تاکید ترس از خدا و پرهیز از گناه را بازگو میکند و هم از ستار العیوب بودن الهی و بخشش او سخن می راند. عفو به معنای محو و گذشت نمودن است و غفور از الغفر به معنای ستر و پوشاندن است خداوند تبارک و تعالی زشتی ها و اعمال بد بندگان خود را تا مادامی که خودشان قصد افشاء و تظاهر ندارند می پوشاند و کسی را بر اسرار آنها آگاه

ص:57


1- غرر الحکم 6502

نمی گرداند.

همان گونه که پروردگار ظاهر بدن انسان را پرده و حجاب باطن قرار داده و نخواست که کثافات و آلودگی های جسمانی او ظاهر گردد نیز پرده و حجاب بر باطن آلوده به گناه وی کشیده و سر او را فاش نمی کند.

خدای مهربان بر خلاف بعضی از انسان ها که معمولا نقاط ضعف افراد را آشکار می کنند و از گفتن نقاط قوت بخل می ورزند او خوبی های انسان را برملا می سازد و زشتی هایشان را می پوشاند.

یا مَن اَظهَرَ الجَمیلَ وَ سَتَرَ القَبیحَ

ای خدایی که زیبایی ها و شایستگی ها را اشکار و بدی ها را می پوشانی.

همان طور که عرض کردم و از کلام امام علیه السلام استفاده شد پروردگار در اثر توبه و بازگشت واقعی به طهارت و پاکیزگی تمام آثار گناه را در دنیا محو و نابود می کند و عقوبتش را در آخرت برمیدارد و از همه مهمتر زشتی ها را به حسنات تبدیل می نماید.

مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَاولئِکَ یُبِدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِم حَسَناتٍ وَ کانَ اللهُ غَفوراً رحیماً (1)

آن کسی که توبه کند و ایمان بیاورد وکار شایسته نماید که البته خداوند لغزش هایشان را تبدیل به ثواب و نیکی ها خواهد کرد زیرا پروردگار بخشنده و مهربان است.

علی الصباح نوید هو الغفور رسید***شراب در تن مخمور جانتازه دمید

شراب مست درآمد که اینک آوردم***نوید مغفرت از حضرت غنی حمید

دلی که بودش از راه اتقوالله بیم***درآمد از در لا تقنطوا در او امید

ز بیم روز جزا گر تهی شدن قالب ***ز ساغر پرامید زنده شد جاوید

کجا فراق و کجا آنکه از دم رحمان***ز جانب یمنش نغمه وصال وزید

ازین مقوله مزن دم دگر زبان درکش ***که فیض را سخن بیخودی دراز کشید

ص:58


1- فرقان 70

شاخه های صبر : شوق، ترس، زد و انتظار:

سی ام- وَ سُئِلَ علیه السلام عَنِ الایمانِ فَقالَ: الایِمانُ عَلی اَربَعِ دَعائِمَ: َعَلی الصَّبرِ وَ الیَقینِ وَ العَدلِ وَ الجَهادِ وَ الصَّبرُ مِنها عَلی اَربَعِ شُعَبٍ: عَلیَ الشَّوقِ و الشَّفَقِ وَ الزُّهدِ وَ التَّرَقُّبِ. فَمَنِ اشتاقَ اِلَی الجَنَّهِ سَلاعَنِ الشَّهَواتِ وَ مَن اَشفَقَ مِنَ النّارِ اجتَنَبَ المُحرَّماتِ وَ مَن زَهِدَ ِفی الدُّنیا اِستَهانَ بِالمُصیباتِ و مَنِ ارتَقَبَ المَوتَ سارَعَ اِلَی الخَیراتِ:

از امام علیه السلام درباره ایمان سوال شد فرمود: ایمان بر چهار پایه استوار است بر صبر ، یقین، عدل و جهاد صبر را چهار شاخه است شوق و ترس و زهد و انتظار. پس هر که شوق رفتن به بهشت دارد دلش را از شهوت ها تخلیه مینماید و آنکه از آتش جهنم می ترسد از انجام کارهای حرام اجتناب می کند و هر که در دنیا زهد می ورزد سختی ها را تحمل می نماید و آنکه انتظار مرگ را دارد در انجام کارهای خیر شتاب می کند.

1-پایه اول ایمان صبر است و پایه اول صبر شوق و شوق به بهشت لازمه اش تخلیه دل از شهوت هاست.

دلی که اسیر شهوت هاست تناسبی با بهشت ندارد بهشت جای کسانی است که عقل را غالب بر شهوت نموده اند چون این دو با هم ضدند و هر کدام بر دیگری غالب شدند سعادت و یا شقاوت ما را رقم خواهند زد.

همان گرامی فرمود:

اَلعَقلُ وَ الشَّهوَهُ ضِدّانِ وَ مُوَیِّدُ العَقلِ العِلمُ وَ مُویِّدُ الشَّهوَهِ الهَوی وَ النَّفسُ مُتنازَعَهُ بَینَهُما فَاَیُّهُما قَهِرَ کانَت فِی جانِبِهِ (1)

عقل و شهوت با هم تضاد دارند موید عقل علم و آگاهی است و موید شهوت هواپرستی است در این میان نفس انسان بین این دو درگیر می باشد بنابراین هر کدام از حالات غالب شد نفس به طرف آن متمایل خواهد شد. مهارت شهوت با شکیبایی امکان پذیر است و آنکه شوق رفتن به بهشت دارد باید

ص:59


1- غرر الحکم ص 96 و شماره 1757

عقل را تقویت کند و در این راه باید ریاضت بکشد.

2-پایه دوم صبر ترس است و آنکه از آتش جهنم می ترسد از حرام اجتناب می نماید نشان ترس از عذاب الهی ترک حرام است

همان بزرگوار فرمود

اَلخَشیَهُ مِن عذابِ اللهِ شِیمَهُ المُتَّقینَ (1)

ترس از عذاب الهی خوی پرهیزکاران است

پس کسانی که گستاخانه دست به کارهای حرام می زنند نگران جهان آخرت خویش نیستند و یا به طور کلی قیامت را فراموش کرده اند.

3-پایه سویم صبر زهد است زاهد سختی های دنیا را تحمل می کند خانه دنیا آمیخته با ناگواری ها و دردها و گرفتاری هاست اینجا جای آسایش و آرامش نیست.

مولایمان در توصیف دنیا فرمود:

دارٌ بِالبَلاءِ مَحفوفَهٌ و بِالغَدَرِ مَعروفَهٌ (2)

دنیا خانه ای است که آن را غم و اندوه و بلا فرا گرفته و به مکر و خدعه شهرت یافته در جای دیگر فرمود:

وَ الآخِرَهُ دارُ القَرار (3)

آخرت جای آسایش و قرار و ماندن است.

زاهد با تحمل سختی های دنیا صبر و شکیبایی خود را نشان می دهد و خود را به جایگاه ابدی با سلامت ایمان می رساند.

4-پایه چهارم صبر انتظار مرگ و شتاب در انجام کارهای خیر است.

انتظار مرگ معنایش این نیست که پاها را روی به قبله دراز کنیم و دست از هر کاری بکشیم و خود را به شکل محتضر در آوریم این انتشار یعنی حرکت و خروش یعنی کار و کوشش به همین جهت امام علیه السلام بی درنگ می فرماید: شتاب در انجام کارهای خیر منتظر مرگ به کسی می گویند که برای سفر آخرت خود مجهز باشد و

ص:60


1- غرر الحکم ص 96 و شماره 1757
2- نهج البلاغه خطبه 217 و 194
3- نهج البلاغه خطبه 217 و 194

هر آنچه بر آن سفر توشه لازم است تدارک ببیند.

همان گرامی فرمود:

اِجعَلوا اِجتِهادَکُم فِیها التَّزَوُّد مِن یَومِها القَصیِر لِیومِ الآخِرَهِ الطَّویلِ فَاِنَّها دارُ عَمَلٍ وَ الآخِرَهُ دارُ القَرارِ وَ الجَزاء (1)

بکوشید تا از دنیا که دوره آن کوتاه است برای آخرت که دوره اش دراز و طولانی است توشه برگیرید چه دنیا جای کار و عمل است و آخرت سرای ماندن و پاداش دیدن.

و نیز فرمود:

کُن فِی الدُّنیا بِبَدَنِکَ و فِی الآخِرَهِ بِقَلبِکَ وَ عَمَلِکَ (2)

با بدن خویش در دنیا باش و با دل و عمل خود در آخرت

امام علیه السلام در ادامه همین بخش که درباره ایمان از او سوال شد فرمود:

وَ الیَقینُ مِنها عَلی اَربعِ شُعَبٍ: عَلی تبصِرَهِ الفِطنَهِ وَ تَاَوُّلِ الحِکمَهِ وَ مَوعِظَهِ العِبرَهِ وَ سُنَّهّ الاَوَّلِین فَمَن تَبَصَّرَ فِی الفِطنَهِ تَبیَّنَت لَهُ الحِکمَهُ وَ مَن تَبَیَّنَت لَهُ الحِکمَهُ عَرَفَ العِبرَهَ وَ مَن عَرَفَ العِبرَهَ فَکَاَنَّما کانَ فِی الاَوَّلینَ

یقین را نیز چهار شاخه است بینش هوشیارانه درک و رسیدن به حکمت پند گرفتن از عبرتها و توجه به سیره پیشینیان پس آنکه بینشی هوشیارانه دارد حکمت برایش آشکار می گردد و آنکه حکمت برایش روشن شد مسائل عبرت انگیز را می شناسد و هر که مسائل عبرت انگیز را شناخت چنان است که با پیشینیان زندگی کرده است.

1-پایه دوم ایمان یقین است و پایه اول یقین بینش هوشیارانه است هر کاری وقتی با بصیرت و آگاهی لازم انجام گیرد خطا و لغزش ندارد و اگر هم داشته باشد اندک و قابل جبران است.

آدم های بصیر و هوشیار با دقت می شنوند و می بینند و نگاه می کنند از حوادث روزگار و اتفاق هایی که در اطرافشان می افتد عبرت می گیرند و در نتیجه از افتادن در

ص:61


1- نهج السعاده ج3ص150
2- غرر الحکم 7164

پرتگاه در امان هستند. بینش هوشیارانه یک امر قلبی است و از نهاد انسان هاست بنابراین اگر چشم دل شخص باز باشد و حقایق را آن طور که هست ببیند موفق و پیروز است و الا با باز بودن چشم سر و دیدن اشیاء و بسته بودن چشم دل به جایی نخواهد رسید.

همان گرامی فرمود:

نَظَرُ البَصَرِ لا یُجدِی اِذا عَمِیَتِ البَصیرَهُ (1)

هرگاه دیده بصیرت کور باشد نگاه چشم سودی ندهد.

و نیز فرمود

فَقدَ البَصَرِ اَهوَنُ مِن فِقدانِ البَصیرَهِ (2)

از دست دادن بینایی آسان تر است تا از دست دادن بینش.

2-پایه دوم یقین و درک و رسیدن به حکمت است بینش هوشیارانه سبب می شود که انسان به مقام حکمت می رسد راغب در مفردات در معنای حکمت میگوید. اِصابَهُ الحَقِّ بِالعِلمِ وَ العَقلِ

رسیدن به حق و فضیلت به توسط آگاهی و عقل یکی از ستون یقین دریافت حکمت است حکمت هم بدون تحقیق و کار علمی و عقلانی به دست نمی اید.

رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

اِنَّ اللهَ اَتانِی القُرآنَ وَ اتانِی مِنَ الحِکمَهِ مِثل القرآنِ و ما مِن بَیتٍ لَیسَ فیهِ شیءٌ مِنَ الحِکمَهِ الاّ کانَ خَراباً فَتفقَّهوا وَ تَعَلَّموا فَلا تُموُتُوا جُهّالاً (3)

خداوند به من قرآن را عنایت فرمود و نیز حکمت را مثل قرآن عطا فرمود و در هر خانه ای که حکمت وجود نداشته باشد آن خانه خراب است اهل تحقیق و یادگیری باشید مبادا جاهل و نادان بمیرید

حکیم به کسی می گویند که خدا را باور کند و شناخت به او را به اندازه ظرف وجودش پیدا کند.

ص:62


1- غرر الحکم 9972
2- غرر الحکم 6536
3- تفسیر مجمع البیان ج1 ص 382

اگر کسی اکثر علوم را بداند و به قول معروف عالم دهر باشد اما یقین به حضرت معبود نداشته باشد نباید او را حکیم خطاب کرد چون اصلی ترین و والاترین موجود را نشناخته است چه بسا افرادی که بضاعت علمی کمی دارند ولی خداشناس خوبی هستند. همین ها به حکمت که یکی از پایه های یقین است رسیده اند.

3-پایه سوم یقین پند گرفتن از عبرت هاست. حوادث و اتفاقاتی در تاریخ زندگانی بشر رخ داده همگی درس عبرتی است برای اهل یقین و آنهایی که عقل خود را به کار انداخته اند. خداوند تبارک و تعالی پس از نقل داستان جذاب و عجیب حضرت یوسف علیه السلام و حوادثی که برای او و برادران و پدرش اتفاق افتاد می فرماید:

لَقد کانَ فِی قِصَصهِم عِبرَهٌ لِاُولِی الاَلبابِ ما کانَ حَدیثاً یُفتَری (1)

اری در داستان های پیامبران برای صاحبان عقل و اندیشه عبرت است زیرا داستان های خیالی و ساختگی نبوده اند. یا درباره داستان فرعون و حضرت موسی علیه السلام که مکرر در قرآن به آن اشاره شده می بینیم که کار فرعون به جایی رسید که:

فَقالَ اَنَا رَبُّکُم الاَعلی فَاَخَذَهُ اللهُ نَکالَ الاخِرَهِ وَ الاُولی اِنَّ فِی ذلکَ لِعبَرهً لِمَن یَخشی (2)

آنگاه گفت من خدای بزرگ شما هستم در نتیجه خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت که در این برای آنهایی که از خدا می ترسند درس عبرتی است البته حوادثی عبرت آموز فراوان است عبرت گیرنده کم است چنانکه مولایمان علی علیه السلام فرمود:

ما اَکثَرَ العِبَرَ وَ ما اَقَلَّ المُعتَبرینَ (3)

چه بسیار است عبرت ها و چه اندک اند عبرت گیران!

4-پایه چهارم یقین توجه به سیره پیشینیان است. در گذشتگان یا آدم های خوبی بودند با اعمال و رفتاری خوب و یا آدم های بی بودند با اعمال و رفتاری بد

ص:63


1- یوسف 111
2- النازعات 24 تا 26
3- بحار ج 78 ص69

در هر دو صورت مطالعه و دقت در رفتار و روش و سلوکشان برای آیندگان آموزنده است بستگی دارد که ما خوبان آن ها را الگو قرار دهیم یا بدانشان را. ولی بدون شک بهترین الگو و اسوه ما که شیعه هستیم و پیرو مکتب اهلبیت علیه السلام سیره محمد و آل محمد علیه السلام بهترین انتخاب است آن بزرگواران آنقدر پاکیزه و گرانقدر بودند که بیان و استماع روش زندگانی آنها نور آفرین و کارساز است و اگر به مرحله تبعیت و اطاعت از فرامین و دستوراتشان برسیم به پایه دوم ایمان یعنی یقین رسیده ایم قرآن برای الگوبرداری ما در سه جای قرآن می فرماید:

قَد کانَت لَکُم اُسوَهٌ حَسَنَهٌ فی اِبراهیمَ و الَّذینَ مَعَهُ.(1)

ابراهیم و آن هایی که با وی بودند برای شما الگویی شایسته بودند.

لَقَد کانَ لَکُم فیهِم اُسوهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ یَرجُو اللهَ وَ الیَومَ الآخِرَ(2)

(پیروان راستین حضرت ابراهیم علیه السلام برای شما و هر کسی که به خدا و روز قیامت امیدوار است الگویی شایسته اند.

لَقد کانَ لَکُم فِی رَسولِ اللهِ اُسوهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ یَرجُوا اللهَ و الیَومَ الآخِرَ و ذَکَرَ اللهَ کَثیِراً(3)

رسول خدا برای شما و آن هایی که امید به پروردگار و روز قیامت دارند و خدا را بسیار یاد می کنند الگویی نیکوست.

امیرمومنان علی علیه السلام در ادامه فرمایشات خود فرمود:

وَ العَدلُ مِنها عَلی اَربَعِ شُعَبٍ: عَلی غائِصِ الفَهمِ وَ غَورِ العِلمِ وَ زُهرَهِ الحُکمِ وَ رَساخَهِ الحِلمِ. فَمَن فَهِمَ عِلَمَ غَورَ العِلم وَ مَن عَلِمَ صَدَرَ عَن شرایِعِ الحُکمِ وَ مَن حَلُمَ لَم یُفَرِّط فِی اَمرِهِ وَ عاشَ فِی النّاسِ حَمِیداً

و عدل را نیز چهار شاخه است دقت در فهمیدن درست دریافت حقیقت و فرو رفتن در علم داوری صحیح و در بردباری پایدار بودن پس آنکه خوب فهمید حقیقت علم را دریافت کرده است و هر که حقیقت علم را یافت با موازین شرع

ص:64


1- ممتحنه 4
2- ممتحنه 6
3- احزاب 21

مقدس قضاوت خواهد کرد و آنکه بردباری را پیش خود می کند در کارش کوتاهی و لغزش دیده نمی شود و همواره مورد ستایش مردم خواهد بود.

1-پایه اول عدل دقت در فهمیدن درست است اغلب کسانی که گرفتار انحرافات اعتقادی و اخلاقی و سیاسی می شوند درک صحیح از مسائل فردی و اجتماعی مربوط به خود ندارند فهم درست از واقعیت های موجود درجامعه به انسان مصونیت از خطا و لغزش می دهد و طبق فرمایش امام علیه السلام هر که خوب فهمید حقیقت علم را دریافت کرده است خوب فهمیدن چه ربطی به عدل دارد ؟ ارتباط آن با عدالت این است که انسان فهیم در مواقع فتنه حق را از باطل تشخیص می دهد به ظلم و تعدی دیگران و یا کمک به ظلم مبتلا نمی گردد و مانع از اجرای حرکت های ظالمانه می شود.

رسول الله صلی الله علیه و آله درباره برتری انسان آگاه و فهیم نسبت به عابد فرمود:

اِنَّ الشَّیطانَ یَضَعُ البِدعَهَ لِلنّاسِ فَیُبصِرَها العالِمُ فَیَنهی عَنها و العابِدُ مُقبِلٌ عَلی عِبادَتِهِ لا یَتَوَجَّهُ لَها و لا یَعرِفُها. (1)

شیطان در میان مردم بدعتی می گذارد و دانشمند به آن پی می برد و مردم را از آن نهی می کند اما عابد سرگرم عبادت خود است و به بدعت نه توجهی دارد و نه آن را می شناسد.

2-پایه دوم عدل دریافت حقیقت و فرورفتن در علم است قرآن سفارش می کند که

و لا تَقُف ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ (2)

چیزی که درباره آن آگاهی نداری دنبال مکن نتیجه دقت در فهمیدن درست دریافت حقیقت و فرو رفتن در علم می شود. بالا رفتن سطح آگاهی به ویژه در تشخیص جرم افراد باعث می شود که انسان به مرتبه و پایه سوم عدالت یعنی داوری صحیح برسد.

3-پایه سوم عدل داوری صحیح است این حالت موقعی به دست می آید که

ص:65


1- روضه الواعظین ص17
2- اسراء 36

مرحله قبل پشت سر گذاشته شده باشد چنانکه امام علیه السلام فرمود: هر که حقیقت علم را یافت با موازین شرع مقدس قضاوت خواهد کرد حقیقت علم همان علمی است که باموازین شع همسویی دارد و نوری است که دل را روشن می کند.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

عِلمُ الباطِنِ سِرٌّ مِن اَسرارِ اللهِ عَزَّوجَلَّ و حُکمٌ مِن حُکمِ اللهِ یَقذِفُهُ فِی قُلوبِ مَن شاءَ مِن عِبادِهِ (1)

علم باطنی رازی از رازهای خدای عزوجل و حکمتی از حکمت های خداست و آن را در دل هر کسی که بندگانش که خواهد می افکند. البته هر کسی که لیاقت و شایستگی از خود نشان دهد و زمینه دل را مستعد برای پذیرای آن علم کرده باشد همان بزرگوار لیاقت و شایستگی را در ترس از خدا می فرماید:

لَو خِفتُم حَقَّ خیفَتِهِ لَعُلِّمتُمُ العِلمَ الَّذی لا جَهلَ مَعَهُ (2)

اگر از خدا چنان که سزاوار است می ترسیدید علمی به شما آموخته می شد که جهل و نادانی با آن همراه نیست.

4-و پایه چهارم عدل در بردباری پایدار بودن است امام علیه السلام سپس فرمود: آنکه بردباری را پیشه خواهد می کند در کارش کوتاهی و لغزش دیده نمی شود و همواره مورد ستایش مردم خواهد بود چون مردم به طور فطری انسان های بردبار را دوست می دارند همان طور که از آدم های کم حوصله و عصبانی بیزارند. ارتباط بردباری با عدالت کاملا مشخص است زیرا آدم بردبار از حد تجاوز نمی کند برای خالی کردن عقده های درونی خود غیبت نمی کند تهمت نمی زند و آزارش به کسی نمی رسد.

مولایمان علی علیه السلام می فرمود:

تَعَلَّموا العِلمَ وَ تَعَلَّموا لِلعِلمِ السَّکینَهَ و الحِلمَ و لا تَکونوا جبابِرَهَ العُلَماءِ فَلا یَقُومَ عِلمُکُم بِجَهلِکُم (3)

ص:66


1- کنز العمال 2882 و 5881
2- کنز العمال 2882و 5881
3- بحار ج 2 ص37

دانش بیاموزید و برای دانش وقار و بردباری فرا گیرید و از علمای متکبر نباشید که در آن صورت دانش شما نادانیتان را از بین نمی برد!

سپس امام علیه السلام پایه چهارم ایمان را بیان فرمود:

و الجِهادُ مِنها عَلی اَربَعِ شُعَبٍ: عَلی الاَمرِ بِالمعروفِ وَ النَّهیِ عَنِ المُنکرِ و الصِّدقِ فِی المَواطِنِ وَ شَنآنِ الفاسِقین فَمَن اَمَرَ بِالمَعروفِ شدَّ ظُهُورَ المومنینَ وَ مَن نَهی عَنِ المُنکَرِ ارغَمَ اُنُوفَ المُنافِقینَ وَ مَن صَدَقَ فِی المواطِنِ قَضی ما عَلَیهِ وَ مَن شَیی ءَ الفاسِقینَ وَ غَضِبَ للهِ غَضِبَ اللهُ لَهُ وَ اَرضاهُ یَومَ القِیامَهِ:

و جهاد نیز بر چهار شاخه است امر به معروف نهی از منکر صداقت در مبارزه با دشمن و دشمنی با فاسقین.

پس هر که فرمان به کارهای خوب داد پشت اهل ایمان را محکم کرده و هر که نهی از زشتی ها کرد بینی منافقین را به خاک مالیده است و آنکه در مبارزه با دشمن صادق بود حقی را که بر گردن ادا نمود و هر که با فاسقین دشمنی کرد و برای خدا غضب نمود خداوند به خاطر اوبه غضب آید و روز قیامت او را شادمان خواهد ساخت.

1-پایه اول جهاد امر به معروف است که باعث استحکام ایمان مومنین می شود امر به معروف یعنی نظارت عمومی که بر آحاد جامعه واجب است و کسی از این تلکیف استثناء نیست. دعوت به خوبی ها فضای جامعه را عوض می کند و احساس همدلی و هم فکری را تقویت می بخشد اگر امر به معروف تعطیل شود اکثر مردم از وظایف جدی خود بی خبر می مانند. اولین امرکننده به معروف خداوند تبارک و تعالی است که به پیامبرش می فرماید:

قُل اَمَرَ رَبّی بِالقِسطِ وَ اَقیموا وُجُوهَکُم عِندَ کُلِّ مَسجِدٍ وَ ادعُوهُ مُخلِصینَ لَهُ الدّین(1)

بگو: پروردگار من به عدل امر فرموده و به هنگام هر نمازی روی به جانب او دارید و او را با ایمان خالص بخوانید.

ص:67


1- اعراف 29

اِنَّ اللهَ یَامُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ وَ اِیتاءِ ذِی القُربی(1)

خداوند امر به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان می کند.

اِنَّ اللهَ یَامُرُکُم اَن تُوءَدُّو الاَماناتِ اِلی اَهلِها (2)

خداوند به شما امر می کند که امانت ها را با صاحبانش بازگردانید.

ملاحظه نمودید که اول امر کننده به معروف پروردگار متعال است بنابراین مصلحت کل جامعه به این است که آنها را به خوبی ها دعوت کنیم و از این مسئولیت کسی شانه خالی نکند.

و المُومنونَ وَ المُومِناتُ بَعضُهُم اَولیاءُ بَعضٍ یَامُرونَ بِالمَعروفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ (3)

مردان مومن و زنان مومن دوستان یکدیگرند به خوبی امر می کنند و از بدی نهی می نمایند.

2-پایه دوم جهاد نهی از منکر است که ثمره آن سرکوب منافقین می باشد چون منافق کارش نشر فحشاء و منکرات در بین مسلمین است تا از این راه از پشت بر اسلام و مسلمین خنجر بزند و باعث تضعیف مکتب رسول الله صلی الله علیه و آله شود.

درست است که معمولا امر به معروف و نهی از منکر در کنار هم مطرح می شوند ولی همان طور که امام علیه السلام آنها را از هم جدا بیان فرموده هر کدام به طور مستقل عمل می شوند. رسول اعظم حضرت خاتم صلی الله علیه و آله می فرمود:خدای تبارک و تعالی مومن ضعیفی را که هیبت و صلابت ندارد دشمن می دارد آن حضرت فرمود:

هُوَ الَّذی لا یَنهی عَنِ المُنکَر (4)

او کسی است که نهی از منکر نمی کند.

بی تفاوتی و نبود احساس مسئولیت در برابر گنهکاران و آنانی که تظاهر به فسق و فجور می نمایند گناه محسوب می شود و مواخذه دارد. کسی بتواند وضع را تغییر

ص:68


1- نحل 90
2- نساء 58
3- توبه 71
4- کافی ج 5 ص59

دهد و از منکرات جلوگیری کند ولی به خاطر دنیای خود و موقعیت اجتماعی و خانوادگی و ملاحظات غیرمنطقی کاری انجام ندهد قطعا بازخواست خواهد شد. امام صادق علیه السلام به گروهی از اصحاب خود فرمود: من حق دارم بی گناه شما را به سبب گنهکارتان مواخذه کنم چگونه حق نداشته باشم در حالی که شما از کار زشت فردی از افراد خود خبردار می شوید و به او اعتراض نمی کنید و از وی دوری نمی ورزید و اذیتش نمی کنید تا از کار زشت خود دست بردارد. (1)

3-پایه سوم جهاد صداقت در مبارزه با دشمن است و چنین کسی با این شیوه ادای وظیفه کرده است نشان صداقت د رمبارزه با دشمن رسیدن به غنیمت و عنوان های دنیایی نیست. انسان های صادق در مبارزات خود فقط رضای خدا و ادای تکلیف را در نظر می گیرند اگرچه در این راه به صورت ظاهر گرفتار ضرر و آسیب شوند و ایشان مثل آدم های طلبکار عمل نمی کنند برخلاف بعضی که مبارزات خود را چماق کرده بر سر مردم می کوبند و کارهایشان باعث غرور و کبرشان شده و حس برتری جویی در آنها به وجود آمده تا جایی که قصد قربت و کار برای خدا کردنشان زیر سوال رفته است بلی خداوند تبارک و تعالی ماجهدین صادق را ممتاز فرموده و نسبت به قاعدین و آدم های بی مسئولیت ترجیح داده است.

فضَّلَ المُجاهِدینَ بِاَموالِهم وَ اَنفُسِهِم عَلَی القاعِدینَ دَرَجَهً وکُلاً وَعَدَاللهِ الحُسنی و فَضَّلَ الله المُجاهِدینَ عَلَی القاعِدینَ اَجراً عَظیماً (2)

خداوند جهادکنندگان با مال و جان را بر آنهایی که از شرکت در جهاد خودداری می کنند رتبه و مقام برتری بخشیده و همه را وعده نیکو داده و جهادگران را بر قاعدین پاداش بزرگی عنایت فرموده است.

4-پایه چهارم جهاد دشمنی با فاسقین است امام علیه السلام فرمود هر که با فاسقین دشمنی کرد برای خدا غضب نمود خداوند به خاطر او به غضب آید و روز قیامت او را شادمان خواهد ساخت.

راغب در مفردات می گوید:

ص:69


1- التهذیب ج 6 ص181
2- نساء 95

فَسَقَ فُلانٌ خَرَجَ عَن حَجرِ الشَّرعِ

فلانی فاسق شد یعنی از دایره شرع خارج شد کسانی که احکام قطعی اسلام را نادیده می گیرند و خلاف آن عمل می کنند فاسق اند بنابراین دوستی و رفاقت با آنان جایز نیست بلکه باید با آنها مبارزه کرد و اظهار نفرت نسبت به اعمال و کارهای فاسقانه آنها نمود برخورد شدید خداوند متعال با فاسقان نشانگر بیگانگی آنها با دین خداست.

فَاِنَّ اللهَ لا یَرضی عَنِ القَومِ الفاسِقینَ (1)

خداوند از مردم فاسق راضی نیست.

وَاللهُ لا یَهدِی القَومَ الفاسِقین (2)

خداوند مردم فاسق را هدایت نمی کند.

بِئسَ الاِسمُ الفُسوقُ بَعدَ الاِیمانِ و مَن لَم یتُب فَاولئِکَ هُمُ الظّالِمون (3)

چه زشت است فسق ها بعد از ایمان و اگر کسی از گناه خویش توبه نکند از جمله ستمکاران است.

خشم بر فاسق آنقدر ارزشمند است که خدا نیز بر فاسق خشم می کند و خشم کننده بر فاسق را در روز قیامت شادمان می نماید. مولایمان علی علیه السلام می فرمود آگاه باشید به طور جدی از پیروی اشراف و بزرگانتان پرهیز کنید همان هایی که به خود می بالیدند و خود را از اصل و نسب خویش بالاتر می بردند زیرا آنان پایه های بنیان عصبیتند و تکیه گاه های ارکان فتنه آنان شالوده های فسق اند.(4)

امام علیه السلام در ادامه فرمایشات خود در این فصل به تقسیم بندی کفر و شک پرداخته و فرمود:

وَ الکُفرُ عَلی اَربَعِ دَعائِمَ عَلی التَعَمُّقِ وَ التَّنازُعِ وَ الزَّیغِ و الشِّقاقِ فَمَن تَعَمَّقَ لَم ینِت اِلَی الحَقِّ وَ مَن کَثُرَ نِراعُهُ بِالجَهلِ دامَ عَماهُ عَنِ الحَقِّ وَ مَن زاغَ ساءَت عِندَهُ الحَسَنَهُ وَ

ص:70


1- توبه 96 و80
2- توبه 96 و80
3- حجرات 11
4- نهج البلاغه خطبه 192

حَسُنَت عِندَهُ السَیِّئَهُ وَ سَکِرَ سُکرَ الضَّلالَهِ وَ مَن ساقَّ وَ عُرَت عَلَیهِ طُرُقُهُ وَ اَفضَلَ عَلَیهِ اَمرُهُ وَ ضاقَ عَلَیهِ مَخرَجُهُ.

کفر نیز بر چهار پایه است: دنبال و هم رفتن نزاع و خصومت از راه حق جدا شدن و دشمنی ورزیدن.

پس آنکه دنبال وهم و وسوسه می رود به راه حق باز نمی گردد و آنکه به خاطر نادانی اش زیاد ستیزه جویی می کند کوردلی می کند کوردلی او از دیدن حق دائمی خواهد شد و آنکه گرفتار زیغ شود و راه باطل رود خوبی در نزدش بد و بدی در برابرش خوب جلوه می کند و به مستی گمراهی مست خواهد شد و آنکه دشمنی ورزید راه ها برایش سخت و کارش دشوار و راه بیرون آمدنش از سختی تنگ خواهد شد.

1-پایه اول کفر دنبال وهم رفتن است عبارت امام علیه السلام التعمق بود عمق و عمق در بیابان بی آب و علف پیشروی کردن و سرگردان شدن و به هلاکت رسیدن است کسی که با توهم پیش رود نیز دچار همین سرنوشت خواهد بود.

افرادی که در جامعه گرفتار توهم می شوند و امر برایشان مشتبه می گردد زمینه هلاکت و نابودی خود را فراهم می کنند به عنوان مثال توهم می کنند که واقعا کسی هستند و اقبال دنیا و یا مردم دنیا به آنها دلیل بر این است که ایشان موجودی استثنایی و فوق العاده اند همین وهم و خیال سبب می شود که ادعاکنند گاه در زمینه سیاسی گاه در ابعاد هنری مثل ارتباط با خدای بزرگ و پیامبر صلی الله علیه و آله و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اما با گذشت زمان مریدان ریزش کرده و به دروغ بودن ادعای او پی برده و تنهایش می گذارند و تازه می فهمد که همه آنچه را که برای خود دارایی فرض کرده سرابی بیش نبوده است.

وَالَّذینَ کَفَرو اَعمالُهُم کَسَرابٍ بقیعَهٍ یَحسُبُهُ الظَّمئاُن ماءً حتّی اِذا جاءَهُ لَم یَجِدهُ شَیئاً (1)

کافران کارهایشان همانند سرابی است که شخص تشنه آن را آب می پندارد.

ص:71


1- نور 39

ولی وقتی به سراغ آن می رود آبی نمی یابد!

2-پایه دوم کفر نزاع و خصومت است امام علیه السلام در توضیح این بخش فرمود: آنکه به خاطر نادانی اش زیاد ستیزه جویی می کند کوردلی او از دیدن حق دائمی خواهد شد پیداست منظور امام علیه السلام ستیزه جویی با حق و دین خداست ابوجهل به عنوان سنبل این مصداق در تاریخ ثبت شده اما در هر عصری ابوجهل هایی هستند که به خاطر نادانی خود زیاد با مقدسات و مبانی دین مخالفت م یکنند و در نتیجه کوردلی آنان از دیدن حق و فضیلت دائمی می شود و روی سعادت و نیکبختی را نخواهند دیدن و با همان جهل مرکب خویش می میرند.

صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لا یَرجِعُونَ (1)

کر و لال و کورند و به سوی حق برنمیگردند.

چه بسا ستیزه جویی ابتدا با مسائل فرعی و کوچک اعتقادات و احکام الهی آغاز می شود ولی با اصرار ورزیدن ستیزه جو کار به جایی می رسد که نسبت به اصول اعتقادات و وحی و نبوت وولایت نیز به مخالفت ادامه داده می شود معلوم است که پایانی جز ارتداد و برگشت از دین و مردن در حال کفر نخواهد داشت.

وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَی رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ(2)

و آنانی که دل های بیمار دارند پلیدی بر پلیدی آنها افزوده می شود و در حال کفر می میرند.

3-پایه سوم کفر از راه حق جدا شدن است تعبیر امام علیه السلام به زیغ بود یعنی انتخاب راه باطل زائع به کسی می گویند که در اثر کثرت ستیز با حق و دین خدا راه انحراف و غلط را برمی گزیند.

حضرت موسی علیه السلام به قوم خود گفت:

یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (3)

ص:72


1- بقره 18
2- توبه 125
3- صف5

ای قوم من! چرا مرا اذیت می کنید در حالی که می دانید من رسول خدا برای شما هستم؟! وقتی آنها از راه حق منحرف شدند خداوند هم دلهایشان را منحرف ساخت زیرا که خداوند مردم فاسق را هدایت نمی کند. زائع باطل گر است و اگر سراغ قرآن هم برود از آیات محکم قرآن استفاده نمی کند دنبال متشابهات می رود و بدون مراجعه به تفسیر و کسانی که راسخون در علم هستند به همان ظاهر آیات اکتفا می کند.

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ (1)

اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بعضی آیات آن محکم است که پایه و اساس بقیه آیات می باشند و بعضی ابهام دارند و آن هایی که دلهایشان میل به باطل دارد از آیات مبهم و متشابه پیروی می کنند تا د ردین فتنه انگیزی کنند و به دنبال تاویل هستند در حالی که تاویل آن را جز خدا و آنها که در دانش ریشه دارند کسی نداند.

در آیه بعد خداوند مهربان به ما می آموزد تا از او بخواهیم که دل های ما را گرفتار زیغ نکند.

رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (2)

پروردگارا دلهایمان را بعد از آنکه هدایت فرمودی گرفتار زیغ (یعنی مایل به باطل) مفرما و از جانب خویش به ما رحمت بخش زیرا که بسیار بخشنده ای.

4-دشمنی ورزیدن پایه چهارم کفر است امام علیه السلام در توضیح این بخش فرمود آنکه دشمنی ورزید راه ها برایش سخت و کارش دشوار و راه بیرون آمدنش از سختی ها تنگ خواهد شد.

بعضی همانند کرم ابریشم در تنیده های خود از نفس می افتند و نابود می شوند و یک روزنه نجات برای خویش باقی نمی گذارند مانند بیماری هستند که طبیب وی را

ص:73


1- آل عمران 7و8
2- آل عمران 8

جواب کرده و از او قطع امید شده است.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (1)

آنان که کافر شدند برایشان تفاوتی نکند بترسانی یا نترسانی در هر صورت ایمان نمی آورند.

خداوند بر دل هایشان مهر زده و بر گوش و چشم هایشان حجاب است و برای آنان عذابی بزرگ است

کافرانی که دست از دشمنی و عناد بردارند و قبول دین کنند راه نجات دارند چنانکه خداوند درباره ملکه سبا می فرماید

قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (2)

ملکه گفت پروردگارا! بر نفس خویش ظلم کرده ام و اینک با سلیمان تسلیم پروردگار جهانیان گردیدم.

امام علیه السلام آخرین مورد را در این بحث به اقسام شک اختصاص داده است.

وَ الشَّکُّ عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی التَّمَارِی وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَیْدَناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلَی عَقِبَیْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّیَاطِینِ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ هَلَکَ فِیهِمَا

و شک نیز بر چهار پایه است جدل کردن، هول و وحشت، دودلی و تسلیم حوادث شدن.

پس هر که به مجادله عادت کرد از شب تاریک شبهات بیرون نیامد و آنکه هر چه پیش رویش بیاید بترسد سیر قهقرایی خواهد کرد و هر که دو دلی و تردید با او باشد پاهای شیاطین او را پایمال کنند و آنکه به نابود کردن دنیا و آخرت تن دهد هر دو جهانش را بر باد خواهد داد.

1-پایه اول شک (تماری) یعنی جدال در گفتار است و هر که جدال و نزاع را عادت خود قرار داد از تاریکی شبهات بیرون نخواهد آمد.

ص:74


1- بقره 7و7
2- نمل 44

آدم شکاک چون نمی خواهد حرف و حرکت خود را ترک کند بر حرف خود می ایستد تا سر حد جدال و نزاع و همین باعث می شود تا پایان عمر در شک و تردید بماند و رفع شبهه از او حاصل نگردد.

امام باقر علیه السلام در تفسیر این کلام خداوند که فرموده:

اَمَّ الَّذینَ فِی قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَتهُم رِجساً اِلی رِجسِهِم

اما کسانی که در دل هایشان بیماری است پلیدی بر پلیدیشان بیفزود فرمود:

شَکّاً اِلی شَکِّهِم (1)

یعنی شکی بر شک آنها!

مولایمان علی علیه السلام فرمود:

شَرُّ القُلوبِ الشّاکُّ فِی ایمانِهِ

بدترین دل ها دلی است که در ایمان خود شک کند.

کسی که در مقام معالجه خود باشد در همان ابتدای کار و هنگامی که درباره یکی از مسائل اعتقادی و دینی شک می کند از کارشناسان دینی و معارف اهلبیت علیهم السلام درخواست کمک می کند تا از او رفع شبهه و شک کنند و بر فکر و تشخیص خود اصرار نمی نورزد چون همان بزرگوار فرمود الشَّکُّ کُفرٌ (2) (عاقبت) شک کفر است.

2-پایه دوم شک هول و وحشت است و هر که گرفتار هول ووحشت شود سیر قهقرایی خواهد کرد هول و ترس سبب می شود که راه ترقی و تعالی بر انسان بسته شود ترسوها نه در دنیا رشد دارند و نه از جهت معنوی و آخرت ارتقاء و مقام پیدا می کنند.(3)

3-پایه سوم شک دودلی است و هر که دودلی و تردید بر او حاکم شود پایمال شیاطین خواهد شد بهترین نقطه ضعف انسان برای شیطان دودلی و تردید است زیرا از این طریق می تواند فرد شکاک را سرگرم کند و از همین راه او را بکشاند به جایی که در همه موارد شک کند و تا سر حد کفر پیش رود. مولایمان علی علیه السلام به

ص:75


1- تفسیر نورالثقلین ج2 ص286
2- غرر الحکم 5744 و 108
3- غرر الحکم 5744 و 108

مردی که عرض کرد من به کتاب خدا دچار شک شده ام فرمود مادرت به عزایت نشیند چگونه در کتاب نازل شده الهی شک کرده ای ؟ همانا کتاب خدا برخی از آن برخی دیگرش را تصدیق می کند و هیچ قسمتی از آن قسمت دیگرش را تکذیب نمی کند اما به تو عقل روزی نشده که از آن بهره بگیری. (1)

4-پایه چهارم شک تسلیم حوادث شدن است و هر که تسلیم شود در واقع دنیا و آخرت خود را تباه کرده و هر دو جهانش را بر باد داده است. شک وقتی به جان انسان می افتد توان و نیرو را از او میگیرد و به عبارتی قدرت مقابله با حوادث از او سلب می شود و در نتیجه خسته شده گاه همه واجبات را ترک کرده و اراده هیچ کاری به ویژه معنوی و روحانی را ندارد در نتیجه می شود مصداق این آیه شریفه :

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (2)

بعضی از مردم خدا را فقط با زبان عبادت می کنند وقتی خیری به آنها نمی رسد اطمینان پیدا می کنند و هنگامی که گرفتار ناراحتی ها می شوند از دین برگشته و منقلب می شوند در نتیجه در دنیا و آخرت زیانکار می گردند این است زیان آشکار.

ملاحظه فرمودید که امام علیه لاسلام پایه چهارم شک را این گونه تشریح فرمود:

وَ مَن استَسلَمَ لِهَلَکَهِ الدُّنیا وَ الآخِرَهِ هَلَکَ فیها

و آن کسی که تسلیم حوادث گردد و به تباهی دنیا و آخرت گردن نهد هر دو جهان را از کف خواهد داد.

برتری خیر بر کار خیر و بدتر بودن بدکار از بدی:

سی و یکم- فاعِلُ الخَیرِ خَیرٌ مِنهُ فاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنه

کننده کار خیر از خود خیر بهتر و کننده کار بد از بدی بدتر است.

ص:76


1- توحید صدوق ص 255
2- حج 11

در رتبه بندی و ارزش گذاری بی شک رتبه و ارزش کننده کار خیر از عمل خیر بیشتر است همان طور که کننده کار بد از عمل بد بدتر است چون جایگاه انسان از هر چیزی در عالم بیشتر مورد توجه است همیشه این سوال برای بندگان خداوند تبارک و تعالی مطرح است که چرا خداوند پس از خلقت کهکشان ها و آسمان ها و موجودات بزرگ و شگفت آور خلقت تعبیری مثل خلقت انسان نداشته است بی تردید به خاطر عظمت این موجود برتر بوده است.

فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (1)

بزرگ است خدای یکتا که بهترین آفریدگاران است.

پروردگار تاج کرمنا بر سر انسان گذاشته و او را بر اکثر موجودات فضیلت بخشیده از نظر قدرت در احسن قوام است البته اگر قدر منزلت و جایگاه خود را نداند و فاعل شر شود از خود شر پست تر خواهد شد به این دو مورد قرآنی توجه کنید.

وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا(2)

ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و در خشکی و دریا سیرشان دادیم و از چیزهای پاکیزه روزی شان کردیم و بر بسیاری از آفریده های خویش آنان را برتری کامل دادیم.

این شهر امن [و امان] (3) لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ(3)

ما انسان را در بهترین شکل آفریدیم آنگاه او را سفله سفلگان کردیم.

سی و دوم -کُن سَمحاً و لا تَکُن مُبَذِّراً و کُن مُقَدِّراً و لا تَکُن مُقَتَّراً

سخاوتمند باش ولی نه در حد اسراف میانه رو باش ولی سختگیر مباش.

ص:77


1- مومنون 14
2- اسرا 70
3- التین 4

کلام امام علیه السلام برگرفته از این آیه شریفه است:

وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامً(1)

آنانی که هنگام انفاق و بخشش زیاده روی نکنند و همچنین بخل نورزند بلکه میان این دو صفت حد وسط را اختیار نمایند.

اگر در زندگی مرزها رعایت شود هیچ گاه انسان از حد اعتدال خارج نمی گردد در همین موضوع بخشش گاه مشاهده شده بعضی تمام اموال خود را در زمان زنده بودن انفاق می کنند و خانواده خویش را از ارث محروم می نمایند قطعا کارشان اشتباه است.

ولید بن صبیح گفت محضر امام صادق علیه السلام بودم مرد سائلی آمد چیزی درخواست کرد حضرت به او دادند دیگری آمد باز عطا فرمود سومی آمد حضرت فرمود خداوند به تو وسعت دهد به من فرمود اگر کسی مالی مثلا به مقدار چهل یا سی هزار درهم داشته باشد همه آنها را در مورد حقی صرف کند به طوری که چیزی برایش نماند این شخص از جمله سه نفری است که دعایش مستجاب نمی شود. عرض کردم آنها کیانند فرمود: یکی کسی که همه اموالش را در راه خداوند صدقه بدهد پس از تمام کردن بگوید:

الّلهُمَّ الرزُقنی

خدایا مرا روزی عنایت کن! به او گفته می شود ما تو را روزی دادیم. (2)

امام حسن عسکری علیه السلام می فرمود:

اِنَّ للسَّخاءِ مِقدارٌ فَانِ زادَ عَلَیهِ سَرَفٌ (3)

جود و سخا اندازه ای است اگر از آن تجاور کند اسراف است.

امام علیه السلام در فراز دوم فرمایش خود فرمود:

کُن مُقَدِّرً و لا تَکُن مُقتَرّاً

میانه رو باش و سختگیر مباش نمونه روشن بیان امام علیه السلام در خرج کردن برای

ص:78


1- فرقان 67
2- کشکول بحرانی ج2 ص 49
3- بحار ج 17 ص218

خانه و خانواده است که نه سختگیری و بخل درست است و نه ولخری و اسراف کاری.

امام رضا علیه السلام فرمود:

وَ لیَکُن نَفَقَتُکَ عَلی نَفسِکَ وَ عَیالِکَ قَصداً (1)

نسبت به مصارف مالی درباره خود و خانواده ات معتدل و میانه رو باش.

توانگری در ترک آرزوهاست:

سی و سوم- اَشرَفُ الغِنی تَرکُ المُنی:

برترین توانگری و بی نیازی در ترک آرزوهاست.

آرزوهای طولانی آدم را در بند می کند و چون به اکثر آنها نمی رسد نیرو و توانش را می گیرد و برعکس ترک آرزوها سبب می شود فکر و اندیشه آزاد باشند زنجیره های اسارت پاره شده شخص قدرت پرواز و سیر به منازل بالای سلوک الی الله پیدا کند پشت سر گذاشتن حجاب ها و رسیدن به نور معرفت پروردگار و هدف آفرینش بستگی به نوع آرزوهای ما دارد هر چه کمتر گرفتار خواسته های نفسانی خویش باشیم توانگری و بی نیازی بیشتری را برای تعالی و ترقی احساس می کنیم همان طور که بعضی به خاطر آرزوهایشان زمین گیر و بی حرکتند و روی سعادت را به خود نخواهند دید.

خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمود: ای موسی آرزوهایت را در دنیا طولانی مکن که گرفتار قساوت قلب می شوی و کسی که دارای قساوت قلب باشد از من فاصله دارد. (2)

آنانکه روی دنیا با چشم عقل دیدند***چون صید تیر خورده از دام وی رمیدند

آن طائران لاهوت ناسوتشان مکان شد ***آخر قفس شکستند سوی وطن پریدند

ص:79


1- مستدرک الوسائل ج2 ص 423
2- بحار ج 77ص31

مواضع تهمت:

سی و چهارم- مَن اَسرَعَ اِلَی النّاسِ بِما یَکرَهُونَ قالوا فِیهِ ما لا یَعلَمُون

هر که در انجام کاری که مردم آن را زشت می دانند شتاب کند آنان چیزهایی را که نمی دانند درباره اش می گویند.

در تقسیم بندی آحاد جامعه به گروهی برمیخوریم که از نظر رفتاری کارهایی از آنها سر می زند که توده مردم خوش ندارند و همین باعث می شود که قدر و منزلتشان پایین آمده و بی آبرو می شوند در نتیجه زبان مردم را علیه خود باز کرده و مردم چیزهایی که نمی دانند و جزء شایعات است درباره ایشان می گویند. در واقع خود سبب می شوند که بیش از آنچه را که از کارهای خلاف انجام داده اند درباره آنها گفته شود.

وقتی کسی در محله و منطقه ای به عنوان یک شخص خلافکار معروف شد منتظر اتهاماتی باشد که از کارهای خلافش سرچشمه می گیرد تا حدی که تا پایان عمر تطهیر چنین آدمی و کسب آبرو بسیار دشوار و گاهی غیرممکن است.

آنکه به بیان امام علیه السلام برای کار خلاف شتاب می کند بی ناموسی می کند اعتیاد وشرب خمر و آزار و شرارت سرلوحه کارهای روز و شب اوست توقع نداشته باشد قضاوت مردم و دید آنها نسبت به او مثبت باشد. اضافه کنم که آدم های بسیار بد و شروری بودند که یکباره همه کارهای خلاف خود را ترک کردند مانند فضیل بن عیاض ها که قطاع الطریق بودند توبه واقعی نموده و جبران لغزش های خویش نموده و در باقیمانده عمر اصلاح شدند و به قول سعدی:

مگر ز مدت عمر آنچه مانده دریابی ***که آنچه رفت به غفلت دگر نیاید باز

چنان مکن که به بیچارگی فرو مانی***کنون که چاره بدست اندرست چاره بساز

ز عمرت آنچه به بازیچه رفت و ضایع شد***گرت دریغ نیامد بقیت اندر باز

ص:80

چه روزهات به شب رفت در هوا و هوس***شبی به روز کن آخر به شکر و ذکر و نماز

بر آر اشک تضرح ببار اشک ندم***ز بی نیاز نخواه آنچه بایدت به نیاز

سر امید فرود ار و روی عجز بمال ***بر آستان خداوندگار بنده نواز

همان گرامی فرمود:

فَاستَدرِکوا بَقِیَّهَ اَیّامِکُم وَ اصبِروا لَها اَنفُسَکُم (1)

پس بقیه عمر خود را دریابید و در روزهای باقیمانده عمر شکیبایی برای اصلاح نفس و کارهای خویش پیش گیرید.

ضرر آرزوهای طولانی

سی و پنجم -مَن اَطالَ الاَمَلَ اَساءَ العَمَلَ:

هر که آرزویش را طولانی کند به کاری زشت مبتلا خواهد شد.

عوارض و آفات آرزوهای دراز برای کسی پوشیده نیست همه خوب می دانند وقتی انسان خارج از محدوده عمرش هوس و ارزو کند بناچار باید به حرام بیفتد و از راه های نامشروع کسب درآمد کند تا بتواند به انگیزه ها و دلم می خواهدهای دور و دراز خویش پاسخ دهد. یکی از آفات آرزوی طولانی از یاد بردن جهان آخرت و مبهوت دنیا شدن است همان بزرگوار فرمود:

اَمّا طُولُ الاَمَلِ فیُنسی الآخِرَهَ (2)

اما آرزوی دراز آخرت را از یاد آدمی می برد.

و نیز فرمود:

اَکثَرُ الناّسِ اَمَلاً اَقَلُّهُم لِلمَوتِ ذِکراً (3)

ص:81


1- نهج البلاغه خطبه 85
2- کافی ج2 ص336
3- غرر الحکم 3053

کسی که بیش از همه آرزو دارد از همه کمتر به یاد مرگ است

به راستی وقتی کسی باور کند می میرد و مرگ هم بی خبر می اید آرزوهایش را محدود می کند و چون عتقد به جهان آخرت است به کارهای زشت دست نمی زند زیرا نیز باور دارد که باید مواخذه شود و در هنگام سنجش اعمال راه فراری ندارد. بیاموزیم از رسول اعظم اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله که می فرمود: سوگند به آن که جان محمد در دست اوست چشم به هم نزدم مگر آنکه پنداشتم پلک هایم به هم نمی رسند و خداوند جان مرا می ستاند.(1)

حفظ کرامت و عزت انسانی:

سی و ششم- وَ قَد لَقِیهُ عِندَ مَسیرهِ الی الشّام دَهاقینُ الاَنبارِ فَتَرَجَّلوا لَه و اشتَدُّوا بَینَ یَدَیهِ ما هذا الَّذی صَنَعتُموهُ فَقالوا: خُلُقٌ مِنّا نُعظِمُ بِهِ اُمَراءنا فقالَ: واللهِ ما یَنتَفعُ بِهذا اُمَراوُکُم وَ اِنَّکُم لَتَشُقُّونَ عَلی اَنفُسِکُم فِی دُنیاکُم وَ تَشقَونَ بِه فِی آخِرَتِکُم. و ما اَخسَرَ المَشِقَّهَ وراءها العِقابُ و اَربَحَ الدَّعَهَ مَعَها الامانُ مِنَ النّارِ!

وقتی دهقانان شهر انبار امام علیه السلام را در هنگام رفتن آن حضرت به شام دیدند به خاطر آن بزرگوار پیاده شدند و پیشاپیش حضرت دویدند فرمود: این چه کاری است که انجام می دهید؟ گفتند: این از رسوم ماست که بدین طریق امیران خود را بزرگ می شماریم و احترام می کنیم فرمود: به خدا قسم که امیران شما از این عمل سودی نمی برند و شما در دنیای خویش خود را ازار می دهید و در آخرتتان بدبخت می گردید و چه زیانکاری بزرگی است زحمت و رنجی که عذاب الهی را دنبال داشته باشد و چه راحتی و آسایش خوبی است آن راحتی و آسایش که همراه آن ایمنی از آتش جهنم باشد.

امام علیه السلام می آموزد تا کرامت انسان محفوظ بماند و تواضع و احترام به امیران در حدی نباشد که عزت و شان مردم پایمال شود. از بیان آن بزرگوار نیز استفاده

ص:82


1- بحار ج73ص109

می شود که بعضی احترامات و حرکات سبب عجب و غرور امیران می گردد.

ابوامامه می گوید:

اِنَّ النَّبِیَّ صَلی الله علیه و آله خَرَجَ اِلی البقیعِ فَتَبِعَهُ اصحابُهُ فَوقَفَ وَ اَمرَهُم اَن یَتَقَدَّموا ثُمَّ مَشی خَلفَهُم فَسُئِلَ عَن ذلِکَ فَقالَ: اِنَّی سَمِعتُ خَفقَ نِعالِکُم فَاشفَقتُ اَن یَقَعَ فِی نَفسی شییءٌ مِنَ الکِبرِ (1)

پیامبر به طرف بقیع رهسپار شد اصحاب حضرت در پی او به راه افتادند پیامبر ایستاد و به آنها دستور داد جلو بروند و آنگاه خود در پی آنها حرکت کرد علت را پرسیدند فرمود: من صدای کفش های شم را شنیدم و ترسیدم چیزی از تکبر به وجودم راه یابد.

پناه بر خدا! اگر رسول الله صلی الله علیه و آله با آن همه عظمت روحی چنین احساس خطری کند انسان های معمولی چقدر در خطر عجب و غرور هستند و در تاریخ و زندگی بشر چه انسان های بی شماری را می شناسیم که به خاطر اقبال مردم و راه افتادن آنها پشت سرشان جوگیر شدند و غرورشان نابودشان کرد.

همان بزرگوار می فرمود:

اَنَا عَبدٌ اِبنُ عَبدٍ اَجلِسُ جِلسَهَ العَبدِ وَ آکُلُ اَکلَ العَبدِ اِنّی قَد اُوحِیَ اِلَیَّ اَن تَواضَعُوا وَ لا یَبغِی اَحَدٌ عَلی اَحَدٍ (2)

من بنده و بنده زاد هستم مانند بنده می نشینم و مانند بنده غذا می خورم به من وحی شده است که فروتن باشید و کسی بر کسی گردنفرازی نکند.

عقل ، حماقت، عجب، خلق نیکو:

سی و هفتم- قال علیه السلام لابنِهِ الحَسَنِ علیه السلام: یا بُنَیَّ اِحفَظ عَنِّی اَربعاً و اَربَعاً لا یَضُرُّکَ ما عَمِلتَ مَعَهُنَّ اِنَّ اَغنَی الغِنی العَقلُ و اَکبَرَ الفَقرِ الحُمقُ وَ اَوحَشَ الوَحشَهِ العُجبُ وَ اَکرَمَ الحَسَبِ حُسنُ الخُلقِ

امام علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود: فرزندم چهار چیز را از من به یاد داشته

ص:83


1- کنز العمال-8878
2- کنز العمال 7797

باش و چهار چیز به خاطر بسپار که اگر آنها را به کار بندی ضرر نخواهی کرد ارزشمندترین سرمایه ها عقل است بزرگ ترین بینوایی ها حماقت است وحشتناک ترین مسائل ترسناک عجب و خودپسندی است و گرامی ترین شرافت ها خلق نیکوست.

1-ارزشمندترین سرمایه عقل است

تمام ثروت های دنیا اگر د راختیار یک نفر باشد و او از نعمت عقل و اندیشیدن محروم گرفتار فقر محض است و برعکس آنکه برخوردار از نعمت بزرگ عقل است می تواند هر نوع ثروتی را اعم از مادی یا معنوی برای خود کسب کند.

امام حسن علیه السلام فرمود:

لا غِنی اَکبَرُ مِنَ العَقلُ (1)

هیچ ثروتی بالاتر از عقل نیست.

کارگشایی عقل آنقدر وسیع و دامنه دار است که تمام ابعاد زندگی مادی و معنوی ما را در بر میگیرد و به کمک این نعمت بزرگ می توان گره ها را باز کرد و به ژرفای این عالم و عوالم دیگر پی برد چنانکه مولایمان علی علیه السلام فرمود:

لا یُستَعانُ عَلی الدَّهرِ اِلّا بّالعَقل (2)

در برابر حوادث روزگار جز از عقل کمک نتوان گرفت چون عقل اول چیزی است که خداوند آفریده و جزء اسرار آفرینش است و کسی را به کنه و حقیقت او راهی نیست.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:

اِنَّ اللهَ خَلَقَ العَقلَ مِن نورٍ مَخزونٍ مَکنونٍ فِی سابقِ علمِهِ الَّذی لَم یطَّلع عَلَیهِ نَبِیٌّ مُرسَلٌ وَ لا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ (3)

خداوند عقل را از نوری آفرید که در علم ازلی و اندوخته و نهفته بود وهیچ پیامبر و مرسلی و هیچ فرشته مقربی از آن اطلاع نداشت.

ص:84


1- کشف الغمه ج2 ص 198
2- مطالب السوول ص50
3- بحار ج1 ص 107

البته در روایات تعریف های متفاوتی از عقل شده اما اینکه حقیقت و ذات آن چیست و ایا امکان دارد به وسیله همان عقل که قوه دراکه را در دل خود دارد می توان به کنه آن پی برد جواب منفی است.

2-بزرگترین بینوایی ها حماقت است:

حماقت یعنی کم عقلی احمق به کسی می گویند که یا از نظر ساختمان خلقت کم دارد و این عقب افتادگی برای او مادرزاد است و یا در اثر غلبه رذایل اخلاقی اجازه تفکر و استفاده از عقل داده نمی شود چنانکه غضب و شهوت مانع کار عقل می شوند و هنگام طغیان غضب و شهوت کارهای احمقانه از اشخاص سر می زند.

بهر تقدیر حماقت بینوایی و فقر بزرگی است که باعث خسارت به شخص احمق و اطرافیان وی می شود.

همان گرامی فرمود:

فَقرُ الحُمقِ لا یُغنِیهِ المال (1)

فقر حماقت را ثروت برطرف نمی کند آن بزرگوار هشدار می دهد که:

عَدُوُّ عاقِلٌ خَیرٌ مِن صَدیٍق اَحمَقَ (2)

دشمن عاقل بهتر است از دوست کم عقل و احمق!

3-وحشتناک ترین مسائل ترسناک عجب و خودپسندی است.

آدم های بی عمل و یا کم عمل اکثر خود را شرمنده خدا می دانند و امید به عفو و بخشش الهی دارند ولی کسانی که دائم به عبادت و آداب و سنن الهی مشغولند در خطر لغزشی هستند که تمام اعمالشان را تباه می کند و ضربه ای می خورند که قابل جبران نیست و آن خطر عجب است. بنابراین اهل عبادت و مستحبات و نوافل باید شب و روز خود را به خداوند مقتدر بسپارند و التماس کنند که :

عَبِّدنِی لَکَ وَ لا تُفسِد عِبادَتی بالعُجبِ

پروردگارا مرا به عبادت و بندگی خودت رام ساز و عبادتم را به عجب تباه مگردان.

ص:85


1- غرر الحکم 6549
2- بحار ج78 ص12

خیلی وحشتناک است که انسان یک عمر خدا را بندگی کند ولی رذیله عجب سبب سقوط او شود چنانکه شیطان پس از هزاران سال عبادت عجب و خودپسندی چنان وی را از مقام قرب الهی ساقط کرد که سنبل رذالت و خباثت گردید.

4-گرامی ترین شرافت ها خلق نیکوست:

چه افراد سرشناس و خانواده داری که به خاطر بدخلقی و رفتار تند و تیزشان بی هویت و مطرود شدند و به افراد غیرمعروف و ناآشنا که به علت خوش خلقی و برخوردهای صمیمانه خود محبوب جامعه گردیدند.

وقتی از امام صادق علیه السلام از اندازه حسن خلق پرسیدند فرمود: با مردم مهربانی و لطف کنی و با آنها پاکیزه سخن گویی و با رویی شادان با آنها روبرو شوی(1)

شرافت حسن خلق تا حدی است که باعث آبادانی شهرها و طول عمر انسان می شود.

همان بزرگوار فرمود:

البِرِّ وَ حُسنُ الخُلقِ یَعمُرانِ الدِّیارِ و یَزیدانِ فِی الاَعمارِ (2)

یا بُنَیَّ اِیّاکَ و مُصادَقَهَ الاَحمَقِ فَاِنَّهُ یُریدُ اَن ینفَعَکَ فیضُرُّکَ و ایّاکَ و مُصادَقَهَ البَخیلِ فَاِنَّهُ یَقعُدُ عَنکَ اَحوَجَ ما تَکونُ اِلَیهِ وَ اِیّاکَ و مُصادَقَهَ الفاجِرِ فَاِنَّهُ یبیعُکَ بالتافِهِ و ایّاکَ و مُصادَقَهَ الکَذّابِ فَاِنَّهُ کالسَّرابِ یُقَرِّبُ عَلَیکَ البَعیدَ و یُبَعِّدُ عَلَیکَ القَریبَ

فرزندم از معاشرت با احمق پرهیز کن که او اراده می کند تا به تو سود برساند ولی به تو ضرر می زندو پرهیز کن از مصاحبت با بخیل که تو را باز می دارد به آنچه که به آن سخت نیازمند هستی. و پرهیز کن از دوستی با انسان تبهکار که به اندک بهایی ترا بفروشد و نیز پرهیز کن از رفاقت با دروغگو که او همانند سراب است دور را

ص:86


1- کافی ج2 ص103
2- وسایل ج 2 475

برایت نزدیک و نزدیک را برایت دور جلوه می دهد از مجموع فرمایشات امام علیه السلام این نتیجه به دست می آید که انسان متعهد و بیدار باید در برقراری رفاقت ها و پیوند دوستی ها دقیق و حساس باشد تا مبادا دارایی های معنوی و حتی مادی خود را از کف بدهد. ملاحظه فرمودید که امام علیه السلام فرزند خویش را از هم نشینی و رفاقت این چند گروه برحذر داشتند احمق بخیل تبهکار دروغگو و در ضمن ما را از ضررهایی که از ناحیه این چهار گروه می رسد آگاه ساختند تا جای هیچ گونه ابهام و اشتباهی باقی نماند امید می رود که نصایح آن بزرگوار در زندگی ما موثر افتد و هشدارهای آن حضرت را جدی بگیریم.

با ضرر به واجبات و عمل به مستحبات قرب به خدا حاصل نشود:

سی و هشتم- لا قُربَهَ بِالنَّوافِلِ اِذا اَضَرَّت بِالفَرائِضِ

در صورتی که به واجبات شخص ضرر وارد شود با مستحبات و نافله ها به خدا نزدیک نخواهد شد.

اولویت با واجبات است مثال های خانوادگی و اجتماعی فراوانی برای بیان امام علیه السلام هست که بر عکس اولویت را به حواشی و مستحبات داده به فرع مشغول شده و از اصل مانده اند. مثل آنکه اطاعت پدر و مادر واجب است در صورتی که ما را امر به گناه و یا ترک واجب نکنند. حالا اگر فرزندی به خاطر یک عمل مستحب بخواهد فرمان پدر و مادر را زیر با بگذارد مطمئن باشد که به خدا نزدیک نخواهد شد مثال دیگر تشکیل مجالس و محافل دینی است مثل عزاداری ها و اجتماعاتی که در حسینیه ها و خانه ها برقرار می گردد بارها اتفاق افتاده تا ساعاتی از شب ادامه یافته که به طور قطع و یقین نماز صبح شرکت کنندگان قضا شده و یا نماز مغرب و عشا و یا ظهر و عصر را به خاطر برگزاری مراسم به تاخیر انداخته تا جایی که وقت نماز گذشته و قضا شده است معلوم است که بانجام عمل مستحب در صورتی که به واجب صدمه وارد شود قرب به حضرت معبود حاصل نخواهد شد.

ص:87

باز در همین زمینه بعضی به اعتراف خود مبلغ بالایی خرج تشکیلات سیدالشهدا علیه السلام می کنند اما حق واجب یعنی خمس و زکوه و یا حق الناس و مال مردم را نمی دهند این قشر از جامعه نیز مشمول کلام مولایمان علی علیه السلام می شوند و از این نمونه ها فراوان است که در اینجا امکان پرداختن به همه موارد نیست!

عاقل زبانش پشت دل او و دل احمق پشت زبان اوست:

سی و نهم -لِسانُ العاقِل وَراءَ قَلبِهِ وَ قَلبُ الاَحمَقِ وَراءَ لِسانِهِ:

زبان انسان عاقل پشت دل اوست و دل آدم احمق پشت زبان اوست.

سید رضی که رضوان خدا بر او باد به خاطر اهمیت این فرمایش امام علیه السلام پس از نقل حدیث می گوید: این سخن از معانی نیکو و شگفت انگیزی است و مقصود از آن این است که عاقل تا با فکر خود به مشورت نپردازد سخنی نمی گوید و نادان هر چه از دهانش بیرون آید و لغزش های ناگهانی که در سخنش رخ می دهد بر مراجعه به فکر و اندیشه خالص و پاک او سبقت می گیرد پس گویی زبان انسان عاقل پیرو قلب و قلب آدم نادان و احمق پیرو زبان اوست.

و چقدر خوب است که برای گفتنی هایمان وقتی برای اندیشیدن بگذاریم تا از لغزش در امان باشیم و بعد از گفتن اظهار ندامت و پشیمانی نکنیم.

همان بزرگوار توصیه می کند:

فَکِّر ثُمَّ تَکَلَّمُ تَسلِمُ مِنَ الزَّلَلِ (1)

اول فکر کن بعد سخن بگو تا سلامت از لغزش باشی.

علت اصلی غیبت ها و تهمت ها و فحش و ناسزاها و سخن چینی ها و زخم زبان ها و امثال این ها سخنه گفتن بی مطالعه و بدون دقت است اگر مثل خوردن غذا ابتدا اندیشه کنیم که چه می خوریم مبادا مسموم و آلوده به میکروب باشد و از خوراکی های غیر استاندارد استفاده نمی کنیم در حرف زدن هم سخنان غیر استاندارد نزنیم که باعث آزرده شدن روح و قلبشان شود و دیگران را هم به زحمت

ص:88


1- غرر الحکم ص 518

نیندازیم.

رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمود:

نِجاهُ المومِنِ فِی حفظِ لِسانِهِ (1)

رستگاری مومن در محافظت از زبان اوست.

یکی از وسایل پاک شدن از گناه بیماری است:

چهلم - لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِی عِلَّةٍ اعْتَلَّهَا: جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ وَ لَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ وَ یَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِی الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَیْدِی وَ الْأَقْدَامِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ:

امام علیه السلام این بیانات را به یکی از یارانش که در بستر بیماری افتاده بود فرمود: خداوند آنچه از این بیماری به تو نصیب کرده وسیله ای برای پاک شن تو از گناهانت قرار داده است که البته بیماری برای انسان اجر و مزدی نخواهد داشت ولی این نتیجه را دارد که گناهان را پاک کند و آنان را همانند برگ درختان فرو می ریزد و به تحقیق اجر و مزد انسان در گرو گفتار به زبان و عمل با دست و پای اوست و خداوند هر کدام از بندگانش را که بخواهد به خاطر نیت پاکشان و باطن صالحشان به بهشت می برد.

بیماری و به طور کلی بلا و مصیبت برای گنهکار همان طور که امام علیه لاسلام فرمود سبب ریزش گناهان و آمرزش پروردگار می شود البته در صورتی که مومن باشد و شکیبایی را پیشه خود سازد و حرفی نزند که نشان از اعتراض و کفر باشد.

همان گرفتاری ها برای اولیاء خدا و ابرار سبب ارتقاء و رفعت مقام است چنان که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

ما کَرُمَ عَبدٌ عَلی الله اِلّا ازدادَ عَلَیهِ البَلاءُ (2)

بنده ای نزد خدا گرامی نشد مگر آنکه بلا و گرفتاری او فزونی یافت.

ص:89


1- کافی ج 2 ص144
2- دعائم السلام ج1 ص241

هر که در این بزم مقربتر است***جام بلا بیشترش می دهند

امام علیه السلام طبق توضیح مرحوم سید شریف رضی برای بیماری ها آمرزش گناهان قرار داده که در واقع عوض رنج بیماری است ولی ثواب و پاداش را به عمل و کارهای مثبتی که شخص مومن انجام می دهد اختصاص داده است.

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

مطالب و مقالات مرتبط

زندگی و شخصیت حضرت شهربانو مادر امام سجاد علیه السلام حلقۀ وصل ایران و اسلام
امید حرم: زندگی حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام
خلاصۀ زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
نگاهی به زندگی حمزة بن عبدالمطلب (سیدالشهداء)
گفتگوی دیار آفتاب با حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی پیرامون زندگی امام جواد علیه السلام
نگاهی به زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
امام رضا علیه السلام - زندگی و اقتصاد.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله بهترین اسوه و الگوی زندگی یک مسلمان
گذری بر زندگی امام حسن عسکری علیه السلام
نگاهی به زندگی حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام
نگاهی کوتاه به زندگی امام جواد علیه السلام
زندگی حضرت فاطمه (س) دردوران بعد از رحلت پیامبر (ص)
تاریخ زندگی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
پیامهای زندگی حقیقی
خلاصه ای از زندگی نامه حضرت ابالفضل العباس(ع)
حدیث شریف کساء
چهل حدیث سیره نبوی
نقش امام سجّاد(ع) در تدوین حدیث و فقهِ شیعه
چهل حدیث مهدوی
سیره حسنی : ترجمه و توضیح چهل حدیث درباره سیره امام حسن مجتبی علیه‌ا‌لسلام

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی