مطالبي پيرامون زندگاني حضرت امام رضاعليه‏السلام

بازدید : 4158
زمان تقریبی مطالعه : 14 دقیقه
تاریخ : 28 دی 1390
مطالبي پيرامون زندگاني حضرت امام رضاعليه‏السلام

زندگاني حضرت امام رضاعليه‏السلام

 

 

 آوردن امام رضا(ع) از مدينه به مرو

يكي از مسلّمات تاريخ اين است كه آوردن حضرت رضا از مدينه به مرو، با مشورت امام و با جلب نظر قبلي امام نبوده است. يك نفر ننوشته كه قبلاً در مدينه مكاتبه يا مذاكرهاي با امام شده بود كه شما را براي چه موضوعي ميخواهيم و بعد هم امام به خاطر همان دعوتي كه از او شده بود و براي همين موضوع معين حركت كرد و آمد. مأمون امام را احضار كرد بدون اينكه اصلاً موضوع روشن باشد. در مرو براي اولين بار موضوع را با امام در ميان گذاشت. نه تنها امام را، عده زيادي از آل ابي طالب را دستور داد از مدينه، تحت نظر و بدون اختيار خودشان حركت دادند و به مرو آوردند. حتي مسيري كه براي حضرت رضا انتخاب كرد يك مسير مشخصي بود كه حضرت از مراكز شيعهنشين عبور نكند، زيرا از خودشان ميترسيدند. دستور داد كه حضرت را از طريق كوفه نياورند، از طريق بصره و خوزستان و فارس بياورند به نيشابور. خط سير را مشخص كرده بود.

منظور از ضامن آهو كيست ؟

اين تعبير در مورد حضرت امام رضا ( ع ) به كار مي رود .در روايتي آمده است : روزي يك نفر شكارچي نوزاد آهويي را شكار كرد .مادرش نزد آن حضرت آمده و استمداد جست. امام ( ع ) از شكارچي درخواست كردند كه فرزند او را رها كند و او چنين كرد.

گفته اند: حضرت رضا(ع)از منطقهء بياباني عبور مي كردند, كه ناگهان صدايي به گوشش رسيد و متوجه شدند صداي آهويي است كه در دست صيادي گرفتار است و از آن بزگوار استمداد مي كند. نزديك رفتند. آهو سلام كرد و عرضه داشت : يابن رسول اللّه ! بچه هايم گرسنه اند و از من اطلاعي ندارند. از صياد بخواهيد اجازه بدهد بروم به آن ها شير بدهم و از جريان آگاه شان سازم و زود بر گردم .

حضرت , جريان را با صياد در ميان گذاشت . صياد با تعجب گفت : مگر چنين چيزي امكان دارد؟! آهويي از چن صداد آزاد شود و برود و برگردد!

امام در پاسخ فرمود: من ضمانت مي كنم به جاي او آهوي ديگر يا قيمتش را بپردازم .

صياد موافقت نمود. آهو رفت و پس از مدتي صيّاد با كمال ناباوري متوجّه شد آهو به اتفاق بچه هايش آمدندوخود را به پاي حضرت انداختند و اظهار تشكر و قدرداني نمودند.

صيدا از ديدن اين صحنه بسيار شگفت زده شد و آهو را به حضرت بخشيد و خودش هم از مريدان حضرت شد.

امام (ع)آهو راآزاد كردند و رفتند. از اين رو به حضرت لقب ضامن آهوداده اند

 

 

نام همسر حضرت رضا(ع) و مادر امام جواد(ع)

نام مادر امام جواد عليه السلام «سبيكه» بود و امام رضا عليه السلام او را خيزران ناميد. سبيكه از خاندان ماريه قبطيه مادر ابراهيم پسر پيامبر اسلام بود و از برترين زنان آن عصر به شمار مي‏رفت. پيامبر اسلام در سخنان خود اشاره به سبيكه كرده بود با اينكه هنوز خبري از اين رويدادها نبود. حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام هم اشاره به اين بانو كرده بود با اينكه اين بانو هنوز به مدينه آورده نشوده بود و در آفريقا زندگي مي‏كرد. امام موسي بن جعفر به يزيد بن سليط فرمود: اگر آن بانو را ديدي سلام مرا به او برسان و همين در عظمت مقام او كافي است كه امام موسي‏الكاظم عليه السلام به او سلام برساند. (منتهي الامال، ج 2، ص 571، چاپ هجرت(

علامه مجلسي در بهار الانوار، ج 50 ص  1 آورده است: مادر امام جواد بَرْده‏اي بود به نام سبيكه و برخي نام او را خيزران گفته‏اند و روايت شده كه او از خاندان ماريه قبطيه است. علامه مجلسي اين مطلب را از اصول كافي آورده است. علامه مجلسي به نقل از مناقب آورده است كه مادر امام جواد برده‏اي بود كه «دُرّة» ناميده مي‏شد و امام رضا عليه‏السلام او را خيزران ناميد و برخي گفته‏اند نام او سبيكه بود و بعضي هم گفته‏اند: نام او ريحانه و كنيه‏اش ام الحسن بود. (بحار الانوار، ج 50، ص 7 ح 8) سبيكه مادر امام جواد از روستايي در مصر به نام مِريسه بود. (همان ص 7(

بر اين اساس مي‏توان گفت: كه نام مادر امام جواد سبيكه و خيزران است و از اهل مصر و از روستاي مِريسه مي‏باشد او را ريحانه و دُره هم گفته‏اند.

 درباره مادر امام جواد عليه اسلام گزارش‏هاي مفصل داده نشده است. علامه در بحار الانوار و شيخ عباس قمي در منتهي آلامال درباره مادر امام جواد عليه السلام روايات زيادي ذكر نكرده‏اند و درايت دو كتاب حتي نسبت به قبر سبيكه مطلبي نياورده‏اند و بر اساس شواهد، قبر سبيكه مادر امام جواد در مدينه است و امام رضا عليه السلام وقتي كه از مدينه رفتند، همسر و اولاد خود را نبردند. بلكه آنان در مدينه ماندند. در كتاب منتخب التواريخ هم درباره قبر سبيكه چيزي ذكر نكرده است.

 

ساده زيستي امام رضا (ع)

1-  امام عليه السلام در تابستان بر روي حصير ودر زمستان روي پلاس مي نشستند البته درمقابل مردم لباس مرتب مي پوشيدند. (1)

2-  هيچ گاه از غلامان وخادمان خود كاري درخواست نمي كرد وبا آنها با ملايمت گفتگو مي كرد

3-  كنيزي را به مأمون فروختند ( دركوفه) ايشان مي گفت : من مدتي در خانه امام رضا عليه السلام بودم ما را به نماز شبانه وعبادت وساده زيستي فرمان مي دادند كه آرزو مي كردم درخانه امام رضا منتقل شوم.(2)

شيوه همه اولياء دوري از تجمل واسراف بوده است زيرا تجمل گرايي وخارج شدن از شئونات براي اهل دنياست.

4-  امام رضا عليه السلام فرمود: ايمان بنده تكميل نمي شود تا اينكه داراي سه خصلت شود:

1)  دين شناس (‌هركس به اندازه ظرفيت خودش)

2)  تقدير در معيشت ومقدار نياز ( اندازه دخل خرج را تنظيم كند)

3)  صبر در مشكلات

در سخني ديگر مي فرمايند :بركسيكه داراي امكانات مي باشدواجب است تا خانواده خود را در رفاه وآسايش قرار دهد.

كتاب رواق نور. آقاي قرائتي

كتاب منتهي الآمال از مرحوم شيخ عباس قمي

كتاب حيات فكري سياسي امامان شيعه از رسول جعفريان

كتاب سيره پيشوايان شيعه از مهدي پيشوايي

جهت مطالعه در احوالات ائمه عليه السلام مفيد است.

 

ولايتعهدي  امام رضا (ع)

هشتمين امام معصوم عليه السلام امام رضا است. اسم ايشان علي ولقب آن بزرگوار رضا است . درسال 148 هجري در مدينه متولد شد. درسن 55 سالگي در سناباد نوغان خراسان ( مشهد فعلي ) به شهادت رسيد . مدت امامت ايشان 20سال بود كه سه سال آخر در خراسان بود . امامت ايشان همزمان با خلافت هارون ومأمون بود كه مأمون در خراسان بود از ايشان دعوت وپيشنهاد ولايتعهدي كرد كه امام (ع) نپذيرفتند . اما مأمون با تهديد ايشان را وادار كرد به پذيرش وحركت بسوي خراسان .در ميان راه قضايايي اتفاق افتاد كه در كتب ثبت شده از جمله در نيشابور حديث مهمي را خواند.

ايشانرا به مرو آوردندلكن ولايتعهدي را پذيرفت البته بشكل مشروط ازجمله در عزل ونصبها دخالت نكنند. هدف مامون ( خليفه عباسي ) از پيشنهاد خلافت :

1-  ايجاد مصونيت از ناحيه امام عليه السلام

2-  فرو نشاندن شورش علويان

3-  مشروعيت ومقبوليت بخشيدن به حكومت خود

4-  تقويت اعتماد مردم

اين دوره همزمان بود با درخشش و دوران طلايي علوم از قبيل : رياضيات وطب ونجوم ‌جبر وحساب ومنطق وفلسفه كه در خيلي از مناظرات امام عليه السلام شركت مي كردند وهمچنين در دربار عباسيان افكار وعقايد خرافي وانحرافي بود كه با سرچشمه وحي مخالفت مي كردند كه امام رضا (ع) از اين هجوم فرهنگي آگاهي كامل داشت.

وبا رهبري حكيمانه اين گرداب وانحراف را ايشان زير نظر داشتندوخنثي مي كردند . جهت اطلاع وآگاهي يبيشتر كتبي را خدمتتان معرفي مي كنيم :

1-  سيره پيشوايان ، مهدي پيشوايي

2-  حيات فكري سياسي امامان شيعه ، رسول جعفريان

3-  منتهي الآمال ،‌مرحوم حاج شيخ عباس قمي

4-  فلسفه امامت ورهبري ، شهيد مطهري و آيت الله ري شهري

5-  بررسي مسائل كلي امامت ، آيت الله ابراهيم اميني

6-  شيعه در اسلام ، علامه طباطبائي

خواندن نماز عيد بعد از قبول ولايتعهدي و سرانجام آن

 

دوتن از نزديكان حضرت رضا(ع) يعني ياسر خادم و ريان بن صلت شرح واقعه را اين گونه نقل كرده‏اند: پس از قبول ولايتعهدي از سوي امام و فرا رسيدن عيد، مأمون به حضرت پيام فرستاد و از وي خواست كه نماز عيد را اقامه فرمايد. امام بر اساس شرطهاي تعيين شده در پذيرش ولايتعهدي (چون اقامه نماز عيد از مظاهر و مصاديق پذيرش حكومت به شمار مي‏رفت) به مأمون پيام داد من را از اين امر معاف كن.

مأمون پيام داد كه مي‏خواهم ولايتعهدي شما تثبيت شود و از سوي ديگر مردم به فضل و برتري شما آگاه شوند. اصرار مأمون از يك سو و امتناع امام از سوي ديگر، سبب شد كه حضرت به مأمون پيام داد: اگر مرا از اين كار معاف بداري، بيشتر دوست دارم امّا اگر معاف نباشم، شرط من براي اقامه نماز عيد اين است: آن گونه كه پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين علي بن أبي طالب(ع) براي نماز عيد بيرون مي‏رفتند، بيرون رَوَم.

مأمون شرط امام را پذيرفت و دستور داد نظاميان و درباريان و عموم مردم صبح گاهان جلوي خانه امام اجتماع كنند.

مردم در اطراف خانه حضرت و در مسير اجتماع كرده و عده‏اي در پشت بام منازل خود به انتظار نشستند تا با ديدن امام سيره نبوي و هيبت علوي را به تماشا بنشينند.

فرماندهان و سپاهيان سواره نيز رو به خانه امام آوردند و تا طلوع خورشيد همه به انتظار ايستاده بودند. امام پس از به جاي آوردن غسل و پوشيدن لباس و بر سرگذاشتن عمامه‏اي سفيد در حالي كه خود را خوشبو كرده و عصايي در دست داشتند، با پاي برهنه ميان جمعي از دوستداران خود از خانه بيرون آمده و راه مصلي را در پيش گرفتند؛ با تكبير گفتن امام غلامان حضرت نيز تكبير گفتند. لشكريان با مشاهده حالت حضرت همگي از مركب‏ها پياده شده و هر كس كاردي به همراه داشت، زودتر توانست بندهاي چكمه خود را باز كند و پا برهنه شود. امام تكبير ديگري گفت، همه با او يكصدا شدند. طنين تكبير چنان بود كه گويي آسمان و در و ديوار با امام همصدا شده‏اند. شهر مرو با ديدن امام و شنيدن تكبير او، ازكثرت گريه و فرياد مردم به لرزه در آمد.

مأمون دگرگوني اوضاع را دريافت. فضل بن سهل به او گفت: اگر امام به همين نحو به مصلي برود، مردم شيفته او شده و فتنه‏اي بر پا خواهد شد. از اين رو افرادي را به سوي او فرستاد تا بر گردد. مأمون به امام پيغام داد كه شما را زحمت داده و در رنج انداختيم و دوست نداريم از اين پس بيشتر به مشقّت بيفتيد. از همين جا بر گرديد. كسي كه مطابق مرسوم با مردم نماز مي‏خوانده، اين نماز را نيز اقامه مي‏كند. امام كفش‏هاي خود را خواست و پوشيد و به منزل بازگشت. مردم در آن روز دچار پراكندگي شدند و نماز در آن روز به خود نظم نگرفت.(1)

از متن روايت به خوبي تفاوت‏هاي نماز عيد امام و مأمون معلوم مي‏شود، برخي از آن‏ها به شرح زير است:

1- نماز عيد امام همانند نماز عيد پيامبر و أمير المؤمنين است، امّا نمازي كه مأمون يا يكي از اطرافيان او برگزار كنند، نمازي تشريفاتي در حكومت عباسيان است.

2- نماز عيد امام سرشار از وقار و طمأنينه بود و حضرت با پاي برهنه به سمت مصلّي به راه افتادند؛ اما در نماز درباريان حكومت عبّاسي از طمأنينه و وقار خبري نبود، افزون بر اين كه آنان به صورت سواره با چكمه‏هاي پوشيده به مصلّي مي‏رفتند.

3- با تكبير امام و ساير نمازگزاران، گويا عرش و فرش و در و ديوار همراهي كرده و تكبير مي‏گفتند: امّا در نماز مأمون و امثال او از اين گونه معنويّات اثري نبود.

روشن است نمازي كه با اين خصوصيّات برگزار شود، افكار و دل‏هاي مردم را به خود جلب مي‏كند و مي‏تواند دگرگوني هايي را در جامعه در پي داشته باشد. بدين جهت بود كه اطرافيان مأمون از بيم آن كه اگر نماز اقامه شود، موقعيّت آنان به خطر خواهد افتاد، به مأمون اعلام خطر كردند و او امام را از برگزاري نماز منع كرد.

نكته آخر: از اين رويداد تاريخي استفاده مي‏شود كه مأمون در ادعاي خود كه به امام پيغام داد مي‏خواهم موقعيّت شما تثبيت شود و مردم بر فضل و برتري شما آگاه شوند، صادق نبود، زيرا هنگامي كه متوجّه شد موقعيّت امام در حال افزايش است حاضر نشد تنها يك نماز عيد كه منصبي حكومتي به شمار مي‏رفت، توسّط حضرت اقامه شود.

پي نوشت‏ها:

1-    الارشاد، مفيد، مؤسسه آل البيت(ع)، ج 2، ص 266 - 264؛ عيون اخبارالرضا، صدوق، رضا مشهدي، جزء 2، ص 151 - 150؛ با اندكي تفاوت.

 

 

استدلال و جواب امام رضا(ع) به معترضين قبول ولايتعهدي توسط ايشان

برخي به حضرت رضا اعتراض كردند كه چرا همين مقدار اسم تو آمد جزء اينها؟ فرمود: آيا پيغمبران شأنشان بالاتر است يا اوصياء پيغمبران؟ گفتند: پيغمبران. فرمود: يك پادشاه مشرك بدتر است يا يك پادشاه مسلمان فاسق؟ گفتند: پادشاه مشرك. فرمود: آن كسي كه همكاري را با تقاضا بكند بالاتر است يا كسي كه به زور به او تحميل كنند؟ گفتند: آن كسي كه با تقاضا بكند. فرمود: يوسف صدّيق پيغمبر است، عزيز مصر كافر و مشرك بود، و يوسف خودش تقاضا كرد كه: «اِجْعَلْني عَلي خَزائِنِ الْاَرْضِ اِنّي حَفيظٌ عَليمٌ»؛ يوسف/55 چون ميخواست پستي را اشغال كند كه از آن پست حسن استفاده كند. تازه عزيز مصر كافر بود، مأمون مسلمان فاسقي است؛ يوسف پيغمبر بود، من وصيّ پيغمبر هستم؛ او پيشنهاد كرد و مرا مجبور كردند. صرف اين قضيه كه نميشود مورد ايراد واقع شود.

 

 

 استاد مطهري در اين باره  مي فرمايد :  حضرت رضا «عليه السلام » در ابتدا  اين مسأله  را قبول  نمي كردند ؛ چون  خودحضرت بعدها هم به مأمون  فرمود : تو مال چه كسي را داري مي دهي  ؟!  اين مسأله براي حضرت رضا «عليه السلام »  مطرح بود كه مأمون  مال چه  كسي  را دارد  مي دهد ؟ و قبول  كردن ا ين منصب  از وي به منزله  امضاي  دوست . اگر   حضرت رضا «عليه السلام »   خلافت  را من جانب  الله حق  خودش مي داند  به مأمون  مي گويد :  حق نداري مرا  ولي عهد  كني , تو بايد  واگذار كني و بروي و بگويي من تا كنون  حق نداشتم ، حق تو  بود . و مشكل  واگذاري  قبول  كردن توست  , و اگر  انتخاب  خليفه  به عهده  مردم  است  باز به  او چه  مربوط است. ( 1)

اما مأمون  از اصرار  در پذيريش ولايت عهدي  توسط حضرت رضا «عليه السلام »  دست بر نداشت  و در پاسخ  حضرت گفت  : بخدا  قسم بايد  ولايت عهدي  را بپذيري , اگر قبول  نكني  مجبورت  مي كنم  و اگر باز  هم از پذيرش  إباء نمايي شما را  خواهم كشت .

 حضرت  رضا «عليه السلام »   فرمودند : خداوند  مرا نهي كرده از اينكه  با دست  خويش  خود را  به هلاكت  افكنم   و ناچار  به قبول  هستم  لكن  به شرط  آنكه  نه كسي را   به كار بگمارم  و نه كسي را ازكاري عزل كنم   و نه رسم و سنتي  كه معمول  است نقض  نمايم  تنها دورا دور طرف  مشاوره باشم » 

 حضرت رضا «عليه السلام »   بدين وسيله ميخواستند  عدم رضايت  خويش را از اين مسأله آشكار  كنند .

 محمد بن عرفه  مي گويد:  به حضرت رضا «عليه السلام »   عرض كردم :  چه چيزي  شما را  واداشت  كه در امر  ولايت عهدي  وارد شويد در پاسخ  فرمودند : همان چيزي كه جدم  علي « عليه السلام» را واداشت  كه در شورا وارد  شود ، يعني : «خطر قتل  وبي ثمر ماندن   زحمات»   ( 2)

 اما نكته اي كه  ذكر آن در اين مجال  خالي از لطف  نيست  اينست كه، مسأله اي  در فقه  داريم  به نام« ولايت جائر» يعني: قبول پست از ناحيه ظالم  قبول في حد ذاته   ( بدون  در نظر گرفتن   مسائل ديگر )  حرام است ولي  فقها گفته اند  همين  امر كه  في حد ذاته  حرام  است  در مواردي  مستحب  مي شود ، و در مواردي  واجب . نوشته اند اگر تمكن از امر  به معروف  و نهي منكر ( كه امر به معروف و نهي  از منكر در واقع يعني خدمت ) موقوف باشد  بر قبول پست  از ناحيه ظالم  پذيرفتن  آن  واجب  است . منطق هم همين را قبول مي كند ,  زيرا اگر  بپذيريد  مي توانيد  درجهت هدفتان   كار كنيد  و خدمت  نماييد , نيروي  خودتان  را تقويت  و نيروي  دشمن  را تضع

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

مطالب و مقالات مرتبط

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی