پیامبر از خدیجه صاحب دو پسر به نام قاسم و عبدالله که به طیب و طاهر معروف بودند و چهار دختر به نامهای زینب ، رقیه، ام کلثوم، و فاطمه شدند. و از ماریه قبطیه نیز ابراهیم متولد شد.
پیامبر در روزگاری که مردم دختر را عار می دانستند، دخترانش را بوسه باران می کرد و گاهی آنها را در کودکی روی شانه ی خود سوار می کرد و از خانه بیرون می برد. آن حضرت نسبت به دخترانش بعد از ازدواجشان هم احساس مسئولیت می کرد و به دیدارشان می رفت و گاهی چیزی به آنها هدیه می کرد و در حل مشکلاتشان می کوشید.
زینب دختر بزرگ پیامبر همسر پسرخاله اش ابی العاص بود. وقتی پیامبر از مکه به مدینه هجرت کرد، زینب در مکه پیش همسرش ماند. تا اینکه همسرش در جنگ بدر اسیر مسلمانان شد. زینب برای آزادی همسرش، گردنبندی که از مادرش خدیجه گرفته بود را، فدیه فرستاد. پیامبر به یاد زینب و خدیجه متاثر شدند و پس از مشورت با اصحاب، ابی العاص را آزاد کردند و گردنبند را نیز برای زینب پس فرستادند. اما از ابی العاص قول گرفتند که زینب را پیش او بفرستند. ابی العاص زینب را نزد پدر در مدینه فرستادند. اما زینب که باردار بود در راه، مورد آزار مشرکان قرار گرفت و جنین خود را سقط کرد. پیامبر به حال دختر سخت متاسف شد و گریست. (نقل شده که بعدها زینب در اثر همین حادثه بیمار شد و بهبود نیافت تا مرد: تاریخ طبری ترجمه ابوالقاسم یابنده،ج 3،ص987)
مدتی بعد ابی العاص مخفیانه به مدینه نزد زینب آمد و پناه خواست. زینب او را پناه داد و پیامبر به احترام زینب پناهندگی او را پذیرفت و به زینب سفارش کرد از او به نیکویی پذیرایی کن اما نباید او به تو دسترسی پیدا کند (چون او هنوز ایمان نیاورده بود) ابی العاص سال هفت هجری ایمان آورد و پیامبر ازدواج آنها را به همان عقد سابق برقرار دانست.
زینب در سال هشتم هجری رحلت نمود و پیامبر لباس خود را به ام ایمن داد و فرمود بعد از غسل این پیراهن را چسبانده به بدنش و دور او بپیچید. ( ابن سعد، محمدبن سعد، طبقات الكبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی،ج8 ص33.)
زینب دختری به نام امامه داشت . روایات زیادی از علاقه پیامبر به امامه ذکر شده است. از جمله در روایت است که پیامبر زیاد به دیدار امامه می رفت و او را روی شانه خود سوار می کرد و به مسجد می برد و گاهی در حالیکه امامه را در آغوش داشت به نماز می ایستاد و تنها هنگام رکوع و سجده او را بر زمین می گذاشت. گاهی به او هدیه می داد .از جمله گردنبندی که به ایشان هدیه شده بود را به امامه بخشید.( بحرانی، سید هاشم؛ الإنصاف فى النص على الأئمة نشر فرهنگ اسلامى،، ص92.).
نیز روایت شده است که روزی امامه بیمار شده بود و به سختی نفس می کشید پیامبر او را در آغوش گرفتند و به حال او اشک ریختند. این شفقت و رقت پیامبر در مورد نوه اش موجب تعجب اصحاب شد.(مسکن الفواد، ص 105)
رقیه دیگر دختر پیامبر بود که همسر عتبه ابن ابی لهب شده بود و از جانب همسرش مورد اذیت و آزار واقع می شد. پیامبر از ناراحتی رقیه ناراحت بود و سرانجام عتبه را نفرین کرد و فرمود خدایا سگی از سگهایت را بر او مسلط کن. چندی بعد عتبه مورد حمله ی یک شیر واقع شد و بدین شکل کشته شد. ناگفته نماند که او رقیه را به خاطر اینکه دختر پیامبر بود طلاق داد. (اعلام الوری ،ص 140)
اما به فاطمه سلام الله علیها بیش از همه عشق می ورزید. هر گاه می خواست به سفر برود آخرین کسی که می دید فاطمه بود و هر گاه از سفر باز می گشت قبل از همه با فاطمه دیدار می نمود. در روایات است که فاطمه را بسیار می بوسید. گاهی سینه و گاهی گلو یا دست فاطمه را می بوسید.
محبت پیامبر به پسرانش
ابراهیم تنها فرزند پیامبر بود که مادرش خدیجه نبود بلکه کنیزی به نام ماریه قبطیه بود. ابراهیم بسیار مورد علاقه پیامبر بود. وقتی شیرخواره بود نزد دایه ای در حوالی مدینه بود. پیامبر بعضی روزها برای دیدن ابراهیم ،این مسافت را می رفت . او را در آغوش می گرفت و بسیار می بوسید و مدتی را در کنارش بود و سپس باز می گشت. (حقوق فرزندان در مکتب اهل بیت، محمدجواد طبری به نقل از العیال، ص93.)
گاهی دیده می شد که ابراهیم را بر پای راست و حسین را بر پای چپش می نشاند. گاهی این را می بوسد و گاهی آن را.
اما ابراهیم قبل از اتمام دوسالگی درگذشت. گفته اند پیامبر در مرگ ابراهیم چنان گریست تا مورد سوال اصحاب واقع شد.پیامبر در جواب آنها فرمود من از دو نوع صدا و ناله زشت نهی کردم. یکی صدای آوازه خوانی شیطانی و یکی صدای گریه ای که با خراشیدن صورت و اعتراضهای شیطانی همراه باشد. اما گریه من برای ابراهیم از روی رحمت است.
همچنین فرمود ابراهیم ریحانه ای بود که خداوند به من هدیه کرده بود و من او را می بوئیدم. (مسکن الفواد؛ ص106)
نسبت به فرزندان فاطمه بیش از همه محبت داشت.
سلمان فارسی میگوید: «وارد خانه خاتم انبیا شدم. امام حسن و حسین نزد وی غذا میخوردند. آن حضرت گاهی لقمهای در دهان امام حسن و گاهی در دهان امام حسین میگذاشت. پس از آن، خوردن غذا به پایان رسید. پیامبر، امام حسن را بر دوش خود و امام حسین را بر زانوی خود نهاد؛ آنگاه رو به من كرد و فرمود: "ای سلمان! آیا آنان را دوست داری؟" گفتم: "ای رسول خدا! چگونه آنان را دوست نداشته باشم، در حالی كه میبینم چه اندازه نزد شما مقام و ارزش دارند؟"» (هیثمی، نور الدین؛ ج36، ص304، ح143.)
انسیه نوش آبادی
بخش خانواده ایرانی تبیان