رجب المرجب
ماه رجب بسيار پر خاطره و بياد ماندنى است . ايام ولادت امامان (عليهم السلام ) و بعثت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از يك سو، و مرگ چند تن از دشمنان معروف اهل بيت (عليهم السلام ) از سوى ديگر، خبرهاى خوشى است كه اين ماه را قرين سرور ساخته است . شهادت معصومين (عليهم السلام ) و چند نفر از ياران باوفاى ايشان نيز روزهاى حزن آل محمد (عليهم السلام ) در اين ماه است .
در روزهاى 1،2،3،10،12،13،14،15،16،17،18،22،21،24،25،26،27،28،29 ماه رجب خاطره هايى تازه مى شود كه ذيلا به مرور آنها مى پردازيم .
ولادت امير المؤ منين (عليه السلام )، امام باقر (عليه السلام )، امام جواد (عليه السلام )، امام على النقى (عليه السلام )، و حضرت على اصغر (عليه السلام ) بركات متواصلى است كه در اين ماه نازل شده است . بعثت پيامبر (صلى الله عليه و آله )، خروج از شعب ابى طالب (عليه السلام )، و اعطاى فدك به حضرت زهرا (عليها السلام ) خبرهايى هستند كه از بعد اعتقادى اهميت ويژه اى دارند. مرگ معاويه و ماءمون و معتمد عباسى نيز ايام شادى براى دوستان اهل بيتند.
شهادت حضرت زهرا (عليها السلام ) به قولى ، و نيز شهادت امام صادق (عليه السلام ) و امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) و امام هادى (عليه السلام ) روزهاى اشك و حزن در اين ماه اند. وفات حضرت زينب (عليها السلام )، حضرت ابوطالب (عليها السلام )، حضرت خديجه (عليها السلام )، ابراهيم فرزند پيامبر (صلى الله عليه و آله )، و نجاشى پادشاه حبشه خبرهاى حزن آور اين ماه به شمار مى آيند.
همچنين حمله به امام مجتبى (عليهم السلام ) در مدائن و خروج امام حسين (عليه السلام ) از مدينه به سوى مكه دو خبر مهم اين ماه است .
اولين اقامه نماز در اسلام ، هجرت مسلمانان به حبشه و بازگشت آنان ، تغيير قبله ، فتح خيبر به دست امير المؤ منين (عليه السلام )، غزوه نخله ، ورود امير المؤ منين (عليه السلام ) به كوفه ، اولين خطبه امير المؤ منين (عليه السلام ) در مسجد كوفه ، اول خلافت شوم يزيد، فرار ابوبكر و عمر در جنگ خيبر صفحات ديگرى از تاريخ اسلام اند كه در ماه رجب رخ داده است .
1 رجب
1. زيارت امام حسين (عليه السلام )
در شب و روز اول اين ماه زيارت مولانا الشهيد ابى عبدالله الحسين (عليه السلام ) مستحب است (353). از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمودند: ((كسى كه امام حسين (عليه السلام ) را در روز اول رجب زيارت كند، خداوند متعال گناهان او را مى بخشد)). اگر براى كسى زيارت آن حضرت در اين روز ممكن نباشد، مشاهد مشرفه ديگر معصومين (عليهم السلام ) را زيارت كند و اگر اين هم برايش ممكن نبود با سلام از راه دور به طرف آن قبور شريف اظهار ارادت نمايد(354).
2. ولادت امام باقر (عليه السلام )
حضرت امام محمد بن على باقر العلوم (عليه السلام ) در روز جمعه اول رجب سال 57 ه در مدينه تولد شدند(355). ولادت آن حضرت روزهاى سوم و ششم صفر و پنجم و بيست و دوم رجب هم ذكر شده است .
نام مبارك آن حضرت محمد، كنيه ايشان ابو جعفر و القاب آن حضرت باقر العلوم ، الشاكر لله ، هادى ، امين و شبيه است . و لقب اخير به خاطر شباهت آن حضرت به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) است (356).
پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين على بن الحسين (عليه السلام ) و مادر آن حضرت ام عبد الله فاطمه دختر امام حسن مجتبى (عليه السلام ) است (357). امام باقر (عليه السلام ) اولين علوى است كه از پدر و مادر نسب شريفش به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و امير المؤ منين و حضرت زهرا (عليهم السلام ) مى رسد.
امام صادق (عليه السلام ) درباره ام عبد الله مى فرمايند: ((از زنهاى با ايمان و پرهيزكار و نيكوكار بود(358))). در روايت ديگر امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايند: ((در ميان فرزندان امام حسن (عليه السلام ) مثل او نبود)). در عظمت و شرافت اين بانو همين بس كه با حضرت سيد الساجدين على بن الحسين و باقر العلوم (عليهم السلام ) در واقعه كربلا حضور داشت و همراه آن بزرگواران و زينب كبرى و ديگر اهل بيت (عليهم السلام ) به اسارت رفت و وقايع كوفه و شام را ديد.
2 رجب
1. ولادت امام على النقى (عليه السلام )
در اين روز بنابر قولى ولادت امام هادى (عليه السلام ) واقع شده است (359). اقوال ديگر در ولادت آن حضرت 15 ذى الحجه ، 5 رجب ، 27 جمادى الاخر و 3 رجب است ؛ كه تفصيل آن در 15 ذى الحجه ذكر شده است .
3 رجب
1. شهادت امام هادى (عليه السلام )
شهادت اما على النقى (عليه السلام ) در سال 254 ه بنابر مشهور در سن 41 سالگى بوده است (360). مرحوم كلينى شهادت آن حضرت را در 26 جمادى الاخر نقل فرموده است (361). مشهور اين است كه آن حضرت 6 يا 8 سال و 5 ماه داشت كه پدر بزرگوار ايشان جواد الائمه (عليه السلام ) به شهادت رسيدند، و مدت امام آن وجود شريف 33 سال بود(362).
ايام حيات امام هادى (عليه السلام ) مصادف بود با خلافت بناحق ماءمون ، معتصم ، واثق ، متوكل ، منتصر، مستعين ، معتز لعنه الله عليهم ؛ و آخر الاءمر معتز آن حضرت را با زهر شهيد كرد.
مدت عمر مبارك آن حضرت 41 سال و چند ماه بود(363) 13 سال در مدينه اقامت فرمودند و بقيه ايام امامت خويش را به اجبار متوكل در سامرا بودند. حاكم مدينه به متوكل نوشت كه اگر تو را به مكه و مدينه حاجتى است على بن محمد (عليه السلام ) را از اين ديار بيرون ببر كه همه را مطيع خود ساخته است . در مدينه اسباب اذيت و اضرار به آن حضرت را به دستور متوكل زياد كردند، تا زمانى كه آن حضرت را به سامرا بردند و جسارتها كردند، تا اينكه معتز آن حضرت را شهيد كرد.
امام عسكرى (عليه السلام ) غسل و كفن و نماز بر آن حضرت را انجام داد، و بعدا در ظاهر اين امورات توسط ديگران انجام شد و ايشان را در منزل خود در مكان فعلى حرم مطهر دفن نمودند.
10 رجب
1. ولادت امام جواد (عليه السلام )
حضرت جواد الائمه (عليه السلام ) بنابر مشهور در دهم ماه رجب سال 195 ه به دنيا آمده اند(364). اقوال ديگر در ولادت آن حضرت چنين است : 17 ماه رمضان ، 15 ماه رمضان (365)، آخر ذى القعده ، به قولى هم در 13 رجب ولادت آن حضرت واقع شده است (366).
پدر بزرگوار آن حضرت امام رضا (عليه السلام )، و مادر آن حضرت جناب سبيكه يا دره است كه حضرت رضا (عليه السلام ) نام ايشان را ((خيزران )) نهادند(367).
نام آن حضرت محمد، و كنيه ايشان ابوجعفر و مشهورترين القاب آن حضرت تقى و جواد است . حضرت رضا (عليه السلام ) آن حضرت را به كنيه ياد مى كردند، و مى فرمودند: ((ابو جعفر به من نامه نوشته است ))، و نامه هايى كه از آن حضرت مى رسيد در نهايت جلالت و زيبايى بود، و هنگامى كه امام (عليه السلام ) مى خواستند نام براى امام جواد (عليه السلام ) بنويسند آن حضرت را به بزرگى و احترام مورد خطاب قرار مى دادند(368).
يك روز در ايام كودكى حضرت جواد (عليه السلام ) آن حضرت را نزد پدر بزرگوارش امام رضا (عليه السلام ) آوردند. آن حضرت فرمودند: ((اين مولودى است كه براى شيعه مباركتر از او بدنيا نيامده است (369)))، چرا كه چهل سال و چند ماه از سن مبارك امام رضا (عليه السلام ) گذشته بود و آن حضرت هنوز اولادى نداشتند، و بعضى از شيعيان در امر امامت نگران بودند، هنگامى كه خداوند جواد الائمه (عليه السلام ) را به مولايمان حضرت رضا (عليه السلام ) داد، نگرانى و شك و ترديد مردم بر طرف شد.
آن حضرت شش فرزند داشت : ابوالحسن حضرت هادى (عليه السلام )، ابوطالب جناب زيد، ابو جعفر جناب موسى مبرقع ، حكيمه خاتون ، خديجه خاتون ، ام كلثوم (370).
2. ولادت حضرت على اصغر (عليه السلام )
ولادت با سعادت حضرت باب الحوائج على اصغر (عليه السلام ) در اين روز واقع شده است (371). با در نظر گرفتن اينكه آن حضرت در شش ماهگى در روز عاشورا در كربلا به شهادت رسيد، ولادت حضرت مطابق اين روز مى شود. بعضى هم ولادت آن حضر را در روز 8 يا 9 ثبت كرده اند.
نام شريف آن حضرت عبد الله مشهور به على اصغر است . لقب شريفش باب الحوائج ، رضيع ، مذبوح من الاذن الى الاذن است . پدر بزرگوارش امام حسين (عليه السلام )، و مادر والامقامش حضرت رباب دختر امرء القيس كلبى است .
قاتل آن حضرت ، حرمله بن كاهل اسدى ملعون است كه قلب امام حسين (عليه السلام ) و اهل بيت و شيعيان ، بلكه هر شنونده اين مصيبت را سوزاند.
12 رجب
1. مرگ معاويه
در اين روز سال 60 ه معاويه بن ابى سفيان لعنه الله عليه در سن 78 سالگى در شام به دركات جهنم شتافت . روز شادى اهل ايمان و حزن و اندوه اهل كفر و طغيان است . و روزه اين روز به جهت شكر الهى بر هلاكت معاويه مستحب است (372).
نسب معاويه
كلبى نسابه و ابن روزبهان كه از ثقات نزد علماى اهل سنت هستند، نقل كرده اند كه معاويه فرزند چهار نفر بوده : عماره ، مسافر، ابوسفيان و مردى كه اسم او را نمى برند. راغب اصفهانى در محاضرات و ابن ابى الحديد از ربيع الابرار زمخشرى نقل مى كنند كه معاويه را به چهار كس نسبت مى دادند: مسافر بن ابى عمرو، عمار بن وليد بن مغيره ، عباس و صباح كه مغنى عماره بن وليد بود. مادر معاويه هند با صباح - كه جوان خوش رويى بود و كارگر ابوسفيان بود - الفتى تمام داشت ! اما به ظاهر بو را معاويه بن ابى سفيان بن حرب مى گويند(373).
ابوسفيان مردى زشت و كوتاه قد بود، و يك چشم او در طائف و چشم ديگرش در يرموك كور شده بود(374). باطنش كورتر از چشمش بود و نهايت عداوت و دشمنى با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به وجود مى آمد دخالت داشت و در سال فتح مكه از ترس اسلام آورد و با نفاق زندگى كرد تا در سن 82 سالگى در سال 30 ه به درك رفت .
مخفى نمايند كه حمامه يكى از جدات معاويه است كه در بازار المجاز صاحب پرچم و مشهور بود! و از اين جانسب ابوسفيان هم معلوم مى شود. مادر معاويه هند است كه از ذوات الاعلام است و ميل فراوانى به غلامان سياه داشت و از توضيح حال پدر معاويه وضع مادر او هند روشن مى شود(375).
محدث قمى (رحمه الله ) مى فرمايد: چون پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در فتح مكه ريختن خون معاويه را مباح شمردند، به اصرار و شفاعت عباس ، پنج ماه قبل از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) اسلام آورد(376).
حكومت معاويه در شام
يزيد بن ابى سفيان از طرف ابوبكر با لشكر مسلمين به طرف شام رفت ، معاويه هم همراه آنها بود يزيد در شام مرد و ابابكر ولايت شامات را به معاويه واگذار كرد و به اين حال بود تا زمان خلافت امير المؤ منين (عليه السلام ) كه طغيان معاويه عليه آن حضرت شروع شد. پس اساس ظلمهاى معاويه را هم ابوبكر بنا نهاد.
معاويه در سال 45 ه براى پسرش يزيد بيعت گرفت . او اول كسى بود كه دشنام بر امير المؤ منين (عليه السلام ) را ترويج كرد و در آخر خطبه نماز جمعه لعن و جسارت بر امير المؤ منين (عليه السلام ) مى كرد. او دستور داد در تمام شهرها اين لعن انجام شود و تا زمان عمر بن عبد العزيز ادامه داشت تا اينكه او لعن بر آن حضرت را منع كرد(377).
دشمنى معاويه با امير المؤ منين (عليه السلام )
معاويه به صحابه و تابعين دستور داد تا حديث در مذمت امير المؤ منين (عليه السلام ) جعل كنند، و عده زيادى از محبين و ارادتمندان آن حضرت را شهيد كرد مانند جناب مالك اشتر نخعى كه در قلزم مصر به سم شهيد شد(378). امام مجتبى (عليه السلام ) را به دست جعده عيال آن حضرت مسموما شهيد كرد.
معاويه مردى خوش گذران و پرخور بود، به حدى كه از كثرت خوردن مى گفت : ((خسته شدم ولى سير نشدم ))، و اين به خاطر نفرين حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) درباره او بود. او در نفاق و عوام فريبى تجربه به سزايى داشت . محدث قمى (رحمه الله ) نقل مى كند كه دويست خبر از طرق معتمده اهل سنت در مذمت معاويه نقل شده است .
ماجراى مرگ معاويه
آخر الاءمر معاويه در مسير مكه به شام بيمار شد، به حدى كه مى لرزيد و دهان او بسته نمى شد، تا وارد شام شد و در آنجا جان به مالك دوزخ داد و رهين اعمال خويش گرديد. هنگام مرگ سن او را 75 يا 82 يا 92 سال نقل كرده اند.
جنايات او زياده از آن است كه در اين مختصر بگنجد ولى در هنگام مرگ به يكى از خواص خود گفت : چند گناه بزرگ كرده ام : حق على بن ابى طالب را غصب كردم ، حسن بن على را به فريب دادن جعده به شهادت رساندم ، و يزيد را به جانشينى خود انتخاب كردم ، و حجر بن عدى و اصحاب او را به قتل رساندم (379).
در مرگ معاويه بعضى فقط ماه را ذكر كرده اند(380) و بعضى 4 رجب (381) و برخى 22 رجب ذكر نموده اند(382). 12 رجب ، 14 رجب ، 15 رجب هم نقل شده است كه اين 3 قول به يكديگر نزديك ترند(383).
2. ورود امير المؤ منين (عليه السلام ) به كوفه
در اين روز در سال 36 ه امير المؤ منين (عليه السلام ) بعد از واقعه جمل وارد كوفه شدند و آن شهر را به عنوان مقر حكومت انتخاب نمودند، و اولين خطبه را در شهر كوفه در اين روز ايراد فرمودند(384).
13 رجب
1. ولادت امير المؤ منين (عليه السلام )(385)
اولين امام مؤ منين و خليفه الله بلافصل بعد از رسول الله خاتم النبيين (صلى الله عليه و آله )، برادر، پسر عمو، وزير و داماد او سيد الوصيين امير المؤ منين على بن ابى طالب (عليه السلام ) در روز جمعه 13 رجب در بيت الله الحرام ، داخل كعبه معظمه به دنيا آمد، كه قبل از او و بعد از او مولودى در آنجا بدنيا نيامده و نخواهد آمد(386).
اسم شريفش على (عليه السلام ) است . صاحب كتاب الانوار مى گويد: على بن ابى طالب (عليه السلام ) در كتاب خدا 300 اسم دارد(387). مشهور ترين القاب آن حضرت امير المؤ منين است و ابن شهر آشوب بيش از 850 لقب براى آن حضرت ذكر نموده است (388).
القاب امير المؤ منين (عليه السلام )
مشهور ترين كنيه هاى آن حضرت ابوالحسن (عليه السلام ) است . اضافه بر اسامى و القابى كه آن حضرت در كتابهاى مختلف آسمانى به زبانهاى مختلف دارند... چه اينكه آن حضرت نزد اهل آشمان معروف به شمساطيل است . در زمين جمحائيل ، در لوح قنسوم ، در قلم منصوم ، در عرش معين ، نزد رضوان امين است ، زند حور العين اصب است ، در صحف ابراهيم (عليه السلام ) حزبيل است ، در عبرانيه بلقياطيس ، در سريانيه شروحيل ، در تورات ايليا، در زبور اريا، در انجيل بريا، در صحف حجر عين ، در قرآن على است (389).
والدين امير المؤ منين (عليه السلام )
پدر والا مقام آن حضرت ، سيد بطحاء حضرت ابوطالب (عليه السلام )(390)، و مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف ، بانوى حرم حضرت ابوطالب (عليه السلام ) است كه انوار امامت و ولايت اولا از آن خزانه عصمت و گنجينه حياء و عفت به ظهور آمده و اولين هاشميه اى است كه چنين اختر فروزنده اى آورد.
آن حضرت نه تنها مادر امير المؤ منين (عليه السلام ) بود، بلكه بعد از وفات عبد المطلب (عليه السلام ) - كه شش يا هشت سال از سن مبارك پيامبر (صلى الله عليه و آله ) گذشته بود و آن حضرت به ابوطالب (عليه السلام ) سپرده شده بود - فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) در حق پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مادرى مى كرد و هميشه او را بر فرزندان خود مقدم مى داشت و همه روزه از آن حضرت علامات نبوت را مشاهده مى نمود و و پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله ) آن حضرت را مادر خطاب مى كرد(391).
همچنين بعد از رحلت حضرت خديجه كبرى (عليها السلام )، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فاطمه الزهرا (عليها السلام ) را به فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) سپردند. ايشان براى آن حضرت مادرى مى كرد و در دامان عزت خود آن مستوره دو جهان را با جان و دل سرپرستى مى كرد تا زمانى كه از دنيا رفت (392).
آن حضرت در سال چهارم هجرى در مدينه طيبه از دنيا رفت ، و در بقيع مدفون شد. هنگامى كه امير المؤ منين (عليه السلام ) خبر فوت والده اش را به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) دادند آن حضرت فرمودند: ((او مادر من بود)). بعد عمامه و لباسش را داد كه فاطمه (عليها السلام ) را به آنها كفن كنند و خود حضرت بر جنازه نماز خواند و چهل تكبير گفتم )). بعد در قبر خوابيد و هنگام دفن او را تلقين فرمود و درباره او دعا كرد(393 ).نور امير المؤ منين (عليه السلام ) در اصلاب پدران
حديث ولادت امير المؤ منين (عليه السلام ) هم دلالتى بر صلابت ايمان فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) مادر آن حضرت دارد(394). نورى كه از عرض پروردگار آمده بود، در انبياء و اوصياء يكى بعد از ديگرى منتقل شده تا به عبد المطلب (عليه السلام ) رسيد و بعد آن نور دو قسم شد. نورى در پيشانى مبارك عبد الله (عليه السلام ) پدر بزرگوار پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كه آن نور بعدا به پيشانى آمنه (عليها السلام ) و سپس در صورت مبارك خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله ) منتقل شد. نصف ديگر نور در پيشانى مبارك ابوطالب (عليه السلام ) قرار گرفت .
خداوند به ابوطالب (عليه السلام ) چند فرزند عطا فرمود: عقيل ، طالب ، جعفر، فاخته يا ام هانى ، جمانه و على امير المؤ منين (عليه السلام ). هنگامى كه خداوند على (عليه السلام ) را به ابوطالب و فاطمه بنت اسد (عليهم السلام ) داد، آن نور در صورت فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) درخشندگى مى كرد.
محل ولادت امير المؤ منين (عليه السلام )
مكان ولادت امير المؤ منين (عليه السلام ) اشرف بقاع يعنى حرم است . اشرف اماكن حرم مسجد است ، و اشرف بقاع مسجد كعبه است . مولودى جز آن حضرت در آن مكان بدنيا نيامده است ، آن هم در سيد ايام روز جمعه ، در ماه حرام و در بيت الحرام (395)!!
امير المؤ منين (عليه السلام ) سه روز چشم مبار را باز نكرد، او را خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آوردند. آنجا بود كه چشم باز كرد. آن حضرت فرمود: ((او مرا مخصوص به نظر خود قرار داد و من او را مخصوص به علم خويش قرار دادم (396))). سپس آن حضرت را در آغوش كشيد به منزل ابوطالب (عليه السلام ) آورد(397).
پيشگويى از ولادت امير المؤ منين (عليه السلام )(398)
جابر بن عبد الله انصارى مى گويد: راهبى بود به نام ((مثرم بن رعيب )) كه 190 سال عبادت كرد بود، ولى حاجتى از خدانخواسته بود. روز از خداوند خواست يكى از اوليائش را به او بنماياند. خداوند متعال جناب ابوطالب (عليه السلام ) را نزد او فرستاد و بعد از آن كه راهب دانست اين آقا چه كسى است ، به آن حضرت بشارت داد كه اى ابوطالب ، خداوند به تو پسرى عنايت مى فرمايد كه او ولى خداست و اسم شريف او على است . هنگامى كه او را درك كردى سلام مرا به او برسان و به او بگو كه مثرم راهب ، اقرار مى كند به وحدانيت خدا و به ولايت تو يا امير المؤ منين (عليه السلام ) شهادت مى دهد.
هنگام رفتن جناب ابوطالب (عليه السلام ) خرما و انگور و انار بهشتى ميل فرمودند و به منزل آمدند. فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) بانوى حرم جناب ابوطالب (عليه السلام ) هم خرمايى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به آن حضرت داده بودند ميل فرمود. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرموده بودند: اين خرما را كسى مى خورد كه مقر به توحيد و نبوت من باشد.
بعد از آنكه پدر و مادر آن حضرت ، ميوه هاى بهشتى را ميل فرمودند وجود حضرت مولى الموحدين على بن ابى طالب (عليه السلام ) به وجود آمد. هنگامى كه فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) حامل آن وجود شريف شد، به زيبايى و نورانيتش افزوده شد.
انعقاد نطفه امير المؤ منين (عليه السلام ) (399)
هنگامى كه وجود شريف آن حضرت در بطن فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) قرار گرفت در مك زلزله شد، و قريش بتها را به كوه ابوقبيس آوردند، ولى زلزله بيشتر شد و بتهابه رو افتادند. آنان به ابوطالب (عليه السلام ) پناه بردند، و آن حضرت بالاى كوه آمد و فرمود: ((مردم در اين شب اتفاق مهمى افتاده است . خداوند خلقى را آفريده كه اگر از او اطاعت نكنيد اقرار به ولايت او ننماييد و شهادت به امامت او ندهيد اين زلزله ساكن نمى شود. پس به اطاعت و ولايت و امامت او اقرار كنيد)). سپس در حالى كه اشك مى ريخت دستان مبارك را بلند نمود و فرمود: ((پروردگار من و آقاى من ، تو را مى خوانم به محمديت پسنديده و علويت بلند مرتبه و به فاطميت درخشنده و نورانى كه بر سرزمين تهامه به رحمت و مهربانى خويش لطف بفرمايى )). ديگران آمين گفتند. دعا كه تمام شد زلزله پايان يافت . عربها در زمان جاهليت تاگرفتار مى شدند اين دعا را مى خواندند و گرفتارى برطرف مى شد.
جعفر بن ابى طالب (عليهم السلام ) صداى آن حضرت را از شكم مادر شنيد و بيهوش شد. همچنين فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) به قصد طواف گرد خانه خدا مى رفت ، ولى ناگهان آن حضرت از داخل شكم دو پاى خود را به شدت فشار مى داد و نمى گذاشت مادرش به محلى كه بتها نصب شده اند نزديك شود، و حال آنكه مادرش براى عبادت خانه خدا را طواف مى كرد. زمانى ديگر، بتها در مقابل آن فرزند بدنيا نيامده به صورت به زمين مى افتادند. شير درنده طائف در برابر ابوطالب (عليه السلام ) تعظيم كرد. هنگامى كه آن حضرت على را جويا شد شير گفت : شما پدر اسد الله و كمك محمد پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله ) و مربى شير خدا هستى .
مادر امير المؤ منين (عليه السلام ) در كعبه
شب جمعه سيزدهم رجب بانوى بزرگوار ابوطالب (عليه السلام ) احساس درد كرد، ولى با قرائت نامى مخصوص آرامش پيدا كرد. هنگامى كه جناب ابوطالب (عليه السلام ) خواست زنانى از قريش را براى كمك فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) بياورد، از گوشه خانه ندايى رسيد: ((اى ابوطالب ، صبر كن چرا كه دست نجس نبايد ولى خدا را لمس كند)).
صبح هنگام فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) ندايى شنيد: ((اى فاطمه به خانه ما بيا)). ابوطالب (عليه السلام ) و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آن حضرت را به مسجد الحرام آوردند. عباس بن عبد المطلب كه به همراه جماعى در مسجد نشسته بودند، ديدند كه فاطمه (عليها السلام ) وارد مسجد الحرام شد و در مقابل كعبه ايستاد و نگاهى به سوى آسمان نمود و چنين فرمود: ((پروردگارا، من به تو و به پيامبران و كتابهايى كه از جانب تو آمده اند ايمان دارم . من كلام جدم ابراهيم خليل را تصديق مى كنم و او بوده كه اين خانه را بنا كرد، و به حق فرزندى كه در شكم من است و با من سخن مى گويد و با گفتارش با من انس مى گيرد، و من يقين دارم كه يكى از آيات و نشانه هاى توست ، كه اين ولادت را بر من آسان فرمايى (400))).
ناگهان حاضرين در مسجد الحرام ديدند كه ديوار پشت آن سمتى كه در كعبه است شكافته شد و فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) داخل شد. هر چه كردند قفل در كعبه را باز كنند ممكن نشد، و دانستند كه حكمت خداوند در كار است (401).
فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) مى فرمايد: هنگامى كه داخل كعبه شدم ديدم حوا، ساره ، آسيه مادر موسى بن عمران و مريم مادر عيسى آمدند. آنان به من سلام كردند: السلام عليك يا وليه الله و در مقابلم نشستند.
آنچه در ولادت خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله ) انجام دادند در ولادت على بن ابى طالب (عليه السلام ) نيز انجام دادند، چه اينكه فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) در هنگام ولادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) حضور داشت و به ابوطالب (عليه السلام ) ماجرا را خبر داد. حضرت ابو طالب (عليه السلام ) قبلا به او فرموده بود: ((30 سال صبر كن تا خدا مولودى به تو عنايت كند مثل خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله ) مگر در نبوت كه وصى و وزير او خواهد شد(402))).
روز ولادت امير المؤ منين (عليه السلام )
روز جمعه على بن ابى طالب (عليهم السلام ) مانند خورشيد بر روى سنگ سرخ در گوشه راست كعبه طلوع فرمود. همين كه قدم بر زمين كعبه نهاد، به سجده افتاد و دستها را سوى آسمان بلند نمود و فرمود: اشهد ان لا اله الا الله ، و اءن محمدا رسول الله و اشهد ان عليا ولى محمد رسول الله ، بمحمد يختم الله النبوه و بى يختم الوصيه و انا امير المؤ منين : ((شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست و محمد (صلى الله عليه و آله ) پيامبر خداوند است و على وصى محمد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) است . به محمد نبوت ختم مى شود و به من وصايت كامل و تمام مى شود و منم امير المؤ منين (403))). سپس فرمود: جاء الحق و زهق الباطل : ((حق آمد و باطل رفت )).
در اين هنگام كه وجود سرپا جودش پاى بر اين عرصه خاكى نهاده بود، بتهايى كه در كعبه بود به صورت به زمين افتادند و آسمانها نورانى شد. شيطان فرياد برآورد:
((واى بر بتها و بت پرستان از اين فرزند))!
سخنان امير المؤ منين (عليه السلام ) پس از ولادت
آنگاه سلام بر زنان بهشتى نمود و حال آنان را پرسيد. بانوان بهشتى او را در آغوش گرفتند و حضرت با آنان تكلم فرمودند. هنگامى كه حضرت حوا (عليها السلام ) او را در آغوش گرفت ، آن حضرت فرمود: ((سلام بر تواى مادر، حوا))! حوا (عليها السلام ) پاسخ داد: سلام بر تو پسرم ! على بن ابى اطالب (عليه السلام ) از حال حضرت آدم پرسيد. حوا (عليها السلام ) پاسخ داد: غرق در نعمتهاى خداوند است و در جوار پروردگار متنعم است . در اين هنگام كه آن حضرت داخل كعبه بود ابوطالب (عليه السلام ) در كوچه و بازار صدا مى زد: بشارت باد شما را كه ولى خدا ظاهر شده است ، همان كسى كه وصايت به او تمام و كمال مى شود(404).
بعد از رفتن زنان بهشتى ، پيامبران الهى حضرت آدم ، حضرت نوح ، حضرت ابراهيم ، حضرت موسى ، حضرت عيسى (عليهم السلام ) آمدند. امير المؤ منين (عليه السلام ) با ديدن آنان حركتى نمود و تبسم فرمود و آن بزرگواران بر حضرتش سلام كردند: ((سلام بر تواى ولى خدا و خليفه پيامبر خدا)).
حضرت در جواب فرمود: ((عليكم السلام و رحمه الله و بركاته )). و جداگانه بر هر يك سلام نمودند. آن بزرگواران يكى بعد از ديگرى او را در آغوش گرفتند و بوسيدند و زبان به مدح او گشودند و رفتند. سپس ملائكه آمدند و او را به آسمانها بردند، و باز آوردند و بردند و هر بار كلماتى مخصوص در فضايل و مناقب حضرت مى فرمودند(405).
فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) مى فرمايد: با دوم در حالتى آن حضرت را آوردند كه او را در حرير سفيد بهشتى پيچيده بودند و به من گفتند: ((او را از چشم بينندگان حفظ كن كه ولى رب العالمين است . بدانكه وارد بهشت نمى شود مگر كسى كه ولايت او را بپذيرد و امامت و ولايت او را تصديق كند. خوشا به حال آن كه تابع اوست و واى بر كسى كه از او رويگردان شود. مثل او چون كشتى نوح است . هر كه به آن پيوست نجات مى يابد و هر كه از آن باز ماند غرق مى شود و سقوط مى كند)). سپس در گوش او مطلبى گفتند كه من نفهميدم . بعد او را بوسيدند و برخاستند و بيرون رفتند و من ندانستم از كجا خارج شدند(406).
سه روز در كعبه
فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) بعد از سه روز كه مهمان الهى بود فرزند مبارك و محترم خود را در آغوش گرفته آماده خروج از كعبه شد كه هاتفى غيبى چنين ندا داد: ((اى فاطمه ، نام اين مولود را على بگذار، چرا كه من خداى على اعلى هستم . من نام او را از نام خود گرفته ام ، و او را ادب آموخته ام و امر خود را به او سپرده ام ، و او را بر غوامض علم خود آگاهى داده ام ، او در خانه من بدنيا آمده است . او اول كسى است كه بر فراز خانه من اذن مى گويد، و بتها را مى شكند، و آنها را زا بالاى كعبه به صورت مى اندازد. خوشا بحال كسى كه او را دوست مى دارد و از او اطاعت مى كند و او را يارى مى نمايد. واى بر كسى كه بغض او را دارد و از او سرپيچى مى كند و او را خوار مى نمايد و حق او را انكار مى نمايد(407))).
در اين سه روز در هر محفلى سخن از ولادت اين مولود مبارك و استثنايى بود، بخصوص باز نشدن قفل در كعبه ، شكافته شدن ديوار كعبه در روز و ديدن آن توسط كفار، اين مطلب را به صورت يك مسئله عمومى در آورده بود.
طلوع نور على (عليه السلام ) در آغوش پيامبر (صلى الله عليه و آله )
صبح روز چهارم در مقابل ديدگان به انتظار نشسته ، ناگهان ديوار كعبه از مكان قبلى شكاف برداشت به حدى كه فاطمه بنت اسد (عليه السلام ) با فرزند عزيزش از آنجا خارج شدند. مردم همه نگاه مى كردند و قبل از سؤ ال كسى ، فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) از بعضى وقايع داخل خانه خبر داد و از عظمت آن مولود و غذاهاى بهشتى و اينكه نام اين حضرت به نداى آسمانى على (عليه السلام ) است .
ابو طالب (عليه السلام ) و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) پيش آمدند، و فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) با مولود پيش آمد. حضرت مولى الموالى على (عليه السلام ) فرمودند: السلام عليك يا ابه و رحمه الله و بركاته . ابوطالب (عليه السلام ) فرمود: و عليك السلام يا بنى و رحمه الله و بركاته ، و آن حضرت را در آغوش گرفت (408). امير المؤ منين (عليه السلام ) چشمان مبارك به صورت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) باز كرد و تبسم فرمود و خود را حركتى داد و فرمود: السلام عليك و رحمه الله و بركاته ، مرا در آغوش بگير.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) پاسخ سلامش را داد و آن حضرت را در آغوش گرفت ، و بوسيد و دست در دست او گذاشت . آنگاه امير المؤ منين (عليه السلام ) دست راست بر گوش نهاد و اذان و اقامه فرمود و به يگانگى خداوند عزوجل و نبوت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) شهادت داد(409). سپس از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) براى قرائت كتب آسمانى اجازه خواست . بعد از آنكه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) اجازه فرمود، سينه را صاف كرد و آنچه در صحف حضرت آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى (عليهم السلام ) بود قرائت فرمود. سپس شروع به قرائت قرآن نمود كه هنوز نازل نشده بود. آن حضرت سوره مباركه مؤ منون را آغاز كرد: قد افلح المؤ منون .... سپس در حالتى كه آن حضرت در آغوش رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بود به خانه ابوطالب (عليه السلام ) بازگشتند(410 ).
فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) مى فرمايد: هنگامى كه از كعبه خارج شدم و فرزند را نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) گذاشتم ، آن حضرت با زبان مبارك دهان على (عليه السلام ) را باز كرد و او را با آب دهان مبارك تحنيك كرد و اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ آن حضرت گفت و فرمود: ((اين مولودى است كه بر فطرت بدنيا آمده است (411))).
در روز سوم ولادت حضرت يا روز سوم خروج از كعبه و در بعضى اقوال دهم ذى الحجه ، حضرت ابوطالب و قبلا هفت بار كعبه را طواف كنيد و بعد بر فرزندم على (عليه السلام ) سلام كنيد(412))).
كودكى على (عليه السلام ) با پيامبر (صلى الله عليه و آله )
امير المؤ منين (عليه السلام ) درباره دوران كودكى خود و همراه بودن با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) چنين مى فرمايند: به هنگام كودكى ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مرا به دامان مى گرفت ، و به سينه مى چسباند. غذا را مى جويد و به دهانم مى گذارد. از بوى خوش خويش به مشام جانم مى بويانيد. او در گفتارم دروغ و در كردارم اشتباه و نادانى نيافت . خداوند پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را از هنگام شير خوارگى با بزرگترين فرشتگان همراه كرد، تا شبانه روز او را در راه بزرگواريها و نيكيهاى جهان رهنمون باشد. من نيز از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) پيروى مى كردم تا چنانكه كودك شير خوارى از مادر فرمان مى برد و از كردارهاى او پيروى مى كند. هر سال به كوه حرا مى رفت ، و در اين هنگام هيچ كس جز من او را نمى ديد(413).
14 رجب
1. مرگ معتمد عباسى
در اين روز در سال 279 ه المعتمد على الله احمد بن متوكل ملقب به معتمد به جهنم واصل شد. علت مرگ او اين بود كه در كنار نهرى در حال عيش و نوش بود و در اثر نوشيدن زياد شراب يا زهرى كه توسط پسر برادرش در شراق او ريخته بودند، شكمش تركيد(414) به قول ديگر او در 18 رجب به درك واصل شد(415).
معتمد در 23 سال خلافتش لذت و ملاهى را اختيار كرده بود و امورات مملكت به دست برادرش احمد موفق بود. بعد از او پسرش احمد معتضد كارهاى پدر را انجام مى داد تا عمويش معتمد را از سر راه برداشت و خود به خلافت رسيد.
از كبائر جرائم اعمال معتمد، مسموم كردن آقا و مولايمان حضرت امام حسين عسكرى (عليه السلام ) است . صدوق (رحمه الله ) مى فرمايد: معتمد چندين بار امام عسكرى (عليه السلام ) را حبس كرد.
15 رجب
1. زيارت امام حسين (عليه السلام )
در شب 15 رجب و روز آن زيارت امام حسين (عليه السلام )(416) و همچنين زيارت مشاهد مشرفه معصومين (عليهم السلام )(417) مستحب است .
2. وفات حضرت زينب (عليها السلام )
وفات مظلومانه و غريبانه ام المصائب حضرت فاطمه صغرى عقيله بنى هاشم زينب كبرى (عليها السلام ) در شب يكشنبه 15 رجب سال 62 ه به وقوع پيوسته است (418).
در مدت يك سال بعد از واقعه كربلا، زندگانى آن حضرت همراه با اشك و آه و خاطرات اسارت و كربلا سپرى گشت . در عظمت آن مخدره همين بس كه به فرموده صدوق (رحمه الله )، از جانب امام حسين (عليه السلام ) نيابت خاصه داشته است ، و تا هنگامى كه بيمارى امام زين العابدين (عليه السلام ) تمام نشده بود، اين نيابت ادامه داشت (419)
نام گذارى حضرت
هنگام ولادت جبرئيل از جانب خداوند متعال بر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نازل شد و عرض كرد: ((يا رسول الله ، اسم اين دختر را زينب بگذار)). آنگاه جبرئيل گريست . پيامبر (صلى الله عليه و آله ) پرسيد: سبب اين گريه چيست ؟ عرض كرد: همانا اين دختر از آغاز زندگانى تا پايان روزگار در اين سراى ناپايدار با رنج و درد و بلا خواهد زيست . گاهى به درد مصيبت شما يا رسول الله مبتلا مى شود، و گاهى در ماتم مادرش و گاهى در مصيبت پدر و گاهى به درد فراق برادرش حسن مجتبى (عليه السلام ) دچار خواهد شد. از همه بالاتر به مصائب كربلا و نوائب دشت نينوا گرفتار مى شود چنانكه مويش سفيد و قامتش خميده خواهد گرديد.
اين خبر را اهل بيت (عليهم السلام ) شنيدند و اندوهناك و گريان شدند. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) صورت بر صورت حضرت زينب (عليها السلام ) نهاد و گريست . حضرت صديقه طاهره (عليها السلام ) فرمود: يا ابتا، اين گريه براى چيست ؟ خداوند ديده هاى تو را نگرياند. فرمود:اى فاطمه ، بعد از من و تو اين دختر دچار بلاها و مصائبى مى شود. حضرت صديقه (عليها السلام ) فرمود: چه ثواب دارد آن كسى كه بر دخترم زينب (عليها السلام ) گريه كند؟ آن حضرت فرمود: ((اى پاره تنم واى نور چشمم ، ثواب كسى كه بر او و مصائب او گريه كند مانند ثواب كسى است كه بر برادرش حسين گريه كند)). سپس نام آن حضرت را ((زينب )) نهاد(420).
آن حضرت يك سال و چند ماه بعد از واقعه كربلا با قلبى پر از اندوه از مصائب كربلا در خانه خود رحلت فرمودند و در همان خانه دفن شدند. در وفات آن مخدره مظلومه روزهاى 14 رجب و دهم ماه رمضان را هم گفته اند(421).
3. تغيير قبله
در روز 15 رجب سال 2 ه قبله از بيت المقدس به سوى كعبه تغيير پيدا كرد. اين برنامه در نماز ظهر در مسجد بنى سالم مدينه اتفاق افتاد و اين مسجد بعد از آن به مسجد ذى القبلتين ناميده شد(422).
4. خروج از شعب ابى طالب (عليه السلام )
در اين روز حضرت ختمى مرتبت (صلى الله عليه و آله ) از شعب ابى طالب (عليه السلام ) خارج شدند(423).
5. شهادت امام صادق (عليه السلام )
شهادت امام صادق (عليه السلام ) به روايتى در سال 148 ه در چنين روزى بوده است (424).
16 رجب
1. خروج فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) از كعبه
در ابتداى اين روز حضرت فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) با فرزندش امير المؤ منين (عليه السلام ) از كعبه خارج شد(425)
17 رجب
مرگ ماءمون
روز پنچ شنبه 17 رجب سال 218 ه(426)، يا به قولى 8 رجب (427) يا 9 رجب (428)