سيد رضى
بر ساحل نهج البلاغه
محمد ابراهيم نژاد
ستاره اى از افق بغداد
هنوز يك قرن از غيبت خورشيد پر فروغ آسمان امامت - حضرت مهدى (عج ) - نگذشته بود كه ستاره اى از افق بغداد درخشيدن گرفت و نور اميدى بر دل عاشقان و منتظران نشاند.
او به سال 359 ق .(72) در محله شيعه نشين كرخ بغداد، در خانه اى كه از گلهاى عطر آگين ايمان و اخلاص و روشنايى علم و عمل آذين بندى شده بود، ديده به جهان گشود و نام زيباى ((محمد)) به خود گرفت . محمد كه بعدها به ((شريف رضى )) و ((سيد رضى )) شهرت يافت از خاندانى برخاست كه همه از بزرگان دين و عالمان و عابدان و زاهدان و پرهيزكاران كم مانند و روزگار بودند.
پدر و مادر سيد رضى هر دو از سادات علوى و از نوادگان سرور آزادگان حسين بن على عليه السلام بودند. نسب وى از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم مى رسد.(73) از اين رو گاهى شريف رضى را((رضوى )) مى خوانند. و از طرف مادر نسب وى با شش رابطه مى خوانند و از طرف مادر نسب وى با شش رابطه به امام زين العابدين عليه السلام مى رسد.(74)
در جلالت و عظمت شاءن فاطمه مادر شاءن فاطمه مادر رسيد رضى همين بس كه مى گويند: شيخ مفيد رحمة الله كتاب ((كتاب النساء)) را براى او نوشته و در مقدمه كتاب از او به بانويى محترم و فاطمه ياد كرده است .(75)
خواب سرنوشت ساز
قرن چهارم پنجم ق . براى بغداد دوران طلايى به حساب مى آيد. زيرا در آن موقع از نظر علم و ادب ، بغداد به اوج شهرت و عظمت خود رسيده بود و وجود ستارگان درخشان آسمان پرفروغ علم و معرفت ، تشنگان فضيلت را به ضيافت كوثر دعوت مى كرد. از جمله آنان دانشمندان فرزانه و فقيه يگانه محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شيخ مفيد بود كه در آن ديار حوزه درسى برپا كرد و به پرورش استعداد پرداخت و روز به روز بر رونق آن افزوده مى شد.
روزى همچون گذشته شيخ بزرگوار و عصاره تقوا، به منظور تدريس قدم بر ((مسجد براثا)) گذاشت و درس را شروع كرد. چند لحظه اى از شروع درس نگذشته بود كه ناگهان نفسهاى گرم استاد در پشت قفس برخاست ...: سلام عليكم ، بفرمائيد!
طلبه ها به پشت سر برگشتند و در مقابل ديدگان زده خود بانوى محترمى را ديدند كه دست دو فرزند كوچك را گرفته بود. بانوى پاكدامن در كمال متانت رو به شيخ كرد و گفت : اى شيخ ! اينان دو فرزند ((سيد مرتضى )) و ((سيد رضى )) هستند، به خدمت شما آورده ام تا فقه به آنان بياموزى .
با شنيدن اين كلام شيخ شروع به گريستن كرد و...
حاضران در وادى حيرت پى علت مى گشتند تا اينكه كلمه ((شگفتا))ى استاد آنها را متوجه خود ساخت . شيخ با چشمانى اشك آلود گفت : ((حالا حقيقت برايم آفتابى شد و رؤ ياى شگفتم تعبير گرديد.))
و بعد در دوران حيرت پى بحث به استراحت پرداخته بودم خواب ديدم در همين مسجد نشسته ام و مشغول تدريس هستم . در خواب بى بى دو عالم ، فاطمه زهرا عليه السلام را ديدم كه دست دو فرزندش امام حسن و امام حسين عليه السلام را گرفته بود و رو به من فرمودند: اى شيخ ! دو فرزندم حسن و حسين را پيش آوردم تا فقه فقه شان بياموزى .
هنوز حلاوت حضورشان رامى چشيدم كه از عالم خواب بيدار شدم و در درياى تفكر فرو رفتم خدايا! من كجا و استادى دو امام معصوم كجا؟! با اين افكار به مسجد آمدم تا اينكه اين سلالهب ء زهراى اطهر عليه السلام با دو غنچه از گلستان محمدى از در مسجد وارد شدند و من به تعبير رؤ ياى خود رسيدم .
از همه روز شيخ مفيد و تربيت سيد مرتضى و سيد رضى را به عهده گرفت و در پرورش آنان نهايت سعى و تلاش خود را به عمل آورد.(76)
دلباخته علم و معرفت
سيد رضى از همان اوايل كودكى با اشتياق فراوان به تحصيل و فراگيرى علوم رو آورد. وى علاوه بر جديت و پشتكارى برخوردار بود كه پيشرفت علمى و ادبى او را سرعت مى بخشيد. در حقيقت در قرن چهارم تا حدودى از بين رفته بود. از اين رو در دو فرقه بزرگ و نيرومند تشيع و تسنن در جوى مسالمت آميز زندگى مى كردند و روح تفاهم و هبستگى باعث شده بود كه دانشمندان هر دو فرقه به طور آزاد به ارائه افكار و اشاعه مذهب بپردازند. سيد رضى از اين فرصت استثنايى بهره هاى فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن ، صرف و نحو، حديث ، كلام ، بلاغت فقه ، اصول تفسير و فنون شعر و غيره را بياموخت تا اينكه در بيست سالگى از تحصيل بى نياز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت .
عدهاى از دانشمندان نام آورى كه سيد رضى نزد آنان به كسب دانش پرداخته عبارت اند از:
1 - ابو اسحاق ابراهيم بن احمد طبرى (متوفى 393 ق .) فقيه و اديب و نويسنده زبر دست كه سيد رضى قرآن را در دوران كودكى نزد وى آموخت .
2 - ابوعلى فارسى (متوفى 377 ق .) نام آور دانش و ادب و پيشواى علم نحو در عصر خود.
3 - ابوسعيد سيرافى (متوفى 368 ق ) دانشمند بزرگ و نحوى كه مسند قضاوت بغداد را به عهده داشت .
4 - قاضى عبدالجبار بغدادى ، متخصص علم حديث و ادبيات .
5 - عبد الرحيم بن نباته (متوفى 374 ق .) از خطباى بلند آوازه و نامدار شيعه ، مشهور به خطيب مصرى . سيد رضى مقدارى از فنون شعر را از وى آموخت .
6 - ابومحمد عبدالله بن محمد اسدى اكفافى (متوفاى 405 ق .) عالم فاضل و پرهيزكار و مسند نشين قضاوت در بغداد.
7 - ابوالفتح عثمان بن جنى (متوفى 392 ق .) اديب ماهر در علم نحو و صرف .
8 - ابوالحسن على بن عيسى (متوفاى 420 ق .) شعر شناس و پيشواى علم لغت و ادبيات .
9- ابوحفص عمر بن ابراهيم بن احمد الكنانى ، محدث ثقه كه سيد رضى از او حديث فرا گرفت .
10 - ابوالقاسم عيسى بن على بن حديث بن داوود بن جراح (متوفى 350 ق .) لغت شناس و محدث بزرگ و مورد اعتماد.
11 - ابوعبدالله مرزبانى (متوفاى 384 ق .) حديث و مورد اعتماد شيخ صدوق رحمة الله .
12 - ابوبكر محمد بن موسى خوارزمى (متوفى 403 ق .) فقيهى سترگ و استاد حديث كه سيد رضى و ديگران از وى فقه آموختند.
13 - ابومحمد هارون تلعكبرى (متوفاى 385 ق .) فقيهى جليل القدر و صاحب كتاب جوامع در علوم دين .
14 - ابو عبد الله محمد بن محمد نعمان مشهور به شيخ مفيد (متوفاى 413 ق .) از دانشمندان كم مانند عالم اسلام .(77)
شعر متعهد
سيد رضى از بزرگترين صاحبان فصاحت و بلاغت بود كه از دركى صحيح و ذوقى سليم برخوردار بود. وى اولين چكامه قصيده اش را در مدح و ستايش نياكانش (اهل بيت صلى الله عليه و آله هم آوازه با خروش دجله روان ساخت . او در آن هنگام بيش از 9سال نداشت اما چنان مهارتى از خود نشان داد كه همگان ، را شگفت زده كرد. او در طول حيات شعر و شاعرى گذاشت كه لقب ((اشعر قريش )) و ((اشعر عرب )) (سرآمد شعراى قريش و عرب ) را به خود اختصاص داد و آثار گران بهايى از جمله ديوان اشعار كه به گفته ثعالبى چهار مجلد مى باشد به يادگار گذاشت .(78)
پدر بزرگوارش تا انقراض حكومت پر اقتدار عضدوالدوله ديلمى در قلعه شيراز زندانى بود و در طول اين هشت سال ، شريف رضى كه دوران كودكى خود را مى گذراند در هاله اى از غم و اندوه به سر مى برد.
در دوران زمامدارى صمصام الدوله ، ابواحمد پدر سيد رضى از بند اسارت آزاد گشت و سيد رضى با سرودن اشعارى مقدم پدر از گرامى داشت .(79)
شيفته خدمت نه تشنه قدرت
سيد رضى دانشمندى متعهد، وظيفه شناس و عاشق خدمت بود. او تحصيل علم را براى روشنگرى افكار و انديشه هاى جامعه مى خواست و از نفوذ اجتماعى و سياسى خود به منظور تشكل نيروهاى مخلص و يارى رساندن به همنوعان خود استفاده مى كرد. سيد رضى هيچگاه خود را در كنج كتابخانه و گوشه مسجد و مدرسه محبوس و محصور نساخت و هرگز در را روى محبوس نبست . جوانمردى همچون سيد رضى رسالت خود را فقط در بحث و تحقيق و تاءليف و شعر و شاعرى نمى ديد بلكه با پيروى از جد بزرگوارش امير مؤ منان على عليه السلام به دستگيرى از محرومان و ستمديدگان مى شتافت و نصرت دين خدا را هدف نهايى خود حكومت مردان فرومايه و غاصبان خلافت قرار گيرد. او شيفته خدمت بود نه تشنه قدرت . از اين رو تنها مسئوليتهايى را به عهده گرفت كه ويژگيهاى مردمى داشت ؛ مانند نقابت علويان ، امارت حاجيان و ديوان مظالم .(80)
ترفند سياسى
سيد رضى همه خلفاى بنى عباس را غاصب مى دانست و از آنها متنفر بود، بخصوص از ((القادربالله )). الله مردى خود خواه و جاه طلب و متعصب و پركينه و عقده اى بود و در پى بهانه اى مى گشت تا ابهت و شخصيت اجتماعى و وجهه علمى و روحانى سيد رضى را از بين ببرد. از طرفى ديگر سيد رضى در همان زمان تنفر و انزجار خود را طى اشعارى آشكار ساخت كه همچون رعد در همه جا پيچيد و غوغايى به پا كرد...
((من لباس ذلت در ديار دشمنان بپوشم ، حال آنكه در مصر علوى (شيعى ) حكومت كند!
هنگامى كه اشعار آتشين سيد رضى به گوش خليفه رسيد سخت برآشفت . و بر مجلسى برپا كرد تا سيد دلتنگى و نفرت خود را از حكومت بنى عباس و بغداد ( مركز خلافت عباسيان ) دل آزرده كند در مصر - سرزمين علويان - به سر مى برد.
سيد رضى با تمام شهامت و شجاعت دعوت خليفه را رد كرد و در مجلس وى حاضر نشد. از اين رو خليفه غضبناك شد. سيد رضى را از تمام مسئوليتهاى مهم اجتماعى بركنار كرد.(81)
در مجلس خليفه صورت جلسه اى هم تدارك ديده بودند كه مى خواستند از آن بر ضد حكومت علويان مصر كنند. وقتى صورت جلسه را براى امضا پيش سيد رضى آوردند از امضاى آن امتناع ورزيد.
روح حماسى
سيد رضى سخنورى شجاع و بى باك اقيانوسى بيكران و روحش سراسر امواج خروشان حماسه بود كه بر ساحل نظاره ها رخ مى نمود و از بيشه بى انتهاى دلش درختان پرصلابت شهامت به بلنداى مجاهدت ، قد بر مى افراشت . او از هيچ مقام و قدرت و صاحب منصبى واهمه به دل راه نمى داد. سيد والامقام همه خلفاى بنى عباس را غاصبان خلافت و ولايت و حكومت اسلامى مى دانست و هر چند بنا به شرايط نامناسب زمان مجبور به مبارزه منفى بود، با اين حال لحظه اى از فكر براندازى نظام و ترسيم كربلا و تجديد عاشورا غافل نبود. او هميشه به انتظار يارى بخت و مساعدت زمان به سر مى برد تا بر ضد طاغوتيان و حاكمان ظلم و جور، خروشى بى امان از دل پر جوش حسنيان برآورد و با خشكاندن ريشه ظلم و فساد، زمامدارى امت اسلامى را به دست گيرد و بار ديگر عدل على عليه السلام را بگستراند. آن سيد مجاهد افكار انقلابى خود را در مجالس خصوصى ، ضمن اشعار حماسى به رفقاى صميمى و هم مرام خويش بازگو مى كرد.(82) و بنا به فكر بلند سياسى كه داشت خود را برتر از خليفه مى دانست .
سيد رضى روزى نزد ((الطايع بالله )) نشسته بود و بى اعتنا به جاه و جبروت خليفه محاسن خود را به دست گرفته ، به طرف محاسن خود را به دست گرفته ، به طرف بينى بالا مى برد.خليفه روباه صفت كه خواست بر سيد طعنه بزند و قدرت پر زرق را به رخ او بكشد، رو به سيد گفت :
گمان مى كنم بوى خلافت را استشمام مى كنى ؟!
سيد رضى با همان متانت و شجاعت هميشگى پاسخ داد:
بلكه بوى نبوت را استشمام مى نمايم !(83)
بوستان معرفت
سيد رضى به سبك جالب و بى نظير حوزه هاى علميه ، در حين فراگيرى و قبل از فارغ التحصيلى ، اقدام به پرورش طالبان علم و جويندگان معرفت كرد. وى در بوستان معرفتش به پرورش شاگردانى پرداخت كه هر يك از آنان افتخار مى ورزيد. به طورى كه هر يك از آنان مانند قمرى در فلك علم و فرهنگ مى درخشند. نام آن واستگان به قرار زير است :
1 - سيد عبد الله جرجانى ، مشهور به ابوزيد كيابكى
2 - شيخ محمد حلوانى
3 - شيخ جعفر دوريستى (متوفى حدود 473 ق .)
4 - شيخ طوسى (م 460 ق .)
5 - احمد بن على بن قدامه مشهور به اين قدامه (م 486 ق .)
6 - ابوالحسن هاشمى
7 - مفيد نيشابورى (م 455 ق .)
8 - ابوبكر نيشابورى خزاعى (متوفى حدود 480 ق .)
9- قاضى ابوبكرى عكبرى (م 472 ق .)
10 - مهيار ديلمى .(84)
اولين دانشگاه
شريف رضى جوانمردى درد آشنا بود.او نيش حسادت و شماتت را بر عزلت و رهبانيت ترجيح مى داد و در ميدانهاى خدمت كمر همت مى بست و يك تنه مسئوليتهاى سنگين و دشوار اجتماعى را بر عهده مى گرفت .
سيد بزرگوار در كنار كارهاى بس سنگين نقابت و ديوان مظالم و...همواره به فكر تحصيل طلاب بود.از اين رو در پى طرحى نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد كه نتيجه انديشه اش ايجاد دانشگاه شبانه روزى شد كه تا آن زمان سابقه نداشت .(( او با اينكه از تمكن مالى كم بهره بود مع الوصف نداشت .وقتى ديد گروهى از طالبان علم و شاگردانش پيوسته در ملازمت او هستند خانه اى تهيه كرد و آن را به صورت مدرسه جهت شاگردان خود درآورد و نامش را (( دارالعلم )) نهاد و تمامى نيازمنديهاى طلاب را براى آنها فراهم كرد سيد رضى براى دارالعلم كتابخانه و خزانه اى با كليه وسايل و لوازم فراهم كرد.(85)
بايد دانست كه تاءسيس دارالعلم سيد رضى ده ها سال پيش از تاءسيس مدرسه نظاميه بغداد و با وجود هنگفت دولتى از سوى خواجه نظام الملك طوسى (سال 457 ق .) صورت گرفته است .او تقريبا حدود هشتاد سال بعد از سيد رضى به اين كار اقدام ورزيده است .(86)
جلوه هاى تربيتى
سيد رضى مردى خود ساخته و پيراسته بود و شخصيت و عظمت افراد را در ارزشهاى والاى انسانى و معنويات مى ديد. از اين رو در تمام عمرش همواره ميانه روى را پيشه خود ساخت . چرا كه با روح قناعت در غناى حقيقى به سر مى برد.وى هيچ گاه دست طمع به سوى ديگران دراز نكرد. به همين سبب ،علو همت و مناعت طبع شريف رضى ، زبانزد عام و خاص گشته بود.در مورد خصوصيات اخلاقى سيد رضى قضاياى زيادى نقل شده است كه به يكى از آنها اكتفا مى كنيم :
از ابى محمد مهلبى ، وزير بهاءالدوله نقل كرده اند كه مى گفت :
روزى به من خبر رسيد خداوند به سيد رضى پسرى عنايت كرده است . فرصت را غنيمت شمردم و خواستم به بهانه اين مولود صله اى به سيد رضى بدهم . به غلامان دستور دادم طبقى حاضر كردند و دوهزار دينار بر طبق گذاشتم و به رسم چشم روشنى و هديه برايش فرستادم .
سيد قبول نكرده و پيغام داده بود كه : لابد وزير مى دانند و اگر مطلع نيستند، بدانند كه من از كسى صله قبول نمى كنم .
به اميد اينكه اصرارم ثمر بخشد دوباره طبق پر سيم و زر را فرستادم گفتم : اين هديه ناچيز را قبول بفرماييد و به قابله ها بدهيد.
او آنها را دوباره پس فرستاد و جواب داد:قابله ها غريبه نيستند و رسم ما بر اين نيست كه بيگانگان به خانه ما رفت و آمد داشته باشند. آنها از بستگان خودمان مى باشند و چيزى هم نمى پذيرند.
براى بار سوم طبق را فرستادم و گفتم :حال كه خود قبول نمى كنيد بين طلبه هايى كه پيش شما درس مى خوانند تقسيم كنيد.چون طبق را آوردند استاد در حضور طبله ها فرمود:طلبه ها خودشان حاضرند!بعد رو كرد به شاگردان و گفت :هر كس به اين پولها محتاج است بردارد.
در اين هنگام يكى از آنان برخاست دينارى (طلا)برداشت و قسمتى از آن را قيچى كرد و بقيه را سر جايش گذاشت .ديگر طلبه ها هم چيزى را برنداشتند.
شريف رضى از آن طلبه پرسيده : براى چه اين مقدار برداشتى ؟!
وى گفت : شب گذشته هنگام مطالعه روغن چراغ تمام شد، خادم نبود كه از انبار مدرسه روغن بدهد،از فلان بقال مقدارى روغن چراغ نسيه كرده ام . حالا اين قطعه طلا را برداشتم تا قرض خود را اداء كنم !
سيد رضى تا اين سخن بشنيد دستور داد عدد طلاب كليد ساختند تا هر كس چيزى لازم داشت كليد انبار را همراه داشته باشد.(87)
قطره اى از درياى بيكران
سيد رضى در دوران جوانى به تفسير و توضيح آيات الهى روى آورد. عشق و علاقه وى به قرآن از همان اوايل كودكى آغاز شده بود.چنانكه بعد از يادگيرى ، انس دايم و رابطه هميشگى با قرآن برقرار كرد.او همواره با زمزمه كلام الهى آينه دل را جلا مى بخشيد. بعد از گذراندن علوم مختلف قرآنى علاوه بر شيرينى قرائت دوران كودكى ، خود را با دنيايى از زيباييهاى روح بخش همراه مى يافت كه وسعتش بى انتها و غايتش بى منتها بود.سيد رضى محو در جمال تابناك آيات الهى دست به قلم برد تا قطره اى از درياى بيكران تعاليمش را بر صفحه روزگار جارى سازد.ثمره اين تلاش با اخلاص سه گنجينه گران سنگى است كه براى نسلهاى آينده به يادگار گذاشت :
1 - تلخيص البيان عن مجازات القرآن
2 - حقايق التاءويل فى متشابه التنزيل
3 - معانى القرآن
ديگر تاءليفات سيد رضى عبارتند از:
خصايص الائمه ، نهج البلاغه ، الزيادات فى شعر ابى تمام ، تعليق خلاف الفقهاء، كتاب مجازات آثار النبويه ، تعليقه بر ايضاح ابى على ، الجيد الحجاج ، مختار شعر ابى اسحق الصابى ، كتاب ((ما دار بينه و بين ابى اسحق من الرسائل )) و ديوان اشعار.(88)
ديگر تاليفات سيد رضى عبارتند از:
خصايص الائمه ، نهج البلاغه ، الزيادات فى شعر ابى تمام ، تعليق خلاف فقهاء، كتاب مجازات آثار النبويه ، تعليقه بر ايضاح ابى على ، الجيد من شعر ابى الحجاج ، مختار شعرابى اسحق الصابى ، كتاب ((ما دار بينه و بين ابى اسحق من الرسائل )) و ديوان اشعار. (89)
رسالت بزرگ
هر روز كه سپرى مى شد برگ زرينى به دست تواناى سيد رضى بر تاريخ تابناك اسلام افزوده مى گشت . او با قلمى روان و علمى فراوان خدمات ارزنده اى ارائه كرد. براى كتاب وحى تفسير نوشت ، احكام فقهى تدوين كرد، با اشعار نغز و قصيده هاى بلند خود سيل معارف روان ساخت و مسئوليت هاى طاقت فرساى دينى ، سياسى ، اجتماعى را بر عهده گرفت ، و... با همه اينها خلاء و كمبود مى كرد كه گويى براى رسالتى بس بزرگ .
وى مى بايست از فضاى آزاد به وجود آمده كمال استفاده را مى برد و با شناساندن اصالت شيعه ، اسلام واقعى را به جهانيان معرفى مى كرد. سيد رضى به خوبى مى دانست كه رسالت بدون امامت ناقص است و شهر علم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بدون وجود على عليه السلام شهرى بى دروازه مى ماند و بدون معصوم قرآن بدون مفسر خواهد بود. مى بايست قدم به ميدان گذاشت و اقدامى كرد و كارى را كه انجام آن براى گذشتگان ميسر نگشته است به سر منزل مقصود رساند.
شريف رضى با اين تفكر الهى كار بزرگى را آغازيد. همان كارى كه ثمره شيرينش در كلام بلند مولا على عليه السلام به بار نشست و كتاب هميشه جاودان نهج البلاغه را به ارمغان آورده ، نام و ياد سيد رضى را براى هميشه زنده نگه داشت . در حقيقت او اولين عالمى است كه كلمات و خطبه هاى سراسر بلاغت اميرالمومنان على عليه السلام را گردآورى و تدوين كرد.
از ديدگاه دانشمندان اهل تسنن
سيد رضى از نظر مقامات بلند علمى و فضيلتهاى ارزشمند اخلاقى خود را به مرحله اى رساند كه گوى سبقت از ديگران ربود تا بدان حد كه خاص و عام ، دوست و دشمن و عالم و عامى به ديده احترامش مى نگريستند و زبان به تعريف و تمجيدش مى گشودند. دانشمندان و بزرگان اهل سنت درباره عظمت هميشه درخشان سيد رضى سخنان جالب توجهى دارند. كه در ذيل به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم .
عبدالملك ثعالبى ، شاعر معاصر سيد رضى در كتاب تحقيقى و ادبى خويش ((يتيمة الدهر)) در وصف سيد مى نويسد: ((تازه وارد ده سالگى شده بود كه به سرودن شعر پرداخت . او امروز سرآمد شعراى عصر ما و نجيب ترين سروران عراق و داراى شرافت نسب و افتخار حسب ، و ادبى ظاهر و فضلى باهر و خود داراى همه خوبى هاست .)) (90)
خطيب بغدادى در كتابش موسوم به ((تاريخ بغداد)) مى گويد: ((... رضى كتابهايى در معانى قرآن نگاشته است كه مانند آن كمتر يافته مى شود.)) (91)
جمال الدين ابى المحاسن يوسف بن تغرى بردى اتابكى در كتاب ((النجوم الزاهره فى ملوك مصر و القاهره )) مى نويسد:
((سيد رضى موسوى ، عارف به لغت و احكام و فقه و نحو و شاعرى فصيح بود. او و پدرش و برادرش پيشواى شيعيان بودند.))(92)
غروبى نابهنگام
آن روز شهر بغداد در تب و تاب و هيجان بود. نگاههاى نگران و معنا دار مردم حاكى از اضطرابى بود كه كسى نمى خواست و نمى توانست باور كند. هرگز به ذهن كسى نمى رسيد كه به اين زودى شاهد چنين حادثه غم انگيز و جانسوزى خواهد شد... اما هرچه بود تمام شده بود و ديگر گريزى جز پذيرفتن آن نبود. هركس به ديگرى مى گفت : شريف رضى درگذشت . ((انالله و انا اليه راجعون )).
سيد رضى در ماه محرم سال 406 ق . در سن 47 سالگى چشم از جهان فرو بست و جهان علم و عالم تشيع را در غم و ماتم فرو برد...
نوشته اند سيد رضى استوانه علم و تقوا و سياست ، از در گذشت مرموز و ناگهانى برادرش چنان متاثر و متاسف شد كه در تاب ديدن جنازه او را نياورد و از شدت حزن و اندوه به حرم مقدس كاظمين عليه السلام پناه برد. از انبوه مردم جنازه سيد رضى را تشييع كردند و فخرالملك وزير بر جنازه وى نماز خواند پيكر پاكش را در خانه خود به امانت دفن و بعدها به حرم امام حسين عليه السلام منتقل كردند.
غم فراق برادر بر سيد مرتضى بس سنگين بود. تنها و داغديده سر به زانوى غم نهاده ، آه جانسوز از دل آتشين بر مى كشيد و مرثيه فراق مى سرود: اى ياران ! داد از اين فاجعه ناگوار كه بازوى مرا شكست ! كاش جان مرا هم مى گرفت !
گلشن ابرار ج 1