گفتاري از مرحوم حجتالاسلام والمسلمين محمدتقي فلسفي
اشاره
در سالگرد ارتحال عالمي مهذب و متعهد و تلاشگر در عرصه "علم" و "عمل" قرار داريم، هم او كه سالهاي طولاني در سنگر منبر و خطابه با سخنرانيهاي آگاهيبخش و بيداركنندهاش هم به شرح و تبيين ابعاد گوناگون فرهنگ و معارف اسلامي پرداخت و هم به بالابردن سطح بينشهاي سياسي مردم اهتمام ورزيد و به همين دليل از طرف رژيم ستمشاهي ممنوعالمنبر گرديد.
حضرت امام خميني از حجتالاسلام والمسلمين فلسفي به خاطر نقش ارزشمند گفتارها و سخنرانيهاي مستحكم و مستدل و عالمانه او به نيكويي ياد كرد و او را "زبانگوي اسلام" ناميد.
به مناسبت سالگرد ارتحال اين عالم و روحاني خدوم و فداكار، بخشي از يكي از گفتارهاي او را مرور ميكنيم.
***ٍ
ازجمله مسائل مهم در زمينه مكارم اخلاق و سجاياي انساني، موازنه و تعادلي است كه بايد همواره بين روح و جسم و حالات دروني و حركات بروني انسان وجود داشته باشد تا در پرتو آن آدمي بتواند در مقابل رويدادهاي خوب و بد و پيشامدهاي مطبوع و نامطبوع كرامت خلق را محافظت كند.
عن علي عليه السلام قال: في تصاريف الاحوال يعرف جواهر الرجال.
علي(ع) فرموده است: در دگرگوني حالات گوهر وجودي و لياقت دروني مردان شناخته ميشود.
يك فرد اداري يا پيشهور عادي كه شغل متوسطي دارند و نسبت به مردم متواضعاند اگر به علت يا عللي ناگهان ترقي كنند و در جامعه، رفعت يابند، عضو اداره رئيس اداره شود و پيشهور متوسط سرمايهدار گردد، قهرا اين بلندي مقام در روحيه آن دو اثر ميگذارد: ممكن است دچار خودبزرگبيني و تكبر شوند، تواضعي را كه نسبت به مردم رعايت مينمودند از ياد ببرند و آنان را از اين پس با چشم حقارت و پستي بنگرند. اگر بخواهند به اين بيماري اخلاقي دچار نشوند بايد پيشگيري كنند و عملا بر تواضع خود بيفزايند، مردم را در تمام مواقع بيش از پيش تكريم و احترام نمايند تا از غرور و نخوت، كه خطر بزرگي است، مصون و محفوظ باشند. براي روشنشدن مطلب، قضيه افسري را كه براي فهم جمله بحث ما از دعاي "مكارم الاخلاق" صحيفه سجاديه به من مراجعه نمود شرح ميدهم، شايد با توجه به آن، مطلب دعا بخوبي واضح گردد. يكي از افسران عالي رتبه كه پيش از انقلاب اسلامي در شهرباني خدمت ميكرد مردي بود متدين و از مرحوم آيتالله العظمي آقاي بروجردي قدس سره تقليد مينمود و براي ادامه كارش در شهرباني از مرجع خود اجازه گرفته بود و وظايف خود را آنطور كه دستور داده بودند انجام ميداد. روزي براي حل مشكل مردي كه بضاعتي نداشت به ايشان تلفن كردم و گرفتاري او را شرح دادم وعده داد كه مشكلش را حل كند و ضمنا گفت اگر ميدانيد كه استحقاق دارد بفرماييد تا به او كمك مالي كنم. من از طرف آيتالله العظمي آقاي بروجردي مجازم كه قسمتي از سهم امام را به افراد بيبضاعت بدهم. خلاصه، مرد خوبي بود و پيش از انقلاب از دنيا رفت. روزي آن مرد، قبل از ظهر، به منزلم آمد. جمعي از آقايان روحانيين هم در مجلس بودند. مقابل در ايستاد و پس از سلام گفت: من عجله دارم، خواهشمندم به اطاق ديگر تشريف بياوريد، عرضي دارم، بگويم و مرخص شوم. به اطاق ديگر رفتم. كتابي در دست داشت كه لاي آن نشان گذارده بود. باز كرد، ديدم كتاب شريف صحيفه سجاديه و در قسمت دعاي "مكارم الاخلاق" است. گفت: امروز پس از نماز صبح، اين دعا را ميخواندم. به اين جمله رسيدم كه امام به پيشگاه الهي ميگويد:
ولا ترفعني في الناس درجه الا حططتني عند نفسي مثلها.
من ديدم در اين عبارت كلمه درجه آمده و اين كلمه در اصطلاح ما هم هست، يعني افسران به عنوان گرفتن درجه بالا ميروند، آمدهام سوال كنم كه آيا اين كلمه در دعا شامل ما هم ميشود و اگر چنين است توضيح دهيد تا وظيفه خود را بشناسم و به آن عمل كنم. در پاسخ به ايشان گفتم: درجهاي كه شما الان داريد درجه سرهنگي است، افراد محترمي كه به اطاق شما ميآيند بايد در مقابل آنان متواضع باشيد، پشت ميز خود بايستيد، به آنان دست بدهيد، و صندلي را ارائه كنيد كه بنشينند، وقتي نشست شما هم بنشينيد. اما يك درجه گرفتيد و سرتيپ شديد، بايد تذلل و خضوع شما در نفستان بيشتر گردد و نسبت به واردين احترام زيادتر بنماييد، بايد در آن موقعي كه به درجه سرتيپي رسيدهايد وقتي شخص محترمي وارد ميشود از پشت ميز برخيزيد، به خارج ميز بياييد، در كنار ميز بايستيد، به او دست بدهيد و اشاره كنيد كه روي صندلي بنشيند و وقتي كه نشست شما پشت ميزتان برويد و بنشينيد و مودبانه سخنان او را بشنويد. اگر درجه بالاتري گرفتيد و سرلشكر شديد بايد تذلل و خضوع شما بيشتر باشد، بايد فروتني شما زيادتر گردد، از روي صندلي خود برخيزيد، از پشت ميز خارج شويد، وسط اطاق بياييد و به او دست بدهيد، وقتي كه او روي صندلي نشست شما هم روي صندلي مقابل او بنشينيد و پشت ميز نرويد، و خلاصه، اين برنامه كار را اگر عمل كنيد و هر قدر درجه شما بالاتر ميرود خودتان نزد خودتان كوچكتر و در باطنتان پستتر باشيد و بر مقدار تواضع خود بيفزاييد، در اين موقع است كه مقام بالاتر شما را از مسير فضيلت منحرف نميكند، شما را دچار اخلاق بد نميكند، از وظايف انساني و كرامت خلق باز نميدارد. گفتم بايد متوجه باشيد كه مقام و مال در آدمي اثر غرور ميگذارد، دچار تكبر و خودبزرگبيني ميشود، وقتي مغرور شد رفتارش عوض ميشود، حالت درونيش در برون اثر ميگذارد، وضع رفتار و گفتارش تغيير ميكند. براي اينكه بيماري غرور و كبر، شما را نگيرد و از نظر معنوي دچار سيئات اخلاقي نشويد بايد مراقبت كنيد كه هرچه درجه شما بالاتر ميرود بر تواضع و فروتني شما افزوده شود.
"عن النبي صلي الله عليه و آله: كفي بالمرء فتنه ان يشار اليه بالاصابع في دين اودنيا."
رسول گرامي فرمود: براي آزمايش و امتحان يك انسان كافي است كه مردم با انگشت به وي اشاره كنند و او را از نظر دين يا دنيا به هم نشان دهند.
كساني كه در جامعه قدر و منزلتشان بالا ميرود مورد توجه مردم قرار ميگيرند و همين امر وسيله امتحان آنان است. اگر بتوانند
در آن موقع حساس بر تواضع خود بيفزايند، به مردم سبقت سلام بگيرند، و آنان را با ديده تكريم و احترام بنگرند از عهده آزمايش برآمده و امتحانشان مورد قبول خواهد بود. تواضع از صفات حميده و سجاياي پسنديده است و كساني كه علاقهمند به حسن خلقاند بايد از پي آن بروند و به فروتني متخلق گردند، اما اين صفت براي اشخاصي كه در جامعه به رفعت درجه نايل ميشوند، خواه از جهت قدرت و مقام باشد يا از نظر ثروت و مال، فروتني و تواضع اينان در مكتب اسلام به مراتب ارزندهتر است.
"عن النبي صلي الله عليه و آله: افضل الناس من تواضع عن رفعه".
رسول اكرم فرمود: برتر و افضل مردم كسي است كه از موضع رفعت و قدرت، فروتني نمايد و نسبت به مردم متواضع باشد.
"عن علي عليهالسلام قال: ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عندالله."
علي(ع) فرمود: چقدر پسنديده و ممدوح است كه ثروتمندان براي نيل به پاداش الهي، نسبت به فقرا تواضع و فروتني نمايند!
تواضع قدرتمندان نسبت به افراد عادي و همچنين فروتني صاحبان ثروت در مقابل فقرا همانند عفو و اغماض كسي است كه از موضع قدرت، لغزش گناهكار را ميبخشد و از كيفر او چشمپوشي مينمايد. علي(ع) در اين باره فرموده است:
"احسن افعال المقتدر العفو."
بهترين عمل شخص قدرتمند، عفو و اغماض است.
برداشتي را كه خواننده دعاي "مكارم الاخلاق" از كلام امام سجاد(ع) مينمايد اين است كه اگر خداوند درجه كسي را بين مردم بالا برد و او در معرض غرور و تكبر قرار گرفت از پيشگاه خداوند درخواست نمايد كه معادل آن رفعت و بلندي اجتماعي به سوي پستي و انحطاط دروني بدهد كه خود را كوچك و حقير ببيند، نسبت به مردم فروتني نمايد، و از خطر بلند پروازي و خودبزرگبيني مصون و محفوظ باشد. ممكن است براي خواننده دعا اين سئوال پيش آيد كه اگر كسي به اقتضاي پارهاي از اعمال نارواي خويش يا به مصلحت حكيمانه باري تعالي بين مردم دچار پستي و انحطاط گرديد يا بر اثر ابتلاي به بيماري جانكاهي رفعت خويش را از دست داد وظيفه او چيست و چه كند كه بر اثر آن رويداد تلخ و ناگوار گرفتار حقارت دروني نشود، به زبوني و فرومايگي نگرايد، و شخصيت خويش را از دست ندهد. پاسخ اين پرسش آن است كه از خداوند قوت روح و قدرت مقاومت بخواهد، درخواست كند كه به او نيروي صبر عنايت فرمايد تا بتواند در زمينه سقوط اجتماعي بردباري نمايد و خويشتن را نبازد و ارزش انساني خود را از دست ندهد. ائمه معصومين عليهمالسلام در اين قبيل مواقع، دوستان و اصحاب خود را راهنمايي ميفرمودند، آنان را تقويت ميكردند، اميدوارشان ميساختند، و نميگذارند كه در جامعه با سرافكندگي به مردم برخورد نمايند.
يونس بن عمار از اصحاب امام صادق(ع) بود. زماني دچار بيماري برص شد و لكههاي سفيدي بر صورتش آشكار گرديد. اين عارضه او را بسختي ملول و آزرده خاطر ساخت، بعلاوه، بر اثر اين عارضه، كساني دربارهاش سخناني ناروا ميگفتند و آن گفتهها قدر و منزلتش را در جامعه كاهش داد و نميتوانست مانند گذشته در مجامع عمومي حضور يابد و با مردم سخن بگويد. تصميم گرفت حضور امام صادق(ع) برود و اوضاع و احوال خود را به عرض آن جناب برساند و چارهجويي كند. شرفياب شد و توضيح داد كه از طرفي گرفتار بيماري برص هستم و از طرف ديگر، سخنان دردناك بعضي از اشخاص بشدت مرا رنج ميدهد و سخت متاثرم. امام(ع) براي آنكه روحيه او را تقويت كند و مشكل اجتماعيش را حل نمايد به وي فرمود:
"لقد كان مومن آل فرعون مكنع الاصابع فكان يقول هكذا و يمد يديه و يقول: يا قوم اتبعو المرسلين".
دست مومن آل فرعون عيب مادرزادي داشت. انگشتانش خميده و به هم چسبيده بود. اما موقع سخنگفتن بدون احساس ضعف و انكسار، دست معيوب خود را به سوي مردم دراز ميكرد و ميفرمود: اي مردم! از فرستادگان خدا پيروي كنيد.
امام(ع) با اين بيان كوتاه از يك طرف جواب سخنان بياساس مردم را داد و خاطرنشان كرد كه ممكن است يك نفر انسان شريف و پاكدل كه خدمتگزار دين خداست به عارضهاي مبتلا باشد، همانطور كه مومن آل فرعون دچار بود، و از طرف ديگر با نقل قضيه مومن آل فرعون روحيه يونس را تقويت كرد و به وي فهماند كه به سبب عارضه لكههاي صورت از مردم كنارهگيري مكن و اطمينان و شخصيت خويشتن را از دست مده و همچنان با شهامت به انجام وظايف تبليغي خود مشغول باش چنانكه مومن آل فرعون، دست معيوب خود را به سوي مردم دراز ميكرد و آنان را به پيروي از انبياي الهي دعوت مينمود، يعني همانطوري كه نقص عضو انگشتان دست، اراده مومن آل فرعون را متزلزل نكرد و نتوانست شخصيت معنوي او را درهم بشكند، لكههاي صورت نيز نبايد اراده شما را تضعيف كند و از انجام وظايف اجتماعيت بازدارد. بيان امام صادق(ع) خاطر پريشان يونس بين عمار را آرام كرد و او را براي تجديد آميزش با مردم و سازش با محيط، تقويت و تشويق نمود و به شخصيت تزلزل يافتهاش قرار و استقرار بخشيد.
آري، بيان نافذ مربيان بزرگ در جبران شكستهاي روحي افراد و تقويت شخصيت و اراده آنان اثر بسيار درخشاني دارد.
در اين قسمت از داعاي "مكارم الاخلاق" كه مورد بحث قرار گرفت، درخواست امام سجاد از پيشگاه خداوند اين بود كه براي من بين مردم درجهاي را بالا مبر جز آنكه معادل همان درجه، مرا در نفس خودم پست و منحط نمايي. بشرحي كه توضيح داده شد نتيجه اين دعا مصون ماندن از عجب و خودبزرگبيني است. در كنار اين قسمت از دعاي "مكارم الاخلاق"، قسمت ديگري در كلام امام سجاد آمده كه مطلبش از بعد دگري شبيه به قسمت اول است و در مقابل پروردگار عرض ميكند:
"ولا تحدث لي عزا ظاهرا الا احدثت لي ذله باطنه عند نفسي بقدرها."
بارالها! براي من عز و احترام آشكاري را در جامعه پديد نياور جز آنكه به اندازه عز ظاهري در ضميرم ذلت باطني پديد آوري و مرا پيش نفس خودم به همان مقدار خوار نمايي.
امام سجاد(ع) در دعاي "مكارم الاخلاق" با جمله "واعزني" از پيشگاه باري تعالي براي خود درخواست عزت نموده بود و در سخنراني نهم راجع به آن بحث شد. در اين جمله كه موضوع قسمتي از سخنراني امروز است كلمه "عزت" نيز آمده، اما به عنوان عز ظاهري. براي اينكه روشن شود عزي كه قبلاً از پيشگاه باري تعالي درخواست نموده بود با عز ظاهري كه هم اكنون مورد بحث است تفاوتهاي متعددي دارد، لازم است براي آگاهي شنوندگان محترم در اينجا به پارهاي از آن تفاوتها اشاره شود:
1. عز اولي كه امام سجاد(ع) با دعاي "واعزني" از خداوند درخواست نموده، عز باطني و دروني است، عزي است كه با روح شخص عزيز آميخته ميشود و در اعماق وجودش جاي ميگيرد، ولي عز ظاهري احترامي است كه مردم نسبت به شخص عزيز معمول ميدارند و او را مورد تكريم خود قرار ميدهند.
2. راغب در مفردات قرآن، عز باطني را چنين معني كرده است:
"العزه حاله مانعه للانسان أن يغلب"
عزت عبارت از حالت معنوي و روحي انسان است كه نميگذارد آدمي در مقابل مال و مقام، شهوت و غضب، جاه و محبوبيت، و ديگر تمايلات نفساني و شئون مادي مغلوب و مقهور گردد. به عبارت ديگر: شخصي كه عزت روحي دارد آنقدر نيرومند و قوي است كه در مقابل هوي و خواهشهاي نفساني، شخصيت بزرگ خود را از دست نميدهد و به پستي و زبوني نميگرايد. اما عز ظاهري عبارت از ا ين است كه مردم نسبت به شخصي ابراز علاقه كنند، او را بزرگ بشمرند، و مورد تكريمش قرار دهند، و اين با ضعف دروني و پستي روح منافات ندارد.
3. عز باطني كه افراد با ايمان مكلفاند از پي آن بروند و خويشتن را عزيزالنفس بار آورند آنقدر ارزشمند و مهم است كه قرآن شريف آن را در رديف عز خدا و عز پيغمبر ذكر نموده و فرموده است:
"لله العزه و لرسوله و للمؤمنين"
خداوند عزيز است و پيغمبر اكرم نيز عزيز است و مؤمنين و متدينين هم بايد عزيز باشند.
قرآن كريم خداوند را عزيز خوانده و فرموده است:
"وهوالعزيز الحيكم"
پروردگار، عزيز و حكيم است.
راغب ميگويد:
"والعزيز الذي يقهر ولايقهر"
عزيز كسي است كه مقهور و مغلوب ميكند اما خودش مقهور و مغلوب نميگردد.
او آفريدگار تمام جهان هستي و مالك واقعي همه عوالم وجود است، موجودات، آفريده او هستند و به جبر تكويني مغلوب و مقهور او. افراد با ايمان كه خود را بنده و مخلوق او ميشناسند فقط او را ميپرستند و خود را ذليل و مقهور او ميدانند و بس، و مقابل غير خدا تن به ذلت و پستي نميدهند و هرگز مقهور و مغلوب نميشوند. اما در عز ظاهري لازم نيست كه شخص داراي عزت داراي رفعت روح و كرامت نفس باشد، ممكن است كسي از جهتي مورد عزت مردم واقع شود و عملاً او را تكريم و احترام نمايند اما از نظر روحي زبون و فرومايه باشد و براي نيل به تمايلات نفساني خويش و ارضاي غرايز به ذلت تن دهد و پستي را بپذيرد و ارزش انساني خود را از دست بدهد.
4. افراد با ايمان و عزيزالنفس همواره از خدا درخواست دارند كه در زمينه عزت نفس دچار كجروي نشوند و به ذلت و زبوني گرايش نيابند زيرا عزت نفس مايه تحكيم انسانيت و تقويت مكارم اخلاق است، و برعكس، ذلت و زبوني، شخصيت انسان را تضعيف ميكند و آدمي را به پستي و فرومايگي سوق ميدهد. اما در زمينه عزت ظاهري، مطلب بعكس است. امام سجاد(ع) در پيشگاه الهي عرض ميكند:
ولاتحدث لي عزاً الا احدثت لي ذله باطنه عند نفسي بقدرها.
بارالها! براي من عزت و احترام آشكاري را در جامعه پديد نياور جز آنكه در ضميرم به اندازه عز ظاهري ذلت باطني پديد آوري و مرا پيش خودم به همان مقدار خوار نمايي.
5. در عزت باطني، شخص عزيز النفس، خويشتن را عزيز ميدارد و بزرگواري خود را حفظ ميكند، اما عزيز ظاهري اختيار احترام و تكريمش دردست مردم است، ممكن است روزي فرا رسد كه روش مخالفت در پيش گيرند و عزيز امروز را مورد تحقير و اهانت قرار دهند.
6. انگيزه افرادي كه از پي عز باطني و كرامت نفس ميروند احياي انسانيت است، اينان ميخواهند در دنيا بزرگوار زندگي كنند، انسان آزاد باشند، و به بردگي هوي و شهوات خود تن در ندهند، زبان به چاپلوسي و تملق اين و آن نگشايند، و خود را ذليل و خوار نسازند. اما كساني كه افراد را به ظاهر مورد عز و تكريم قرار ميدهند ممكن است به انگيزه طمع يا ترس چنين كنند، يا عامل ديگري از علل مادي، آنان را به اينكار واداشته باشد. (منبع: كتاب شرح و تفسيرهاي مكارم الاخلاق)
* كساني كه در جامعه قدر و منزلتشان بالا ميرود مورد توجه مردم قرار ميگيرند و همين امر وسيله امتحان آنان است
* "تواضع" از صفات حميده و سجاياي پسنديده است. همه بايد به اين صفت گرايش پيدا كنند، اما براي اشخاصي كه داراي قدرت و مقام هستند، تواضع و فروتني ارزندهتر است
* "عزت" عبارت از حالت معنوي و روحي انسان است كه نميگذارد آدمي در مقابل مال و مقام، شهوت و غضب، جاه و محبوبيت، و ديگر تمايلات و شئون مادي مغلوب و مقهور گردد.
* انگيزه افرادي كه از پي عزت طلبي و كرامت نفس ميروند، احياي انسانيت است. اينان ميخواهند در دنيا بزرگوار زندگي كنند، انسان آزاد باشند و به بردگي هوا و هوس و شهوات تن در ندهند و خود را خوار نكنند.
روزنامه جمهوریاسلامی -28/9/90