مجله مبلغان شماره 122
رهبري و رهروي
محمود مهديپور
امامت و اطاعت
نياز به رهبري در جامعه بشري، نيازي فرازماني و فرامكاني است. هيچ جامعۀ بزرگ و كوچكي نيست، مگر اينكه نياز به مدير و رهبر و رئيس و امير دارد. به تعبير زيباي اميرالمؤمنينعلیهالسلام كه فرمودند: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر؛[1] براي [هدايت] مردم مجبور به داشتن امير هستيم خواه نيك، و يا فاجر باشد.» در طول تاريخ از عقب ماندهترين اقوام تا پيشرفتهترين ملّتها، هميشه جامعهها رئيس داشته و افراد و يا گروههايي زعامت و رياست و فرماندهي و رهبري آنان را بر عهده داشتهاند.
در تاريخ پيامبران الهي، از آدم تا خاتم، پيامبران، مسئوليت هدايت و رهبري دين و دنياي مردم را برعهده داشته و رهبر جامعه خويش و فصل الخطاب اختلافات اجتماعي بودهاند.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه»؛[2] «ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر براي اينكه به فرمان خدا، از وي اطاعت شود.»
حاكم اصلي و اوّلي در نظام خلقت و شريعت، خداست و حاكم مطلق، اوست. اطاعت انسان از آفريننده و تأمين كننده و خالق و رازق و مربّي و ملك و مالك و صاحب اختيار عالم و آدم، ريشۀ فطري و عقلي دارد؛ ولي اطاعت انسان از انسانها يا موجودات ديگر، دليل و منطقي عقلائي ميخواهد. اطاعت اشخاص از والدين، اطاعت از معلّم و اطاعت زن از همسر، در چهارچوب قوانين الهي ريشههاي عاطفي، فكري و عقلي دارد و انسان «هستي» و «كمال» و «بهزيستي» خويش را در اينگونه اطاعت و پيروي جستجو ميكند.
اطاعت از پيامبران در حقيقت اطاعت از خداست. در قرآن چنين ميخوانيم:
«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه»؛[3] «كسي كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است.»
هر كسي از رسول خدا اطاعت كند از خدا اطاعت كرده است. بنابراين انبياء هم به نيابت از خدا حق اطاعت شدن دارند. اصولاً ريشه اطاعت دو چيز است: تعقل و تحقير.
تعقل و خردگرايي انسان را به اطاعت آگاهانه و عاشقانه و منطقي وا ميدارد. ذلت و خودكمبيني و حقارت هم انسان را به اطاعت از روي ترس و ذلت و خواري ميكشاند. دربارة فرعون چنين ميخوانيم:
«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ»؛[4] «(فرعون) قوم خويش را تحقير كرد پس او را اطاعت كردند، آنان گروهي فاسق بودند.» يك شاخص نظام حق و باطل اين است كه نظامهاي حق، با تكريم، انسان را به اطاعت ميكشانند، نظامهاي باطل، با تحقير و توهين.
هدف از اطاعت عاقلانه و مشروع، دست يابي به رحمت الهي است. «وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»؛[5] «خدا و رسول را اطاعت كنيد باشد كه مورد رحمت قرار گيريد.» و هدف نظامهاي باطل بهرهكشي از امكانات مردم براي منافع ثروتمندان و حاكمان ميباشد. دستيابي به بهشت، و فوز عظيم و كبير بدون اطاعت از خدا و رسولصلیاللهعلیهوآله مقدور نيست.[6]
همراهي و همگامي با صالحان در دنيا و آخرت جز در پرتو اطاعت از خدا و رسول امكانپذير نيست.[7]
اطاعت از اولو الامر از موارد ديگري است كه در قرآن صريحاً به آن دعوت شده است. «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً»؛[8] «از خدا اطاعت كنيد، از رسول خدا و اولو الامري كه از خود شماست اطاعت كنيد، پس اگر در چيزي نزاع كرديد، كار را به خدا و رسول ارجاع دهيد، اگر بهخدا و روز بازپسين ايمان آوردهايد، اين بهتر و خوشفرجامتر است.»
جانشينان پيامبران بدون ترديد حق اطاعت و رهبري داشته و دارند و هيچ پيامبري بدون وصي و جانشين نبوده است. در تاريخ پيامبران، جانشين هر پيامبري توسط خود او معرفي شده و توسط مردم انتخاب نميگرديد. تاريخ هيچ انتخاباتي براي گزينش جانشين پيامبر ثبت نكرده است. و از سوي ديگر دهها سند تاريخي، حديثي، قرآني، وجود دارد كه پيامبران جانشيناني داشته و اين جانشينان توسط خود پيامبران يا پيشوايان قبلي انتخاب ميشدهاند.
اصولاً انسانها نسبت به ديگران سه حالت دارند:
1. از آنان بالاتر هستند؛
2. با آنان مساوي هستند؛
3. از آنان از جهت فهم و عقل و ارزشهاي انساني پايينتر ميباشند.
كنار نهادن تشخيص و اراده خويش در برابر ديگران، منطق و استدلال لازم دارد.
در مسئله پيروي و اطاعت فقط يك فرض قابل قبول است و آن موردي است كه انسان در برابر انساني برتر از خويش قرار گيرد؛ برتري در اموري كه به سعادت و شقاوت انسان مربوط است. مؤمنان در برابر خدا و رسول او تسليم بوده «سمعاً و طاعةً» ميگويند و آمرزش او را ميجويند.
«وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ»؛[9] «و گفتند شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا آمرزش تو را ميطلبيم و بازگشت به سوي توست.»
مؤمنان با خدا پيمان مستحكمي دارند كه اوامر و نواهي او را بشنوند و اطاعت كنند. در سوره مائده چنين ميخوانيم «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»؛[10] «به ياد آوريد نعمت خدا را بر خودتان، و پيماني كه با او بستيد؛ هنگامي كه گفتيد: شنيديم و اطاعت كرديم. تقواي الهي را پيشه كنيد. خداوند به درون قلبهاي [شما] آگاه است.»
قرآن از زبان كفّار بازگو ميكند كه در جهنّم چنين آرزو كرده ميگويند: «يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ»؛[11] «اي كاش خدا و رسول را اطاعت ميكرديم.» آنان راز گمراهي خويش را اطاعت از سران و بزرگان خود ميدانند و ميگويند: «إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ»؛[12] «ما بزرگان و سروران خودمان را اطاعت ميكرديم و آنها ما را گمراه كردند.» بدون ترديد نخبگان و سران بيصلاحيت و كمبصيرت عامل گمراهي جامعه ميشوند.
اطاعت ممنوع!
اطاعتهاي ممنوع از نگاه قرآن فراوان است و اصولاً عقل و فطرت و حقوق طبيعي و اصل فقهي حكم ميكند كه انسان آزاد باشد و كسي بر ديگران «حق فرماندهي و اطاعت» نداشته باشد.
اطاعت انسان از «انسان كامل» (پيامبران و امامان) در نگاه عقل و عرفان مقبول و مطلوب است؛ ولي اطاعت از افراد و گروههاي فاقد صلاحيت نه تنها واجب نيست؛ بلكه جايز و مشروع نيست. اطاعت از آنان حرام و نامشروع است. به اين آيات قرآني بيشتر بيانديشيم:
1. «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»؛[13]«از كساني كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن، همانها كه از هواي نفس خود پيروي كردند و كارهايشان افراطي است.»
2. «فَلا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيراً»؛[14]«از كافران اطاعت نكن و به وسيله آن (قرآن) با ايشان به جهاد بزرگ برخيز.» در سوره احزاب قرآن دوبار تأكيد ميكند: «لا تُطِعِ الْكَافِرينَ وَ الْمُنَافِقينَ»؛[15] «از كافران و منافقان، فرماننبر».
3. در سورة قلم، قرآن اطاعت از تكذيب گران و هرگونه «حلّاف مهين» را ممنوع اعلام ميدارد. كسي كه بسيار سوگند ميخورد و پست و عيبجو و سخنچين است، مانع خير و متجاوز و گنهكار است. كينهتوز و پرخور و خشن و بدنام است.
قرآن هشدار ميدهد از اينگونه افراد به دليل ثروت و فرزندان فراوان آنان، اطاعت نكن. ثروت و قدرت نظامي هرگز نبايد باعث شود، جامعه تسليم كفار و اشرار و بدكاران و پليدان گردد.
4. قرآن در سوره شعراء اطاعت پذيري از اسرافگران را ممنوع اعلام ميدارد:
«وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ * الَّذينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ»؛[16]«از دستور اسرافگران اطاعت نكنيد، آنها كه در زمين تباهي ميآفرينند و اصلاح نميكنند.»
5. از ديگر موارد اطاعتهاي ممنوع، اطاعت از برخي پدر و مادرهاست كه فرزند خويش را به شرك و انحراف عقيدتي و عملي از دستورات الهي واميدارند. اين موضوع در دو سورة قرآني با اندكي تفاوت آمده است: «وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا»؛[17]«و اگر پدر و مادر بكوشند، تو را به شرك بكشانند، چيزي كه نسبت بدان علم نداري، از آنان اطاعت مكن.»
اصولاً اطاعت هيچ مخلوقي در برابر خالق و برخلاف فرمان الهي جايز نيست، اطاعت از والدين، اطاعت از معلم، اطاعت از همسر، اطاعت از شركتها و دولتها و نهادهاي بينالمللي و داخلي همه و همه در چهارچوب قوانين الهي مجاز است. در كلماتكوتاه نبوي و اميرالمؤمنينعلیهالسلام چنين آمده است:
«لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ؛[18] اطاعت از هيچ مخلوقي در مورد معصيت خالق جايز نيست.» اصولاً قبول و امضاء و موافقت با قراردادها و كنوانسيونها و پروتكلهايي كه كل آن يا بندهايي از آن بر خلاف احكام الهي باشد، مشروع نيست، نه خود فرد حق اطاعت دارد و نه دولت اسلامي ميتواند، مسلمانان را به قبول آن ملزم نمايد. رهبري و ولايت در جامعۀ اسلامي حق خدا و نمايندگان او در زمين و زمان است.
علاوه بر آيات ولايت، آيات مربوط به «اطاعت» و «اتّباع»، تكليف جامعۀ بشري را در مسئله حكومت و رهبري مشخص كرده است.
پيروي از هوس و هوس زدگان، پيروي از جهل و ناآگاهان، پيروي از ظن و اطاعت ناقص خود و ديگران، پيروي از خط مشي مفسدان، پيروي از شيطان، پيروي از رفاه زدگان، پيروي از فرمان جباران عنود، پيروي از فرعونهاي جهان، پيروي از شهوات، پيروي از ثروتمندان و قدرتمندان منحرف، پيروي از باطل، پيروي از گامهاي شيطان، پيروي از اولياي غير الهي، پيروي از آداب و سنن نادرست پيشينيان، پيروي از شاعران گمراه و هنرمندان گمراهكننده، پيروي از متشابهات قرآني، و بسياري موارد، دنبالهرويها و اطاعتهاي نامعقول و نامشروع است كه در قرآن عظيم بدان تصريح شده است.
علاوه بر معيارهاي قرآني كه «انسان كامل» و «برتر» را شايستة اطاعت و رهبري ميداند، پيامبر اعظم در جريان غدير و صدها مورد ديگر شايستگي و برتري و رهبري عليعلیهالسلام را براي امت اسلامي تصريح كرده است. از جمله بدين حديث توجه كنيم:
«عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِعلیهالسلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِصلیاللهعلیهوآله لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍعلیهالسلام يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هِبَةِ اللَّهِ مِنْ آدَمَ وَ بِمَنْزِلَةِ سَامٍ مِنْ نُوحٍ وَ بِمَنْزِلَةِ إِسْحَاقَ مِنْ إِبْرَاهِيمَ وَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ بِمَنْزِلَةِ شَمْعُونَ مِنْ عِيسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فَمَنْ جَحَدَ وَصِيَّتَكَ وَ خِلَافَتَكَ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لَسْتُ مِنْهُ وَ أَنَا خَصْمُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَا عَلِيُّ أَنْتَ أَفْضَلُ أُمَّتِي فَضْلًا وَ أَقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَوْفَرُهُمْ حِلْماً وَ أَشْجَعُهُمْ قَلْباً وَ أَسْخَاهُمْ كَفّاً؛[19]
رسول خداصلیاللهعلیهوآله به عليعلیهالسلام فرمود: تو نسبت به من در جايگاه هبةالله نسبت به آدم، منزلت سام نسبت به نوح و جايگاه اسحاق نسبت به ابراهيم و جايگاه هارون در برابر موسي و شمعون نسبت به عيسي قرار داري؛ جز اينكه پس از من پيامآوري نخواهد بود. يا علي! تو وصي من و خليفه من هستي، هر كس وصايت و خلافت تو را انكار كند از من نيست و من پيوندي با او ندارم و من روز قيامت خصم او خواهم بود. يا علي! تو برترين افراد امت من، پيشگامترين آنان در اسلام، داناترين آنان و حليمترين ايشان، شجاعترين و سخيترين آنان هستي.»
حاكم اصلي و اوّلي در نظام خلقت و شريعت، خداست و حاكم مطلق، اوست. اطاعت انسان از آفريننده و تأمين كننده و خالق و رازق و مربّي و ملك و مالك و صاحب اختيار عالم و آدم، ريشۀ فطري و عقلي دارد؛ ولي اطاعت انسان از انسانها يا موجودات ديگر، دليل و منطقي عقلائي ميخواهد
معيارهاي ياد شده در اين حديث معيار صلاحيت و اولويت براي رهبري و رهبران امت اسلامي، در طول تاريخ است. معيارهايي كه در غدير نمونة اعلاي آن معرفي گرديد.
[1]. نهج البلاغه، صبحي صالح، انتشارات جامعه مدرسين، قم، خ40.
[2]. نساء/64.
[3]. نساء/80.
[4]. زخرف/54.
[5]. آل عمران/132، توبه/71.
[6]. نساء/13.
[7]. نساء/80.
[8]. نساء/59.
[9]. بقره/285.
[10]. مائده/7.
[11]. احزاب/66.
[12]. همان/67.
[13]. كهف/28.
[14]. فرقان/52.
[15]. احزاب/48.
[16] . شعراء/151 ـ152.
[17] . عنكبوت/8 و لقمان/15.
[18] . نهج البلاغه، صبحي صالح، حكمت 165.
[19]. بحار الانوار، ج73، ص254.