پيامبر اكرم اسلام(ص) آخرين پيامبر خدا و بزرگترين رسول الهى است همان بزرگ مردى كه از آغاز خلقت بشارت ظهور و آمدنش در زبان انبياء الهى آمده است. و دين خدا به رسالت و ابلاغ او لباس كمال و اكمال پوشيده است.
آن پيامبر رحمت براى پس از خود دوازده جانشين معصوم قرار داده كه ضامن حيات و بقاى اسلام و عزت و عظمت مسلمين و مؤمنين هستند. اولين آنها امام على بن ابى طالب(ع) و آخرين آنها حجة بن الحسن، مهدى، قائم آل محمد(ع) است.
اينان همه فرزندان و عترت و اهل بيت پيامبر اسلام(ص) هستند و پيامبر بزرگوار با همه آنها پيوستگى و ارتباط تام دارد. اينان فرزندان پاك و معصوم و جانشينان بر حق اويند و پيامبر جّد بزرگ ايشان و اصل و اساس و ريشه آنهاست. به گونهاى كه اينان همگى از پيامبرند و پيامبر از ايشان. ولى در اين ميان پيوندها و پيوستگىهاى عميق و ريشه دار و معنى دارترى بين پيامبر عظيمالشأن و مهدى امت است. پيوندى بىنظير ميان آخرين پيامبر و آخرين وصىّ. رابطهاى استوار بين خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء عليهم السلام.
در اين گفتار بر آنيم كه بعضى از مهمترين كلمات و سخنان گهربار پيامبر بزرگ اسلام را در معرفى چهره تابناك امام مهدى(ع) بياوريم و مهدى(ع) را در توصيف زيبايى محمّد (ص) تماشا كنيم.
بشارت خدا به پيامبر(ص) درباره مهدى(ع)
هم پيامبر(ص) عزيز است كه مورد بشارت خداى بزرگ قرار مىگيرد و هم مهدى(ع) عزيز است كه خدا به وجود او پيامبرش را مسرور مىكند. روزى پيامبر(ص) به ميان مردم آمد در حالى كه از شدت سرور و خوشحالى متبسّم بود. مردم گفتند: اى رسول خدا، خدا شادى تو را زياد كند. پيامبر(ص) فرمود: به راستى هيچ روز و شبى نيست مگر اين كه مرا در آن تحفهاى از سوى خداست و اما امروز خدايم تحفهاى به من عطا كرد كه پيش از اين مانند آن را به من نبخشيده بود! جبرئيل از سوى پروردگارم آمد و مرا از او سلام رسانيد و گفت، اى محمد خداوند بزرگ از بنىهاشم هفت تن را اختيار كرد كه نه در گذشتگان و نه در آيندگان مانندى براى آنان اختيار نكرده و نخواهد كرد.
«انت يا رسول اللّه سيّدالنبيّين و على بن ابيطالب سيّد الوصيّين و الحسن و الحسين سبطاك سيّد الاسباط و حمزة عمّك سيّد الشهداء و جعفر ابن عمك الطيّار فى الجنّة يطير الملائكة حيث يشاء و منكم القائم يصلّى عيسى بن مريم خلفه اذا اهبطه اللّه الى الارض من ذرية على و فاطمة و من ولد الحسين(ع)؛(1) آن هفت تن عبارتند از تو اى رسول خدا سرور پيامبران خدا و على بن ابى طالب سرور اوصياء و حسن و حسين دو سبط تو سرور همه اسباط و حمزه عموى تو سرور شهيدان و جعفر پسر عم تو كه در بهشت با فرشتگان پرواز مىكند هرجا كه بخواهد و از شماست آن قائم كه عيسى فرزند مريم پشت سر او به نماز مىايستد آنگاه كه خدا او را به زمين فرو فرستد.(آن قائم كه) از فرزندان على و فاطمه و از فرزندان حسين(ع) است.»
بشارت پيامبر(ص) به ظهور مهدى(ع)
در روايات متعددى كه فريقين نقل كردهاند پيامبراكرم(ص) با تعابير مختلف نسبت به ظهور مهدى(ع) بشارت داده است. در روايتى فرموده است: «لو لم يبق من الدنيا الّايوم واحد لطوّل اللّه عزّ وجلّ ذلك اليوم حتى يخرج رجل من ولدى فيملأها عدلاً و قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً؛(2) اگر از (عمر) دنيا نمانده باشد مگر يك روز. خداوند آن روز را طولانى خواهد كرد تا مردى از فرزندان من قيام كند پس زمين را از عدل و داد پركند همانگونه كه از ظلم و جور پرشده باشد.»
روشن است كه اين تعبير پيامبر(ص) كنايه از حتمى بودن قيام مهدى(ع) است همانگونه كه در قرآن كريم در آيه 55 از سوره نور، به حق درباره حكومت مهدى(ع) با عبارت «وعداللّه» آمده است تا بر همگان معلوم شود كه حكومت صالحان بر زمين از برنامههاى قطعى و غيرقابل برگشت الهى است زيرا كه وعدههاى خدا تخلف ندارد و خود فرموده است: «انّ اللّه لايخلف الميعاد».(3)
در روايتى ديگر پيامبراكرم(ص) به ظهور مهدى بشارت داده و درباره حكومت مهدى و برخى از ويژگىهاى آن سخن گفته است و در واقع بشارت خود را به توصيف جمال و زيبايى دولت مهدى(ع) مستند فرموده و روزگار بى نظير او را به خوبى ترسيم كرده است:
«ابشّركم بالمهدى يبعث فى امتى على اختلاف من الناس و زلازل فيملأ الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض يقسم المال صحاحاً.فقال لرجل ما صحاحا؟ قال بالسوية بين الناس. قال و يملأ اللّه قلوب امة محمد(صلى اللّه عليه و آله) و سلّم غنى و يسعهم عدله، حتى يأمر منادياً فينادى فيقول: من له فى مال حاجة فما يقوم من الناس الّارجل، فيقول ائت السّدان يعنى الخازن فقل له انّ المهدى يأمرك ان تعطينى مالاً، فيقوله له احث، حتى اذا جعله فى حجره و ابرزه ندم، فيقول كنت اجشع امة محمدٍ نفساً او عجز عنى ما وسعهم؟ قال فيرده فلايقبل منه، فيقال له انّا لانأخذ شيئاً اعطينا؛(4) شما را به مهدى(ع) بشارت مىدهم او در ميان اختلافهاى مردمى برانگيخته مىشود پس زمين را از عدالت و داد پر مىكند همانگونه كه از ظلم و جور پرشده باشد. ساكنان آسمان و زمين از او خشنود خواهند بود. او اموال را به صورت كامل تقسيم مىكند. مردى از پيامبر پرسيد، مراد شما (از اين سخن) چيست؟ فرمود:(يعنى) به صورت مساوى در ميان مردم. (سپس) فرمود: و(در آن روز) خداوند دلهاى امت محمّد(ص) را از بىنيازى پر مىكند و عدالت مهدى همه مردم (و زواياى زندگى آنها را) فرا مىگيرد تا آنجا كه مهدى(ع) بر ندا دهندهاى امر مىكند تا ندا دهد. پس منادى مىگويد: كيست كه به مال نياز داشته باشد؟ پس از ميان مردم كسى برنمىخيزد(و مراجعه نمىكند) مگر يك نفر. مهدى(ع) (به او) مىگويد: نزد خزانه دار برو و به او بگو مهدى(ع) (مرا فرستاد و) تو را دستور داده كه مال به من ببخشى. خزانه دار به او مىگويد: آنچه مىخواهى بىشمار از اموال برگير، و آن شخص از اموال برداشته و به دامن خود مىريزد و مالك مىشود(ولى پس از آن) پشيمان مىگردد(و با خود) مىگويد: من از همه امت محمد(ص) حريصتر هستم آيا آنچه (از غناى نفس) آنها را فرا گرفته شامل من نگشته است؟ پيامبر(ص) فرمود:(پس از اين) آن اموال را(به خزانه دار) برمىگرداند ولى از او قبول نمىشود و به او گفته مىشود. ما مالى را كه بخشيديم باز پس نمىگيريم...»
در اين روايت زيبا نكاتى چند قابل توجه است:
1. پيامبر اكرم(ص) به همه امت بشارت داده است كه مهدى(ع) ظهور خواهد كرد آن زمان كه مردم در اختلاف و منازعات گرفتار شدهاند و گويا هيچ چارهاى و گريزى از آن پراكندگى ندارد و مهدى(ع) اجتماع پراكنده را سامان مىبخشد دلهاى جداى از يكديگر را به هم نزديك مىگرداند. مراد از «زلازل» هم ممكن است همان اختلاف اجتماعى باشد و ممكن است اشاره به زلزلههاى طبيعى پيش از ظهور باشد.
2. بشارت پيامبر نسبت به شخصيتى بزرگ است كه نزد اهل آسمان و زمين محبوبيت دوست داشتنى است و همگان از او و دولت او خشنود و راضى خواهند بود.
3. مهدى (ع) آن حاكم دادگرى است كه ثروت زمين و مواهب مادى الهى و امكانات خدادادى را به عدالت و مساوات در ميان مردم تقسيم مىكند و به همه تبعيضها و بىعدالتىها پايان مىدهد.
4. آن روز روزى است كه خداوند غنا و بىنياز را در دلهاى امّت قرار مىدهد. به همين جهت امت اسلامى بيش از آنكه از بيرون احساس بىنيازى داشته باشد از درون بىنياز خواهد بود و اين خصلت پايه و اساس بسيارى خوبىها و فضيلتهاى اخلاقى و معنوى خواهد گرديد.
توضيح و بيان اين تحوّل عظيم در روح آدمى اين گونه است كه نيازهاى انسانى گاهى واقعى است و در بسيارى از موارد دروغين و كاذب. نياز واقعى نياز به اوليات و ضروريات زندگى است كه حد و مرز آن معلوم و معين است و به زودى پايان مىيابد و به آسانى قابل تأمين است و نيازهاى كاذب، نيازهايى است كه بر اساس حرص و طمع در انسان شكل مىگيرد و يا به خاطر بلند پروازىها و چشم و هم چشمىها يا خودنمايى و تظاهر و يا حسّ زينت گرايى و تجمّل دوستى و در يك كلام دنياطلبى و دوستى دنيا. و اين بخش از نيازها پايانى ندارد و حد و اندازهاى نمىشناسد و همه همّت و توان انسان را به خود مشغول مىكند و به كلّى از آخرت و خدا و معنويت باز مىدارد.
اگر آدمى به غناى نفس و بىنيازى روحى دست يابد به آنچه كه خداوند روزى او مقدر كرده است اكتفا مىنموده و از زيادهخواهى و فزونطلبى پرهيز مىكند. چنين انسانى به حداقل زندگى هم قناعت مىكند و آرام مىگيرد و در طلب دنيا خود را خسته نمىكند و تمام وقت، اين در و آن در نمىزند بلكه به گونهاى معقول و منطقى و خداپسندانه در طلب مال و ماده مىرود و در دولت مهدى كه عدالت همه جا را مىگيرد همه امت از امكانات لازم براى زندگى مادى بهرهمند مىشوند و هيچ نقطهاى فراموش نمىشود و از قلم نمىافتد. به همين جهت است كه در روايت بالا آمده است كه وقتى منادى مهدى(ع) در ميان امت اعلام مىكند كه هر كس نيازمند است بيايد تا مهدى او را بىنياز كند، هيچ كس مراجعه نمىكند مگر يك نفر!(راستى اگر امروز چنين ندائى بدهند چه اتفاقى مىافتد!!) و آن يك نفر هم پس از جمع مال فراوان و بىشمار پشيمان مىشود و در مىيابد كه اين تقاضاى او خواهشى بر اساس حرص و آزمندى است نه نياز واقعى! و مىداند و خبر دارد كه در ميان امت و از نزديكان و آشنايان فراوان هستند كسانى كه در امكانات زندگى مانند او و يا كمتر و پايينترند ولى نيامدهاند و ازدحامى و هياهويى راه نيانداختهاند و در مىيابد كه او بايد مشكل را در جاى ديگر حل كند و بايد به غناء نفس و بىنيازى درونى برسد والّا نفس حريص سيرى ندارد و پيوسته مىخواهد و مىطلبد.
پس پيامبراعظم(ص) در اين روايت هم نسبت به ظهور شخص مهدى(ع) بشارت داده است و هم نسبت به آن زندگى سعادتمندانه و زيبايى كه در روزگار او پديد مىآيد. هم خبر مىدهد كه عدالت مهدى(ع) پايان فقر و ندارى است و انسان به رشد و رفاه مادى مىرسد و هم مهمتر و بالاتر، از غناء نفس و بىنيازى روحى بهرهمند مىشود و اين چنانكه گفته شد آغاز بسيارى از خوبىها و فضيلتهاست و شروع روابط خوب و شيرين اجتماعى.
بشارت پيامبر(ص) به روزگار مهدى(ع)
در روايات نبوى گاهى به اصل ظهور مهدى بشارت داده شده و گاهى به ويژگىهاى دوره ظهور و يا ويژگىهاى شخصيّتى امام مهدى(ع) كه حاكم و والى يگانه آن روزگار است.
در روايات فراوان نسبت به فراوانى و بركتى كه در دولت مهدى(ع) نصيب مردم مىشود بشارت داده شده و اين البتّه از مظاهر عدالت مهدى است. به روايت زير توجه كنيد:
«انّ المهدى من عترتى من اهل بيتى يخرج فى آخر الزمان ينزل(اللّه) له من السماء قطرها و يخرج له (من) الارض بذرها فيملأ الارض عدلاً و قسطاً كما ملأها القوم ظلماً و جوراً؛(5) همان مهدى(ع) از عترت من است از اهل بيت من. در آخرالزمان قيام مىكند. خداوند باران آسمان را براى او فرو مىفرستد. و دانههاى زمينى را برايش مىروياند پس او زمين را از عدل و داد پر مىكند همانگونه كه قوم(ظالم) آن را پر از ظلم و ستم كردهاند.»
و در روايتى ديگر از حضرتش چنين نقل شده:
«...لاتدع السماء من قطرها شيئاً الاصبه و لا الارض من نباتها الّا اخرجته حتى تمنى الاحياء الاموات؛(6) آسمان از باران خود دريغ نمىكند و همه را فرو مىريزد و زمين هيچ از روئيدنيهاى خود را نگه نمىدارد و همه را مىروياند و چنان (بركت و فراوانى) مىشود كه زندگان(بازگشت) اموات را آرزو مىكنند.»
و اين فراوانى و بركت زمينه بسيار مناسبى است براى اين كه همه مردم از مواهب الهى بهرهمند شوند زيرا كه در آن زمان حكومت، حكومت عدالت است و حاكم آن مهدى دادگر و دادگستر. حاكم مهربانى كه غمخوار يك يك مردم است و فقر و ندارى را براى هيچ كس نمىپسندد و دارائى و بهرهمندى را براى همگان مىخواهد و نه خاصان و نزديكان خود! به اين دليل است كه در بيان پيامبر گرامى آمده كه امّت (و نه بخشى از بدنه اجتماع) از نعمتى بىنظير و بىسابقه بهرهمند مىشوند و مهدى به هر نيازمندى - هر كه باشد - مىبخشد و بىدريغ و بىشمار عطا مىكند:
«تنعم اُمتى فى زمن المهدى نعمة لم ينعموا مثلها قط، ترسل السماء عليهم مدراراً و لا تدع الارض شيئاً من النبات الا اخرجته و المال كدوس، يقوم الرجل فيقول يا مهدى اعطنى فيقول خُذ؛(7)
امت من در روزگار مهدى (عج) از چنان نعمتى برخوردار مىشوند كه هرگز پيش از آن بهرهمند نبودهاند! آسمان پى در پى بر آنها مىبارد و زمين چيزى از روئيدنى خود را (از ايشان) دريغ نمىكند مگر اينكه مىروياند و مال انبوه و متراكم و انباشته است (به گونهاى كه) مردى برخاسته و مىگويد: اى مهدى به من عطا كن! پس مهدى مىفرمايد: بگير!».
دقت در متن روايت مىرساند كه در زمان مهدى (ع) به هيچ وجه قيد و بندهاى دست و پاگير ادارى كه مردم را براى رفع نيازهاى زندگى به دردسر و زحمت فراوان مىاندازد، وجود ندارد و افراد با صراحت لهجه و آشكارا نياز خود را مطرح مىكنند و با سرعت پاسخ مىگيرند. زيرا كه در دولت مهدى و در سايه تربيت و رشد قرآنى آن حكومت مردمان تربيت شدهاند و بيش از نياز نمىطلبند و اعتماد كامل ميان حاكميت و مردم وجود دارد و از سوى ديگر خزانه حكومت هم آنقدر سرشار است كه به آسانى پاسخ گوى همه نيازهاست.
و هيچ گونه نگرانى نسبت به كسرى بودجه و اعتبار ندارد!
در روايات متعدد آمده است كه در حكومت مهدى (ع) فراوانى و بركت است و مهدى (ع) بى دريغ و بى شمار مىبخشد زيرا كه او حجت خدا و مظهر عطاء الهى است.
و در سايه اين فراوانى و بخشش الهى فقر و ندارى كه از بزرگترين معضلات اجتماعى در سطح كره خاكى است رفع مىشود و هيچ نيازمندى باقى نمىماند: «لا تقوم الساعة حتى يكثر فيكم المال فيفيض حتى يهمّ ربّ المال من يقبل صدقته و حتى يعرضه فيقول الذى يعرضه عليه لا ارب لى؛(8)
قيامت برپا نخواهد شد تا اينكه مال در ميان شما فراوان مىگردد. (به همه جا و هر كسى) مىريزد چنانكه صاحب مال به دنبال كسى مىگردد كه صدقهاش را قبول كند و تا آنجا كه مال خود را به كسى عرضه مىكند (ولى) آنكه مال به او عرضه شده مىگويد: نيازى به آن ندارم».
گويا تعبير صريح پيامبر(ص) مبنى بر عرضه شدن مال به شخصى براى اين است كه نهايت بى نيازى مردم را نسبت به اموال ديگران نشان دهد. چون گاهى دارنده مال به افرادى كه گمان به نياز آنها دارد، خبر مىدهد كه مالى دارد و حاضر است به آنها ببخشد و گاهى خود مال را حاضر مىكند و در معرض چشم و دل اشخاص مىگذارد و آنها نمىپذيرند و اين دو حالت بسيار متفاوت است.
انكار قائم در بيان پيامبر(ص)
امامت و امامشناسى از اركان اسلام و مطابق روايات فراوان بر همه واجبات دين مقدم است و اساساً رمز قبولى همه اعمال پذيرش ولايت امام معصوم و حجت خداست. عامه و خاصه اتفاق دارند كه پيامبر اكرم (ص) فرمود: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليه ؛كسى كه بميرد در حالى كه امام زمان خود را نشناخته است، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است».
مقصود از عدم معرفت به امام زمان، عدم اعتقاد به ولايت او و به دنبال آن عدم اطاعت از اوست و چنين انحرافى منشأ همه گمراهى هاست. به همين جهت است كه مرگ چنين كسى، مرگ زمان جاهليت شمرده شده است.
پيامبر اكرم اسلام در بيانى ديگر در خصوص عدم اعتقاد به مهدى (ع) به عنوان آخرين حجت الهى چنين فرمودهاند: «من انكر القائم من ولدى فى زمان غيبته مات (فقدمات) ميتة جاهلية؛هر كسى قائم از فرزندان مرا در زمان غيبت او انكار كند پس (با اين حال) بميرد به مرگ جاهلى مرده است.»
اينكه پيامبر اكرم (ص) انكار قائم (ع) را در زمان غيبت آن حضرت مطرح كرده است به جهت آنست كه غيبت آن بزرگوار و طولانى شدن آن سبب مىشود كه گروه زيادى از اعتقاد به ايشان باز مىگردند و اين مطلب در روايات فراوان بيان گرديده است و نسبت به آن هشدار داده شده است: «انّ على بن ابى طالب امام امتى و خليفتى عليهم بعدى و من ولده القائم المنتظر الذى يملأ الله به الارض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما و الذى بعثنى بالحق بشيرا ان الثابتين على القول به فى زمان غيبته لاعزّ من الكبريت الاحمر.فقام اليه جابربن عبدالله الانصارى فقال: يا رسول الله و للقائم من ولدك غيبة؟ قال: اى و ربى ليمحص اللّه الذين آمنوا و يمحق الكافرين يا جابر انّ هذا لامر من امرالله و سرّ من سرّالله مطوىّ من عبادالله فاياك و الشك فيه فان الشك فى امرالله عزّو جلّ فهو كفر؛(9) به راستى كه على بن ابى طالب امام امت من است و جانشينى پس از من بر امت. و از فرزندان او قائم منتظر خواهد بود همان كه خدا به وسيله او زمين را از عدل و داد پر مىكند همانگونه كه از ظلم و جور پر شده است. قسم به آن خدائى كه مرا به حق بشارت دهنده مبعوث كرد. آنها كه در زمان غيبت او بر اعتقاد به او استوار و پايدار بمانند از گوگرد سرخ ناياب ترند!! جابربن عبدالله انصارى برخاسته و خطاب به پيامبر (ص) گفت: اى رسول خدا آيا براى قائم از فرزندان شما غيبتى خواهد بود؟ پيامبر(ص) فرمود: آرى به پروردگارم سوگند (غيبتى خواهد داشت) و هر آينه خداوند مؤمنان را امتحان مىكند. اى جابر، به راستى كه اين امر، از امور الهى است، و سرى از اسرار اوست كه از بندگان خدا پوشيده شده، پس مواظب باش كه نسبت به آن ترديد نكنى زيرا كه شك كردن در امر خداوند كفر است.»
و در قسمتى ديگر پيامبر اسلام (ص) پيوندهاى عميقى كه ميان حضرتش و مهدى (ع) وجود دارد را با صراحت بيان مىكند و آشكارا ارتباط خاتم الاوصياء را با خاتم الانبياء در اعتقاد و اطاعت و عصيان روشن مىسازد: «القائم من ولدى...من اطاعه فقد اطاعنى و من عصاه فقد عصانى و من انكره فقد انكرنى و من كذبه فقد كذبنى و من صدقه فقد صدقنى الى الله اشكوا المكذبين لى فى امره والجاحدين لقولى فى شأنه و المضلين لامتى عن طريقته و سيعلم الذين ظلموا اىّ منقلب ينقلبون؛(10)قائم (ع) از فرزندان من است...و هر كه از او اطاعت كند به تحقيق از من اطاعت كرده است و هر كه او را نافرمانى كند بى ترديد مرا نافرمانى كرده است. و هر كه او را در زمان غيبتش منكر شود به راستى كه مرا انكار كرده است. هر كه او را تكذيب كند قطعاً مرا تكذيب نموده و هر كه او را تصديق كند به تحقيق مرا تصديق كرده است .
من نزد خدا شكايت خواهم كرد از كسانى كه مرا در امر مهدى (ع) (و خبر دادن از او و ظهورش و جايگاهش) تكذيب كنند و گفتار مرا درباره او انكار كنند و امت مرا از راه مهدى گمراه سازند و به زودى آنها كه ظلم كردند خواهند دانست كه به چه جايگاهى خواهند رفت!!»
بنابراين اعتقاد به مهدى (ع) به عنوان آخرين جانشين بر حق پيامبراسلام (ص) از بزرگترين واجبات الهى است و هيچ مسلمانى را از آن گريزى نيست زيرا كه انكار او برابر با انكار نبوت خاتم الانبياء (ص) است و انكار پيامبر خاتم (ص) برابر با انكار همه انبياء الهى و اساس نبوت و وحى آسمانى است كه همان كفر آشكار است.
اين همه تأكيد و تشديد بر ضرورت اعتقاد به قائم (ع) نشانگر اهميت اين اعتقاد دينى و نقش آن در حفظ اسلام و ديانت اسلامى در ميان مسلمين است و نيز بيانگر خطراتى است كه از ناحيه فتنه گران امت و يا دشمن بيرونى متوجه اين اعتقاد ناب اسلامى است همانگونه كه امروز شاهد دشمنىهاى آشكار با عقيده مهدويت هستيم كه شياطين داخلى و خارجى مىكوشند تا با انواع شبهه مردم به ويژه جوانان را در اعتقاد به مهدى (ع) و حقيقت مهدويت سست كنند.(11)
خبر دادن پيامبر از بعضى ويژگىهاى امام مهدى (ع)
در روايات متعددى كه در كتب فريقين آمده است، پيامبر اسلام(ص) از برخى ويژگىهاى مهم حضرت مهدى مانند غيبت آن بزرگوار و راز غيبت و معلوم نبودن زمان ظهور آن حضرت و اقتداء حضرت عيسى(ص) بر ايشان در نماز، خبر داده است.
«المهدى من ولدى تكون له غيبة و حيرة تضل فيها الامم يأتى بذخيرة الانبياء عليهم السلام فيملؤها عدلاً و قسطاً كما ملئت جوراً وظلماً؛(12)
مهدى (ع) از فرزندان من است، براى او غيبتى خواهد بود و حيرت و سرگردانى كه امتهايى در آن گمراه خواهند شد. او ذخيره و ميراث پيامبران الهى را مىآورد پس زمين را از عدل و داد پر مىكند همانگونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.»
در اين حديث شريف از چند ويژگى مهدى و زمان او خبر داده شده است .
1- او غيبتى خواهد داشت كه اوصياء پيشين نداشتهاند. آنها همه در ميان امت ظاهر بودهاند.
2- در زمان غيبت، حيرت و سرگردانى گروههايى از مردم رخ مىدهد و آنها گمراه خواهند شد، به بيان ديگر مهدى(ع) غائب مىگردد و گروههاى بسيارى درباره او به حيرت و سرگردانى و گمراهى گرفتار مىشوند.
3- مهدى (ع) ميراث دار همه انبياء الهى است و در هنگام ظهور با نشانهها و آثار پيامبران ظهور خواهد كرد. در روايات متعددى آمده كه انگشتر سليمان، عصاى موسى و...همراه حضرت مهدى(ع) خواهد بود زيرا كه او عصاره همه انبياء الهى است.
4- امام مهدى(ع) سراسر زمين را از عدالت پر خواهد كرد همانگونه كه از ظلم و جور لبريز شده است.
اين ويژگى حضرت همان هدف بزرگ قيام و انقلاب اوست و همان آرزوى بزرگ انبياء الهى و خواسته فطرى همه بشريت است. به همين جهت در روايات فراوان و نيز ادعيه و زيارات به اين خصوصيت معرفى شده است.
در روايتى ديگر از علت و فلسفه غيبت سخن گفتند:
«لابد للغلام من غيبة فقيل له: و لِمَ يا رسول اللّه؟ قال: يخاف القتل؛ آن نوجوان(مهدى عليه السلام) حتماً غيبتى خواهد داشت. به پيامبر عرض شد، علت غيبت او چيست اى رسول خدا؟ فرمود: از كشته شدن بيم دارد.»
مطابق اين بيان نبوى، علت غيبت حضرت مهدى(ع) حفظ جان حضرت است زيرا كه او آخرين حجت خداوند است كه بايد براى تحقق آرمانهاى الهى در زمان موعود زنده بماند بنابراين از سوى خدا مأمور است كه غائب شود تا از كشته شدن محفوظ بماند و بيم از كشته شدن در اين جا به عنوان يك امر شخصى نيست تا كسى اشكال كند كه مگر شهادت در راه خدا بزرگترين افتخار نيست؟ آرى شهادت در راه تحقق اهداف الهى قدرى عظيم است ولى اگر كشته شدن به معنى از بين رفتن اهداف الهى باشد چگونه خواهد بود؟!
بنابراين غيبت به اراده و خواست پروردگار و حكمت و تدبير او، سپرى براى حفظ جان امام(ع) و حجت آخرين خداست تا زمانى كه زمينه و بستر ظهور حق(ص) فراهم گردد.(13) و امام زمان ظهور او معلوم نيست وكسى جز خداوند از آن خبر ندارد و در اين پنهانى هم رمز و رازها و حكمتهايى نهفته است كه بر اهل دقت پنهان نمىماند.
«مثل القائم من ولدى مثل الساعة قال اللّه تعالى، يسألونك عن الساعة قل انّما علمها عند ربّى لايجلّيها لوقتها الا هو ثقلت فى السموات و الارض لاتأتيكم الّابغتة؛(14) مثل قائم(ع) از فرزندان من مثل قيامت است. خداوند تعالى(درباره قيامت) فرموده است: اى پيامبر از تو درباره قيامت سؤال مىكنند بگو همانا علم آن نزد پروردگار من است.»
بنابراين تعيين وقت براى ظهور كار ناپسندى است و همانطور كه در روايات متعدد آمده است اگر كسى براى ظهور وقت معينى را خبر دهد دروغ گفته است و بايد او را تكذيب كرد.(15)
و اما درباره حوادث ظهور، مهمترين رويداد كه نقطه عطفى در برنامه قيام و انقلاب امام مهدى(ع) است، جريان نزول عيسى(ع) از آسمان و نمازگزاردن ايشان پشت سر امام زمان(ع) است و اين حقيقتى است كه در روايات شيعه و سنى از پيامبر اسلام(ص) نقل گرديده است:
«كيف انتم اذا نزل ابن مريم فيكم و امامكم منكم؛(16) پيامبر اكرم(ص) (خطاب به مسلمين) فرمود: چگونه خواهيد بود وقتى (عيسى) فرزند مريم در ميان شما فرود آيد و حال آن كه امام شما از شما (مسلمين) باشد.»
از اين بيان پيامبر اسلام(ص) استفاده مىشود كه نزول عيسى از آسمان در دوران مهدى(ع) حادثهاى بزرگ است كه به نفع اسلام و مسلمين خواهد بود. عيسى بن مريم به عنوان پيامبر اولواالعزم(ع) مورد قبول اهل كتاب است و هم جمعيت بزرگ نصارى چشم به راه آمدن اويند و هم يهود به عنوان منجى به انتظار او نشستهاند. وقتى كنار مهدى(ع) قرار مىگيرد و پشت سر او به نماز مىايستد و او را امام خود و همه جمعيت قرار مىدهد بر حقانيت مهدى و حجت بودن او گواهى مىدهد و همه حق طلبان را عملاً به پشتيبانى و پيروى از امام مهدى(ع) فرا مىخواند.
در روايتى طولانى كه در ضمن آن مذاكرات و گفت و گويى بين پيامبر اكرم(ص) و يك يهودى صورت گرفته است آمده است:
مردى يهودى نزد پيامبر(ص) آمد...و پرسيد: شما برتريد يا موسى بن عمران كه خدا با او سخن گفت و تورات و عصا را بر او نازل كرد و دريا را براى او شكافت و با ابرها بر سرش سايه افكند؟! پيامبر اكرم(ص) فرمود: نيكو نيست كه بنده، خود را تزكيه كند ولى (چون سؤال كردى و مقام، مقام معرفى است) مىگويم: وقتى آدم(ع) خطا كرد، توبهاش اين بود كه گفت: خدايا تو را مىخوانم به حق محمد و آل محمد كه مرا ببخشى! و خداوند او را آمرزيد و همانا نوح(ع) چون بر كشتى سوار شد و از غرق شدن ترسيد گفت: خدايا من تو را به حق محمد و آل محمد مىخوانم كه مرا از غرق نجات دهى! پس خداوند او را از غرق نجات داد و همانا ابراهيم(ع) چون در آتش افكنده شد گفت: خدايا من تو را به حق محمد و آل محمد مىخوانم كه مرا از آتش نجات دهى! پس خداوند آتش را بر او سرد و سلامت قرار داد و همانا موسى(ع) چون عصاى خود افكند و در خود ترسى را حس كرد گفت: خدايا تو را به حق محمد و آل محمد مىخوانم كه مرا امان دهى پس خداوند بزرگ فرمود: نترس كه تو حتماً برتر و بالاترى(و بر ساحران پيروز خواهى شد).
اى يهود، به راستى كه اگر موسى مرا درك مىكرد و به من و نبوتم ايمان نمىآورد. نه ايمانش و نه نبوتش براى او سودى نداشت: «يا يهودى و من ذريتى المهدى اذا خرج نزل عيسى بن مريم بنصرته فقدمه و صلى خلفه؛(17) اى يهودى و از فرزندان من مهدى است وقتى قيام كند، عيسى فرزند مريم فرود مىآيد، براى يارى او، پس او را جلو قرار مىدهد و پشت سر او نماز مىخواند.»
در اين روايت زيبا برترىهاى پيامبر اكرم(ص) بر انيباء اولواالعزم و حضرت آدم(ع) به بيانات مختلف و علتهاى گوناگون بيان گرديده ولى پيامبر به طور خاص برترى خود را بر عيسى(ع) به گونهاى ديگر و متفاوت با برترى بر ساير انبياء الهى بيان فرموده است و آن اقتداء عيسى(ع) به مهدى است و اين كه از ياوران او خواهد بود. اين سخن زمانى معنى و مفهوم بلند آن آشكار مىشود كه به اين نكته توجه شود كه عيسى(ع) بزرگترين پيامبر خدا پس از حضرت رسول اكرم(ص) است و با اين جايگاه بلند و رفيع بايد به جانشين پيامبر آخرالزمان اقتدا كند و در صف ياوران او قرار گيرد.
پيامبر اكرم(ص) و امام مهدى(ع) پيوندها
در روايات فراوانى كه فريقين نقل كردهاند پيوندها و رابطههاى عميقى كه در زمينههاى مختلف ميان پيامبر(ص) به عنوان خاتم الانبياء و مهدى(ع) به عنوان خاتم الاوصياء وجود دارد بيان گرديده است. ما در اين مجال، تنها از بيانات پيامبر گرامى اسلام(ص) استفاده مىكنيم:
پيوند پيامبر(ص) و امام مهدى(ع) هم در زمينه انتساب پدرى و فرزندى است و هم در اخلاق و ويژگىهاى شخصيتى و هم در شكل و شمائل ظاهرى و جسمانى.
پيوند خويشاوندى و خانوادگى آن دو بزرگوار با بيانات مختلفى ايراد گرديده است:
1- امام مهدى از عترت پيامبر(ص)
«قال (ص) لاتقوم الساعة حتى تملأ الارض ظلماً و جوراً عدواناً ثم يخرج رجل من عترتى او من اهل بيتى(18) يملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً؛(19) قيامت بر پا نخواهد شد تا زمين از ستم و جور دشمنى لبريز گردد فرمود، پس مردى از عترت من يا از اهل بيت من قيام مىكند، زمين را از عدل و داد پر مىكند همانگونه كه از ظلم و دشمنى پر شده باشد.»
2- امام مهدى(ع) از اهل بيت پيامبر(ص)
«قال (ص) لاتقوم الساعة حتى يلى رجل من اهل بيتى يواطئ اسمه اسمى؛(20) قيامت بر پا نخواهد شد تا اينكه مردى از اهل بيت من حاكم شود، نام او شبيه نام من است.»
3- امام مهدى(ع) از فرزندان فاطمه(س)
«قال(ص) المهدى حق و هو من ولد فاطمه؛(21) مهدى(ع) حق است و او از فرزندان فاطمه(س) است.»
4- امام مهدى(ع) از نسل امام حسين(ع)
«قال (ص) لو لم يبق من الدنيا الّا يوم واحد لطوّل اللّه عزّو جلّ ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلاً من ولدى اسمه اسمى، فقام سلمان الفارسى رضى اللّه عنه فقال: يا رسول اللّه من اىّ ولدك؟ قال من ولدى هذا و ضرب بيده على الحسين؛(22) اگر از (عمر) دنيا جز يك روز نمانده باشد هر آينه خداوند آن روز را طولانى خواهد كرد تا مردى از فرزندان مرا در آن برانگيزد. او هم نام من است. سلمان فارسى برخاست و گفت:(آن مرد) از (نسل) كدام فرزندانت خواهد بود؟ فرمود: از اين فرزندم! و با دست خود بر حسين(ع) زد.»
5 - امام مهدى(ع) هم نام و هم كنيه پيامبر(ص)
«قال (ص) القائم من ولدى اسمه اسمى و كنيته كنيتى و شمائله شمائلى و سنته سنتى، يقيم الناس على ملتى و شريعتى و يدعدهم الى كتاب ربّى عزّ و جلّ و من اطاعه فقد اطاعنى و من عصاه فقد عصانى؛(23) قائم(ع) از فرزندان من است. نام او نام من و كنيه او كنيه من است و شمائل او شمائل من و سنت او سنت من، او مردم را بر آيين و شريعت من قرار مىدهد و به كتاب پروردگارم مىخواند هر كه او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كه او را نافرمانى كند از من نافرمانى كرده است.»
در اين حديث شريف پيوندهاى معنى دار و ريشه دارى مطرح گرديده است. امام مهدى(ع) به جز اين كه در نام و كنيه مانند پيامبر اكرم(ص) است و در شمائل و ويژگىهاى ظاهرى و بدنى هم شبيه پيامبر است. او همچنين در سنت و سيره همان سنت و سيره پيامبر(ص) را پيشه خود مىكند و اين حقيقت به بسيارى از خرافهها و سخنان باطل پايان مىدهد! چون سيره پيامبر و سنّت نورانى او بسيار روشن و مبرهن است. شيوه برخورد پيامبر در زندگى فردى و اجتماعى و ارتباط با مردم و اقشار گوناگون آنها و نيز تعامل او با دوست و دشمن، همگى در تاريخ اسلام و پيامبر(ص) آمده است.
پيامبراكرم(ص) رهبرى مهربان و دلسوز است و از خشونت جز در برابر ظالمان و تبهكاران استفاده نكرده است.
او پدرى مهربان براى همه امت است و مظهر رحمة للعالمين پروردگار و امام مهدى(ع) نيز بر اساس سنت پيامبر(ص) رفتار مىكند و شمشير خود را براى جهانخواران و مستكبران و ظالمان به كار مىگيرد نه براى شيعيان و مؤمنان! در برخى ديگر از روايات اين گونه تعبير شده است كه مهدى(ع) در اخلاق، متخلق به اخلاق نبوى است و قرآن خلق پيامبر(ص) را خلق عظيم دانسته است بنابراين مهدى در اخلاق شريفتترين مردم است.
«قال(ص) يخرج رجل من امتى يواطئ اسمه اسمى و خلقه خلقى فيملؤها عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً؛(24) مردى از امت من قيام مىكند كه نام او نام من است و اخلاق او اخلاق من پس زمين را از عدل و داد پر مىكند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.»
توصيف منتظران و ياوران مهدى(ع) در كلام پيامبر(ص)
پيامبر گرامى اسلام(ص) در كنار توصيفاتى كه درباره امام مهدى(ع) بيان داشته است درباره آنها كه در ركاب مهدى(ع) به يارى بر او مىخيزند و درجلب رضاى او مىكوشند هم سخن گفته است.
«قال(ص) طوبى لمن ادرك قائم اهل بيتى و هو يأتم به فى غيبته قبل قيامه و يتولّى اولياءه و يعادى اعداءه ذلك من رفقائى و ذوى مؤدتى و اكرم امّتى على يوم القيامة؛(25)خوشا به حال كسى كه قيام كننده اهل بيت مرا درك كند و حال آن كه در زمان غيبت او پيش از قيامش به او اقتدا كند و دوستان او را دوست داشته و با دشمنانش دشمنى كند. آنها از رفيقان من و مورد دوستى من هستند و گرامىترين امتم در نزد من در قيامت خواهند بود.»
اين بيان پيامبر(ص) اشاره به همان حقيقت نورانى است كه سعادت فرد و جامعه را در بر دارد و آن «اقتداء مأموم به امام حق» است. يعنى در هر زمانى لازم است مردم امام زمان خود را شناخته و بر پيروى كامل از او همت گمارند.همان گونه كه مردم زمان پيامبر و اميرالمؤمنين(ع) و ساير امامان معصوم(ع) به ايشان اقتدا مىكردند. و به عنوان امام حق، مأمور به اطاعت كامل از آنها بودند، همان گونه مردم در زمان غيبت بايد به امام مهدى(ع) به ايشان اقتداء مىكردند. و به عنوان امام حق، مأمور به اطاعت كامل از آنها بودند، همان گونه مردم در زمان غيبت بايد به امام مهدى(ع) اقتدا كنند و مواظب باشند كه ابرهاى غيبت مانع از بهرهورى آنها از خورشيد ولايت مهدى(ع) نگردد و مبادا كه به سبب غيبت و ديده نشدن امام به فرد يا گروه و حزبى ديگر داخل شوند و از مسير ولايت امام حق دور شوند. امام و حجت خدا، شأن امامت و رهبرى خود را دارد. چه ظاهر باشد و چه غائب و راه و رسم و ايده و مرام او پيمودنى است در همه حال. پس ملاك دوستى و دشمنىها هميشه و همه جا بايد بر اساس محوريت امام زمان(ع) باشد و اگر قرار است از كسى اطاعت كنيم تنها از كسى كه سمت نيابت از آن بزرگوار را داراست و خود امام به اطاعت او دستور داده است فرمان بگيريم كه همان علماى دين شناس و متعهّد هستند كه هدايتگر امت در زمان غيبت هستند.
ايرانيان در توصيف پيامبر(ص)
حسن ختام اين گفتار را درباره توصيف پيامبر(ص) نسبت به ايرانيان قرار مىدهيم. آن حضرت درباره ديندارى و استوارى فارس بر ايمان فرمودند: «لو كان الدين عند الثريا لذهب اليه رجل اوقال رجال من ابناء فارس حتى يتناولوه؛(26) اگر دين در آسمان باشد هر آينه مردانى از فرزندان فارس به سوى آن خواهند رفت تا به آن دست يابند.»
و در بعضى از روايات آمده كه حضرت رسول اكرم(ص) در حضور اصحاب خود اشاره به سلمان فارسى كردند و گفتند قسم به آن كه جانم در دست اوست اگر ايمان در آسمان باشد مردانى از فارس به آن دست خواهند يافت.»(27)
اين روايات و مانند آنها از آن جهت مهم است كه در رواياتى متعدد نسبت به بعضى از شهرها و كشورها و مناطق و نقش آنها در ظهور مهدى(ع) خبر داده شده است و قرائن و شواهد گوياى آن است كه ايران و ايرانيان نقش برجستهاى در ايام ظهور خواهند داشت. همان گونه كه مىتوان اميدوار بود كه انقلاب اسلامى ايران به رهبرى فرزندى از فرزندان پيامبر(ص) در راستاى زمينه سازى براى ظهور مهدى(ع) باشد.
از پيامبر گرامى (ص) روايت شده: «يخرج ناس من المشرق فيوطّئون للمهدى؛(28) مردمى از مشرق قيام مىنمايند پس براى مهدى(ع) زمينه سازى مىكنند.»
آخرين سخن اين كه ايران پس از اسلام، همواره به جانبدارى و طرفدارى از پيامبر و اهل بيت پيامبر مشهور بوده است و در زمان غربت ائمه معصومين(ع) نيز بر بسيارى از شهرهايش به عنوان مأوا و پناهگاه فرزندان اهل بيت(ع) قرار گرفته است و اكنون كه زمان غيبت مهدى(ع) است به عنوان يكى از مهمترين پايگاههاى شيعه شناخته مىشود(به همين جهت مورد بغض دشمنان اسلام و اهل بيت(ع) است) و اميد است كه در زمان ظهور هم به عنوان مستحكمترين جبهه براى يارى حضرت مهدى(ع) باشد.
اللهم عجّل لوليّك الفرج و اجعلنا من خير انصاره و اعوانه.
پىنوشتها:
1. كافى، ج 8، ص 49، ح 10 ؛ بحارالانوار، ج 51، ص 77، باب 1، ح 36.
4. كنزالعمال، ج 14، ص 261، ح 38653 - الغيبه شيخ طوسى، ص 111.
5. الفتن، ابن حمّاد، ص 99.
6. الغيبه، شيخ طوسى، ص 111 - بحار الانوار، ج 51، ص74.
7. الفتن، ابن حمّاد، ص 99- منتخب الأثر، ص 472، فصل 7، باب 3، ح2.
8. معجم احاديث الامام المهدى، ج 1، ص 240، ح146.
9. منتخب الاثر، ص 492.
10. بحارالانوار، ج 51، ص 73.
11. كمال الدين و تمام النعمه، ص 411،ب39، ح6.آيه وسيعلم الذين .
12. براى آگاهى از توطئه دشمن به كتاب مهدى ستيزان مراجعه كنيد.
13. كمال الدين و تمام النعمه، ص 287، ب 25، ح 5.
14. كمال الدين، ج 1، ص 286،ب 25، ح 2.
15. گفتنى است كه در روايات متعدد امور ديگرى مانند اجراى سنت الهى آزمايش مردم، تحت بيعت ستمگران نبودن و... نيز به عنوان علت غيبت مطرح شده است و ممكن است هر يك از اين امور بخشى از علت يا حكمت غيبت باشند واللّه العالم.
16. اثبات الهداه، ج 3، ص 576، ب 32، ح 52.
17. صحيح بخارى، ج 4، ص 205، و صحيح مسلم، ج 1، ص 136، ب 71، ح 244 - 245.
18. ر.ك به منتخب الأثر، باب 18 عدم جواز توقيت و تعيين وقت براى ظهور، ص 573.
19. امالى، شيخ صدوق، ص 181، مجلس 39، ح4.
20. ظاهراً اين ترديد مربوط به راوى باشد.
21. مسند احمد، ج 3، ص 36 - منتخب الأثر، ص 148، فصل 2، ب 1، ح 19.
22. كنزالعمال، ج 14، ص 271، خ 38692.
23. الغيبه، شيخ طوسى، ص 114، تاريخ بخارى، ج 3، ص 346.
24. عقد الدرر، ص 24، ب 1، اثبات الهداء، ج 3، ص 617، باب 32، فصل 17، ح 174.
25. كمال الدين، ج 2، ص 411، ب 39، ح 6.
26. كشف الغمة، ج 3، ص 261، منتخب الأثر، ص 179، فصل 2، باب 2، ح 3.
27. كمال الدين و تمام النعمه، ج 1، ص 286، باب 25، ح 2.
28. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1368، باب 34، ح 4088؛ كشف النعمه، ج 3، ص 267.
29. سنن ترمذى، ج 5، ص 384، باب 48، ح 3261.
30. عبدالرزاق، ج 11، ص 66، ح 19923 - صحيح مسلم، ج 4، ص 1972، باب 59، ح 2546.