به مناسبت 14 مرداد ماه، سال روز صدور فرمان مشروطیت در سال 1285 شمسی
----------------------------------------------------------------------------------------------
استبداد صغیر و نهضت مشروطیت
حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی (*)
اشاره:
14 مرداد ماه امسال(1393 شمسی)، یک صد و ششمین سال روز صدور فرمان مشروطیت است. 14 مرداد ماه 1285 هجری شمسی، مظفر الدين شاه قاجار با خواست چهارگانه متحصنين در قم، شهر ري و... كه شمار آنان به بيش از ده هزارتن رسيده بود، موافقت كرد و دستور داد كه كالسكه هاي سلطنتي و درشكه هاي موجود در تهران براي باز گرداندن متحصنين به شهرري فرستاده شوند و در تهران با عين الدوله(رئيس الوزراء) براي اجراي خواست هاي خود مذاكره كنند.
انقلاب مشروطيت با گران شدن قند و شكر به علت جنگ ژاپن و روسيه در خاور دور، آغاز شده و روي بهاي ساير اجناس تاثير گذاشته بود، زيرا كه علاء الدوله(حاكم تهران) بدون توجه به علت گراني كه از خارج تحميل شده بود چند تاجر از جمله سيد هاشم قندي را فلك كرده بود كه بازاريان به روحانيون متوسل و اعتراض و اعتصاب و تحصن آغاز شد.
مقاله پیش رو، در پی روشن ساختن زمینه بروز، علل ایجاد کننده و شرح حوادث دوران یک ساله «استبداد صغیر» است. امید است که مقبول علاقه مندان افتد و خوانندگان عزیز پس از مطالعه نگارنده را به موارد اشتباه مطلع سازند.
1- نهضت مشروطیت
نهضت آزادی خواهی، ضد استبدادی و ضد استعماری مشروطیت، که پس از پذیرش اسلام، درخشان ترین رویداد سیاسی – اجتماعی ایران محسوب می گردد، از نخستین سال های سلطنت ناصرالدین شاه اندک اندک آغاز شد و تا پایان حکومت قاجاریان ادامه یافت.
هدف مردم مسلمان که عقب ماندگی کشور و فساد وستم شاهان قاجار و سلطه بیگانگان به جان آمده بودند، آن بود که با این نهضت از بند حاکمان ظالم و سلطه آن ها، رهائی یابند و قوانین اسلام را به اجرا در آورند.
از عوامل متعددی که، در کنار رهبری روحانیان و روشنفکران آگاه و دلسوز، به بیداری مردم انجامید می توان به این موارد اشاره کرد: انتشار روزنامه و کتب مذهبی، ورود مظاهر تمدن غرب از قبیل تلگراف، برق، دوربین عکاسی و تلسکوپ، تاسیس مدرسه نظام، آموزش و رواج زبآن های خارجی، رونق علوم جدید، ورود صنایع نوین مانند ذوب آهن و مس، پارچه بافی، کبریت سازی، ایجاد کارخانه تفنگ سازی و ... .
در این میان عواملی وجود داشت که بر شتاب این نهضت افزود. این عوامل به طور خلاصه عبارتند از:
-واگذاری امتیاز به بیگانگان و استقراض های فراوان از آن ها؛
-ستم و بی عدالتی بی اندازه حاکمان و درباریان؛
-فساد فراگیر و هرج و مرج در کشور.
نهضت مشروطیت ایران سر انجام با صدور فرمان مشروطیت در سال 1324هـ.ق به پیروزی نهایی نزدیک شد و نتایج درخشانی نیز در پی داشت، ولی متاسفانه به علل متعددی– که ما به برخی از آن ها اشاره خواهیم کرد – به نتیجه کامل نرسید و با موانع فراوانی برخورد کرد!.
یکی از مواردی که در روند این نهضت وقفه ایجاد کرد و تا مدتی باعث دور ماندن اهداف مردم در مبارزه گردید، دورانی است که از به توپ بستن مجلس در تیر ماه 1287هـ. ش آغاز می شود و در تیر ماه 1288هـ.ش(حدود 1 سال) با پناهنده شدن محمدعلی شاه به سفارت روس پایان می پذیرد. این دوران را « استبداد صغیر» نامیده اند .
هر چند که دوره استبداد صغیر محمدعلی شاهی دوره سرکوب جنبش مشروطه بود، اما مجاهدتهای سرداران و ملت مقاوم ایران از بختیاریهای دلاور گرفته تا آذریهای سلحشور در نهایت با تسخیر پایتخت به دست مشروطه خواهان پایان یافت و محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهنده شد و به او اجازه داده شد تا از کشور خارج شده و به بندر ادسا در روسیه بگریزد.
2- محمدعلی شاه در رأس قدرت
پس از مرگ مظفرالدین شاه، فرزندش محمدعلی میرزا در سال 1285 هـ.ش برابر 1324 هـ.ق تاج گذاری نمود. اگر چه او در دوران ولی عهدی خود و حتی پس از نشستن بر تخت سلطنت موافقت خود را با مشروطیت و تخفیف ظلم و ستم و اجرای قانون اساسی اعلام کرده بود، اما پس رسیدن به حکومت، تلاش های مخفیانه و علنی را برای نابودی آن به دلیل وابستگی مطلق به روسیه و عدم اطمینان به سران مشروطه و مجلس آغاز کرد.
از سوی دیگر، طبیعت مستبد او مانع از آن بود که دست از حکومت مطلقه شاهی بکشد و تسلیم خواست مردم و علمای دین به عنوان نمایندگان مجلس شورای ملی بشود. (1)
او بی اعتنائی خود به مشروطیت و نماینگان مجلس را ابتدا در مراسم تاج گذاری آشکار ساخت، زیرا در آن مراسم با اینکه از بزرگان و نمایندگان خارجی دعوت شده بود ولی از نمایندگان مجلس شورا هیچ گونه دعوتی به عمل نیامده بود و یکی از آزادی خواهان در مجلس گفت: «سلطان ملت است و باید از طرف ملت تاج شاهی بر سرش گذاشته شود». (2)
اما افکار و اندیشه هاي شاه با این سخنان خيلي فاصله داشت او ملت را برده خود مي پنداشت و آن ها را لایق براي مداخله در امور كشور و مشورت در سیاست و تصمیم گيري نمي دانست.
جالب اينكه وقتي صدر اعظم تاج شاهی را وارونه بر سر شاه گذاشت، نمایندگان مجلس آن را به فال بد گرفتند و حتی بعضی از نمایندگان معتدل نتوانستند سکوت کنند و اظهار داشتند: اطراف شاه را كساني گرفته اند كه راضی به پیشرفت كشور نيستند و نمی خواهند، قانون در مملکت حكم فرما گردد و این سخنان را علی رغم ترس و محافظه کاریشان ابراز مي کردند. (3)
3- عملكرد مجلسيان و موضع شاه
پس از انجام انتخابات و برگزيده شدن 60 نفر(4) از طبقات مختلف مجلس افتتاح شد، از جمله عملکرد های مجلس رد لايحه دولت در مورد استقراض از دُول روسیه و انگلستان و تصمیم به تأسیس بانک ملّي را مي توان نام برد. (5)
از ديگر خدمات بزرگ مجلس، تصميم به از بين بردن بساط ملوک الطوايفي از كشور، محدود نمودن قدرت فئودال ها، اُمرا و حُکام شهرستان ها، تعدیل و اصلاح بودجه مملکت را كه بسیار نابسامان بود، مي توان خاطر نشان كرد.
از اتلاف بودجه كشور كه مصرف اعیان و اشراف و شاه زادگان، روحانیون درباری، مجالس جشن و عیش و نوش و مسافرت هاي خارجی مي شد به وسیله اين تصمیم گيري مهم جلوگیری شد، به طوری كه عکس العمل شاه و درباریان بسیار شدید بود، كه همه حیات از جرأت و رشادت نمایندگان مردمي مي كرد كه منافع و قدرت دستگاه را به خطر انداخته بود. (6)
برخورد مجلس با شاه و درباريان وقتي بالا گرفت كه مجلس براي شاه نيز مقرري تعيين كرد كه اين اقدام باعث خشم شاه و دستور او به وزرا در مورد برخورد جدي با نمايندگان و عدم شركت در پارلمان شد. (7)
در اين بين، نمايندگان تبريز وارد تهران شدند و با شناختي كه از شاه و روحيات او داشتند دست به اقدامات اساسي، از جمله تشكيل كميته انقلاب ملي كه از افراد مسلح و آزادي خواه تركيب يافته بود، زدند.
آن ها، تقاضاهايي را نیز به اين شرح مطرح کردند:
الف) شاه پشتيباني خود از اصول مشروطيت را اعلام كند و قول بدهد به عنوان شاه مشروطه سلطنت كند.
ب) وزارت خانههاي دوگانه(جنگ و لشكر) منسوخ و منحل گردند.
ج) هيچ خارجي(بيگانه) در آتيه به شغل وزارت مشغول نشود(مانند مسيو ناوس، وزير گمركات).
د) انجمنهاي ايالتي و ولايتي تأسيس گردند.
ه) مسیو ناوس وساعد الملك(مرتجع درباري) بر كنار شوند. (8)
پس از اعلام اين در خواست ها، مجلس براي أخذ تصميم تشكيل جلسه داد و تأكيد كرد كه اولاً مجلس پشتيبان خواسته هاي مردم آذربايجان و نمايندگان آن هاست و ثانياً مي بايد كميته اي جهت نوشتن متمّم قانون اساسي تعيين شود تا نقض آن قانون را با عجله تدوين شده را جبران كند.
ولي شاه مستبد با در خواست ها و تصميم هاي مجلس مخالفت كرد و نتيجه گرفت كه اگر مجلس با اين گونه اعمالش بخواهد ادامه حيات بدهد قدرت اجدادي و سلطنت مطلقه او در خطر اضمحلال كامل قرار خواهد گرفت. (9)
سر انجام با راهنمائي روسيه تزاري، محمدعلي شاه تصميم گرفت براي برخورد جدّي با مجلسيان از سياست مدار قوي و صدر اعظم دوران ناصري، امين السلطان اتابك اعظم كه در اروپا مي زيست دعوت نمايد تا شايد بتواند ريشه مشروطه و مشروطه خواهي را از بيخ و بن بركند!.(10)
4- صدارت اتابك و ناكامي شاه
ميرزا علي اصغر خان اتابك كه در پادشاهي ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه، مقام صدارت اعظمي را عهده دار بود و پرونده سياهي از خود بجا گذاشته بود، اين بار نيز احضار شد تا سلطنت محمدعلي شاه را از خطر نابودي نجات دهد.
دعوت او با مخالفت شديد نمايندگان مجلس روبرو شد، به طوري كه مرحوم آيتالله طباطبائي از رهبران مشروطه فرمود:« بعد از ورود او بايد گفت: فعلي الإسلام السّلام». (11)
ولي با اين همه گوش شاه ظالم براي استماع اين سخنان شنوا نبود!.
اتابك با نيروي هوش خود و اعلام اينكه از اعمال گذشته توبه نموده و پشيمان است براي جبران آن ها به ايران آمده است وارد تهران شد و كابينه خود را معرفي نمود.
اما مشكل بزرگ او اين بود كه اوضاع آنروز جامعه را با سال هاي قبل يكسان مي پنداشت در حالي كه در طول مدت اقامت او در اروپا، اوضاع داخلي تغيير و تحول يافته بود. افكار اجتماعي مردم رشد كرده بود و اقتصاد كشور در وضع نا بساماني قرار داشت و خزانه مملكت تهي شده بود.
تنها شانس او دوستي و رفاقت چندين ساله اش با يكي از رهبران مشروطه يعني آيتالله سيّد عبدالله بهبهاني بود. بهر حال او ابتدا با مجلس و نمایندگان گرم گرفت ولي در حکومت او حوادثی پدیدار شد كه هم شاه و هم مشروطه خواهان از او ناراضي شدند، او وزير جنگ يعني كامران ميرزا را بركنار نمود در مقابل جناح راديكال مجلس به رهبري شيّد حسن تقي زاده ( از نمايندگان تبريز ) توان مقاومت را نيافت. (12)
اتابك در بحران عجيبي درگير شده بود، هر اقدامي كه مي كرد اگر به نفع شاه و دربار بود مشروطه خواهان اعتراض ميكردند و اگر به نفع آزادي خواهان و مشرطه طلبان بود، شاه و دربار مي رنجيدند.
لذا با اين هدف كه بين شاه و مشروطه خواهان آشتي به وجود آورد و بتواند نقشه هاي بعدي خودش را اجراء نمايد نزد شاه رفت و نامهاي مبني بر تقويت مجلس دريافت كرد و براي قرائت آن به مجلس رفت ولي غافل از خشم و كينه انقلابيون در حين بازگشت توسط انجمن سرّي كه مراظب نقشههاي ارتجاعي حكومت تزاري بود و اعمال اتابك را به نفع روسيه تزاري مي دانست ترور شد.
با ترور او همه نقشههاي محمدعلي شاه در برخورد با مجلس و مشروطه ناكام ماند!.
5- آشوب در كشور
بعد از به قتل رسيدن اتابك، رشد و آگاهي مردم مسلمان و آزادي خواهان نسبت به فساد دستگاه و استبداد شاهي افزايش يافته بود به طوري كه حدود 80 روزنامه در داخل و خارج از كشور منتشر مي شد و اخبار جهان به ايران مي رسيد و متقابلاً اخبار ايران نيز به سراسر جهان منتشر مي شد، انجمنهاي ملي تشكيل شده بود وشب نامههاي منتشر مي شد. در اين هنگام شاه با همكاري يكي از نمايندگان به نام سعد الدوله در فكر ايجاد آشوب در كشور برآمد تا بدين وسيله به دنيا اعلام كند كه مملكت احتياج به پادشاه دارد و مشروطه خواهان نمي توانند مملكت را اداره كنند!؟.
لذا گروههايي با نامه و سفارشهاي أكيد به سراسر كشور فرستاده شدند و به آن ها دستور داده شد تا در مملكت و ايالات آشوب و شورش و ناامني به وجود آورند. (13)
گزارشي كه وزير مختار بريتانيا در تهران به وزير خارجه وقت نوشته، خواندني است:
« ... چارپاهائي كه از تهران به مقصد شهرستآن ها حركت مي كردند، حامل صدها نامه از شاه و درباريان بودند كه خطاب به فئودال ها، مالكان مرتجع و مستبد و رؤساي ايلات شاهسون نوشته شده بود. در تمام نامه ها شاه طرف داران خود در ولايات را به ايجاد فتنه و آشوب تحريك مي كرد. در خراسان به تركمن ها ياد مي داد كه چگونه به شهرها و آبادي ها حمله كنند. در شيراز به قوام الملك دستور مي داد كه چگونه مردم فارس را بر ضد مشروطه خواهان تحريك كند، حتي شهرت داشت كه شاه در خفاء با تركان عثماني رابطه برقرار كرده است و آن ها را تشويق به حمله به خاك ايران مي كند و در همان حال كه اين كارها را انجام مي داد، از از فكر پايتخت هم غافل نبود و قواي نظامي خود را در مركز براي وارد كردن ضربه نهائي آماده مي ساخت». (14)
ناگفته نماند همكاري بعضي وزراء خائن و يا مجلسيان طرفدار استبداد نيز در اين آشوب و نا بساماني نقش داشت و اين يكي از امتيازات(ابزارهاي) مهم مستبدين بر عليه مشروطه خواهان بود. مأموران شاه و دربار به ايجاد آشوب در تهران و ساير شهرها مي پرداختند و حتي دست به غارت اموال مردم نيز مي زدند. (15)
6- فقدان رهبري واحد و تحصن مرحوم شيخ فضلالله نوري(ره)
متأسفانه از آفات يك نهضت مردمي نداشتن رهبري مشخص و كارآمد است، رهبري كه با قدرت الهي و نفوذ كلمه خود ميان مردم آن ها را متحد سازد و با تيز هوشي و مديريت خود بتواند اهداف نهضت را عملي كند و فرصت كوچك ترين سوء استفاده را به دشمن ندهد و اين فقدان رهبري واحد در نهضت مشروطيت مشاهده مي شد، اگر چه بار اصلي رهبري نهضت از همان آغاز به دوش روحانيون آزادي خواهی بود كه با همكاري تجّار و روشنفكران مبارزه عليه استبداد را شروع كرده بودند، اما در مجموع ميان آن ها انسجام كافي نبود و علاوه بر آن خصوصيات يك رهبر توانا و كامل در هيچ كدام از آن ها به تنهائي جمع نشده بود و متاسفانه همين مسئله خطرات زيادي را متوجه نهضت كرد!.
آيات عظام مقيم تهران مانند: مرحوم بهبهاني(ره)، مرحوم طباطبائي(ره) و مرحوم شهید شيخ فضلالله نوري(ره) به سبب اختلاف سليقههائي كه داشتند هركدام مردم را به سوئي مي كشاندند...، و پس از آن كه مرحوم بهبهاني در سايه آزادي خواهي و همكاري با مرحوم طباطبائي از شيخ جلو افتاد، مرحوم شيخ نوري با مشروطه خواهان همراهي نمود و در هجرت كبري بار سفر بست و به قم رفت. او پس از بازگشت گوشه گيري اختيار كرد و از ادامه همكاري خودداري نمود و با توجه به خطراتي كه از ناحيه روشنفكران به ظاهر اصلاح طلب و مشروطه خواه متوجه اسلام مي ديد، به طور كلي مشروطيت را مخالف اسلام اعلام كرد و از اين طريق(اختلاف رهبران روحانی و مذهبی) دربار و مستبدين چه بهره ها كه نبردند!؟.
در نتيجه، دسته نيرومندي از علما و روضه خوان ها، اطراف او گرد آمدند و با نهايت تلاش در معارضه با رهبران مشروطه و اينكه اسلام با این مشروطه مخالف است فریاد برآوردند و دم از مشروطه مشروعه زدند و در حضرت عبدالعظیم حسنی بست نشستند. (16)
اساساً علماء و رهبران روحانی مشروطه در مبارزه های خود انگیزه های مذهبی داشتند و بر آن بودند که تا حد ممکن از ظلم و فساد بکاهند و با ایجاد مجلس قانون گذاری و بر قراری نظم و امنیت قوانین شریعت اسلام را به مرحله اجراء در آورند ولی روشن فکران یا اساساً این اعتقاد را نداشتند و یا نسبت به اسلام و یا قرانین آن حساسیتی نشان نمی دادند و در مجموع شیفته دموکراسی غربی و خواستار نظامی به همان سبک و سیاق غرب و گسسته از دیانت بودند.
اختلافی که بین این دو دسته از علمای مشروطه خواه و مشروعه طلب در گرفت، جبهه علماء را به نفع مخالفین مشروطه تضعیف کرد و راه را برای جریان های ضد دین و فرصت طلب باز گذاشت!.
اگر چه رهبران روحانی مشروطه خواه دیگری مانند آیت الله خراسانی در خارج از کشور بودند ولی به دلیل دور بودن از کشور و عدم وقوف به ریشه و عمق مسائل داخلی کشور، نمی توانستند نقش مهمی در هدایت نهضت ایفا نمایند.
7- واقعه میدان توپخانه یا کودتای ناموفق
پس از آن که مجلس از شاه خواست که مشاوران مغرض و بدخواه مانند سعدالدوله(وزیر مشاور) و شاپشال(معلم و مشاور روسی) را از اطراف خود دور سازد، محمدعلی شاه مخالفت کرد و بالأخره تصمیم گرفت تا دست به توطئه ای جدی بزند. (17)
در روز نهم ذی قعده 1325 قمری عده ای از اوباش و اراذل را به میدان توپخانه فرستادند و چند تیر هم شلیک نمودند و تصمیم داشتند آن جا را مرکز فرماندهی عملیات کودتا قرار دهند و مقدمات حمله به مجلس و مشروطه خواهان را فراهم سازند. آنان از انجام هیچ گونه فساد و خلافی، مانند نوشیدن مشروب، خودداری نکردند.
از طرف دیگر مشروطه طلبان با اطلاع از این جریانات در اطراف مجلس سنگر گرفته و آماده جان فشانی شدند و با مقاومت بی نظیر خود چنان رعبی در دل اشرار و مستبدین بوجود آوردند که همگی پا به فرار گذاشتند.
وقتی خبر واقعه میدان توپخانه به دیگر ولایات رسید، مردم تبریز به سربازان تبریزی که قبلاً شاه را از آذربایجان به مرکز آورده بودند تلگراف کردند که اگر اقدامی بر ضد آزادی و به حمایت از شاه و استبداد انجام دهند خاندان آن ها را از بین می برند و علمای نجف نیز تلگراف های هشدار دهنده و حتی تهدید به شاه فرستادند و او را از انجام چنین اعمال زشتی منع کردند، شاه هم تسلیم شد و حتی قسم نامه ای هم امضاء کرد و قول داد که با مشروطیت مخالفت نکند. (18)
بدین ترتیب توطئه شاه برای سرکوب آزادی و از بین بردن مشروطیت ناکام ماند.
8- سوء قصد به جان شاه
ماجرای میدان توپخانه(شکست کودتا) و قسم نامه محمدعلی شاه، مردم و مشروطه خواهان را تا اندازه ای آرام کرد و به آینده نهضت امیدوار کرد، ولی حادثه سوء قصد به جان شاه این امید را قطع نمود، زیرا پس از این حادثه شاه تصمیم به زور آزمائی جدید با مشروطیت گرفت.
در مورد اینکه این حادثه ساخته دربار بود و با از طرف انقلابیون و آزادی خواهان و یا از طرف فرصت طلبان تدارک دیده شده بود اختلاف نظر هست.
عده ای آن را کار دولتی ها و دربار، برای به دست آوردن بهانه بر علیه آزادی خواهان می دانند. (19) و عده ای آن را به کمیته انقلاب ملی نسبت می دهند و می نویسند:
« کمیته تصمیم گرفت قبل از اینکه محمدعلی شاه با حمایت روس و انگلیس به مشروطه حمله کند، آن ها پیش دستی کرده و مشروطه را از شر شاه راحت نمایند، لذا در جلسه 12 دیحجة 1325 قمری تصمیم گرفتند آن را عملی سازند». (20)
اگر چه در این حادثه(بمب گذاری در خیابان چراغ برق و پرتاب آن به سوی شاه) به شاه صدمه ای نرسید ولی او تلگراف هائی به شهرستان ها کرد و به مجلس اولتیماتوم داد که اگر عاملین این حادثه تا چند روز دیگر پیدا نشوند، اقدامات جدی انجام خواهد داد.
9- به توپ بستن مجلس و آغاز استبداد صغیر
محمدعلی شاه پس از واقعه توپخانه و اولتیماتوم به مجلس با همکاری مخفیانه با روسیه تزاری و قوای قزّاق آماده مقابله جدی با مشروطیت و آزادی خواهان گردید.
تقی زاده می نویسد:
«بعد از حادثه بمب، شاه خیلی ملول و آزرده شد و امید او از سازش با مجلس به کلی منقطع گردید و در واقع کم کم مهیای از بین بردن مجلس و تغییر وضع شد ...». (21)
اینک به شرح و توضیح آن حادثه دردناک که نقطه ننگی در تاریخ معاصر ایران و سلطنت شاهان قاجار است می پردازیم:
نخستین برنامه این بود که شاه به باغشاه(مرکز فرماندهی نیروهای قزّاق روس و ایران) برود تا به این طریق از پایتخت دور باشد و هم از خطرات در امان بماند.
دومین برنامه اینکه، ابتدا سربازان سیلاخوری(از بدترین نیروهای مسلح دربار) در شهر تهران رها شوند و با شلیک تیرهای هوائی، مضروب ساختن مردم و عربده کشی جنجال و وحشت به وجود آورند.
در پشت پرده شاه و لیاخوف(فرمانده نیروهای قزّاق) و سایر نیروهای علم کننده در کودتا در جلسه مشاوره نظامی به ریاست محمدعلی شاه، در مورد چگونگی اجرای نقشه تصمیم گیری می کردند.
در صبح روز سوّم تیر ماه 1287 شمسی(23 ژوئن 1908) همه نیروهای قزّاق با 4 دستگاه توپ، 250 سواره و 250 پیاده در جلوی ساختمان مجلس موضع گرفتند. (22)
در ساعت 7 صبح، هزاران مشروطه خواه مسلح از انجمن آذربایجان واقع در خیابان ظل السلطان بیرون ریختند و در حالی که سید جمال افجه ای در جلوی آن ها خرکت می کرد با نیروهای قزّاق روبرو شدند تیری شلیک شد و مشروطه خواهان آن را اعلان جنگ تلقی کردند و بدین گونه درگیری مسلحانه بین انقلابیون و نیروهای دربار مستبدین آغاز شد. (23)
همین که صدای توپ در شهر طنین انداز شد، عده ای از مجاهدان مشروطه خواه که اسلحه داشتند با زحمت زیاد خود را به مجلس رساندند تا از مشروطیت دفاع کنند، رؤسای مشروطه که در داخل ساختمان بهارستان متحصن بودند، آن ها را به انبار مهمّات راهنمائی کردند ولی با خیانت وکلای طرف دار استبداد مواجه شدند زیرا آن ها تمامی اسلحه ها را شب قبل خارج کرده بودند. (24)
روس ها که مقاومت انجمن آزادی خواهی آذربایجان و انجمن مظفری صدماتی دیده بودند، لوله توپ ها را به سوی آن ها نشانه گرفته و با شلیک گلوله های پی در پی ساختمان آن دو مرکز را ویران ساختند و مدافعان زیادی را کشتند و تعدادی نیز مجبور به فرار شدند.
در این ضمن به دستور لیاخوف، باران گلوله بر سر مدافعان مسجد سپهسالار و ساختمان مجلس شورا باریدن گرفت و مبارزان و مجاهدان پس از شلیک آخرین فشنگ های خود و تحمل تلفات سنگین تاب مقاومت را از دست دادند.
با رسیدن نیروهای کمکی قزّاق، بلأخره کفّه این جنگ خونین به نفع استبداد سنگین شد و مشروطیتی که با جان فشانی هزاران شهید و زحمات مجاهدان آزاده مسلمان و همکاری اقشار مختلف علماء، تجار و روشنفکران به دست آمده بود، به دست شاهِ مستبد و با حمایت آشکار و علنی روس به شکست انجامید.
مستبدین پس از پیروزی در حالی که سکوت مرگ آسا و ویرانی تهران را فرا گرفته بود، بساط عیش و عشرت را در باغ شاه گستردند. (25)
محمدعلی شاه سرمست از شادی و غرور پس از بازدید از قوای قزّاق و اعطای نشان و حمایل ویژه به آنان، خطاب به لیاخوف گفت:
« شما(لیاخوف و قوای قزّاق) تاج و تخت مرا حفظ کردید و تا عمر دارم به شما و امپراتور عظیم الشأن روس حق شناس خواهم بود».
او در تلگرافی به امپراتور روسیه(نیکلای دوم) اعلام داشت که خود را تحت الحمایه روسیه می داند و به آن افتخار می کند!. (26)
و در تلگرافی که به رهبر استبداد طلبان تبریز فرستاد نوشت: « با کمال قدرت فتح کردم، مفسدین را گرفتار، سید عبدالله بهبهانی را به کربلا، سید محمد طباطبائی را به خراسان تبعید کردم، ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر را سیاست(اعدام) کردم. مفسدین تماماً محبوس، شما با کمال قدرت آذربایجان مشغول دفع مفسدین باشید و از من هر نوع تقویت می خواهید حاضرم. منتظر جواب هستم. محمدعلی شاه قاجار». (27)
در این واقعه دخالت روسیه تزاری در اوضاع داخلی ایران و حمایت صریح و بوضوع دیده می شود و اگر کمک قوای روسیه نبود، محمدعلی شاه با اندک نیروی خود هرگز نمی توانست در برابر ملت آزادی خواه که بر علیه ظلم و فساد خاندان قاجار و دخالت بیگانگان قیام کرده بودند، مقاومت کند.
خاطرات مامونتوف(یکی از خبرنگاران روسی که شاهد حوادث بوده) خواندنی است:
« در سفارت روسیه، ما همگی اطمینان داشتیم که فردا صبح بساط مشروطه بی سر و صدا! برچیده خواهد شد، زیرا اختیار قزّاق خانه کلا در دست افسران روسی بود. ساعت 8 شب دوم تیرماه، سرهنگ لیاخوف برای شرکت در مجلس مشاوره نظامی احضار شد. وی ساعتی پیش شاه بود و به محض بازگشت تمام افسران روسی را پیش خود فرا خواند و گفت اعلی حضرت از هرج و مرجی که مشروطه خواهان ایجاد کرده اند بسیار ناراضی هستند و تصمیم گرفته است که با توسل به اقدامات شدید نظامی باین وضع پایان دهد. اقداماتی که در نظر گرفته شده است فعلاً عبارت است از اعلان حکوت نظامی(تحت ریاست من) و تمام قوای پلیس تهران هم به امر ملوکانه تحت اختیار مستقیم من در آمده است. از آنجائی که عمارت مجلس شورای ملی و مسجد سپهسالار مرکز قوای انقلابی شده، اعلی حضرت امر فرمودند که این دو مرکز را به نیروی نظامی تسخیر کنم. گرچه فکر نمی کنم انقلابیون(مشروطه خواهان) در مقابل ما مقاومت کنند ولی اگر کردند دستور صریح دارم همه آن ها را با قوای نظامی سرکوب سازم...». (28)
10- سرنوشت رهبران مشروطه و آزادی خواهان
در حادثه به توپ بستن مجلس تعداد زیادی از مشروطه خواهان کشته و مجروح شدند، به طوری که نعش های خونین، صحن بهارستان را پر کرده بود و صدای ضجّه و ناله از هر سو به آسمان بلند بود، شمار کشته شدگان طرفین به درستی معلوم نیست، قوای قزّاق نیز کشته های زیادی داشتند.
جمعی از رهبران مشروطه که در داخل مجلس بودند تاب تحمّل نیاوردند و از دیوار پشت مجلس خود را به پارک امین الدوله رساندند. این ها عبارتند از: سید عبدالله بهبهانی، سید محمد طباطبائی، امام جمعه خوئی، حکیم الملک، مستشار الدوله میرزا محمد طباطبائی، بهاءالواعظین، میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل، ملک المتکلمین و ... .
امین الدوله، از مشاهده این افراد وحشت کرد و فوراً به باغ شاه اطلاع داد. در نتیجه با ورود قزّاقان به پارک امین الدولة هنگامه ای به پا شد.
کسروی در مورد این ماجرا به نقل از مستشار الدوله می نویسد:
« ناگهان دسته انبوهی از سرباز و نوکر و ... ریختند و ما که در حیاط ایستاده بودیم نزدیک ما شدند، دشنام می دادند، بهبهانی و طباطبائی و امام جمعه خوئی را چندان زدند که اندازه نداشت!...، می دیدم سر لخت آقا سید عبدالله در هوا این و آن ور می رفت و تنها جمله ای که از زبان اینان بیرون می آمد، جمله لا اله الاّ اللّه بود... . به ویژه مرحوم بهبهانی، را که ریش هایش را کندند، موها را می کندند و دور می ریختند...». (29)
مرحوم بهبهانی و مرحوم طباطبائی و تعدادی دیگر را پس از آن همه توهین در درشکه نشاندند و به باغ شاه بردند؛ در حضور محمدعلی شاه، پس از شنیدن نکوهش های زیاد، بهبهانی با شجاعت در جواب او گفت: «اعلی حضرت یا به طریقه سابق صحبت کنند و یا دستور دهند ما را بکشند». (30)
در نتیجه، آیت الله بهبهانی را به کرمانشاه تبعید و آیت الله طباطبائی را در شمیران خانه نشین کردند.
ملک المتکلمین و جهانگیر خان صور اسرافیل را پس از شکنجه های زیاد به قتل گاه بردند و به طرز فجیعی کشتند و تعدادی هم به سفارت انگلستان پناهنده شدند و جان به سلامت بردند. (31)
11- نمائی از وضعیت ایران در دوره استبداد صغیر
پس از شکست نهضت مشروطه محمدعلی شاه در 24 جمادی الاول 1326 در تهران اعلام حکومت نظامی کرد و برای فریب مردم اعلامیه ای در مورد عفو عمومی صادر نمود.
در آن اعلامیه آمده بود: « منظور ما گرفتن چند نفر مفسد بود که گرفتیم و دیگر کاری با کسی نداریم، عفو عمومی شامل حال رعیت است». (32)
بازار تهران باز بود و عموم مردم از مشروطه بد می گفتند، حتی عده ای که قسم خورده بودند تا حافظ مشروطه باشند به اندازه ای از آن بد می گفتند که نهایت نداشت، عجیب این است که ته مانده اموال مجلس را همین مردم غارت می کردند، مردم رجّاله هستند که نه مشروطه می دانند و نه دین خدا و نه پیغمبر را، این نیست مگر جهل و نادانی. (33)
محمدعلی شاه برای اینکه مردم را فریب دهد و دولی را که مشروطه ایران را به رسمیت شناخته بودند گمراه کند اعلامیه ای منتشر کرد و در آن خود را طرف دار مشروطه معرفی کرد و علت بر هم زدن آن را خود سری و تجاوز انجمن های ملّی از حدود قانونی خود و ناشایستگی وکلای مجلس و سر سختی آن ها دانست و وعده داد به زودی مجلسی که موافق با اصول شرع! و مقتضیات باشد، تأسیس خواهد کرد.(34)
شاه خیال می کرد به آرزوی خود رسیده و دوره حکم فرمائی مطلقه او آغاز شده است، لذا به همین جهت مجلس سلام عمومی با شکوهی ترتیب داد که تا آن زمان سابقه نداشت و از همه رجال و شاه زادگان و مستخدمین کشوری و لشکری برای حضور در مجلس جشن و به خاک افتادن در مقابل وی دعوت نمود.
خطبا و شعرای درباری که نان تملّق و چاپلوسی می خوردند، هنر نمائی کردند و درباریان عکس یادگاری گرفتند!؟.(35)
چون خبر به توپ بستن مجلس و کشتن و تبعید پیشوایان مشروطه طلب به شهرستان ها و از جمله تبریز رسید، آزاد مردان تبریز بی هیچ خوفی قیام کردند.
علمای بزرگ نجف، آیت الله مازندرانی و آیت الله میرزا خلیل که زحمات زیادی در راه نابودی استبداد و برقراری مجلس مشروطه کشیده بودند با ارسال تلگراف هائی مردم را به مقاومت دعوت نموده و شاه و مستبدین را از عواقب اعمالشان نهی کردند.(36)
در تلگراف دیگری علمای نجف صریحاً حکم به فساد و خلع محمدعلی شاه از سلطنت دادند. (37)
مسئله دیگری که برخی از مردم را دچار مشکل کرده بود(البته جای بحث و بررسی دقیق آن در این مقاله نیست!) مخالفت مرحوم آیت الله شهید شیخ فضل الله نوری(ره)، با مشروطه خواهان و حکم صریح وی به تحریم مشروطه و قانون اساسی بود که مستبدین از آن سوء استفاده های زیادی کردند!. به گمان عده ای، این حکم چهره روحانیت را نیز در بین مردم و روشنفکران مخدوش می کرد!، زیرا مردم نمی توانستند بپذیرند که علمای بزرگی از مشروطه و قانون اساسی حمایت کنند و آن را موافق با اسلام قلم داد نمایند و عده ای آن را مخالف اسلام و شریعت بدانند و در تحریم مشروطه و قانون اساسی رساله بنویسند!. (38)
آیت الله شیخ فضلالله نوری(ره)، از نخستین عالمان با بصیرت اسلامی بود که به نقشه استعمارگران و غرب زده ها در جهت اسلام زدایی و جایگزین کردن حکومت لائیک تحت پوشش مشروطه و قانون اساسی پی برد و تلاش کرد تا اجازه ندهد، ملیگرایی به جای اسلامگرایی بنشیند و به نام آزادی و دموکراسی، بیبند و باری غربی در جامعه اسلامی و در بین مسلمانان حاکم شود، این شهید راه دین و آزادی در دهم مرداد 1288 هجری شمسی پس از محاکمه فرمایشی به اعدام محکوم و به شهادت رسید. در واقع انقلاب اسلامی ایران که با قدرت مرجعیت شیعه به رهبری هوشمندانه و قاطعانه حضرت امام خمینی(ره) در سال 1357 هجری شمسی با حضور مردم بیدار، فداکار و بزرگ ایران به پیروزی رسید، از آثار نهضت آزادی خواهانه مشروطیت و تلاش و کوشش علما و مردم مسلمان و شهدا و آسیب دیدگان آن می باشد.
پی نوشت ها:
(*) کارشناش ارشد تاریخ jafari042@gmail.com
(1)مخبر السلطنه هدایت در کتاب گزارش ایران ج4 می نویسد: « قلم اینجا رسید و سر بشکست، بر محمدعلی میرزا تقویت مجلس(مشروطیت) مشکل بود، به خصوص با تعلمیات روس»، به نقل از انقلاب مشروطیت ص133.
(2)مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چاپ دوم(تهران، انتشارات علمی 1364) ج2 ص412.
(3)همان« ص414، 413.
(4)لازم به یادآوری است که قرار بود، 162 نماینده انتخاب شوند.
(5)مهدی ملک زاده، تاریخ مشروطیت ایران، چاپ دوم(تهران، انتشارات علمی، 1364) ج2 ص403.
(6)جواد شیخ الاسلامی، تاریخ تحولات اجتماعی ایران(جزوه درسی دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(علیه السلام) بی تا، ص309.
(7)همان ص310.
(8)ملک زاده، پیشین ، ج2 ص415.
(9)جواد شیخ الاسلامی، تاریخ تحولات اجتماعی ایران(جزوه درسی دانشگاه امام صادق علیه السلام( ص213.
(10)همان، ص214 و ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چاپ دوم(تهران، انتشارات علمی 1363) ج2 ص465.
(11)محمداسماعیل رضوانی، انقلاب مشروطیت ایران، چاپ سوم(تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی) ص127.
(12)همان، ص148 و149.
(13)زرگری نژاد، تاریخ عمومی و معاصر ایران(جزوه درسی تربیت مدرس) بی تا ص116.
(14)جواد شیخ الاسلامی، تاریخ تحولات اجتماعی ایران(جزوه درسی دانشگاه امام صادق(علیه السلام) تهران، بی تا، ص319)
(15)زرگری نژاد، پیشین، ص117.
(16)احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ پانزدهم(تهران: انتشارات امیر کبیر، 1369) ص375.
(17)جواد شیخ الاسلامی، تاریخ تحولات اجتماعی ایران(جزوه درسی دانشگاه امام صادق علیه السلام) ص319.
(18)محمداسماعیل رضوانی، تاریخ مشروطیت، ایران، ص157.
(19)احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ ایران، چاپ پانزدهم(تهران: انتشارات امیر کبیر، 1369) ص523؛ مخبر السلطنه هدایت، گزارش ایران، بی تا، بی تا، ج4 ص47.
(20)مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چاپ دوم(تهران، انتشارات علمی 1363) جلد 3 ص207.
(21)سید حسن نقی زاده، تاریخ اوائل انقلاب مشرویت ، بی تا، بی تا، ص56، و شیخ الاسلامی، تاریخ تحولات اجتماعی ایران(جزوه درسی دانشگاه).
(22)مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چاپ دوم(تهران، انتشارات علمی 1363) جلد 4 ص61.
(23)محمداسماعیل رضوانی، انقلاب مشروطیت ایران، ص167.
(24)مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چاپ دوم(تهران، انتشارات علمی 1363) ج4 ص62.
(25)همان، ج4 ص170.
(26)جواد شیخ الاسلامی، تاریخ تحولات اجتماعی ایران ص330.
(27)همان، ص332.
(28)همان، ص332.
(29)احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ پانزدهم(تهران انتشارات امبیر کبیر، 1369) ص646.
(30)ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چاپ چهارم( تهران، انتشارات نوین و آگاه، 1362) بخش دوم ص16.
(31)مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چاپ دوم(تهران، انتشارات علمی 1363) جلد 4 ص829.
(32)ناظم الاسلام کرمانی، پیشین بخش دوم، ص161.
(33)همان، بخش دوم ص 163.
(34)مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چاپ دوم(تهران انتشارات علمی 1363) ج4 ص835.
(35)همان، ج4 ص842.
(36)یحیی دولت آبادی، تاریخ معاصر یا حیات یجیی(تهران، ابن سینا) ج3 ص30.
(37)احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ پانزدهم(تهران، انتشارات امیر کبیر، 1369) ص73.
(38)مهدی ملک زاده، تاریخ مشروطیت ایران، چاپ دوم(تهران، انتشارات علمی 1363) ج5، صفحات 869 الی 879 .
• لازم به ذکر است که پیرامون موافقت اولیه آیت الله شیخ فضل الله نوری(ره) با مشروطیت و مخالفت پایانی ایشان و بالآخره شهادت مظلومانه ایشان بحث های مفصلی در کتب ، جزوات و سخنرانی ها صورت گرفته است، از بهترین آثار در این زمینه، کتاب « شیخ فضل الله نوری(ره) و مشروطیت یا برخورد دو اندیشه» تألیف محقق معاصر جناب آقای مهدی انصاری قمی و کتاب« شيخ فضل الله نوري(ره)؛ مصلح دين ورز و دادخواه» اثر استاد مرحوم ابوالحسنی منذر(ره) می باشد که خوانندگان عزیز را به مطالعه دقیق آن ها توصیه می کنم.