کرامت عجيب

بازدید : 2995
زمان تقریبی مطالعه : 5 دقیقه
تاریخ : 11 دی 1393
کرامت عجيب

کرامت عجيب
علامه مجلسي رضوان الله عليه در بحار فرموده: بعضي از افاضل موثق به من جرياني از «بحرين» نقل کرد و گفت که آنرا از شخصي موثق و قابل اعتماد نقل مي‏کند و آن اين که: روزگاري که بحرين تحت ولايت افرنج - ظاهراً استعمار انگليس - بود، يک نفر ناصبي و دشمن اهل بيت را به حکومت آنجا گذاشته بودند، او وزيري داشت ناصبي‏تر از خود و از اهل بحرين هر که در مذهب شيعه بود بشدت دشمن مي‏داشت و در کشتن و ضرر زدن به آنها کوتاهي نمي‏کرد.
آن وزير روزي به کاخ والي آمد، اناري را به والي نشان داد که در پوست آن بطور طبيعي نوشته شده بود: «اله الاالله، محمد رسول الله، ابوبکر و عمر و عثمان، علي خلفاء رسول الله» والي ديد که اين کار بشر نيست و بطور طبيعي در انار روييده است گويي در سنگي حکاکي کرده‏اند، خطوط گود رفته کاملاً مشخص بود.
والي به وزير گفت: اين بهترين دليل و قويترين حجت بر بطلان مذهب رافضيهاست، نظرت در اين باره چيست؟ گفت: اصلحک الله اينها مردمان متعصبي هستند که براهين را قبول ندارند، بهتر است که بزرگان آنها را احضار کرده و اين انار را به آنها نشان دهي، اگر قبول کرده به مذهب ما برگشتند ثواب آن مال شما خواهد بود وگرنه ميان سه چيز مخيرشان کن: يا مانند يهود و نصاري جزيه بدهند و در مذهب خود بمانند و يا جوابي براي اين دليل پيدا کنند، يا مردانشان را بکش، زنان و فرزندانشان را اسير کن و اموالشان را بعنوان غنيمت ضبط فرما.
والي اين رأي را پسنديد، دستور داد علماء و افاضل و برزگان شيعه را احضار کردند، پس از حضور، انار را به آنها نشان داد و گفت: اگر جواب کافي از اين کار خدايي که دست بشر در آن کار نکرده است، بياوريد هيچ وگرنه همچون کفار جزيه خواهيد داد و يا خودتان مقتول، زنان و اطفالتان اسير و اموالتان بغنيمت گرفته خواهد شد.
آنها از اين جريان غرق در حيرت شده و جوابي نداشتند، قيافه‏هايشان متغير و بدنشان به لرزه افتاد، بزرگانشان گفتند: ايها الامير!سه روز به ما مهلت دهيد، شايد بتوانيم جواب کافي پيدا کنيم که راضي بشويد و گرنه اختيار در دست شماست، حاکم سه روز به آنها مهلت داد.
آنها ترسان و لرزان از حضور حاکم بيرون آمدند، در مجلس مشورتي که ترتيب دادند رأيشان بر آن شد که از ميان خود ده نفر از صلحاء و زهاد انتخاب کردند، آنها نيز از ميان خويش سه نفر را برگزيدند که هر يک در يک شب به صحرا رفته و عبادت کند و گريه و زاري نمايد و به امام زمان صلوات الله عليه استغاثه کرده و دواي درد را از او بخواهد، شايد آن حضرت از اين پيشامد وحشتناک نجاتشان بدهد.
شب اول يکي از آنها تا به صبح ناليد، استغاثه و عبادت و گريه کرد، امام نتيجه‏اي عايد نشد، صبح دست خالي به نزد آنها برگشت، شب دوم، که نوبت دومي بود باز خبري نشد و اين براضطراب و نگراني آنها افزود.
شب سوم نوبت يک نفر متقي و فاضل بود به نام محمد بن عيسي، او پاپياده، سرش باز به صحرا رفت، شبي بود ظلماني، دعا کرد، گريه و زاري نمود، به خداوند در خلاص شدن آن مؤمنان توسل کرد و کشف آن بلا را خواست و به صاحب الزمان صلوات الله عليه استغاثه نمود.
در آخر شب مردي را ديد که خطاب به او فرمود: يا محمد بن عيسي! چرا تو را در اين حال پريشان مي‏بينم، چرا به اين بيابان آمده‏اي؟ گفت: اي مرد! مرا به خود واگذار، من براي پيشامد بزرگي به اين صحرا آمده‏ام، آن را جز به امام خود نخواهم گفت. و شکايت نخواهم کرد مگر بر کسي که قدرت رفع گرفتاريم را داشته باشد.
آن شخص گفت: يا محمد بن عيسي! من صاحب الامر هستم، حاجتت را بگو. گفت: اگر امام زمان باشي، احتياج به شرح حاجت نيست، خودت مي‏داني. فرمود: آري، آمده‏اي تا براي آن انار و آنچه در روي آن نوشته شده و درباره تهديد امير چاره‏اي پيدا کني.
محمد بن عيسي گويد: چون اين را شنيدم به طرف آن بزرگوار رفتم و گفتم: آري، مولاي من! مصيبت ما را مي‏داني، تو امام ما، پناه ما، و قادر بر چاره بلاي مايي، امام صلوات الله عليه فرمود: يا محمد بن عيسي! وزير لعنه الله در خانه‏اش درخت اناري دارد چون انار بار داد قالبي بشکل انار از گل فراهم آورد و آن را نصف کرد و در درون هر يک مقداري از آن نوشته را بشکل برجسته‏اي نوشت، و آن رابر روي انار گذاشت و بست، با بزرگ شدن انار اين خطوط در آن اثر کرد و به اين صورت درآمد.
فردا چون پيش والي رفتيد، بگو: جواب آورده‏ام ولي در خانه وزير خواهيم گفت: چون به خانه وزير رفتيد به طرف راست نگاه کن، غرفه‏اي خواهي ديد، به والي بگو: جواب را در غرفه خواهم گفت. خواهي ديد که وزير از اين کار امتناع مي‏کند، ولي تو اصرار کن که حتماً جواب در آن جا خواهد بود. چون وزير بالا رفت تو هم با او بالا برو و نگذار او بتنهايي برود و چون داخل غرفه شدي تاقچه‏اي خواهي ديد که در آن کيسه سفيدي هست، آن را بگير و خواهي ديد که قالب انار درآن است.
آن را پيش والي بگذار و انار را در آن جاي بده تا حقيقت روشن شود و نيز اي محمد بن عيسي! به والي بگو: ما معجزه ديگري داريم و آن اين که اين انار در درون آن جز خاکستر و دود نيست، اگر مي‏خواهي بداني به وزير بگو: آن را بشکند، چون بشکند خاکستر و دود، صورت و ريش او را خواهد گرفت.
محمد بن عيسي با شنيدن اين خبر شاد شد، دستهاي مبارک امام صلوات الله عليه را بوسيد و با شادي و بشارت برگشت. چون صبح شد پيش والي رفتند، فرموده‏هاي امام را مو بمو عمل کرد، جريان همان طور شد که آن حضرت فرموده بود، والي گفت: اينها را از کجا دانسته‏اي؟ گفت: امام زمان ما به من خبر داد که حجت خدا بر ماست. گفت: امام شما کدام است؟ او همه امامان را بر شمرد تا به امام عصر (ع) رسيد، والي گفت: دستت را براي بيعت باز کن، «فَأَنَا اشهد ان لااله‏الاالله و ان محمداً عبده و رسوله و ان الخليفة بعده بلافصل اميرالمؤمنين علي (ع)» آنگاه به همه امامان اقرار کرد و ايمانش خوب شد، و فرمود وزير را بکشتند و از اهل بحرين اعتذار کرد و با آنها خوبي کرد.ناقل قضيه گفت: اين قصه نزد اهل بحرين مشهور و قبر محمد بن عيسي نزد آنها معروف است. [1] .

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

مطالب و مقالات مرتبط

ویژگی ها و دستاوردهای حکومت حضرت مهدی(عج)
آثار وجودی امام زمان(عج)
آشنایی مختصر با امام زمان (ع)
/حجت‌الاسلام عباس جعفری فراهانی
امام مهدی موجود موعود
چهل حدیث مهدوی
خلاصه از زندگینامه امام زمان عجل الله تعالی فرجه
داستانی از تشرف مردی کفاش خدمت امام زمان(عج) کفاش خدمت امام زمان(عج)
ایام ولادت حضرت ابا صالح المهدی عجل الله تعالی فرجه مبارک باد
سالروز آغاز امامت حضرت ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه مبارک باد
انتظار یعنى آماده باش كامل
چگونه باید به امام مهدی (عج)سلام گفت
سرگذشت مادر بزرگوار امام زمان علیه السلام
40 حدیث ا مام زمان (عج)
گل نرگس (ویژه نامه ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف)
میلاد سراسر نور و برکت منجی عالم بشریت بر شیعیان مبارک باد
رابطه شب قدر با حجت زمان و امام عصر، عج الله تعالی فرجه الشریف
پاسخ آيت الله جوادي آملي به چهار پرسش درباره امام زمان (عج)
معجزاتی که از حضرت حجت به دست بعضی از سفراء جاری، و از خود آن بزرگوار مشاهده شده؛
اشعار وغزلهای شاعران در باره امام زمان (عج)

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی