دلتنگیهای حضرت زهرا (س)

بازدید : 3779
زمان تقریبی مطالعه : 11 دقیقه
تاریخ : 14 اسفند 1393
دلتنگیهای حضرت زهرا (س)
دلتنگیهای حضرت زهرا (س)   
جانم سوخت!


خدا! ز سوز دلم آگهي، که جانم سوخت
دلم ز فرقت ياران مهربانم سوخت

چو ديد دشمن ديرينه، انزواي مرا
ز کينه آتشي افروخت کآشيانم سوخت

هنوز داغ پيمبر به سينه بود مرا
که مرگ فاطمه ناگاه جسم و جانم سوخت

اميد زندگي و، يار غمگسارم رفت
ز مرگ زود رسش قلب کودکانم سوخت

دمي که گفت: علي جان! دگر حلالم کن
به پيش ديده ز مظلوميش، جهانم سوخت

به حال غربت من مي‏گريست در دم مرگ
ز مهرباني او، طاقت و توانم سوخت

گشود چشم و سفارش زکودکانش کرد
نگاه عاطفت‏آميز او، روانم سوخت

چو خواست نيمه شب او را به خاک بسپارم
ازين وصيت جانسوز، استخوانم سوخت

حسين فولادي (فولادي)

در همه جا تنها بود!


آنکه از بعد پدر در همه جا تنها بود
نور چشمان نبي، فاطمه‏ي زهرا بود!

گل مينوي بهشتي به جواني پژمرد
آنکه عطر نفسش، بوي خوش گلها بود

پاره‏ي جسم نبي را ز جفا آزردند
مأمن فاطمه، بيت الحزَن صحرا بود!

همه گفتند: علي بعد وي از پا افتاد
کوه صبري که چنان ثابت و پا بر جا بود!

تا جگر گوشه‏ي محبوب خدا را کشتند
چشم حيدر ز غمش يکسره خون پالا بود

رفت زهرا و، علي ز آتش داغش همه عمر
سوخت چون شمع سراپاي، اگر بر پا بود!

بارد از ديده‏ي خود خون جگر (جيرودي)
بسکه آن ماتم جانسوز، توان فرسا بود

کاظم جبرودي (جبرودي)


نشان!


بعد از پدر، به فاطمه دشمن امان نداد
و ز مهر، کس تسلي آن خسته جان نداد!


[ صفحه 25]


زهرا نديد محسن و، گلچين روزگار
گل چيد و فيض ديدن بر باغبان داد!

مي‏خواست با پسر بدهد جان به پشت در
اما چو بيکسي علي ديد، جان نداد!

در کوچه خواست تا که شود حامي علي
دردا که تازيانه‏ي دشمن امان نداد!

هر قهرمان کند به نشان خود افتخار
زهرا نشان خود به علي هم نشان نداد!

قاسم ملکي (ملکي)


بهانه!


مرد اگر خانه به گلزار جان برگيرد
دل او، باز هواي سر و همسر گيرد

گر چه فرزند، عزيزست چه دختر چه پسر
بيشتر مهر پدر جانب دختر گيرد

بارها گفت نبي: فاطمه چون جان منست
که گمان داشت کسي جان پيمبر گيرد؟!

بارها گفت که آزار وي، آزار منست
کاش مي‏بود که گفتار خود از سر گيرد

کاش مي‏بود در آن کوچه، نبي تا که مگر
راه بر قاتل دختر، پي کيفر گيرد


[ صفحه 26]


کاش مي‏بود که از خادمه‏ي دختر خويش
خبري از سبب سوختن درگيرد

کاش مي‏بود پيمبر که ز اَسما پرسد
که: چرا دختر من روي ز همسر گيرد؟!

کاش مي‏بود که آن شب، جسد فاطمه را
گاه بر دوش علي، گاه پيمبر گيرد

کاش مي‏بود در آن شام غريبان که به دست
اشک غربت مگر از چهره‏ي حيدر گيرد

کاش مي‏بود که اطفال يتيم او را
بدهد تسليت و بوسد و در برگيرد

کاش مي‏بود در آن نيمه‏ي شبها، که حسين
خيزد از خواب و بهانه پي مادر گيرد

چه غم از وحشت فرداست؟ که (آواره‏ي) او
دامن فاطمه را در صف محشر گيرد

مهدي تجبي همداني (آواره)


گريه‏ي بي‏اختيار


درد هجران پدر چون شد عيان در روي زهرا
جسم گريان شد طبيب و، خون دل داروي زهرا

شد پريشان روزگار و همچو شب، تاريک و تيره
روز فقدان پدر چون شد پريشان، موي زهرا


[ صفحه 27]


آن بود دلجو، که جان را مي‏رهاند از غم دل
پس اجل بوده‏ست الحق بهترين دلجوي زهرا

بود ديدار پدر هر صبحگاه و شامگاهي
جان جسم و، قوت روح و، قوت زانوي زهرا

مي‏شود بي‏اختيار از گريه، مولا چون ببيند
بسته بازوند نيلي، چرخ بر بازوي زهرا!

قدر زهرا را (نگارنده) ندانستند، اما
آيد آن روزي که باشد هر نگاهي سوي زهرا

عبدالعلي نگارنده (نگارنده)


شانه‏ي کبود!


آمد به يادم از غم زهرا و ماتمش
آن محنت پياپي و رنج دمادمش

آن ديده‏ي پر آبش و آن آه آتشين
آن قلب پر زحسرت و آن حال دَرهَمش

آن دست پر ز آبله، آن شانه‏ي کبود
آن پهلوي شکسته و آن قامت خمش

دردي که بود داغ پدر آخِرُ الدَّواش
زخمي که تازيانه همي بود مرهمش

از ديده‏يي سرشک فشان در غم پدر
و ز ديده بي نظاره به حال پسر عمش


[ صفحه 28]


يک سو سرير و تخت سليمان دين، تهي
يک سو به دست اهرمن افتاده خاتمش

توحيد را بديد خراب ست، کشورش
اسلام را بديد نگون ست، پرچمش

مصحف، ذليل و، تاليِ مُصْحَف اسير غم
بسته به ريسمان، گلوي اسم اعظمش

ام‏الکتاب، محو و امام مبين، غريب
منسوخ، نَصِّ واضح و آيات محکمش

اديب الممالک فراهاني


مزد زحمات!


تا سايه‏ي آن خسرو خوبان به سرم بود
کي سوخته از آتش غم، بال و پرم بود؟

ايّام خوشي بود که آن شمع دل‏افروز
در محفل جان، جلوه کنان در نظرم بود

اعضاي تنم آب شد و، خلق نديدند
آن مهره‏ي داغي که ازو بر جگرم بود

جسم من اگر سوخت، از آن آتش در سوخت
جان من اگر سوخت، از آه سحرم سوخت

حق بردن و سيلي زدن و سينه شکستن
مزد زحمات شب و روز پدرم بود!


[ صفحه 29]


از فضّه، غم مادر و فرزند بپرسيد
کو شاهد حال من و قتل پسرم بود

بشکافت مرا سينه ز مسمار در، آندم
کز هجر پدر خونِ جگر در بصرم بود

پيش نظرم، مرگْ دو جا گشت مجسّم
کز هر دو خبر همسر نيکو سيرم بود:

يکبار، فشار در و ديوار مرا کشت
قنفذ بخدا باعث قتل دگرم بود

(ميثم) ز در خانه‏ي عشق اين خبر آورد
خاک قدم اهل نظر، تاج سرم بود

غلامرضا سازگار (ميثم)


دخترم! جان بابا!


دخترم! خوش آمدي، جاي تو در دنيا نبود
بي‏وجود تو، صفا در گلشن عقبي نبود

جان بابا! بارها مرگ از خدا کردم طلب
بيتو جز خونِ جگر در ديده‏ي زهرا نبود

دخترم! آن شب که من دست علي دادم تو را
جاي پنج انگشت سيلي در رخت پيدا نبود!

جان بابا! نقش اين سيلي گواهي مي‏دهد:
هيچکس مثل من و مثل علي: تنها نبود!


[ صفحه 30]


دخترم! روزي که بر ماه رخت سيلي زدند
هر چه مي‏پرسم بگو، آيا علي آنجا نبود؟!

جان بابا! بود، اما دستهايش بسته بود!
چاره‏يي جز صبر بين دشمنان، او را نبود

دخترم! آيا حسينم ديد مادر را زدند؟!
شاهد اين صحنه آيا بود زينب؟ يا نبود؟!

جان بابا! لرزه بر اندامشان افتاده بود
ذکرشان جز يا رسول‏اللَّه و يا اُمّا نبود

دخترم! با آنهمه احسان که ديد امّت ز من
بوسه‏ي گلْ ميخِ در اجر ذَوِي القُربي نبود!

جان بابا! خانه پر گرديد از دشمن، ولي
هيچکس جز فضّه و ديوار و در با ما نبود!

دخترم! چون سينه‏ي مجروح تو آسيب ديد
درد آن جز در درون سينه‏ي بابا نبود!

جان بابا! سوز آن از نظم (ميثم) سر کشيد
ور نه تا اين حد شرر از شعر او پيدا نبود

غلامرضا سازگار (ميثم)


خانه نشين!


بيرون ز دل خاک کن اي شه! سر خود را
بنگر تو دمي دختر غمپرور خود را


[ صفحه 31]


تا صورت نيلي شده را شاه نبيند
تک پرده‏ي اين راز کنم، معجز خود را

تا آنکه دل از آتش هجر تو نسوزد
گيرم به مدد، اشکِ دو چشم‏تر خود را

آنقدر نحيفم که گرَم باز ببيني
ترسم نشناسي پدرم! دختر خود را

با دختر خود بسکه نگويم غم دل را
پرسد ز پدر حال دل مادر خود را

مي‏گفت که دستت ز چه از کار فتاده‏ست؟!
وز چيست گذاري سر زانو، سر خود را؟

مظلوم‏ترين خلق جهان، خانه نشين شد
گويي که ز کف داده دگر همسر خود را

قاسم ملکي (ملکي)


بابا، گله دارم


بابا! بنگر جانب کاشانه‏ي زهرا
بنگر به درِ سوخته‏ي خانه‏ي زهرا

ماندم به ميان در و ديوار ز کينه
تا محسن من سقط شد، اي ماه مدينه!

تنها نه ميان در و ديوار بماندم
کز صدمه‏ي در، خون دل از ديده فشاندم!


[ صفحه 32]


کي در خور زهراي تو، بيدا و جفا بود؟!
کي در خور بستن، گلوي شير خدا بود؟!

از امت بي‏رحم تو بابا! گله دارم
تا چند من خسته جگر حوصله دارم؟!

بابا! به دل خسته‏ي زهرا، نظري کن
بر پهلوي بشکسته‏ي زهرا، نظري کن

برخيز و ببين طلعت زهرا شده نيلي
نيلي شده رخسار من از ضربت سيلي!

بعد از تو، کسي در به رخ من نگشايد
کس نيست که بر محنت زهرا نفزايد!

از گريه، مرا منع کنند اهل مدينه
خون ست ازين غم، دل زهراي حزينه

حق دارم اگر خون دل از ديده ببارم
جا دارد اگر جان به فراقت بسپارم

تنها نه ز هجران تو در شيون و شينم
گاهي به حسن گريم و گاهي به حسينم!

از بعد تو، بر باد شده عزّت زهرا!
جز مرگ نباشد پس ازين، حسرت زهرا

(رنجي) شده، اي بنت نبي! نوحه سرايت
بر نوحه سرايت نظري کن، بفدايت!

هادي پيشرفت (رنجي)


با پدر مگو!


رفتي، ولي ز غصه‏ي دل با پدر مگو
گفتي کنار تربت پاکش، دگر مگو!

يا فاطمه! رسول امين را غمين مخواه!
با او ز جور امّت بيدادگر، مگو

از ماجراي غصب فدک، ايّها البتول!
ز آن سيلي و گرفتن قرص قمر! مگو

ز آن آتشي که شعله کشيد از حريم حق
وز پهلوي شکسته و مسمار در، مگو!

از آستان خانه، به وقت هجوم خصم
ز آن ماجرا و قصه‏ي قتل پسر مگو

ز آن ضرب تازيانه و اين بازوي کبود
کز من نهفته ماند، براي پدر مگو!

ز آن اشکها که از غم هجران روي او
از ديده ريختي همه شب تا سحر، مگو

وز حال زار شيعه و از (شاهد) غمين
کاينسان نهفته قبر تو شد از نظر، مگو

شهيد حسين استانه پرست (شاهد)


آرزوي مرگ!


نيلي بوَد ز سيلي بيگانه، روي من
داغ پدر، سپيد نموده ست موي من!

شبهاي درد و ناله و غم، تا سپيده دم
با پهلوي شکسته بود گفتگوي من!

تابي به تن نمانده و زينب ز روي مهر
وقت نماز آورَد آب وضوي من!

بيزارم از جفاي نفاق افکنانْ پدر!
جز مرگ در جهان نبوَد آرزوي من!

دخت تو از حريم ولايت دفاع کرد
چون بود آبروي علي، آبروي من

رخت از جهان به سوي جنان مي‏کشيم ما
از کردگار خواهشم اينست: شوي من

تا ننگرد به بازوي آزرده و کبود
از زير پيرهن بدهد شتستشوي من

روز جزا پناه دهم (تائب) حزين
گر آيد از طريق محبت به سوي من

حسين اخوان کاشاني (تائب)


در نظرش بود!


آزرده ز داغ پدر تا جورش بود
فرياد و فغان، همدمِ شب تا سحرش بود!

حق بردن و سيلي زدن و سينه شکستن
(مزد زحمات شب و روز پدرش بود)! [1] .

کشتند ميان در و ديوار دو تن را
مظلولمتر از فاطمه، محسن، پسرش، بود!

مي‏سوخت دلش ز آتش هجران پيمبر
خاموش کي از گريه، چشمان‏ترش بود؟!

يک دست، گهِ آمد و شد داشت به ديوار
اي واي که دست دگرش بر کمرش بود!

بردند غريبانه علي را چو به مسجد
اين منظره تا وقت اجل در نظرش بود!

با سنگ جفا ريخته بال و پر (تائب)
الطاف تو در کنج قفس، بال و پرش بود

حسين اخوات کاشاني (تائب)


شام عزا


روز شادي رفت و با شام عزا سر مي‏کنم
افسر از فرقم فتاد و، خاک بر سر مي‏کنم

اي رسول هاشمي! باب گرامي! بعد تو
لعن و نفرين بر جهان سفله‏پرور مي‏کنم

برگرفتي از سرم تا سايه اي تاج شرف!
جامه‏ي ماتم زهجران تو در بر مي‏کنم

همچون يعقوب از فراق يوسف، اي والا پدر!
بيت‏الاحزان مي‏نشينم، گريه را سر مي‏کنم

تافتي اي مهر عالمتاب تا روي از جهان
آسمان دامن خود را پر اختر مي‏کنم

ز آتش غم بس دلم در سينه مي‏سوزد چو عود
دود آه از سينه بيرون همچو مجمر مي‏کنم

اي در مقصود خلقت! در عزايت روز و شب
مردمان ديده را در خون شناور مي‏کنم

اي دُر مقصود خلقت در عزايت روز و شب
مردمان ديده را در خون شناور مي‏کنم

تا عدو، روي مرا نيلي ز سيلي کرده است
چهره‏ي خود را نهان از چشم همسر مي‏کنم

تا نسوزد از شرار آه آتشناک من
بستر خود هر شب از اشک روان، تر مي‏کنم

هر که چون (وارسته) از بهرم رثايي گفته است
من شفاعت بهر او در روز محشر مي‏کنم

محمد وارسته کاشاني (وارسته)


درد دلي با پدر!


داغ تو، يا داده به من اشک و آه را
آهي که سوخت در نفسي مهر و ماه را

ترسم ز گريه آب شود چشم روزگار
اندازد ار به قد کمانم نگاه را

مويم سپيد گشت در آغاز زندگي
ديدم ز بس شکنجه‏ي بخت سياه را

همسايگان ز گريه‏ي من شکوه مي‏کنند
گويند برده گريه‏ات از ما، رفاه را!

ديگر براي گريه، برون مي‏روم ز شهر
تا نشنوند زين دل غمديده، آه را

در کوچه‏يي که آمد و شد سخت بود، سخت
سيلي زدند فاطمه‏ي بي‏پناه را

کردم دفاع، پشت در از محسنم ولي
کشتند دشمنان تو، اين بيگناه را

گويند: فضه، شاهد مظلومي من ست
روزي که حق به پاي کند دادگاه را

ترسم که پاره پاره شود قلب دادخواه
آرند اگر براي شهادت، گواه را!

غلامرضا سازگار (ميثم)

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

مطالب و مقالات مرتبط

شهادت حضرت زهرا در متون اهل سنت
اشعار مراثی حضرت زهرا (س)- یاس کبود
شیعه و دفاع از حریم آن در خطبه های حضرت زهرا علیهاالسلام
پرپایی محفل انس باقرآن کریم به مناسبت ولادت حضرت زهرا (س) وبزرگداشت هفته معلم
برگزاری مراسم شهادت حضرت زهرا (س) در مهدیه عشق آباد
مقام معظم رهبري :حضرت زهرا(س) الگوی کامل عفاف و حجاب زن مسلمان است/مظاهر خودنمایی و بد حجابی، آثار مخرب و ماندگاری بر اخلاق و جامعه دارد
نظر رهبر معظم انقلاب درباره تاریخ شهادت حضرت زهرا(س)
آیت الله جوادی آملی: ناشناخته ماندن مقام حضرت زهرا(س) بزرگترین مصیبت است
آیت الله مظاهری: مقامات حضرت زهرا(س) قابل احصا نیست
آیت الله نوری همدانی: وجود حضرت زهرا(س) دلیل محکم امامت امیرالمؤمنین(ع) است/ حرکت در مسیر اهل بیت عامل جلوگیری از انحرافات است
تأملى در وصيت هاى فاطمه زهرا(س)
ارتحال جانسوز نبی مکرم اسلام {ص} و شهادت کریم اهل بیت حضرت امام جسن مجتبی (ع)و امام مهربانیها حضرت امام رضا (ع) بر شیعیان تسلیت باد
میلاد سراسر نور نبی مکرم اسلام (ص) و حضرت امام جعفر صادق (ع) مبارک باد
اهداى فدك به حضرت فاطمه(س) چگونه صورت گرفت؟
درنگى در سيره اخلاقى حضرت فاطمه(س)
اشعار در عزای حضرت فاطمه (س)
زندگى نامه حضرت معصومه (عليها السلام) از آغاز تا شهادت
برندگان دوره «آشنایی با سیره حضرت فاطمه (س) مشخص شدند
اعلام اسامی قبولشدگان آزمون حضوری دوره « آشنایی باسیره حضرت فاطمه (س) »
اسامی قبول شدگان آزمون غیر حضوری « آشنایی باسیره حضرت فاطمه (س) »

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی