حدیث غدیر بخشی از این خطبه است که در آن، پیامبر فرموده است:«هرکس من مولای (سرپرست) اویم، علی (ع) مولای (سرپرست) اوست». این بخش از خطبه را بیش از ۱۱۰ نفر از صحابه و ۸۴ نفر از تابعین به صورت متواتر نقل کردهاند، با این شرایط نه تنها تواتر حدیث غدیر مسلم است، بلكه مى توان گفت به مراتب، فوق حدّ تواتر است.
این خطبه یکی از قویترین دلایل ولایت و سرپرستی امیرالمومنین بعد از پیامبر اسلام است. قرائن و شواهد مختلفی این حدیث را در اثبات ولایت امیرالمومنین تأیید و تقویت میکنند.
علامه امینی مجموع سلسله اِسناد خطبه و حدیث غدیر را از منابع اهل سنت گردآوری کرده و به همراه سایر دلایلِ اثبات کننده واقعه غدیر در قالب یازده جلد کتاب الغدیر، منتشر کرده است.
در سال دهم قمری، پیامبر(ص) عازم حج شد. این حج که در آخرین سال عمر ایشان انجام شد، بعدها حجة الوداع نام گرفت.[۱] به مسلمانان اطلاع دادند پیامبر(ص) چنین تصمیمی دارد[۲] تا برای حج آن سال آماده شوند.[۳] مسلمانان زیادی برای همراهی با پیامبر(ص)، در مدینه جمع شدند.[۴] ایشان در ۲۵ ذیالقعده از مدینه خارج و راهی مکه شد.[۵] امام علی (ع) نیز که از رمضان همان سال به جنگ با کفار منطقه مذحج در یمن رهسپار شده بود،[۶] پس از پیروزی و گردآوری غنائم، به دستور پیامبر(ص) برای انجام اعمال حج به مکه آمد.[۷]
پس از اتمام حج، مسلمانان از مکه خارج شدند و در ۱۸ ذیالحجه به منطقه خمّ رسیدند.[۸] غدیر خم مکانی میان مکه و مدینه و در فاصله دو میلی (۵ کیلومتر) جُحفه بود و راههایی از آن جدا میشد.[۹] زمانی که کاروان حج پیامبر(ص) به این منطقه رسید، جبرئیل فرشته وحی، آیه ۶۷ سوره مائده:[یادداشت ۱] و آیۀ ۳ همین سوره:[یادداشت ۲] را بر حضرت نازل و ایشان را مأمور به ابلاغ ولایت علی بن ابی طالب(ع) کرد.[۱۰] کاروانیان به دستور حضرت توقف کردند. دیگران نیز به آنان پیوستند. پس از نماز ظهر، منبری آماده کردند و حضرت خطبهای خواند و در آن به مردم گفت که خیلی زود از میان آنان خواهد رفت. ایشان همچنین درباره دو چیز گرانبهایی که در میان آنان به امانت نهاده است (ثقلین) و نیز درباره ولایت و اولویت خویش بر مؤمنان سخن گفت.[۱۱] آنگاه دست علی(ع) را بالا برد و فرمود: «هر کس من مولای (سرپرست) اویم، علی (ع) مولای (سرپرست) اوست»..[۱۲] سپس در حق دوستان علی(ع) دعا و در حق دشمنانش نفرین کرد.[۱۳] در این هنگام، حسان بن ثابت از حضرت اجازه گرفت و شعری در وصف این واقعه سرود[۱۴] و بعد از آن خلیفه دوم این مسئله را به امام علی(ع) تبریک گفت.[۱۵]
مضمون این خطبه در طول قرنهای متمادی، به چند صورت در منابع حدیثی و تاریخی شیعی و سنی نقل شده است. این نقلها از سه طریق به پیامبر اسلام(ص) میرسد: روایت امام باقر(ع)،[۱۶] حذیفة بن یمان[۱۷] و زید بن ارقم.[۱۸]
متن خطبه غدیر در این کتابها آمده است: روضة الواعظین، الاحتجاج، الیقین، نزهة الکرام، الاقبال، العُدَدُ القَویة، التحصین، الصراط المستقیم و نهج الایمان.
مضمون خطبه غدیر در طول قرنهای متمادی، به چند صورت در منابع حدیثی و تاریخی شیعی و سنی نقل شده است. وجه «اشتراک تمام آنها، اعلان ولایت حضرت علی(ع) است. عبارت « مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِی مَولاهُ (ترجمه: هرکه من مولای او هستم، این علی مولای اوست.)» در همه این نقلها مشترک است.[۱۹] این بند از خطبه با عنوان حدیث غدیر معروف شده است.
به گفته علامه امینی، این حدیث را احمد بن حنبل از ۴۰ طریق، ابن جریر طبری از ۷۲ طریق، جزری مقری از ۸۰ طریق، ابن عقده از ۱۰۵ طریق، ابوسعید سجستانی از ۱۲۰ طریق، ابوبکر جعابی از ۱۲۵ طریق،[۲۰] و حافظ ابوالعلاء العطار همدانی نیز از ۲۵۰ طریق،[۲۱] نقل کردهاند.
برخی از علمای رجال و حدیثشناس اهل سنت، اَسناد این حدیث را زیاد دانسته و بیشتر اسناد آن را صحیح و حسن به شمار میآورند.[۲۲] در میان راویان این حدیث، حدود ۹۰ نفر از صحابه و ۸۴ نفر از تابعین قرار دارند.
علاوه بر نقلهای مستقیم از سوی این افراد، برخی این حدیث را از کسانی که در غدیر خم حاضر بودهاند، شنیده و نقل کردهاند. ابی الطفیل از سی نفر،[۲۳] عامر بن لیلی الغفاری از هفده نفر،[۲۴] عمیره بن سعد از دوازده نفر،[۲۵] زید بن ارقم از شانزده نفر،[۲۶] زیاد بن ابی زیاد از دوازده نفر،[۲۷] زاذان ابی عمر از سیزده نفر،[۲۸] عبدالرحمن بن ابی لیلی از دوازده نفر،[۲۹] عبد خیر و عمرو ذی مره و حبه العرنی از دوازده نفر،[۳۰] ابوهریره و أنس و أبی سعید از نُه نفر،[۳۱] ابی قلابه از دوازده نفر،[۳۲] حبه بن جوین از ؟؟ نفر، زید بن یثیغ از دوازده نفر،[۳۳] سعید بن وهب از پنج یا شش نفر[۳۴] شنیده و نقل کردهاند.
خطبه غدیر با اختلاف در برخی جزئیات و تعابیر در منابع شیعی و اهل سنت نقل شده است. در بسیاری از منابع، متن کامل خطبه نیامده است و نویسندگان به نقل فرازی اکتفا کردهاند که در آن امام علی به عنوان مولای مسلمانان معرفی شده است و با عنوان حدیث غدیر شناخته میشود.
علامه امینی در کتاب الغدیر، ۱۱۰ نفر از صحابه و ۸۴ نفر از تابعین و ۳۶۰ نفر از علمای اهل سنت را نام میبرد که از ابتدای قرن دوم تا قرن چهاردهم به این حدیث اشاره کردهاند.[۳۵] برخی از مهمترین صحابه و تابعین و راویان دیگری که این حدیث را نقل کردهاند، عبارتند از:
برخی تلاش کردهاند تا ایرادهایی بر این واقعۀ تاریخی وارد کنند. مهمترین آن ایرادها چنین هستند:
با وجود ادعای تواتر و اسناد و طریقهایی که ذکر شد، برخی علمای اهل سنت، برآنند که این حدیث را نمیتوان متواتر و صحیح دانست.[۶۹] دلیل این افراد، این است که بیشتر محدّثان، از جمله بخاری و مسلم آن را نقل نکردهاند و برخی چون ابی داود و ابی حاتم رازی آن را ضعیف شمردهاند.[۷۰]
در جواب این ادعا گفته شده که علمای زیادی از اهل سنت از جمله تِرمِذی(۲۷۹ق)،[۷۱] طَحاوی(۲۷۹ق)،[۷۲] حاکم نیشابوری(۴۰۵ق)،[۷۳] ابن کثیر(۷۷۴ق)،[۷۴] ابن حجر عسقلانی(۸۵۲ق)،[۷۵] ابن حجر هیتمی(۹۷۴ق)[۷۶] به صحت سندهای این حدیث شهادت دادهاند. افزون بر این نقلهای زیادی که باواسطه و بیواسطه از سوی صحابه و تابعین در کتابهای تاریخی و حدیثی نقل شده، نشاندهنده صحت سند این حدیث است.
ایراد دیگری که از سوی مخالفان این حدیث بیان شده، این است که علی(ع) در آن زمان در مکه نبوده است تا در غدیر خم این واقعه روی دهد؛ ایشان در مأموریت یمن بوده است.[۷۷] در مقابل، موافقان برآنند که همانطور که در منابع اهل سنت بیان شده، امام علی(ع) در آن زمان از یمن به مکه مراجعت نموده و در مراسم حج آن سال شرکت داشته است.[۷۸]
حدیث غدیر از همان ابتدا، زمینهساز مباحث گسترده عقیدتی شد. احتجاجهای حضرت علی و اهل بیت با این حدیث از اولین نمونههای استفاده از این حدیث بوده است. متکلمان شیعه نیز برای اثبات حقانیت و اولویت حضرت علی (ع) برای خلافت، به این حدیث استناد داشتهاند. بر اساس منابع نوشتاری کلام شیعی، شیخ مفید اولین متکلمی بود که به صورت مفصل با این حدیث استدلال کرده است.[۷۹][۸۰] شیخ طوسی[۸۱] و علامه حلی[۸۲] نیز به صورت مفصل از این حدیث بحث کردهاند. در مقابل، متکلمان اهل سنت، از جمله فخر رازی،[۸۳] قاضی ایجی،[۸۴] تَفتازانی،[۸۵] جُرجانی[۸۶] به پاسخگویی به دیدگاههای شیعیان پرداختهاند.
مشهور علمای اهل سنت معتقدند که کلمه «ولی» در این حدیث به معنای صاحب اختیار و اولی در تصرف نیست؛ بلکه به معنای دوست و ناصر است. افرادی مانند تفتازانی،[۸۷] فخر رازی،[۸۸] قاضی ایجی و جرجانی[۸۹] مدعیاند که مولی نمیتواند به معنای صاحب اختیار و اولی در تصرف باشد. این افراد چنین استدلال کردهاند که:
اولا: در زبان عربی، صیغه مَفعَل به معنای اولی به کار نرفته است.[۹۰]
ثانیا: اگر مولی به معنای اولی در تصرف باشد، پس باید بتوانیم این دو را به جای یکدیگر به کار ببریم. درحالیکه مثلا در این حدیث، نمیتوان به جای من کنت مولاه، بگوییم:من کنت اولی بالتصرف.[۹۱]
علمای شیعی در پاسخ به این ادعاها گفتهاند:
اولا: خود علمای اهل سنت تصریح کردهاند که مولی در معنای اولی در تصرف و صاحب اختیار نیز به کار رفته است.[۹۲] ادیبان و واژهشناسانی چون غیاث برغوث التغلبی اخطل(۹۰ق)،[۹۳] أبو الشعثاء بن رؤبه السعدی عجاج(۹۰ق)،[۹۴] أبو زکریا یحیی بن زیاد فراء(۲۰۷ق)،[۹۵] ابو عبیده(۲۰۹ق)، اخفش(۲۱۵ق) و زجاج(۳۱۱ق)[۹۶] این مطلب را بیان کردهاند.
ثانیا: استعمالنشدن یک واژه به جای دیگری، نشانه هممعنا نبودن آنها نیست. مثلا با اینکه به عقیده خود اهل سنت، کلمه ناصر یکی از معانی کلمه مولی است، نمیتوان مولی را به جای آن به کار برد.
ثالثا: استفادۀ دو واژه مترادف به جای یکدیگر، در جایی درست است که مانعی وجود نداشته باشد. در اینجا به خاطر وجود مانع، نمیتوان این دو را به جای یکدیگر به کار برد. زیرا "اولی" فقط با حرف اضافه "من" به کار میرود، اما کلمه "مولی" چنین نیست. به این علت، نمیتوان در یک جمله این دو کلمه را به جای یکدیگر به کار برد.[۹۷]
شیعیان معتقدند که لفظ مولی در این روایت به معنای اولی در تصرف است و همانطور که پیامبر (ص) نسبت به امور مسلمانان از خودشان سزاوارتر بود، امام علی (ع) نیز دارای چنین اولویتی است. با اثبات اولویت، امامت نیز ثابت میشود؛ زیرا اَعراب، واژه اولی را تنها در موردی به کار میبرند که شخص مولی، سرپرستی افرادی را بر عهده دارد و دستورات او برای آن افراد معتبر و مورد قبول است[۹۸] و وقتی اولویت در تصرف ثابت شد، اولویت ایشان در تمام بخشهای زندگی مسلمانان ثابت میشود، همانگونه که پیامبر (ص) چنین اولویتی داشت:اَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (ترجمه: پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.)[ سوره احزاب–۶]
برای اثبات این مطلب، شیعیان به تحلیل و بررسی مفاد این حدیث پرداختهاند. کلمه مولی که در این حدیث چند مرتبه به کار رفته است، مشتق از «ولی» و از نامهای خداوند است.[۹۹][۱۰۰] این واژه در چند معنا به کار رفته است. در یک کاربرد، ولی بر وزن فعیل به معنای فاعل است[۱۰۱] و بر معانی والی، حاکم، سرپرست، مدبّر، تصرف کننده در امور و ولی نعمت دلالت دارد.[۱۰۲] کاربردهای دیگر این واژه عبارتند از اولی و سزاوارتر، نزدیک، بدون فاصله[۱۰۳] و تبعیت کننده، دوستدار.[۱۰۴][۱۰۵][۱۰۶]
به عقیده شیعیان، با وجود کاربردهای متنوع واژه مولی، هم داخل متن حدیث و هم خارج از آن، قرائنی وجود دارد که نشان میدهد کلمه مولی در این حدیث، تنها به معنای اولی در تصرف است. این قرائن عبارتند از:
* تقارن دو جمله "الست اولی بکم من انفسکم" و جمله "من کنت مولاه"
در این حدیث، پیامبر(ص) بر اولویت خویش بر مؤمنین نسبت به خودشان تصریح میفرماید. این سخن، بر اساس آیه شریفه«النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»[۱۰۷] است. اولویتی که در این آیه شریفه مطرح شده است، به معنای اولویت در سرپرستی امورِ مربوط به زندگی مؤمنان و همچنین اولویت در حکمکردن درباره آنان نسبت به خودشان است. زمانی که اولویت وجود داشته باشد، یعنی قبول و اطاعت از حکم شخصی که نسبت به ما اولویت دارد، برای ما نیز لازم است.[۱۰۸] بر طبق نظر برخی مفسران، اولویت در این آیه، تمام امور مرتبط با دین و دنیای مسلمانان را شامل میشود؛[۱۰۹][۱۱۰]چرا که پیامبر(ص) مؤمنان را تنها به چیزی وامیدارد که مصلحت دین و دنیای آنها را در پی داشته باشد.[۱۱۱]
بنابراین، تقارن این جمله-که به معنای اولویت در تصرف است- با اعلام ولایت حضرت علی(ع) در جمله من کنت مولاه...، نشان میدهد که مراد از مولی در فراز دوم نیز بیان اولویت علی(ع) در تصرف است.[۱۱۲]
* جملات ابتدایی خطبه
پیامبر(ص) در آغاز خطابه خود، از وفات خویش خبر میدهد و آنگاه از توحید میپرسد و اینکه آیا به رسالت خویش عمل نموده است.[۱۱۳] اینها همگی نشانه این هستند که حضرت به دنبال چارهجویی و ارائه راه حلی برای دوران پس از خویش هستند تا امت، بیسرپرست نماند و زحمات طاقتفرسایی که در این سالها کشیده بودند، به هدر نرود. گویی میخواهند جانشینی تعیین کنند تا زمام امور را پس از رحلت ایشان به دست گیرد.[۱۱۴] آیه ۶۷ سوره مائده نیز قرینهای بر این مدعا است.
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم | بخم و أسمع بالرسول منادیا | |
فقال فمن مولاکم و ولیکم | فقالوا و لم یبدوا هناک التعادیا | |
إلهک مولانا و أنت ولینا | و لمتر منا فی المقالة عاصیا | |
فقال له قم یا علی فإننی | رضیتک من بعدی إماما و هادیا | |
فمن کنت مولاه فهذا ولیه | فکونوا له أنصار صدق موالیا | |
هناک دعا اللهم وال ولیه | و کن للذی عادی علیا معادیا |
پیامبر، در روز غدیر به مسلمانان ندا کرد و گفت: نبی و مولای شما کیست؟
بدون هیچگونه درنگی گفتند: خداوند مولای ماست و تو پیامبر مائی
و از ما در این زمینه نافرمانی نخواهی دید پیغمبر اکرم به علی فرمود: برخیز که تو بعد از من پیشوای این خلقی
هر که من مولای اویم، علی مولای اوست و بر شماست که به راستی پیرو او باشید
در اینجا پیامبر دعا کرد که خداوندا! دوست دوستدار او و دشمن دشمنانش باش
در برخی نقلهای حدیث غدیر، بیان شده است که پس از پایان خطبه، خلیفه اول و دوم نزد امام علی(ع) آمدند و ولایت را به ایشان تبریک گفتند.[۱۱۵] عمر بن خطاب به ایشان گفت:
«بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا ابنَ أبی طالب، أصبَحتَ مَولای و مَولی کُلِّ مُسلمٍ»:ای اباالحسن، گوارا باد بر تو، مولای من و هر مرد و زن مؤمن شدی.[۱۱۶][۱۱۷]
این نوع تبریکگفتن نشان میدهد که صحابه و مسلمانانِ صدر اسلام، از کلمه مولی، معنای خلافت و اولویت در تصرف فهمیده بودند.[۱۱۸]
* شعر شاعران صدر اسلام
تعدادی از مسلمانان این واقعه را به شعر درآوردهاند. اولین آنها، حسان بن ثابت بود. او که در آن مکان حضور داشت، از رسول خدا(ص) اجازه گرفت و در وصف این واقعه چند بیت سرود. در این ابیات، از این واقعه به عنوان نصبشدن حضرت علی(ع) به عنوان امام و هادی امت، یاد شده است.[۱۱۹][۱۲۰]
پس از آن، و در سالهای بعد عمرو عاص، قیس بن سعد بن عباده،[۱۲۱][۱۲۲] کمیت بن زید اسدی،[۱۲۳] محمد بن عبدالله حمیری،[۱۲۴] سید بن محمد بن حمیری،[۱۲۵]این واقعه را در قالب شعر بیان کردند.
حضرت علی(ع) نیز در چند بیت به این مسئله اشاره دارد.[۱۲۶]
علامه امینی نام چند شاعر از صحابه و تابعین و شاعران مسلمان تا قرن نهم را نقل میکند.[۱۲۷] محتوای تمام این ابیات و شعرها نشان میدهد فهم آنان از واژه مولی، اولویت و خلافت بوده است.
فأوجبَ لی ولایتَهُ علیکمْ | رسولُ اللَّه یومَ غدیرِ خُمّ | |
فویلٌ ثمّ ویلٌ ثمّ ویلٌ | لمن یلقی الإله غداً بظلمی |
و پیامبر خدا، در روز غدیر خم، به امر خدا ولایتم را بر شما واجب نمود
پس وای بر آنکه در روز بازپسین به ملاقات خدا رسد در حالیکه به من ظلم نموده باشد.
*احتجاج و استدلال اهل بیت به این حدیث
امام علی(ع) در چند موقعیت به این حدیث استناد نموده است تا اولویت خویش در خلافت و امامت را نشان دهند. احتجاج با طلحه در جنگ جمل،[۱۲۸] احتجاج در حیاط مسجد کوفه،[۱۲۹] در ضمن چند بیت شعر که در نامهای به معاویه نوشت[۱۳۰] و احتجاج در جنگ صفین[۱۳۱] از جمله این موارد است. فاطمه زهرا(س) نیز در برابر مخالفان خلافت علی(ع)، به این حدیث احتجاج نمود.[۱۳۲]
*مبتلاشدن برخی از صحابه که منکر این حدیث بودند به بیماریهای لاعلاج
نقل میکنند که برخی از صحابه که شاهد ماجرای غدیر بودند و از شهادتدادن به آن خودداری کردند، به نفرین اهل بیت دچار و بیمار شدند. به عنوان مثال، انس بن مالک به بیماری بَرَص مبتلا شد؛[۱۳۳][۱۳۴] زید بن ارقم[۱۳۵] و اشعث بن قیس[۱۳۶] نابینا شدند. این مطلب نشان دهنده این است که جریان آن واقعه مسئلهای مهمتر از اعلام دوستی و یاری حضرت علی(ع) بوده است که هم آنان انکار میکردند و هم اهل بیت(ع) آنان را مستحق نفرین خود میدانستند.[۱۳۷]
*نزول آیه تبلیغ:
آیه ۶۷ سوره مائده که بنابر روایات[۱۳۸][۱۳۹] و نظر برخی مفسران[۱۴۰][۱۴۱] در حجة الوداع و در بین راه مکه و مدینه نازل شده است، تبلیغ امری مهم را بر دوش پیامبر(ص) گذارد که همسنگ رسالت ۲۳ ساله ایشان بوده است؛ چنانکه اگر ایشان آن مطلب را به مردم اعلام نمیکرد، گویا رسالتش را انجام نداده بود. البته این مأموریت خطرهایی را در پی خواهد داشت که خداوند عهدهدار حفاظت از آن شده است. تأکیدات و سفارشهایی که در این آیه وجود دارد، نشان میدهد کاری که ایشان باید انجام میداد، اعلام ولایت علی(ع) به مردم بوده است[۱۴۲][۱۴۳] و این نظر ابن عباس، براء بن عاذب و محمد بن علی است.[۱۴۴]
در مقابل برخی معتقدند که مراد از این مأموریت، بیان اموری چون حکم قصاص و رجم، حکم ازدواج با همسر فرزند خواندهاش زید، حکم وجوب جهاد یا بیان عیب یهودیان و قریش یا بیان عیبهای بتهای مشرکان بوده است.[۱۴۵] اما با توجه به مطالبی که بیان شد، اشتباه این نظرات معلوم میشود.
*نزول آیه اکمال دین:
بعد از اتمام خطبۀ پیامبر(ص)، آیه ۳ سوره مائده نازل شد.[۱۴۶] این مطلب، نشاندهنده ویژگیهایی برای این روز است. مأیوسشدن کافران از دین اسلام، کاملشدن معارف دین، تمام شدن نعمت خداوند و رضایت خداوند به اینکه اسلام دین نهایی مردم باشد.[۱۴۷][۱۴۸]
این آیه، به تعبیر برخی، آخرین فریضه در اسلام را بیان کرد و بعد از آن، امر واجب دیگری بیان نشده است.[۱۴۹][۱۵۰][۱۵۱] پیامبر(ص) نیز پس از نزول این آیه، حمد و سپاس خداوند را به خاطر کاملشدن دین به جای آورد.[۱۵۲] با توجه به اینکه در آن زمان حکمی باقی نمانده بود که کاملکننده دین و مأیوسکننده کفار باشد، اعلام ولایت حضرت علی(ع) تنها مسألهای بود که تمام این خصوصیات را داشتِ[۱۵۳] همانطور که در چند روایت به این مسأله اشاره شده است.[۱۵۴]
در مقابل این دیدگاه، عدهای معتقدند کاملشدن دین به خاطر کاملشدن شریعت و احکام دین با بیان احکامی بوده که احتیاج آیندگان را نیز برطرف کرده و نیازی به آمدن دین جدید نیست.[۱۵۵]
به عقیده شیعیان این مسئله درست نیست و کاملشدن احکام ربطی به مأیوسشدن کفار از ارتداد و بازگشت مسلمانان به کفر ندارد؛ چرا که بسیاری از آنها امیدوار بودند با از دنیارفتن پیامبر به مرور زمان دین او هم فراموش شود؛ اما اعلام جانشین برای پیامبر، آنها را از این آرزو مأیوس کرد.[۱۵۶] به علاوه قوت ظاهری اسلام در روز فتح مکه ظاهر شد، نه در سال دهم هجری که واقعه غدیر خم اتفاق افتاد. بنابراین کاملشدن دین، به خاطر نمایانشدن قوت ظاهری اسلام در این روز نیست.[۱۵۷]
*آیات ابتدایی سوره معارج:
پس از آنکه پیامبر(ص)، مسئله ولایت علی علیهالسلام را به مردم اعلام کرد، شخصی به نام نعمان بن حارث فهری نزد ایشان آمد و با حالت اعتراض به پیامبر(ص) گفت: ما را به توحید و قبول رسالتت و انجام جهاد و حج و روزه و نماز و زکات امر کردی؛ ماهم قبول کردیم. اما به این مقدار راضی نشدی تا اینکه این جوان را منصوب کردی و او را ولی ما قرار دادی. آیا این اعلام ولایت از ناحیه خودت بود یا از سوی خدا؟ به محض اینکه حضرت به او فرمود که از ناحیه خداوند است، با حالت انکار از خداوند خواست که اگر این حکم از جانب اوست، سنگی از آسمان بر سرش فرود آید. در این هنگام سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و در دم جان باخت. در این هنگام آیات ابتدایی سوره معارج نازل شد:[۱۵۸]
سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع (ترجمه: سؤالکنندهای درخواست عذابی کرد که واقع شد.)[ ۷۰–۱]
به اعتقاد شیعیان، این شخص از حدیث چیزی جز اعلام خلافت و صاحباختیاری علی(ع) بعد از رسول الله نفهمیده است. اگر منظور از این خطبه، دعوت مردم به دوستی حضرت علی(ع) بود، معنا نداشت که آن شخص از این امر ناراحت شود و نیز چنین مجازاتی برایش در پی داشته باشد.
خطبه غدیر در منابع شیعی همچون اثبات الهداة،[۱۵۹] الاحتجاج،[۱۶۰] احقاق الحق،[۱۶۱]الاختصاص،[۱۶۲]البرهان،[۱۶۳] المناقب،[۱۶۴]بحار الانوار،[۱۶۵] معانی الاخبار،[۱۶۶]العمدة، [۱۶۷] الامالی، [۱۶۸] علل الشرائع،[۱۶۹] عیون اخبار الرضا،[۱۷۰] کشف الغمة،[۱۷۱]مستدرک الوسائل،[۱۷۲]امالی،[۱۷۳] تبیان[۱۷۴] تفسیر عیاشی[۱۷۵] تفسیر قمی[۱۷۶]الجواهر السنیة[۱۷۷] نقل شده است.
همچنین در کتابهای اهل سنت همچون الاستیعاب[۱۷۸] انساب الاشراف،[۱۷۹] تاریخ الکبیر بخاری،[۱۸۰] نظم درر السمطین،[۱۸۱] ینابیع المودة،[۱۸۲] تذکرة الخواص،[۱۸۳] مسند ابن حنبل،[۱۸۴]المناقب (ابن مغازلی)،[۱۸۵]المناقب (خوارزمی)،[۱۸۶]المستدرک علی الصحیحین،[۱۸۷] الطبقات الکبری،[۱۸۸]سنن ابن ماجة،[۱۸۹] فرائد السمطین،[۱۹۰] الفصول المهمة،[۱۹۱] سنن النسائی،[۱۹۲] شرح نهج البلاغة،[۱۹۳] شواهد التنزیل،[۱۹۴] صحیح مسلم،[۱۹۵] تفسیر فخر رازی[۱۹۶] خصائص النسائی[۱۹۷] روح المعانی،[۱۹۸] و سنن الترمذی[۱۹۹] آمده است.