از امام هادی ـ علیه السلام ـ نزد متوكّل سعایت كردند كه در منزل او اسلحه و نوشتههای تحریك برانگیز و اشیای دیگر است كه از شیعیان او در قم به او
رسیده و او عزم شورش بر ضد دولت دارد.
متوكل گروهی را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه امام هجوم بردند، ولی چیزی به دست نیاوردند،
آن گاه امام ـ علیه السلام ـ را در اطاقی تنها دیدند كه در به روی خود بسته، جامه پشمین بر تن دارد و بر زمینی مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت
خدا و تلاوت قرآن مشغول است.
امام را با همان حال نزد متوكل بردند و به او گفتند: «در خانهاش چیزی نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم كه قرآن میخواند.»
متوكل چون امام ـ علیه السلام ـ را دید، عظمت و هیبت امام ـ علیه السلام ـ او را گرفت و بیاختیار حضرت را احترام كرد و در كنار خود نشاند و جام شرابی را
كه در دست داشت به آن حضرت تعارف كرد!
امام ـ علیه السلام ـ سوگند یاد كرد و فرمود: «گوشت و خون من با چنین چیزی آمیخته نشده است، مرا معاف دار!»
متوكل از تقاضایش منصرف شد ولی برای این كه امام ـ علیه السلام ـ را در نظر جمع سبك جلوه دهد گفت: پس شعری بخوان!
امام فرمود: من شعر، كم از بر دارم.
گفت: باید بخوانی.
امام ـ علیه السلام ـ اشعار زیر را خواند:
ترجمه:
(زمامداران جهانخوار و مقتدر) بر قله كوهسارها شب را به روز آوردند، در حالی كه مردان نیرومند از آنان پاسداری میكردند،
ولی قلّهها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند.
آنان پس از مدتها عزّت از جایگاههای امن به زیر كشیده شدند و در گودالها (گورها) جایشان دادند؛ چه منزل و آرامگاه ناپسندی!
پس از آن كه به خاك سپرده شدند، فریادگری فریاد برآورد: كجاست آن دست بندها و تاجها و لباسهای فاخر؟
گور به جای آنان پاسخ داد: اكنون كِرمها بر سر خوردن آن چهرهها با هم میستیزند!
آنان مدت درازی در دنیا میخوردند و میآشامیدند، ولی امروز آنان كه خورنده همه چیز بودند، خود خوراك حشرات و كرمهای گور شدهاند!
چه خانههایی ساختند، تا آنان را از گزند روزگار حفظ كند، ولی سرانجام پس از مدتی این خانهها و خانوادهها را ترك گفتند و به خانه گور شتافتند!
چه اموال و ذخائری انبار كردند، ولی همه آنها را ترك گفتند و آنها را برای دشمنان خود واگذاشتند!
خانهها و كاخهای آباد آنان به ویرانهها تبدیل شد و ساكنان آنها به سوی گورهای تاریك شتافتند!
تأثیر كلام امام ـ علیه السلام ـ چندان بود كه متوكل به سختی گریست، چنان كه ریشش تر شد. دیگر مجلسیان نیز گریستند.
متوكل دستور داد بساط شراب جمع كنید و چهار هزار درهم به امام ـ علیه السلام ـ تقدیم كرد و آن حضرت را با احترام به منزل برگرداند. [1 ]
---------------پی نوشت---------------------------------------------------
[1] . مسعودی، مروج الذّهب، بیروت،دار الاندلس، ج 4، ص 11؛ شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مكتبه المشهد الحسینی، ص 166؛
سبط ابن الجوزی، تذكره الخواص، نجف، المطبعه الحیدریه، 1383 هـ .ق، ص 361؛ ابن خلكان، وفیات الاعیان
، منشورات شریف رضی، 1364 هـ .ش، ج 3، ص 272؛ قلقشندی، مآثر الأناقه فی معالم الخلافه، الطبعه الثانیه، مطبعه حكومت الكویت، ج 1، ص 232.