زنان اسوه (16) سمانه مادر گرامي امام هادي، حديثه مادر گرامي امام حسن عسكري، نرجس مادر گرامي امام زمان عليهم السلام
مشخصات كتاب
سرشناسه : قهرماني نژاد شائق ، بهاءالدين ، 1343 -
عنوان و نام پديدآور : سمانه عليهاالسلام : مادر گرامي امام هادي عليه السلام/بهاء الدين قهرماني نژاد.
مشخصات نشر : تهران: مشعر ، 1389.
مشخصات ظاهري : 47 ص. ؛9×5/19 س م.
فروست : زنان اسوه؛ 10.
شابك : 4000 ريال: 978-964-540-267-7
وضعيت فهرست نويسي : فيپا
يادداشت : كتابنامه:ص.43-47.
موضوع : ام الفضل
رده بندي كنگره : BP52/2 /الف 76 ق9 1389
رده بندي ديويي : 297/979
شماره كتابشناسي ملي : 2110207
ديباچه
سعادت واقعى انسان و شرط پويايى جوامع بشرى در سايه شناخت و كارآمد كردن سيره اولياى الهى است. پر آشكار است كه سيره اولياى الهى به ويژه اهل بيت خاندان وحى (عليهم السلام) به عنوان متقن ترين آموزه هاى تربيتى و اساسى ترين مؤلفه در فرهنگ اسلامى است. شناخت واقعيت هاى زندگى آنان و بهره گيرى از روش و منش و رفتار و گفتارشان مى تواند زمينه هاى تعالى و سعادت واقعى انسان را فراهم سازد، از اين رو پژوهش در آثار اولياى الهى به ويژه جست وجو در احوال خاندان پاك نبوت كه در دامان پر مهر آنان كامل ترين انسان ها پرورش يافته اند به منظور الگوگيرى از آنان ضرورت انكارناپذير مراكز پژوهشى است.
ص: 8
گروه تاريخ و سيره مركز تحقيقات حج در راستاى ايفاى رسالت خود براى ترويج فرهنگ اصيل اهل بيت (عليهم السلام) به شرح حال عده اى از مردان و زنان انسان ساز اقدام كرده است كه اين اثر، شرح حال بانوان گرامى اسلام، سمانه، مادر امام هادى (ع) ، حديثه مادر امام عسكرى (ع) و نرجس خاتون مادر آخرين حجت الهى حضرت ولى عصر (عج) است.
در پايان مركز تحقيقات لازم مى داند كه از تلاش پژوهشگر محترم آقاى بهاءالدين قهرمانى نژاد شائق و همه كسانى كه در به ثمر رسيدن اين اثر تلاش نموده اند، سپاسگزارى نمايد.
انه ولى التوفيق
ص: 9
مقدمه
آشنايى با زندگى زنان برگزيده و صالح در طول تاريخ، تأثير مهمى در الگوپذيرى انسان ها دارد؛ زيرا هدف اصلى آفرينش انسان، رسيدن به بالاترين درجات تكامل روحى و معنوى است و اين امر بدون بندگى خداوند متعال، محقق نمى شود. لازمه بندگى و رسيدن به قرب الهى نيز هدايت خداوند است كه انبيا و برگزيدگان خداوند، اين مهم را برعهده گرفته و ضمن ابلاغ دعوت حق تعالى به مردم، در مقام الگويى كامل، با عمل و نحوه زندگى و همچنين شيوه تعامل با افراد، تأثيرات شگرفى بر جوامع انسانى گذاشته اند.
يكى از پژوهش هاى مغفول در عرصه الگوپذيرى و انسان هاى الگو، بررسى زندگى همسران و مادران امامان معصوم (عليهم السلام) است كه چندان توجهى به آن نشده
ص: 10
است. به منظور احياى اين گونه پژوهش ها، در اين كتاب كوشيده ايم به صورت گذرا و فشرده به زوايايى از زندگانى سه تن از مادران گرامى امامان معصوم، سمانه مادر امام جواد، حديثه مادر امام عسكرى و نرجس خاتون مادر امام زمان (عليهم السلام) بپردازيم. اميد است كه چراغى فروزان بر سر راه حق مداران باشد.
ص: 11
فصل اول: حضرت سمانه (عليها السلام)
اشاره
نام و نسب
بيشتر مورخان نام اين بانوى بزرگ را «سمانه» دانسته اند. (1)در منابع تاريخى، روايى، كلامى و فقهى كه دربارۀ مادر امام هادى (ع) سخن رفته است، تصريح گرديده كه «اُمّه اُمّ ولد، يقال لها سمانة» ؛ يعنى مادر امام ابوالحسن الهادى (ع) ، كنيزى بود كه به وى سمانه مى گفتند.
در وجه تسميه و ريشه لغوى واژه سمانه، آنچه كه از منابع لغوى به دست آمد (2)، از تناسب ظاهرى و برخوردارى از جسمى مناسب و متعادل كه متناسب با
1- اصول كافى، ابوجعفر محمد بن يعقوب كلينى، ج 1، ص 4٩٨؛ الهداية الكبرى، ابوالحسن بن حمدان الخصيبى، ص 313؛ دلائل الامامة، محمدبن جرير الطبرى الامامى، ص 41٠؛ سر السلسلة العلوية، ابونصر بخارى، ص 3٨.
2- ر. ك: لسان الميزان، ابن منظور زبيدى، ماده سَمِن، سِمان.
ص: 14
روح متعالى آن بانوست، حكايت دارد.
در برخى منابع همچون «عيون اخبار الرضا (ع)» (1)شيخ صدوق و نيز «احتجاج» (2)طبرسى، نام مادر امام هادى (ع) «سوسن» ذكر شده است (3)كه درست نيست. به نظر مى رسد منشأ اين اشتباه دو چيز باشد؛ نخست آنكه هرچند پيشواى يازدهم به لقب عسكرى مشهور مى باشد، امّا اين لقب براى امام دهم نيز ذكر شده است و از آنجا كه «سوسن» از نام هاى مادر امام يازدهم بوده، به دليل همسانى لقب اين دو امام، به اشتباه براى مادر امام دهم نيز قيد گرديده است.
دومين نكته اى كه اين احتمال را تقويت مى كند، بروز اشتباهاتى است كه از روزگار گذشته در تصحيف و مقابله و چاپ نسخه هاى خطّى رايج بوده است. علاوه بر اين، مستند ارجاع شيخ صدوق نيز كه پس از پدر خويش، ابن بابويه قمى (م 321ه. ق) و كلينى (م 32٩ه. ق) مى زيسته است، مشخص نيست و طبعاً صاحب احتجاج نيز به نقل صدوق (قدس سره) عنايت
1- عيون اخبار الرضا (ع) ، ابوجعفر حسين بن على بن بابويه (شيخ صدوق) ، ج1، ص 41.
2- الاحتجاج، احمد بن على طبرسى، ص 3٧4.
3- به نظر مى رسد واژه هايى چون سوسن و مانند آن وصف باشد، چون نام عربى خالص نيست و اين خود، يكى از دلايل تقويت نظر مشهور است.
ص: 15
داشته است. بنابراين و با توجه به نقل بيشتر منابع، بايد سمانه را نام مبارك اين مادر عالى مقام، با قيد ارجحيت دانست. بيشتر بزرگان نيز از متقدمين و متأخرين همين نظر را پذيرفته اند كه از آن جمله مى توان به مولى صالح مازندرانى (1)و ثقة الاسلام محدث قمى (2)اشاره نمود.
علاوه بر نام هاى متعددى كه براى اين بانو ذكر شده است، القابى چون «منفرشة» ، «المغربية» (3)، «ام الفضل» (4)و «سيدة» (5)نيز به آن بانو داده اند كه همگى حاكى از تعالى روحى وى مى باشد.
نام سمانه، در ميان علويان و سادات رواج داشته و به دست ايشان ترويج مى شده است. على بن محمد نسّابه كه از سادات نسب شناس قرن پنجم هجرى است، به مواردى از آن اشاره كرده و در برخى موارد نيز به تفصيل و جزئيات آن پرداخته است. (6)
1- شرح اصول كافى، مولى صالح مازندرانى، ج ٧، ص 2٩6.
2- الانوار البهية، شيخ عباس قمى، ص 2٧3.
3- تاريخ مواليد الائمة، ابن خشّاب، ص 42.
4- نقد الرجال، سيد مصطفى تفرشى، ج 5، ص 324.
5- بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 5٠، ص 113. علاوه بر آن، در كتاب وفيات الائمه، نوشته گروهى از علماى قطيف، ص 351، به وى «مربيه» نيز اطلاق گرديده، ولى به جايى از منابع اوليه ارجاع داده نشده است.
6- المجدى فى انساب الطالبيين، على بن محمد علوى نسّابه، ص٨6.
ص: 16
آنچه مسلّم است اينكه ريشه خانوادگى حضرت سمانه (عليها السلام) از سرزمينى خارج از حجاز بوده است، زيرا در بيشتر تعابير، او را با عنوان «سمانه مغربيه» (1)ياد كرده اند.
1- مغرب، در اصطلاح تاريخ نگاران اسلامى، شامل سرزمين هايى بوده است كه در غرب حجاز و مناطق غربى قرار گرفته بود و اصطلاحاً به آن مناطق غربى خلافت اسلامى اطلاق مى شد.
ص: 17
چگونگى ازدواج با امام جواد (ع)
پس از شهادت امام رضا (ع) در سى ام صفر سال 2٠3ه. ق به دست مأمون، زمزمه اين مسئله در ميان ناراضيان، به ويژه علويان و سادات حجاز و خصوصاً در مدينه پيچيد و باعث شد كه مأمون پس از استقرار در بغداد، توجهى جدى و در عين حال محتاطانه به زندگى امام جواد (ع) در مدينه داشته باشد. بدين منظور امام جواد (ع) را با ظاهرى بسيار محترمانه به بغداد فراخواند و دخترش «ام الفضل» را به ازدواج وى درآورد.
در اين ميان، بزرگان بنى عباس، همان گونه كه از نزديك نمودن امام رضا (ع) به خليفه ناخرسند بودند، در اين مسئله نيز به بهانه هاى گوناگون از جمله كمى سنّ حضرت، نارضايتى خويش را ابراز كردند.
ص: 18
امّا مأمون به دنبال همان سياستى كه نسبت به امام رضا (ع) پى گرفته بود، براى اثبات برترى علمى امام جواد (ع) ، مجلس باشكوهى از بزرگان و دانشمندان ترتيب داده و از مطرح ترين دانشمند دربار خويش، «يحيى بن اكثم» خواست امام را بيازمايد. او نيز مسئله اى فقهى پيرامون شخص مُحرِمى كه در حال احرام مرتكب صيد شده است، پرسيد و حكم آن را از امام كه در سنين كودكى بود جويا شد. امام جواد (ع) نيز با بيان شقوق مختلفى كه ابن اكثم از اصل آنها غافل بود، همگان را متحير كرد و آن گاه كه نوبت به وى رسيد تا از ابن اكثم پرسشى بكند، يك مطلب فقهى بسيار ظريف، دقيق و لطيف را درباره مرد و زنى كه در يك روز چند بار به هم حرام و سپس حلال مى شوند، بيان كرد كه حاضرين تا آن هنگام مانند آن را نشنيده بودند. (1)
پس از اين ماجرا، مأمون كه سرشكستگى اعوان و انصارش را مى ديد، از امام خواست طى خطبه اى، ام الفضل را به عقد خويش درآورد. بى ترديد هدف
1- اين ماجرا به طور مفصّل در منابع گوناگون به ويژه كتب روايى علما و محدثان شيعى آمده است كه از آن جمله مى توان به كتاب موسوعة امام الجواد (ع) ، و همچنين موسوعة كلمات الامام الجواد٧، اشاره نمود.
ص: 19
پليد مأمون از اين درخواست اين بود كه با دلجويى از امام و شيعيان وى، خود را از اتهامى كه در ماجراى شهادت امام رضا (ع) ميان شيعيان رواج داشت، پاك كند.
افزون بر آن، ام الفضل مى توانست با زير نظر گرفتن حضرت و رساندن اخبار لازم، خليفه را در جريان اوضاع و رفت وآمدهاى امام قرار دهد. به همين دليل بود كه هرگاه ام الفضل، به دليل بى توجهى امام جواد (ع) به او، به پدر شكايت مى كرد، مأمون با تندى او را از اينكه به فكر جدايى از امام باشد، باز مى داشت. (1)به هر روى، امام پس از ازدواج با ام الفضل، دوباره به مدينه بازگشت.
گزارشى كه در برخى منابع روايى دربارۀ شيوه ازدواج امام جواد (ع) با حضرت سمانه (عليها السلام) آمده است، نشان مى دهد كه امام، اوج تقيه را در اين مورد مراعات نموده اند.
محمد بن فرج راوى مى گويد: مولايم امام جواد (ع) مرا به حضور طلبيد و مخفيانه به من گفت:
به زودى قافله اى خارج از حجاز به اينجا خواهد آمد و كنيزانى را همراه مى آورد. تو اين كيسه پول
1- الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندى، ج 3، ص 3٧4.
ص: 20
را كه هفتاد دينار در آن است، بگير و دوشيزه اى را با اين اوصاف كه برايت مى گويم و در ميان ايشان است، با راضى نمودن صاحبش، تحويل گرفته، نزد من بياور. (1)
محمد بن فرج نيز طبق فرمايش امام و توصيفاتى كه ايشان از كنيز مورد نظر نموده بود، در روز معين در محل گفته شده، حاضر شد و با شناختن آن دوشيزه محترم، او را از صاحبش به همان مبلغ خريد و نزد امام آورد.
محمد بن فرج مى گويد:
دوشيزه اى كه به همراه من آمد و با هم نزد امام رفتيم، همان بانويى بود كه بعدها، مادر مولايم ابوالحسن، امام هادى گرديد. او سمانه (عليها السلام) نام داشت. (2)
1- دلائل الامامه، ص41٠.
2- مدينة المعاجز، سيد هاشم بحرانى، ج ٧، ص42٠؛ دلائل الامامة، ص41٠.
ص: 21
تولد هادى امّت
ايّام ذى الحجة يادآور قضاياى مهمى براى اهل ديانت است. ايّام معدودات (1)، ليال عشر (2)و. . . در اين ماه پرارج قرار گرفته و اوج عرفان و بندگى خداوند، در نهمين روز اين ماه كه عرفه ناميده مى شود، رخ داده است. شب نيمه ذى الحجة فرا رسيد. آن شب، مدينه حال و هواى ديگرى داشت. امام جواد (ع) با همسر و برخى نزديكان خويش ترجيح داده بودند در محلّه «صريا» كه در نزديكى مدينه بود، به سر برند. (3)
«صريا» نام روستايى بود كه به دست امام
1- بقره: 2٠2.
2- فجر: 2.
3- الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، محمد بن نعمان (شيخ مفيد) ، ج2، ص 2٩٧.
ص: 22
موسى بن جعفر (ع) (1)و به احتمال فراوان، براى مصون ماندن از تعقيب جاسوسان حكومتى بنا شده بود. بدين ترتيب امام كاظم (ع) مى توانست در منزل مسكونى خود در اين منطقه، به امور لازم رسيدگى كند و در مواقع خاصى كه ايجاب مى نمود، جلساتى را با ياران خويش برگزار نمايد. (2)فرزندان و وابستگان امام نيز از اين محل استفاده مى نمودند و طبيعى بود كه امام جواد (ع) هم گاهى به اين منزل بيايد. در قضيه تولّد آن مولود بزرگ، امام هادى (ع) نيز اين مكان مهيا شده بود.
نزديك سحرگاهان بود كه ناگاه هاله اى از نور، حجره سمانه (عليها السلام) را روشن نمود. امام جواد (ع) كه در حجره مجاور، مشغول راز و نياز با خالق بى نياز بود، در يك آن، سجده شكر نمود و اين نشان دهندۀ آن بود كه هادى امت، قدم به عرصه وجود مى نهاد. سمانه (عليها السلام)
1- ابن شهرآشوب مازندرانى در مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 3٨2 مى نويسد: «صريا هى قرية اسَّسَها موسى بن جعفر (ع) على ثلاثة اميال من المدينة» .
2- مثلاً در قيام شهيد فخّ در سال 16٩ه. ق و در زمان خلافت هادى عباسى (16٩- 1٧٠ه. ق) ، امام كاظم (ع) كه بر مبناى سياست تقيّه، از اقدام ظاهرى پرهيز مى نمود، آن مجاهد بزرگ حسنى را از اتكاى به مردم و وعده هاى ايشان بازداشت، زيرا مطمئن بود كه شرايط فكرى جامعه، براى هيچ قيامى مناسب نيست. ر. ك: قيام سبزجامگان، اثر نگارنده، ص1٨٩.
ص: 23
در يك آن، ملاحظه نمود فرزندش طاهر و مطهر متولد شده است و عرشيان پرده نشين، نوزاد را به آغوش او رسانده اند. نوزادش را به سينه چسبانيد و سپس درحالى كه اشك شوق از ديده مى ريخت، صورت، لب ها و پيشانى او را غرق بوسه ساخت. زنان تكبير و ذكر الهى گفتند و دقايقى بعد، نوزاد را به آغوش پدر رساندند و هادى دل ها در آغوش پدرش، امام جواد (ع) ، آرام گرفت.
در آن ميان نگاه هاى ام الفضل، دختر مأمون و همسر ديگر امام جواد (ع) ، حكايت از ناراحتى درونى او داشت. ام الفضل اين ناراحتى را بارها با نوشتن نامه به پدرش يا در ديدارهاى حضورى با او، به نوعى بروز داده بود. (1)او در حيرت بود كه چرا از امام جواد (ع) داراى فرزندى نمى شود، گو اينكه از مصالح و مشيت حق تعالى خبر نداشت.
در آن ميان و در بين شادى زنان اهل بيت، امام جواد (ع) ، با نواى مترنّم خويش، گلواژه هاى اذان و اقامه را در گوش نوزاد دلبندش خواند و سپس درحالى كه همگان منتظر اعلام نام نوزاد از سوى پدر بودند، نام زيباى على را كه نام جدّ مطهرش
1- كشف الغمّة فى معرفة الائمة، على بن عيسى اربلى، ج 2، ص 365.
ص: 24
اميرالمؤمنين (ع) و جدّ ديگرش، امام زين العابدين (ع) و همچنين پدرش امام رضا (ع) بود، براى وى برگزيد. آن گاه با محبّت تمام به صورت همچون ماه سمانه (عليها السلام) نگريست؛ نگاهى كه از آن رضايت مى باريد و اين درحالى است كه رضايت امام و حجّت الهى، رضايت حق تعالى است و امام (ع) با اين نگاه از سمانه تشكّر مى نمود.
ص: 25
فرزندان ديگر حضرت سمانه (عليها السلام)
حضرت سمانه (عليها السلام) در طول زندگى بابركتى كه با امام جواد (ع) داشت، علاوه بر امام هادى (ع) ، چند فرزند ديگر نيز به دنيا آورد. در برخى منابع به جز امام هادى (ع) سه پسر و چهار دختر براى وى ذكر كرده اند. از جمله «شيخ مفيد» در «ارشاد» نام سه پسر او را «ابو احمد، موسى مبرقع» ، «ابوموسى عمران» و «ابواحمد حسين» و نام دخترانش را، «فاطمه» ، «خديجه» ، «ام كلثوم» و «حكيمه» بيان نموده است. (1)
امّا «ابن عنبه نسّابه» ، همين تعداد پسر و دختر را با نام هاى «محمد» ، «موسى مبرقع» ، «حسن» ، «حكيمه» ، «بُرَيهة» ، «اَمامة» و «فاطمه» ذكر كرده است. (2)
1- الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 2٩5.
2- عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب (ع) ، ابن عنبه نسّابه، ص 1٩٩.
ص: 26
«ابن حمدان خصيبى» نيز بدون ذكر نام دختران، دو پسر به نام هاى «محمد» و «حسين» را بيان نموده است و اشاره اى به نام دختران ندارد، هرچند از سخن وى، عدم وجود فرزند دختر براى امام جواد (ع) و حضرت سمانه (عليها السلام) برنمى آيد. (1)
آنچه بديهى است و مى توان بى ترديد آن را دربارۀ حضرت سمانه (عليها السلام) ذكر نمود، داشتن پسرى به نام «موسى بن جواد (ع)» معروف به «مبرقع» و دخترانى به نام هاى «حكيمه» ، «فاطمه» و «امامه» است، زيرا دو منبع ذكر شده روى اين سه توافق دارند. افزون بر آن، ممكن است «ام كلثوم» همان «فاطمه» باشد. نيز روايات بسيارى در مورد «حكيمه (عليها السلام)» وجود دارد كه او، عمه امام حسن عسكرى (ع) بوده و در ماجراى تولّد امام عصر (عج) حضور داشت.
علاوه بر اين، نمى توان نام هاى «بُريهة» و «خديجه» را نيز به طور قطع از فهرست فرزندان ايشان حذف كرد؛ زيرا قرائن بيان شده، در اينجا نيز صدق مى كند و ممكن است به دلايلى كه گفته شد، همه موارد به ما نرسيده باشد. امّا آنچه در مورد اين فرزندان از منابع
1- الهداية الكبرى، ص 313.
ص: 27
تاريخى به دست مى آيد - و در مواردى كه سند تاريخى در دست نيست، قرائن نشان مى دهد -، آنان در پرتو هدايت و تربيت امام جواد (ع) و سپس امام هادى (ع) و همچنين در سايه محبّت مادرانه حضرت سمانه (عليها السلام) و با تحمّل سختى هاى بسيار، به كرامات روحى و معنوى فراوانى دست يافتند. دراين باره، تا جايى كه مدارك و منابع ما را يارى مى كند، مى توان از پسران حضرت سمانه، به «موسى بن جواد» اشاره كرد كه بعدها به «مبرقع» مشهور شد.
واژه «برقع» به معناى نقاب است و همچنين مى تواند نشانه اى از نورانيت چهره تلقى شود. موسى مبرقع در دوره امامت برادرش امام هادى (ع) ، به دليل مخالفت شديد و رفتار ددمنشانه متوكل عباسى (232-24٧ه. ق) كه در نهايت به شهادت امام منجر شد و با توجه به وجود مخالفان حكومت عباسى در شرق خلافت اسلامى مانند اشعريان در قم، پس از مدتى فعاليت در حجاز و عراق به سوى كاشان آمد و در منزل «احمد بن عبدالعزيز بن دلف عجلى» سكونت نمود. (1)
1- قيام سبزجامگان، ص 133.
ص: 28
احمد بن عبدالعزيز، از بزرگان شيعه كاشان بود و موسى را بسيار گرامى داشت. اشعريان قم، با شنيدن حضور موسى مبرقع در كاشان، به آنجا رفتند و او را با اصرار فراوان به قم بردند. (1)آنها منزل مناسبى براى موسى مبرقع در قم خريدارى كردند و درآمد چند روستا را نيز براى فعاليت تبليغى در اختيار وى قرار دادند. (2)مدتى پس از حضور موسى مبرقع در قم، عده اى از خاندان اهل بيت به او پيوستند.
حضور موسى مبرقع در قم باعث رونق بيشتر تبليغى اهل بيت در آنجا شد و به تدريج سادات و علويان از حجاز و عراق به اين منطقه آمده، در آن سكونت نمودند. نتيجه اين مهاجرت ها، تقويت نهادهاى علمى و فرهنگى مربوط به تشيع در اين شهر شد؛ به گونه اى كه بعدها و در قرون چهارم به بعد، اين شهر، مركز مستحكمى براى تشيع در ايران محسوب گرديد. هم اكنون وجود مرقد امامزادگان متعدد در شهر قم، شاهد محكمى بر اين مدعاست.
از ديگر فرزندان حضرت سمانه (عليها السلام) كه نقش مؤثر او را در حوادث بعدى مى بينيم، حضرت حكيمه (عليها السلام)
1- قيام سبزجامگان، ص 134.
2- قيام سبزجامگان، ص 134.
ص: 29
است كه به مراتب عاليه اى از علوم آل محمد (ص) نزد امام جواد، امام هادى و امام حسن عسكرى (عليهم السلام) دست يافت؛ به گونه اى كه در ماجراى ازدواج امام عسكرى (ع) با حضرت نرجس (عليها السلام) ، مأمور تعليم آموزه هاى دينى به نرجس (عليها السلام) شد (1)و در قضيه تولد منجى موعود، امام عصر (عج) نيز حضور داشت.
در مورد ديگر فرزندان حضرت سمانه (عليها السلام) ، اطلاعات چندانى در منابع روايى و تاريخى ديده نمى شود، امّا مى توان حدس زد كه آنها نيز به نوعى از بركات اين زندگى آسمانى بهره برده و در كمال محبت و معنويت زيسته اند. هرچند به دليل فشارهايى كه از سوى دستگاه خلافت بر اهل بيت وجود داشته، بر ايشان نيز رنج و محنت فراوانى وارد آمده است.
1- بحارالانوار، ج 51، ص 2.
ص: 30
ص: 31
رخدادهاى مهم دوره زندگى حضرت سمانه (عليها السلام)
براساس منابع موجود، مى توان زندگى حضرت سمانه (عليها السلام) را به سه مرحله تقسيم كرد. مرحله نخست، پيش از ازدواج با امام جواد (ع) است. جزئيات اين مرحله براى ما آشكار نيست و تنها مى دانيم كه پدر ايشان به احتمال فراوان از موالى يا اسيران بوده و در حجاز رشد كرده است و خود سمانه (عليها السلام) نيز به شكل كنيز، به طور مستقيم از مغرب به حجاز آمده و در آنجا به وصال امام جواد (ع) رسيده است.
مرحله دوم، دوران زندگى وى با امام جواد (ع) است. اين دوران كه با خلافت مأمون (1٩٨-21٨ه. ق) و معتصم (21٨-22٧ه. ق) همزمان بود، با سخت گيرى دستگاه حاكم بر همسرش سپرى شد و سمانه (عليها السلام) اين دوران را با تمام سختى هاى آن تجربه نمود. در همين
ص: 32
دوران و به سال 22٠ه. ق بود كه معتصم، شهادت همسرش را، مظلومانه و غريبانه در بغداد به دست ام الفضل رقم زد.
در اين دوران، سمانه (عليها السلام) در پرتو عنايت و تعاليم ويژه امام جواد (ع) ، به مقامات روحى و مدارج معنوى خاصى دست يافت؛ به گونه اى كه در زبان امام هادى (ع) ، از او با عنوان عارفه ياد شده است. (1)
او از آزار و اذيّت ام الفضل، دختر مأمون و همسر تحميلى امام جواد (ع) ، مصون نبود، ولى با روحى بلند و به خاطر مصلحت امام (ع) ، آن را تحمل مى كرد. وى از آزار و اذيت فراوان ام الفضل نسبت به امام جواد (ع) نيز به شدت غمگين مى شد، ولى به امر امام، شكيبايى مى ورزيد. (2)
مرحله سوم زندگى حضرت سمانه (عليها السلام) ، دوران زندگى وى پس از شهادت مظلومانه همسرش امام جواد (ع) در سى ام ذى القعدۀ سال 22٠ه. ق مى باشد. چگونگى سپرى شدن اين دوران نيز براى ما روشن نيست و به درستى نمى دانيم كه او چند سال پس از امام زنده بود، چه زمانى از دنيا رفته و در كجا
1- الانوار البهية، ص 2٧3.
2- الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 3٧4.
ص: 33
به خاك سپرده شد. امّا با عنايت به سختى هايى كه پس از شهادت امام جواد (ع) براى فرزندش امام هادى (ع) در دوره واثق (22٧-232ه. ق) و سپس در دوره متوكل (232-24٧ه. ق) پيش آمده است، مى توان حدس زد كه او نيز از اين سختى ها مصون نبوده است.
ص: 34
ص: 35
جايگاه معنوى حضرت سمانه (عليها السلام)
اشاره
بدون ترديد، مادران پيشوايان الهى در دو ويژگى ممتازند: نخست اينكه در مسير همراهى با همسرشان كه حجّت خداوند بوده است، قابليت هايى را كسب نموده و به مدارج روحى بالايى رسيده اند و دوم اينكه امامى معصوم و حجتى الهى از دامن پاكشان به عرصه وجود آمده است.
( ذلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَاللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِيم ِ) (الجمعه: 4)
در واقع اين تفضّل الهى است كه به هر كه بخواهد عنايت كند، همانا حق تعالى داراى تفضّل بزرگى مى باشد.
در اين قسمت برآنيم تا جايگاه و مرتبه بانو سمانه (عليها السلام) را تا جايى كه منابع و قرائن يارى مى دهد، بيان كنيم.
ص: 36
مقام طهارت روحى و معنوى
همان طور كه در زيارت وارث، خطاب به اباعبدالله الحسين (ع) مى خوانيم و نسبت به ديگر پيشوايان معصوم نيز معتقديم، آنان از رحم هايى متولد شده اند كه داراى مقام طهارت حقيقى بوده اند. صفوان جمّال از امام صادق (ع) نقل مى كند كه فرمود: چون به قبر امام حسين (ع) رسيدى بر در روضه بايست و اين كلمات را بخوان: (1)
اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفوَةِ اللهِ. . . ، يا اَباعَبدِاللهِ، اَشهَدُ اَنَّكَ كُنتَ نُوراً فِى الاَصلابِ الشامِخَةِ وَالاَرحامِ المُطَهَّرَةِ. (2)
سلام بر تو اى وارث آدم، برگزيده خداوند. . . ، اى اباعبدالله! گواهى مى دهم كه تو در صلب هاى عالى پدران و در رحم هاى مطهر مادران، نور پاك الهى بودى.
وصف ارحام مطهره، درباره مادر ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) نيز صادق است. مقام پاكى و طهارت اين مادران، آن چنان عظيم است كه نمى توان آن را درك نمود. همين بس كه خداوند متعال، واژه طهارت را در
1- مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، ص ٨٧3 به نقل از ابن قولويه.
2- مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، ص ٧٨3.
ص: 37
كتاب خويش، عنصر اصلى ترقّى و تعالى روحى و مهم ترين قلّه صعود انسانى و اصلى ترين دستگيره نجات و همچنين وسيله نهايى براى نيل به حقايق قرآن دانسته است.
بى ترديد، همنشينى و همراهى با حجّت خداوند متعال، چه به عنوان همسر و چه به عنوان مادر، مجال صعود به قله هاى والاى انسانى را براى اين نيك سيرتان به وجود آورد. هر چند زنانى مانند جعده، دختر اشعث بن قيس كندى و همسر امام مجتبى (ع) و همچنين اُم الفضل، دختر مأمون و همسر امام جواد (ع) كه اين دو امام معصوم را به شهادت رساندند و نيز زنان برخى پيامبران بزرگ الهى مانند همسر لوط و همسر نوح، از اين فيض الهى بهره نبردند و با عمل سوء خود، بر سياهى دلشان افزودند.
امّا همسران پاك سيرتى همچون حضرت سمانه (عليها السلام) ، با بهره گيرى از اين موقعيت عظيم، خود را در صف انسان هاى پاك و مطهر قرار دادند و چون در مسير امامت و صراط حق حركت كردند، توانستند با كسب رضايت امام خويش - كه اصلى ترين عامل رسيدن به درجات عاليه است -مطهره شوند و مطهره از دنياى فانى به ديار باقى كوچ كنند.
ص: 38
ولايت پذيرى
از مهم ترين مسائلى كه در وجود مادران امامان (عليهم السلام) ديده مى شود، رسيدن به مقام ولايت پذيرى به معناى واقعى آن است. در احاديث، قبول ولايت، ركن اصلى دين شمرده شده است.
امام باقر (ع) در اين باره مى فرمايد:
بُنِيَ الإسلامُ عَلى خَمسٍ، اَلصَّلاةُ وَالصَّومُ وَالحَجُّ وَالزَّكاةُ وَالوِلايَةُ وَ ما نُودِىَ بِشَىءٍ كَما نُودِىَ بِالوِلايَة. (1)
همانا اسلام، بر پنج ركن استوار شده است؛ نماز،
روزه، حج، زكات و ولايت و مردم به چيزى بالاتر از ولايت خوانده نشده اند.
بر پايه اين روايت، ولايت پذيرى از همه واجبات الهى و حتى از نماز كه ستون دين مى باشد، برتر دانسته شده است. بر اين اساس، عمل بدون ولايت هَباءً مَنْثُوراً (فرقان: 23) و عملى باطل و بيهوده خواهد بود. بسيارى از اشخاصِ به ظاهر ديندار از صدر اسلام تاكنون، به دليل فقدان همين اصل به
1- اين روايت، حديثى صحيح بوده، در بيشتر كتب روايى و فقهى شيعه وارد شده است و نگارنده آن را از كتاب الذكرى، شهيد اوّل، ٧٨6ه. ق، نسخه خطّى كرمانى سنه 12٧2ه. ق، ص 5٧ نقل مى نمايد.
ص: 39
قهقرا رفته اند.
اما حضرت سمانه (عليها السلام) را در اين باره حكايت ديگرى است. او در مقام ولايت پذيرى به كمال رسيده بود و رضايت امام معصوم از وى براى اثبات اين سخن، نشانه اى است با ارزش.
امام هادى (ع) با تصريح به اين موضوع فرموده است:
«اُمّى عارِفَةٌ بِحَقّى» (1)؛ «همانا مادرم به ولايت من ايمان و آگاهى كامل داشت» .
بى ترديد اين روايت، نشان از رضايت قطعى امام هادى (ع) از بانو سمانه و علامت ولايت كامل او است. علاوه بر آن شيوه زندگى وى با امام جواد (ع) و سختى هايى كه بر اثر پيشامدهاى گوناگون در ضمن اين زندگى براى او پديد آمده است نيز مى تواند نشان از رضايت امام جواد (ع) از او باشد.
مقام قنوت
خداوند در قرآن كريم خطاب به حضرت مريم (عليها السلام) مى فرمايد:
( يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ ) (آل عمران: 43)
1- دلائل الامامة، ص41٠.
ص: 40
اى مريم، براى خدايت، [به شكرانه برگزيدگى و پاكى و برترى بر تمام زنان جهان] خضوع كن و سجده به جا آور و با ركوع كنندگان ركوع كن.
مقام خضوع نزد خداوند متعال، بسيار ارزشمند و والاست و انسان هاى برگزيده، بر اين مقام ستوده شده اند. اين مقام روحى، نشان دهنده تعالى و عظمت معنوى شخصى است كه در برابر شأن كبريائى حق تعالى، به مقامى از يقين و باور رسيده است كه گويى عرصات و عوالم را با چشم سر مى بيند. رسيدن به مقام قنوت در مردان خدا و علماى ربّانى از زمان هاى گذشته تاكنون به چشم مى خورد و بديهى است كه براى بندگان صالحى چون حضرت سمانه (عليها السلام) كه به افتخار همسرى و مادرى امام معصوم رسيده است، دست يافتن به اين مقام آسان تر است. به همين مناسبت در وصف حضرت سمانه (عليها السلام) آمده است كه:
كانَت مِنَ القانِتات. (1)
[سمانه (عليها السلام)] از زنان اهل خضوع و خشوع [در برابر ذات بارى تعالى] بود.
1- عيون المعجزات، حسين بن عبدالوهاب، ص 11٨.
ص: 41
توصيف امام هادى (ع) از مقام مادرش
امام هادى (ع) در سخنى نغز، مادرش سمانه (عليها السلام) را چنين معرفى مى نمايد:
اُمّى عارِفَةٌ بِحَقِّى وَهِىَ مِن اَهلِ الجَنَّةِ لايَقرُبها شيطانٌ مارِدٌ وَلايَنالُها كَيدُ جَبّارٍ عَنيدٍ وَهِىَ مَكلُوءَةٌ بِعَينِ اللهِ الَّتي لاتَنامُ وَلاتَتَخَلَّفُ عَن اُمِّهاتِ الصِّدِّيقينَ وَالصّالِحينَ. (1)
مادرم عارف به حق [ولايت] من است. او از اهل بهشت و از شيطان خبيث در امان است و حيله زورگوى لجوج به او نرسد. او همواره در پناه چشمان خداوندى است كه هيچ گاه به خواب نمى رود و از مادران صلحا و صديقين تخلّف نمى كند.
با نگرشى ژرف به اين روايت، به برخى مقامات روحى و الهى حضرت سمانه (عليها السلام) پى مى بريم. از جمله آنها مقام معرفت به حق امام است. همچنين بهشتى بودن و به راستى چه زيبا بشارتى است كه در دنيا به شخصى بگويند كه تو اهل بهشت خواهى بود. به ويژه اينكه بشارت دهنده حجّت خدا باشد. گفتنى است حضرت خديجه (عليها السلام) نيز به اين مقام دست يافت و
1- دلائل الامامه، ص 41٠.
ص: 42
خداوند متعال به وسيلۀ پيامبرش، وى را از برگزيدگان و سروران زنان بهشتى خواند. (1)
وصف ديگر كه آن نيز مرتبۀ والاى بانو سمانه (عليها السلام) را نشان مى دهد، نزديك نشدن شيطان سركش به او است. آرى، اينكه وسوسه شيطان در شخصى كارگر نشود شگفت آور است و اين تأييد امام معصوم، ما را به درك عظمت اين مادر رهنمون مى سازد.
افزون بر اينها، اينكه بانو سمانه (عليها السلام) در مقام محفوظ الهى بوده است و در نهايت اينكه امام (ع) او را از جمله مادران صديقان و صالحان دانسته است، به گونه اى كه هيچ گاه از اين وصف خالى نخواهد شد، خود دليل ديگرى است بر بلندى جايگاه اين بانوى فرزانه.
با همۀ اين اوصاف، واقعيت اين است كه اين مادران، آن گونه كه شايسته است، شناخته نشده اند و ضرورى است كه براى درك شخصيت والاى اين پاك سيرتان، در متنِ اين گونه روايات تعمّق فراوان نمود و از درياى بى كران آن بهره برد. آنچه گذشت، گوشه هايى بود از مقامات بلند روحى و معنوى اين بانوى بزرگ.
1- المسند، احمد بن حنبل، ج 1، ص 2٩3.
ص: 43
وَالسَّلامُ عَلَيها يَومَ وُلِدَت وَ يَومَ ماتَت وَ يَومَ تُبعَثُ حَيّاً. . .
سلام بر او روزى كه [از مادر] متولد شد و روزى كه دار فانى را وداع گفت و روزى كه [از قبر مطهر خويش] مبعوث شود.
سلام بر تو اى همسر حجّت حق تعالى و سلام بر تو اى مادر هادى امّت. به اميد آنكه عنايت تو در حقّ ما در دنيا و آخرت جارى شود.
ص: 44
ص: 45
فصل دوم: حضرت حديثه (عليها السلام)
اشاره
ص: 46
ص: 47
نام و نسب
منابع تاريخى نام هاى متفاوتى را براى مادر امام حسن عسكرى (ع) ذكر كرده اند. البته اين مسئله تنها مربوط به ايشان نيست. بلكه درباره مادران امام جواد، امام هادى (عليهما السلام) و امام عصر (عج) نيز نام هاى متفاوتى ذكر شده است. دليل اين امر، سخت گيرى شديد حاكمان زمان در حق خاندان اهل بيت (عليهم السلام) و از آن سو پنهان كردن حقايق موجود بوده است. همچنين مسئله مهدى آل محمد (عج) ، براساس روايات پيامبر (ص) اشتهار يافته بود و حساسيت خلفاى جور در يافتن او باعث شد كه اسامى و شيوۀ زندگى اين مادران بزرگوار، با نقل هاى متفاوت در منابع ذكر شود.
در نوشتار، از اين همسر و مادر بزرگوار با نام حُدَيث يا حديثه نام برده مى شود. برخى منابع مهم نام
ص: 48
وى را حديث يا سليل كه ممكن است لقب او باشد، ذكر كرده اند. در تعليقه كتاب «كمال الدين» شيخ صدوق چنين آمده است:
المشهور اسمها حُدَيث مصغراً أو سليل. (1)
مشهور آن است كه نام او (مادر ابومحمد، حسن بن على عسكرى) حُديث يا سليل بوده است.
كه البته همان حَديث به غير مصغر معروف تر است.
شهيد اول در كتاب «الدروس» مى نويسد:
الامام التقي الهادي ولىّ المؤمنين، ابو محمد الحسن بن علي العسكري اُمّه حديث، اُمّ ولد. (2)
مادر امام هدايتگر و سرپرست مؤمنان، يعنى امام عسكرى، حديث نام داشت كه [به ظاهر] كنيز بود.
از ديگر منابعى كه نام حضرت را حديث ذكر كرده اند مى توان به كتاب كلينى در كافى (3)، دلائل الامامه طبرى صغير (4)، ابن حمدان (5)در الهداية الكبرى، شيخ مفيد (6)در
1- كمال الدين، شيخ صدوق، ص3٠٧.
2- الدروس الشرعية، شهيد اول، ج2، ص15.
3- اصول كافى، شيخ كُلينى، ج1، ص421.
4- دلائل الامامه، طبرى، ص424.
5- الهداية الكبرى، ابن حمدان، ص32٧.
6- الارشاد، شيخ مفيد، صص6٩ و 335.
ص: 49
الارشاد، ابن شهرآشوب (1)در المناقب، طبرسى در اعلام الورى (2)و. . . اشاره نمود. افزون بر منابع متقدم، برخى منابع متأخر نيز همين عقيده را دارند؛ از جمله تفرشى، متوفاى قرن 11ه. ق در «نقدالرجال» مى نويسد: «الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى العسكري (ع) كنيتُهُ ابومحمد. . . اُمّه اُمّ ولد يقال لها حديث» . (3)جابلقى (متوفاى 1313ه. ق) نيز نامى به همين مضمون ولى با عنوان محدثه آورده است. (4)مرحوم محدث قمى (متوفاى 135٩ه. ق) نيز مى نويسد: «
اُمّه اُمّ ولد تسمّى حديث . . .» . (5)
حسين بن عبدالوهاب همچنين درباره سليل كه نام ديگر وى يا لقب اوست، مى نويسد:
الحسن بن على وهو الحسن الأخير بالنص عليه من أبيه و قام بأمر الله عزّوجلّ واتّبعه المؤمنون و اسم امّه على ما رواه اصحاب الحديث، سليل و قيل حديث و الصحيح سليل. (6)
1- مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب، ج3، ص523.
2- اعلام الورى، الطبرسى، ص36٧.
3- نقد الرجال، التفرشى، ج5، ص324؛ با توجه به اينكه منابع نام مادر حضرت را حُدَيث آورده اند، ولى از او با حديثه نيز نام برده مى شود كه ممكن است به جهت مؤنث بودن صاحب نام، تاء تأنيث به آن اضافه شده و حُديث به حديثه تصحيح شده باشد. .
4- طرائف المقال، سيدعلى اصغر جابلقى، ج2، ص222.
5- الانوار البهية، محدث قمى، ص3٠3.
6- عيون المعجزات، حسين بن عبدالوهاب، ص123.
ص: 50
امام عسكرى كه به نصّ پدرش امامت يافت و به اين امر الهى قيام كرد و مؤمنان پيروى اش كردند، نام مادرش بنابر روايت اصحاب حديث، سليل است و عده اى گفتند نام وى حديث (حديثه) بوده، ولى صحيح آن است كه او را سليل بخوانيم.
سليل به معناى لغوى آن (يعنى ذريه) درباره رسول خدا (ص) نيز به كار رفته است، چنان كه در كتاب «المزارالكبير» و در زيارت رسول اعظم (ص) مى خوانيم:
«و انك سليل الاعلام السادة» (1)؛ «همانا تو از سلاله و ذرية بزرگان و شريفان هستى» .
به همين مناسبت معناى لغوى است كه ابن نماى حلّى در «مثيرالاحزان» (2)و سيد بن طاووس در «اقبال الاعمال» (3)در وصف على بن الحسين الاكبر (ع) آورده اند:
«السلام عليك يا اوّل قتيل من نسل خير سليل من سلالة ابراهيم الخليل» .
طبرسى صاحب احتجاج نيز سليل را به معناى ذرّية آورده و در وصف امام مجتبى (ع) مى نويسد:
«سليل خاتم النبوة ومعدن الرسالة وسيد شباب اهل الجنة» . (4)
1- المزار الكبير، محمدبن المشهدى، ص63.
2- مثير الاحزان، ابن نمانى حلّى، ص6٧.
3- اقبال الاعمال، سيد بن طاووس.
4- الاحتجاج، طبرسى، ج2، ص3٠.
ص: 51
جوهرى در معناى سليل نوشته است:
«والسليل الوادي الواسع» (1)؛ «سليل زمين وسيع پربركت است» . اما وجه تسميه مادر امام عسكرى به اين نام به خاطر پربركت بودن وجود ايشان و نيز از روى احترام و عظمت وى نزد امام هادى و امام عسكرى (عليهما السلام) بوده است.
نام هاى ديگرى مانند ريحانه، سوسن، سقوس، شكل النوبيه، جدّة، حكيمه و محدثه براى او گفته اند كه در منابع فوق الذكر نيز به آن اشاره شده است.
1- الصحاح، الجوهرى، ج3، ص٧3٠ و ج31، ص1٧.
ص: 52
ص: 53
ازدواج با بركت
در پى شهادت امام جواد (ع) در سال 22٠ه. ق، حضرت سمانه، (همسر امام جواد و مادر امام هادى (عليهما السلام)) ، سرپرستى فرزندانش را به عهده گرفت. وى منتظر زمان مناسبى براى ازدواج فرزندش امام هادى (ع) بود و در اين ميان، دوشيزه اى به نام حديثه نظرش را جلب كرد. وقتى حضرت سمانه از رضايت امام هادى (ع) آگاه شد، زمينه اين ازدواج با بركت را فراهم كرد. وى از اينكه امام بعدى از همين بانو متولد خواهد شد، بسيار مسرور بود.
اولين فرزند امام هادى (ع) و حديثه (عليها السلام) ، پسر بود و نام او را محمد گذاردند. آثار نجابت و بزرگى از همان اوان طفوليت در چهرۀ او پيدا بود. از اين رو برخى خواص، مى پنداشتند كه پس از پدرش او امام شيعه
ص: 54
خواهد بود.
محمد بعدها درگذشت، اما به خاطر فضائل و بزرگوارى اش در طول تاريخ شيعه از او به بزرگى ياد شده و مزار وى در نزديكى سامرا، همواره مورد توجه و احترام مؤمنان بوده است. (1)حضرت حديثه دو پسر ديگر به نام هاى حسين و جعفر و دخترى به نام عاليه، به دنيا آورد. (2)
جعفر بعدها به خلفاى عباسى، خصوصاً معتمد عباسى گرايش پيدا كرد و گروهى به واسطه او گمراه شدند؛ به همين دليل به جعفر كذّاب شهرت يافت (3)و اين حاكى از انحراف عقيدۀ وى بود. ولى بنابر نقل كلينى، طبق توقيع شريف امام عصر (عج) به محمد بن عثمان و تصريح وى به اين مطلب، جعفر موفق به توبه شده است. (4)
1- مشهور است كه در عراق و بين شيعيان، هنگام مرافعه و لزوم قسم ياد كردن شخص منكر، او را در حرم محمد بن على الهادى يا مزار سيد محمد قسم مى دهند و معتقدند، هيچ كس جرئت قسم دروغ در بارگاه وى را ندارد. علاوه بر آن كرامات فراوانى از اين امامزاده واجب التكريم به اثبات رسيده است؛ ر. ك: زائر كربلا، جواد محدثى، ص 5٨.
2- اعلام الورى، ج2، ص133؛ كفاية الاثر، خرّاز قمى، ص162؛ فصول المهمة، ابن صباغ مالكى، ص2٩٠.
3- كمال الدين، ص321؛ عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ابن عنبه، ج2، ص142؛ بحارالانوار، ج5٠، ص 231.
4- عمدة الطالب، ج2، ص142.
ص: 55
سرانجام در شب هشتم ربيع الثانى سال 232 ه. ق، وعده خداوندى تحقق يافت و از حديثه فرزندى طاهر متولد شد كه نامش را حسن (ع) گذاشتند.
بعدها القابى همچون زكى، طيب و عسكرى، به ايشان داده شد، ولى به دليل سكونت در محله عسكرى سامرا و تحت نظر بودن در اين مكان، به عسكرى شهرت يافت. (1)
1- فرهنگ زيارت، جواد محدثى، ص 2٧6.
ص: 56
ص: 57
تحمّل شدائد و همراهى با حجّت خداوند
از فضايل و امتيازات روحى همسر امام هادى و مادر امام عسكرى (عليهما السلام) ، تحمل سختى هايى بود كه دستگاه حاكم عباسى بر امامان معصوم وارد مى آوردند. يكى از فشارهاى دستگاه حاكم بر امام هادى (ع) اين بود كه در دوره متوكل عباسى به شهر سامراء كه از نظر نفوذ تركان و انتقال پايتخت به اين شهر، اهميت زيادى داشت، فراخوانده شد. امام با خانواده خود از مدينه به سامراء رفت. بدين صورت كه ابتدا امام را در منطقه اى به نام الصعاليك (1)حبس كردند. يكى از ياران حضرت به نام صالح بن سعيد نقل مى كند كه من از اين جسارت متوكّل به امام به
1- مكانى بوده كه در آن فقرا و ضعفا را جاى مى دادند و متوكل به قصد جسارت كردن به امام چنين كارى كرد.
ص: 58
گريه افتادم و حضرت با كرامت الهى، آينده نزديك را به من نماياند و فرمود: «به زودى از اين مكان بيرون خواهد رفت» . (1)
پس از مدت كوتاهى كه در حبس بود، سرانجام با خريد خانه اى، در اين شهر ساكن شد. كنترل نظامى آن حضرت، خانواده و يارانش از اهداف مهم خليفه عباسى بود. به احتمال فراوان يكى از اهداف آنان اين بود كه بر فرزند نُهم امام حسين (ع) كه مهدى موعود (عج) محسوب شده و در روايات از وى نام برده شده بود، دست يابند.
در پى اين هدف بارها مأموران متوكّل شبانه به خانه امام ريختند و در اين سختى ها، حضرت حديثه (عليها السلام) ، در كنار امام بود و شدائد و سختى ها را تحمل مى كرد.
1- بصائر الدرجات، صفار، ص426.
ص: 59
داغ هجران
رفت و آمدهاى مأموران حكومت پيرامون منزل امام هادى (ع) ، همۀ اهل خانه، به ويژه حضرت حديثه (عليها السلام) را سخت نگران مى كرد. مأموران خليفه به جهت نظامى بودن منطقه سامراء و محل سكونت امام، به بهانه هاى متفاوت، وارد منزل امام مى شدند. آن حضرت نيز كه شهادت خود را نزديك مى ديد، امام حسن عسكرى (ع) را به عنوان جانشين خويش به اهل بيت (عليهم السلام) و ياران خود معرفى كرد. (1)
روز دوّم رجب سال 254ه. ق، حال جسمى امام، خبر از آن مى داد كه عوامل خليفه سمّى مهلك را به وى خورانده اند. (2)دگرگونى حال امام، باعث اضطراب فوق العاده
1- كافى، كلينى، ج1، ص325.
2- به جزئيات اين مسئله در منابع اشاره نشده است.
ص: 60
در نزديكان وى شد. طبعاً مصاحبت با امام، اين بانوى بزرگوار را به مقام صبر و شكيبايى فوق العاده رسانده بود، ولى زخم اين فراق، بسيار عميق مى نمود. نيمه هاى شب سوّم و نزديك فجر، روح قدسى امام به سوى حق تعالى پرواز كرد و ناله و شيون از خانه امام به پاخاست. (1)
آن روز، مراسم تشييع امام هادى (ع) در اوج اندوه و ناله اصحاب و خاندان وى انجام شد. در منزل امام غوغايى بود. در اطاقى كه زنان حضور داشتند، حضرت حديثه (عليها السلام) ، هم مى بايست خود صبر و شكيبايى مى كرد و هم به ديگران درس صبر و استقامت مى داد.
او به ويژه زمانى كه ديد، فرزندش در هجران پدر بى تابى مى كند (2)، اندوهش بيشتر مى شد و اشك مى ريخت، اما چاره اى جز صبر و تحمل نداشت.
امام هادى (ع) را طبق وصيت خودش، در يكى از اطاق هاى منزلش دفن كردند (3)و اين مى توانست، باعث تسكين روحى براى حضرت حديثه (عليها السلام) باشد؛ چون كه همواره در كنار مدفن همسرش بود.
1- دروس، شهيد اول، ج2، ص15.
2- كشف الغمه، ج3، ص41٨؛ مدينة المعاجز، ج٧، ص65، مصائب اهل البيت: ، ص236.
3- الفصول المهمه، ابن صباغ، ج2، ص1٠٧4.
ص: 61
در طريق ولايت
حضرت حديثه (عليها السلام) از همان زمان شهادت همسرش، به عنوان مادر و محل اعتماد فرزند و امام خويش، در مسير و طريق امامت و ولايت قرار داشت. منابع مهمى او را محرم راز ائمه (عليهم السلام) معرفى كرده اند؛ به گونه اى كه او را ملجأ و پناه شيعه خوانده اند. محدث قمى در اين باره مى نويسد:
كفي في فضلها انّها كانت مفزع الشيعة بعد وفاة ابي محمد (ع) . (1)
در فضيلت اين بانو همين بس كه پس از شهادت امام عسكرى (ع) ، ملجأ و پناه شيعه بوده است.
محدث قمى اين روايت را به شيخ صدوق و از طرف او به احمد بن ابراهيم مستند مى نمايد. (2)
1- الانوار البهية، ص3٠3.
2- الانوار البهية، ص3٠3.
ص: 62
وى چنين آورده است:
روى الشيخ الصدوق عن احمد بن ابراهيم قال: دَخلتُ عَلى حَكيمةَ بنتِ مُحمّدِ بنِ عليٍّ الرِّضا (ع) اُختِ أبي الْحَسنِ صاحبِ العسكرِ (ع) فى سنة اثنتين و ستّين و مأَتين فَكلّمتُها منِ وَراءِ حِجابٍ وَ سَألتُها عن دينها فَسمَّتْ لى مَن تَأتمُّ بِه ثُمّ قالتْ: وَالحجةبن الحسن (ع) فسمته إلى أن قال فَقُلتُ لَها: أينَ الْولدُ يَعني الحجةَ قالتْ مَستورٌ، فَقُلتُ: الى مَن تَفزَعُ الشّيعةُ، فَقالتْ اِلى الْجَدَّةِ، اُمّ أبي مُحمدٍ (ع) فَقُلتُ لها: أقتدِى بِمَن وَصيّتهُ اِلى امْرأةٍ؟ قالتْ: إقتداءً بِالْحُسينِ بنِ علىِّ بنِ أبى طالبٍ (ع) ، اِنَّ الْحُسينَ (ع) اَوْصى إلى اخُتِه زينبَ بِنتِ علىٍّ (ع) فِى الظّاهر و كَان مَا يَخرُج عَن علىّ بنِ الْحسين (ع) مِن علمٍ يُنسَبُ إلى زينبَ بِنتِ عَلىٍّ مُستتراً عَلى علىِّ بنِ الحُسين (ع) . (1)
شيخ صدوق از احمد بن ابراهيم نقل مى كند كه او گفته است: به محضر حكيمه، دختر امام جواد (ع) و خواهر امام هادى (ع) در سال 262ه. ق رسيده و از پشت پرده درباره دينش با او صحبت كردم. او امامش را معرفى كرد و سپس گفت: حجت بن الحسن، آن گاه نام او را بر زبان آورد. از او پرسيدم:
1- الانوار البهية، ص3٠3.
ص: 63
اين فرزند را كجا مى توان محضرش شرفياب شد؟ فرمود: او در پشت پرده غيبت و مستور است و دسترسى به وى ممكن نيست! پرسيدم: پس شيعه به كه پناه برد؟ فرمود: به مادر امام حسن عسكرى (ع) ! پرسيدم: آيا به كسى كه زن است اقتداء كرده و او را در اين خصوص مقدم نمايم؟ حضرت حكيمه (عليها السلام) فرمود: اين كار دقيقاً مانند وصيت نمودن امام حسين (ع) به خواهرش زينب (عليها السلام) بود كه وى مطالب امام زين العابدين (ع) و اوامر او را انجام مى داد و با اين كار، باعث پوشيده شدن راز امامت امام سجاد (ع) شد.
اين روايت بسيار درخور دقت است و اوج تعالى روحى حضرت حديثه (عليها السلام) را نشان مى دهد. مقايسه وى با زينب (عليها السلام) و اينكه بين شيعه و امام معصوم (ع) واسطه شده و مى توانسته در اين خصوص جوابگو باشد، نشان از رشد علمى اين بانو، افزون بر كمالات روحى اوست. اين مطلب را علاوه بر شيخ صدوق، شيخ مفيد نيز به شكل خلاصه ترى ذكر كرده است. (1)
1- الفصول العشرة، شيخ مفيد، ص 6٩.
ص: 64
ص: 65
جزء صالحات قانتات
زن «صالحه» در تعابير قرآن و روايت، به زنى كه ايمان و عمل صالح در جاى جاى وجودى وى نقش بسته است، اطلاق مى شود و «قانته» ، زنى است كه به مقام خشوع محض در برابر حق تعالى نائل شود؛ همان طور كه به حضرت مريم (عليها السلام) خطاب مى شود:
يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ (آل عمران:43)
اى مريم (اينك كه زن برگزيده و سيدة نساء عالمين شدى) ، براى خدايت خضوع نموده و سجده و ركوع به جاى آور.
حال با توجه به اين نكات، حضرت حديثه (عليها السلام) جزء زنانى است كه به اين مقامات نائل شده است و منابع مهم و اصلى شيعه از جمله حسين بن عبدالوهاب، به
ص: 66
اين نكته تصريح كرده اند. (1)به همين جهت است كه اين بانوى محترمه، مورد توجه بزرگان از اصحاب امامين عسكريين (عليهما السلام) قرار داشته و همواره به بزرگى ياد مى شده است. تعلّق خاطر آن حضرت به امامان زمان خويش، يعنى همسرش امام هادى (ع) و فرزند و نوه اش امام عسكرى (ع) و حضرت حجّت (عج) ، باعث شد كه وى وصيت نمايد تا پس از مرگ در سامراء و در كنار دو امام معصوم (ع) دفن شود. (2)
والسلام عليها يوم ولدت و يوم ماتت و يوم تبعث حيّاً.
1- عيون المعجزات، ص 123.
2- رياحين الشريعه، ج3، شرح حال حضرت حديثه (عليها السلام) .
ص: 67
فصل سوم: حضرت نرجس خاتون (عليها السلام)
اشاره
ص: 68
ص: 69
معرفى نرجس خاتون (عليها السلام)
نرجس (1)خاتون (عليها السلام) در سرزمين روم به دنيا آمد. ايشان، دختر يشوعا، پسر قيصر روم و نامش مليكا بود.
وى از جانب مادر، نسبش به «شمعون بن حمّون الصَّفا» ، وصى نامدار حضرت عيسى بن مريم (ع) مى رسد. شمعون الصّفاء كه از شدّت زهد و تقوا، برترين حوارى مسيح (ع) بود، به مقام وصايت آن حضرت رسيد. نسل دخترى وى، پس از قرن ها و از طريق يكى از نوادگان دخترى او به دوشيزه اى طاهره و مطهره منتهى شد. وقتى اين دوشيزه به سن ازدواج رسيد، به دليل داشتن شرافت حَسَب و نَسَب، در بين اشراف و بزرگان خواستگاران زيادى داشت. اما در
1- نرجس، تلفظ عربى نرگس است كه در زبان فارسى گُلى است كه مى تواند چندين سال متوالى گُل دهد.
ص: 70
اين بين، قيصر مايل بود كه نوۀ عزيزش را به عقد يكى از نوه هاى پسرى خويش در بياورد و اين مسئله، امرى بسيار طبيعى مى نمود.
قيصر روم براى تحقق خواسته اش، مجلس عقد باشكوهى آراست. در اين مجلس، اعيان و اشراف حواريين، علماى مسيح و نيز صدها نفر از بزرگان دربار حضور داشتند. قيصر در صدر مجلس، بر تختى مرصّع از طلا نشسته و در كنار خود تختى براى عروس و داماد گذاشته بود. هنگامى كه عالم بزرگ نصرانى، شروع كرد به خواندن مقدمات خطبه عقد، ناگاه محل نشستن داماد به هم ريخت و او از تخت به زمين افتاد؛ به گونه اى كه بيهوش شد. رخداد عجيبى بود. رنگ از رخسار قيصر و حاضران پريد. مليكا نيز بسيار متعجب و به شدت مضطرب شد. ازاين رو بنابر صلاحديد بزرگ نصارى، آن مجلس به زمان ديگرى موكول شد. (1)
ماجراى آن روز، سخت افكار مليكا را به خود مشغول كرد. او از همان ابتدا به اين ازدواج بى ميل و به داماد بى علاقه بود تا اينكه خواب عجيبى ديد. وى خواب و رؤياى خود را اين چنين بيان كرده است:
1- كمال الدين، ص 41٧.
ص: 71
آن شب در خواب ديدم كه حضرت «مسيح (ع)» و «شمعون بن حمّون الصّفا» و جمعى از حواريين، در كاخ قيصر اجتماع كرده اند. آنها در همان مكانى كه تخت بر آن قرار داشت، منبرى از نور كه بلندى آن به آسمان مى رسيد، نصب نمودند. در آن حال، شخصى با هيبت و وقار فوق العاده اى، درحالى كه چهره اش چون نور ماه مى درخشيد، وارد شد و به دنبال او جمعى مانند وى با چهره هاى بسيار زيبا در آن مجلس حضور يافتند. در رؤيا به من فهماندند كه وى پيامبر آخرالزمان، يعنى محمد (ص) و آن همراهان نورانى، اهل بيت طاهرين او مى باشند.
حضرت مسيح و همراهانش به استقبال ايشان رفته و در برابر آنها خضوع كردند. پيامبر اسلام بعد از لحظاتى به مسيح رو كرد و فرمود: «اى روح الله، آمده ام كه از وصى تو، يعنى شمعون، دخترش مليكا را براى اين فرزندم (درحالى كه اشاره به يكى از اختران نيك نظر پيرامونش مى نمود) خواستگارى كنم» . در آن حال به فردِ مورد نظرِ محمد (ص) نگريستم. او «حسن بن على العسكرى (عليهما السلام)» نام داشت. مسيح (ع) نگاهى به شمعون كرد و فرمود: «اى شمعون، آگاه باش كه عزّت و شرافت ابدى به سويت آمده، شتاب كن كه نسل خويش را به نسل محمد (ص) پيوند دهى!» جدّ من شمعون نيز با
ص: 72
خوشحالى تمام، درحالى كه به سوى من مى نگريست و لبخند مبهوتانه مرا مى ديد، موافقت خويش را با جان و دل اعلام كرد. در آن هنگام پيامبر اسلام، بر همان منبر قرار گرفت و با خواندن خطبه غرايى، مرا به عقد فرزند خويش در آورد و محمديان و عيسويان را بر اين عقد گواه گرفت و شادباشى گفت و آن مجلسى، با شور و شعف حاضران رو به اتمام مى رفت كه من از خواب بيدار شدم. (1)
مليكا فرداى آن روز نمى دانست درباره خوابش به اطرافيان چه بگويد. غم و اندوه سراپاى وجودش را گرفت. نديمه هاى وى، وقتى اين حال را ديدند، كوشيدند راز درونى اش را كشف كنند. ولى مليكا، در برابر پرسش هاى ايشان، سكوت مى كرد. وى به تدريج از خواب و خوراك افتاد و پس از مدتى بيمار شد. آرى او بيمار شده بود. بيمار عشق جاودانه به حجت باهرۀ الهى كه در آن زمان در خانه امام هادى (ع) و در نقطه دور دست، يعنى سامرا به سر مى برد. خبر بيمارى مليكا، افكار قيصر را بسيار پريشان كرد. وى
1- اين ماجرا، با ضميمه مقدمات و مؤخرات در آثار مهمى همچون كتاب كمال الدين و تمام النعمه، صص 41٧ - 423؛ الغيبة، شيخ طوسى، ص21٠؛ مناقب آل ابى طالب٧، ج 3، ص53٩؛ اعلام الورى، ج2، ص215 و. . . وارده شده است.
ص: 73
دستور داد كه طبيبان حاذقى را بر بالين نوه اش حاضر كنند. ولى معالجات آنها در بهبودى آن دوشيزه نيك سيرت بى فايده بود. كشيشان زاهد و آنهايى كه به ديانت و صلاح معروف بودند، به بالين او مى آمدند و براى وى دعا مى كردند. ولى همه اين اقدامات بى ثمر بود. در آن زمان، به دليل گسترش اسلام و فتوحات مسلمانان كه از سال نوزده هجرى شروع شده بود (1)، پيوسته بين روميان و مسلمانان نبرد بود و گاهى از دو طرف اسير هم مى گرفتند و چون رسم بود كه براى برآورده شدن نياز و حاجت، افزون بر دستگيرى مستمندان، به اسيران نيز ملاطفت كنند، به همين جهت، مليكا از پدربزرگش خواست كه قدرى به اسيران مسلمان آسان بگيرد تا مسيح (ع) و مريم مقدس (عليها السلام) به بركت اين اقدام، به او عنايتى كنند.
قيصر از اين پيشنهاد خوشحال شد و استقبال كرد. چندى بعد، اوضاع روحى و جسمى مليكا بهتر شد و ميل به غذا پيدا كرد.
در شبى ديگر، بانوى باشكوهى را در خواب ديد
1- پس از ورود مسلمانان به شامات كه جزو سرزمين هاى وابسته به روم بود، عملاً روم با حاكميت اسلامى هم مرز شد؛ برخى از اين مناطق عبارت اند از: سوريه، اردن، لبنان امروزى و برخى سرزمين هاى پيرامون آن.
ص: 74
كه حوريان بهشتى دورش را گرفته بودند و نور چهره اش، محيط پيرامون را روشن كرده بود. مليكا از خود مى پرسيد اين بانو كيست كه ناگاه متوجه شد مريم مقدس (عليها السلام) در حال خدمتگزارى به اوست! مريم مقدس (عليها السلام) نگاهى به مليكا انداخت و فرمود: «اين بانوى يگانه عالم، فاطمه دختر رسول اعظم اسلام و مادر همسر توست» .
مليكا با شنيدن اين مطالب، نزد فاطمه (عليها السلام) شتافت و سر بر كف او و دامنش نهاد و به شدّت گريست. وى با خطاب كردن به فاطمه به عنوان مادر، از غم فراق همسر، ناليد. فاطمه (عليها السلام) ، با نگاه رحمانى خويش، صورت زيباى عروسش را نظاره كرد و درحالى كه قطرات اشك او را پاك مى كرد، فرمود: «ابتدا بايستى به آيين اسلام مشرف شوى» .
آن گاه كلمه شهادتين از زبان صديقه كبرى جارى شد و مليكا، همان كلمات را به زيبايى ادا كرد. مليكا خود مى گويد:
وقتى آن كلمات را گفتم، بانوى يگانه اسلام، مرا به سينه خويش فشرد و به من بشارت داد كه به زودى به
فرزندم ابومحمد (حسن عسكرى) ملحق خواهى شد.
و اين بشارتى بزرگ براى مليكا بود.
ص: 75
حديث وصلت
يكى از ياران باوفاى امام هادى (ع) به نام بِشر بن سليمان گويد:
شبى در منزل خويش و به اتفاق خانواده ام به سر مى بردم كه در منزل به صدا درآمد. وقتى در را گشودم، كافور، خادم امام على النقى (ع) را ديدم. به من سلام كرد. پاسخ دادم. او حاوى پيغامى از سوى امام بود. به من گفت: «امام تو را احضار كرده است!»
من با تعجب از اينكه در آن وقت شب، چه موضوعى پيش آمده، به سرعت لباس پوشيده و آماده حركت به سوى خانه امام شدم. در مسير منزل آن حضرت، مدام فكرم مشغول بود؛ آن قدر كه نفهميدم چه موقع به منزل رسيدم. [محلّه عسكر در سامراء، زير نظر جاسوسان حكومت بود. ولى اين
ص: 76
مسئله مانع از آن نبود كه ياران امام هادى (ع) و سپس امام عسكرى (ع) نتوانند ايشان را ملاقات كنند].
بشر در ادامه مى گويد:
وقتى كه وارد منزل امام هادى (ع) شدم، فرزندش حسن عسكرى (ع) و خواهرش حكيمه (ع) در خدمتش بودند. امام دستور داد كه بنشينم. پس از عرض سلام و ادب و بوسيدن دست آن بزرگواران، سراپاگوش در محضرشان نشستم. ترنم زيبا و دل انگيز صداى امام سكوت مجلس را شكست. حضرت فرمود: «اى بشر، تو از اولاد ابو ايّوب انصارى هستى و رشته محبت و ولايت ما خاندان، مدام در پدرانت جريان داشته است. بنابراين، امشب رازى از اسرار خودمان را به تو نمايان كرده و مأموريتى مهم را به تو واگذار خواهم كرد!
سپس حضرت نامه اى نوشته و همراه كيسه اى پول در اختيار من قرار داد و فرمود: «اين نامه اى است به زبان رومى و اين كيسه، حاوى 22٠ دينار زر است. اينها را بردار و به بغداد برو. در صبح روزى كه برايت خواهم گفت، يك كشتى كوچك در ساحل دجله آرام مى گيرد و فردى كه به همراهش چند كنيز و اسير رومى است، در آنجا پياده شده،
ص: 77
آنها را در محل معينى حاضر خواهد كرد. نام آن مرد برده فروش عمرو بن يزيد است. در ميان كنيزانى كه همراه اوست، دوشيزه اى در هيئت و شكل كنيزان، دو جامه حرير به تن دارد كه از نگاه ديگران، حتى صورت خويش را نيز پوشيده و پنهان داشته است. عده اى كه طالب او هستند، پيشنهاد خريد او را مى دهند، ولى او ابا مى كند. فردى فرياد خواهد زد: من او را به سيصد دينار زر خالص مى خرم و درحالى كه صاحبش مايل به اين معامله است، او خواهد گفت: اگر تو در زى و هيئت سليمان بن داود نبى بوده، بر تخت او قرار گيرى نيز به اين كار رغبتى ندارم؛ پس مال خويش را تلف نكن! در آن وقت صاحب او به وى خواهد گفت: پس من با تو چه كنم كه به هيچ كس راضى نمى شوى؟ ! پس اى بشر، در آن هنگام به طرف صاحب كنيز برو و بگو: من نامه يكى از بزرگان كه به زبان رومى نوشته را همراه دارم. به كنيز خود بده و اگر خواند و مايل بود، او را با من همراه كرده و به من بفروش؛ زيرا من وكيل صاحب نامه و پول ها هستم. آن گاه نام خويش را بگو. (1)
1- كمال الدين، صص 41٧- 41٩؛ الغيبه، ص21٠.
ص: 78
بشر با گرفتن نامه و كيسه زر و با بوسيدن دست امام، از محضر آن حضرت مرخص و عازم بغداد شد. وى به همان گونه كه امام فرموده بود، در محل معين حاضر شد و دقيقاً همان مطالبى كه امام فرموده بود را مشاهده كرد و هنگامى كه نامه را به صاحب كنيز داد، او كه زبان رومى نمى دانست، نامه را به مليكا سپرد. شايد امام با نوشتن نامه به زبان رومى، خواسته بود كه كسى از محتواى آن آگاه نشود و اين ماجراى تاريخ ساز كه زمينه ساز تولد مهدى موعود (عج) است، پنهان بماند. حتى خود بشر نيز از تمام ماجرا بى خبر بود. وقتى چشم مليكا به نامه افتاد و آن را خواند، به گريه افتاد و به عمرو بن يزيد گفت: «مرا به صاحب اين نامه بفروش. به خدا اگر چنين نكنى، خود را هلاك خواهم كرد!»
بشر مى گويد:
صاحب كنيز به مبلغ 22٠ دينار راضى شد و من عيناً همان مبلغ را در اختيار او قرار دادم و فرموده مولايم تحقق يافت. سپس آن دوشيزه پاك سيرت با من به راه افتاد. براى اينكه مأموريتم را درست انجام دهم، ابتدا به منزلى رفتيم كه پيش تر با آنجا آشنا بودم تا با بررسى اينكه خطرى از سوى مأموران و
ص: 79
جاسوسان حكومت متوجه مأموريتم نيست، امانت را به صاحب اصلى برسانم. وقتى كه در منزل موعود وارد شديم، از اينكه چگونه آن دوشيزه، با اينكه صاحب نامه را نمى شناخت، از ديدن خط وى به گريه افتاد، تعجب كردم و تعجّب بيشترم از اين بود كه او با وجود مليّت و اصالت رومى، چگونه به عربى تكلم مى كرد. وقتى اين موضوع را پرسيدم، چون مى دانست كه من محرم راز صاحب نامه هستم، ماجراى خويش را بيان كرد و در انتها فرمود: «وقتى كه اولين بار، در خواب خويش به محضر بانوى بزرگ اسلام و عالم، حضرت فاطمه (عليها السلام) مشرف شده و شهادتين خويش را با كلمات گهربار او گفتم، وى به من مژده داد كه به زودى ايام هجران به سر خواهد رسيد؛ با همين آرزو مدتى به سر بردم تا اينكه شبى در خواب به من فرمود: به زودى نبردى بين مسلمانان و روميان روى خواهد داد؛ خود را در شكل كنيزان به مسلمانان نزديك كن تا اسير شوى. آن گاه توسط فردى به مقصود خويش خواهى رسيد. من نيز همان كردم و توانستم با زحمت از قصر بيرون آمده، خود را به منطقه نبرد برسانم. هنگامى كه به اسارت درآمدم، از هويت خويش چيزى بر صاحبم كه
ص: 80
پيرمردى عرب بود، نگفتم تا بقيه ماجرا كه ديدى. امّا اينكه به زبان عربى تكلم مى كنم، به اين دليل است كه به جهت ارتباطات دربار پدربزرگم، قيصر، با مسلمانان، آموختن زبان عربى، مطلبى رايج بود و من نيز به همين شكل، آموختم و محتواى نامه مولايت، همان بود كه در رؤياى خويش ديده بودم» .
اعتقاد بشر با شنيدن اين مطالب كه درباره كرامت امام و مقتداى خويش بود، راسخ تر شد و توانست پس از چند روز، مليكا را به سامرا برساند.
ص: 81
پايان انتظار
بشر بن سليمان نقل مى كند كه به همراه نرجس (عليها السلام) به حضور مولايم، حضرت هادى (ع) رسيديم. وقتى نگاه نرجس (عليها السلام) به امام هادى (ع) افتاد، با محبت تمام به آن حضرت سلام و عرض ادب كرد. امام با ملاطفت پدرانۀ خويش پاسخ سلام نرجس (عليها السلام) را داد و به او فرمود:
دخترم، مشاهده كردى كه چگونه، حق تعالى عزت اسلام را بر آيين مسيحيت و شرافت محمد (ص) و اهل بيت (عليهم السلام) او را نمايان ساخت؟
نرجس (عليها السلام) با خوشحالى عرض كرد:
«آرى اى وصّى پيامبر، همين طور است كه مى فرمايى. اما من چگونه بتوانم چيزى را وصف كنم كه خود به آن داناترى؟ !
در آن ساعت زنان خانه امام هادى (مادر و همسر
ص: 82
وى) از نرجس (عليها السلام) استقبال كرده، و او را در آغوش محبت خويش گرامى داشتند. امام هادى (ع) ، ساعتى بعد، رو به نرجس (عليها السلام) كرد و فرمود:
من براى اكرام تو و به يُمن قدومت، يكى از دو چيز را بر تو عرضه مى كنم. هر كدام را كه خواهى برگزين؛ يا ده هزار دينار به تو بدهم، يا اينكه به شرف ابدى بشارتت دهم!
نرجس (عليها السلام) عرض كرد: «بلكه من به شرافت ابدى مايلم!» .
حضرت فرمود:
تو را بشارت مى دهم به فرزندى كه مالك شرق و غرب عالم شده و جهان را به عدل و داد رهنمون شود؛ همان طور كه از ستم و بيداد پُر شده باشد.
نرجس (عليها السلام) پرسيد: «پدر اين مولود كيست؟» امام فرمود: «همان كه پيامبر اسلام، تو را براى او خواستگارى كرد» .
آن گاه پرسيد: «دخترم، تو را مسيح و وصى او شمعون به عقد چه كسى در آوردند؟» نرجس (عليها السلام) با حُجب و حياء پاسخ داد: «به عقد فرزند شما ابومحمد!» امام فرمود: «آيا اگر او را ببينى، مى شناسى؟» نرجس (عليها السلام) پاسخ داد:
ص: 83
از همان شبى كه به دست بهترين زنان و بانوان عالم، فاطمه (عليها السلام) به اسلام گرويدم، او هر شب به خواب من مى آمد. پس چگونه مى شود كه او را نشناسم؟ ! (1)
پس از اين سخنان، امام عسكرى (ع) با صورت نجيب و نورانى اش وارد اتاق شد. امام عسكرى با اشاره پدربزرگوارش در كنار نرجس (عليها السلام) نشست. آرى، امام عسكرى (ع) همچون پدر دانست كه اين دوشيزه مكرمه مادر مهدى موعود (عج) خواهد بود.
در آن هنگام حكيمه (عليها السلام) خواهر امام هادى (ع) ، به امر امام وارد اطاق شد. حكيمه (عليها السلام) از زنان با فضيلت، داراى ملكات اخلاقى، دانا به معارف دين و تربيت شده دو امام معصوم (ع) ، يعنى پدرش امام جواد (ع) و برادرش امام هادى (ع) بود. وى به دليل همين امتيازات، ويژگى هايى داشت كه ديگر همسران اهل بيت (عليهم السلام) ، در دوره امام هادى (ع) نداشتند. (2)
حكيمه (عليها السلام) مأموريت داشت كه قبل از شروع زندگى مشترك نرجس (عليها السلام) با برادرزاده اش، معارف
1- كمال الدين، ص423؛ الغيبه، ص21٠.
2- به همين مناسبت در ولادت امام مهدى [، حضور داشت؛ كمال الدين، ص 424؛ بحارالانوار، ج51، ص362.
ص: 84
دين و دستورات الهى اسلام را به نرجس (عليها السلام) بياموزد. وقتى كه حكيمه (عليها السلام) ، وارد منزل برادر شد، امام هادى (ع) به او فرمود: «خواهر جان، اين همان مهمانى بود كه منتظر ورودش بوديم» . حكيمه به سمت اين دوشيزه رومى رفت، دست در گردنش انداخت و تا مدتى او را نوازش كرد و بوسيد. (1)
از اين رفتارها معلوم مى شود كه امام، اسرارى را در خصوص نرجس (عليها السلام) به حكيمه (عليها السلام) بيان كرده بود.
1- بحارالانوار، ج5٠، ص1٠.
ص: 85
وصال سرنوشت ساز
مدتى از همنشينى شبانه روزى حكيمه (عليها السلام) با نرجس (عليها السلام) مى گذشت. در آن زمان كوتاه، حكيمه (عليها السلام) به امر امام هادى (ع) دستورات و تكاليف شرع را به نرجس (عليها السلام) آموخت و بالأخره، در شبى مبارك، زندگى مشترك نرجس (عليها السلام) با امام عسكرى (ع) آغاز شد.
هنوز مدتى از ازدواج ملكوتى اين دو نگذشته بود كه امام هادى (ع) در زمان معتز عباسى (252- 255ه. ق) و به دست كارگزاران او به شهادت رسيد. (1)شهادت آن حضرت در سوّم رجب سال 254ه. ق، اتفاق افتاد. از همين زمان، دوران امامت حضرت امام حسن عسكرى (ع) آغاز شد. وى در مدّت امامت خويش، افزون بر معتز، با دو خليفه ديگر، يعنى
1- دولت عباسيان، محمدسهيل طقوش، ص 22٨.
ص: 86
مهتدى (255 - 256ه. ق) و معتمد (256 - 2٧٩ه. ق) معاصر بود. (1)
فشار و كنترل سختى بر آن حضرت و خانواده اش، در اين ايّام وارد مى شد. اين اقدامات و سخت گيرى حاكميت، به ويژه در طول دوران معتمد عباسى را نمى توان بى تأثير از مسئله مهدويت دانست؛ زيرا حديثى رايج و شايع بين علما و راويان از پيامبر (ص) نقل مى شد كه آن حضرت فرموده بود:
همانا مهدى، همنام من و شبيه ترين مردم به من خواهد بود و او داراى غيبت طولانى و از انظار مخفى بوده و بعد از دوره غيبت، جهان را از عدل و داد پُر خواهد كرد؛ همان گونه كه از ستم مملو شده است. (2)
احاديث ديگرى نيز از آن حضرت، حاكى از آن بود كه مهدى، نهمين فرزند امام حسين (ع) است (3)و
1- دولت عباسيان، ص1٨1.
2- پيامبر اكرم٩ فرمود: «المهدى من ولدى، اسمه اسمى و كنيته كنيتى، أشبه الناس بى خَلقاً و خُلقاً تكون له غيبةٌ و حيرةٌ تضلّ فيها الامم. . . يملأها عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً» ؛ عيون اخبار الرضا (ع) ، ج1، ص41؛ الغيبة، شيخ طوسى، ص143؛ الغيبة، محمد بن ابراهيم نعمانى، ص62.
3- اين روايات از طريق شيعه فراوان و از طريق اهل سنت، دست كم چهل روايت داريم كه از طرف خودشان توثيق شده است.
ص: 87
مطابق محاسبه عادى كه خلفاى عباسى از زبان علماى دربار خويش داشتند، وى فرزند امام عسكرى (ع) مى توانست باشد و به همين دليل، نهايت سخت گيرى را براى شناسايى و از بين بردن او داشتند.
ص: 88
ص: 89
شب موعود
سرانجام شبى كه وعدۀ بزرگ حق تعالى بايستى محقق شود، فرا رسيد. آن شب، نيمه شعبان بود؛ شبى كه نزد مسلمانان پرخير و بركت محسوب مى شده است. (1)در اين شب، مولودى متولد مى شد كه شيوۀ تولّدش مانند حضرت ابراهيم و حضرت موسى (عليهما السلام) بود، يعنى تا پيش از تولد، آثار حمل در مادر ايشان مشهود نبود. مشيت الهى بر اين بود كه به اين صورت جان حجت باهرۀ خويش حفظ شود و اين همان معنايى است كه بايستى آن حضرت، نشان و شباهتى به همه انبيا داشته باشد.
1- در عظمت اين شب، احاديث بسيار مهمى از پيامبر (ص) و اهل بيت (عليهم السلام) وارد شده و مقرون به اعمال مهمى، مانند احياء، زيارت سيد الشهدا (ع) و. . . است. روزه نيمه آن بسيار فضيلت داشته و نزد عامّه نيز بسيار مورد توجه است.
ص: 90
حكيمه خاتون (عليها السلام) ماجراى ولادت او را اين چنين نقل مى كند:
ايام ماه شعبان، رفت و آمد بيشترى به منزل امام و برادرزاده ام داشتم. شب نيمه شعبان فرا رسيد. وقتى نزديكى هاى غروب و با زبان روزه، عزم بازگشت به منزل كردم، امام عسكرى (ع) ، به من فرمود: «عمه جان، امشب افطار نزد ما بمان كه واقعه مهم در همين امشب خواهد بود» . من با تعجّب فراوان، به نرجس (عليها السلام) نگاه كردم. حيرتم از آن بود كه هيچ آثار حمل بر وى نبود. ولى يقين داشتم كه سخن حجت خداوند متعال حق است. به همين جهت و با اشتياق فراوان، آن شب را در خانه امام خويش ماندم. پس از اداى فريضه مغرب و صرف افطار، بيشتر شب را با نرجس (عليها السلام) گذرانده و چشم از او برنمى داشتم. آن شب محل استراحت خويش را كنار آن بانوى محترم گستردم. بعد از ساعتى استراحت، براى تهجد و نماز شب برخاستم. بعد از اتمام هر دو ركعت از نماز شب، به سوى نرجس (عليها السلام) كه او نيز مشغول تهجد بود، مى نگريستم. او هم با محبّت به من نگاه مى كرد. كم كم به لحظات فجر نزديك شديم. تا اينكه در انتهاى نماز وتر، در دلم حالتى پيش آمد كه نكند، تبديل و تغييرى پيش
ص: 91
آمده باشد كه ناگاه صداى ملكوتى امام را شنيدم كه مى فرمود: «عمه جان در وعدۀ حق تعالى ترديد نكن كه وقت موعود نزديك شده است!» . (1)
در همان زمان بين من و نرجس (عليها السلام) گويى حائلى به وجود آمد و اطاق را نور فراوانى فراگرفت كه مانع از آن مى شد تا پيرامون خود را ببينم. درحالى كه متعجّب بودم و حال عجيبى داشتم، ناگاه چشمم به نور عادت كرد و نرجس (عليها السلام) را ديدم كه به سمت مولودى مبارك مى نگرد. نمى دانم چگونه خود را به مولود رساندم. رخسار زيبايش چنان مرا به وجد آورده بود كه از خود بى خود شده بودم. ناگاه صورت زيبا و دلربايش كه با زبان بسيار فصيح اين آيه را مى خواند وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ (2)، وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً (3)، مرا به خود آورد. لحظاتى بعد، درحالى كه به سجده رفته بود، صداى امامم را
1- «يا عمة لا تشكّى فى امر الله» ؛ كمال الدين، ص 424؛ مدينة المعاجز، ج٨، ص1٠؛ الخرائح و الجرائح، ج1، ص 455؛ الثاقب فى المناقب، ابن حمزه طوسى، ص 152.
2- «و ما اراده كرديم كه بر مستضعفين عالم منت گذارده و ايشان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم» . (قصص: 5)
3- «بگو حق آمد و باطل نابود شد كه همانا باطل نابود شدنى است» ، (اسراء:٨٠) .
ص: 92
شنيدم كه مى فرمود: «عمه جان، فرزندم را نزد من بياور» . (1)
من نوزاد را به سمت پدر بردم. امام عسكرى (ع) دلبندش را در آغوش گرفت و برايش اذان و اقامه خواند. او را بوييد و بوسيد و در حالى كه با نگاه محبت آميز به فرزندش مى نگريست، او را به من بازگرداند تا به مادرش برسانم. (2)
از همان اوان تولد تا شهادت امام عسكرى، يعنى از نيمه شعبان 255ه. ق تا هشتم ربيع الاول 26٠ه. ق، تنها چند نفر از ياران خاص امام عسكرى (ع) ، مانند احمد بن اسحاق، يعقوب بن منقوش، عمرو الاهوازى، محمد بن عثمان عمروى و. . . بودند كه موفق به زيارت وى شدند.
1- كمال الدين و تمام النعمة، ص 424؛ مدينة المعاجز، ج٨، ص1٠؛ الخرائح و الجرائح، ج1، ص 455؛ الثاقب فى المناقب، ص 152.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ص425.
ص: 93
حديث هجران
حدود شش سال از زندگى نورانى و سراسر مهر و محبّت امام عسكرى (ع) با نرجس (عليها السلام) از زمان تولد فرزندشان مى گذشت. در اين مدّت، ولادت حضرت مهدى (عج) ، گرمى بخش دل پدر و مادر بود. امّا سعى وافر كارگزاران معتمد عباسى براى يافتن وى، عرصه را بر ايشان تنگ كرده بود. امّا به خواست حق تعالى جاسوسان معتمد نمى توانستند، بر امام دست يابند. عاقبت تدبير آنها بر به شهادت رساندن امام عسكرى (ع) استوار شده بود و اين مسئله بعد از ايامى بود كه «صالح بن وُصيف» ، گماشته خلافت، امام را تحت نظر داشت. (1)
روزى كه زهر جفاى معتمد عباسى به وجود
1- اعلام الورى، ج2، ص141؛ فصول المهمه، ص 3٧5.
ص: 94
نازنين امام عسكرى (ع) سرايت كرد، مادر بزرگوارش حضرت حديث (عليها السلام) و همسرش نرجس (عليها السلام) با اضطراب فوق العاده اى در كنارش بودند. همسر امام، جوشانده اى را حاضر كرد و امام با توجه به تأثير زهر بر پيكر مباركش، شخصاً نتوانست از ظرف بياشامد و به خدمتكارش «عقيد» دستور داد كه فرزندش مهدى را حاضر كند. دلبند امام عسكرى (ع) و نرجس (عليها السلام) ، درحالى كه چهره اش چون قرص ماه مى درخشيد وارد اطاق شد و آن ظرف را نزديك لب هاى پدر برد و درحالى كه امام به چهرۀ زيباى او مى نگريست، فرمود: «تو فرزند و جانشين من و آخرين وصى پيامبر خاتم هستى كه به آمدنت بشارت داده است» . (1)
سپس آن امام همام جان به جان آفرين تسليم كرد. پس از شهادت امام عسكرى (ع) ديرى نپاييد كه روح قدسى حضرت نرجس خاتون به سوى خداوند پرواز نمود. (2)پيكر مطهر اين بانوى با عظمت، به امر امام در كنار مزار همسرش حضرت عسكرى دفن گرديد. آن
1- كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص2٧1؛ بحارالانوار، ج52، ص 16.
2- برخى روايات حاكى از اين است كه نرجس (عليها السلام) ، قبل از شهادت امام عسكرى (ع) از دنيا رفته است، ولى رواياتى نيز مؤيد مطالب ذكر شده است. از روايات دال بر مطلب اوّل، مستدرك سفينة البحار، نمازى شاهرودى، ج1٠، ص124 است.
ص: 95
حضرت در زيارت، صديقه، مرضيه، تقيه، نقيه، طاهره، عارفه، مؤمنه و مستبصره (1)ناميده شده است كه همگى حاكى از اوج تعالى روحى آن بانوست.
والسّلام عليها يوم وُلدتْ و يوم ماتت و يوم تبعث حيّاً.
1- از زيارتنامه آن بزرگوار، كتاب مصباح الزائر، سيد بن طاووس، ص413؛ نقل از كتاب نرگس (عليها السلام) همدم خورشيد، محمدباقر پورامينى از مجموعه مادران نمونه، همان، ص643.
ص: 96
ص: 97
* قرآن كريم.
1. الاحتجاج، ابومنصور احمد بن على طبرسى، تحقيق: محمدباقر الخرسان، بيروت، دارالنعمان، بى تا.
2. الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، محمد بن نعمان (شيخ مفيد) ، قم، آل البيت لاحياء التراث، بى تا.
3. الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، شيخ مفيد، قم، مكتبة بصيرتى.
4. اصول كافى، ابوجعفر محمد بن يعقوب كلينى، تحقيق: على اكبر غفّارى، چاپ سوم، تهران، دارالكتب الاسلامية، 13٨٨ه. ق.
5. اعلام الورى باعلام الهدى، فضل بن الحسن طبرسى، قم، نشر آل البيت (عليهم السلام) ، 141٧ه. ق.
6. اقبال الاعمال، رضى الدين سيد بن طاووس، تحقيق: قيومى اصفهانى، قم، اعلام الاسلامية، 1416ه. ق.
٧. الانوار البهية، شيخ عباس قمى، قم، نشر جامعه مدرسين، 141٧ه. ق.
٨.
ص: 98
بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، چاپ چهارم، بيروت، الوفاء، 14٠3ه. ق.
٩. بصائر الدرجات الكبرى فى فضائل آل محمد (ص) ، محمد بن حسن صفار، تحقيق: حاج ميرزا كوچه باغى، تهران، منشورات اعلمى، 1362ه. ش.
1٠. تاريخ مواليد الائمه، حافظ نصر خشاب بغدادى، قم، مكتبة مرعشى، 14٠6ه. ق.
11. الثاقب فى المناقب، ابن حمزه طوسى، انصاريان، قم، 13٨6ه. ش.
12. الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندى، قم، مدرسه امام مهدى (عج) ، 14٠٩ه. ق.
13. الخرائج والجرائح، قطب الدين راوندى، قم، الامام الهادى، بى تا.
14. الدروس الشرعية، محمد بن على جبل عاملى (شهيد اوّل) ، چاپ اوّل، قم، نشر جامعه مدرسين، 1414ه. ق.
15. دلائل الامامة، محمد بن جرير رستم طبرى الامامى، چاپ اول، قم، بعثت، 1413ه. ق.
16. دولت عباسيان، محمد سهيل طقوش، ترجمه: محمود جودكى، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 13٨5ه. ش.
1٧. الذكرى، محمد بن على جبل عاملى (شهيد اول) ، نسخه خطّى كرمانى، 12٧2ه. ق.
1٨. سر السلسلة العلوية، ابونصر بخارى، چاپ اول، قم، شريف رضى، 1413ه. ق.
1٩. شرح اصول كافى، مولى صالح مازندرانى، بى تا، بى جا.
2٠. الصحاح تاج اللّغة، اسماعيل بن حمّاد الجوهرى، تحقيق:
عطّار، بيروت، دارالعلم للملائين، 14٠٧ه. ق.
21.
ص: 99
طرائف المقال، سيدعلى اصغر چابلقى، تحقيق: سيد مهدى رجائى، قم، نشر مرعشى، 141٠ه. ق.
22. عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ابن عنبه، تحقيق: محمدحسن الطالقانى، چاپ سوم، نجف اشرف، مكتبة حيدريه، 13٨٠ه. ق.
23. عيون اخبار الرضا (ع) ، ابوجعفر محمد بن على بن بابويه (شيخ صدوق) ، چاپ اول، بيروت، اعلمى، 14٠4ه. ق.
24. عيون المعجزات، حسين بن عبدالوهاب، حيدريه، نجف 136٩ه. ق.
25. الغيبة، محمد بن ابراهيم نعمانى، تهران، صدوق، 13٩٧ه. ق.
26. الغيبة، محمد بن حسن طوسى، چاپ اول، معارف اسلاميه، 1411ه. ق.
2٧. فرهنگ زيارت، جواد محدثى، تهران، مشعر، 13٨٧ه. ش.
2٨. الفصول العشرة، شيخ مفيد، بيروت، دارالمفيد، 1414ه. ق.
2٩. الفصول المهمة، ابن صباغ مالكى، بيروت، دارالاضواء، 14٠1ه. ق
3٠. قيام سبزجامگان، بهاءالدين قهرمانى نژاد شائق، چاپ اول، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل، 13٨6ه. ش.
31. الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران، اسلاميه.
32. كشف الغمّة فى معرفة الائمة (عليهم السلام) ، على بن عيسى اربلى، چاپ دوّم، بيروت، دار الاضواء، 14٠5ه. ق.
33. كفاية الاثر، ابن خزاز قمى، قم، نشر بيدار، 14٠1ه. ق.
34. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 135٩ه. ق.
35. لسان الميزان، ابن منظور زبيدى، بيروت، بى تا.
36.
ص: 100
مثير الاحزان، ابن نما الحلّى، نجف اشرف، مكتبة حيدريه، 136٩ه. ق.
3٧. المجدى فى انساب الطالبيين، على بن محمد علوى نسّابه، چاپ اول، قم، مكتبة مرعشى، 14٠٩ه. ق.
3٨. مدينة المعاجز، سيدهاشم بحرانى، تحقيق: گروهى به اشراف تهرانى ميانجى، چاپ اول، معارف اسلاميه، 1415ه. ق.
3٩. المزار الكبير، محمد المشهدى، تحقيق: محمدجواد قيوّمى اصفهانى، چاپ اول، قم، اسلاميه، 141٩ه. ق.
4٠. مستدرك سفينة البحار، شيخ على نمازى شاهرودى، قم، جامعه مدرسين.
41. المسند، احمد بن حنبل، بيروت، دار صادر، بى تا.
42. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، ترجمه: حكيم الهى قمشه اى، چاپ چهارم، نشر فرهنگى رجاء، 13٧3ه. ش.
43. مناقب آل ابى طالب (ع) ، ابن شهرآشوب مازندرانى، نجف اشرف، مكتبة حيدريه، 13٧6ه. ق.
44. مناقب آل ابى طالب (ع) ، محمد على بن شهرآشوب مازندرانى، قم، نشر علاّمه.
45. موسوعة الامام الجواد، ابوالقاسم خزعلى، كار گروهى، چاپ اول، قم، مؤسسه ولى عصر، 141٩ه. ق.
46. موسوعة كلمات الامام الجواد (ع) ، گروه حديث پژوهشكده علمى و كاربردى باقرالعلوم، قم، نور السجاد (ع) ، بى تا.
4٧. نرگس، محمدباقر پورامينى، همدم خورشيد، از مجموعه مادران نمونه، قم، نور السجاد (ع) .
4٨. نقد الرّجال، سيد مصطفى تفرشى، قم، آل البيت (عليهم السلام) لاحياء التراث، 141٨ه. ق.
ص: 101
4٩. الهداية الكبرى، ابوالحسن بن حمدان خصيبى، چاپ چهارم، بيروت، البلاغ، 1411ه. ق.
5٠. وفيات الائمه، گروهى از علماى قطيف، چاپ اول، بيروت، دارالبلاغه، 1412ه. ق.
بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانهای قائمیه موفق به توليد نرمافزارهای تلفن همراه، كتابخانههای ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني ميشود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا میدانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109