امام صادق (ع) فرمود:
«من صام ثلاثه ایام من شعبان وجبت له الجنه و کان رسول الله صلی الله علیه و آله شفیعه یوم القیامه » هر که سه روز از ماه شعبان را روزه بدارد، بهشت برای او واجب گردد و رسول خدا درروز قیامت شفیعش خواهد بود.
در ماه شعبان امام زین العابدین علیه السلام اصحاب خود را جمع می کرد و می فرمود:
«معاشر اصحابی اتدرون ای شهر هذا؟ هذا شهرشعبان و کان رسول الله(ص) یقول: شعبان شهری. الا فصوموا فیه محبه لنبیکم و تقربا الی ربکم، فوالذی نفس علی بن الحسین بیده، سمعت ابی الحسین یقول: سمعت امیرالمومنین(ع) یقول: من صام شعبان محبه لنبی الله و تقربا الی الله عزوجل، احبه الله عزوجل و قربه من کرامته یوم القیامه و اوجب له الجنه ».
یاران من! می دانید این چه ماهی است؟ این ماه شعبان است که رسول خدا(ص) می فرمود: شعبان ماه من است، پس در آن روزه بگیریدبه خاطر محبت و دوستی پیامبرتان و برای تقرب به پروردگارتان،به همان خدایی که جان علی بن الحسین در دست اوست از پدرم حسین بن علی(ع) شنیدم که امیرالمومنین علیه السلام می فرمود: هر که به خاطر محبت پیامبر و برای تقرب به خدای عزوجل ماه شعبان راروزه بدارد، خداوند او را دوست خواهد داشت و به کرامتش در روزرستاخیز نزدیک خواهد کرد و بهشت را بر او واجب خواهد گردانید.
رسول خدا(ص) در روایت مفصلی درباره ماه شبعان و رمضان می فرماید:
«شعبان شهری و رمضان شهر الله عزوجل فمن صام شهری کنت له شفیعا یوم القیامه و من صام شهر الله عزوجل آنس الله وحشته فی قبره و صل وحدته و خرج من قبره مبیضا وجهه آخذا الکتاب بیمینه و الخلد بیساره حتی یقف بین یدی ربه عزوجل فیقول: عبدی فیقول لبیک سیدی. فیقول عزوجل: صمت لی؟ فیقول: نعم یا سیدی فیقول تبارک و تعالی: خذوا بید عبدی حتی تاتوا به نبیی فاوتی به فاقول صمت شهری فیقول نعم فاقول له: انا اشفع لک الیوم قال فیقول الله عزوجل اما حقوقی فترکتها لعبدی و اما حقوق خلقی فمن عفا عنه فعلی عوضه حتی یرضی. قال النبی فآخذ بیده حتی انتهی به الی الصراط فاجده زحفا زلقا لایثبت علیه اقدام الخاطئین، فآخذ بیده فیقول لی صاحب الصراط: من هذا یا رسول الله؟ فاقول هذا فلان باسمه من امتی، کان قد صام فی الدنیاشهری ابتغاء شفاعتی و صام شهر ربه ابتغاء وعده، فیجوز الصراطبعفو الله عزوجل حتی ینتهی الی باب الجنه فاستفتح له فیقول رضوان ذلک الیوم امرنا ان نفتح الیوم لامتک.
قال ثم قال امیرالمومنین(ع):
صوموا شهر رسول الله(ص) یکون لکم شفیعا و صوموا شهر الله تشربوا من الرحیق المختوم و من وصلها بشهر رمضان کتب له صوم شهرین متتابعین ».
شعبان ماه من است و رمضان ماه خدای عزوجل. پس هر که ماه مراروزه بدارد، در روز قیامت شفیعش خواهم بود و هر که ماه خدا راروزه بدارد خداوند در قبرش وحشتش را از بین می برد و او رامانوس می سازد و تنهائیش را می زداید و هرگاه از قبرش خارج شودبا روی سفید و در حالی باشد که در دست راستش کتابش را گرفته وجاودانگی را در دست چپش و می آید تا در برابر خدای عزوجل قرارگیرد پس خداوند به او می فرماید: بنده ام! پاسخ می دهد: لبیک یامولای من! خداوند می فرماید: به خاطر من روزه گرفتی؟
عرض می کند: آری مولای من، پس خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
(ای فرشتگانم) دست بنده ام را بگیرید و او را نزد پیامبرم بیاورید. پس او را به حضور رسول خدا می رسانند. پس من به اومی گویم: ماه مرا روزه گرفتی؟ (شاید مقصود جزئی از ماه شعبان باشد نه همه اش) می گوید: آری! پس من به او می گویم: من امروزشفاعتت می کنم.
سپس خدای عزوجل می فرماید: اما من از حقوق خودم به خاطر بنده ام گذشتم و اما حقوق دیگر بندگانم که بر گردن او هست، هر که ازاو بگذرد و عفوش کند، من آنقدر تعویضش می کنم تا راضی گردد.
رسول خدا(ص) فرمود:
پس من دست او رامی گیرم تااینکه او را به صراط می رسانم، پس آن راصاف ولغزنده می یابم که گامهای خطاکاران برآن ثابت نشود و بلغزد،پس من دست او را می گیرم، فرشته موکل به صراط می گوید: ای رسول خدا، این کیست؟ می گویم: این فلان است (اسمش را می آورم) او درماه من (شعبان) به خاطر دریافت شفاعتم، روزه گرفته و ماه خدا(رمضان) را به خاطر وعده الهی روزه گرفته، پس در بهشت را برای او می گشایم و رضوان (فرشته بهشت) می گوید که در آن روز به ماامر می شود که در بهشت را بر امتت بگشائیم.
سپس امیرالمومنین(ع) فرمود: ماه رسول خدا را روزه بدارید تادر روز رستاخیز شفیعتان باشد و ماه خدا را روزه بگیرید تا ازرحیق مختوم (شراب گوارای بهشتی) بیاشامید و هر که ماه شعبان را به ماه رمضان بپیوندد، برای او پاداش دو ماه پی در پی نوشته شود.
ابوالصلت هروی گوید: در آخرین جمعه از ماه شعبان خدمت امام هشتم علیه السلام مشرف شدم. حضرت فرمود:
ای اباالصلت! ماه شعبان بیشترش گذشت و اینک جمعه آخرش فرارسیده پس تلافی کن در این چند روز آخر، آنچه از تقصیرهایت دراین ماه گذشته است و روآور به آنچه برای تو سودمند است وبسیار دعا کن و از خدا طلب آمرزش گناهانت نما و قرآن را بسیارتلاوت کن و از گناهانت توبه کن تا چون ماه مبارک رمضان فرا رسدخود را برای خدا خالص و آماده گردانیده باشی و امانت کسی رادر گردن خود نگذار جز آنکه آن را ادا کنی و کینه مومنی را دردل قرار نده جز آنکه بیرونش کنی و تقوای الهی داشته باش و براو در پنهان و آشکار توکل کن زیرا هر که بر خدا توکل کند، خدااو را بس است و در بقیه این ماه بسیار خدا را بخوان. و اما درفضیلت ماه رمضان آنقدر روایت از معصومین(ع) رسیده است که کتاب ها برای نوشتن لازم است، همین بس که در این ماه خدا، درهای بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می شود و پاداش کارهای خیر مضاعف و دو برابر می گردد; پس باید بسیار تلاش کرد که خدای نخواسته درهای جهنم بر رویمان باز نشود. (1)
و روز پنجشنبه سوم شعبان مولود حسین بن علی علیه السلام بود، آن روز روزه دارد و این دعا بخواند:
اَللّهُمَّ إِنّی أَسْئَلُکَ بِحَقِّ الْمُوْلُودِ فی هذا الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهْلالِهِ وَ وِلادَتِهِ بَکَتْ لَهُ السَّماءُ وَ مَنْ فیها وَ الأَرْضُ وَ مَنْ عَلَیْها و...
و امام صادق علیه السلام فرمود: هرکس که هر روزی از ماه شعبان هفتاد بار بگوید: أَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذی لا إلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ و أَتُوبُ إِلَیْهِ. خدای تعالی او را در افق مبین بنویسد، و آنْ شکلِ زمین هامون و نرم بود در پیش عرش و درو جوی هاست روان و بر کنار آن قدح ها به عدد ستارگان و هر روز در شعبان صد بار بر پیغمبر و آلش درود فرستد که آن فاضل ترین عمل ها است.
1- خواندن دعای کمیل : در روایات آمده است که کمیل، امیرالمؤمنین علیه السلام را در شب نیمه ی شعبان در حال خواندن این دعا مشاهده کرده است و گفته است: با مولایم امیرالمؤمنین در مسجد کوفه نشسته بودم، عده ای از اصحاب پرسیدند: معنای این آیه چیست؟: فیها یفرق کل امر حکم؛ در آن شب هر چیزی با حکمت معین می شود». حضرت فرمود: منظور شب نیمه ی شعبان است. سوگند به کسی که جان علی به دست اوست،بنده ای نیست مگر این که تمام خیر و شری که به او می رسد، در این شب قسمت می شود و این خیر و شرها از شب نیمه ی شعبان تا شب نیمه ی شعبان سال بعد به او می رسد و بنده ای که این شب را زنده داشته و با دعای خضر به درگاه خدا دعانماید، دعای او اجابت می شود.
وقتی که امیرالمؤمنین بازگشت، شبانگاه به دیدار او رفتم و گفتم: برای خواندن دعای خضر آمده ام. حضرت فرمود: بنشین کمیل! اگر این دعا را حفظ کنی و در شب های جمعه یا ماهی یکبار یا سالی یکبار یا در تمام عمر یکبار با آن دعا کنی باعث کفایت رزق و آمرزش تو خواهد شد. حال بنویس: «اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شئی...»
2- زیارت امام حسین علیه السلام : و در شب نیمه شعبان زیارت حسین علیه السلام کردن فضل بسیار دارد. زیارت امام حسین علیه السلام در بارگاه شریف یا از مکان های دور مستحب است و کسی که او را زیارت کند، مانند کسی است که خدا را درعرش او زیارت کرده باشد.
3- غسل کردن
4- نماز: چهار رکعت نماز کند در هر رکعتی پس از الحمد صد بار «قل هو الله أحد» بخواند چون فارغ شود بگوید: اللهُمَّ إنّی إلَیْکَ فَقِیرٌ و مِنْ عَذابِکَ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ. اَللّهُمَّ لا تُبَدِّلُ اسْمی...
و روایتست از امام موسی کاظم علیه السلام از پدرش أبی عبدالله جعفربن محمد الصادق علیه السلام که در این شب چهار رکعت نماز کردن، در هر رکعتی دویست و پنجاه بار «قل هو الله أحد» بخواند و از امام رضا علیه السلام روایت است که در این شب نماز جعفر باید کرد و گفت: شنیدم از پدرم که دعا را در این شب اجابت بُوَد.
و پیغمبر که جبرئیل علیه السلام گفت: هر که شب نیمه شعبان صد رکعت نماز کند و در هر رکعتی ده بار «قل هو الله» بخواند، نمیرد تا جای خود در بهشت ببیند و شراب بچشد یا ببینند از برای وی.
پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل علیه السلام بیامد و مرا گفت: ای محمد! بفرمای امت خود را تا در شب نیمه شعبان ده رکعت نماز کنند، در هر رکعتی پس از الحمدْ ده بار «قل هو الله» بخوانند و سجده کنند و در سجده بگویند: اَللّهُمَّ لَکَ سَجَدَ سَوادِی و خَیالی و بَیاضی یا عظیمَ کُلِّ عَظیمِ. اغْفِرْلِیَ الذَّنْبَ الْعَظیمُ فَإِنَّهُ لا یَغْفِرُهُ غَیْرُکَ.
هر که این نماز کند خدای تعالی هفتاد و دو هزار گناه از دیوان وی محو کند و هم چندان نیکویی بنویسد وی را و از پدر و مادرش هفتاد هزار سیّئه محو کند.
و امام باقر علیه السلام فرمود: شب نیمه شعبان فاضل ترین شب هاست پس از شب قدر و خدای تعالی سوگند خورده است که درو هیچ سائل را رد نکند چون معصیتی نخواهد؛ باید که اجتهاد کند در دعا و ثنا برای خدای و آن شبْ ما را که اهل بیت پیغمبریم در مقابله شب قدر است پیغمبر را.
و هر که درو صد بار «سُبْحانَ اللّهِ» بگوید و صد بار «الْحَمْدُلِلّهِ» و صد بار «لا إلهَ إِلاَّ اللّهُ» و صد بار «اَللّهُ اَکْبَرُ» خدای تعالی بیامرزد گناهان او را همه و هر حاجت که وی را بود آنچه خواهد و آنچه نخواهد همه را روا کند. (2)
صالح هروی نقل می کند که: در آخرین جمعه ی شعبان به دیدن امام رضا علیه السلام رفتم. حضرت فرمود: بیشتر شعبان گذشت و این آخرین جمعه ی آن است. کوتاهی گذشته ی خود را جبران کن و بسیار دعا و استغفار کن و خیلی قرآن بخوان و از گناهانت توبه کن تا وقتی ماه رمضان می آید، مخلص برای خدا باشی و هیچ امانتی به گردنت نباشد مگر آنی که آن را رد کنی و هیچ کینه ای از مؤمنی در دلت نباشد مگر آنی که آن را از بین ببری و از هرگناهی که انجام می دهی دست بردار و تقوای خدا را پیشه کن و در نهان و آشکارت به او توکل کن و در باقیمانده ی این ماه این دعا را زیاد تکرار کن:
«خدایا! اگر در این مدت که از شعبان گذشته ما را نبخشیدی، در مدتی که از آن مانده ما را بیامرز» زیرا خداوند متعال به احترام ماه رمضان در این ماه افراد زیادی را از آتش رها می کند.
روزه این سه روز برای کسی که تمام این ماه را روزه نگرفته فضیلتی دارد که سزاوار نیست مراقب آنرا ترک کند.
شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام روایت نموده است: کسی که سه روز آخر شعبان را روزه گرفته و آن را به ماه رمضان وصل کند، خداوند روزه ی دو ماه پی در پی برای او می نویسد.
چگونگی ولادت حضرت مهدی علیه السلام
حضرت مهدی(عج), ولادت استثنایی داشته و این,برای بسیاری سؤال انگیز بوده و هست.
از این روی ,ترسیم و تصویر و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت(ع), در برابر این پدیده, ضرور می نماد.جریان امامت پیشوایان معصوم(ع), پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهای گوناگونی پیدا کرد. امامان(ع), با حفظ استراتژی کلی و خطوط اساسی امامت, در رابطه با حفظ مکتب و ارزشهای آن, تاکتیکها و روشهای گونه گونی را در برابر ستم پیشگان, در پیش گرفتند.
این فراز و نشیبها, تا زمان امامت علی بن موسی الرضا(ع), استمرار داشت و امامان اهل بیت, هر یک به تناسب زمان و مکان و ارزیابی شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی, موضعی خاص انتخاب می کردند.
پس از امام رضا(ع), جریان امامت شکل دیگری یافت.امام جواد, و امام هادی و امام حسن عسگری(ع), در برابر دستگاه حاکم و خلفای عباسی موضعی یگانه برگزیدند.
از آن جا که این بزرگواران, زیر نظر مستقیم و مراقبت شدید خلیفه وقت, در حصر و حبس به سر می بردند, حرکتها, هدایتها و رهبریهای آنان محدود شد وفرصت هرگونه حرکت سیاسی, از آنان سلب گردید.
این محاصره و سخت گیری, نسبت به امامان سه گانه, از تزویج دختر خلیفه به امام جواد(ع) آغاز شد و با فراخوانی امام هادی(ع) و فرزندش امام حسن(ع) به مرکز خلافت (سامراء) و سکونت دادن آنان در محله (عسکر) ادامه یافت.
گزارشهای جاسوسان خلیفه از مدینه به وی رسید که امام هادی(ع) محور و ملجأ شیعیان و دوستداران اهل بیت گردیده است. اگر این مرز وبوم را می خواهی اقدام کن.
متوکل عباسی, پیامی به والی مدینه نوشت وافرادی را برای آوردن امام, به سامراء گسیل داشت. به این اقدام هم بسنده نکرد, پس از اقامت امام در سامرا, گاه و بی گاه مأموران خود را به خانه امام می فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پیش خلیفه بردند, و مورد آزار و اذیت قرار دادند. 5
روز به روز,حلقه محاصره تنگ تر می شد. و ملاقات شیعیان با امام دشوارتر. البته علت اصلی این سخت گیریها, از ناحیه حکومت, بیم از انقلاب و شورش مردم علیه آنان وجلوگیری از رسیدن وجوه شرعی و اموال به امام(ع) و مسائلی از این دست بود.
پس از امام هادی(ع) و در زمان امامت امام حسن(ع), این فشارها به اوج رسید و دشمن, با تمام توان و تلاش, در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شیعیان با امام (ع) را به پایین ترین حدّ رساند. آزار و شکنجه و زندانهای مکرّر آن حضرت, گویای این حقیقت است, بویژه این که دشمن احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است, در شرف تکوین و وقوع قرار گرفته از این روی, می کوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن علاج کند.
تولد مهدی موعود(عج), به عنوان دوازدهمین پیشوای شیعیان, با نشانه هایی چون: نهمین فرزند امام حسین(ع), چهارمین فرزند امام رضا(ع) و… مشهور شده بود و مسلمانان حتی حاکمان, آن را بارها از زبان راویان و محدثان شنیده بودند و می دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها, از این خانواده, بویژه خانواده امام حسن عسکری(ع) بیرون نیست و روزی فرزندی از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد بر پا خواهد کرد و ضمن فرمانروایی بر شرق و غرب, بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت.
از این روی بر فشارها و سخت گیری های خود نسبت به امام حسن عسکری(ع), می افزودند, مگر بتوانند با نابودی ایشان از تولد مهدی(عج) و تداوم امامت جلو بگیرند6 اما برخلاف برنامه ریزیها و پیشگیریهای دقیق و پی در پی آنان, مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئه های دشمنان, راه به جایی نبرد.
امام هادی(ع), در زمان حیات خویش می دانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست. از این روی در مسأله ازدواج فرزند برومند خود, حسن بن علی اهتمام تام داشت و برای روییدن و رشد آن شجره طیّبه, به دنبال سرزمینی طیّب و طاهر می گشت.
داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روایت شده است, لکن آنچه با قرائن و روند طبیعی مسأله سازگارتر می آید آن است که: خواهر امام هادی(ع), حکیمه خاتون, کنیزان فراوان داشت. امام هادی(ع) یکی از آنان را به نام (نرجس), که از آغاز زیر نظر وی فرائض و معارف دینی را به درستی فرا گرفته بود, به نامزدی فرزندش در آورد وبا مقدماتی که در کتابهای تاریخی آمده است, به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد.
مدتی از این ازدواج مبارک گذشت دوستان و شیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت, روز شماری می کردند و نگران آینده بودند.
امام حسن(ع) , گه گاه, نوید مولودش را به یاران می داد: (… سیرزقنی الله ولداً بمنّه ولطفه : به زودی خداوند به من فرزندی خواهد داد و لطف و عنایتش را شامل من خواهد کرد. )
با تلاوت مکرر آیه شریفه: (یریدون لیطفئوا نوراللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون : به یاران امید و بشارت می داد که هیچ نقشه و مکری نمی تواند جلو این قدرت و حکمت خداوندی را بگیرد وروزی این وعده به تحقق می رسد. )
از آن سو, دشمن نیز,آنچه در توان داشت به کار گرفت, تا این وعده بزرگ الهی, تحقق نیابد: قابله های فراوانی در خانواده های منسوب به امام حسن(ع), بویژه در منزل امام(ع) گمارد, امام را بارها به زندان افکند, مأمورانی را گمارد که اگر فرزند پسری در خانه امام دیدند,نابودش کنند و…
اما بر خلاف این تلاشها, نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصی از وابستگان و شیعیان آن حضرت, از این امر, آگاه نشدند. تقدیر الهی بر تدبیر شیطانی ستمگران پیروز شد و درشب نیمه شعبان سال 255 هـ. ق.آن مولود مسعود, قدم به عرصه وجود نهاد و نوید امامت مستضعفان و حاکمیت صالحان را داد.
امام حسن(ع) که آرزوی خود را بر آورده دید, فرمود: (زعمت الظلمة انّهم یقتلونی لیقطعوا هذا النسل فکیف رأوا قدرة اللّه : ستمگران بر این پندار بودند که مرا بکشند, تا نسل امامت منقطع گردد, اما از قدرت خداوند غافل بودند. )
بدین ترتیب, در آن شرایط رعب و وحشت و در آن فضای اختناق و حاکمیت خلفای جور, دوازدهمین ستاره فروزان امامت و ولایت طلوع کرد و با تولدش, غروب و افول ستمگران و حاکمیت ستمدیدگان را اعلام کرد (3)
برهه دوم زندگی امام عصر(ع), از زمانی شروع شد که سایه پدر را از دست داد و خود عهده دار منصب امامت گردید.
این دوران, که می توان آن را دوران حیرت و محنت شیعیان نامید, بر دوستداران اهل بیت(ع) بسیار سخت گذشت و آنان, آزمون سرنوشت سازی را پشت سر گذاشتند. از یک سو, فرقه ها و نحله های گوناگونی پیدا شدند که در رابطه با امامت, افکار و اندیشه های متضادی داشتند و مردم را به شبهه و تردید می انداختند و شیعیان, به دنبال ملجأ و مرجعی می گشتند, تا بتوانند در این عرصه خطرناک, در پناه او بمانند و از افکار اندیشه خود به دفاع برخیزند.
این مسأله, به اندازه ای شدت یافته بود که مسعودی می نویسد: (مردم, پس از امام حسن(ع) بیست طایفه شدند و هریک, بر باور وعقیده ای بودند.)
از سوی دیگر, دشمن احساس کرده بود که امام یازدهم(ع) فرزندی دارد, از این روی در صدد دستگیری و نابودی وی برآمده بود. مجموعه این حوادث, فضای حیرت و سرگردانی را دو چندان می ساخت و به فرموده امام رضا(ع): (… ولابد من فتنة صمّاء صیلم یسقط فیها کل ولیجة وبطانة وذلک بعد فقدان الشیعة الثالث من ولدی : بعد از درگذشت سومین فرزندم [امام حسن] فتنه فرا گیر و طاقت فرسایی فرا می رسد که بسیاری از خوبان و نخبگان در آن فرو می افتند. )
در این برهه از زندگانی مهدی موعود(ع), مسائل و حوادثی پیش آمد که جای بحث و بررسی دارد:
پرسشی که در این جا مطرح می شود آن است که چگونه مهدی(ع) در پنج سالگی به امامت رسید و عهده دار این مسؤولیت خطیر و بزرگ گردید. آیا این مسأله جنبه استثنائی داشت, یا امری بود معمولی و عادی؟
در باور ما شیعیان, امامت در سنین کم, محذوری ندارد و نمونه های دیگری نیز داشته است.
قرآن مجید, به عنوان محکم ترین سند معارف دینی, از افرادی نام می برد که در خردسالی دارای حکمت و نبوت شدند. این نشانگر آن است که در میراث پیام آوران الهی, مسأله پیشوایی در کودکی پدیده نوظهور نبوده و نیست: (یا یحیی خذا الکتاب بقوة وآتیناه الحکم صیّباً : ای یحیی! کتاب را به نیرومندی بگیر و در کودکی به او دانایی عطا کردیم. )
درباره نبوت حضرت عیسی(ع) می فرماید: (فأشارت الیه قالوا کیف تکلم من کان فی المهد صبیّاً. قال انی عبدالله آتانی الکتاب وجعلنی نبیّاً : به فرزند اشاره کردند, پس گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم کودک گفت: من بنده خدایم. به من کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده است. )
بنابراین, مسأله امامت در سنّ کودکی, نخستین بار نبوده است که مورد اعتراض واقع شده بلکه پیش از امام زمان, دربین انبیا نمونه های فراوان داشته و نیز امامان قبل از حضرت: امام جواد و امام هادی(ع) هم درخردسالی عهده دار امامت شده بودند.
امام حسن(ع) در آستانه ارتحال قرار گرفت. چند روزی کسالت شدید پیدا کرد. خلیفه از این امر آگاه شد. و به دستور وی, گروهی از سران دولت و گروهی از پزشکان, به منزل امام یازدهم رفتند, تا ضمن مداوای حضرت و کسب وجهه عمومی, اوضاع و شرایط را زیر نظر بگیرند و رفت و آمدها را به کنترل در بیاورند اگر صحنه مشکوکی در رابطه با جانشینی و امامت پس از امام حسن(ع) دیدند, آن را گزارش کنند. تا این که در تاریخ هشتم ربیع الثانی, سال 260 هـ . ق. امام حسن(ع) در شهر سامرا, چشم از گیتی فرو بست و به جوار حق شتافت.
شیخ مفید می نویسد: (فلما ذاع خبر وفاته صارت سرّ من رأی ضجة واحدة عطلت الأسواق ورکب بنوهاشم والقواد وسائر الناس الی جنازته فکانت سرّ من رأی یومئذ شبیهاً بالقیامة فلما فرغوا من تهیئته بعث السلطان الی ابی عیسی ابن المتوکل یأمره بالصلاة علیه : زمانی که خبر وفات امام حسن(ع) پخش گردید, سامرا غرق در عزا شد, بازارها تعطیل گردید, بنی هاشم و مأموران دولت و سایر مردم به سوی خانه امام حرکت کردند. در آن روز, گویی قیامتی بر پا شد… هنگامی که مقدمات غسل و تشییع تمام شد, حاکم عباسی به فرزند متوکل [ابو عیسی] دستور داد بر جنازه امام یازدهم نماز بگزارد. )
نقل دیگر آن است که پس از درگذشت امام حسن(ع) و غسل و کفن وی, جعفر(برادر امام) در کنار جنازه حاضر شد, تا بروی نماز بگذارد, ناگهان کودکی از لابه لای جمعیت به جلو آمد و جعفر را از کنار پیکر پدر کنار زد و خود بروی نماز گزارد.
در این جا دو نکته در خور بحث و بررسی است:
1 . آیا غسل دادن, کفن کردن و نماز گزاردن بر پیکر امام معصوم, با دیگر افراد فرق دارد؟
2 . بر فرض این که امام مهدی(ع) بر جنازه پدر بزرگوارش, نماز گزارده باشد, چگونه می توان تصور کرد که با وجود مراقبان وجاسوسان خلیفه و کنترل اوضاع, ایشان دستگیر نشد و به آسانی در میان جمعیت ظاهر گردید؟
غسل دادن, کفن کردن و نماز گزاردن بر میّت مسلمان, واجب کفایی است و همه مسلمانان وظیفه دارند که به این امور اقدام کنند. سزاوارتر به این امر, خویشان میّت هستند و به نظر بسیاری از فقها, اجازه آنان نیز در این مسأله شرط است.
نسبت به امامان معصوم(ع) روایاتی داریم که: امام معصوم را جز امام معصوم, نباید غسل دهد (وطبعاً نباید نماز بگزارد) در این زمینه کلینی در کافی سه حدیث از امام رضا(ع) نقل کرده که حاصل آنها عبارت است از: (الأمام لایغسله الا الأمام)
یا امام صادق می فرماید: (…فیما اوصانی به ابی(ع) ان قال: یا بنیّ اذا انامت فلا یغسّلنی احد غیرک, فان الأمام لایغسّله الاامام : از سفارشهای پدرم [امام باقر(ع)] این بود که فرمود: فرزندم! هنگامی که من از دنیا رفتم, جز تو کسی مرا غسل ندهد; زیرا امام را جز امام غسل نمی دهد. )
پس از در گذشت و یا شهادت امام حسن(ع), مأموران خلیفه عباسی حرکت گسترده ای را آغاز کردند و به جست و جوی فرزند و جانشین آن حضرت پرداختند. در هر جا که احتمال وجود امام زمان(ع) را می دادند, حضور می یافتند. هدف آنان از هجوم به منزل امام حسن(ع) و اذیت و آزار بنی هاشم, دستگیری و قتل فرزند امام حسن(ع) بود. این پیگیری خطری بزرگ برای آینده امامت بود, که با قدرت و حکمت پروردگار مهدی(ع) از نظرها پنهان گردید و از خطرها به دور ماند.
در آغاز غیبت, میان علما و دانشمندان اختلاف است. سه نظر در آن وجود دارد:
1 . گروهی مانند شیخ مفید(ره) آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت حضرت مهدی(ع) به شمار آورده اند; زیرا از همان سالهای آغازین ولادت, آن حضرت غیبت نسبی داشت و شماری اندک از یاران, وی را مشاهده کردند.
بنابراین نظر, دوره غیبت صغرا تقریباً 74 سال می شود, یعنی از آغاز ولادت, تا پایان سفارت آخرین سفیر حضرت.
2 . برخی بر آنند که غیبت صغرا, از سال 260 هـ . ق. یعنی سال درگذشت امام حسن(ع) آغاز شد و این مدت, تا شروع غیبت کبرا, دوران آمادگی شیعیان و اُنس آنان به جدایی از امام زمان(ع) نام گرفت. این دوران تقریباً هفتاد ساله, غیبت همه جانبه نبود. سفیرانی رابط بین امام ومردم بودند و مردم با واسطه, پرسشهای دینی و دنیایی خود را از آن حضرت دریافت می کردند.
3 . گروهی آغاز غیبت امام(ع) رااز زمانی می دانند که مأموران خلیفه به منزل حضرت در سامرا, هجوم آوردند, تا وی را دستگیر کنند و آن حضرت در آن هنگام, در سرداب و همان جا, از دیده ها پنهان شد و تاکنون, در آن جا, بدون آب و غذا زندگی می کند و روزی از آن جا ظهور خواهد کرد.
این داستان چنان شهرت یافته که وی را (صاحب سرداب) لقب داده اند.
در پاسخ این سخنان باید گفت: در منابع شیعی و کتابهای امامیه, هیچ نامی از (سرداب) نیست. نویسندگان اهل سنت در نوشته های خود بر این نظر اصرار می ورزند ومتأسفانه این مسأله دستاویز حمله نا آگاهانه برخی از آنان به تشیع گردیده است57. پنداشته اند که شیعیان در میانه سرداب, امام خودرا می جویند و ظهورش را از آن نقطه انتظار می کشند; از این روی, تهمتهایی به شیعه زده اند و زحمت مراجعه به منابع شیعی را در این زمینه به خود نداده اند.
البته داستان حمله مأموران معتضد عباسی به منزل امام(ع) و برخورد آنان با آب فراوان و دیدن فردی که در گوشه ای نشسته و عبادت می کند و سپس هجوم به طرف وی و ناکام شدن آنان از دستگیری وی, در برخی از منابع شیعی آمده است, اما در این نقل, بر فرض صحت سند و دلالت آن: اولاً, از (سرداب) نامی برده نشده است ثانیاً, حمله دیگری که از ناحیه معتضد صورت گرفته خلاف آن چیزی را که اهل سنت می گویند, ثابت می کند زیرا بنابراین نقل, امام(ع) آن محلّ را ترک کرد و از پیش چشم مأموران گریخت و در نتیجه, در سرداب نیست58.
منشأ خرده گیریهای نا آگاهانه برخی به شیعه, در این زمینه, آن است که شیعیان به بخشی از حرم عسکریین در سامرا, یعنی (سرداب) احترام و توجه خاصی دارند و آن را زیارت می کنند. خاطره های امامان خویش را گرامی می دارند و آن مکان را مورد عنایت قرار می دهند. و این نه به خاطر آن استکه امام زمان(ع) در ین جا مسکن گزیده است و زندگی می کند, بلکه از آن جهت که زمانی مرکز عبادت و سکونت چند تن از امامان راستین تشیع بوده است.
وما حب الدیار شقفن قلبی
ولکن حبّ من سکن الدیار
گذشته از این, بر اساس احادیث فراوانی که در منابع شیعی وجود دارد, شیعیان بر این باورند که امام زمان(ع) در میان مردم در رفت و آمد است و در مراسم حج و مانند آن شرکت می جوید و مانند یوسف که برادرانش را می شناخت وآنان وی را نمی شناختند, دوستان خویش را می شناسد و…59 بنابراین, داستان غیبت حضرت مهدی(ع) در سرداب سامرا و زندگی کردن حضرت در آن مکان, بهتان و دروغی بیش نیست و هیچ یک از بزرگان شیعه, چنین باوری نداشته و ندارند.
سومین بخش از زندگی امام زمان را دوران غیبت کبرا تشکیل می دهد. پس از آن که شیعه با مسأله غیبت امام عصر(ع) مأنوس شد و زمینه غیبت دراز مدت فراهم آمد, امام(ع) از نظرها ناپدید شد و دوران فراغ ظاهری شیعیان از امام(ع) آغاز گشت. ابتدای این بخش از زندگی حضرت, با فوت آخرین سفیر از سفرای چهارگانه حضرت شروع شد و پایان آن راکسی جز پروردگار آگاه نیست.
در این قسمت از زندگی حضرت مهدی(ع) نیز, نکاتی است که به آن اشاره می کنیم: از آن جا که تجربه طولانی امامت در پیش روی بود و بیم آن می رفت که حضور عادی امام در میان مردم, به شهادت وی بانجامد و در نتیجه امامت و رهبری, که رمز تحرک و حیات شیعه است, در اهدافش ناکام بماند, این غیبت طولانی آغاز شد, تا امام زمان(ع) به عنوان محور و مصدر اول باقی بماند و روزی به رهبری او, دین حق, جهان گستر و فراگیر گردد. به این علت و علتهای دیگری که در فلسفه غیبت نهفته است60, حجت خدا در پشت پرده غیبت قرار گرفت وخورشید گونه از پس ابرها, نور افشانی خواهد کرد.
پرسشی که از دیر باز در این باره مطرح بوده و ذهنها را به خود مشغول داشته است و در این زمان نیز گاهی رخ می نماید, این است که راز عمر طولانی آن حضرت چیست؟ آیا این امر در راستای قوانین طبیعی عالم است, یا جنبه غیبی و اعجازی دارد؟
آیا امکان دارد از نظر ظاهری, فردی در این عالم, عمری طولانی را سپری کند و شاداب و با طراوت باقی بماند؟ اصولاً چه می شد اگر امام زمان(ع) در ظرف زمانی ظهورش به دنیا می آمد و در همان زمان, سیاست خود را به انجام می رسایند.
برای رسیدن به پاسخ این پرسش, توجه به چند اصل کلی لازم است:
1 . طول عمر, از شاخه های مسأله عمومی تری به نام (حیات) است. حقیقت و ماهیّت حیات, هنوز بر بشر مجهول است و شاید بشر, هیچ گاه هم از این راز سر در نیاورد. بشری که این اندازه ناتوان است و موضوع حیات را درست نمی شناسد و از ویژگیهای آن, آگاهی کامل و همه جانبه ندارد, چگونه می خواهد مسأله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به دیده تردید به آن بنگرد؟
2 . اگر پیری را عارض بر حیات بدانیم و یا آن را قانونی طبیعی بشناسیم که بر بافت واندام موجودات زنده, از درون, عامل نیستی را نهفته دارد و به مرور زمان, موجود زنده را خواه ناخواه, به مرحله فرسودگی و مرگ می رساند, باز معنایش آن نیست که این پدیده, قابل انعطاف پذیری و در نتیجه تأخیر نباشد. بر همین اساس, دانش بشری, گامهای مؤثری درباره درمان پیری برداشته و هنوز هم براین مهم پای می فشرد و رشته های تخصصی برای این مسأله به وجود آورده است.
در اواخر قرن نوزدهم, براثر پیشرفتهای علمی, امید به زندگی طولانی تر رونق بیشتری یافت و شاید در آینده نه چندان دور, این رؤیای شیرین به واقعیت بپیوندد63.
در مجموع, دانش بشری در زمینه عقب انداختن پیری, موفقیتهای چشمگیری به دست آورده و از رابطه تغذیه و پیری تجربه های جدیدی کشف کرده و ارتباط تنگاتنگی بین اسرار تغذیه در مقابله با پیری و فرسودگی ارائه داده است.
در پرتو آنچه اشارت شد,می توان گفت: درباره عمر طولانی مهدی موعود(ع) هیچ گونه شگفتی باقی نمی ماند و امکان علمی و نظری آن, جای تردید ندارد او, با دانش خدادادی, بر اسرار خوراکیها, آگاهی دارد و بعدی ندارد که با استفاده از روشهای طبیعی و علمی, بتواند مدتی دراز در این دنیا بماند و آثار فرسودگی و پیری, در وی پدیدار نگردد.
3 . اصولاً, وجود استثناها در هرامری, ازجمله امور طبیعی این عالم, مسأله ای ست روشن و انکار ناپذیر. گیاهان, درختان, جاندارانی که در دامن طبیعت پرورده می شوند واز سابقه کهن و زیستی طولانی برخوردارند, کم نیستند. چه استبعادی دارد که در عالم انسانی هم, برای نگهداری یک انسان و حجت خدا, به عنوان ذخیره و پشتوانه اجرای عدالت و نفی و طرد ظلم و ظالمان, قائل به استثنا شویم و او را موجودی فراتر از عوامل طبیعی و اسباب و علل ظاهری بدانیم که قوانین طبیعت, دربرابرش انعطاف پذیری دارند واو برآنها تفوق و برتری. این امری است ممکن, گرچه عادی و معمولی نباشد.به گفته علامه طباطبائی:
(نوع زندگی امام غائب را به طریق خرق عادت [می توان پذیرفت]. البته خرق عادت, غیر از محال است و از راه علم, هرگز نمی توان خرق عادت را نفی کرد. زیرا هرگز نمی توان اثبات کرد که اسباب و عواملی که در جهان کار می کنند, تنها همانها هستند که ماآنها رادیده ایم و می شناسیم و دیگر اسبابی که ما از آنها خبر نداریم یا آثار و اعمال آنها را ندیده ایم, یا نفهمیده ایم, وجود ندارد; از این روی, ممکن است در فردی و یا افرادی از بشر, اسباب و عواملی به وجود آید که عمری بسیار طولانی, هزار یا چندین هزار ساله برای ایشان تأمین نماید.)
4 . از دیدگاه تاریخی, معمّرین و دراز عمران فراوانی با نام و نشان بوده اند که هر یک چند برابر افراد معمولی زمان خویش, زیسته اند. روشن ترین و در عین حال, مستند ترین آن, حضرت نوح(ع) است. قرآن تصریح می کند که 950 سال فقط پیامبر بوده است65 و حتماً عمر وی بیش از این بوده است. داستان خضر پیامبر نیز, مصداقی دیگر از این اصل کلی است.
با توجه به این نمونه هاست که می توان برخورداری حجت خدا را از عمری طولانی پذیرفت و دلیل امکان آن را وجود انسانهای دراز عمر در تاریخ دانست که تا هزاران سال گفته شده است.
5. از همه اینها گذشته, اگر از زاویه ایمان به غیب, به این پدیده بنگریم, پاسخ همه اعتراضها و اشکالها داده می شود و نیازی به فلسفه بافی و ارائه شواهد دیگر نیست.
تأثیرگذاری علل و عوامل طبیعی, به دست خداوند است: (لامؤثر فی الوجود إلاّ الله).
و اوست که اگر بخواهد شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد, چگونه از حفاظت وجود نازنین حجت خدا و ذخیره عالم آفرینش ناتوان است.
کریمی که جهان پاینده دارد
تواند حجتی را زنده دارد
به گفته شیخ طوسی: (براساس آیه شریفه: (یمحوالله مایشاء ویثبت وعنده ام الکتاب) هر آنی که مصلحت در تأخیر, تا زمان دیگر باشد, تداوم عمر آن حضرت, ضرورت می یابد و این امر, تاآخرین زمان لازم, ادامه دارد و راز و رمز آن, به دست کسی است که مفاتیح غیب و ام الکتاب در نزداوست.)
پروردگاری که درباره حضرت یونس پیامبر, به هنگامی که در شکم ماهی قرار داشت , می فرماید: (ولولا انه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون : پس اگر نه از تسبیح گویان می بود, تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند. )
می تواند براساس قدرت و مشیت مطلقه اش, مقدمات و عوامل زنده ماندن امام زمان(ع) را در این عالم آماده سازد و او را تا روز معیّن و معلومی نگه دارد. بر اساس این اصل, طول عمر امام عصر(ع), در باور مسلمانان جنبه اعجاز دارد. و قانون معجزه, حاکم بر قوانین طبیعی در این عالم است و نمونه های فراوان دارد:
* دریا برای موسی شکافته می شود
* آتش برابراهیم سردوسلامت می گردد
* در مورد حضرت عیسی, کار بر رومیان مشتبه می گردد و می پندارند که وی را دستگیر کردند که چنان نبوده است
* پیامبر اسلام(ص) از میان حلقه محاصره قریشیان که ساعتها در کمین او بوده اند, بیرون می رود
هر یک از این موارد و نمونه های دیگر, نشانگر تعطیل شدن یکی از قانونهای طبیعی است که به قدرت و لطف خداوند رخ داده است. پاسداری از حجت خدا در مدتی طولانی نیز, از مصادیق همین اصل کلی و باور ایمانی است.
بنابراین طول عمر آن حضرت استبعادی ندارد و با دلایل طبیعی و مادی و غیبی و معنوی قابل پذیرش و اثبات است.
اما این که چرا آن حضرت, در ظرف زمانی ظهور, به دنیا نیامد و ایفای نقش نکرد.
اولاً, در باور ما مسلمانان, بویژه شیعیان, زمین, هیچ گاه خالی از حجت نیست, چه آشکار و چه پنهان74. همواره باید آسیای وجود بر قطب و مدار امام و حجت بچرخد. اگر امام زمان(ع), در آن عصر به دنیا نیامده بود و بعد قدم به دنیا می گذاشت, در این فترت, زمین بی حجت و امام می ماند و این با ادله قاطع و باور ما مسلمانان سازگار نیست.
ثانیاً, شخصی که می خواهد دنیا را متحول سازد و دست به اصلاحی همه جانبه و فراگیر بزند, عدل را بگستراند و ظلم و ستم را در همه اَشکال و انواع آن, بر چیند, تمدّن بشری را که بر اساس زر و زورو تزویر بنا گردیده ویران سازد و تمدنی همه جانبه و براساس ارزشهای الهی و معنوی ایجاد کند, باید دارای عِدّه و عُدّه فراوان باشد, با ابزار مدرن و پیشرفته آشنا باشد, فراز و فرود تمدنها را بشناسد و بالآخره, از علل سقوط و صعود ملتها تجربه بیندوزد, تا بتواند حرکتی اساسی و بنیادی را آغاز و رهبری کند و موانع را از سر راه بشر بردارد.
این امر ممکن نیست مگر از کسی که طلوع و غروب تمدنها را دیده و با کوله باری از تجربه و شناخت به میدان آمده باشد.
بدین سان, امام زمان(ع) در دوران طولانی غیبت, راههای ایجاد جامعه صالح را در مقایسه با دنیای فاسد, پایه گذاری می کند و با آگاهی و اقتدار و در زمانی مناسب به اذن خدا, ظهور می کند و بر همه تاکتیکها ور روشهای دنیای بشری محیط است و راه مقابله با آن را به درستی می شناسد و این مسأله, در دوران طولانی امامت و غیبت, تا ظهور, برای آن حضرت, ممکن می گردد. غیبت و طول عمر, باعث می شود که آن رهبر ذخیره شده, به گونه ای نیکوتر و فراگیرتر رهبری خویش را آغاز کند.
لازمه انقلابی آن چنان بزرگ و عمیق, موقعیت روحی ویژه ای است که رهبر مکتبی از آن باید برخوردار باشد. مقدار توانایی روحی, بستگی دارد به نشیب و فرازها و دگرگونیهایی که آن رهبر به خود دیده است. مهدی(ع), در دل تاریخ فرو رفته و از موقعیت امامت و برتری خویش بر تاریخ پرتو افکنده, با آزمودگی و تجربه ای که در این مدت طولانی کسب کرده است, توانایی دگرگونی اساسی جهان را خواهد داشت و به اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءاللّه.
از مسائلی که درباره زندگی امام زمان(ع), مورد بحث گفت و گوست, مکان و محل سکونت ایشان است. آیا آن حضرت, در مکان خاصّی سکونت دارد, یا نه؟ اگر در مکان ویژه ای است آن مکان کجاست؟ اگر مسکن خاصی ندارد, پس چگونه زندگی می کند و شناخته نمی شود؟ روایات و اخباری که در این زمینه است گوناگون و گاه, مخالف یکدیگرند. پیش از بررسی این احادیث, یادآوری یک نکته ضروری است:
آیا منظور از غیبتِ حضرت حجت(ع), غیبت شخصی است, یا غیبت عنوانی؟ به عبارت دیگر, آیا آن حضرت, به گونه ای زندگی می کند که هیچ گاه بامردم در تماس نیست و امکان ندارد کسی مکان ایشان را پیدا کند؟ یا این که آن حضرت با مردم در حشر و نشر است, با آنان زندگی می کند ومعاشرت دارد, لکن به گونه ناشناس. او, مردم را می شناسد, ولی مردم ایشان را نمی شناسند. در عین حال, مکانی را برای سکونت برگزیده است. بحث از مکان و مسکن آن حضرت, در هر دو فرض قابل بررسی است. روایاتی که در این زمینه وجود دارد چند دسته اند:
1 . برخی از آنها محل خاصی را تعیین نمی کند و جایگاه حضرت را در بیابانها و کوهها معرفی می کند. از آن جمله حضرت مهدی(ع), به پسر مهزیار می فرماید: (یابن المازیار ابی ابو محمد عهد الی… وامرنی ان لا أسکن من الجبال الاوعرها ومن البلاد الا عفرها و… : فرزند مهزیار! پدرم امام حسن(ع), از من پیمان گرفت… و فرمان داد که برای سکونت کوههای سخت و سرزمینهای خشک و دور دست را برگزینم. )
این بخش از روایات, گویای آن است که حضرت از حوزه دسترسی مردم به دور است و به سختی و دشواری زندگی می کند وکسی از محلّ سکونت وی آگاه نیست. این که درکدام منطقه و کدام سرزمین است, مشخّص نیست.
2 . دسته دوّم روایاتی است که منطقه خاصی را به عنوان محل سکونت آن حضرت, نام می برند و محدوده آن را نیز تعیین می کنند.
* مدینه و پیرامون آن: ابی بصیر می گوید از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود: (لابد لصاحب هذا الأمر من عزلة ولا بد فی عزلته من قوة وما بثلاثین من وحشة, ونعم المنزل طیّبةً : صاحب الزمان(ع) را عزلت و غیبتی است که در آن, غیبت, نیرومند است به سی نفری که با حضرت هستند و وحشت و تنهایی را از وی دور می کنند.[و به قوت وی می افزایند] وخوب جایگاهی است [مدینه] طیبه. )
از ظاهر روایت استفاده می شود که حضرت در مدینه منوره, منزل دارد و افرادی هم همواره با ایشان هستند, به صورت ناشناس. البته این مسأله با غیبت عنوانی سازگارتر است, تا غیبت شخصی. امام(ع) مانند سایر مردم زندگی می کند, لکن کسی او را نمی شناسد و افراد خاصی بااو در ارتباط هستند. ولی جمله: (سی نفر با حضرت هستند) با فلسفه غیبت ناسازگار است; چه این که از این چند نفر, اگر کوچک ترین سخنی در رابطه با مکان ومنزل حضرت شنیده شود, به تدریج, آن راز معلوم می گردد و فلسفه