سلام،یک چیزی خیلی وقته ذهنم رو درگیر کرده و تمام اعتقاداتی که از بچگی هممون شنیدیم ر و می شنویم رو زیر سوال برده اون هم اینه که ما انسان به لحاظ معنوی باید رشد پیدا کنیم ولی ته این رشد یعنی جایی که دیگه بیشتر از اون نشه رشدی کرد یا بالاترین حد ممکنی که یه انسان می توته داشته باشه چیه نعوذ بالله یه اصطلاحی هست که می گن((به خدا رسیدن)) یا ((الی الله)) یعنی چی مثلا داستان حلاج که گفته می شه اناالحق می گفت یا بایزید بسطامی که توی اینترنت توی سایت((پایگاه جامع فرق،ادیان و مذاهب))دیدم که عطار در کتاب خودش نوشته که بایزید گفته(( انی انا الله لا اله الا انا فاعبدونی)) خیلی اوایل کلا به چیزهای شبیه این اعتقاد نداشتم یه شعر از امام خمینی دیدم که می گفت((فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم))توی سایت(شهریار عشق بلوگفا) یه شعر از مولوی دیدم که می گفت
((شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم))
بالای طبقه هفتم بهشت طبقه هشتمه که جایگاه خداونده یا مثلا داستان کتاب منطق الطیر که هفتاد و دو تا مرغ راه می افتن به سوی کوه قاف و در نهایت فقط سی تا به مقصد می رسن و به سیمرغ تبدیل می شن و می فهمن که اون پادشاهی که دنبالش بودن در درون خودشون بود.
یا مثلا بحث از کثرت به وحدت و اسفار چهارگانه ملاصدرا همه و همه اینها خیلی ذهن رو درگیر مس کنه یا یه حدیثی از امام صادق می می فرمودن((عبودیت گوهری هست که کنه اون ربوبیته)) که این حدیث رو از سایت((پرسمان دانشگاهیان)) به آدرس((https://www.porseman.com/)) دیدم.توی سایت((پایگاه جامع ادیان،فرق و مذاهب))به ادرس ((https://www.adyannet.com/fa/news/۳۵۶۵۵)) دیدم که شهید مطهری گفتن:((«در این مکتب، انسان کامل، اخر عین خدا میشود، اصلا انسان کامل حقیقی، خود خداست.)) یا یه دیثی از امام علی(ع) هست:(( إنَّ للّه ِِ تَعالى شَرابا لِأَولِيائِهِ ، إذا شَرِبوا سَكِروا ، وإذا سَكِروا طَرِبوا ، وإذا طَرِبوا طابوا ، وإذا طابوا ذابوا ، وإذا ذابوا خَلَصوا ، وإذا خَلَصوا طَلَبوا ، وإذا طَلَبوا وَجَدوا ، وإذا وَجَدوا وَصَلوا ، وإذا وَصَلُوا اتَّصَلوا ، وإذَا اتَّصَلوا لا فَرقَ بَينَهُم وبَينَ حَبيبِهِم)). حديث
امام على عليه السلام : خداوند متعال را براى دوستانش شرابى است كه هرگاه بنوشند، مست شوند و چون مست شوند ، به طرب در آيند و چون به طرب در آيند ، شيرين گردند و چون شيرين گردند ، ذوب شوند و چون ذوب شوند ، خالص شوند و چون خالص شوند ، بجويند و چون بجويند ، بيابند و چون بيابند ، برسند و چون برسند ، بپيوندند و چون بپيوندند ، ميانشان و ميان محبوبشان تفاوتى بر جاى نمانَد .
این رو توی سایت ((https://www.hadithlib.com/hadithtxts/view/1100954)) دیدم. اول حدیث می فرمایند خداوند متعال را برای دوستانش شرابی است و آخرش می فرمایند میانشان و میان محبوبشان تفاوتی بر جای نماند.
یا حدیث قدسی:((حديث قدسي"من طلبني وجدني، و من وجدني عرفني، و من عرفني أحبّني، و من أحبّني عشقني، و من عشقني عشقته، و من عشقته قتلته، و من قتلته فعليّ ديته، و من عليّ ديته فأنا ديته.")) که این رو از سایت ((مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی)) یعنی((https://pasokhgoo.ir/node/96190 )) دیدم که خداوند می فرمایند و هرکس را عاشق بشوم او را می کشم و چون او را کشتم خون بهای او بر من است و خودم خون بهای او می شوم.
یا آیه ۲۶ سوره عنکبوت که توی داشنامه آزاد اسلامی هست((فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ ۘ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ... )) که حضرت لوط می گن ((قطعا من مهاجر به سوی پروردگارم هستم))
یا آیه ۱۵۶ سوره بقره که توی ویکی پدیا و دانشنامه آزاد اسلامی هست (( ... إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ... )) که یعنی((ما برای خدا هستیم و به سوی او برمی گردیم))
بنابراین می شه گفت طبق آیه ۷۲ سوره ص که توی داشنامه آزاد اسلامی ((فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ)) اگر روحی که خداوند در انسان دمیده از بند تعلقات رها بشه و به روح مجرد تبدیل بشه می شه گفت اون روح مجرد همون خداست؟ و اینکه آیا انسان کامل همان خداست؟ و اینکه یک انسان مومن نعوذ بالله در نهایت به خدایی می رسد؟
میدانم خداوند از کارهایی که در آینده انجام می دهم با خبر است و همچنین او من را خلق کرده است پس مثل این است که قبلا آن کار ها برنامه ریزی شده است و در این صورت هر کاری که انجام می دهم به نوع خلق خداوند مربوط است پس من اختیاری در کار هایم ندارم و را هایی را که انتخاب میکنم از پیش تعیین شده هستند پس چگونه انسان دارای اختیا می باشد
بسیاری از اهل سنت و جریان وهابیت معتقدند توسل به غیر خدا اساساً درست نیست؛ زیرا ما از آیات قرآن به دست می آوریم توسل و درخواست نیاز فقط باید از ذات خدا باشد. در این خصوص چه پاسخی وچود دارد ؟