تقيّه در كتاب و سنّت

دوّمين مسأله اى كه پيوسته «بهانه جويان» و «مخالفان متعصّب ما» بر پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) خرده مى گيرند ، مسأله «تقيّه» است; مى گويند چرا شما تقيّه مى كنيد ؟ آيا تقيّه نوعى نفاق نيست ؟ !
بازدید : 35
زمان تقریبی مطالعه : 16 دقیقه

فصل دوم : تقيّه در كتاب و سنّت

مقدمه

دوّمين مسأله اى كه پيوسته «بهانه جويان» و «مخالفان متعصّب ما» بر پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) خرده مى گيرند ، مسأله «تقيّه» است; مى گويند چرا شما تقيّه مى كنيد ؟ آيا تقيّه نوعى نفاق نيست ؟ !

آنها اين مسأله را به قدرى بزرگ مى كنند كه گويى تقيّه كار حرام يا گناه كبيره يا بالاتر از آن است .

غافل از اين كه قرآن با صراحت در آيات متعدّد ، تقيّه را با

شرايط خاص مجاز شمرده ، و روايات وارده در منابع خودِ آنها نيز اين معنا را تأييد مى كند ، و از آن فراتر ، تقيّه (با شرايطش) فرمان صريح عقل است ، و بسيارى از آنها نيز در زندگى شخصى خود آن را تجربه كرده و به آن عمل مى كنند .

براى توضيح اين سخن توجّه به چند نكته لازم است :

1_ تقيّه چيست ؟

تقيّه آن است كه انسان ، عقيده دينى خود را در برابر مخالفان متعصّب و سرسخت كه ممكن است خطرى براى او بيافرينند ، كتمان كند .

به عنوان مثال مسلمان موحّدى در چنگال گروهى بت پرست لجوج ، گرفتار شده كه اگر اظهار توحيد و اسلام كند ، خون او را مى ريزند يا صدمه مهمّ جانى ، مالى و عِرضى به او مى رسانند ، او عقيده باطنى خود را مكتوم مى دارد تا از گزند آنها در امان بماند .

يا يك مسلمان شيعى در بيابانى گرفتار يك فرد وهّابى تندرو مى شود كه ريختن خون مسلمان شيعه را مباح مى داند ، در اين حالت براى حفظ جان و مال و ناموس خود ، عقيده خود را از او مكتوم مى دارد .

هر عاقلى تصديق مى كند كه اين كار كاملا منطقى است و عقل بر آن حاكم است ، چرا كه نبايد جان خود را فداى تعصّب متعصّبان كرد .

2_ فرق تقيّه با نفاق

نفاق درست نقطه مقابل تقيّه است ، منافق كسى است كه در باطن به مبانى اسلام اعتقاد ندارد يا در آن ترديد دارد و متزلزل است ، ولى در ميان مسلمين اظهار اسلام مى كند .

تقيّه اى كه ما مى گوييم اين است كه در باطن اعتقاد صحيح اسلامى دارد ، منتها تابع نظر بعضى از تندروان وهّابى كه همه مسلمين را جز خودشان ، كافر مى دانند و براى آنها خط و نشان مى كشند و تهديد مى كنند ، نيست; هرگاه فرد با ايمانى عقيده خود را براى حفظ جان و مال و ناموس خود

، از اين گروه متعصّب كتمان كند ، تقيّه است و عكس آن نفاق .

3_ تقيّه در ترازوى عقل

تقيّه در واقع يك سپر دفاعى است و به همين جهت در روايات ما به عنوان «تُرس المُؤمن» يعنى «سپر افراد با ايمان» معرّفى شده است .

هيچ عقلى اجازه نمى دهد كه انسان عقيده باطنى خود را در برابر افراد خطرناك و غيرمنطقى اظهار كند و جان يا مال يا ناموس خود را به خطر بيندازد ، چرا كه هدر دادن نيروها و امكانات بدون فايده عاقلانه نيست .

«تقيّه» شبيه روشى است كه همه سربازان در ميدان جنگ به كار مى گيرند ، خود را در لابه لاى درختان ، تونل ها ، خاكريزها مخفى مى كنند ، لباس خود را به رنگ شاخه هاى درختان انتخاب مى نمايند ، تا بى جهت خون خود را هدر ندهند .

تمام عقلاى دنيا براى حفظ جان خود در برابر دشمنان سرسخت ، از روش تقيّه استفاده مى كنند ، و هرگز كسى را بر استفاده كردن از اين روش ، سرزنش نخواهند كرد . در تمام دنيا نمى توانيد كسى را پيدا كنيد كه تقيّه را با شرايطش نپذيرفته باشد .

4_ تقيّه در كتاب الله

قرآن مجيد در آيات متعدّدى تقيّه را در برابر كفّار و مخالفان مجاز شمرده است ، به عنوان نمونه :

الف) در داستان مؤمن آل فرعون مى خوانيم :

«(وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلا أَنْ يَقُولَ رَبِّى اللهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ . . . ); مرد با ايمانى از آل فرعون كه ايمان خود را (نسبت به آيين موسى) كتمان مى كرد گفت : آيا شما مى خواهيد كسى را كه مى گويد پروردگار من خداست ،

به قتل برسانيد در حالى كه معجزات و دلايل روشنى با خود دارد» . (1)

و در ادامه مى گويد : «او را به حال خود رها كنيد ، اگر دروغ مى گويد آثار دروغ دامان او را مى گيرد ، و اگر راست بگويد ممكن است بعضى از عذاب هاى الهى را كه او نسبت به آن هشدار مى دهد ، دامان شما را بگيرد» .

به اين ترتيب مؤمن آل فرعون در عين تقيّه و «كتمان ايمان خود» نصايح لازم را به آن گروه متعصّب لجوج كه تصميم گرفته بودند خون پيامبر الهى موسى را بريزند ، مى كند .

ب) در يك دستور صريح ديگر قرآنى مى خوانيم : «(لاَ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللهِ فِى شَىْء إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً . . . ); مؤمنان نبايد كفّار را دوست خود انتخاب كنند ، هر كس چنين كند از خداوند ، بيگانه است ، مگر اين كه بخواهيد از آنها تقيّه كنيد» . (2)

اين آيه دوستى با دشمنان حق را به كلّى ممنوع كرده ، جز در مواردى كه ترك دوستى ، سبب اذيّت و آزار مسلمانى شود و به عنوان يك سپر دفاعى از دوستى با آنها به طور تقيّه استفاده شود .

ج) داستان عمّارياسر و پدر و مادرش را تمام مفسّران نقل كرده اند كه هر سه گرفتار چنگال مشركان عرب شدند و آنها را وادار به برائت از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كردند ، پدر و مادر عمّار خوددارى كرده و شهيد شدند ، ولى عمّار از روى تقيّه

مطابق ميل آنها سخن گفت و سپس گريه كنان به خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد .

در اين هنگام آيه شريفه «(مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَوَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِْيمَانِ . . . ); كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند . . . عذاب سختى دارند ، مگر آنها كه تحت فشار واقع شده اند . . . » . (3)

پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پدر و مادر عمّار را جزء شهدا شمرد و اشك از چشمان عمّار سترد و فرمود : چيزى بر تو نيست ، اگر باز تو را مجبور كردند تو نيز همان كلمات را تكرار كن !

اتّفاق نظر همه مفسّران اسلام در مورد نزول آيه فوق درباره عمّار و پدر و مادرش و سخنانى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بعد از آن فرمود ، نشان مى دهد

كه مسأله تقيّه مورد قبول همه است . راستى شگفت انگيز است كه با اين سندهاى محكم قرآنى و كلمات مفسّران اهل سنّت ، باز هم بر شيعه به خاطر قبول تقيّه خرده گيرى مى كنند ؟

آرى نه عمّار منافق بود و نه مؤمن آل فرعون ، بلكه از دستور الهى تقيّه بهره گرفتند .

پي نوشتها

1 . سوره غافر ، آيه 28 .

2 . سوره آل عمران ، آيه 28 .

3 . سوره نحل ، آيه 106 .

5_ تقيّه در روايات اسلامى

در روايات اسلامى نيز تقيّه بازتاب وسيعى دارد به عنوان نمونه :

مسند أبى شيبة از مسانيد معروف اهل سنّت است . او در داستان «مسيلمه كذّاب» نقل مى كند كه مسيلمه كذّاب دو نفر

از ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را در منطقه نفوذ خود دستگير كرد . از هر دو سؤال كرد ، آيا شهادت مى دهيد كه من فرستاده خدا هستم ؟ ! يكى شهادت داد و نجات يافت و دوّمى شهادت نداد و گردنش را زدند .

هنگامى كه خبر به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد ، فرمود : آن كه كشته شد بر طريق صدق و راستى قدم برداشت و دوّمى رخصت الهى را پذيرا شد و گناهى بر او نيست . (1)

در احاديث ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) به خصوص امامانى كه در عصر قدرت بنى اميّه و بنى عبّاس مى زيستند و دوستان على(عليه السلام) را هر كجا مى يافتند به قتل مى رساندند ، دستور تقيّه فراوان ديده مى شود ، زيرا مأمور بودند براى حفظ جان خويش از شرّ آن جانيان آدمكش و بى رحم ، از سپر تقيّه بهره جويند .

1 . مسند ابى شيبه ، جلد 12 ، صفحه 358 .

6_ آيا تقيّه فقط در برابر كفّار است ؟

بعضى از مخالفان ما هنگامى كه خود را در برابر آيات صريح و روايات بالا مى بينند ، چاره اى جز پذيرش مسأله مشروعيّت تقيّه در اسلام نمى بينند ، ولى مى گويند تقيّه تنها در برابر «كفّار» است و در برابر مسلمين تقيّه مشروع نيست .

حال آن كه عدم تفاوت در ميان اين دو _ با توجّه به دلايل فوق _ بسيار روشن است ، زيرا :

1_ اگر مفهوم تقيّه حفظ جان و مال و عِرض در برابر متعصّبان وافراد خطرناك است _ كه هست _ چه تفاوتى ميان مسلمان ناآگاه و

متعصّب و كافر وجود دارد ؟ اگر عقل و خرد حاكم به حفظ اين امور و هدر ندادن بيهوده آنهاست ، چه تفاوتى بين اين دو مورد وجود دارد ؟

ما كسانى را سراغ داريم كه بر اثر شدّت ناآگاهى و تبليغات سوء مى گويند : ريختن خون شيعه مايه تقرّب به خداست ، آيا اگر شيعه مخلص از پيروان اميرمؤمنان على(عليه السلام) و اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ميان چنين گروهى گرفتار شد و از او پرسيدند مذهب تو چيست ؟ با صراحت بگويد : شيعه ام ، و گلوى خود را به تيغ جهل وجنايت بسپارد ؟ !

هيچ عاقل و خردمندى چنين حكم مى كند ؟ !

به تعبير ديگر اگر همان كارى را كه مشركان عرب ، در برابر عمّار ياسر ، يا پيروان مسيلمه كذّاب در برابر دو نفر از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) انجام دادند ، حاكمان بنى اميّه و خلفاى بنى عبّاس و مانند آنها از مسلمانان ناآگاه نسبت به شيعيان على(عليه السلام) انجام دادند ، بايد حكم به حرمت تقيّه كنيم هر چند سبب نابودى صدها يا هزاران نفر پيروان مخلص اهل بيت(عليهم السلام) شود ، به سبب اين كه اين حاكمان به ظاهر مسلمانند ؟ !

اگر امامان اهل بيت(عليهم السلام) با تأكيد فراوان روى مسأله تقيّه تأكيد نكرده بودند ، تا آن جا كه فرمودند : «تِسْعَةُ أعْشَارِ الدِّينِ التَّقِيَّةُ; نه دهم دين تقيه است»(1) ، شايد عدد كشتگان شيعه در عصر بنى اميّه و بنى عبّاس به صدها هزار يا ميليون ها نفر مى رسيد ، يعنى دهها برابر كشتارهاى بيرحمانه

و وحشيانه اى كه داشتند انجام مى دادند .

آيا كمترين ترديدى در مشروعيّت تقيّه در چنين شرايطى مى توان داشت ؟

ما فراموش نمى كنيم كه اهل سنّت هم سالها به خاطر اختلافات مذهبى ، از جمله بر سر مسأله حادث يا قديم بودن قرآن ، اختلافات شديدى داشتند و خون هاى زيادى در اين راه ريخته شد ! (همان نزاعى كه امروز از نظر محقّقان يك نزاع كاملا بيهوده و بى معناست) .

آيا گروهى كه خود را بر حق مى دانستند ، اگر در چنگال مخالفان گرفتار مى شدند و از عقيده آنها سؤال مى شد ، بايد با صراحت مى گفتند ما فلان عقيده را داريم ، هرچند خون آنها را بريزند ، بى آن كه كمترين فايده و تأثيرى براى ريخته شدن خون آنها باشد ؟ !

2_ فخر رازى در تفسير آيه شريفه (إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً)(2)مى گويد : ظاهر آيه دلالت دارد بر اين كه تقيّه در برابر كفّار غالب مباح است ، «إلاّ أنّ مذهب الشافعى _ رض _ أنّ الحالة بين المسلمين إذا شاكلت الحالة بين المسلمين و المشركين حلّت التقيّة محاماة على النفس; مذهب شافعى اين است كه اگر وضع مسلمانان با يكديگر همانند وضع مسلمين و كفّار شود ، تقيّه براى حفظ نفس ، حلال است» .

سپس به بيان دليل جواز تقيّه براى حفظ مال مى پردازد و به حديث نبوى «حُرْمَة مَالِ الْمُسْلِمِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ; احترام مال مسلمان مانند احترام خون اوست» و حديث «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ; كسى كه براى حفظ اموالش كشته شود شهيد است»(3) استدلال مى

كند .

در تفسير نيشابورى كه در حاشيه تفسير طبرى آمده نيز مى خوانيم : قال الامام الشافعى : «تجوز التقية بين المسلمين كما تجوز بين الكافرين محاماة عن النفس; تقيّه به خاطر حفظ جان ها در ميان مسلمانان جايز است ، همان گونه كه در ميان كفّار و مسلمين جايز است» . (4)

3_ جالب اين است كه در دوران خلافت بنى عبّاس جمعى از محدّثان اهل سنّت به سبب اعتقاد به «قديم بودن قرآن» تحت فشار حاكمان بنى عبّاس قرار گرفتند و آنها از باب تقيّه اعتراف به حادث بودن قرآن كردند و نجات يافتند .

«ابن سعد» مورّخ معروف ، در كتاب طبقات و «طبرى» مورّخ معروف ديگر ، در كتاب تاريخ خود به دو نامه اشاره مى كنند كه از سوى «مأمون» در اين رابطه به رييس شرطه بغداد «اسحاق بن ابراهيم» ارسال شد .

در مورد نامه اوّل ابن سعد مى نويسد ، مأمون به رييس شرطه نوشت ، هفت نفر از محدّثين معروف (محمّد بن سعد كاتب واقدى _ ابومسلم _ يحيى بن معين _ زهير بن حرب _ اسماعيل بن داود _ اسماعيل بن ابى مسعود و احمد بن الدورقى) را تحت الحفظ ، نزد من بفرست . هنگامى كه نزد مأمون آمدند از آنها به عنوان آزمايش سؤال كرد ، اعتقاد شما درباره قرآن چيست ؟ همگى جواب دادند قرآن مخلوق است (با اين كه رأى مشهور ميان محدّثين عكس اين معنا يعنى قديم بودن قرآن بود و آنها نيز به آن معتقد بودند) . (5)

آرى آنها از ترس مجازات هاى سنگين مأمون تقيّه كردند و اعتراف به

مخلوق بودن قرآن نمودند و رهايى يافتند .

به دنبال نامه دوّم مأمون كه طبرى آن را نقل كرده و مخاطب در آن نيز رئيس شرطه بغداد است ، چنين مى خوانيم : هنگامى كه نامه مأمون به او رسيد ، جمعى از محدّثان را كه شايد عدد آنها به 26 نفر مى رسيد ، احضار كرد و نامه مأمون را بر آنها خواند ، سپس يك يك را صدا زد تا عقيده خود را درباره قرآن اظهار كنند ، همه آنها به استثناى چهار نفر اعتراف كردند كه قرآن مخلوق است (و با تقيّه رهايى يافتند) .

آن چهارنفر كه اعتراف نكردند : احمد بن حنبل ، سجادة ، القواريرى ، و محمّد بن نوح بودند . رييس شرطه دستور داد آنها را به زنجير بكشند و زندانى كنند ، فردا همه آنها را فراخواند ، همان سخن قبلى درباره قرآن را بر آنها تكرار كرد ، سجادة اعتراف كرد كه قرآن مخلوق است و آزاد شد و بقيّه اصرار بر مخالفت كردند و آنها را به زندان بازگرداند .

روز بعد آن سه نفر را فراخواند و «القواريرى» از گفته خود بازگشت و آزاد شد ، ولى احمد بن حنبل و محمّد بن نوح همچنان بر گفتار خود اصرار ورزيدند ، و رييس شرطه آنها را به شهر «طرطوس»(6) تبعيد كرد .

هنگامى كه بعضى از افراد به گروهى كه تقيّه كردند اعتراض نمودند ، آنها به عمل عمّار ياسر در برابر كفّار استناد جستند . (7)

اينها همه به وضوح نشان مى دهد ، در صورتى كه انسان تحت فشار شديد قرار گيرد

و تنها راه نجات از چنگال ستمگران تقيّه باشد ، مى تواند راه تقيّه را در پيش گيرد ، خواه در مقابل كافر باشد يا در برابر مسلمان (دقّت كنيد) .

پي نوشتها

1 . بحارالانوار ، جلد 109 ، صفحه 254 .

2 . سوره آل عمران ، آيه 28 .

3 . تفسير كبير فخر رازى ، جلد 8 ، صفحه 13 .

4 . تفسير نيشابورى (در حاشيه تفسير الطبرى) ، جلد 3 ، صفحه 118 .

5 . طبقات ابن سعد ، جلد 7 ، صفحه 167 ، چاپ بيروت .

6 . شهرى در شام در كنار دريا (معجم البلدان ، جلد 4 ، صفحه 30) .

7 . تاريخ طبرى ، جلد 7 ، صفحه 197 .

7_ تقيّه حرام

در بعضى از موارد تقيّه حرام است ، و آن زمانى است كه اگر فرد يا گروهى راه تقيّه را پيش گيرند و عقيده مذهبى خود را پنهان دارند ، اصل اسلام به خطر افتد يا ضربه شديدى بر كيان مسلمين وارد گردد ، در اين گونه موارد بايد عقيده واقعى خود را ظاهر كنند ، هر چند خطر يا ضررى براى آنها داشته باشد .

و آنها كه گمان مى كنند اينها از قبيل به هلاكت افكندن خويش (إلقاء النفس إلى التهلكة) است كه قرآن با صراحت از آن نهى كرده و فرموده (وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ)(1) سخت در اشتباهند ، زيرا لازمه آن اين است كه حضور در ميدان جهاد نيز حرام باشد ، در حالى كه هيچ عاقلى چنين سخنى نمى گويد ، و از اين جا روشن

مى شود كه قيام امام حسين بن على بن ابى طالب(عليهم السلام) در برابر يزيد ، يك وظيفه قطعى دينى بوده ، و امام حاضر نشد _ حتّى به عنوان تقيّه _ با يزيديان و بنى اميّه غاصب خلافت اسلامى كنار بيايد ، زيرا مى دانست ضربه شديدى به كيان اسلام خواهد خورد و قيام و شهادت او مايه بيدارى مسلمين و نجات اسلام از چنگال تفاله هاى جاهليّت است .

1 . سوره بقره ، آيه 195 .

8_ تقيّه مدارايى

اين نوع ديگرى از تقيّه است كه صاحبان يك مذهب براى حفظ وحدت صفوف مسلمين در كارهايى كه لطمه اى به اساس دين و مذهب نمى زند ، با ساير فرق مسلمين هماهنگى كنند .

مثلا پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) عقيده دارند بر فرش نمى توان سجده كرد و حتماً بايد بر سنگ يا ساير اجزاى زمين و مانند آن سجده نمود ، و حديث معروف پيامبر(صلى الله عليه وآله) «جُعِلَتْ لِىَ الاْرْضُ مَسْجِداً وَطَهُوراً; زمين براى من محلّ سجده و وسيله تيمّم قرار داده شده است»(1) را دليل بر آن مى دانند .

حال اگر بخواهند براى حفظ وحدت در صفوف ساير مسلمين در مساجد آنها ، يا در مسجد الحرام و مسجد النبى(صلى الله عليه وآله)نماز بخوانند ، ناگزير بر همان فرش ها _ مانند ديگران _ سجده مى كنند .

اين كار جايز و چنين نمازى به عقيده ما صحيح است و اين را تقيّه مدارايى مى گويند ، زيرا مسأله ترس از جان و مال در آن مطرح نيست ، بلكه مسأله مدارا كردن با ساير فرق اسلام در آن

مطرح است .

بحث تقيّه را با سخنى از يكى از بزرگان پايان مى دهيم :

يكى از بزرگان شيعه با يكى از شيوخ الازهر در مصر ملاقاتى داشت ، او به عنوان سرزنش به اين عالم شيعى مى گويد : شنيده ايم شما تقيّه مى كنيد ؟ !

عالم شيعى در پاسخ گفت : «لعن الله من حملنا على التقيّة; از رحمت خدا دور باد آن كس كه ما را مجبور به تقيّه كرد»

پي نوشتها

1 . صحيح بخارى ، جلد 1 ، صفحه 91 و سنن بيهقى ، جلد 2 ، صفحه 433 (در كتب بسيار ديگرى نيز اين حديث نقل شده است) .

ارسال پرسش مذهبی

چنانچه پرسش مد نظر شما در سایت وجود ندارد آن را از طریق این فرم ارسال کنید. بعد از بررسی پاسخ پرسش در سایت قرار خواهد گرفت.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی