هنگامى كه پيروان اهل بيت(عليهم السلام) به زيارت خانه خدا مشرّف مى شوند و براى حفظ وحدت ، طبق دستورى كه ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) به آنها داده اند ، در نماز جماعت برادران اهل سنّت شركت مى كنند و به فضيلت نماز
در مسجدالحرام و مسجدالنبى(صلى الله عليه وآله) نائل مى شوند ، نخستين چيزى كه توجّه آنها را به خود جلب مى كند اين است كه مى بينند ائمّه محترم جماعت آنها يا «بسم الله الرحمن الرحيم» در آغاز سوره حمد مطلقاً نمى گويند يا آهسته و مخفى مى گويند حتّى در نمازهاى جهريّه مانند مغرب و عشا .
اين در حالى است كه مشاهده مى كنند درتمام قرآن هاى موجود كه غالباً در مكّه چاپ شده است ، سوره حمد هفت آيه دارد كه يكى از آنها بسم الله است و اين سبب تعجّب همه مى شود كه چرا بسم الله مهمترين آيه قرآن به چنين سرنوشتى گرفتار شده است .
ولى هنگامى كه از ما سؤال مى كنند و داستان اختلاف روايات و مذاهب اهل سنّت را در بسم الله براى آنها نقل مى كنيم ، تعجّب آنها افزون مى شود . لازم است در اين جا نخست به فتاواى موجود در اين مسأله و سپس به روايات مختلفى كه در اين بحث وارد شده است ، مراجعه كنيم .
به طور كلى فقهاى اهل سنّت سه گروه شده اند :
1_ گروهى مى گويند بسم الله در آغاز سوره حمد بايد خوانده شود . در نمازهاى جهريّه به صورت جهر و در نمازهاى اخفائيه به صورت آهسته ، اينها امام شافعى و اتباع او هستند .
2_ كسانى كه مى گويند خوانده شود ولى مطلقاً آهسته بخوانند و آنها حنابله (پيروان احمد حنبل) هستند .
3_ گروه ديگرى خواندن بسم الله را مطلقاً ممنوع مى دانند و آنها پيروان امام مالك هستند .
قول پيروان ابوحنفيه نيز نزديك به مالك است .
عبارت ابن قدامه فقيه مشهور اهل سنّت در كتاب مغنى چنين است :
«إنّ قراءة بسم الله الرحمن الرحيم مشروعة فى أوّل الفاتحة و أوّل كلّ سورة فى قول أكثر أهل العلم و قال مالك و الأوزاعى لا يقرؤها فى أوّل الفاتحة . . . و لا تختلف الرواية عن أحمد أنّ الجهر بها غير مسنون . . .
و يروى عن عطاء و طاووس و مجاهد و سعيد بن جبير الجهر بها و هو مذهب الشافعى . . . ; قرائت بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز سوره حمد و در آغاز هر سوره اى نزد اكثر اهل علم مشروع است ولى مالك و اوزاعى (از فقهاى اهل سنّت) گفته اند در آغاز سوره حمد خوانده نشود ، و (در مورد جهر به بسم الله) رواياتى كه از احمد حنبل نقل شده همه مى گويد ، جهر به بسم الله مستحب نيست . . . و از عطا و طاووس و مجاهد و سعيد بن جبير روايت شده كه جهر به بسم الله شود و مذهب شافعى نيز همين است» . (1)
در اين عبارت هر سه قول از آنان نقل شده است .
و در تفسير «المنير» از وهبه زحيلى چنين آمده است :
«قال المالكيّة و الحنفيّة ليست البسملة بآية من الفاتحة و لا غيرها إلاّ من سورة النمل . . .
إلاّ أنّ الحنفيّة قالوا يقرء المنفرد بسم الله الرحمن الرحيم مع الفاتحة فى كلّ ركعة سرّاً . . .
و قال الشافعيّة و الحنابلة البسملة آية من الفاتحة يجب قرائتها فى الصلوة
إلاّ أنّ الحنابلة قالوا كالحنفيّة يقرؤ بها سرّاً و لا يجهر بها و قال الشافعيّة : يسرّ بها فى الصلاة السريّة و يجهر بها فى الصلاة الجهريّة;
پيروان مالك و ابوحنفيه مى گويند كه بسم الله جزء آيات سوره حمد و ساير سوره هاى قرآن نيست ، تنها آيه اى است در (داخل) سوره نمل . . . ولى پيروان ابوحنفيه مى گويند : كسى كه فرادى نماز مى خواند بسم الله الرحمن الرحيم را در هر ركعت آهسته با سوره حمد مى خواند . . . ولى پيروان شافعى و احمد حنبل مى گويند : بسم الله آيه اى از سوره فاتحه است كه واجب است در نماز خوانده شود ، با اين تفاوت كه حنبلى ها همچون حنفى ها مى گويند آهسته خوانده شود و جهر در آن جايز نيست ، ولى شافعى ها مى گويند در نمازهاى اخفايى آهسته مى خواند (نماز ظهر و عصر) و درنمازهاى جهرى (مغرب و عشا و صبح) بلند مى خواند» . (2)
بنابراين قول شافعى ها از همه اقوال به قول فقهاى شيعه نزديك تر است ، جز اين كه اصحاب ما در همه نمازها جهر به بسم الله را مستحب مى دانند و خواندن بسم الله را در سوره حمد به اتّفاق واجب مى شمرند و در ساير سوره ها مشهور و معروف جزئيّت است .
به راستى يك محقّق بى نظر در حيرت فرو مى رود ، چرا كه مى بيند پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) 23 سال تمام ، اكثر نمازهاى خود را به جماعت در حضور همه خوانده است و همه نماز حضرت را
با گوش خود شنيده اند ، امّا با گذشت يك مدّت كوتاه اين اختلاف وحشتناك پيدا شده ، بعضى مى گويند خواندن بسم الله ممنوع است ، بعضى مى گويند واجب است ، گروهى مى گويند بايد آهسته خوانده شود ، گروه ديگرى مى گويند در نمازهاى جهريّه بايد بلند خوانده شود ! !
آيا اين اختلاف عجيب و باورنكردنى نشان نمى دهد كه مسأله عادى نيست و دست يك گروه سياسى ، در پشت اين برنامه كار مى كرده كه احاديث ضدّ و نقيضى را جعل كرده اند و به آن حضرت نسبت داده اند (اين سخن سربسته بماند تا آن را شرح دهيم) .
بخارى در صحيح خود حديثى آورده كه مى تواند پرده از روى رازهايى بردارد ، مى گويد : مُطَرِّف از «عمران بن حصين» نقل مى كند كه هنگامى كه با على(عليه السلام) در بصره نماز خواند ، گفت : «ذكّرنا هذا الرجل صلاةً كنّا نصلّيها مع رسول الله(صلى الله عليه وآله); اين مرد نمازى را كه ما با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانديم ، به ياد ما آورد ! » . (3)
آرى معلوم مى شود همه چيز ، حتى نماز را تغيير دادند !
«شافعى» در كتاب معروف «الامّ» از «وهب بن كيسان» نقل مى كند : «كلّ سنن رسول الله(صلى الله عليه وآله) قد غيّرت حتى الصلاة; تمام سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را تغيير دادند حتى نماز را ! » . (4)
1 . المغنى ابن قدامه ، جلد 1 ، ص 521 .
2 . تفسير المنير ، جلد 1 ، صفحه 46 .
3
. صحيح بخارى ، جلد 1 ، صفحه 190 .
4 . الامّ ، جلد 1 ، ص 269 .
دو گروه حديث كاملا متفاوت درباره اين مسأله در كتب معروف اهل سنّت آمده و همان سبب اختلاف فتاواى آنها شده و عجيب اين كه گاه يك راوى معيّن چندين حديث ضدّ و نقيض دارد كه نمونه آن را در ميان احاديث آينده ملاحظه خواهيد كرد .
رواياتى است كه نه تنها بسم الله را جزء سوره حمد مى شمرد بلكه بلندگفتن را مستحب (يا لازم) مى داند .
در اين گروه به پنج حديث از پنج راوى معروف بسنده مى كنيم :
1_ حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) كه مقام والايش بر همه معلوم است كه در سفر و حضر و خلوت و جلوت با پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) همراه بود . دار قطنى در كتاب سنن خود از آن حضرت نقل مى كند كه فرمود : «كان النبى(صلى الله عليه وآله) يجهر ببسم الله الرحمن الرحيم فى السورتين جميعاً; پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بسم الله الرحمن الرحيم را با صداى جهر در هر دو سوره (حمد و سوره) مى خواند» . (1)
2_ انس بن مالك كه خادم مخصوص پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود و از جوانى در خدمتش قرار گرفت طبق نقل حاكم در مستدرك مى گويد : «صلّيت خلف النبى(صلى الله عليه وآله) و خلف أبى بكر و خلف عمر و خلف عثمان و خلف على كلّهم كانوا يجهرون بقرائة بسم الله الرحمن الرحيم» . (2)
3_ عايشه كه به طور طبيعى شب ها و روزها با پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود مطابق نقل «دار قطنى» مى گويد : «إن رسول الله(صلى الله عليه وآله) كان يجهر ببسم الله الرحمن الرحيم;
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بسم الله الرحمن الرحيم را با صداى بلند مى خواند» . (3)
4_ ابوهريره راوى معروف برادران اهل سنّت كه بسيارى روايات خود را در كتب صحاح و غير آن به وسيله او نقل كرده اند ، مى گويد : «كان رسول الله(صلى الله عليه وآله) يجهر ببسم الله الرحمن الرحيم فى الصلوة; رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بسم الله را در نماز با صداى بلند مى خواند» .
اين حديث در سه كتاب معروف السنن الكبرى(4) و مستدرك حاكم(5) و سنن دارقطنى(6) آمده است .
5_ در حديث ديگرى مى خوانيم كه جبرئيل نيز در مقام تعليم نماز به پيامبر(صلى الله عليه وآله) بسم الله را بلند خواند . نعمان بن بشير _ طبق نقل دارقطنى مى گويد : رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود : «اَمّنى جبرئيل عند الكعبة فجهر ببسم الله الرحمن الرحيم; جبرئيل در نزد كعبه امامت مرا داشت و بسم الله را بلند خواند» . (7)و روايات بسيار ديگرى .
جالب اين كه بعضى از دانشمندان معروف كه احاديث جهر به بسم الله را در كتب خود آورده اند ، ذيل بعضى از آنها تصريح كرده اند كه روات حديث عموماً از ثقات هستند ، مانند حاكم در مستدرك .
بايد در اين جا اضافه كنيم كه بسم الله در منابع فقه و حديث اهل بيت(عليهم السلام) به عنوان يك آيه از سوره حمد ، آمده و روايات در اين زمينه تقريباً متواتر است و در روايات كثيرى تصريح به جهر به بسم الله شده است .
براى آگاهى بيشتر از اين روايات به كتاب وسائل الشيعه
ابواب قرائت در نماز «باب 11 ، 12 ، 21 و 22» مراجعه شود . ده ها روايت از ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) در اين زمينه در كتاب هايى مثل كافى ، عيون اخبارالرضا(عليه السلام) و مستدرك الوسائل (ابواب مربوط به قرائت قرآن در نماز) نقل شده است .
آيا با توجّه به حديث ثقلين كه فريقين آن را نقل كرده اند كه مى فرمايد بعد از من دست به دامان قرآن و اهل بيتم بزنيد تا گمراه نشويد نبايد در چنين مسأله اختلاف برانگيزى به سراغ مذهب اهل بيت(عليهم السلام) رفت و از آنان پيروى نمود ؟ !
رواياتى كه يا بسم الله را جزء سوره حمد نمى شمرد يا از بلند كردن صدا و جهر به بسم الله منع مى كند از جمله :
1_ در حديثى كه در صحيح مسلم از قتاده نقل شده است ، مى خوانيم كه انس مى گويد : «صليت مع رسول الله(صلى الله عليه وآله) و ابى بكر و عمر و عثمان فلم أسمع احداً منهم يقرء بسم الله الرحمن الرحيم; با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ابوبكر و عمر و عثمان نماز خواندم از هيچ يك از آنان نشنيدم كه بسم الله را بخواند» . (8) توجّه داشته باشيد در اين حديث درباره قرائت على(عليه السلام) سخنى به ميان نيامده است !
راستى حيرت آور است ، يك فرد معيّن مانند انس يك بار با صراحت مى گويد پشت سر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و سه خليفه نخستين و على(عليه السلام) نماز خواندم ، همه بسم الله را با صداى بلند مى خواندند ،
جاى ديگر مى گويد پشت سر حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) و سه خليفه نخستين نماز خواندم ، هيچ يك از آنان بسم الله را نمى خواندند تا چه رسد به صداى بلند و جهر .
آيا هر خردمندى در اين جا به فكر فرو نمى رود كه دست جاعلين حديث براى خنثى كردن حديث نخست _ به دليلى كه به زودى خواهد آمد _ به جعل حديث دوّم و نسبت دادن آن به انس در كار بوده است ، و چون جهر به بسم الله از سوى على(عليه السلام) است و پيروان او در همه جا معروف بوده ، نام او را ذكر نكرده اند تا مايه رسوايى نشود ؟
2_ در سنن بيهقى از عبدالله بن مغفل نقل مى كند كه مى گويد : «سمعنى ابى و أنا أقرء بسم الله الرحمن الرحيم فقال : أى بنىّ محدث ؟ صلّيت خلف رسول الله(صلى الله عليه وآله) و ابى بكر و عمر و عثمان فلم أسمع أحداً منهم جهر بسم الله الرحمن الرحيم; پدرم شنيد من بسم الله را (در نماز) مى خوانم گفت : بدعت مى گذارى ؟ من پشت سر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)و ابوبكر و عثمان نماز خواندم ، هيچ يك را نديدم بسم الله را بلند بخواند» . (9)باز در اين جا سخنى از نماز على(عليه السلام) به ميان نيامده است .
3_ در المعجم الوسيط طبرانى مى خوانيم كه ابن عباس گفت :
«كان رسول الله(صلى الله عليه وآله) إذا قرء بسم الله الرحمن الرحيم هزء منه المشركون و قالوا محمد يذكر إله اليمامة _ و كان مسيلمة
يسمى «الرحمن» فلما نزلت هذه الآية امر رسول الله(صلى الله عليه وآله) ان لا يجهر بها ؟ ; هنگامى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بسم الله الرحمن الرحيم را مى خواند مشركان مسخره مى كردند ، زيرا «رحمان» نام مسيلمه مدّعى الوهيّت در سرزمين يمامه بود و مى گفتند منظور محمّد همان خداى يمامه است ، به همين جهت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور داد اين آيه را بلند نخوانند» ! .
آثار جعل از اين حديث كاملا هويداست ، زيرا :
اوّلا : كلمه «رحمن» در قرآن تنها در بسم الله الرحمن الرحيم نيامده و در 56 مورد ديگر نيز آمده است و تنها در سوره مريم در 16 آيه تكرار شده ، بنابراين سوره هاى ديگر قرآن را هم نبايد خواند ، مبادا مشركين مسلمانان را به سخريه بكشند .
ثانياً : مشركان همه آيات قرآن را به استهزاء مى كشيدند چنان كه در آيات متعدّد قرآن از جمله آيه 140 سوره نساء مى خوانيم : (إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ) و مشركان اذان نماز را استهزا مى كردند چنان كه در آيه 58 مائده مى خوانيم : (وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً)آيا پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور داد اذان را ترك كنند ، يا آهسته بگويند مبادا مشركان استهزا كنند .
اساساً مشركان خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) استهزا مى كردند : (وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً)(10) بنابراين بايد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از ديده ها پنهان گردد .
گذشته از همه اينها خداوند به پيغمبرش با صراحت
مى گويد ما شرّ استهزا كنندگان را از تو دور خواهيم كرد : (إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ) . (11)
ثالثاً : مسيلمه كسى نبود كه به حساب آيد و كوچك تر از آن بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به خاطر اين كه نام او رحمان بود ، آيات قرآن را پنهان كند يا آهسته بخواند به خصوص اين كه ادّعاهاى مسيلمه در سال دهم هجرى انعكاس يافت ، زمانى كه اسلام در كمال قوّت و قدرت بود .
اين حقايق روشن نشان مى دهد كه جاعلان اين حديث در كار خود بسيار ناشى و ناآگاه بودند .
4_ در حديثى كه ابن ابى شيبه در كتاب مصنف خود آورده مى خوانيم كه ابن عبّاس مى گفت : «الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم قرائة الأعراب; بسم الله را با صداى بلند خواندن از عادات عرب هاى بيابانى بوده است» . (12)
اين در حالى است كه در حديث ديگرى داريم كه على بن زيد بن جدعان مى گويد : «عبادله» (عبدالله بن عبّاس ، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير) هر سه نفر بسم الله را با صداى بلند مى خواندند» . (13)
و از آن بالاتر جهر به بسم الله سيره على بن ابى طالب(عليه السلام) بوده و اين در تمام كتب شيعه و اهل سنّت مشهور است . آيا على(عليه السلام) از اعراب بيابانى بود ؟ ! آيا اين احاديث ضدّ و نقيض دليل بر سياسى بودن اين مسأله نيست ؟
آرى ! حقيقت اين است كه على(عليه السلام) جهر به بسم الله مى فرمود و هنگامى كه معاويه بعد از شهادت اميرمؤمنان(عليه السلام) و دوران
كوتاه خلافت امام حسن مجتبى(عليه السلام) بر سر كار آمد ، اصرار داشت تمام آثار علوى را از صفحه جهان اسلام برچيند ، زيرا مى دانست نفوذ فكرى و معنوى آن حضرت در افكار عمومى مسلمين تهديدى براى سلطنت اوست .
شاهد گوياى اين سخن اين كه در حديثى كه حاكم در مستدرك آن را معتبر شمرده ، از انس بن مالك (خادم خاصّ پيامبر) مى خوانيم : معاويه به مدينه آمد و در يكى از نمازهاى جهرى (صبح يا مغرب و عشا) بسم الله الرحمن الرحيم را در سوره حمد قرائت كرد ولى در سوره بعد از آن نخواند ، هنگامى كه سلام نماز را داد گروهى از مهاجران و انصار (كه شايد براى حفظ جان خويش در نماز شركت كرده بودند) از هر طرف فرياد زدند : «أسرقت الصلاة أم نسيت ؟ ! ; آيا چيزى از نماز را سرقت كردى يا فراموش كردى ؟ ! » معاويه در نماز بعدى بسم الله را هم در آغاز حمد خواند و هم در آغاز سوره بعد از آن . (14)
گويا معاويه مى خواست از اين طريق مهاجران و انصار را بيازمايد كه تا چه حد در برابر بسم الله و جهر به آن حسّاسيّت دارند ، ولى كار خود را همچنان در شام و مناطق ديگر ادامه داد .
1 . سنن دارقطنى ، جلد 1 ، صفحه 302 ، همين حديث را سيوطى در كتاب درّالمنثور ، جلد 1 ، صفحه 22 آورده است .
2 . مستدرك الصحيحين ، جلد 1 ، صفحه 232 .
3 . الدرّ المنثور ، جلد
1 ، صفحه 23 .
4 . السنن الكبرى ، جلد 2 ، صفحه 47 .
5 . مستدرك الصحيحين ، جلد 1 ، صفحه 208 .
6 . دارقطنى ، جلد 1 ، صفحه 306 .
7 . سنن دارقطنى ، جلد 1 ، صفحه 309 .
8 . صحيح مسلم ، جلد 2 ، باب حجّة من قال لا يجهر بالبسملة ، صفحه 12 .
9 . السنن الكبرى ، جلد 2 ، صفحه 52 .
10 . سوره انبياء ، آيه 36 .
11 . سوره حجر ، آيه 95 .
12 . مصنف ابن ابى شيبه ، جلد 2 ، صفحه 89 .
13 . الدرّ المنثور ، جلد 1 ، صفحه 21 .
14 . مستدرك الصحيحين ، جلد 1 ، صفحه 233 .
به يقين آنچه در ميان دو جلد قرآن قرار دارد ، جزء قرآن است و اين كه بعضى مى گويند بسم الله جزء قرآن نيست و فقط براى جداسازى سوره هاست ، اوّلا : اين سخن در مورد سوره حمد صادق نيست ، و همان گونه كه در تمام قرآن هاى موجود شماره گذارى شده ، آيه اى از سوره حمد است . ثانياً : چرا اين جداسازى در سوره برائت انجام نگرفته است و اگر گفته شود به خاطر ارتباط اين سوره با سوره قبل از آن يعنى سوره انفال است ، به هيچ وجه قابل قبول نيست ، زيرا اتّفاقاً هيچ ارتباط پيوندى بين مفهوم آخرين آيات سوره انفال و نخستين آيات سوره برائت وجود ندارد ، درحالى كه بسيارى از سوره هاى
قرآن است كه با يكديگر بى ارتباط نيستند ولى بسم الله آنها را از هم جدا كرده است .
حق اين است كه گفته شود بسم الله جزء هر سوره است _ آن گونه كه ظاهر قرآن چنين است _ و اگر در سوره توبه بسم الله ذكر نشده به خاطر آن است كه اين سوره با اعلان جنگ به دشمنانى كه پيمان خود را شكسته بودند ، آغاز مى شود و اعلان جنگ تناسب با نام رحمان و رحيم كه بيانگر رحمت عامّه و خاصّه خداست ، ندارد .
1_ پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بسم الله را در آغاز سوره حمد و ساير سوره ها مى خوانده (طبق روايات كثيره اى كه از نزديك ترين افراد به آن حضرت(صلى الله عليه وآله) براى ما نقل شده است) و مطابق تعدادى از روايات حضرت بسم الله را با جهر مى خواند .
2_ رواياتى كه برخلاف روايات فوق مى گويد بسم الله اصلا جزء نيست ، يا هميشه حضرت با اخفا مى خواند ، مشكوك بلكه با قرائنى كه در خود آن روايات است ، مجعول به نظر مى رسد و سياست هاى مرموز بنى اميّه در پشت آن كار مى كرده ، زيرا معروف و مشهور بوده است كه على(عليه السلام) جهر به بسم الله مى نمود و مى دانيم آنها با تمام امورى كه شعار على(عليه السلام) محسوب مى شده (هر چند آن را از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) گرفته بود) به مخالفت بر مى خاستند .
اين موضوع از اعتراض شديدى كه صحابه برمعاويه كردند و قرائن و شواهد
ديگرى كه قبلا اشاره شد ، آشكار مى شود .
3_ امامان اهل بيت(عليهم السلام) عموماً به پيروى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) كه سال ها از محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله) درس بلند خواندن بسم الله را آموخته بود ، در اين مسأله اتّفاق نظر دارند تا آن جا كه امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد : «اِجْتَمَعَ آلُ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) عَلَى الجَهْرِ بِبِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ; آل محمّد اتّفاق نظر دارند كه بسم الله را بلند بخوانند» . (1)
و اگر بنا باشد _ حدّاقل _ در اين گونه مسائل به روايت ثقلين عمل شود و روايات اهل بيت(عليهم السلام) مورد توجّه قرار گيرد ، بايد همه فقهاى اهل سنّت مانند امام شافعى جهر به بسم الله را لااقل در نمازهاى جهرى واجب بشمرند .
4_ به عنوان حسن ختام ، اين بحث را با دو سخن از فخررازى در «تفسير كبير» پايان مى دهيم .
وى مى گويد : «إنّ علياً(عليه السلام) كان يبالغ فى الجهر بالتسمية فلمّا وصلت الدولة إلى بنى أميّة بالغوا فى المنع من الجهر سعياً فى إبطال آثار على(عليه السلام); على(عليه السلام) در بلند خواندن بسم الله اصرار داشت ، هنگامى كه حكومت به بنى اميّه رسيد اصرار در منع از بلند خواندن داشتند تا آثار على(عليه السلام) را از ميان ببرند» . (2)
از شهادت اين دانشمند بزرگ اهل سنّت به مسأله بالا ، سياسى بودن حكم به اخفاى بسم الله يا حذف آن روشن تر مى شود .
و در جاى ديگر از اين كتاب ، بعد از آن كه از محدّث معروف بيهقى نقل مى كند كه
عمر بن خطّاب و ابن عبّاس و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير همگى بسم الله را بلند مى خواندند ، مى افزايد : «أمّا أنّ على بن ابى طالب كان يجهر بالتسمية فقد ثبت بالتواتر و من اقتدى فى دينه بعلى بن ابى طالب فقد اهتدى ، و الدليل عليه قول رسول الله(صلى الله عليه وآله)اللّهم أدر الحقّ مع على حيث دار; امّا على بن ابى طالب بسم الله را بلند مى خواند و اين مطلب با تواتر به اثبات رسيده و هر كس در دين خود به على بن ابى طالب(عليه السلام) اقتدى كند ، به تحقيق هدايت يافته است ، دليل بر اين مطلب سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است كه عرضه داشت : خداوندا حق را همراه على قرار ده و بر محور وجود او به گردش درآور» . (3)
1 . مستدرك الوسائل ، جلد 4 ، صفحه 189 .
2 . تفسير كبير فخر رازى ، جلد 1 ، صفحه 206 .
3 . همان مدرك ، صفحه 204-205 .