توسّل به اولياء الله

شيعه پاسخ مي گويد: تحقيقي در مورد 10 مسئله مهم مورد بحث ميان پيروان اهل بيت و اهل سنت/ ناصر مكارم شيرازي. مشخصات نشر : قم مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع) 1385.‮ ‮
بازدید : 17
زمان تقریبی مطالعه : 29 دقیقه

توسّل به اولياء الله

توسّل در گستره آيات و دليل عقل

اين مسأله (توسّل به اولياء الله) در پيشگاه خدا براى حلّ مشكلات مادّى و معنوى از مهم ترين و جنجالى ترين مباحث ميان وهّابيان و ساير مسلمين جهان است . وهّابيان تصريح مى كنند توسّل إلى الله با اعمال صالحه اشكالى ندارد ، ولى توسّل به اولياء الله جايز نيست . آن را نوعى شرك مى دانند ، در حالى كه ساير مسلمين جهان توسّل به اولياء الله را به معنايى كه شرح خواهيم داد مجاز مى شمرند .

پندار وهّابيان اين است كه آياتى از قرآن

مانع از اين توسّل است و آن را شرك مى شمارند ، از جمله آيه شريفه (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللهِ زُلْفَى)(1) كه درباره معبودهايى مانند فرشتگان است و مشركان جاهليّت مى گفتند «اگر ما آنها را پرستش مى كنيم براى اين است كه ما را به خدا نزديك كند» و قرآن اين سخن آنها را شرك مى شمارد . در آيه ديگر مى گويد : «(فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً); كسى را با خدا نخوانيد» . (2)

در آيه ديگرى مى فرمايد : «(وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَىْء); كسانى را كه غير از خدا مى خوانند ، هيچ مشكلى از آنها را حل نمى كند» . (3)

توهّم و پندار وهّابيان اين است كه اين آيات نفى توسّل به اولياء الله مى كند . علاوه بر اين بحث ديگرى هم دارند . آنها مى گويند به فرض كه توسّل به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حال حياتش طبق بعضى از روايات جايز باشد ، در حال وفات و بعد از مرگ دليلى بر جواز توسّل به آن حضرت نداريم . اين بود خلاصه ادّعاهاى آنها .

امّا متأسّفانه به خاطر همين گونه سخنان بى مدرك ، وهّابيان بسيارى از مسلمانان را متّهم به شرك و كفر كرده ، خون آنها را مباح دانسته و اموالشان را نيز مباح شمرده اند . خون هاى زيادى به اين بهانه ريخته شد و اموال زيادى نيز به غارت رفت .

اكنون كه اعتقاد آنها را دانستيم خوب است به اصل سخن برگرديم و مسأله توسّل را از ريشه حل كنيم .

نخست به سراغ

«توسّل» در لغت و در آيات و روايات مى رويم :

«توسّل» در لغت به معناى انتخاب وسيله ، و وسيله به معناى چيزى است كه انسان را متقرّب به ديگرى كند .

لسان العرب كه از كتب معروف لغت است ، مى گويد : «وصَّلَ إلى الله وسيلةً إذا عَمِل عملا تقرّب به إليه و الوسيلة ما يتقرّب به إلى الغير; توسّل جستن به سوى خدا و انتخاب وسيله اين است كه انسان عملى انجام دهد كه او را به خدا نزديك كند و وسيله به معناى چيزى است كه انسان به كمك آن به چيز ديگرى نزديك مى شود» .

در مصباح اللغة نيز آمده است : «الوسيلة ما يتقرّب به إلى الشىء و الجمع الوسائل» وسيله چيزى است كه انسان با آن به چيز ديگر يا شخص ديگر نزديك مى شود و جمع «وسيله» هم «وسائل» است . در مقاييس اللغة مى خوانيم : «الوسيلة الرغبة و الطلب; وسيله به معناى رغبت و طلب است» .

بنابراين وسيله هم به معناى تقرّب جستن است و هم به معناى چيزى است كه باعث تقرّب به ديگرى مى شود و اين يك مفهوم وسيع و گسترده اى دارد . به آيات قرآن مجيد باز مى گرديم .

در قرآن مجيد واژه وسيله در دو آيه به كار رفته است . اوّل آيه 35 سوره مائده است كه مى گويد : (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِى سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) . مخاطب در اين آيه همه افراد با ايمانند . در اين جا سه دستور داده شده است : اوّل

دستور به تقوا ، دوّم دستور به انتخاب وسيله ، وسيله اى كه ما را به خدا نزديك كند و سوّم دستور به جهاد در راه خدا . نتيجه مجموع اين صفات ، (تقوا و توسّل و جهاد) همان چيزى است كه در آخر آيه آمده است :

«لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ; اين باعث فلاح و رستگارى شماست» .

دوّمين موردى كه وسيله در قرآن مجيد به كار رفته ، آيه 57 سوره اسراء است . براى فهم معناى آيه 57 بايد به آيه 56 برگرديم كه مى فرمايد : «(قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِّنْ دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلا); اى پيغمبر بگو : كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد و معبود خود مى دانيد آنها را بخوانيد ، مشكلى را حل كنند آنها هيچ مشكلى را از شما نمى توانند حل كنند و هيچ تغيير و دگرگونى ايجاد كنند» .

با توجّه به جمله «قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ» معلوم مى شود منظور از اين آيه بت ها و امثال آنها نيست ، چون «الذين» براى ذوى العقول (صاحبان عقل) است ، بلكه منظور از آن فرشتگانى است كه آنها مى پرستيدند يا حضرت مسيح است كه گروهى به عنوان معبود پرستش او مى كردند .

اين آيه مى گويد نه فرشتگان و نه حضرت مسيح نمى توانند مشكل شما را حل كرده و كشف ضرّ كنند .

آيه بعد مى گويد : «(أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمْ الْوَسِيلَةَ);يعنى خود اينها (حضرتمسيح و فرشتگان) كسانى هستند كه به درگاه خدامى روند و با وسيله اى به او تقرّب مى جويند ، وسيله

اى كه «(أَيُّهُمْ أَقْرَبُ);هر وسيله اى كه نزديك تر باشد» ، «(وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ); و اميد به رحمت خدا دارند» ، «(وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ); از عذاب خداوند مى ترسند» چرا كه «(إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً);

عذاب پروردگارت چيزى است كه از آن هر كسى وحشت دارد» .

اشتباه بزرگ وهّابيان اين است كه تصوّر مى كنند مفهوم توسّل به اولياءالله اين است كه آنها را كاشف الضر بدانند يعنى برطرف كننده زيان ها و مشكلات . تصوّر مى كنند آنها را مستقلاّ سرچشمه قضاى حاجات و دفع كربات مى دانند ، در حالى كه معناى توسّل اين نيست . آياتى كه وهّابيان به آن توسّل جسته اند آياتى است كه درباره عبادت است ، در حالى كه هيچ كس عبادت اولياءالله نمى كند .

ما وقتى به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) متوسّل مى شويم ، آيا عبادت پيغمبر مى كنيم ؟ آيا ما پيغمبر را مستقلّ در تأثير و كاشف الضر مى دانيم ؟ توسّلى كه قرآن مجيد به آن دعوت كرده اين است كه به آن وسيله به خدا نزديك شويم . يعنى اين ها در پيشگاه خدا شفاعت مى كنند ، همين چيزى كه ما در شفاعت گفتيم .

در واقع ماهيّت توسّل با ماهيّت شفاعت يكى است . آيات زيادى دليل بر شفاعت و دو آيه هم درباره توسّل است ، و جالب اين كه در آيه 57 سوره مائده جمله (أيّهم أقرب) مى گويد ، فرشتگان و حضرت مسيح هم وسيله اى براى خود انتخاب مى كنند وسيله اى كه نزديك تر است . «هم» ضمير جمع عاقل است يعنى به

صالحين و اولياءالله متوسّل مى شوند . هر كدام از اين صالحين كه به خدا نزديك ترند .

به هر حال بايد در ابتداى بحث روشن شود كه توسّل به اولياءالله چيست ؟ آيا عبوديّت و پرستش آنهاست ؟ ابداً; آيا آنها را قاضى مستقل در تأثير دانستن است ؟ ابداً . آيا آنها قاضى الحاجات و كاشف الكرباتند ؟ ابداً . آنها در پيشگاه خدا براى كسى كه به آنها متوسّل شده شفاعت مى كنند ، درست مثل اين است كه من مى خواهم به در خانه شخص بزرگى بروم و او مرا نمى شناسد . از شخصى كه مرا مى شناسد و با آن شخص بزرگ آشناست ، خواهش مى كنم كه من همراه تو نزد او مى آيم ، تو مرا به او معرّفى كن و در نزد او براى من شفاعت نما . اين كار نه عبوديّت است و نه استقلال در تأثير .

در اين جا مناسب است به سراغ كلام جالبى برويم كه «بن علوى» در كتاب معروف خود «مفاهيم يجب أن تصحّح» آورده است ، او مى گويد : بسيارى از مردم در فهم حقيقت توسّل گرفتار خطا شده اند و به همين جهت ما مفهوم صحيح توسّل را به نظر خود بيان مى كنيم و قبل از بيان اين مطلب بايد چند نكته را يادآور شويم :

1_ توسّل يكى از طرق دعاست و در واقع بابى از ابواب توجّه به خداوند سبحان است ، پس مقصد و مقصود اصلى و حقيقى ، خداوند سبحان است و شخصى كه به او توسّل مى جويى ، واسطه و

وسيله تقرّب به خداست و اگر كسى غير از اين اعتقاد داشته باشد ، مشرك است .

2_ كسى كه به وسيله شخصى به خدا متوسّل مى شود ، به خاطر محبّتى است كه به او داشته و اعتقادى كه در مورد او دارد و معتقد است كه خداوند سبحان او را دوست دارد و اگر فرضاً خلاف اين مطلب ظاهر شود كاملا از او دورى مى كند و با او مخالفت خواهد كرد . آرى معيار اين است كه خدا او را دوست دارد .

3_ اگر شخصى كه توسّل مى جويد معتقد باشد كه «متوسَّلٌ به» يعنى آن شخص واسطه سود و زيان ، به صورت استقلالى و بنفسه مثل خدا مى باشد ، اين شخص مشرك است .

4_ توسّل يك امر واجب و ضرورى نيست و راه منحصر اجابت دعا ، توسّل نمى باشد . مهم دعاست و به درگاه خدا رفتن ، به هر صورت كه باشد . همان گونه كه خداوند فرموده : (وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّي قَرِيبٌ) . (4)

بن علوى مالكى بعد از بيان اين مقدّمه به سراغ نظرات علما و فقها و متكلّمين اهل سنّت در مسأله توسّل مى رود و مى گويد : هيچ اختلافى بين مسلمين در مشروعيّت توسّل إلى الله بالأعمال الصّالحة نيست ، يعنى انسان به وسيله اعمال صالح تقرّب إلى الله بجويد . اين مورد اختلاف نيست ، مثلا كسى كه روزه بگيرد ، نماز بخواند قرائت قرآن كند ، در راه خدا صدقه دهد ، به وسيله اين اعمال توسّل الى الله جسته و تقرّب الى الله را پيدا مى

كند . اين از مسلّمات است كه بحثى در آن نيست .

اين نوع توسّل را حتّى سلفى ها پذيرفته اند ، از جمله ابن تيميّه در كتاب هاى مختلفش به خصوص در رساله القاعدة الجليلة فى التوسّل و الوسيلة پذيرفته است .

ابن تيميّه به جواز اين گونه توسّل ، يعنى توسّل به اعمال صالحه تصريح كرده است ، پس محلّ اختلاف كجاست ؟ محلّ اختلاف در مسأله توسّل به غير اعمال صالحه است ؟ مانند توسّل به ذوات اولياءالله به اين گونه كه بگويد : اللهم إنّى اتوسّل إليك بنبيك محمّد; خدايا من متوسّل مى شوم و تقرّب مى جويم به وسيله پيغمبرت محمد(صلى الله عليه وآله); بعد اضافه مى كند و مى گويد : اختلاف در اين معنا و انكار وهّابيون نسبت به توسّل به اولياءالله در واقع يك نوع اختلاف شكلى و لفظى است و جوهرى نيست و به تعبير ديگر نزاع لفظى است . زيرا توسّل به اولياءالله در واقع به توسّل انسان به عمل آنها بر مى گردد كه جايز است ، بنابراين اگر مخالفين هم با ديده انصاف و با بصيرت بنگرند ، مطلب براى آنها واضح خواهد شد و اشكال منحلّ مى شود و فتنه خاموش مى گردد و نوبتى به متّهم ساختن مسلمين به شرك و ضلالت نمى رسد . سپس در توضيح اين سخن مى گويد : كسى كه به يكى از اولياءالله متوسّل مى شود به خاطر اين است كه او را دوست دارد . چرا او را دوست دارد ؟ براى اين كه معتقد است او شخص صالحى است و يا اين كه

آن شخص خدا را دوست مى دارد ، يا اين كه خدا او را دوست مى دارد ، يا انسان آن وسيله را دوست مى دارد . هنگامى كه همه اينها را مى شكافيم ، مى بينيم سر از عمل در مى آورد ، يعنى در واقع توسّل به اعمال صالحه در پيشگاه خداست ، همان چيزى كه مورد اتّفاق همه مسلمين است . (5)

البتّه ما بعداً خواهيم گفت كه توسّل به افراد هر چند براى جلالت مقامشان باشد نه براى اعمالشان ، به اين عنوان كه آنها در پيشگاه خدا آبرومندند ، عزيزند ، سربلندند و يا به هر دليل كه باشد ، ولى آنها را مستقل در تأثير ندانيم بلكه آنها را شفيع درگاه خدا بدانيم ، اين توسّل نه كفر است ، نه خلاف .

بارها در آيات قرآن مجيد به اين نوع توسّل اشاره شده است . شرك آن است كه ما چيزى را در برابر خدا مستقلّ در تأثير بدانيم . اشتباه وهّابيون آن است كه «عبادت» و «شفاعت» را در آيه شريفه (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللهِ زُلْفَى)(6) با هم مخلوط كرده اند و گمان كرده اند شفاعت هم شرك است ، در حالى كه عبادت واسطه ها شرك است نه شفاعت آنها و نه توسّل به آنها . (دقّت كنيد)

1 . سوره زمر ، آيه 3 .

2 . سوره جنّ ، آيه 18 .

3 . سوره رعد ، آيه 14 .

4 . سوره بقره ، آيه 186 .

5 . كتاب مفاهيم يجب أن تصحّح ، صفحه 116 و 117 .

6 . سوره

زمر ، آيه 3 .

توسّل در روايات اسلامى

علاوه بر اطلاق آيات توسّل كه هر گونه توسّل را كه مخالف اصول اعتقادى صحيح اسلامى نباشد ، مجاز ، بلكه مطلوب ، مى شمرد . روايات زيادى هم كه در حدّ تواتر يا قريب به تواتر است در زمينه توسّل داريم .

بسيارى از اين روايات مربوط به توسّل به شخص پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)است كه گاه قبل از تولّد و گاه بعد از تولّد و يا در حال حيات ، و گاه بعد از رحلت آن حضرت مى باشد .

البتّه قسمت ديگرى هم مربوط به توسّل به غير پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از رجال دين است .

اضافه مى كنم كه بعضى به صورت درخواست و دعاست و بعضى به صورت تقاضاى شفاعت در پيشگاه خدا و بعضى خدا را به مقام پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خواندن . خلاصه تمام اقسام توسّل در اين روايات ديده مى شود به گونه اى كه راه را بر تمام بهانه جويان وهّابى مى بندد .

اكنون به چند نمونه از اين روايات توجّه كنيد :

1_ توسّل آدم به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) قبل از آن كه پيغمبر متولّد شود . «حاكم» در «مستدرك» و جماعت ديگرى از محدّثان ، اين حديث را نقل كرده اند كه پيغمبر اكرم مى فرمايد : هنگامى كه آدم مرتكب آن خطاى خود شد ، عرض كرد : «يَا رَبِّ ! اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد لَمّا غَفَرْتَ لِى; خدايا من تو را به حقّ محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خوانم كه مرا ببخشى» . خداوند عالم فرمود : تو محمّد را

از كجا شناختى در حالى كه هنوز او را نيافريده ام ؟ !

آدم عرض كرد : پروردگارا ! اين به سبب آن است كه وقتى مرا با قدرت خود آفريدى و از روح خود در من دميدى ، سرم را بلند كرده و ديدم اين جمله بر پايه هاى عرش نوشته شده است : «لا إله إلاّ الله محمّد رسول الله» . از اين عبارت فهميدم كه تو نام محمّد را به نام خود اضافه نمى كنى مگر به اين دليل كه محبوب ترين خلايق نزد توست .

خداوند خطاب كرد : آدم راست گفتى . «انه لاََحَبُّ الخلق إلىَّ ; او محبوب ترين خلق نزد من است» . «ادعونى بحقّه فقد غفرت لك; به حقّ محمّد مرا بخوان من تو را مى آمرزم» . (1)

2_ حديث ديگر مربوط به توسّل ابوطالب به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حال كودكى است; خلاصه حديث چنين است كه ابن عساكر در كتاب فتح البارى نقل مى كند : وقتى خشكسالى در مكّه واقع شد . قريش نزد ابوطالب رفته و گفتند : تمام بيابان ها خشك شده ، قحطى همه جا را در هم كوبيده ، بيا برويم و از خدا طلب باران كنيم .

ابوطالب حركت كرد در حالى كه كودكى با او بود (منظور از كودك پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است كه در حال طفوليّت بود) . چهره اين كودك مانند آفتاب درخشان بود . ابوطالب در حالى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را بغل كرده بود ، پشت خود را به كعبه چسبانيد و به همين كودك متوسّل شد; در

حالى كه در آسمان هيچ ابرى نبود ، ناگهان ابرها از اين طرف و آن طرف در آسمان ظاهر شدند و به هم پيوستند و چنان بارانى باريد كه بر اثر آن بيابان هاى خشك سرسبز شد . ابوطالب در اين زمينه شعرى در مدح پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرموده :

و أبيض يستسقى الغمام بوجهه *** ثمال اليتامى عصمة للأرامل

يعنى : «پيغمبر اكرم سفيد رويى است كه ابرها به خاطر او مى بارند . پناهگاه يتيمان و نگاهدارنده بيوه زنان خواهد بود» . (2)

3_ توسّل مرد نابينا به پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، كه در زمان نبوّت خدمت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد و شفا گرفت و چشم خود را بازيافت . روايت در صحيح ترمذى و همچنين سنن ابن ماجه ، مسند احمد و كتاب هاى ديگر نقل شده است . (3)

به اين ترتيب حديث از نظر سند مدارك مهمّى دارد . خلاصه حديث چنين است :

مرد نابينايى خدمت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد : اى رسول خدا ! از خدا بخواه كه مرا شفا دهد و چشمم را به من باز گرداند .

پيغمبر فرمود : اگر بخواهى من دعا مى كنم و اگر بخواهى صبر كن . اين صبر براى تو بهتر است . (و شايد مصلحت تو در همين حالت باشد) ولى پيرمرد بر خواسته خود اصرار كرد .

پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به او دستور داد وضوى كامل و خوب بگيرد و دو ركعت نماز بخواند و بعد از نماز اين دعا را بخواند : «اللّهم إنّى اسئَلُكَ و أتوجّه إليك

بنبيك محمّد نبى الرحمة يا محمّد إنّى أتوجّه بك إلى ربّى فى حاجتى لتُقضى ، اللهم شَفِّعه فىَّ; خداوندا من تو را مى خوانم و به سوى تو متوجّه مى شوم به وسيله پيغمبرت محمّد نبىّ رحمت ، اى محمّد من متوجّه مى شوم به سوى پروردگارم در حاجتم كه حاجتم برآورده شود ، خداوندا او را شفيع من قرار بده» .

مرد دنبال آن برنامه رفت تا وضو بگيرد ، و نماز را بخواند و دعايى را كه پيغمبر به او تعليم داده بود ، انجام دهد .

عثمان بن عمير راوى اين حديث مى گويد : ما در همان مجلس نشسته بوديم و سخن مى گفتيم ، مدّتى گذشت ، ديديم مرد نابينا وارد مجلس شد در حالى كه هيچ آثارى از نابينايى در او نبود و چشمش روشن بود .

جالب اين است كه بسيارى از بزرگان اهل سنّت تصريح كرده اند كه اين حديث صحيح است . ترمذى حديث را صحيح مى داند . ابن ماجه گفته است صحيح است . رفاعى گفته شكى نيست كه اين حديث صحيح و مشهور است . (4)

4_ توسّل به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بعد از حيات او ، يكى از علماى معروف اهل سنّت به نام «دارمى» در كتاب معروفش به نام سنن دارمى در بابى كه تحت عنوان باب ما حكم الله تعالى نبيه(صلى الله عليه وآله) بعد موته (اين باب درباره كرامت ها و احترام هايى است كه خداوند تعالى نسبت به پيغمبر بعد از موتش داشته است) آورده ، چنين مى گويد :

قحطى شديدى در مدينه پيش آمد .

گروهى از مردم نزد عايشه رفته و چاره جويى خواستند ، عايشه گفت : برويد كنار قبر پيغمبر . سوراخى در سقف بالاى قبر بكنيد به طورى كه آسمان از آنجا ديده شود و منتظر نتيجه باشيد . رفتند و آن سقف را سوراخ كردند به طورى كه آسمان ديده مى شد ، باران فراوانى باريدن گرفت به قدرى كه بعد از مدّتى بيابان ها سرسبز شد و شتران چاق و فربه شدند . (5)

5_ توسّل به عموى پيغمبر عبّاس ، «بخارى» در صحيح خود نقل مى كند كه عمر بن خطّاب هنگامى كه در مدينه قحطى شد به وسيله عبّاس بن عبدالمطلب از خدا تقاضاى باران كرد و عبارتش در موقع دعا اين بود : «اللّهم إنّا كنّا نتوسّل إليك بنبيّنا وتسقينا و إنّا نتوسّل إليك بعمّ نبيّنا فاسقنا; خداوندا ما به پيامبر خود متوسّل مى شديم و تو باران براى ما مى فرستادى ، الآن متوسّل به عموى پيغمبرمان مى شويم ، باران براى ما بفرست» . راوى مى گويد به دنبال آن باران فراوانى نازل شد . (6)

6_ ابن حجر مكّى در صواعق از امام شافعى پيشواى معروف اهل سنّت نقل مى كند كه شافعى به اهل بيت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) توسّل مى جست و اين شعر معروف را از او نقل مى كند :

آل النبى ذريعتى *** و هم اليه وسيلتى

ارجوا بهم اعطى غداً *** بيد اليمين صحيفتى

خاندان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وسيله منند آنها در پيشگاه او سبب تقرّب من مى باشند ، اميدوارم فرداى قيامت به سبب آنها نامه اعمال من به دست راست من سپرده

شود !

اين حديث را «رفاعى» نويسنده كتاب التوصّل إلى حقيقة التوسّل در كتاب خود آورده است . (7)

همين نويسنده كه در مورد توسّل بسيار سخت گير است ، 26 حديث از كتب و منابع مختلف اهل سنّت در آن جا نقل كرده ، گرچه اصرار دارد برخى از اين احاديث را مخدوش قلمداد كند ، ولى احاديث در سرحدّ تواتر يا قريب به تواتر و در كتب معتبر و معروف اهل سنّت آمده ، و چيزى نيست كه قابل خرده گيرى بوده باشد . ما تنها بخشى از احاديث را در اين جا ذكر كرديم وگرنه احاديث در اين زمينه بسيار زياد است .

1 . حاكم در مستدرك ، جلد 2 ، صفحه 615 و حافظ سيوطى در الخصائص النبويّه آن را نقل كرده و صحيح دانسته و بيهقى در دلايل النبوّه كه معمولا در آن روايات ضعيف را نقل نمى كند ، آورده است و قسطلانى و زرقانى در مواهب اللدنيّه ، حديث را نقل كرده و صحيح شمرده و جماعتى ديگر ، براى توضيح بيشتر به كتاب مفاهيم يجب أن تصحّح ، صفحه 121 به بعد مراجعه كنيد .

2 . فتح البارى ، جلد 2 ، صفحه 494 و همچنين سيره حلبى ، جلد 1 ، صفحه 116 .

3 . صحيح ترمذى ، صفحه 119 ، حديث 3578 و در سنن ابن ماجه ، جلد 1 ، صفحه 441 ، حديث 1385 ، مسند احمد ، جلد 4 ، صفحه 138 .

4 . حاكم در مستدرك ، جلد 2 ، صفحه 615 و حافظ سيوطى در الخصائص النبويّه

آن را نقل كرده و صحيح دانسته و بيهقى در دلايل النبوّه كه معمولا در آن روايات ضعيف را نقل نمى كند ، آورده است و قسطلانى و زرقانى در مواهب اللدنيّه ، حديث را نقل كرده و صحيح شمرده و جماعتى ديگر ، براى توضيح بيشتر به كتاب مفاهيم يجب أن تصحّح ، صفحه 121 به بعد مراجعه كنيد .

5 . فتح البارى ، جلد 2 ، صفحه 494 و همچنين سيره حلبى ، جلد 1 ، صفحه 116 .

3 . صحيح ترمذى ، صفحه 119 ، حديث 3578 و در سنن ابن ماجه ، جلد 1 ، صفحه 441 ، حديث 1385 ، مسند احمد ، جلد 4 ، صفحه 138 .

4 . براى توضيحات بيشتر مى توانيد به كتاب مجموعة الرسائل و المسائل ، جلد 1 ، صفحه 18 ، چاپ بيروت مراجعه فرماييد . عين عبارت ابن تيمه چنين است : «ان النسائى و الترمذى روياً حديثاً صحيحاً أنّ النبى(صلى الله عليه وآله) علّم رجلا ان يدعو فيسأل الله ثم يخاطب النبى فيوسّل به ثم يسأل الله قبول شفاعته» .

5 . سنن دارمى ، جلد 1 ، صفحه 43 .

6 . صحيح بخارى ، جلد 2 ، صفحه 16 ، باب صلاة الاستسقاء .

7 . التوصّل إلى حقيقة التوسّل ، صفحه 329 .

چند تذكّر لازم

1_ بهانه جويى وهابيان

وهّابيان متعصّب براى اثبات مقصود خود ، يعنى تكفير يا تفسيق مسلمانانى كه اقدام به توسّل به صالحان مى جويند ، در برابر آيات و رواياتى كه در بالا آمد كه توسّل را در اشكال مختلفش اجازه مى دهد ، به

«بهانه جويى» مى پردازند و به راستى شبيه بهانه جويى كودكان !

گاه مى گويند آنچه ممنوع است توسّل به ذات آن بزرگان و صالحان است ، نه توسّل به مقام ، دعا و شفاعت آنان . اينها جايز است و توسّل به ذات آنها جايز نيست .

گاه مى گويند آنچه جايز است توسّل در حال حيات آنهاست نه توسّل بعد از وفات ، چون آنها هنگامى كه از دنيا منتقل شدند رابطه شان با ما قطع مى شود . قرآن مجيد مى گويد : «(إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى) ; اى پيغمبر نمى توانى صدايت را به گوش مردگان برسانى»(1) ، رابطه تو با آنها قطع است .

ولى اين گونه اشكال تراشى ها راستى شرم آور است ، زيرا :

اوّلا : قرآن مجيد حكم عامّى دارد كه ما به مقتضاى عموم يا اطلاق آن تمام انواع توسّل را كه منافاتى با «توحيد در عبادت» و «توحيد افعالى» ندارد ، مجاز مى دانيم . قرآن مى گويد : (وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ)گفتيم وسيله يعنى چيزى كه واسطه تقرّب به خداست . آرى هر امرى كه ممكن است وسيله تقرّب شما به خدا بشود ، برگزينيد : دعاى پيغمبر ، شفاعت پيغمبر ، مقام پيغمبر ، ذات پيغمبر كه به خاطر اطاعت و عبوديّت و بندگى و صفاتش در پيشگاه خدا مقرّب است ، با اين امور نزد خدا تقرّب بجوييد ، بنابراين محدود ساختن وسيله به عمل صالح خود انسان آن گونه كه در كلمات وهابيون آمده دليلى ندارد .

و آنچه گفتيم نه توحيد در عبادت خدشه دار شده ، چون فقط خدا

را مى پرستيم نه پيغمبر را ، و نه توحيد افعالى مخدوش گشته ، براى اين كه فقط خداست كه منشأ سود و زيان مى تواند باشد . هر كس هر چه دارد از ناحيه خداست و به وسيله اوست .

با يك چنين عمومى كه در آيات است ما ديگر چه انتظارى داريم . اين درست مانند آن است كه قرآن مجيد مى فرمايد : «(فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ); آنچه مى توانيد از قرآن بخوانيد» . (2) حال اگر بهانه جويى كرده و بگوييم در حال ايستادن تلاوت قرآن جايز است يا نه ، در حال خوابيدن چطور ؟

عموم آيه مى گويد تمام انواع تلاوت قرآن جايز است ، در حضر در سفر ، با وضو ، بدون وضو ، مگر دليلى بر خلاف آن قائم شود .

عمومات و اطلاقات قرآن مجيد مورد قبول است ، مادامى كه به مانعى برخورد نكرده ، آيات توسّل هم عام است و عموم آيات قرآن مورد قبول است و تا مانعى پيدا نكنيم ، مطابق آن عمل مى كنيم و بهانه جويى ها درست نيست .

ثانياً : روايات وارده در مسأله توسّل كه بخشى از آن را در بالا آورديم چنان متنوّع است كه هر نوع توسّل را اجازه مى دهد . توسّل به خود پيغمبر ، مثل آنچه در داستان آن مرد نابينا آمده بود ، توسّل به قبر پيغمبر ، آنچنان كه در بعضى از روايات آمده ، توسّل به دعاى پيغمبر ، به شفاعت پيغمبر ، آنچنان كه در روايات ديگر آمده است . با اين روايات متنوّع و اشكال

مختلف توسّل جايى براى اين بهانه جويى ها باقى نمى ماند .

ثالثاً : توسّل به ذات پيغمبر يعنى چه ؟ چرا پيغمبر در نظر ما محترم است و ذات او را در پيشگاه خدا شفيع قرار مى دهيم ، چرا ؟ براى اين كه پيغمبر داراى اطاعات و عبوديّت بسيار گسترده و عميقى بود . پس توسّل ما به پيغمبر توسّل به طاعات و عبادات و افعال اوست . اين همان چيزى است كه وهّابيون متعصّب مى گويند كه توسّل به طاعات مانعى ندارد ، پس نزاع لفظى است .

شگفت آور اين كه بعضى از آنها حيات برزخى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را انكار كرده و وفات او را در سر حدّ وفات كفّار دانسته اند . قرآن براى شهدا حيات جاويدان ذكر كرده : (بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)(3) آيا مقام پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از مقام شهدا كمتر است ، وانگهى همه شما در نماز به او سلام مى فرستيد ، اگر بعد از وفات توسّلِ توسّل جويان را درك نمى كند ، سلام شما بى معناست (پناه بر خدا از تعصّب كور و كر كه انسان را به چه وادى ها مى كشد) . خوشبختانه بعضى از آنها حيات برزخى آن حضرت را قبول دارند ، كه بر طبق آن بايد اشكال خود را پس بگيرند .

1 . سوره نمل ، آيه 80 .

2 . سوره مزمّل ، آيه 20 .

3 . سوره آل عمران ، آيه 169 .

2_ غاليان و افراطيان

ما در ميان دو گروه افراطى و تفريطى قرار داريم . از يك سو كسانى

كه در مسأله توسّل مقصّرند ، اشكال تراشى مى كنند و توسّلى را كه قرآن و روايات اجازه داده مجاز نمى شمرند و گمان مى كنند اين باعث كمال توحيد آنان است ، در حالى كه در خطا و اشتباهند . توسّل به اولياء الله به خاطر اطاعت ، عبادات ، اعمال و قربشان در درگاه خدا ، تأكيدى است بر مسأله توحيد و همه چيز را از خدا خواستن .

گروه دوّم گروه افراطى هستند ، آنهايى كه به وسيله توسّل راه غلوّ را پيش مى گيرند . خطر اين غلاة از خطر گروه اوّل كمتر نيست . تعبيراتى مى كنند كه با توحيد افعالى سازگار نيست ، يا تعبيراتى دارند كه با توحيد در عبادت نمى سازد . در حالى كه «لا مؤثّر فى الوجود إلاّ الله» مؤثّر واقعى در جهان هستى خداست و هر كه هر چه دارد از اوست . بنابراين ما همان گونه كه بايد با منكران توسّل صحيح مبارزه كنيم يا آنها را ارشاد نماييم و از خطاها باز داريم ، گروه غلات و افراطى گران را نيز بايد ارشاد كرده و به راه صحيح بازگردانيم .

در واقع مى توان گفت يكى از عوامل پيدايش منكران توسّل افراط و غلوّ بعضى از طرفداران توسّل است . وقتى اينها راه افراط را پيش گرفتند ، طبيعى است گروهى تفريطى در مقابل آنها پيدا مى شوند ، اين قانونى است در همه مسائل اعتقادى ، اجتماعى و سياسى كه اين دو دسته انحرافى لازم و ملزوم يكديگر بوده و خواهند بود و هر دو راه خطا را مى پيمايند .

3_ توسّل به تنهايى كافى نيست

بايد به مردم اين مطلب را بياموزيم كه به توسّل به اولياءالله و صالحان قناعت نكنند . اصلا توسّل درسى است براى ما ، چرا به آنها متوسّل مى شويم ؟ براى اين كه در پيشگاه خدا آبرومندند ، چرا آبرومندند ؟ براى اعمال صالحشان ، پس ما بايد به طرف اعمال صالح پيش برويم . توسّل به ما درس مى دهد كه تقرّب به خدا از طريق اعمال صالح است و توسّل به اولياءالله به خاطر اعمال صالحشان مى باشد ، آنها در پيشگاه خدا مقرّب شدند و ما از آنها مى خواهيم كه نزد خداوند براى ما شفاعت كنند ، پس ما هم بايد بكوشيم آن مسيرى را كه آنها طى كرده اند دنبال كنيم . توسّل بايد تبديل به يك مكتب انسان ساز و تربيت كننده شود ، مبادا در توسّل متوقّف شويم و آن اهداف عاليه توسّل را فراموش كنيم اين هم امر مهمّى بود كه همه بايد به آن توجّه داشته باشيم .

4_ توسّل در امور تكوينى

نكته ديگر اين كه توسّل به عالم اسباب هم در امور تشريعى وجود دارد و هم در امور تكوينى و هيچ كدام مانع از توحيد نيست . ما هنگامى كه مى خواهيم به نتايج مطلوب برسيم ، در زندگى طبيعى مان به دنبال اسباب مى رويم ، زمين را شخم مى زنيم ، بذرافشانى مى كنيم ، آبيارى و آفت زدايى مى كنيم ، محصول را به موقع برداشت مى كنيم و از آن براى زندگى مان استفاده مى كنيم .

آيا توسّل به اين اسباب ما را از خدا غافل مى كند ؟ آيا اعتقاد

به اين كه زمين بذر گياهان را مى روياند و يا نور آفتاب و قطره هاى حيات بخش باران ، بذر و گل و گياه و ميوه ها را پرورش مى دهد ، و به طور كلّى اعتقاد به اين عالم اسباب ، مخالف توحيد افعالى است ؟

به يقين مخالف نيست ، زيرا ما به دنبال عالم اسباب مى رويم ، امّا مسبّب الاسباب را خدا مى دانيم . پس همان گونه كه توسّل به اسباب طبيعى با اصل توحيد منافات ندارد و «اين همه آوازها از شه بود» در عالم تشريع نيز توسّل به انبيا و اوليا و معصومين و تقاضاى شفاعت از آنها در پيشگاه خدا هيچ منافاتى با اصل توحيد ندارد .

البتّه مى دانيم يك گروه افراطى نيز در اينجا پيدا شده اند كه عالم اسباب را منكر شده اند; آنها به همين گمان كه اعتقاد به عالم اسباب با توحيد افعالى خدا منافات دارد ، مى گويند آتش نمى سوزاند خداوند به هنگام نزديك شدن آتش به چيزى آن را مى سوزاند . آب آتش را خاموش نمى كند خداوند به هنگام ريختن آب بر روى آتش ، آتش را خاموش مى كند ، و به اين ترتيب تمام رابطه علّت و معلول كه از روابط بديهى در جهان آفرينش است ، منكر مى شوند .

در حالى كه قرآن مجيد عالم اسباب را به روشنى به رسميّت شناخته و مى گويد : ابرها را مى فرستيم ، اين ابرها زمين هاى تشنه را آبيارى مى كند ، به وسيله آنها احياى ارض مى شود : (فَيُحْيِى به الاَْرْضَ

بَعْدَ مَوْتِهَا) . (1) «يحيى به» يعنى به اين دانه هاى باران زمين را حيات مى بخشد . آياتى كه دلالت بر به رسميّت شناخته شدن عالم اسباب دارد ، بسيار زياد است . منتها اين اسباب چيزى از خودشان ندارند ، هر چه دارند از ناحيه اوست .

اين آثار را خدا به آنها داده ، همان گونه كه منكران اسباب طبيعى ، خطاكاران غافلى هستند ، منكران اسباب در عالم تشريع هم خطاكارانند .

اميدواريم با توجّه به آنچه گفته شد ، دست از تعصّب بردارند و راه صحيح را برگزينند و از اين طريق تكفيرها و تفسيق ها را پايان پيدا دهند و مسلمانان جهان با هم ائتلاف يابند و در برابر دشمنانى كه قرآن و اسلام و خدا را هدف حملات خود قرار داده اند بايستند و تعليمات اسلام را ، خالص از هر گونه شرك ، از هر گونه زياده روى و غلو و از هر گونه كوتاهى و نقصان به مردم جهان معرّفى كنند .

1 . سوره روم ، آيه 24 .

ارسال پرسش مذهبی

چنانچه پرسش مد نظر شما در سایت وجود ندارد آن را از طریق این فرم ارسال کنید. بعد از بررسی پاسخ پرسش در سایت قرار خواهد گرفت.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی