مفهوم انتظار

آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي
بازدید : 3595
زمان تقریبی مطالعه : 18 دقیقه
تاریخ : 15 خرداد 1393
مفهوم انتظار

مفهوم انتظار

آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي:
بسم ‏الله ‏الرحمن‏ الرحيم، هر مطلب مفيد و مثبتي قابل تحريف است، مي‏شود با اندک تصرفي، اندک دخالتي مطلب را ازمسير خودش منحرف کرد، شيطان کارش همين است که يک مطلب اصيل را وارونه کند، دين براي يک امري است، شيطان از دين چيز ديگري مي‏سازد. اين همه کساني که انسانهاي بسياري را منحرف کرده‏اند، يعني دين جعل کرده‏اند، حقيقت دين را مسخ کردند، شد يک چيزي که شيطان‏پسند باشد، انتظار هم از اين قبيله مستثني نيست، شياطين بهترين کارشان براي خودشان همين هست که انتظار را از معني اصلي خودش دور کنند، معني انحرافي برايش درست کنند، پس معني ‏اصيل انتظار را ببينيم ‏چيست تا معني انحرافيش مشخص بشود.
معني اصيل انتظار اين است که انسان در خودش زمينه آمادگي براي اطاعت و پيوستن به آن حضرت‏ را پيدا بکند و همچنين ‏زمينه را براي آن حضرت آماده کند. يعني هم خودش آماده باشد براي پيوستن به آن حضرت، هم براي آن حضرت زمينه ‏سازي بکند. بعضي‏ها يک بعد انتظار را گرفته‏اند و آن اينکه مي‏گويند آن حضرت تا نيايد امور اصلاح نمي‏شود اما اينکه آيا لازم است که ما کاري کنيم تا براي آن حضرت زمينه هموارتر بشود، اين را مي‏گويند به ما مربوط نيست، اين برداشت غلطي از انتظار است، اين ياس است، اين انتظار نيست. مي‏گويند از دست ما کاري ساخته نيست. صاحبش مي‏آيد خودش امور را اصلاح مي‏کند، خير از دست‏ شما کاري ساخته است، بعضي جايگاه تقدير را و جايگاه مقدرات را نشناخته‏اند، جايگاه تقدير و مقدرات اين نيست که از انسانها سلب اختيار کنند، سلب قدرت کنند، تقدير جاي خودش را دارد، قدرت و اختيار انسان هم جاي خودش را دارد و به دليلي که انسان مختار است و خدا امانت قدرت را به انسان داده است، اين زمينه انتظار فراهم مي‏شود. چرا؟ چون آن روزي که آن حضرت مي‏آيد اينطور نيست که ايشان از انسانها، سلب قدرت مي‏کند و انسانها را به راهي که مي‏رود مجبور مي‏کند، اگر بنا بر چنين کاري بود نياز به انتظار نبود، در همان سال وقتي که ايشان چهار ساله بودند، نه، وقتي که ايشان ده يازده ساله بودند يا پانزده ساله بودند يا بيست ‏ساله بودند اگر بنا بر اکراه بود خوب همان موقع اقدام مي‏شد نياز نبود که اين همه زمان بگذرد و قرآن مکررا مي‏فرمايد:
«انلزمکموها و انتم لها کارهون‏» [1] .
با اينکه شما بدتان مي‏آيد و کراهت داريد، شما را به قضيه ملزم بکنيم؟ يا مي‏فرمايد:
«انما انت مذکر لست عليکم بمصيطر»; [2] .
«لست عليهم بوکيل‏» [3] .
پس اين مجموعه‏ها نشان مي‏دهد که آن حضرت در انتظار مساعد شدن شرايط و اذن پروردگار جل و اعلي است، پروردگار متعال هم برنامه‏اش اين نبوده است که مردم عوض نشدند او عوض کند، چه ظهور، چه غيبت، جزء اين آيه هستند: «ان‏ الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم‏» [4] .
آن روزي که غيبت صورت گرفت، باز باعثش مردم شدند، مردم يک کاري کردند که نعمت ازشان سلب شد و آن روزي که حضور پيدا بشود قبلش مردم عوض شده‏اند، «ذلک بان الله لم يک مغيرا نعمة انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم‏» [5] .
يا مي‏گويد: «ان عدتم عدنا» [6] .
اگر شما برگرديد ما برمي‏گرديم، گاهي هم در توبه را باز مي‏کند و خدا لطفي مي‏کند در آنجا و مي‏گويد: «تاب‏ عليهم ‏ليتوبوا» [7] .
ملاحظه وضعيتشان و ضعفشان را کرده است، نظري کرده است، اجازه داده است که دلشان بشکند و توبه کنند، آن هم جايگاه خودش را دارد. پس اصل غيبت که شروع شد از ناشکري شروع شد، کاري با امام يازدهم کردند شيعيان که با هيچ ‏کدام از امامان نکردند، يک نامه‏اي به ايشان نوشتند که پولهايي را که ما خدمتتان فرستاديم شما بيلانش را به ما بگوييد در «تحف العقول‏» حضرت پاسخشان را اينطوري دادند که اگر اين امامت امر مستمري است چرا اين سؤال از يکي از پدران من نشد، چرا آنها متهم به اين معنا نشدند؟ بعد از آن حضرت نپذيرفت و دستور فرمود پرده سياهي در اتاق ايشان آويختند، مردم مي‏آمدند از پشت پرده سؤال مي‏کردند و مي‏رفتند. اين هم پرده غيبت است. اين حرکت است، چون خداي تعالي مي‏توانست آسمانها و زمين رادر يک لحظه خلق کند اما آنها را شش روزه آفريد، در روايت داريم که اي براي «اناته‏» است، «تاني‏» است، خداوند «تدرج‏» را دوست دارد، اين متين‏تر است. پس اول غيبت کبري است‏با نواب لاعلي التعيين [غيرمعيني]، که حضرت ديگر تعيين نمي‏کنند، قلوب مردم به سمتي برود و آمادگيشان و ساخته‏شدنشان براي ظهور، معناي انتظار اين است که هم خودش را فرد آماده کند براي پيوستن به آن حضرت، و هم ديگران را براي اين کار تشويق کند و براي اين کار تمهيد مقدمات کند. در يک مصداق کوچک مي‏شود اينطوري مثال زد، امام راحل، قدس‏ سره، در نجف بود و مردم آرزو داشتند بيايد ايران، همکاري با او مي‏کردند با اينکه در بينشان نبود، نوارش را تکثير مي‏کردند، صحبتش را اشاعه مي‏کردند، ذکر خير او مي‏کردند، اطلاعيه به نفعش مي‏دادند، کار برايش مي‏کردند، تا امام رفتند به پاريس. باز هم مردم در اينجا تظاهرات مي‏کردند، راهپيمايي مي‏کردند، آن اندازه تلاش کردند، کار کردند، تا حکومت‏ شاه را فلج کردند، تا امام آمد و حکومت هم نتوانست کاري بکند، اين نقش مردم بود. آمدن امام بر اساس کار و حرکت و تلاش مردم است، از مردم حرکت، از خدا برکت، نتيجه‏اش اين شد که آمد. ظهور هم مثل همين است، در قبل از ظهور هم بايد، اينهايي که دوستان آن حضرت هستند، آنچنان کار کنند که دشمنان آن حضرت فلج ‏بشوند. آنچنان تبليغ کنند، ترويج کنند، نام ببرند که اسم آن حضرت، انتظار آن حضرت، آمدن آن حضرت، يک امر شايع و رايجي بشود. اين مي‏شود انتظار حقيقي. بعضي‏ها مي‏گويند ما چکار داريم که مي‏آيد ما خودمان اصلاح مي‏کنيم، اين غلط است، اين عينا مثل قضيه دعاست، فرد مي‏گويد من در مساله روزي بايد کار کنم، دعا يعني چه، يکي ديگر مي‏گويد، دعا مي‏کنم، کار يعني چه؟ اما دستور اين است که انسان کار بکند، دعا هم بکند، اگر دعا بکند و کار نکند، روايت داريم چند دسته دعايشان مستجاب نيست، يکيش اين است که کسي در خانه بنشيند و بگويد «اللهم ارزقني‏» مي‏گويد خداوند متعال به تو دست داده است، پا داده است، اينها وسايل روزي است، صلاح دانستم مي‏دهم، مي‏روي بيرون ممکن است صلاح ندانم و ندهم. تو معذوري، در مساله انتظار تلاشمان را بايد بکنيم، دعا هم بايد بکنيم، دعاي براي تعجيل ظهور و تلاش براي آن. خداوند متعال نمونه دعاي مستجاب را اينجوري مي‏گويد، موسي عليه‏السلام، وقتي رسيد به چاه ديد که عده‏اي در اطراف چاه جمع شده و مي‏خواهند به گوسفندانشان مي‏خواهند آب بدهند، دو زن هم در آنجا ايستاده‏اند و منتظرند. آمد پيش آنها و گفت ‏شما چه چيزتان است؟ «قال ما خطبکما قالتا لا نسقي حتي يصدر الرعاء» [8] .
گفتند: جلوي ‏چشم ‏اين ‏چوپانها آب نمي‏دهيم، تا اينها بروند «فسقي‏ لهما» رحم کرد به اينها و برايشان آب کشيد، «ثم تولي الي الظل‏» [9] .
در آفتاب نايستاد و دعا کند، مي‏خواست در حال خودش باشد. از اين جهت رفت توي سايه، «فقال رب اني لما انزلت الي من خير فقير» [10] .
کارش را کرد، بعد دعايش را هم کرد، ما داريم در روايت «ارحم ترحم‏» رحم کرد به آنها خدا هم به او رحم کرد. تلاش کرد در حد خودش براي ديگران، اما فرج شد براي خودش، از اين جهت مي‏گويند دعا کنيد براي فرج ما که فرج مي‏شود براي خودتان، موسي، عليه‏السلام، آب کشيد براي دختران شعيب اما فرج شد براي خودش، در آن وقتي که درخواست مي‏کرد «لما انزلت الي من خير فقير» ما نمي‏دانيم چه خيري مي‏خواهد، علي، عليه‏السلام، مي‏داند، مي‏فرمايد: «والله ما ساله الا خبزا ياکله‏» [11] .
منظور موسي از خبز يک تکه نان بود، يک کف دست نان، از بس علف خورده بود «لانه کان ياکل بقلة‏ الارض و لقد کانت ‏خضرة‏ البقل تري من شفيف صفاق بطنه‏» [12] .
از زير پوست ‏شکمش سبزي علف پيدا بود، پيداست که همه چربي بدنش آب شده بود در اين مدت، اين خيلي حرف است که علي،عليه‏السلام، مي‏فرمايد: سبزي علف از زير پوست ‏شکمش پيدا بود، موسي عليه‏السلام چقدر پوستهايش نازک شده بود و چقدر هم علف خورده بود، اما با اين همه علف خوردن به کسي نگفت‏ يک تکه نان به من بده، مناعت طبع موسي را نشان مي‏دهد. خوب گاهي انسان از خدا يک پاره نان مي‏خواهد، او به اندازه حاجتش مي‏خواهد خدا به اندازه کرمش به او مي‏دهد. خدا براي او مساله زن را حل کرد، مساله اشتغال را حل کرد، مساله مسکن را حل کرد، الان مساله جوانان ما و احتياجات عمده جوانان ما اين چهار تاست، شغلي، خانه‏اي، همسري، بعد هم براي ادامه تحصيل کنکور بدهند و وارد دانشگاه بشوند، خداوند متعال همه اينها را براي موسي عليه‏السلام فراهم کرد. اول گفت: «اني اريد ان انکحک احدي ابنتي هاتين‏» [13] .
همه مي‏روند سراغ فردي که او پيشنهاد کند به پدر زن، پدر زن پيشنهاد مي‏کند به داماد، يکي از اين دو تا دختر را مي‏خواهم به تو بدهم، اين از زنش، «علي ان تاجرني ثماني حجج‏»; [14] .
هشت ‏سال برايم کار کني، اين هم از شغلش، الان که مي‏خواهد دست توي اين سفره بکند بر اساس قرارداد است، ميهمان نيست، تصدقي و اعانت و اينها نيست، از همين امشب غذايي که مي‏خواهد بخورد بر اساس اين است که مي‏خواهد کار بکند، از حالا جزء قرارداد است. چون اجير اينهاست‏ بايد به اجير مسکنش را هم بدهند، چون کار مي‏کند، در مقابل کار مسکن مي‏گيرد و زن مي‏گيرد و قوت و غذا و بالاتر از هر سه اينها دانشگاه است، چه استاد دانشگاهي بهتر از شعيب و دانشگاهي بهتر از تربيت پيغمبر، شما دانشگاه تربيت معلم يا تربيت مهندس داريد اما اينجا دانشگاه تربيت پيغمبر است، خوب او يک تکه نان خواست، اينطوري بهش دادند، خدا به ما مي‏آموزد عمل کنيد، دعا هم کنيد، در انتظار هم، هم عمل، هم دعا، هر کس بگويد من تلاش مي‏کنم براي آن حضرت، دعا نمي‏کنم، اشتباه مي‏کند. هرکس بگويد من دعا مي‏کنم، کاري از دست ما ساخته نيست، ما فقط نشسته‏ايم. پس آنها انتظار افراطي و تفريطي و اين هم حد وسط، حد اعتدال، اين نوع انتظار، اثر تربيتي‏اش اين است که من مي‏گويم. من براي اصلاح عالم، هر کاري را مقدورم شد مي‏کنم، هر چه را که نتوانستم او مي‏آيد تکميلش مي‏کند، ما مي‏خواهيم اين عالم را بسازيم، هر اندازه‏اش را که بتوانم مي‏کنم، او مي‏آيد تکميل مي‏کند، من وقتي که بدانم که اين کار من ديگر کسي دنبالش را نمي‏آورد، انگيزه کار کردن از من گرفته مي‏شود، وقتي که من مي‏دانم بالاخره ديگران مي‏آيند و اين امور درست مي‏شود، من هيچ نگران نيستم، چقدر از کار را مي‏کنم، طلبه تربيت مي‏کنم که برود انصار ايشان بشود. چون مي‏دانم که آقا بعدا از اينها استفاده مي‏کند. هيچ نگراني نيست، خستگي، افسردگي حاصل نمي‏کند، اثر ديگرش اين است که انسان در حين انتظار اين حکومتهايي که هست قبول ندارد مي‏گويد اينها طاغوتند، الا يک حکومت انتظار که اهل انتظار باشد، آن حکومت را قبول دارد. بيعت‏ با اينها نمي‏کند چون منتظر است که با آقا بيعت کند، ببينيد کسي که منتظر است از آن سفره بخورد، از اين سفره نمي‏خورد، مي‏گويد سفره ما بعد از اين هست. خودش را از اين وضعيت ‏سير نمي‏کند، حالش، حالت مسافر مي‏شود، آن حال منتظر است، حال منتظر يک حال قائم است نه يک حال قائد، ببينيد شما نشسته باشيد بخواهيد از اين طرف اتاق نشسته برويد آن طرف اتاق، چقدر طول مي‏کشد و چقدر زحمت دارد، اما اگر برخيزيد چقدر راحت مي‏توانيد کار کنيد. توان انسان را انتظار بالا مي‏برد، ببينيد بعضي مي‏پرسند مثلا چه‏ کار مي‏کند؟ «جعل الله الکعبة البيت الحرام قياما للناس‏» [15] .
اين کعبه را اينطوري نگاهش نکن. هر که به اين کعبه معتقد باشد از جايش برمي‏خيزد، مي‏گويد ديگران دل به دنيا بسته‏اند، نشسته‏اند سر سفره دنيا همين را کرده‏اند خانه و مسکن، اين بيت‏الله انسان را از خاک بلند مي‏کند، انسان را سراپا بلند مي‏کند، انتظار هم همين‏طور است، انتظار انسان را سرپا مي‏کند، روحيه به انسان مي‏دهد، يک اثر ديگر انتظار اين است که به انسان سنخيت مي‏دهد با آنها، چون به خودش مي‏گويد من منتظر آنها هستم اما اگر آنها آمدند و گفتند ما تو را قبول نداريم، چه ‏کار کنم؟ قرآن را مشاهده مي‏کند که طالوت گفت که «ان الله مبتليکم بنهر فمن شرب منه فليس مني و من لم يطعمه فانه مني الا من اغترف غرفة‏ بيده‏». [16] .
خوب مي‏گويد آقا امام زمان عليه‏السلام هم که قيام مي‏کند اول جنودش‏313 نفر است، طالوتيها هم که‏313 نفر بودند پس وقتي که در313 اين دو تا مشترکند، جنگ بدر هم‏313 تا بوده است، پس يک مشترکات ديگري هم دارد. نه همين شرب که به من بگويد هر کس خورد با ما نيست، هر کس نخورد از ماست مواظب مي‏شود که از قدرتش سوء استفاده نکند، از آنچه که در اختيارش هست، «الا من اغترف غرفة بيده‏» تا «من لم يطعمه فانه مني‏» بشوي، پس انتظار اين خاصيت را دارد که دريچه‏اي است‏ بسوي نور.
انتظار مي‏گويد اصلا آن حال تو اين نيست منتظرش شو، و همين مي‏شود نفس‏کش او، زمينه تنفس او، مثل نماز، نماز براي انسان تنفس است، که اين همه فاني، اين همه کوچک، اين هم يکجور ديگر بازي، يک طرفي هست که انسان با آن بازي نکند، وگرنه اين همه عالم را ببيند، اگر اين نماز نباشد، اين انسان دق مي‏کند و انتظار هم نباشد انسان مؤمن دق مي‏کند. پس اثر روحي مي‏گذارد، اثر تربيتي مي‏گذارد، اثر اخلاقي مي‏گذارد و بالاتر از همه ايشان گفته‏اند: شما دعا کنيد براي تعجيل فرج ما که همين کار، فرج خود شماست.
موعود:
ببخشيد در صحبتهاي شما نکته‏اي بود، در ارتباط با برخورد شخص منتظر با حکومتهايي که در زمان غيبت وجود دارند، اين نکته ممکن است اين سؤال را پيش بياورد که پس حرکتي که در کشور ما براي تشکيل يک حکومت اسلامي ايجاد شد، چگونه بايد توجيه کرد؟ اين حرکت چگونه با مساله انتظار قابل جمع است؟
آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي:
جمهوري اسلامي خصلت‏ بالايش همين انتظار است، امام راحل هميشه مي‏فرمود «ما منتظر طلوع خورشيديم‏»، «ان شاءالله اين حکومت را ما به صاحب اصليش بسپاريم‏»، نسبت‏ به غير اين حکومت‏ بله، بگويد آنها فاسقند، آنها فاسدند، آنها موانع راهند، از من نيستند، من از اينها نباشم، امانسبت‏به اين حکومت‏بايد معتقد باشد، براي پيوستن به آن حضرت آمادگي داشته باشد که افراد را به حضرت ملحق کند، اما اينکه کار آن حضرت را اين حکومت مي‏کند، خير، آنطوري که حضرت اقامه عدل مي‏کنند، اينها هم مي‏توانند، نه، اينها مي‏توانند زمينه‏چيني کنند، چرا، بعضي از امور را هم اينها تجربه کنند که زمينه فراهم بشود، مثلا ما مي‏گوييم ولايت مطلقه فقيه، خوب کسي که به ولايت مطلقه فقيه معتقد بود و راضي شد به ولايت مطلقه امام به طريق اولي حاضر مي‏شود که براي غير معصوم ولايت مطلقه قائل بود و اينطوري از آن اطاعت کرد، تمريني مي‏شود براي اطاعتش از معصوم و معمولا هم اينطور بزرگان وقتي که مي‏آينديکضرب‏نمي‏آيند، يک‏امتحاني مي‏کنند، يک‏ آزمايشي مي‏کنند، يک سر و چشمي آب مي‏دهند و بعد مي‏آيند. هر عاقلي اينطوري است، امام حسين،عليه‏السلام، وقتي که کوفيان اين همه نامه نوشتند، مسلم بن عقيل را فرستاد که سالي که نکوست از بهارش پيداست، با ايشان چه کنند. معلوم مي‏شود که با آن حضرت چه مي‏کنند. امام راحل را که براي اين امت فرستادند مثل مسلم بن عقيل بود، اگر با او خوشرفتاري مي‏کردند پيدا بود که مي‏شد براي آن آقا هم اينها مريدهاي خوبي باشند. واقعا هم مردم براي امام مريدان خوبي بودند، استقبالي از او کردند پنج ‏ميليوني. وقت رحلتش هم بدرقه‏اي کردند بيشتر از آن استقبال، هر چه هم فتوا داد رعايت احترام فتوايش را کردند با سنتش و آدابش و عاداتش و مي‏گفتند مرجع هرچه بگويد، هشت‏ سال جنگيدن را لازم کرد، آدم يک روز بجنگد، دو روز بجنگد، يک ماه، يک سال، آن هم با دست ‏خالي، اينها همه‏اش پيداست که آن وفاداري که به آن حضرت کردند براي اين حضرت هم مي‏کنند.
موعود:
وقتي که ما معارفي را که از ائمه معصومين،عليهم‏السلام، در مورد انتظار به ما رسيده است مورد مطالعه قرار مي‏دهيم، مي‏بينيم که تعبيرات خيلي بلندي در مورد اصل مساله انتظار در آنها وجود دارد، تعبيري مثل اينکه «افضل‏ العبارة انتظارالفرج‏». اين موضوع اين سؤال را در ذهن ايجاد مي‏کند که حالت ‏يک انسان منتظر با حالت ‏يک انسان غير منتظر چه تفاوتهايي دارد؟ چه چيزي به انتظار اين فضيلت را بخشيده که «برترين عبارتها» شده است؟ اصولا وجه مميزه انسان منتظر چيست؟
آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي:
انتظار و عدم انتظار مثل مسافر و حاضر است، کساني که اهل دنيا هستند قصد اقامت کرده‏اند، کساني که اهل آخرت هستند توي دنيا قصد اقامت ندارند، حالت مسافر دارند. مسافر چه کار مي‏کند؟ مسافر مثلا مي‏خواهد برود کشور عربستان، مي‏خواهد برود در آنجا مثلا متوطن بشود، نمي‏خواهد برود حج و برگردد، يک کساني هستند که مي‏خواهند بروند خارج و بمانند و ديگر برنگردند، اينها چه کار مي‏کنند، همين‏ها کافي است‏براي مطالعه کار، اينها همه‏ چيزشان را دلار مي‏کنند، فرششان، باغشان، تجارت‏خانه‏شان، همه‏شان را پول مي‏کنند مي‏گذارند توي بانکهاي خارج، کسي هم که اهل آخرت است، همه را مي‏فرستد توي بانکهاي آخرت، اينجا مصرفش نمي‏کند، پس آن کسي هم که معتقد است‏ به آخرت، حالتش، حالت مسافر دارد که قصد رفتن کرده است، حالتش اين است که همه چيزش را تبديل به جنس ارز آن کشور مي‏کند، انتظار هم همين حال را به انسان مي‏دهد که شايد امشب آمد، شايد امروز صبح آمد، در روايات نگفته‏اند که آقا ده سال ديگر مي‏آيد، بيست ‏سال ديگر مي‏آيد، راوي مي‏گويد که به آقا امام صادق،عليه‏السلام، عرض کردند که آقا من نماز صبح را که خواندم دلم مي‏خواهد بخوابم اما مي‏ترسم که خورشيد از مغرب طلوع کند (چون در روايت است که از علائم است) اگر خورشيد از مغرب طلوع کند آن وقت من آماده نباشم به خاطر اينکه مي‏خواهم نگاه کنم ببينم از کدام طرف طلوع مي‏کند امروز روز ظهور است. الان شمشيرم را بردارم و آماده باشم براي قيام، خوابم نمي‏برد، حضرت فرمودند: نه بگير بخواب. روزي که بايد آفتاب بزند از مغرب سپيده‏اش هم از مغرب مي‏زند، ببينيد آقا چطوري با اين حرف زد، نگفت آقا اين قضيه مربوط به حالا نيست مربوط به نوه پشت چندمي من است، ايشان که اينقدر منتظر بود که هر روز به دنبال وقتش‏ مي‏گشت ‏آقا حالش ‏را به‏ هم ‏نزد، گفت‏ حال ‏خوشي‏ دارد بگذار در حال خودش‏ باشد، حال ‏انتظار قربي داشت. حضرت ‏آب ‏سرد نريخت‏ رويش. از اين جهت ‏بسياري مي‏گفتند همين امروز ممکن است آقا ظهور کند. زمان نمي‏گفتند، مي‏گفتند شايد همين جمعه آمد، اين حالتي که آنها مي‏خواستند اين بوده است که انسان آمادگي خودش را حاصل کند، خوب وقتي که انسان آماده شد، مرگ هم بخواهد در آن حال آمادگي برسد، پشيماني ندارد، مي‏سازد انسان را از نظر اخلاقي.
موعود:
يکي از مسائل مهمي که الان وجود دارد مسئله تهاجم فرهنگي و مسائلي است که در مورد جوانها وجود دارد، به نظر شما ما چه استفاده‏اي مي‏توانيم از ترويج فرهنگ انتظار و توسعه فرهنگ مهدويت و انتظار براي اصلاح وضعيت فرهنگي، بخصوص جوانان داشته باشيم. با ترويج فرهنگ انتظار چه تاثيري مي‏توانيم بگذاريم در اصلاح جوانان و هدايت آنها به طريقي مطلوب؟
آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي:
فرهنگ انتظار ولايت انسان را حفظ مي‏کند و با ولايتش انسان هر چه بخواهد بشود، مي‏شود «الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» [17] .
ولايت است که سبب مي‏شود که انسان از ظلمت ‏به سوي نور بيايد اين وقتي که انتظار آقا را دارد چهره ولايت در انتظار تجلي مي‏کند، من اين را برايتان توضيح بدهم يعني چهره ممکن است ابعاد مختلف داشته باشد، کسي به نام زيد مي‏خواهد توي اتاق بيايد، هرکسي نسبت ‏به زيد موضعي مي‏گيرد. آنکه از زيد طلبکار است مي‏گويد به او بگويم و طلبم را از او بگيرم، او که به زيد بدهکار است ‏يا مي‏خواهد از زيد فرار کند که زيد را نبيند يا مي‏خواهد بدهيش را به او بپردازد، خلاصه هرکس يک جوري با او برخورد مي‏کند. وقتي که مي‏گوييم ولايت، وقتي که امام حاضر است، ولايت‏يعني اطاعت، وقتي که امام غايب است، نيست که از او اطاعت کني، انتظارش را که مي‏کشي ولايت در همين انتظار تجلي پيدا مي‏کند. وقتي که ولايت آمد همه چيز مي‏آيد،اول ولايت ‏بعد نماز، اين ولايت است که به نماز روح مي‏دهد، چطور مي‏گوييم اول لباس غصبي نباشد بعد نماز، زمين غصبي نباشد، بعد نماز، انتظار جلوگاه ولايت است.

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه