مفهوم انتظار
آيت الله محي الدين حائري شيرازي:
بسم الله الرحمن الرحيم، هر مطلب مفيد و مثبتي قابل تحريف است، ميشود با اندک تصرفي، اندک دخالتي مطلب را ازمسير خودش منحرف کرد، شيطان کارش همين است که يک مطلب اصيل را وارونه کند، دين براي يک امري است، شيطان از دين چيز ديگري ميسازد. اين همه کساني که انسانهاي بسياري را منحرف کردهاند، يعني دين جعل کردهاند، حقيقت دين را مسخ کردند، شد يک چيزي که شيطانپسند باشد، انتظار هم از اين قبيله مستثني نيست، شياطين بهترين کارشان براي خودشان همين هست که انتظار را از معني اصلي خودش دور کنند، معني انحرافي برايش درست کنند، پس معني اصيل انتظار را ببينيم چيست تا معني انحرافيش مشخص بشود.
معني اصيل انتظار اين است که انسان در خودش زمينه آمادگي براي اطاعت و پيوستن به آن حضرت را پيدا بکند و همچنين زمينه را براي آن حضرت آماده کند. يعني هم خودش آماده باشد براي پيوستن به آن حضرت، هم براي آن حضرت زمينه سازي بکند. بعضيها يک بعد انتظار را گرفتهاند و آن اينکه ميگويند آن حضرت تا نيايد امور اصلاح نميشود اما اينکه آيا لازم است که ما کاري کنيم تا براي آن حضرت زمينه هموارتر بشود، اين را ميگويند به ما مربوط نيست، اين برداشت غلطي از انتظار است، اين ياس است، اين انتظار نيست. ميگويند از دست ما کاري ساخته نيست. صاحبش ميآيد خودش امور را اصلاح ميکند، خير از دست شما کاري ساخته است، بعضي جايگاه تقدير را و جايگاه مقدرات را نشناختهاند، جايگاه تقدير و مقدرات اين نيست که از انسانها سلب اختيار کنند، سلب قدرت کنند، تقدير جاي خودش را دارد، قدرت و اختيار انسان هم جاي خودش را دارد و به دليلي که انسان مختار است و خدا امانت قدرت را به انسان داده است، اين زمينه انتظار فراهم ميشود. چرا؟ چون آن روزي که آن حضرت ميآيد اينطور نيست که ايشان از انسانها، سلب قدرت ميکند و انسانها را به راهي که ميرود مجبور ميکند، اگر بنا بر چنين کاري بود نياز به انتظار نبود، در همان سال وقتي که ايشان چهار ساله بودند، نه، وقتي که ايشان ده يازده ساله بودند يا پانزده ساله بودند يا بيست ساله بودند اگر بنا بر اکراه بود خوب همان موقع اقدام ميشد نياز نبود که اين همه زمان بگذرد و قرآن مکررا ميفرمايد:
«انلزمکموها و انتم لها کارهون» [1] .
با اينکه شما بدتان ميآيد و کراهت داريد، شما را به قضيه ملزم بکنيم؟ يا ميفرمايد:
«انما انت مذکر لست عليکم بمصيطر»; [2] .
«لست عليهم بوکيل» [3] .
پس اين مجموعهها نشان ميدهد که آن حضرت در انتظار مساعد شدن شرايط و اذن پروردگار جل و اعلي است، پروردگار متعال هم برنامهاش اين نبوده است که مردم عوض نشدند او عوض کند، چه ظهور، چه غيبت، جزء اين آيه هستند: «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم» [4] .
آن روزي که غيبت صورت گرفت، باز باعثش مردم شدند، مردم يک کاري کردند که نعمت ازشان سلب شد و آن روزي که حضور پيدا بشود قبلش مردم عوض شدهاند، «ذلک بان الله لم يک مغيرا نعمة انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم» [5] .
يا ميگويد: «ان عدتم عدنا» [6] .
اگر شما برگرديد ما برميگرديم، گاهي هم در توبه را باز ميکند و خدا لطفي ميکند در آنجا و ميگويد: «تاب عليهم ليتوبوا» [7] .
ملاحظه وضعيتشان و ضعفشان را کرده است، نظري کرده است، اجازه داده است که دلشان بشکند و توبه کنند، آن هم جايگاه خودش را دارد. پس اصل غيبت که شروع شد از ناشکري شروع شد، کاري با امام يازدهم کردند شيعيان که با هيچ کدام از امامان نکردند، يک نامهاي به ايشان نوشتند که پولهايي را که ما خدمتتان فرستاديم شما بيلانش را به ما بگوييد در «تحف العقول» حضرت پاسخشان را اينطوري دادند که اگر اين امامت امر مستمري است چرا اين سؤال از يکي از پدران من نشد، چرا آنها متهم به اين معنا نشدند؟ بعد از آن حضرت نپذيرفت و دستور فرمود پرده سياهي در اتاق ايشان آويختند، مردم ميآمدند از پشت پرده سؤال ميکردند و ميرفتند. اين هم پرده غيبت است. اين حرکت است، چون خداي تعالي ميتوانست آسمانها و زمين رادر يک لحظه خلق کند اما آنها را شش روزه آفريد، در روايت داريم که اي براي «اناته» است، «تاني» است، خداوند «تدرج» را دوست دارد، اين متينتر است. پس اول غيبت کبري استبا نواب لاعلي التعيين [غيرمعيني]، که حضرت ديگر تعيين نميکنند، قلوب مردم به سمتي برود و آمادگيشان و ساختهشدنشان براي ظهور، معناي انتظار اين است که هم خودش را فرد آماده کند براي پيوستن به آن حضرت، و هم ديگران را براي اين کار تشويق کند و براي اين کار تمهيد مقدمات کند. در يک مصداق کوچک ميشود اينطوري مثال زد، امام راحل، قدس سره، در نجف بود و مردم آرزو داشتند بيايد ايران، همکاري با او ميکردند با اينکه در بينشان نبود، نوارش را تکثير ميکردند، صحبتش را اشاعه ميکردند، ذکر خير او ميکردند، اطلاعيه به نفعش ميدادند، کار برايش ميکردند، تا امام رفتند به پاريس. باز هم مردم در اينجا تظاهرات ميکردند، راهپيمايي ميکردند، آن اندازه تلاش کردند، کار کردند، تا حکومت شاه را فلج کردند، تا امام آمد و حکومت هم نتوانست کاري بکند، اين نقش مردم بود. آمدن امام بر اساس کار و حرکت و تلاش مردم است، از مردم حرکت، از خدا برکت، نتيجهاش اين شد که آمد. ظهور هم مثل همين است، در قبل از ظهور هم بايد، اينهايي که دوستان آن حضرت هستند، آنچنان کار کنند که دشمنان آن حضرت فلج بشوند. آنچنان تبليغ کنند، ترويج کنند، نام ببرند که اسم آن حضرت، انتظار آن حضرت، آمدن آن حضرت، يک امر شايع و رايجي بشود. اين ميشود انتظار حقيقي. بعضيها ميگويند ما چکار داريم که ميآيد ما خودمان اصلاح ميکنيم، اين غلط است، اين عينا مثل قضيه دعاست، فرد ميگويد من در مساله روزي بايد کار کنم، دعا يعني چه، يکي ديگر ميگويد، دعا ميکنم، کار يعني چه؟ اما دستور اين است که انسان کار بکند، دعا هم بکند، اگر دعا بکند و کار نکند، روايت داريم چند دسته دعايشان مستجاب نيست، يکيش اين است که کسي در خانه بنشيند و بگويد «اللهم ارزقني» ميگويد خداوند متعال به تو دست داده است، پا داده است، اينها وسايل روزي است، صلاح دانستم ميدهم، ميروي بيرون ممکن است صلاح ندانم و ندهم. تو معذوري، در مساله انتظار تلاشمان را بايد بکنيم، دعا هم بايد بکنيم، دعاي براي تعجيل ظهور و تلاش براي آن. خداوند متعال نمونه دعاي مستجاب را اينجوري ميگويد، موسي عليهالسلام، وقتي رسيد به چاه ديد که عدهاي در اطراف چاه جمع شده و ميخواهند به گوسفندانشان ميخواهند آب بدهند، دو زن هم در آنجا ايستادهاند و منتظرند. آمد پيش آنها و گفت شما چه چيزتان است؟ «قال ما خطبکما قالتا لا نسقي حتي يصدر الرعاء» [8] .
گفتند: جلوي چشم اين چوپانها آب نميدهيم، تا اينها بروند «فسقي لهما» رحم کرد به اينها و برايشان آب کشيد، «ثم تولي الي الظل» [9] .
در آفتاب نايستاد و دعا کند، ميخواست در حال خودش باشد. از اين جهت رفت توي سايه، «فقال رب اني لما انزلت الي من خير فقير» [10] .
کارش را کرد، بعد دعايش را هم کرد، ما داريم در روايت «ارحم ترحم» رحم کرد به آنها خدا هم به او رحم کرد. تلاش کرد در حد خودش براي ديگران، اما فرج شد براي خودش، از اين جهت ميگويند دعا کنيد براي فرج ما که فرج ميشود براي خودتان، موسي، عليهالسلام، آب کشيد براي دختران شعيب اما فرج شد براي خودش، در آن وقتي که درخواست ميکرد «لما انزلت الي من خير فقير» ما نميدانيم چه خيري ميخواهد، علي، عليهالسلام، ميداند، ميفرمايد: «والله ما ساله الا خبزا ياکله» [11] .
منظور موسي از خبز يک تکه نان بود، يک کف دست نان، از بس علف خورده بود «لانه کان ياکل بقلة الارض و لقد کانت خضرة البقل تري من شفيف صفاق بطنه» [12] .
از زير پوست شکمش سبزي علف پيدا بود، پيداست که همه چربي بدنش آب شده بود در اين مدت، اين خيلي حرف است که علي،عليهالسلام، ميفرمايد: سبزي علف از زير پوست شکمش پيدا بود، موسي عليهالسلام چقدر پوستهايش نازک شده بود و چقدر هم علف خورده بود، اما با اين همه علف خوردن به کسي نگفت يک تکه نان به من بده، مناعت طبع موسي را نشان ميدهد. خوب گاهي انسان از خدا يک پاره نان ميخواهد، او به اندازه حاجتش ميخواهد خدا به اندازه کرمش به او ميدهد. خدا براي او مساله زن را حل کرد، مساله اشتغال را حل کرد، مساله مسکن را حل کرد، الان مساله جوانان ما و احتياجات عمده جوانان ما اين چهار تاست، شغلي، خانهاي، همسري، بعد هم براي ادامه تحصيل کنکور بدهند و وارد دانشگاه بشوند، خداوند متعال همه اينها را براي موسي عليهالسلام فراهم کرد. اول گفت: «اني اريد ان انکحک احدي ابنتي هاتين» [13] .
همه ميروند سراغ فردي که او پيشنهاد کند به پدر زن، پدر زن پيشنهاد ميکند به داماد، يکي از اين دو تا دختر را ميخواهم به تو بدهم، اين از زنش، «علي ان تاجرني ثماني حجج»; [14] .
هشت سال برايم کار کني، اين هم از شغلش، الان که ميخواهد دست توي اين سفره بکند بر اساس قرارداد است، ميهمان نيست، تصدقي و اعانت و اينها نيست، از همين امشب غذايي که ميخواهد بخورد بر اساس اين است که ميخواهد کار بکند، از حالا جزء قرارداد است. چون اجير اينهاست بايد به اجير مسکنش را هم بدهند، چون کار ميکند، در مقابل کار مسکن ميگيرد و زن ميگيرد و قوت و غذا و بالاتر از هر سه اينها دانشگاه است، چه استاد دانشگاهي بهتر از شعيب و دانشگاهي بهتر از تربيت پيغمبر، شما دانشگاه تربيت معلم يا تربيت مهندس داريد اما اينجا دانشگاه تربيت پيغمبر است، خوب او يک تکه نان خواست، اينطوري بهش دادند، خدا به ما ميآموزد عمل کنيد، دعا هم کنيد، در انتظار هم، هم عمل، هم دعا، هر کس بگويد من تلاش ميکنم براي آن حضرت، دعا نميکنم، اشتباه ميکند. هرکس بگويد من دعا ميکنم، کاري از دست ما ساخته نيست، ما فقط نشستهايم. پس آنها انتظار افراطي و تفريطي و اين هم حد وسط، حد اعتدال، اين نوع انتظار، اثر تربيتياش اين است که من ميگويم. من براي اصلاح عالم، هر کاري را مقدورم شد ميکنم، هر چه را که نتوانستم او ميآيد تکميلش ميکند، ما ميخواهيم اين عالم را بسازيم، هر اندازهاش را که بتوانم ميکنم، او ميآيد تکميل ميکند، من وقتي که بدانم که اين کار من ديگر کسي دنبالش را نميآورد، انگيزه کار کردن از من گرفته ميشود، وقتي که من ميدانم بالاخره ديگران ميآيند و اين امور درست ميشود، من هيچ نگران نيستم، چقدر از کار را ميکنم، طلبه تربيت ميکنم که برود انصار ايشان بشود. چون ميدانم که آقا بعدا از اينها استفاده ميکند. هيچ نگراني نيست، خستگي، افسردگي حاصل نميکند، اثر ديگرش اين است که انسان در حين انتظار اين حکومتهايي که هست قبول ندارد ميگويد اينها طاغوتند، الا يک حکومت انتظار که اهل انتظار باشد، آن حکومت را قبول دارد. بيعت با اينها نميکند چون منتظر است که با آقا بيعت کند، ببينيد کسي که منتظر است از آن سفره بخورد، از اين سفره نميخورد، ميگويد سفره ما بعد از اين هست. خودش را از اين وضعيت سير نميکند، حالش، حالت مسافر ميشود، آن حال منتظر است، حال منتظر يک حال قائم است نه يک حال قائد، ببينيد شما نشسته باشيد بخواهيد از اين طرف اتاق نشسته برويد آن طرف اتاق، چقدر طول ميکشد و چقدر زحمت دارد، اما اگر برخيزيد چقدر راحت ميتوانيد کار کنيد. توان انسان را انتظار بالا ميبرد، ببينيد بعضي ميپرسند مثلا چه کار ميکند؟ «جعل الله الکعبة البيت الحرام قياما للناس» [15] .
اين کعبه را اينطوري نگاهش نکن. هر که به اين کعبه معتقد باشد از جايش برميخيزد، ميگويد ديگران دل به دنيا بستهاند، نشستهاند سر سفره دنيا همين را کردهاند خانه و مسکن، اين بيتالله انسان را از خاک بلند ميکند، انسان را سراپا بلند ميکند، انتظار هم همينطور است، انتظار انسان را سرپا ميکند، روحيه به انسان ميدهد، يک اثر ديگر انتظار اين است که به انسان سنخيت ميدهد با آنها، چون به خودش ميگويد من منتظر آنها هستم اما اگر آنها آمدند و گفتند ما تو را قبول نداريم، چه کار کنم؟ قرآن را مشاهده ميکند که طالوت گفت که «ان الله مبتليکم بنهر فمن شرب منه فليس مني و من لم يطعمه فانه مني الا من اغترف غرفة بيده». [16] .
خوب ميگويد آقا امام زمان عليهالسلام هم که قيام ميکند اول جنودش313 نفر است، طالوتيها هم که313 نفر بودند پس وقتي که در313 اين دو تا مشترکند، جنگ بدر هم313 تا بوده است، پس يک مشترکات ديگري هم دارد. نه همين شرب که به من بگويد هر کس خورد با ما نيست، هر کس نخورد از ماست مواظب ميشود که از قدرتش سوء استفاده نکند، از آنچه که در اختيارش هست، «الا من اغترف غرفة بيده» تا «من لم يطعمه فانه مني» بشوي، پس انتظار اين خاصيت را دارد که دريچهاي است بسوي نور.
انتظار ميگويد اصلا آن حال تو اين نيست منتظرش شو، و همين ميشود نفسکش او، زمينه تنفس او، مثل نماز، نماز براي انسان تنفس است، که اين همه فاني، اين همه کوچک، اين هم يکجور ديگر بازي، يک طرفي هست که انسان با آن بازي نکند، وگرنه اين همه عالم را ببيند، اگر اين نماز نباشد، اين انسان دق ميکند و انتظار هم نباشد انسان مؤمن دق ميکند. پس اثر روحي ميگذارد، اثر تربيتي ميگذارد، اثر اخلاقي ميگذارد و بالاتر از همه ايشان گفتهاند: شما دعا کنيد براي تعجيل فرج ما که همين کار، فرج خود شماست.
موعود:
ببخشيد در صحبتهاي شما نکتهاي بود، در ارتباط با برخورد شخص منتظر با حکومتهايي که در زمان غيبت وجود دارند، اين نکته ممکن است اين سؤال را پيش بياورد که پس حرکتي که در کشور ما براي تشکيل يک حکومت اسلامي ايجاد شد، چگونه بايد توجيه کرد؟ اين حرکت چگونه با مساله انتظار قابل جمع است؟
آيت الله محي الدين حائري شيرازي:
جمهوري اسلامي خصلت بالايش همين انتظار است، امام راحل هميشه ميفرمود «ما منتظر طلوع خورشيديم»، «ان شاءالله اين حکومت را ما به صاحب اصليش بسپاريم»، نسبت به غير اين حکومت بله، بگويد آنها فاسقند، آنها فاسدند، آنها موانع راهند، از من نيستند، من از اينها نباشم، امانسبتبه اين حکومتبايد معتقد باشد، براي پيوستن به آن حضرت آمادگي داشته باشد که افراد را به حضرت ملحق کند، اما اينکه کار آن حضرت را اين حکومت ميکند، خير، آنطوري که حضرت اقامه عدل ميکنند، اينها هم ميتوانند، نه، اينها ميتوانند زمينهچيني کنند، چرا، بعضي از امور را هم اينها تجربه کنند که زمينه فراهم بشود، مثلا ما ميگوييم ولايت مطلقه فقيه، خوب کسي که به ولايت مطلقه فقيه معتقد بود و راضي شد به ولايت مطلقه امام به طريق اولي حاضر ميشود که براي غير معصوم ولايت مطلقه قائل بود و اينطوري از آن اطاعت کرد، تمريني ميشود براي اطاعتش از معصوم و معمولا هم اينطور بزرگان وقتي که ميآينديکضربنميآيند، يکامتحاني ميکنند، يک آزمايشي ميکنند، يک سر و چشمي آب ميدهند و بعد ميآيند. هر عاقلي اينطوري است، امام حسين،عليهالسلام، وقتي که کوفيان اين همه نامه نوشتند، مسلم بن عقيل را فرستاد که سالي که نکوست از بهارش پيداست، با ايشان چه کنند. معلوم ميشود که با آن حضرت چه ميکنند. امام راحل را که براي اين امت فرستادند مثل مسلم بن عقيل بود، اگر با او خوشرفتاري ميکردند پيدا بود که ميشد براي آن آقا هم اينها مريدهاي خوبي باشند. واقعا هم مردم براي امام مريدان خوبي بودند، استقبالي از او کردند پنج ميليوني. وقت رحلتش هم بدرقهاي کردند بيشتر از آن استقبال، هر چه هم فتوا داد رعايت احترام فتوايش را کردند با سنتش و آدابش و عاداتش و ميگفتند مرجع هرچه بگويد، هشت سال جنگيدن را لازم کرد، آدم يک روز بجنگد، دو روز بجنگد، يک ماه، يک سال، آن هم با دست خالي، اينها همهاش پيداست که آن وفاداري که به آن حضرت کردند براي اين حضرت هم ميکنند.
موعود:
وقتي که ما معارفي را که از ائمه معصومين،عليهمالسلام، در مورد انتظار به ما رسيده است مورد مطالعه قرار ميدهيم، ميبينيم که تعبيرات خيلي بلندي در مورد اصل مساله انتظار در آنها وجود دارد، تعبيري مثل اينکه «افضل العبارة انتظارالفرج». اين موضوع اين سؤال را در ذهن ايجاد ميکند که حالت يک انسان منتظر با حالت يک انسان غير منتظر چه تفاوتهايي دارد؟ چه چيزي به انتظار اين فضيلت را بخشيده که «برترين عبارتها» شده است؟ اصولا وجه مميزه انسان منتظر چيست؟
آيت الله محي الدين حائري شيرازي:
انتظار و عدم انتظار مثل مسافر و حاضر است، کساني که اهل دنيا هستند قصد اقامت کردهاند، کساني که اهل آخرت هستند توي دنيا قصد اقامت ندارند، حالت مسافر دارند. مسافر چه کار ميکند؟ مسافر مثلا ميخواهد برود کشور عربستان، ميخواهد برود در آنجا مثلا متوطن بشود، نميخواهد برود حج و برگردد، يک کساني هستند که ميخواهند بروند خارج و بمانند و ديگر برنگردند، اينها چه کار ميکنند، همينها کافي استبراي مطالعه کار، اينها همه چيزشان را دلار ميکنند، فرششان، باغشان، تجارتخانهشان، همهشان را پول ميکنند ميگذارند توي بانکهاي خارج، کسي هم که اهل آخرت است، همه را ميفرستد توي بانکهاي آخرت، اينجا مصرفش نميکند، پس آن کسي هم که معتقد است به آخرت، حالتش، حالت مسافر دارد که قصد رفتن کرده است، حالتش اين است که همه چيزش را تبديل به جنس ارز آن کشور ميکند، انتظار هم همين حال را به انسان ميدهد که شايد امشب آمد، شايد امروز صبح آمد، در روايات نگفتهاند که آقا ده سال ديگر ميآيد، بيست سال ديگر ميآيد، راوي ميگويد که به آقا امام صادق،عليهالسلام، عرض کردند که آقا من نماز صبح را که خواندم دلم ميخواهد بخوابم اما ميترسم که خورشيد از مغرب طلوع کند (چون در روايت است که از علائم است) اگر خورشيد از مغرب طلوع کند آن وقت من آماده نباشم به خاطر اينکه ميخواهم نگاه کنم ببينم از کدام طرف طلوع ميکند امروز روز ظهور است. الان شمشيرم را بردارم و آماده باشم براي قيام، خوابم نميبرد، حضرت فرمودند: نه بگير بخواب. روزي که بايد آفتاب بزند از مغرب سپيدهاش هم از مغرب ميزند، ببينيد آقا چطوري با اين حرف زد، نگفت آقا اين قضيه مربوط به حالا نيست مربوط به نوه پشت چندمي من است، ايشان که اينقدر منتظر بود که هر روز به دنبال وقتش ميگشت آقا حالش را به هم نزد، گفت حال خوشي دارد بگذار در حال خودش باشد، حال انتظار قربي داشت. حضرت آب سرد نريخت رويش. از اين جهت بسياري ميگفتند همين امروز ممکن است آقا ظهور کند. زمان نميگفتند، ميگفتند شايد همين جمعه آمد، اين حالتي که آنها ميخواستند اين بوده است که انسان آمادگي خودش را حاصل کند، خوب وقتي که انسان آماده شد، مرگ هم بخواهد در آن حال آمادگي برسد، پشيماني ندارد، ميسازد انسان را از نظر اخلاقي.
موعود:
يکي از مسائل مهمي که الان وجود دارد مسئله تهاجم فرهنگي و مسائلي است که در مورد جوانها وجود دارد، به نظر شما ما چه استفادهاي ميتوانيم از ترويج فرهنگ انتظار و توسعه فرهنگ مهدويت و انتظار براي اصلاح وضعيت فرهنگي، بخصوص جوانان داشته باشيم. با ترويج فرهنگ انتظار چه تاثيري ميتوانيم بگذاريم در اصلاح جوانان و هدايت آنها به طريقي مطلوب؟
آيت الله محي الدين حائري شيرازي:
فرهنگ انتظار ولايت انسان را حفظ ميکند و با ولايتش انسان هر چه بخواهد بشود، ميشود «الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» [17] .
ولايت است که سبب ميشود که انسان از ظلمت به سوي نور بيايد اين وقتي که انتظار آقا را دارد چهره ولايت در انتظار تجلي ميکند، من اين را برايتان توضيح بدهم يعني چهره ممکن است ابعاد مختلف داشته باشد، کسي به نام زيد ميخواهد توي اتاق بيايد، هرکسي نسبت به زيد موضعي ميگيرد. آنکه از زيد طلبکار است ميگويد به او بگويم و طلبم را از او بگيرم، او که به زيد بدهکار است يا ميخواهد از زيد فرار کند که زيد را نبيند يا ميخواهد بدهيش را به او بپردازد، خلاصه هرکس يک جوري با او برخورد ميکند. وقتي که ميگوييم ولايت، وقتي که امام حاضر است، ولايتيعني اطاعت، وقتي که امام غايب است، نيست که از او اطاعت کني، انتظارش را که ميکشي ولايت در همين انتظار تجلي پيدا ميکند. وقتي که ولايت آمد همه چيز ميآيد،اول ولايت بعد نماز، اين ولايت است که به نماز روح ميدهد، چطور ميگوييم اول لباس غصبي نباشد بعد نماز، زمين غصبي نباشد، بعد نماز، انتظار جلوگاه ولايت است.