مجموعه اشعار در باره حضرت فاطمه معصومه (س)

بازدید : 4616
زمان تقریبی مطالعه : 9 دقیقه
تاریخ : 06 شهریور 1393
مجموعه اشعار در باره حضرت فاطمه معصومه (س)

صلّ علی محمد اُختُ الرّضا خوش آمد

صلّ علی محمد اُختُ الرّضا خوش آمد
جان پیمبر است این ، آیات کوثر است این
آرام روح و جان ِ، موسی بن جعفر است این
ذلقعده در شرافت ، شد ناب و بی قرینه
دارُالزّیارة گشته ، از مقدمش مدینه
موسی کند هماره ، تکریم و احترامش
از عرش حق تعالی ، عیسی دهد سلامش
زهرای دوّم است این ، در حُسن و در شمائل
باشد به دُخت احمد ، آیینه ی فضائل
بر پیروانش امشب ، عیدی دهد پیمبر
گشته به مُصحف دین ، نازل دوباره کوثر
ای بانوی کریمه ، ما سائلانت هستیم
بنگر که با تمنا بر خوان تو نشستیم
لطف تو بر گدایان ، بی مثل و بی بدیل است
در دیده ی دو عالم،احسان تو جمیل است
بانو عنایتی کن ، مسکین ِ بی نوا را
کن قسمتش ز رحمت ، دیدار کربلا را
ای دختر ولایت ، بر شیعیان دعا کن
راهیشان به سوی ، وادی کربلا کن
با ذکر و با دعایت ، ای نور چشم زهرا
کم کن تو از سر دین ، شرّ وهابیت را
در این زمان به شیعه ، قسم به سوره ی فیل
اصل تبرّی باشد ، تنفر از اسرائیل

شاعر : حاج امیر عباسی

می رسد امشب نوای عاشقان مستانه تر

می رسد امشب نوای عاشقان مستانه تر
می شود امشب دل دیوانه ها دیوانه تر
سینه ی عاشق همیشه رو به ویرانی خوش است
عاشقان را دل بود امشب بسی ویرانه تر
خانه ی موسی گرفته رنگ و بوی فاطمه
آمده جانانه ای با جلوه ای جانانه تر
بعد از او دیگر برای فاطمه آئینه نیست
تا ابد این امر از افسانه ها افسانه تر
اهل خانه گرد شمع روی او پروانه اند
شد برادر بین خانه گرد او پروانه تر
عالم امشب بر سر خان کریمه سرخوش است
با نوای فاطمه یا فاطمه در چاوش است
×××

شاعر : ناصر شهریاری

 

«موسی» که دید حال و هوایت

«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دست‌های «رضا»یت
اشکی نشست گوشه‌ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت
از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت
رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله‌ی تو هراسان
شد قبله‌ی دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت!
من تشنه‌ای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا»
دربان! بگو ملیکه‌ی قم را: از راه آمده‌ست گدایت
کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت
لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جان‌های ما، «کریمه»! فدایت
ای دختر یگانه‌ی مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟
می‌بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به‌ روی ما، به دعایت
این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت
شاعر : قاسم صرافان

 

آیتی از خداست معصومه

آیتی از خداست معصومه
لطف بی انتهاست معصومه
عطر باغ محمدی دارد زاده
مصطفی است معصومه
پرتوی از تلألؤ زهرا
گوهری پربهاست معصومه
ماه عفّت نقاب آل کسا
دختر مرتضی است معصومه
اختری در مدار شمس شموس
یعنی اخت الرضاست معصومه
زائران، یک در بهشت این جاست
تربتش باصفاست معصومه
در توسل به عترت و قرآن
باب حاجات ماست معصومه
شاعر:حسان

 

ازشب میلاد تو اینگونه حاصل می شود

ازشب میلاد تو اینگونه حاصل می شود

ماه روز اول ذی القعده کامل می شود

بارها سر در میارد از شب میلاد تو

تا که جبرائیل ازخورشید غافل می شود

گوئیا شان نزولش می شود ایران ما

هرچه بر (موسی بن جعفر(سوره نازل می شود

پای او (شاه چراغ (ودستها (عبدالعظیم(

چشم ایران چون که مشهدگشت-قم=دل می شود

خاک مشهد نسخه ی ایرانی کرب وبلاست

حضرت معصومه زینب را معادل می شود

هرچه قابل تر در این مجموعه ناقابل تر است

هرچه ناقابل در این مجموعه قابل می شود

هرکسی از خویش داخل گشت خارج می شود

هرکسی از خویش خارج گشت داخل می شود

هرکسی درشهر عاقل گشت عاشق هم نشد

هرکسی درصحن عاشق گشت عاقل می شود

رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب

شاه باترفیع در صحن تو سائل می شود

درحریمت شعر گفتن کار خودرا می کند

(شاطر عباس قمی( هم گاه (دعبل (می شود

اشک وقتی واقعی شد در حرم هم سرگرفت

پس به جای مُهر پیشانی من گل می شود

هرکسی طرز ارادت را به تو توضیح داد

صاحب یک جلد توضیح المسائل می شود

گوشه ای از لطف پنهان تو که معلوم نیست

گوشه ای از لطف معلوم تو(فاضل(می شود

تاچهل شهرمجاور وسعت اکرام توست

پس من ِهمسایه ات رانیز شامل می شود

مشکلات سختم آسان شد ولی کاری بکن

دل بریدن از تو دارد باز مشکل می شود

شاعر:مهدی رحیمی

به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلام

به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلام
به هر زمان و مـکان و به هر مقام، سـلام

تویـی که شــاه خراسان بود بــرادر تــو
بـــر آن مقام رفیــع و بـر این مقام، ســلام

به هر عدد که تکلم شـود به لیل و نهار
هــــزار بـار فـــزون تـر ز هـر کـلام، ســلام

صبح تا شب و از شام، تا طلیعه صبــح
بر آستـانه قــدسـت علی الـدوام، ســلام

در آســـمان ولایــت، مــه تمــامی تـــو
زپای تا به ســرت ای مـــه تـمـام، ســلام

به پیشگــاه تو ای خواهـــر شه کـَـونین
ز فـرد فـرد خلیـق، به صبح و شام ســلام

منم که هر سر مویم به هر زمان گویـد
به جـان پــاک تـو ای دخــتـر امـام، ســلام

شاعر:سراج

دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد

دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد

کنار درب حرم، بین زائران گم شد

نگاه چشم ترم تا به گنبدت افتاد

دوباره شیفته ی رنگ زرد گندم شد

به یاد مشهد و باب الجواد افتادم

سرود عاشقی ام، یا «امام هشتم» شد

به محض بردن نام امام آینه ها

لبان آینه هایت پرازتبسم شد

به استحاله کشاندی مرا به لبخندی

دوچشم مملو اشکم، دوخمره ی خم شد

سلام برتو و بر خاندان اطهارت

سرم به زیر قدوم تمام زوارت

ازآب شورحرم، شوق وشور می گیرم

وضو برای تشرف به طور می گیرم

ستاره ام، که دراین آسمان ظلمانی

ازآفتاب حضور تو نور می گیرم

چقدرزائرعاشق! شبیه کودکی ام

ضریح مرقدتان را به زور می گیرم

چه افتخارعظیمی است، بودنت اینجا

عجیب نیست که حس غرور می گیرم

برای رد شدنم ازپل صراط جزا

زدست لطف تو برگ عبور می گیرم

سلام برتو وبر خاندان اطهارت

سرم به زیر قدوم تمام زوارت

نسیم مرقدتان عطر کوچه باغ بهشت

برد ز خاطره ها غصه ی فراق بهشت

رواق های حریمت، بهشت نوروبلور

بلند گنبد نورانیت،چراغ بهشت

مدام روز قیامت پی تو می گردم

نمی روم به جهنم؛ ویا سراغ بهشت

شکسته باد دوپایم، اگر که روز حساب

بدون تو بگذارم قدم به باغ بهشت

منم؛ مدیحه سرایی که آرزو دارم

جوارباغ توباشم، شده کلاغ بهشت؟!

سلام برتو وبر خاندان اطهارت

سرم به زیر قدوم تمام زوارت

شاعر:وحید قاسمی

 

سائلم، لطف دمادم خواهم

سائلم، لطف دمادم خواهم
نفس آلوده‌ام و دم خواهم
کَم تو نیز چو اقیانوس است
قانعم، از کرمت ، کم خواهم
بی کسم در ره تقوی و عمل
از عنایات تو همدم خواهم
تا نَیُفتم به ته چاه گناه
از تو یک رشتۀ محکم خواهم
راه من تا به حرم طولانی است
بهر خرجی، دو سه درهم خواهم
بغض عشقم شده پنهان به گلو
به گل چشم، چو شبنم خواهم
خواهر حضرت سلطان رئوف
اَبرم و بارش نم نم خواهم
بوی عطر شهدا می آید
بهر دل نوحۀ ماتم خواهم
جشن میلاد تو از درگه تو
رزق و روزیِ محرم خواهم
می رسد عطر و بوی کربلا
راهیم کن به سوی کربلا



شاعر : حاج امیر عباسی

مسیحا زاده

تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی

مریم قدیسه ی ذریه ی طاها شدی

یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم

قبله ی عرشی ترین سجاده ی دنیا شدی

بوسه بر دست تو بر سادات واجب می شود

چون ستون عصمت الله بنی الزهرا شدی

در میان شوره زار قم بهشتی ساختی

مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا و شدی

جانماز غرق نورت گوشه ی عرش خداست

در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدی

وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث

مثل بنت المصطفی صدیقه ی کبری شدی

پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی

با جلال فاطمی خاتون بی همتا شدی

ناز چشمان تو و دکر خداهای پدر

کو رسول الله بیند ثانی زهرا شدی

خواهر سلطان عالم کار سلطان می کند

بر حسین خانواده زینب کبری شدی

خنده ی معصوم تو آرامش جان رضا

بهترین تمکین قلبت صوت قرآن رضا

از همان اول دلتگشته گرفتار رضا

بین صحن چشمهایت نقش رخسار رضا

جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست

عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا

یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ

عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا

در تمام عرضه های بندگی پاک تو

همچنان آیینه ایی پیداست رفتار رضا

تا میان خطبه ها تفسیر قرآن می کنی

کاملا باشد کلامت عین گرفتار رضا

آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی

در حریم عاشقی باشی علمدار رضا

هرکه عمری خاک بوسی حریمت را کند

تا قیامت می شود محرم به اسرار رضا

ای کزیمه چاره ایی کن لحظه ی جان دادنم

دیده ام روشن شود هنگام دیدار رضا

روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من

آبرو داری بود کار تو و کار رضا

دلخوشم خاک حریم تو نشسته بر سرم

خاکساری تو می گردد شفیع محشرم

تا که دل را آه سینه راهی قم می کند

با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می کند

آه چون از دل برآید کار آتش می کند

بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند

آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل

حضرت حق قبله ی حاجات مردم می کند

هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده

هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند

با سلامی نم نم اشک از دو دیده می چکد

کاسه ی خالی ما لبریز از خم می کند

نیمه شبها در حرم تا صحن گردی می کنم

ناگهان دل یاد قبله گاه هفتم می کند

لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا

خون زینب در رگان تو تلاطم می کند

کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش

جستجوی یار زیر نیزه و سم می کند

با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود

بازهم جسم عزیز مادرش گم می کند

قاسم نعمتی

 

هوای دیدن خورشید درسرم افتاد

هوای دیدن خورشید درسرم افتاد
که ناگهان به دلم جذبه ی حرم افتاد
کسی میان دلم ((اشفعی لنا ))میخواند
کسی که خاک ترین بودو از طلا میخواند
تویی سرودن شعرم تویی ترانه ی من
بهانه ای به غزل های عاشقانه ی من
درخت بی ثمری را به بار آوردی
دراین زمین کویری بهار آوردی
نداشت فاطمه در شهر خود مزار اما
برای فاطمه در قم مزار آوردی
نگه ندار زما سایه ی پناهت را
وقدر یک مژه بر هم زدن نگاهت را
دوباره بال گشودم شبیه پروانه
وبا اجازه سرودم شبیه پروانه
کسی که پای ضریحت دخیل می بندد
دخیل را به پر جبرئیل می بندد
طلا زخاک در کوی تو محک خورده است
کنار سفره ی توآب هم نمک خورده است
برای وصف قم از رود نیل باید گفت
غزل،قصیده نه بحر طویل باید گفت
به چشم می خورد اینجا زیارت مریم
سمیه، آسیه ،هاجر،خدیجه،حوا هم
زمین همیشه تو را با برادرت می دید
تو ماه بودی و نام برادرت خورشید
چقدر در حرمت بوی عشق می آید
خیال می کنم عطر دمشق می آید
شبی که فال بجز عشق را نمی آورد
دلم برای زیارت بهانه می آورد
کسی میان دلم ((اشفعی لنا))می خواند
صدا صدای خودم بود از شما می خواند
شاعر:مجید تال

منبع - سایت حوزه

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه