مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
بعد الحمد والصلاة؛
اين مجموعه، پاسخ به ده سؤال پيرامون نظام امامت و چگونگي غيبت، و بعضي از خصائص و اوصاف حضرت ولي زمان، غوث دوران، کهف امان، مولينا و سيدنا الحجة بن الحسن المهدي، ـ صلوات الله عليه و علي آبائه الطاهرين ـ مي باشد.
اميد است انتشار آن مفيد باشد.
به تاريخ 28 جمادي الاولي 1398 هجري قمري مطابق 15 خرداد 1357 هجري شمسي
[ صفحه 7]
پيرامون استمرار نظام امامت
سؤال:
آيا رژيم و «نظام امامت»، با پايان يافتن دوره غيبت صغري و آغاز غيبت کبري (سال 329 هجري قمري)، پايان يافت، و پس از ظهور حضرت مهدي عليه السلام اين نظام از نو برقرار مي شود يا اينکه «نظام امامت» استمرار دارد.
جواب:
رژيم امامت، رژيمي است الهي و انقطاع ناپذير و دوره فترت ندارد و در هر زمان و هر عصر وجود دارد؛ از عصر حضرت رسول اعظم صلي الله و عليه وآله تا حال تشکيل و برقرار بوده و هست؛ و تا دنيا باقي است، برقرار خواهد ماند؛ چنانکه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
«لا تخلو الارض من قائم لله بحجة ؛ إما ظاهراً مشهوراً،
[ صفحه 8]
واما خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حجج الله وبيناته [1] = زمين از قائمي که براي خدا حجت باشد خالي نخواهد ماند (و اين حجت) يا ظاهر و مشهور است و يا بيمناک و مستور، براي اينکه حجت هاي خدا و بينات او باطل نگردد و از بين نرود».
بر هر کس واجب است که «نظام امامت» را بشناسد و به آن ايمان داشته باشد؛ و در هر زمان و هر مکان، فقط مردم بايد از اين نظام اطاعت کنند؛ و هر کس، در هر کجا و هر نقطه اي از دنيا که باشد و هر شغل و کاري که داشته باشد ـ لشکري باشد يا کشوري، بازرگان باشد يا پيشهور، دانشمند باشد يا دانشجو ـ بايد مطيع اين رژيم و فرمانبر اين نظام و برنامه هاي آن باشد، تفاوت نمي کند که اين نظام مسلط بر اوضاع باشد يا مسلط نباشد؛ و حکومت هاي غاصب در امور مداخله داشته باشند، يا نداشته باشند.
اين حکومت است و دين است و سياست است و رژيم و نظام؛ پس اگر يک فرد مسلمان در دورترين نقاط چين يا اروپا يا آمريکا يا هر منطقه ديگر باشد که حکومتهاي غير شرعي قدرت سياسي و اداره امور را در دست داشته باشند، همان يک فرد بايد مطيع نظام الهي امامت باشد تا در نظام حکومت خدا باشد و بايد دستور العمل و برنامه کارش را از طريق نظام امامت تعيين کند، حتي اگر در منطقه تحت حکومت رسمي کفار زندگي مي کند و کارمند
[ صفحه 9]
مؤسسات و وزارتخانه ها و ادارات آنها نيز باشد باز هم بايد فرمانبر نظام امامت باشد و از آن نظام دستور بگيرد و تابعيت آن را داشته باشد.
دور بودن از حريم و منطقه نفوذ رسمي اين رژيم، شخص را از اطاعت و تابعيت آن، معاف نخواهد کرد.
ابوذر و سلمان و مقداد و عمار ياسر و اينگونه شخصيتها، در حال تسلط نظام غاصب، فرمانبر نظام امامت بودند؛ و امثال علي بن يقطين و محمد بن اسمعيل بن بزيع نيز، اگر چه به ظاهر در دستگاه هارون و حکومت بني عباس وارد بودند، اما در عين حال از نظام امامت اطاعت مي کردند.
هر کس بايد مشخص سازد و تعيين کند که در زندگي و تمام شؤون و امور خود، از چه رژيم و نظامي اطاعت مي کند و تابع چه حکومتي است.
بايد معلوم کند که تابعيت حکومت خدا را قبول کرده يا حکومت طاغوت را پذيرفته است، و مؤمن به خدا مي باشد، يا مؤمن به طاغوت.
متأسفانه بيشتر مسلمانان به اين مسأله بسيار مهم توجه کافي نکرده و معني «ولايت» را درک ننموده و از اهميت اين بُعد آن، که اطاعت باشد غفلت کرده اند و آنانکه خيلي مذهبي و متعهد هستند، به انجام يک سلسله فرائض و واجبات، و ترک محرمات، اکتفا مي کنند.
[ صفحه 10]
اما از اينکه در حال حاضر چه تابعيتي بايد داشته باشند، غفلت دارند و اگر تابعيت حکومتهاي غير شرعي را قبول نکرده باشند، تابعيت حکومت شرعي را هم آگاهانه نپذيرفته اند و به تعهدات و مسؤوليتهائي که در برابر آن دارند، توجه ندارند و تابعيت حکومت شرعي را يک مسأله و وظيفه اسلامي نشمرده اند.
طبق مذهب اهل سنت که تشکيل حکومت شرعي، ممکن است به فترت و سستي برخورد نمايد و در بعضي از زمانها به عللي نظام حکومت اسلامي تعطيل شود، وممکن است در زماني که حکومت شرعي تشکيل نشده مسأله تابعيت از آن هم مطرح نباشد، و بلکه بي موضوع گردد.
اما طبق مذهب «شيعه» که نظام امامت، رژيم دائم و مستمر است، هميشه و در تمام شرايط، تابعيت حکومت شرعي يک فريضه اساسي و عمده است.
حکومت مخصوص ذات خدا است (ان الحکم الاّ لله) و بايد فقط خدا پرستش و اطاعت شود و اطاعت براي او خالص باشد و مردم در برابر حکومت و سلطنت و رژيم او خاضع و فرمانبر باشند «أمر ألاّ تعبدوا الا اياه مخلصين له الدين» دين قيم و مستقيم، اين است
[ صفحه 11]
(ذلک الدين القيم) [2] .
رژيم امامت، يعني حکومت خدا؛ و تابعيت اين رژيم، تسليم حکم خدا بودن و در منطقه حکومت خدا زيستن و به حکومت غير خدا عقيده نداشتن است.
تفاوت نمي کند در اعصاري که ائمه: حضور داشتند و غاصبان حکومت، مانع از مداخله رسمي آنها در کارها بودند؛ يا در عصر غيبت کبري که امام عليه السلام غايب مي باشند، بايد هر مسلماني در اين رژيم (نظام امامت) ثبت نام کند و از اينجا فرمان ببرد و شناسنامه حقيقي خود را از اين حکومت بگيرد.
حکومت شرعي هميشه بر پا است و مرز و منطقه و کشور ندارد هر کجا يک فر متشرع و يک مسلمان متعهد باشد، آنجا در قلمرو فرمان اين حکومت محسوب است.
امروز مهمترين چيزي که بايد به شيعيان خصوصاً و به مسلمانان عموماً تفهيم کرد، مسأله رژيمي است که بايد از آن تبعيت داشته باشند، و نظامي که بايد از آن اطاعت نمايند.
اين موضوع اگر کاملاً درک شود يگانه وسيله اي است که از آن براي اصلاح امور و مبارزه با عوامل بيگانه استعمار و استعباد و استبداد، مي توان استفاده کرد.
اين حکومت و نظام امامت بود که در واقعه تحريم تنباکو، حکومت انگلستان را به زانو در آورد و رشته استبداد ناصرالدين شاه را قطع کرد
[ صفحه 12]
و استعمارگران را در بيم و هراس انداخت.
و اين ملت مسلمان و شيعه ايران بود که در اين واقعه به دنيا اعلام کرد که تابعيت رژيمي را دارد که رهبري آن با آيت الله مرحوم «ميرزاي شيرازي» ـ اعلي الله مقامه ـ است» و تابعيت رژيم استبدادي ناصر الدين شاه را ندارد.
نظام امامت يکي از انقلابي ترين و سازنده ترين برنامه هاي اسلامي است [3] که متأسفانه از أن بطور کامل در پيشبرد مقاصد و اهداف اسلام، امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با تجاوز و استضعاف، استفاده نمي شود؛ و چنانکه بايد به عموم تبليغ نشده و ايمان به اين نظام و ابعاد آن و تعهداتي که مؤمن به اين نظام دارد، در يک سطح همگاني و با اهميت عرضه نمي شود.
به نظر اينجانب تمام يا عمده نقاط ضعف و عقب ماندگي هاي جامعه، از عدم توجه به اين برنامه و مشخص نکردن تابعيت و ملتزم نبودن به لوازم عقيده به امامت و نشناختن آن، مايه گرفته است؛ و اينکه بسياري امامت را در عصر حاضر يک امر اعتقادي خارج از عمل مي شمارند و آن را مربوط به دوران و عصر حضور امام مي دانند؛ و نمي دانند که هم اکنون نيز نظام امامت قائم و بر پا است و فقط تبعيت از
[ صفحه 13]
آن، راه نجات دنيا و عقبي است.
عقيده به نظام امامت و حکومت شرعي، در تمام شؤون، قدرت سازندگي دارد، و شعبه اي از عقيده توحيد خالص است که از آن انفکاک ندارد؛ و حديث شريف معروف «من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية» [4] همين استمرار و همين لزوم اطاعت دائم و در تمام اعصار و ازمنه و مناطق را تأييد مي نمايد و چون عقيده به نظام امامت رشته اي از عقيده به توحيد و حکومت خدا و سلطنت حق است، هر کس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مردن جاهليت مرده است.
و چون اطاعت داشتن از نظامات ديگر، يک نوع شرک فکري و عملي است، حضرت صادق عليه السلام در ضمن حديثي مي فرمايد:
«لا دين لمن دان الله بولاية امام جائر ليس من الله [5] = ديني نيست از براي کسي که خدا را به ولايت پيشواي ستمکاري که از جانب خدا نيست، عبادت کند».
و حضرت امام باقر عليه السلام مي فرمايد:
«قال الله تبارک وتعالي: لاعذبن کل رعية في الاسلام دانت بولاية کل امام جائر ليس من الله، وان کانت الرعية في أعمالها برة تقية ؛ ولاعفون عن کل رعية في الاسلام دانت بولاية کل امام عادل من الله، وان کانت الرعية في
[ صفحه 14]
أنفسها ظالمة مسيئة [6] = خداوند متعال فرموده است: البته عذاب خواهم کرد هر رعيتي را که در اسلام متدين گردد به ولايت هر پيشواي ستمکاري که از جانب خدا نيست، اگر چه رعيت در کارهاي خود نيکوکار و پرهيزکار باشد و البته عفو مي کنم از هر رعيتي که در اسلام متدين گردد به ولايت امام عادلي که از جانب خدا باشد، اگر چه در ذات خود ستمگر بد کردار باشد».
از امثال اين احاديث [7] اهميت امامت و رهبري سياسي، و نقش آن در اجتماع معلوم مي گردد و اينکه اگر ملتي و فردي در اين اصل مسامحه کند و به نظامي که بر اوضاع مسلط است و به شرعي بودن آن، اعتنا نداشته باشد و در اين موضوع خود را مسؤول نشمارد (اگر چه در کارهاي ديگرش مواظب دستورات شرع باشد) مستحق بازخواست و عذاب خواهد شد.
و نيز از اين احاديث استفاده مي شود که نظام امامت، نظام محدودي نبوده و مستمر و جاودان مي باشد و به عصر حضور منحصر نيست هميشه منعقد است و هيچگاه تعطيل نشده و نخواهد شد.
[ صفحه 15]
در عصر ما نيز حکومت شرعي براين اساس برقرار است و هيچ کس در ترک اطاعت آن و قبول نظامات ديگر معذور نيست و عقيده به وجود امام عصر عليه السلام و حيات آن حضرت معنايش اعتقاد به وجود حکومت شرعي و لزوم اطاعت از اوامر و پيشنهادها و دستورات فقهاي جامع الشرايط است.
باز تکرار مي کنيم که: منطقه نفوذ اين حکومت مرز ندارد و تا هر کجا مسلمان و شيعه باشد، بايد نفوذ داشته باشد و هر کس مابين خود و خدا، بايد از اين نظام تبعيت کند، اگر چه اين نظام، به حسب ظاهر استيلاء بر امور و تسلط حکومتهاي ظاهري را نداشته باشد.
خلاصه، التفات به اين مطلب بسيار لازم است که ما يک عقيده اي توحيدي داريم که: «له الحکم وله الامر، وهو الحاکم، وهو السلطان وهو الولي، وهو المولي وهو... وهو... = حکم براي خدا است، و فرمان مختص ذات او است و حاکم او است و سلطان و ولي و مولي او است و...».
بنا بر اين، هيچکس و هيچ گروه بر کسي نمي تواند حکومت کند، ولايت و سلطنت ندارد، مگر باذن الله و به حکم خدا؛ و همه مردم بايد در تحت حکومت خدا و داخل در سلطان الله، و مطيع احکام الله و ساکن مملکت الله باشند.
پس حکومتهائي که مِن جانت الله نيستند، طبق هر رژيم و برنامه اي که باشند، باطل، و اطاعت از آنها بالذّات حرام است؛ و
[ صفحه 16]
فقط حکومت خلفاي الهي و کساني که از جانب آنها نيابت دارند، شرعي و واجب الاتباع است و اين منصب براي احدي غير از آنها ثابت نيست.
خداوند متعال ما را به حقايق اين امور هدايت فرمايد.
وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين.
[ صفحه 17]
چگونگي تسخير جهان با ياران معدود
سؤال:
ممکن است توضيح دهيد؛ چگونه با جمعيت روز افزون بشر که اکنون طبق آمارگيري هاي دقيق از سه ميليارد بيشتر است، حضرت صاحب الزمان عليه السلام با سيصد و سيزده نفر دنيا را مسخر مي فرمايد؟
و چگونه ممکن است مثلاً سه ميليارد نفر تسليم يک جمعيت اندک معدود شوند و از عادات و اخلاق و برنامه ها و سنن خود دست بردارند؟
آيا غلبه آن حضرت بطور اعجاز و خرق عادت است يا آنکه با ملاحظه اسباب و علل و عوامل ظاهري نيز غلبه و پيروزي آن جناب ممکن است؟
جواب:
بر حسب روايات و احاديث شريفه، وقتي حضرت صاحب
[ صفحه 18]
الامر عليه السلام ظاهر مي شوند، نخست سيصد و سيزده نفر از خواص اصحاب آن حضرت در مکه معظمه حاضر خدمتش مي گردند و وقتي عده اصحاب و اجتماع کنندگان به ده هزار نفر رسيد از مکه خارج مي شوند [1] .
و اما غلبه آن حضرت و حکومت جهاني اسلام، ممکن است بطور اعجاز و خرق عادت انجام يابد و ممکن است با فراهم شدن اسباب و علل ظاهري باشد و ممکن است به هر دو نوع واقع شود، چنانکه پيشرفت و غلبه پيغمبر اکرم صلي الله و عليه وآله و قواي اسلام به هر دو نوع بود.
اما بطور اعجاز و خرق عادت، محتاج به توضيح نيست که حصول چنين غلبه مطلق براي آن حضرت، به خواست خداوند، امري است ممکن و معقول و با وعده هاي صريح و بشارتهاي حتمي که در قرآن مجيد و احاديث متواتر داده شده، بدون شبهه حاصل خواهد شد و خداوند به مصداق آيه (کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيرة باذن الله) [2] = «چه بسيارند گروه اندکي که به اذن خداوند، بر گروه بسياري چيرگي مي يابند».
آن حضرت، اصحابش و عموم بندگان شايسته خدا را بر تمام ملل غالب و حاکم، و وارث و مالک ارض قرار مي دهد.
و از لحاظ اسباب، و علل ظاهري هم اگر موضوع را بررسي کنيم، حصول چنين فتح و غلبه و تشکيل آن حکومت الهي ممکن و عملي
[ صفحه 19]
خواهد بود؛ زيرا آن حضرت در موقعي ظهور مي کند که اوضاع و احوال اجتماعي و اخلاقي و سياسي کاملاً مساعد باشد.
در آن موقع همه ملل از مدنيّت معنوي و اخلاقي محروم، و دشمني و کينه و ظلم و تجاوز، همه را نسبت به يکديگر بدبين و از هم جدا ساخته و اتحاد، وحدت، همفکري و همکاري، به کلي از ميان بشر رخت بر بسته و از اينکه کسي بتواند بدون مدد غيبي جامعه را رهبري کند، همه مأيوس مي گردند و خلاصه همه با هم در مبارزه و جنگ و ستيز و همه از وضع خود ناراضي، و از مکتبهاي مختلف که عرضه مي شود نااميد بوده و منتظر تغيير رژيم و انقلاب و عوض شدن اوضاع، و کنار رفتن زمامداران خدانشناس و برداشته شدن مرزها و الغاي تجزيه ها و تقسيمها مي باشند.
در يک چنين موقعيتي، حضرت صاحب الزمان ـ أرواح العالمين له الفدا ـ و اصحابش، با نيروي ايمان و اخلاق حسنه و با نجات بخش ترين برنامه هاي عمراني و اقتصادي و عدالت اجتماعي، براي انقلاب و دعوت به قرآن و اسلام، قدم به ميدان مي گذارند و آن نهضت الهي و دعوت روحاني را شروع مي کنند و مردم را بسوي خدا و احکام خدا و زندگي برابري و برادري، عدل و امنيت، صفا و وفا، راستي و درستي و نظم صحيح، مي خوانند و خود و اصحابش، نمونه همه فضايل بشري مي باشند و با نيروي ايمان و استقامت و پشتکار و همتي که مخصوص مؤمنان ثابت قدم است، هدف و مقصد خود را تعقيب مي نمايند.
معلوم است اين جمعيت با آن برنامه ها و وضع کار، در آن دنياي پرآشوب و غرق در طوفان گرفتاريها و فشارها، دلها را به خود متوجه
[ صفحه 20]
نموده و فاتح و پيروز و موفق مي شوند و هيچ نيروئي نمي تواند در برابر آنها مقاومت کند.
و شاهد اين حقيقت، همان ظهور رسول اکرم صلي الله و عليه وآله و پيشرفت سريع دين اسلام و فتوحات محير العقول مسلمين در قرن اول اسلام است، که يکي از علل ظاهري آن پيروزيهاي پي در پي و درهم شکسته شدن ارتش هاي انبوه دولت شاهنشاهي ايران و امپراطوري روم، فساد اوضاع اجتماعي و اداري ايران و روم بود که مردم اين کشورهاي پهناور را براي قبول يک دعوت صحيح و حکومتي متکي به مباني عدالت و مساوات آماده کرده بود.
مردمي که در برابر دستگاههاي ديکتاتوري و استبداد بسيار خشن و غير انساني سلاطين و امراي خود، از بنده هم خوارتر بودند و از حقوق انساني محروم شده بودند، مردمي که به هر کس و هر مقام نظر مي کردند، يک نقطه روشن در او نمي ديدند؛ نه فرهنگ داشتند نه اقتصاد، نه عدالت، نه امنيت و نه... و نه...
از آنهمه تعظيم و نيايش و بشر پرستي و استعباد سلاطين، خسته شده بودند و علاوه براينها ناراحت کننده ترين اختلاف طبقاتي نيز در بين آنها حاکم باشد که مملکت متشکل شده باشد از اکثريت قريب به اتفاق محروم و استضعاف شده و جمعيت معدود برخوردار و اختياردار و مطلق العنان و بي جهت عزيز...
مسلّم است وقتي به گوش مردم چنين مملکتي صداي روحاني و آزادي بخش: (تعالوا الي کلمة سواء بيننا وبينکم ألا نعبد الا الله
[ صفحه 21]
ولا نشرک به شيئاً، ولا يتخد بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله) [3] برسد.
و آيه (ان الله يأمر بالعدل والاحسان وايتاء ذي القربي وينهي عن الفحشاء والمنکر والبغي) [4] = «همانا خدا فرمان به عدل و احسان و به عطا و بذل به خويشان امر مي کند و از کارهاي زشت و منکر و ظلم نهي مي کند».
و اعلان: (ياأيها الناس إنا خلقناکم من ذکر وانثي وجعلناکم شعوباً وقبائل لتعارفوا انّ أکرمک عند الله أتقاکم) [5] = «اي مردم ما همه شما را نخست از مرد و زني آفريديم، آنگاه شعبه هاي بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يکديگر را بشناسيد، بزرگوارترين شما نزد خدا پرهيزکارترين شما است». و آيات ديگر را بشنوند، با نهايت استقبال به آن ايمان آورده و راه را براي پيشرفت آن باز مي کنند.
مردمي که از ظلم و ستم و خودخواهي سلاطين و ستمکاران آن عهد، به جان آمده بودند، به طور قطع يک دعوت خدائي و يک بانگ گوش نواز توحيدي را که بر اساس عدالت و الغاي امتيازات و مساوي
[ صفحه 22]
بودن آقا و نوکر، شاه و رعيت، سياه و سفيد، در برابر قانون و عدالت است قبول مي کند و از اين جهت آنهائي که اين دعوت بر خلاف منافعشان بود هر چه خواستند از آن جلوگيري کنند يا مردم را مانع از گرويدن به آن شوند، نتوانستند، همه جا انقلاب مي شد و در همه جا رژيم ظالم و وضع سابق را محکوم مي کردند و اوضاع تغيير مي کرد.
اوضاع جهان براي قبول دعوت حضرت امام زمان مهدي عليه السلام که همان دعوت به اسلام و قرآن است، مطابق اخبار، به مراتب از اوضاع عالم در زمان بعثت پيغمبر صلي الله و عليه وآله آماده تر خواهد شد و همان طور که کلمه اسلام در آغاز ظهور اسلام به سرعت پيشرفت کرد و صداي توحيد بر همه صداها غالب شد، و اسلامي که در مقداري از تاريخش منحصر پيغمبر اکرم صلي الله و عليه وآله و علي و خديجه عليهما السلام بود، با فقدان وسايل در جهاد و دفع يورش مشرکان، بزودي موفق گرديد، و لشکرهاي منظم مسلحي را که در دنياي آن روز مجهزترين سلاحها را در دست داشتند درهم شکست و نابود ساخت.
همين طور امام زمان عليه السلام نيز با اصحاب و ياورانش که از ابتدا کار به تعداد مجاهدين ميدان جهاد بدر مي باشند مي توانند دنياي منقلب و ناآرام آن روز را آرام و مردم چنان اميدوار به آينده درخشان و پر از خير و رحمت و برکت نمايند که در سريع ترين فرصت همه به دين اسلام گرويده آمادگي خود را براي قبول يک سازمان الهي اسلامي محکم و پايدار، در تحت سر پرستي امام عصر عليه السلام نشان دهند.
وما ذلک علي الله بعزيز
[ صفحه 23]
نحوه پيروزي امام زمان بر سلاحهاي ويرانگر
سؤال:
در موقع ظهور امام زمان عليه السلام بطوري که از ترقي کنوني بشر در صنعت و تکنيک ملاحظه مي شود، دنيا مجهز به سلاحهاي بسيار مهيب و خطرناک خواهد بود.
آن حضرت در برابر اين سلاحهاي مخوف، چگونه مانند جدش با شمشير قيام خواهد کرد؟ و چگونه با سلاحهاي قديم، مثل شمشير و غيره با ارتش هاي دنياي آن روز جهاد مي نمايد؟ و آيا مي شود تصور کرد که کسي بتواند به وسيله شمشير با بمبهاي ئيدروژني و امثال آن، جنگ و نبرد کند؟
[ صفحه 24]
جواب:
اولاً: مقصود از خروج با شمشير، مأموريت به جهاد و توسل به اسلحه براي اعلاء کلمه حق است.
بنا بر اين قيام با شمشير، کنايه از قيام با اسلحه و پيکار و جهاد و تعيين نوع مأموريت آن حضرت است و اينکه آن حضرت مأمور به مصالحه با کفار نيست.
بديهي است با هر اسلحه اي که لازم باشد، آن حضرت و اصحابش با کفار و ستمگران جهاد مي نمايند و از هرگونه اسلحه اي که در زمان ظهور آن حضرت متداول باشد، و به استعمال آن حاجت داشته باشند، استفاده مي نمايند.
ثانياً: از کجا که در زمان ظهور آن حضرت، اين اسلحه هاي مهيب در اختيار بشر باقي باشد؛ زير ممکن است که در اثر حوادث و آشوبها و انقلابات شديد و جنگهاي خانمانسوز جهاني، که پيش از ظهور آن حضرت واقع مي شود دو ثلث بشر نابود شود، اين اسلحه هاي جهنمي معدوم گردد و شايد کسي باقي نماند که بتواند از اين اسلحه ها استفاده کند، يا آنها را تهيه نمايد و اين احتمال هم کاملاً بجا و قابل توجه است.
يکي از اموري که در احاديث از آن خبر داده شده و اوضاع کنوني آن را ممکن الوقوع نشان مي دهد، جنگهاي جهانگيري است که در اثر آن، بيشتر نقاط زمين از سکن خالي مي گردد و شهرها ويران مي شود، و
[ صفحه 25]
صدها ميليون بشر را رهسپار ديار عدم مي سازد.
تا يک قرن پيش، وقوع چنين جنگهايي بسيار بعيد به نظر مي رسيد، زيرا با آن اسلحه هاي سابق و با نبودن وسايل ارتباط جمعي بين شهرها و کشورها، اگر جنگي واقع مي شد، اولالاً پيش از آنکه خبرش به کشورهاي همسايه و يا دورتر برسد و دامنه جنگ گسترش يابد، آن جنگ به پايان مي رسيد، وثانياً در آن زمانها، تعيين غالب از مغلوب، خاتمه يافتن جنگ، تسلط يکي از دو طرف يا از بين رفتن طرفين، متوقف بر کشتارهاي عمومي و استعمال بمب و غيره نبود.
اما در عصر حاضر بطوري که همه پيش بيني مي نمايند با وسائل ارتباطي که همه عالم را به منزله يک شهر و يک محله نموده؛ و با اسلحه ها و تجهيزاتي که در دست زمامداران بي ايمان است و هيچ وسيله اي براي کنترل خشم و شهوت و جاه پرستي آنها نيست، اگر جنگ شروع شود، علاوه برآنکه غالب از مغلوب تشخيص داده نمي شود و طرفين از بين مي روند، اکثر ملل و سکنه کره زمين ممکن است در ظرف چند ساعت فاني و نابود شوند.
پس اگر در احاديث شريفه فرموده اند: ظاهر نمي شود مهدي عليه السلام مگر آنکه ثلث مردم کشته شوند و ثلث آنها بميرند و ثلث آنان باقي بمانند. و فرموده اند: اين ظهور واقع نخواهد شد، تا وقتي دو ثلث مردم از بين بروند [1] نبايد تعجب کرد، بلکه بايد آن را نشانه علوم بي پايان
[ صفحه 26]
حضرت رسول اکرم صلي الله و عليه وآله و ائمه طاهرين: و آگاهي آنها از آينده و اطلاعشان بر مغيّبات به اذن و تعليم خدا دانست و از معجزات و کراماتشان به شمار آورد.
«فهم موضع سرّه ولجأ أمره وعيبة علمه، وموئل حکمه وکهوف کتبه، وجبال دينه» [2] .
«ولا يدخل الجنة الاّ من عرفهم وعرفوه ولا يدخل النار الاّ من أنکرهم وأنکروه» [3] .
جعلنا الله من محبيهم وخدام شيعتهم.
[ صفحه 27]
مکان حضرت مهدي در غيبت کبري
سؤال:
در عصر غيبت کبري، حضرت مهدي ـ أرواحنا فداه ـ در چه مکاني اقامت دارند؟ و چگونه زندگي مي نمايند؟ خوراک، غذا، لباس و خوابگاه ايشان چگونه است و از کجا تهيه مي شود؟
جواب:
اصولاً بايد توجه داشت که اگر در موضوع غيبت، اينگونه نقاط مکتوم بماند، ايجاد شک و شبهه اي نمي نمايد؛ چنانکه روشن شدن آن نيز در ثبوت و اثبات اصل غيبت مداخله اي ندارد؛ و وقتي غيبت شخص امام عليه السلام و مخفي بودن ايشان معقول و منطقي باشد (چنانکه هست و به آن ايمان داريم) مخفي بودن اين خصوصيات به طريق اولي معقول و منطقي خواهد بود و جهل به اين گونه امور، دليل بر هيچ مطلبي نخواهد شد.
[ صفحه 28]
اين پرسش ها، با پرسش از اينکه امام هم اکنون در چه نقطه اي است؟ يا با ما چند متر يا چند هزار کيلومتر فاصله دارد؟ يا امروز چه غذائي ميل فرموده است؟ يا چند ساعت استراحت کرده و چه مقدار راه پيمائي نموده فرقي ندارد و بي اطلاعي ما از آن به جائي ضرر نمي زند، و عقيده اي را متزلزل نمي سازد، خدائي که به حکمت بالغه و قوه قاهره و مصلحت تامه خود، امام را در پرده غيبت قرار داده است، قادر است اين خصوصيات را نيز طبق مصلحت از مردم پنهان سازد.
مع ذلک براي اينکه به اين پرسش، پاسخ مختصري داده شود، عرض مي کنيم بر حسب آنچه از بعضي از احاديث، و حکايات معتبر استفاده مي شود، امام ـ روحي له الفدا ـ در غيبت کبري در مکان خاصي و در شهر معيني استقرار دائم ندارند که از آن مکان و آن شهر خارج نگردند و به محل ديگر تشريف نبرند، بلکه براي انجام وظايف و تکاليفي به مسافرت و سير و حرکت، انتقال از مکاني به مکان ديگر، مي پردازند؛ و در اماکن مختلف بر حسب بعضي از حکايات، زيارت شده اند. و از جمله شهرهائي که مسلم به مقدم مبارکشان مزين شده است، مدينه طيبه؛ مکه معظمه، نجف اشرف، کوفه، کربلا، کاظمين، سامرا، مشهد، قم [1] و بغداد است؛ و مقامات و اماکني که آن حضرت در
[ صفحه 36]
آن اماکن تشريف فرما شده اند، متعدد است؛ مانند مسجد جمکران قم، مسجد کوفه، مسجد سهله، مقام حضرت صاحب الامر در وادي السلام نجف و در حلّه.
و بعيد نيست که اقامتگاه اصلي ايشان، يا اماکني که بيشتر
[ صفحه 37]
آمد و شدشان در آنجاها است، مکه معظمه و مدينه طيبه و عتبات مقدسه باشد.
اگر پرسش شود: پس حضرت امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه ـ با کوه رضوي و ذي طوي چه ارتباطي دارند که در دعاي ندبه است: «ليت شعري أين استقرت بک النوي، بل أي أرض تقلک أو ثري أبرضوي أو غيرها أم ذي طوي» [2] .
پاسخ داده مي شود: راجع به اين موضوع در کتاب فروغ ولايت (در بخش دوم) توضيح داده ايم، در اينجا هم بطور مختصر اشاره مي نمائيم که: اين دو مکان بر حسب کتب معاجم و تواريخ نيز از اماکن مقدس است و محتمل است که حضرت بعضي از اوقات شريف خود را در اين دو مکان به عبادت و خلوت گذارنده باشند و اين جمله هيچ دلالتي براين که اين دو مکان، يا يکي از آنها، اقامتگاه دائمي آن حضرت است، ندارد.
چنانکه در کتاب فروغ ولايت شرح داده ام، اين استفهامها استفهام حقيقي نيست، بلکه به انگيزه بيان سوز هجران و اظهار تأسف و تلهف از فراق و حرمان از فيض حضور و تأخير عصر ظهور گفته شده است؛ علاوه براينکه بعضي از عبارات دعاي شريف ندبه دلالت دارد براين که
[ صفحه 38]
ايشان در بين مردم مي باشند و از بين مردم خارج نمي باشند، مثل اين جمله: «بنفسي أنت من مغيب لم يخل منا بنفسي أنت من نازح لم ينزح (مانزح) عنا» [3] .
اگر کسي سؤال کند: پس اين که در بعضي زبانها است و مخصوصاً برخي از علماي اهل سنت آن را بازگو مي کنند و گاهي آن را بهانه حمله و جسارت به شيعه قرار مي دهند که اينان حضرت صاحب الامر عليه السلام را در سرداب سامرا مخفي مي دانند، چه مصدري دارد؟
جواب داده مي شود که: جز جهل بعضي از اهل سنت و غرض ورزي و خيانت برخي ديگر که شيعه اهل بيت: را متهم مي سازند و از دروغ پردازي و تهمت و افترا کوتاهي نمي کنند، هيچگونه مصدري ندارد؛ و تمام اخبار و احاديث و حکايات اين موضوع را که امام عليه السلام در سرداب سامرا مختفي مي باشند، ردّ مي نمايند و در کتاب منتخب الاثر و نويد امن و امان، نيز کذب اين افتراء ثابت شده است، و در اخبار و احاديث حتي خبر رشيق، خادم معتضد عباسي اسمي از سرداب نيست [4] .
فقط در يک روايتي که بر حسب آن، خانه آن حضرت بار ديگر
[ صفحه 39]
مورد حمله سپاهيان دولتي قرار گرفت، از سرداب، صداي قرائت شنيدند اسمي از سرداب برده شده است [5] و طبق اين روايت هم امام عليه السلام در حالي که فرمانده نظاميان با سربازانشان در سرداب را گرفته بودند حضرت از سرداب بيرون آمدند و تشريف بردند.
پس از آنکه سربازها همه رسيدند، فرمانده فرمان ورود به سرداب را داد سربازهائي که ديده بودند آن حضرت بيرون آمدند، گفتند: مگر آن کس نبود که بيرون رفت و بر تو عبور کرد؟ گفت: او را نديدم، چرا او را رها کرديد؟ گفتند: ما گمان مي کرديم تو او را مي بيني.
حاصل اينکه موضوع مختفي بودن آن حضرت در سرداب، يکي از دروغهاي بزرگي است که به شيعه بسته اند، ولي قابل انکار نيست که خانه حضرت امام حسن عسکري عليه السلام سالها (در دوران غيبت صغري) مقرّ آن حضرت بوده است، و بعضي از خلفا هم اين مطلب را مي دانستند. و لذا در روايت رشيق خادم است که معتضد، نشاني خانه و خادمي را که بر در آن ايستاده است به رشيق داد.
چنانکه از بعضي حکايات و تواريخ استفاده مي شود، معتمد خليفه و راضي، بلکه احتمالاً مقتدر نيز، از جريان امور، کم و بيش مطلع بوده اند؛ و امام عليه السلام و نُواب او را مي شناختند، و بعد هم، از خلفاي ديگر که در عصر غيبت کبري بوده اند، ناصر
[ صفحه 40]
خليفه که از اعاظم و علماي خلفاي بني عباس است، عارف به آن حضرت بوده است و دري که هم اکنون بر صفه سرداب است و از آثار باستاني و نفايس اشياي عتيقه است، در عصر او و به امر او، ساخته است.
به اين جهت که خانه و سرداب موجود، از بيوت مقدس است و بدون شک و شبهه محل عبادت و مقرّ و منزلگاه سه نفر از ائمه اهل بيت: بوده است، از آغاز مورد نظر شيعيان و دوستان و حتي خليفه اي مثل «ناصر» بوده، و عبادت و اطاعت خدا را در آن اماکن شريفه مغتنم مي شمردند و آن را از مصاديق مسلم آيه: (في بيوت أذن الله أن ترفع ويذکر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدوّ والاصال) [6] مي دانستند.
و ما هم امروز، بر اساس همين ملاحظات، اين اماکن رفيع را احترام مي کنيم و عبادت در آن اماکن را فوز عظيم مي شماريم و آرزمند زيارت سرداب و نماز و عبادت در آنجا مي باشيم. اما پاسخ اين پرسش که: لباس و غذا و خوابگاه ايشان چگونه است؟
آنچه مسلم است اين است که در امور و کارهاي عادي، حضرت ملتزم به توجيهات و تکاليف شرعي مي باشند و آداب و برنامه هاي
[ صفحه 41]
واجب و مستحب اين کارها را مو به مو رعايت مي نمايند و محرّمات و مکروهات را ترک مي فرمايند.
بلکه در مورد مباحات نيز، ترک و فعل ايشان، بر اساس دواعي عالي و مقدس است و براي دواعي نفساني، کاري از آن حضرت، اگر چه فائده آن جسماني و اشباع غرائز جسمي باشد، صادر نمي شود، به عبارت ديگر هر يک از اعمال و افعال، براي آن حضرت وسيله است نه هدف.
و اما اينکه امور معاش و تهيه غذا و پوشاک براي امام عليه السلام در عصر غيبت بطور عادي است يا به نحو اعجاز؟ جوابش اين است که: بطور عادي بودن اين امور، امکان دارد و مانعي ندارد، چنانکه بر حسب بعضي از حکايات در برخي از موارد نيز به نحو اعجاز جريان يافته است.
در حالي که خداوند متعال، حضرت مريم مادر حضرت عيسي ـ علي نبينا وآله وعليه السلام ـ را مخصوص به عنايت خود قرار دهد و از عالم غيب او را روزي دهد، چنانکه قرآن مجيد صريحاً مي فرمايد: (کلما دخل عليها زکريا المحراب وجد عندها رزقاً، قال يامريم أني لک هذا قالت هو من عند الله انّ الله يرزق من يشاء بغير حساب) [7] .
[ صفحه 42]
استبعادي ندارد که وصي اوصياء و خاتم اولياء و وارث انبياء را از خزانه غيب خود رزق و روزي دهد و تمام وسايل معاش او را بهر نحوي که مصلحت باشد، فراهم سازد.
ان الله علي کل شيء قدير
[ صفحه 43]
وظايف حضرت مهدي در عصر غيبت
سؤال:
امام عليه السلام در غيبت کبري چه مسؤوليت هائي را بر عهده دارند؟ و به چه کارها و اعمالي اشتغال دارند؟ و اين عمر طولاني را در چه شغل و عملي مي گذانند؟ و در برابر جوامع و افراد و شيعيان، چه برنامه اي را اجرا مي نمايند؟
جواب:
در غيبت کبري کارها و مشاغل و مسؤوليت هاي امام عليه السلام بسيار حسّاس و مهم است و اگر چه تصرف و بسط يد و حکومت ظاهري بر اوضاع نداند و رتق و فتق امور را ديگران در اختيار گرفته و نظام حکم و اداره را به خود اختصاص داده و بندگان خدا را استضعاف و استعباد مي کنند، مع ذلک امام عليه السلام ناظر بر اوضاع مي باشند و عنايت هائي دارند و تصرفاتي مي نمايند.
[ صفحه 44]
و بالجمله شؤون امامت و رهبري و زعامت را در حدود امکان متصدي شده و وظايف خود را به نحو احسن و اکمل انجام مي دهند؛ خلاصه، عمر طولاني ايشان در اطاعت خدا مي گذرد، هم تکاليف فردي خويش را انجام مي دهند و هم بر حسب حکايات متواتر، تکاليف اجتماعي را، آنچه مقتضي و مصلحت باشد، انجام مي دهند؛ مانند هدايت اشخاص، ياري دادن مؤمنين بر مخالفين در بحث و احتجاج، حل مسائل مشکل، نصيحت و موعظه افراد، شفاي امراض، هدايت گم شدگان و رساندن آنها به مقصد، تعليم ادعيه، کمک مالي به نيازمندان، فريادرسي گرفتاران و درماندگان و زندانيان، ياري بيچارگان، که بيشتر اين اعمال در ضمن ظهور معجزات، از آن حضرت صادر شده است [1] .
به نظر اينجانب، يکي از اموري که نشانه تصرف آن حضرت در قلوب و توجّه نفس قدسي و اثر عنايت ايشان است، همين بقاء سازمان رهبري و تشکيلات علمي و تبليغي شيعه، فعاليت حوزه هاي علوم ديني و تأليف کتابها، مجالس تبليغ، استمرار رشته اجتهاد و استنباط احکام و تأييداتي است که علي الدوام علماء و فقهاء از آن برخوردارند که در واقع اگر چه رسماً حکومت از فقهاء که از جانب امام عليه السلام حکام شرعي مي باشند غصب شده است، مع ذلک حکومت آنها بر قلوب باقي است و مواد اطاعت اختياري جامعه شيعه از علماء، به مراتب بيشتر از مواد اطاعت اجباري آنها از رژيمي است که در هر منطقه و ناحيه برقرار است و از راه ناچاري از آن اطاعت مي نمايند.
[ صفحه 45]
اگر با دقت ملاحظه شود، رژيم رهبري امام عليه السلام به واسطه علماء در سرتاسر زمين، در هر نقطه اي که يک نفر شيعه باشد، مورد قبول و احترام است، و حاکم همه، شخص حاکم الهي، يعني حضرت صاحب الزمان عليه السلام مي باشد.
مسأله اين است که تأسيسات رهبري شيعه که با يک تعبير بسيار کوتاه و غير جامع و نارسا، در زمان ما آن را روحانيت و جامعه روحانيت مي گويند ـ با تمام موانعي که از آغاز عصر غيبت کبري تا حال براي بقاء و عرض وجود ـ و اجراي برنامه ها و مداخله در کارها و امر به معروف و نهي از منکر، مبارزات ايجابي و سلبي، تربيت علماء و هدايت جوامع شيعه، داشته است، در هر عصر و زمان به عنوان قوي ترين بنياد، و ظائف بزرگي را انجام داده و حافظ شيعه از انقراض بوده و هست.
هيچ جمعيت و هيأتي، مثل جامعه روحانيت، هدف تيرهاي خطرناک بيگانگان داخلي و خارجي نبوده و نيست. فِرَق مختلف و اقليت هائي که بيگانگان آنها را به وجود آورده؛ يا فعلاً به مزدوري و خيانت گرفته اند، با روحانيت، سخت دشمن هستند، و از زدن هيچ ضربت کشنده اي به اين جامعه خودداري نمي کنند و حتي با تهمت و بهتان و افترا مي کوشند تا اذهان عوام و جوانان را نسبت به آنان مشوب، و ايمان مردم را به آنها ضعيف سازند.
تبشير و استعمار و الحاد و کمونيسم و مکتب هاي مختلف، همه با اين طبقه به شدت وارد پيکار شده اند، و تمام امکانات مادي و قوائي را که دارند در اين پيکار وارد کرده اند، و پولهاي گزاف و مبالغ سرسام آوري که در راه از پاي در آوردن روحانيت، و تزلزل آن صرف مي شود
[ صفحه 46]
بيش از حد تصور است.
فقط گاهي آمارهائي که از دستشان در مي رود و منتشر مي شود، به ما نشان مي دهد که بيگانگان خصوصاً حکومتهاي آنها، تا چه حد از اسلام و نفوذ علماي اسلام در قلوب مردم نگران هستند و آن را ضد منافع خود و مانع در استيلاي آنان بر مسلمانان و معادن ذخائر آنها مي دانند.
از يکسو زورمندان و طبقه حاکمه که همواره مي خواسته اند به شکل يک واحد ممتاز، انسانها را استعباد نمايند و حکومت فردي داشته باشند و از ديگران حق اظهار رأي و حقوق انساني ديگر را سلب نمايند و مردم را به تعظيم و تکريم خود و اظهار کوچکي و تملقهائي که ننگ انسانيت است وادار نمايند اين طبقه را براي اين مقاصد کثيف، خطر مي دانستند و براي محو آنها و بي ثمر ساختن تبليغات و اعتراضات آنها، فعالانه کوشش مي کردند و حتي اگر مي توانستند اشتباه کاري کنند، افرادي را مي ساختند و تحت عناوين و القابي در برابر جامعه روحانيت به اسم عالم و روحاني معرفي مي کردند!
اين اقويا و حکومت ها، از ظهور مفاهيم اسلامي و روشن شدن حقايق قرآن سخت بيمناکند، زيرا آنجا که قرآن است و آنجا که اسلام است و آنجا که نداي برابري و مساوات (انّ أکرمکم عند الله أتقاکم) [2] = «همانا گرامي ترين شما در نزد خدا پرهيز کارترين شما است» بلند است، و آنجا که بانگ: (ولقد بعثنا في کل امة رسولاً أن اعبدوا الله واجتنبوا
[ صفحه 47]
الطاغوت) [3] = «و همانا ما در ميان هر امتي پيغمبري فرستاديم تا بخ خلق ابلاغ کند که خداي يکتا را بپرستيد و از بتان دوري کنيد» شب و روز به گوشها مي رسد، براي حکومت فردي و اين تشريفات و تکريم ها و فردپرستي ها و اين امتيازات و اين همه فاصله ها و جدائيها، جائي و حسابي نيست.
و اين روحانيت است که رساندن و ابلاغ اين نداها، و پياده کردن اين برنامه ها را به عهده گرفته است.
از سوي ديگر مي بينيم روحانيت شيعه چون به اصطلاح امروز دولتي نيست يعني نمي تواند در نظامات غير اسلامي (که متأسفانه در همه نقاط دنيا مسلط هستند) خود را ادغام کند که از آنها حقوق و بودجه بگيرد، و مجري برنامه هاي خاص و معين شده باشد.
اگر چه در نظام اسلامي همه چيز تحت نظر حکومت و نظام اسلام است و رهبر اسلام بر همه امور نظارت دارد، و بايد حسن جريان تمام رشته ها را کنترل کند و اداره نمايد که از جمله رشته تبليغات و ارشادات و علوم اسلامي و گسترش دادن آن در بين تمام مردم است بطوري که همه و همه، در مسائل اسلامي وارد گردند، و محققان عاليقدر بتوانند به تحقيق و بررسي مشغول باشند.
اکنون که رسماً نظام اسلام بر تمام دنيا حاکم نيست، و نفوذ اسلام و برنامه هاي آن در نفوس باقي است، روحانيت و به عبارت ديگر: روات احاديث اهل بيت: به صورت صنف خاصي شکل گرفته است، و
[ صفحه 48]
در حقيقت از نظر هر فرد شيعه متوجه و آگاه، روحانيت همان نقش هيأت حاکمه را، که بايد ناظر بر اوضاع و تربيت و تعليم و حسن جريان تمام امور باشد، اجرا مي نمايد؛ ولي هر وقت نظام اسلامي رسماً در تمام دنيا يا در يک جامعه پياده شود، روحانيت به اين شکل فعلي باقي نخواهد ماند که ما در اين مقاله در مقام تفصيل و شرح اين بحث نيستيم.
مقصود اين است که روحانيت از جنبه بودجه و قوه و نظام مالي، نظامي که نيروي انتظامي و قوه مجريه رسمي آن را اجرا نمايد ندارد، و اين خود مردم هستند که با کمال اختيار و بدون اين که تحت فشار مطالبه مأمور و باز پرس و بازرس و اداره تشخيص مالياتها و ادارات وصول و جرائم باشند، وجوه شرعيه خود را تمام و کمال، بدون اينکه يک ريال کمتر بدهند، با نهايت خلوص نيت و با افتخار، ادا مي کنند.
و عجيب اين است که تبليغاتي عليه پرداخت وجوه شرعي به علماء و مراجع در سطوح مختلف و به عناوين بسيار و بطور گسترده، ادامه دارد؛ مع ذلک تأثيري نمي کند و توجه مردم به پرداخت اين وجوه و تقويت بنيه مالي دستگاه رهبري تشيع، هر روز بيشتر مي شود.
آري دشمنان مي دانند که يکي از راه هاي مؤثر در از کار انداختن روحانيت و تعطيل حوزه ها و جلوگيري از نشر معارف اسلام و تربيت علما و محققين روحانيت، استخدام کردن و دستگاهي و دولتي کردن افراد روحاني و تضعيف بنيه مالي اسلام مي باشد؛ از اين جهت با حملات زباني و قلمي و عملي، و تهمت و افترا و انتشارات فريبنده، مي کوشند تا سازمان رهبري اسلام و مراکز فکري و تحقيقي و ثقل روحانيت را نيازمند سازند، و همکاريهاي مالي مردم را قطع کنند؛ ولي آنچه ملاحظه مي کنيم هر چه سعي مي کنند با وسائل مختلف سمعي و
[ صفحه 49]
بصري تبليغي که در دست دارند، مردم را از پرداخت وجوه شرعي و سهم مبارک امام عليه السلام (که پر برکت ترين و مقدس ترين وجوه است) باز دارند، رغبت مردم به پرداخت آن وجوه بيشتر مي شود و روز به روز وضع مالي حوزه هاي علميه، و کمک هاي مالي به مبلغين، محکمتر و زيادتر مي شود.
چرا؟ براي اينکه خدا مي فرمايد: (يريدون ليطفئوا نور الله بأفواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون) [4] = «مي خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش سازند ولي خداوند، تمام کننده نورش مي باشد هر چند کفار، اکراه داشته باشند».
چرا؟ براي اينکه قلوب، در تحت تصرف ولايتي امام عليه السلام قرار دارد [5] و هر چه دشمنان بخواهند با تمهيدات و نقشه ها قلوب را از علما و نُوّاب امام عليه السلام منصرف سازند، نمي توانند.
بايد اين چراغ روشن بماند و حجتهاي امام عليه السلام در بين مردم باقي بمانند، و همانطور که خدا زمين و خلايق را بدون حجت نخواهد گذارد، امام عليه السلام نيز مردم و شيعيان را بدون حجتي از جانب خود نخواهد گذاشت؛ و اين رشته نيابت و هدايت و حکومت از جانب
[ صفحه 50]
امام عليه السلام همانطور که از آغاز و از عصر غيبت کبري تا حال منقطع نشده، تا زمان ظهور آن حضرت نيز منقطع نخواهد شد (لئلا يکون للناس علي الله حجة) [6] = «تا مردم بر عليه خداوند حجتي نداشته باشند».
حاصل اينکه امام عليه السلام در عصر غيبت بر امور نظارت دارند، و بطور مطلق از کارها کناره گيري ندارند.
اگر گفته شود: حال که چنين است، اگر چه ظهور کلي حضرت صاحب الامر ـ أرواحنا فداه ـ متوقف بر حصول شرايط و مقدمات و اذن خداوند متعال است؛ ولي اگر اينگونه مداخلات و توجيهات و مقابلات و تشرف دادن اشخاص به سعادت لقاء و شرفيابي به حضور آن حضرت بيشتر باشد، که يک ظهور جزئي هميشه در بين باشد، اصلاحات مهمي انجام خواهد شد و بسياري از مصالح تأمين و مفاسد زيادي دفع مي گردد.
مثلاً اگر آن حضرت با علماء و زعماء، به نحوي که او را هنگام ملاقات نشناسند و بعد بشناسند، ديداري کند و آنها را راهنمائي بنمايد، جريان امور مستقيم مي شود؛ پس چرا چنين برنامه اي نيست البته خود آن حضرت داناتر به وظايف خود هستند و آنچه را وظيفه دارند و به مقداري که مصلحت باشد، اين کارها را انجام مي دهند و يقيناً بهر نحو عمل فرمايند، همان عين وظيفه و مصلحت است.
پاسخ اين است که: سخن تمام همين است که گفته شود وظايف و تکاليف حضرت بيشتر از آنچه انجام مي دهند نيست؛ و آن حضرت،
[ صفحه 51]
عالم به مصالح و موارد هستند، و در حدودي که مصلحت باشد و به نظام غيبت و تربيت امت و آماده ساختن آنها براي ظهور کلي، خلل وارد نشود، اقدام مي فرمايند.
و اگر بنا باشد که امور تحت نظر مستقيم ايشان قرار بگيرد و استناد علماء و خواص، و بلکه عوام، در اعمال و اقدامات به راهنمائيهاي شخصي و خاص ايشان باشد، يک باب ديگر باز مي شود، و نظام دين و نظامي که در عصر غيبت کبري در نظر گرفته شده است، اختلال مي يابد، و براي هر لقاء و ديدار و استنادي، خرق عادت و ظهور معجزه لازم مي گردد، و ارتباط با امام عليه السلام در غيبت کبري از غيبت صغري هم بيشتر مي شود!
بنا بر اين برنامه و نظام غيبت کبري، همين نظامي است که اجرا مي شود و از پيش معين شده است، و بيش از اين سخن را در اين بحث طولاني نمي کنيم و به اين بيانات بلاغت نظام حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام کلام را تمام مي کنيم:
«فلا تستعجلوا ما هو کائن مرصد، ولا تستبطئوا ما يجيء به الغد، فکم من مستعجل بما إن أدرکه ودّ أنه لم يدرکه. وما أقرب اليوم من تباشير غد. ياقوم، هذا إبان ورود کل موعود ودنو من طلعة ما لا تعرفون ؛ ألا وانّ من أدرکها منا يسري فيها بسراج منير، ويحذوا فيها علي مثال الصالحين ليحل فيها ربقاً، ويعتق فيها رقاً، ويصدع شعباً، ويشعب صدعاً في سترة عن الناس لا يبصر القائف أثره ولو تابع نظره. ثم ليشحذن فيها قوم
[ صفحه 52]
<