وقتي حضورِسبزِ تو كمرنگ مي شود
دستِ خودم كه نيست دلم تنگ مي شود
بي تو، توكه خلاصه ي دار و ندارمي
يك پاي زندگاني من لنگ مي شود
هروقت در هواي تو دلتنگ مي شوم
درچشمِ من زمين وزمان سنگ مي شود
اينقدر فكرِ دوري از اين كوچه هانباش
غمگين دلم ازاين همه فرسنگ مي شود
يك شب ظهور مي كني ازسمتِ ناگهان
آن شب تمام شهر هماهنگ مي شود
سروده ي:سيده صديقه عظيمي نيا-فرزندشهيدسيدمحمدرضاعظيمي