* ما معتقدیم ائمه اطهار (ع) نسبت به علوم مختلف اشراف داشتند، این سطح از آگاهی آن بزرگواران به عنوان یک انسان والامقام که به درجه امامت رسیده است بیانگر چیست؟
ما پیروان مکتب اهل بیت (ع) به اصل امامت معتقدیم که از جهت تاریخی، کلامی و فقهی بحث گستردهای است؛ این اصل نقطه امتیاز پیروان ائمه اطهار (ع) محسوب میشود اما باید توجه داشت که این اصل از چند جهت قابل بررسی است؛ نخست پیشوایی امامان است که در واقع ادامه همان جریان غیب است. اساس غیب خداوند متعال است.
از سوی دیگر چرخه یا پرتوی از آن جریان غیب مربوط به علم، آگاهی و دانشی است که ائمه اطهار (ع) از آن برخوردارند؛ قبل از امامان نیز پیامبران در این چرخه قرار داشتند و اهل بیت ادامه سلسله انبیا و پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) هستند که این مهم در مورد آنان نیز وجود دارد. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ» (آنان که به غیب ایمان میآورند و نماز را بر پا میدارند و از آنچه به ایشان روزی داده ایم انفاق میکنند). در این آیه شریفه تعبیر «یؤمنون بالغیب» معنای گستردهای دارد که در رأس آن خداوند است و بخشی از آن علم خداوند به انبیا الهی عطا میشود که وحی را برای هدایت انسانها میآورند و بخش دیگری از آن به اهل بیت (ع) عطا میشود.
بنابراین جایگاه اهل بیت (ع) در این مرحله قرار دارد، به معنای دیگر علم و دانش فراوانی به آن بزرگواران عطا شده است که یکی از ابعاد این علم شامل مقام عصمت آن بزرگواران میشود. عصمت، جلوهای از علم الهی است که به ائمه اطهار و جانشینان پیامبر اکرم (ص) افاضه شده است.
*یکی از شبهاتی که در مورد امام جواد (ع) در زمان حیات آن امام همام، طرح شده بود مقام علمی و اساساً توانایی ایشان در امامت با توجه به سن کم امام بود، پاسخ این شبهات چیست؟
بنا بر آنچه که در تاریخ آمده است، مشهور است که آن امام همام در سن هشت سالگی به امامت رسیده است. مباحث فراوانی در رابطه با صغر سن ایشان مطرح شده به ویژه آن زمان مصادف با خلافت عباسیان بود. بنابراین هیاهوی خاصی نسبت به این مهم در مناطق اسلامی شکل گرفت؛ در این میان مامون عباسی که حاکم جامعه اسلامی بود در برابر این پرسش قرار مهم گرفت. او و سلسله عباسیان اعتقادی به امامت نداشتند که اگر جز این بود حاکمیت و خلافت را به ائمه (ع) واگذار میکردند، از سوی دیگر این سوال منجر به ایجاد شرایط خاصی در جامعه شده بود.
ما بنا بر اعتقاد خودمان میدانیم که علم و دانش الهی به صورت علم لدنی به پیامبر (ص) و ائمه (ع) منتقل شده است، بنابراین امامان هر پرسشی را میتوانند پاسخ دهند؛ در نتیجه و با توجه به تجربیات گذشته، جریان مناظره طراحی شد. اما در واقع دستگاه خلافت بنیعباس به دنبال این بودند تا از ورای مناظرات به اهداف خود برسند.
*چه سنخ مباحث و مطالبی در این مناظرات و یا دیدارهایی که برای سنجش امام جواد (ع) انجام گرفت مطرح شد؟
مطالب متعددی از سوی حاضران آماده میشد تا از آن حضرت سوال کرده و علم و دانش امام را بسنجند. همان طور که پیش تر اشاره شد برخی به شبهه افتاده بودند که چه طور یک نوجوان هشت ساله به امامت رسیده است. از سوی دیگر شیعیان میخواستند تا این ماجرا برایشان روشن شود. بنیعباس نیز به دنبال مخدوش کردن جریان امامت بودند. لذا «امامت» از جمله مباحث مطرح شده در این مناظره بود. امام جواد (ع) در مناظرات پاسخ روشنی به مردم دادند.
نقل شده است که در جریان حج، عدهای از علمای بغداد که جمع شأن به ۸۰ نفر میرسید قصد کردند تا با امام جواد (ع) ملاقات کنند. در نتیجه بعد از این ایام به مدینه النبی رفته و در منزلی که سابقا محل سکونت امام صادق (ع) بود حضور یافتند. وقتی وارد منزل شدند عرض کردند ما به دنبال محمد بن علی آمدهایم و میخواهیم سوالاتی از او بپرسیم. گویا در بدو ورود عموی آن حضرت خطاب به جمع میگوید سوالات را از من بپرسید و چون نتوانست پاسخ دهد جمع حاضر ملول شده و قصد ترک منزل را داشتند که ناگهان امام جواد (ع) بیرون آمد و خطاب به آنان فرمود: کجا میروید؟ اگر سوالی دارید بپرسید پاسخ میدهم، آنها پرسشهای قرآنی، فقهی و حدیثی خود را مطرح و بهترین جواب را از حضرت دریافت کردند و با یقین منزل را ترک گفتند و این خبر به بغداد و سایر سرزمینهای اسلامی رسید.
*به طور خاص چه مباحثی در جریان مناظراتی که مأمون ترتیب داد مطرح شد؟
یکی از جنجالیترین مناظرات مربوط به سلسله مباحثی است که از سوی یکی از فقهای معروف آن زمان به نام «یحیی بن اکثم» مطرح میشود. آغازگر بحث نیز همین شخص بود و سوال خود را به این شکل مطرح میکند: «حکم شخص مُحرمی که حیوانی را صید کرده و کشته چیست؟».
امام جواد (ع) پاسخ وی را به چندین پرسش بیان فرمود از جمله اینکه: «این صید را در منطقه حَرَم کشته است یا در خارج از حرم؟ حکم کشتن صید را میدانسته یا نمیدانسته؟ عمداً کشته یا غیر عمد؟ شخص محرم، آزاد بوده یا بنده؟ کودک بوده یا بزرگسال؟ بار اولش بوده یا سابقه داشته؟ حیوان کشته شده، پرنده بوده یا خیر؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ آیا شخص محرم به کارش اصرار دارد یا پشیمان است؟ صیدش را در شب کشته یا در روز؟ آیا شخص، در احرام عمره بوده یا در احرام حج؟».
یحیی بن اکثم که از این همه تقسیم بندی جا خورده بود، عجز و درماندگی در صورتاش پیدا شد و زبانش به لکنت افتاد و حضار متوجه عجز او شدند. بعد از جلسه مأمون از آن حضرت خواست که پاسخ پرسشها را بیان فرمایند و حضرت پاسخ دادند.
همچنین مباحث دیگری در یکی از جلسات مناظره مطرح شد و یحیی بن اکثم موارد دیگری را مطرح کرد از جمله اینکه روی به امام جواد (ع) کرد و گفت: روایت شده است که جبرئیل به حضور نبی اکرم (ص) رسید و عرض کرد: «یا محمّد! خداوند به شما سلام میرساند و میفرماید: من از ابوبکر راضی هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضی است؟» نظر شما درباره این حدیث چیست؟
امام جواد (ع) پاسخ دادند: «من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این خبر را نقل میکند باید خبر دیگری را نیز که پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد که فرمود: «کسانی که بر من دروغ میبندند، بسیار شدهاند و بعد از من بسیار خواهند بود، هر کس به عمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنّت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنّت من بود، رها کنید». این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: «ولقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوسُ به نفسُهُ و نحنُ اقربُ الیه من حَبل الوَرید» (ما انسان را آفریدیم و میدانیم در دلش چه چیز میگذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم).
آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟! آیا عقلاً این روایت قابل قبول است؟ یحیی گفت: روایت شده است که: «ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل و میکائیل در آسمان هستند».
حضرت پاسخ داد: «درباره این حدیث نیز باید دقت شود؛ چرا که جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است و لحظهای از دایره اطاعت خدا خارج نشدهاند، ولی ابوبکر و عمر زمانی مشرک بودهاند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شدهاند، اما اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستی سپری کردهاند، بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند».
علم و دانش الهی به صورت علم لدنی به پیامبر (ص) و ائمه (ع) منتقل شده است، بنابراین امامان هر پرسشی را میتوانند پاسخ دهند؛ در نتیجه و با توجه به تجربیات گذشته، جریان مناظره طراحی شد، اما در واقع دستگاه خلافت بنیعباس به دنبال این بودند تا از ورای مناظرات به اهداف خود برسند
یحیی در ادامه همچنین گفت: ابوبکر و عُمر دو سرور پیران اهل بهشتند. درباره این حدیث چه میگوئید؟ حضرت فرمود: «این روایت نیز محال است که درست باشد، زیرا بهشتیان همگی جوانند و پیری در میان آنان یافت نمیشود. (تا ابوبکر و عمر سرور آنان باشند!) این روایت را بنیامیه، در مقابل حدیثی که از پیامبر (ص) درباره حسن و حسین (علیهماالسّلام) نقل شده است که «حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند.» جعل کردهاند.
یحیی گفت: «روایت شده است که عُمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است. حضرت فرمود: «این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد (ص) و همه انبیا و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمیشود اما با نور عُمَر روشن میگردد؟»، لذا این شباهت و تشبیه را جعل کردند.
*پس از مأمون عباسی، معتصم خلیفه بنیعباس شد، چه روایت و گزارشی از جایگاه علمی امام جواد (ع) در آن دوران نقل شده است؟
نقل شده یک روز «ابن ابی دؤاد» از مجلس معتصم بازگشت، در حالی که به شدت افسرده و غمگین بود. علت را جویا شدند و او پاسخ داد: «امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم!» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «به خاطر آنچه از ابوجعفر ثانی در مجلس معتصم بر سرم آمد!»
گفتم: «جریان چه بود؟»
پاسخ داد: «شخصی به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه معتصم خواست که با اجرای کیفر الهی او را پاک سازد.»
خلیفه همه فقها را گرد آورد و «محمد بن علی» [حضرت امام جواد (ع)] را نیز فراخواند و از ما پرسید: «دست دزد از کجا باید قطع شود؟»
من گفتم: «از مچ دست.»
گفت: «دلیل آن چیست؟»
گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمّم: «فَامْسَحُوا بِوُجوهِکُم و ایدیکُم؛ صورت و دستهایتان را مسح کنید تا مچ دست است.»
گروهی از فقها در این مطلب با من موافق بودند و میگفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود، ولی گروهی دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دلیل آن را پرسید، گفتند: منظور از دست در آیه وضو: «فَاغسِلوا وُجوهَکُمْ وَ ایْدِیَکُمْ الی الْمرافِقِ؛ صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید، تا آرنج است.»، آنگاه معتصم رو به امام جواد (ع) کرد و پرسید: «نظر شما در مورد این مسئله چیست؟»
گفت: «اینها نظر دادند، مرا معاف بدار.»
معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید.
امام (ع) فرمود: «چون قسم دادی نظرم را میگویم. اینها در اشتباهاند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقی بماند.»
معتصم گفت: «به چه دلیل؟»
فرمود: «زیرا رسول خدا (ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مییابد. صورت (پیشانی)، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستی برای او نمیماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خدای متعال میفرماید: «وانَّ المساجِدَ لله فلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ احَداً؛ سجده گاهها (هفت عضوی که سجده بر آنها انجام میگیرد) از آن خداست، پس، هیچکس را همراه و همسنگ با خدا نخوانید و عبادت نکنید.» مسجد (محل سجده) و آنچه برای خداست قطع نمیشود. و همانطور که مسجدها و خانه خدا و مکانی که پیشانی روی آن قرار میگیرد محل سجده هستند، خود پیشانی و شش عضو دیگر نیز که با آنها سجده میکنیم، محلِ سجده محسوب میشوند و به همین دلیل اعتبار در این روایت «المساجد» به معنای هفت عضویی که با آنها سجده میشود تفسیر شده است.
ابن ابی دؤاد میگوید: «معتصم جواب محمد بن علی (ع) را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند و ما نزد حضّار بی آبرو شدیم! و من همانجا از فرط شرمساری و اندوه) آرزوی مرگ کردم.
نکتهای که لازم میدانم به آن اشاره داشته باشم این است که در آن دوران خلیفه را شخصی میدانستند که باید بر همه علوم اطلاع و اشراف داشته باشد و طبیعتاً هیچکدام از خلفا این چنین نبودند؛ او از کجا باید میدانست که دست دزد را از کجا قطع کنند؟!
اگر بخواهیم جمع بندی کنیم امام جواد (ع) از ائمه بزرگوار ما شیعیان است که توانست به قدرت و علم الهی و علم لدنی که داشت صلاحیت رهبری خود را نشان دهد.
*جوانان و عموم مردم چگونه میتوانند از زندگی ائمه اطهار خصوصاً امام جواد (ع) الگو بگیرند؟
به عموم مردم و به ویژه جوانان عزیز از دختر و پسر توصیه میکنم در زندگی خود سعی کنند با تاریخ و سیره امامان معصوم و جانشینان واقعی پیامبر اکرم (ص) بیشتر آشنا شوند و اطلاعات و آگاهی خود را بالا ببرند و دستورات آن بزرگواران را در تمام طول زندگی و در تمامی مسائل آن اجرا و عمل نمایند. برای نمونه در امور تحصیل و گردش و تفریح و معاشرت با اقوام و دوستان و اجتماع از یاد خدا غافل نشوند و با ایمان و صداقت و محبت و مردم داری و صبوری و ایستادگی در مسیر حق و امور دینی با مشکلات مبارزه نموده تا امدادهای الهی و عنایت ائمه اطهار (ع) شامل حال آنها بشود.
همچنین توصیه میکنم از الگوبرداری از نمادهای غربی و فرهنگ بیگانه جدا پرهیز نمایند زیرا موفقیت و عزت و عاقبت به خیری فقط در پیمودن مسیر اسلام ناب محمدی (ص) و عمل به دستورات آن میباشد. زندگانی و سیره حضرت امام جواد (ع) که بیست و پنج سال بیشتر زندگی در دنیا نکرد و بیشتر عمرشان را در تحت نظر حاکمان فاسد و فاجر عباسی بودند، در ابعاد گوناگون آن میتواند برای جوانان جوامع اسلامی بهترین درس باشد.