
برابر روایات رسیده از پیامبر صلی الله و علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام بیش از 300 آیه در شأن و منزلت حضرت علی و اهل بیت علیهم السلام وارد شده است که در این مختصر فقط به ذکر 40 مورد از آن پرداخته می شود .
نکته ای که باید دقت شود این است که ممکن است برخی بر اساس ظاهر آیه ممکن است اشکال بگیرند که چنین و چنان نیست . همانطور که در احادیث معتبر رسیده است قرآن یک ظاهر دارد و باطن که در بازه باطن آن تا هفتاذ بطن گفته شده است واز طرفی هر آیه یک مصداق عمومی و کلی دارد و مصادیق خاص که ذکر این مصادیق خاص از جمله همین آیات جز از طریق احادیث رسیده از پیامبر و اهل بیت علیهم السلام ممکن نیست و بیشتر به آیاتی اشاره شده است که در روایات منقول از اهل تسنن و کتب معتبر آنها نیز موجود است .علاقه مندان به تحقیق بیشتر لازم است به کتب روائی معتبر و همچنین کتب تفسیری مهم از شیعه و سنی مراجعه فرمایند .
***************************************************
1- آیه تبلیغ- بدون ابلاغ ولایت علی رسالت پذیرفته نمی شود
«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین(مائذه -67)
ای پیامبر، آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن که اگر نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می دارد; آری، خدا گروه کافران را هدایت نمی کند .»
به تصریح همه علمای شیعه در کتابهای تفسیر و حدیث و تاریخ، و نیز بسیاری از علمای اهل سنت، (9) این آیه در شان علی بن ابیطالب (ع) نازل شده است .
شان نزول
این آیه مربوط به داستان غدیر است; علامه امینی (ره) در «الغدیر» ، حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر (ص) با اسناد و مدارک معتبر نقل می کند که شان نزول آن بطور مختصر به این شرح است:
در آخرین سال عمر پیامبر (ص)، مراسم حجة الوداع باشکوه هرچه تمامتر در حضور پیامبر (ص) به پایان رسید، نزدیکیهای ظهر و در میان بیابانهای خشک و سوزان، «غدیر خم » از دور نمایان شد .
آن روز درست هشت روز از عید قربان می گذشت . ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر (ص) به همراهان داده شد . آنانی که پیشاپیش حرکت می کردند به عقب فراخوانده شدند و منتظر رسیدن کسانی شدند که از کاروان عقب افتاده بودند .
مردم نماز را با رسول خدا (ص) اقامه کردند . در آن گرمای سوزان، سایبانی برای پیامبر (ص) درست کردند و پیامبر (ص) به آنها اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه الهی خود را آماده کنند . چون مردمانی که در نقاط دورتری بودند، چهره مبارک رسول خدا (ص) را نمی دیدند، برای پیامبر (ص) منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر بر فراز آن قرار گرفت .
پیامبر (ص) پس از حمد و سپاس پروردگار، مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود: «من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده و از میان شما می روم، من مسؤولم و شما هم مسؤولید! شما درباره من چگونه شهادت می دهید؟ مردم صدا بلند کردند و گفتند: «نشهد انک قد بلغت و نصحت و حمدت فجزاک الله; ما گواهی می دهیم که تو وظیفه رسالت را به انجام رسانیدی و شرط خیرخواهی را به جا آوردی و آخرین تلاش و کوشش خود را در راه هدایت ما نمودی! خداوند تو را جزای خیر دهد!»
سپس پیامبر (ص) از آنان اقرار به یگانگی خدا و رسالت خویش و حقانیت رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان گرفت و فرمود: خداوندا گواه باش! و خطاب به آنان فرمود:
«اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار می گذارم چه خواهید کرد: اول ثقل اکبر، کتاب خدا و دومین آنها خاندان من!؟ خداوند لطیف به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در بهشت به من بپوندند . از این دو پیشی نگیرید که هلاک می شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد!
ناگهان مردم دیدند که پیامبر (ص) با نگاه کردن به اطراف گویی در جستجوی کسی است; همین که چشمش به علی (ع) افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آن چنانکه سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم ایشان را دیدند . در اینجا پیامبر (ص) فرمود: «ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم; چه کسی از همه مردم نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارتر است؟ » گفتند: خدا و پیامبر (ص) داناترند! پیامبر (ص) فرمودند: خدا، مولا و رهبر من است و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم! سپس فرمود: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه » و سر به آسمان بلند کرد و عرض کرد: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار; خداوندا، دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار! محبوب بدار آن کسی که او را محبوب دارد و دشمن بدار آن کس که او را دشمن دارد . یارانش را یاری کن و آنها را که ترک یاری اش کنند، از یاری خویش محروم ساز و حق را هر جا که اوست قرار بده!» .
و در پایان تاکید فرمودند که حاضران به کسانی که حضور نداشتند این مطلب را برسانند . پس از این، مردم (از جمله ابوبکر و عمر) خطاب به امیرالمؤمنین (ع) می گفتند: آفرین بر تو باد! آفرین بر تو باد ای فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی .
2-آیه اکمال دین - با ولایت علی دین کامل و نعمت تمام شد
آيه اكمال دين يكي از آياتي است كه در روز غدير درباره انتصاب امير المؤمنين(عليه السلام) به ولايت نازل شده است؛ خداوند تبارك و تعالي در اين آيه مي فرمايد:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ الاِْسْلاَمَ دِیناً» ( مائده - آیه3)
(امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم).
همه امامیّه بدون استثناء بر نزول این آیه پیرامون نصّ غدیر پس از بیان ولایتِ مولا امیر المؤمنین(علیه السلام) توسّط رسول خدا با واژه هایى دُرر بار و روشن، اتّفاق نظر دارند. این آیه نصّى آشکار است که صحابه آن را شناختند و عرب آن را فهمید و هر کسى که خبر به او رسید، بدان احتجاج کرد (و آن را حجّت و دلیل بر ولایت على(علیه السلام) قرار داد). بسیارى از علماى تفسیر و امامان حدیث و حافظان آثار از اهل سنّت در این مطلب با امامیّه همراهند. اعتبار و دقّت عقلى نیز همین دیدگاه را همراهى مى کند. نقلِ موجود در تفسیر رازىاز اصحاب آثار، این دیدگاه را تقویت مى کند؛ گفته است:
آنگاه که این آیه بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شد، پس از نزول آن تنها هشتاد و یک یا هشتاد و دو روز زندگى کرد....
3-آیه مباهله- علی (ع) جان پیامبر (ص ) اسن
«فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین (آل عمران -61)
هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .»
«ابتهال » در لغت به معنای واگذاری فرد یا حیوان به خودش است و در اصطلاح به معنای نفرین کردن
مباهله به معنی نفرین کردن دو نفر بر همدیگر است، به این ترتیب که وقتی استدلالات منطقی سودی نبخشید، افرادی که با هم درباره یک مساله مهم دینی گفتگو دارند، در یکجا جمع می شوند و به درگاه خدا تضرع می کنند و از او می خواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند .
شان نزول
در روایات اسلامی که مفسران و محدثان نقل کرده اند آمده است: «هنگامی که آیه مورد بحث نازل شد، پیامبر به مسیحیان نجران پیشنهاد مباهله داد . بزرگان مسیحی از پیامبر یک روز مهلت خواستند تا در این باره به شور بنشینند . اسقف به آنها گفت: نگاه کنید! اگر فردا محمد (ص) با فرزند و خانواده اش برای مباهله آمد، از مباهله با او بپرهیزید و اگر اصحاب و یارانش را همراه آورد، با او مباهله کنید که او پایه و اساسی ندارد!
فردا که شد پیامبر آمد در حالی که دست علی (ع) را گرفته و حسن وحسین پیش روی او حرکت می کردند و فاطمه پشت سر او بود، مسیحیان و در پیشاپیش آنها اسقف اعظم آنان نیز بیرون آمدند . هنگامی که او پیامبر را با همراهانش مشاهده کرد، پرسید: اینها کیانند؟ گفتند: این یکی پسر عمو و داماد او و این دو دختر زاده های او و این بانو دختر اوست که از همه نزد او گرامی تر است . اسقف نگاهی کرد و گفت: من مردی را می بینم که مصمم و با جرات در مباهله است و می ترسم او راستگو باشد و اگر راستگو باشد، بلای عظیمی بر ما وارد خواهد شد . سپس گفت: ای اباالقاسم، ما با تو مباهله نخواهیم کرد! بیا با هم صلح کنیم و در بعضی روایات آمده است که اسقف اعظم گفت: من صورتهایی را می نگرم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جا برکند چنین خواهد شد; پس مباهله نکنید که هلاک خواهید شد!
در صحیح مسلم چنین آمده است: معاویه از سعد بن ابی وقاص سؤال کرد: چرا تو لعن و سب علی بن ابیطالب نمی کنی؟ در جواب گفت: به خاطر سه امر: حدیث منزلت در جنگ تبوک، داستان پرچم در جنگ خیبر و داستان مباهله; وقتی که آیه «قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم » نازل شد، پیامبر (ص) علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) را فراخواند و گفت: بارخدایا، اینها اهل منند (اهل بیت من هستند)
4-آیه اولی الامر- اولی المر علی و یازده امام بعد از ایشان می باشند
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم(نساء-59)
ای کسانی که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الامر (اوصیای پیامبر) را .
شان نزول
در نخستين حديث از خود آن حضرت نقل مى كند كه وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: شركاى من كسانى هستند كه خداوند آنها را قرين خودش و من ساخته و درباره آنها آيه «يا اَيّها الّذين آمَنُوا اَطيعُوا الله ...» را نازل كرده است، از آن حضرت پرسيدم: «يا نَبى اللهِ مَنْ هُمْ؟»؛ (اى پيامبر خدا «اولوا الامر» كيانند؟) «قالَ اَنْتَ اَوَّلُهُمْ»؛ 1(فرمود: تو نخستين آنها هستى!)
و در حديث دوّم از مجاهد مفسّر معروف نقل مى كند كه اين آيه درباره اميرمؤمنان على(عليه السلام) نازل شده در آن زمانى كه او را جانشين خود در مدينه ساخت در حالى كه عزم غزوه تبوك كرده بود.2
در حديث سوّم همين معنى را از ابوجعفر الباقر(عليه السلام) نقل مى كند و در حديث چهارم از زبان سعد وقّاص مى گويد: هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عزم تبوك به جُرُف - محلى نزديك مدينه - رسيد، على(عليه السلام) پشت سر آن حضرت بود، در حالى كه سلاح همراه خود داشت. عرض كرد: «اى رسول خدا! مرا به جاى خود گذاردى درحالیکه من در هيچ غزوه اى از شما جدا نبودم، منافقان شايعاتى پخش كرده اند كه شما به اين دليل مرا در مدينه گذارده اى كه از آمدنم ناخشنودى!» سعد مى گويد: با گوش خود شنيدم كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمود: «يا عَلىّ اَلا تَرْضى اَنْ تَكُونَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوْسى اِلاّ اَنَّهُ لانَبىَّ بَعْدى فَارْجِعُ فَاَخْلُفْنى فى اَهْلى وَ اَهْلِكَ»3 (اى على! آيا راضى نمى شوى كه تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى(عليه السلام) باشى؛ الا اينكه پيامبرى بعد از من نيست [تو همه مقامات هارون را دارى جز مقام نبوّت] بنابراين برگرد و جانشين من در ميان خانواده ام و خانواده خودت باش [و مدينه را از شرّ منافقان حفظ كن]).