انسانها به چهار دسته تقسیم مىشوند:
1- کسانى که از اوّل تا آخر عمر خوب و در مسیر صحیح بودهاند، این گونه افراد کمند و بارزترین مصداق آنها انبیاء، امامان و اولیاء الهى هستند.
این گروه یقیناً عاقبت بخیر هستند و هیچگونه جاى بحث ندارد هر چند خود این گروه نسبت به آینده خویش نگران و ترسان هستند.
2- کسانى که از اوّل عمر تا پایان بَدو شرّ بودهاند، و لحظهاى در مقابل فرامین الهى سر تعظیم فرود نیاوردند.این گروه در عاقبت به شرّشان شکّى نیست و این گروه نیز مورد بحث نیست.
3- گروه سوّم انسانهایى هستند که در اوائل زندگى اهل خیر و نیکى و در مسیر هدایت هستند ولى بر اثر عدم تسلّط هواهاى نفسانى و پاکیزه شدن از صفات رذیله، کم کم به انحراف کشیده شده و سرانجام عارى از ایمان و در حال ارتداد و کفر از دنیا رفته، این گونه افراد را مىگوییم افرادى که عاقبت به شر شدهاند. این گروه به عنوان درس عبرت محل بحث و اشاره خواهد بود و در قرآن آیات فراوانى داریم به این مضمون که «آمنوا ثم کفروا».
4- گروهى در اوائل زندگى بر اثر غفلت و نادانى دچار گناه و انحرافات هستند ولى با گذشت زمان و رشد عقلى آرام، آرام در مسیر صحیح قرار گرفته و سرانجام باایمان کامل و کوله بارى از اعمال صالح و توبه قبول شده از دنیا مىروند، این گروه را عاقبت بخیر مىنامیم و بحث اصلى این مقال نیز درباره همین گروه خواهد بود.
مقصود از عاقبت به خیرى
عمر انسان مجموع لحظات است و یکى از آن لحظات همان لحظه آخر و پایانى عمر انسان است. انسان باید تلاش کند که در آن لحظه در حالى باشد که داراى ایمان کامل و توبه مقبوله باشد و اگر ذرّهاى کوتاهى و بى مبالاتى کند امکان دارد در همان لحظه شیطان ایمان را از انسان بگیرد و خداى ناکرده دلبسته به غیر خدا باشد.
اهمّیت عاقبت به خیرى
الف: قرآن
آیات متعددى از قرآن بر این امر تأکید دارد که مردم تلاش کنید مسلمان و عاقبت به خیر از دنیا بروید که به نمونههایى اشاره مىشود.
1- وصیّت خداوند
خداوند متعال مؤمنان را این گونه توصیه مىکند: «یا ایّها الّذین آمنوا اتّقوا اللّه حقّ تقاته و لاتموتنّ الّا و انتم مسلمون؛(1) اى کسانى که ایمان آوردهاید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکارى است تقواى الهى داشته باشید، و از دنیا نروید، مگر این که مسلمان باشید (تلاش کنید تا پایان عمر گوهر ایمان را حفظ کنید.)»
2- وصیّت ابراهیم به فرزندان
«و وصّى بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنىّ انّ اللّه اصطفى لکم الدّین فلا تموتنّ الّا و انتم مسلمون؛(2) و ابراهیم و یعقوب(در واپسین لحظات عمر) فرزندان خود را به این آیین، وصیّت کردند(و هر کدام به فرزندان خود گفتند) فرزندان من! خداوند این آیین پاک را براى شما برگزیده، و شما جز به آیین اسلام (تسلیم در برابر فرمان خدا) از دنیا نروید.(تسلیم الهى بودن همان عاقبت به خیرى است.)»
تسلیم امر الهى بودن در هر زمانى متدین به دین الهى آن زمان بودن است و در این زمان عاقبت به خیرى به این است که انسان واقعاً مسلمان و در حال داشتن دین اسلام و ایمان عمیق به اصول و ارکان آن از دنیا برود.
3- درخواست راسخان در علم عاقبت بهخیرى
«الرّاسخون فى العلم آمنّا به...ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمةً انّک انت الوهّاب؛(3) راسخان در علم مىگویند: «ما به آن (قرآن) ایمان آوردیم...پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردى (از راه حق) منحرف مگردان و از سوى خود، رحمتى بر ما ببخش، زیرا تو بخشندهاى».
آیه فوق نکات مهمى در رابطه با عاقبت به خیرى دارد:
1- راسخان علم با آن عظمت مواظب روح و دل خود هستند (رّبنا لاتزغ قلوبنا).
2- در خط قرار گرفتن و هدایت شدن مهم است ولى مهمتر آن است که انسان از خط خارج نشود و تا آخر خط بماند.
3- از خطر سوء عاقبت روح و دل نباید غافل شد و همیشه در این زمینه از خداوند باید استمداد جُست.
4- وقتى راسخان در علم از عاقبت به خیرى ترس داشته باشند تکلیف دیگران مشخص است که چه قدر باید براى عاقبت به خیرى تلاش نمایند.
4 - «...ربّنا آتنا فى الدّنیا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النّار؛(4) و بعضى مىگویند: پروردگارا! به ما در دنیا «نیکى» عطا کن، و در آخرت نیز «نیکى» مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگهدار». در روایات آمده که رضایت الهى، بهشت، حورالعین حسنات آخرتند و حسنات دنیا علم و عبادت، اخلاق و توسعه در معاش و همسر نیک مىباشند.(5)
از جمله امام صادق (ع) در تفسیر آیه فوق فرمود: «رضوان اللّه و الجّنة فى الآخرة و السّعة فى المعاش و حسن الخلق فى الدّنیا؛(6) خشنودى خدا و بهشت در آخرت (حسنه است) و توسعه در معاش و خوش خلقى در دنیا (حسنه) مىباشد.»
ب: روایات
روایات فراونى دلالت بر اهمّیت عاقبت به خیرى دارند که ما فقط به چند نمونه بسنده مىکنیم.
1- از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «انّ العبد لیعمل عمل اهل النّار و انّه من اهل الجنّة و انّه لیعمل عمل اهل الجنّة و انّه من اهل النّار، و انما الاعمال بالخواتیم؛(7) براستى بنده عمل جهنمیان را انجام مىدهد در حالى که خود اهل بهشت است و براستى بنده عمل بهشتیان را انجام مىدهد در حالى که خود اهل آتش است (سرّ این مطلب این است) که میزان در اعمال فقط به پایان آن است (که در آخرین روزها چگونه رفتار مىکند).»
نمونه جالب مصداق این حدیث، هارون است. مورخان نوشتهاند: روزى هارون به دیدار «فضیل بن عیاض» یکى از مردان وارسته و آراسته و آزاده آن روز، رفت، فضیل با سخنان درشت به انتقاد از اعمال نارواى او پرداخت و وى را از عذاب الهى که در انتظار ستمگران است بیم داد هارون وقتى این نصایح را شنید به قدرى گریست که از هوش رفت! و چون به هوش آمد، از فضیل خواست دوباره او را موعظه نماید. چندین بار نصایح فضیل و به دنبال آن بیهوشى هارون تکرار گردید،سپس هارون هزار دینار به او داد تا در موارد لزوم مصرف نماید.»(8)
این عمل بارزترین مصداق عمل بهشتى است ولى خود هارون بر اثر ظلم بى شمار و به شهادت رساندن امام هفتم موسى بن جعفر(ع) مستحق جهنّم است.
مىو مستورى و مستى همه بر عاقبت است
کس ندانست که آخر به چه حالت برود
گِرَوى آخر عمر از مى معشوق بگیر
حیف ایّام که یک سر به بطالت برود
2- غصّه على(ع) عاقبت به خیرى است
پیامبراعظم(ص) بعد از ایراد خطبه شعبانیه در پایان آن شروع کرد به گریه، على(ع) عرض کرد: اى رسول خدا(ص) چرا گریه مىکنى؟ فرمود: یا على! گریهام براى آن چیزى است که در این ماه (ماه رمضان) بر تو وارد مىشود گویا مىبینم که براى پروردگارت نماز مىخوانى در حالى که شقىترین انسان و شقىتر از پى کننده ناقه ثمود، برانگیخته مىشود پس ضربتى بر پیشانى تو وارد مىسازد که بر اثر آن محاسنت (با خون) خضاب مىشود، قال امیرالمؤمنین: فقلت یا رسول اللّه و ذلک فى سلامةٍ من دینى؟ فقال: فى سلامةٍ من دینک؛ امیرمؤمنان مىگوید، گفتم: اى رسول خدا این (شهادت) در حال سالم بودن دینم(و مسلمان بودنم) است، فرمود: (بلى) در حال سلامت دینت خواهد بود.»(9)
توجّه داریم در کار معصومى همچون على(ع) تعارف وجود ندارد، آن حضرت نپرسید، چگونه، در کجا و در چه زمانى به شهادت مىرسم، بلکه غصّه اصلى حضرت این بود که مسلمان از دنیا مىرود یا نه؟ از این مىفهمیم که تا آخر مسلمان باقى ماندن و دین و ایمان را حفظ نمودن کارى است کارستان، و عملى است بسیار دشوار.
در ذیل نامه به مالک اشتر على(ع) مىفرماید: «و ان یختم لى ولک بالسّعادة و الشّهادة؛(10) و اینکه پایان عمر من و تو را به شهادت و سعادت ختم فرماید.»
3- خیر انسان در عاقبت به خیرى است
پیامبراکرم(ص) فرمود: «اذا اراد اللّه بعبدٍ خیراً طهّره قبل موته قیل ما طهوره العبد؟ قال: عملٌ صالح یلهمه ایّاه حتّى یقبضه علیه؛(11) هرگاه خداوند نسبت به بندهاى اراده خیر کند او را پیش از مرگ پاک و پاکیزه مىکند. گفته شد چگونه بنده را پاک مىکند؟ فرمود: عمل صالحى به او الهام مىکند (که او بر آن مداومت کند) تا زمانى که از دنیا برود.»
در تعبیر دیگر آمده است که حضرت فرمود: «اذا اراد اللّه بعبدٍ خیراً عمله قیل ما عمله؟ قال یفتح له عملاً صالحاً قبل موته ثمّ یقبضه علیه؛(12) هرگاه خداوند به بندهاى اراده خیر کند عمل صالح به او الهام مىکند قبل از مرگش سپس بر همان عمل قبض روحش مىکند.»
ج: دعاها
در این زمینه دعاى معصومین(ع) غوغا مىکند، به گونهاى که کمتر دعایى مىیابیم که در آن از عاقبت به خیرى سخن به میان نیامده باشد، و گاه تمام یک دعا درباره عاقبت به خیرى مىباشد، که به نمونه هایى در این مورد اشاره مىشود.
1- زیارت عاشورا
این زیارت که از زیارات قدسى و معروفى است به ما تلقین مىکند که یکى از دعاهاى شما عاقبت به خیرى باشد به این صورت که «اللّهم اجعل محیاى محیا محمّدٍ و آل محمّد و مماتى ممات محمّدٍ و آل محمّد؛ بار خدایا زندگى من را (همچون) زندگى محمّد و آل محمّد، و مرگ مرا (همچون) مرگ محمّد و آل محمّد (که با عاقبت به خیرى از دنیا رفتند) قرار بده.»
2- صحیفه سجّادیه
حضرت سجّاد(ع) در این زمینه گوى سبقت را از همه ربوده ،در زبور آل محمد، صحیفه سجّادیّه، دعاى مخصوصى دارد درباره عاقبت به خیرى. بعد از این که یاد خدا را شرف و شکر او را فوز دانسته و درخواست مىکند که همیشه به یاد او باشد. مىفرماید: «و اذا نقضت ایّام حیاتنا، و تصرّمت مدد اعمارنا، و استحضرتنا دعوتک الّتى لابدّ منها و من اجابتها؛ و آن زمان که ایام حیات ما سپرى شد و رشته عمرهایمان قطع شد، و دعوت تو(یعنى مرگ) که از آن و اجابت آن گریزى نیست، حاضر گشت، فصلّ على محمّدٍ و آله، و اجعل ختام ماتحصى علینا کتبة اعمالنا توبةً مقبولةً لاتوقفنا بعدها على ذنبٍ اجترحناه، ولامعصیةٍ اقترفناها؛پس بر محمّد و آل او درود فرست و پایان (کار ما و) آنچه را که نویسندگان اعمال ما ثبت کرده اند توبه مقبوله قرار بده، توبهاى که پس از آن ما را بر گناهى که مرتکب شدهایم و معصیتى که انجام دادهایم، سرزنش و توبیخ نفرمایى.»(13)
3- دعاى ابوحمزه ثمالى
دعاى ابوحمزه سراسر عاقبت به خیرى است در بخشى از آن مىخوانیم: «و توفّنى فى سبیلک و على ملّة رسولک...اللهم انّى اسئلک ایماناً لااجل له دون لقائک؛(14) خدایا! مرا به راه خدا و بر دین رسولت بمیران... خدایا از تو ایمان مىخواهم که پایانى جز ملاقات تو نداشته باشد.»
4- دعاى جوشن کبیر
دعاى جوشن که توسط جبرئیل به پیغمبر(ص) تعلیم داده شده است و مشتمل بر اسم اعظم الهى است و اثر خواندن آن درک شب قدر، نجات از آتش جهنّم، و رفتن به بهشت است، صد بند دارد، در هر بندى دو اسم خداوند ذکر شده است، بعد از هر بندى جمله تکرار مىشود که مضمون آن همان عاقبت به خیرى است و آن این است: «سبحانک یا لا اله الّا انت، الغوث الغوث، خلّصنا من النّار یا ربّ؛(15) منزهى تو اى خداى که جز تو خدایى نیست، به فریاد(م) برس، به فریاد(م) برس (و) رهایمان کن از آتش اى پروردگار.»
5 - دعاى مجیر
این دعا که از تعلیمات جبرئیل به پیغمبر اکرم(ص) و اثر گناه زدایى فوق العاده دارد، حدود نود بار بعد از سبحانک و تعالیت دو اسم مبارک الهى آمده، و بعد از آن این جمله آمده است: «اجرنا من النّار یا مجیر؛(16) پناه ده ما را از آتش اى پناه دهنده.»
6- دعاى هر روز ماه رجب
در بخشى از این دعا مىخوانیم: «و اختم لى بالسّعادة فیمن ختمت و احینى ما احییتنى موفوراً و امتنى مسروراً و مغفوراً و تولّ انت نجاتى من مسألة البرزخ...و اجعل لى الى رضوانک و جنانک مصیراً؛(17) و به پایان بر براى من به سعادت و خوشبختى در زمره کسانى که (عمر آنان را) به پایان بردى، و زنده بدار مرا تا زمانى که زنده مىدارى با پیروزى (و وفور نعمت) و بمیران مرا در حالى که خوشحال و بخشیده شده هستم، و عهده دار باش نجات مرا از سؤالات (عالم) برزخ،... و قرار بده براى من به سوى خشنودیت و بهشتت راه».
7- دعاى عدیله
در پایان دعاى عدیله مىخوانیم: «اللّهم انّى اعوذ بک من العدیلة عند الموت؛(18) خدایا پناه مىبرم به تو از عدول کردن (از دین و ایمان) در لحظه مردن.»
8 - دعاى عالیةالمضامین
«و تجعل عاقبة امرى محمودة حسنةً سلیمةً؛(19) و (خدایا) عاقبت کارم را پسندیده، خوب و سالم قرار ده.»
اهمّیت عاقبت به خیرى در رفتار بزرگان
1- گریه سلمان
سلمان محمّدى که به مدال «سلمان منّا اهل البیت» دست یافت و به ده درجه کامل ایمان رسیده بود و علم اوّلین و آخرین را درک کرد، با این حال در لحظات آخر اشک مىریخت که مبادا بر سنّت پیغمبر نباشد.(20)
2- گریه مرحوم بروجردى
از مرحوم آیة اللّه بروجردى نقل شده است، که در لحظات آخر چون ابر بهار گریه مىکرد و مىگفت رفتیم ولى براى آخرت خود کارى نکردیم و عملى انجام ندادیم...شخصى به او مىگوید: آقا شما دیگر چرا؟ ما بیچارهها این حرفها را باید بزنیم شما چرا؟ بحمد اللّه شما این همه آثار خیر از خود باقى گذاشتهاید مسجد به این عظمت ساختهاید...آقا مىفرماید: عمل را باید خالص کرد، نقاد آگاه آگاهى آنجا هست....(21)
3- امام راحل و غصّه عاقبت به خیرى
از مرحوم اشراقى داماد امام راحل(ره) نقل شده است که بنده محضر امام بودم و او از من پرسید اگر خداوند یک دعاى از شما مستجاب کند چه از خدا مىخواهى؟ عرض کردم: علم زیاد همراه با عمل من از امام پرسیدم شما اگر باشید از خداوند چه مىخواهید؟ فرمود: عاقبت به خیرى.
4- دعاى سه عالم
آقاى محسن قرائتى در یکى از جلسات درس قرآن خود گفت: شخصى سه عالم بزرگوار را همزمان در حرم امام هشتم(ع) در سه گوشه مىبیند و از هر کدام بدون اطلاع دیگرى مىپرسد اگر خداوند بفرماید یک دعاى مقبوله در این مکان دارید، چه از خداوند مىخواهید؟ تک تک آنها فرمودند: عاقبت به خیرى .
5 - خاطرهاى از آقاى فاطمى نیا
ایشان در یکى از سخنرانیهاى خود گفت: استادم اکیداً سفارش مىکرد که در مجالس عروسى آهسته ذکر خدا را بگویید تا رابطه قطع نشود، و مبادا در آن حال عزرائیل سراغ انسان آید.(22)
نمونه عاقبت به خیرها
1- زهیر عثمانى، حسینى مىشود
زهیر در ابتدا عثمانى بود و علاقهاى به اهل بیت(ع) نداشت در سال شصت هجرى همراه خانوادهاش به حج مشرف شد در بازگشت از حج با قافله امام حسین(ع) همراه شد، در یکى از منزلها امام حسین(ع) قاصدى دنبال او فرستاد، او بعد از ملاقات با امام حسین(ع) کاملاً عوض شد، عثمانى بود، حسینى شد و در شب عاشورا خطاب به امام حسین(ع) گفت: «به خدا قسم دوست دارم کشته شوم، بعد زنده شوم باز کشته شوم و بعد زنده شوم تا هزار مرتبه، تا بدینوسیله خداوند متعال مرگ را از شما و از جوانان شما دور سازد.»(23)
2- حرّبن یزید به حسین مىپیوندد
حرّ اوّلین کسى بود که با چهارهزار نفر سر راه بر امام حسین(ع) گرفت ولى همین شخص روز عاشورا توبه کرد و آمد خدمت امام حسین(ع) عرض کرد: «آمدم توبه کنم و در مقابل شما جانم را فدا کنم، آیا توبه من پذیرفته است. حضرت فرمود: آرى، خداوند متعال توبه تو را مىپذیرد و گذشته تو را مىبخشد» و سرانجام در راه امام حسین(ع) به شهادت رسید.(24) و عاقبت به خیر شد.
3- حضرت نفیسه خاتون با زبان روزه در حال قرآن خواندن از دنیا مىرود
نفیسه خاتون همسر اسحاق بن جعفر الصادق(ع) دختر حسن بن زیدبن الحسن المجتبى(ع) که در مصر دفن است، قبل از مرگش قبرى براى خود حفر کرده بود و داخل آن قرآن مىخواند، در سال 208 هجرى از دنیا رفت، وقت احتضار روزهدار بود به او گفتند روزه خود را افطار کن، گفت: هرگز چنین کارى نمىکنم، چرا که سى سال است که از خداوند خواستهام که با زبان و دهان روزه او را ملاقات کنم. آنگاه شروع کرد به خواندن سوره انعام رسید به این آیه «و لهم دارالسّلام عند ربّهم» روحش به سوى ملکوت پرواز نمود.(25)
4- مردى در جنگ اُحُد مسلمان شد
مردى در جنگ اُحد از کفّار بود ولى در حین جنگ تحوّلاتى در او پیش آمد که اسلام اختیار کرد و بلافاصله از پیامبر اجازه جهاد و جنگ گرفت، حضرت نیز اجازه داد، بعد از این که مقدارى جنگید به شهادت رسید، و از اسلام جز شهادتین و جهاد در راه خدا کارى انجام نداده بود. همین دو عامل وسیله عاقبت بخیرى او شد.(26)
5 - مرد اعرابى
جابربن عبداللّه مىگوید: مردى اعرابى نزد رسول خدا(ص) آمد آن حضرت اسلام را بر او عرضه کرد و او پذیرفت، در آن هنگام ناگهان شترى که بر آن سوار بود لغزید و او به زمین افتاد رسول خدا(ص) فرمود: او را دریابید، عمار و حذیفه شتابان به سوى او رفتند امّا آن اعرابى از دنیا رفته بود. رسول خدا(ص) فرمود: «او از جمله کسانى است که تعب و سختى کمى را تحمّل کرد و به نعمت طولانى دست یافت او از جمله کسانى است که بر ایمان خود لباس ظلم نپوشانید.(27)او را غسل دهید، سپس فرمود: من همسر او را در بهشت دیدم که به او از میوههاى بهشتى مىدهد».(28)
جوان خوش عاقبت
جوانى از یهودیان بسیار نزد پیامبراکرم(ص) مىآمد و کمکم با آن حضرت انسى گرفته بود. رسول خدا(ص) نیز او را به حضور مىپذیرفت، گاهى هم او را دنبال کارى مىفرستاد، یا نامهاى به دستش مىداد تا به یکى ازخویشاوندانش بدهد.
چند روزى گذشت و پیامبر او را ندید. جویاى حال وى گشت. گفتند: بیمار شده و نزدیک به مردن است. حضرت با چند تن از یاران خویش به عیادت آن جوان یهودى رفت و آن بزرگوار را برکتى بود که با هر کس سخن مىگفت، پاسخش را مىداد، اگرچه در آخرین لحظات حیات بود.
پیامبر بر بالین بیمار محتضر نشست و صدا زد:فلانى! جوان چشم گشود و عرض کرد: «لبیک یا اباالقاسم» فرمود:بگو «اشهد ان لا اله الّا اللّه و انّى رسول اللّه» به یگانگى خدا و رسالت من گواهى بده.
جوان یهودى وقتى این سخن را شنید، نگاهى به چهره پدر خویش انداخت و چیزى نگفت گویا از پدر خود شرم داشت و یا مىترسید، براى بار دوم حضرت او را صدا زد و به گفتن شهادتین هدایتش نمود. جوان باز نگاهى به چهره پدر انداخت و سخنى نگفت. در مرتبه سوم نیز که پیغمبر او را صدا زد، چشمش را باز کرد و به چهره پدرش نگاه مىکرد.
در این هنگام رسول خدا(ص) فرمود: «اختیار با توست». اگر مىخواهى گواهى بده و در صورتى که مایل نیستى لب فروبند!
در آخرین لحظات که فروغ عمر جوان رو به خاموشى بود او تصمیم گرفت سعادت خود را با دو جمله بخرد و بدون درنگ گفت: «اشهد أن لا اله الّا اللّه و انّک رسول اللّه»، و سپس دیده از جهان فرو بست. پیامبر اکرم(ص) به پدرش فرمود: ما را با این جوان تنها بگذار، اکنون او به ما تعلق گرفت. آنگاه به یاران خویش فرود: او را غسل دهید و کفن کنید و بیاورید تا بر او نماز بگزارم و بعد حضرت از منزل بیرون رفت، در حالى که مىگفت: «الحمد للّه الّذى انجى بى الیوم نسمة من النار؛(29)خداى را سپاس گزارم که به وسیله من، امروز یک نفر را از آتش جهنّم نجات داد.»
نمونههایى از عاقبت به شرها
1- ثعلبة بن حاطب
در قرآن مىخوانیم «و منهم من عاهد اللّه لئن أتینا من فضله لنصّدّقن ولنکوننّ من الصّالحین...؛ از آنها کسانى هستند که با خدا پیمان بستهاند که اگر خداوند ما را از فَضل خود روزى دهد صدقه خواهیم داد و از شاکران خواهیم بود. امّا هنگامى که خداوند از فضل خود به آنها بخشید بخل ورزیدند، و سر پیچى کردند، و روى گردان شدند این عمل (روح) نفاق را در دلهایشان تا روزى که خدا را ملاقات کنند برقرار ساخت این بخاطر آن است که از پیمان الهى تخلّف جستند و دروغ گفتند. آیا نمىدانستند که خداوند اسرار و سخنان در گوش آنها را مىداند و خداوند از همه عیوب(و پنهانیها) آگاه است.»(30)
مفسران گفتهاند: که این آیات درباره یکى از انصار به نام «ثعلبه بن حاطب» است. او که مرد فقیرى بود سه وقت پشت سر پیامبر نماز جماعت مىخواند، بعد از نماز با اصرار مىخواست که پیامبر(ص) در حق او دعا کند که مال فراوانى پیدا کند. حضرت فرمود: «قلیلٌ تؤدّى شکره خیرٌ من کثیرٍلاتطیقه؛ مقدار کمى که حقش را بتوانى ادا کنى و شکرش را انجام دهى از مقدار فراوانى که توانایى (اداى حقش را) نداشته باشى بهتر است.» ولى ثعلبه از اصرار دست برنداشت: حضرت در حق او دعا کرد، چیزى نگذشت که ثروت کلانى از پسر عمویش به او، به ارث رسید و یا بر اثر گلّه دارى وضع مالى خوبى پیدا کرد به نحوى که ناچار شد بیرون از مدینه زندگى کند و به نماز جماعت نمىرسید و حتى نماز جمعه هم شرکت نمىکرد.بعد از مدتى مأموران زکات نزد او آمدند، او نه تنها زکات نداد که اصل تشریع آن را زیر سؤال برد. وقتى پیامبر(ص) متوجه شد فرمود: «یاویح ثعلبة یا ویح ثعلبة؛واى بر ثعلبه، واى بر ثعلبه، و سرانجام مرتد از دنیا رفت.»(31)
2- چشم چرانى و عاقبت به شرّى
در تفسیر روح البیان نقل شده است که سه برادر، دو نفرشان مدتى مؤذن مسجد بودند، برادر اوّلى ده سال مؤذن بود و در بالاى مناره مسجد اذان مىگفت. پس از فوت او برادر دوم این منصب را عهدهدار شد و او هم حدود ده سال به آن کار مشغول بود تا این که برادر دوم هم فوت کرد. پس از آن مردم نزد برادر سوم رفتند و از او خواستند او هم چون دو برادرش به اذان گویى بپردازد امّا وى از پذیرفتن اجتناب کرد. وقتى اصرار کردند و به او پیشنهاد نمودند که پول زیادى به وى خواهند داد باز او از پذیرفتن اجتناب نمود. وقتى با اصرار مردم روبه رو شد به آنان گفت: من اذان گفتن را بَد نمىدانم. ولى اگر صد برابر پولى را که پیشنهاد مىکنید به من بدهید باز هم نخواهم پذیرفت زیرا این مأذنههایى است که دو برادر مرا بىایمان از دنیا برد. وقتى لحظات آخر عمر برادر بزرگترم رسید خواستم بر بالینش سوره یس تلاوت کنم که با نهایت اعتراض و فریاد نهیب او مواجه شدم او مىگفت قرآن چیست؟ چرا برایم قرآن مىخوانى؟ برادر دوم هم به این صورت در هنگام مرگش به من اعتراض کرد از خداوند کمک خواستم که علّت این امر را برایم روشن گرداند زیرا آنان مؤذن و این کار از آنان انتظار نمىرفت.
یک شب خداوند بر من منّت نهاد و در عالم رؤیا، برادر بزرگترم را در حال عذاب دیدم، به طرفش رفتم و گفتم تو را رها نمىکنم تا به من بگویى چرا بى ایمان از دنیا رفتى؟ خداوند براى آن که ماجرا را به من بفهماند، زبان او را گویا نمود. او گفت: ما هرگاه که بالاى مأذنه مىرفتیم به خانههاى مردم نگاه مىکردیم و به محارم مردم چشم مىدوختیم و خلاصه چشم چرانى باعث عذاب ما در آخرت شد.(32)
3- طلحه و زبیر
این دو نفر آن همه در راه اسلام جنگیدند و در جنگ احد جزء هشت نفرى بودند که پیمان بستند تا پاى جان از پیامبر دفاع کنند و دفاع کردند.(33) ولى سرانجام حرص و طمع باعث شد که علیه امام زمان خویش على(ع) قیام کنند و جنگ جمل را، راه اندازند. على(ع) بعد از مرگ زبیر توسط عمروبنجرموز شمشیر او را برداشت و فرمود: «این شمشیر چه سختى هایى را که از پیامبر دور کرد»(34) و طلحه خود در آخرین لحظه به بدعاقبتى خود اعتراف کرد، در لحظه جان دادن گفت: «به خدا سوگند من کشته شدن مرد پیرى را ندیدهام که مانند من ضایع شود.»(35)
4- شمر
شمر سرباز جانباز على(ع) در جنگ صفین بود ولى سرانجام قاتل فرزند على(ع) شد و آن عاقبت شوم را براى خود رقم زد و در روز تاسوعا پیغام جنگ با امام حسین(ع) را به عمر سعد رساند، و او را بر این کار تشویق کرد و آب را بر روى اهل بیت(ع) بست و سرانجام بدترین جنایت را مرتکب شد و خورشید را بر نیزه کرد و به دست مختار به درک واصل شد.(36)
5 - اسامة بن زید
اسامه کسى بود که پیامبر او را محبوبترین فرد نزد خود معرّفى کرد و در روزهاى آخر عمر خویش دستور داد که همه به جیش اسامه ملحق شوند و کسى از آن تخلّف نکند. و مدّتى نیز در مقابل ابوبکر و غصب خلافت او مقاومت کرد، ولى سرانجام تسلیم شد، و آمد نزد ابوبکر گفت: «السّلام علیک یا خلیفة المسلمین؛ سلام بر تو اى خلیفه مسلمین» ابوبکر هم در جواب او گفت: «السّلام علیک ایّها الامیر؛ سلام بر تو اى امیر.»(37)
در جریان انقلاب نیز چنین افرادى وجود داشتهاند، قطب زاده همراه امام راحل از پاریس برگشت ولى بر اثر توطئه علیه امام اعدام شد. و همین طور جریان بنىصدر درس عبرتى است براى همه.
و همین طور کسانى را سراغ داریم که با همه تلاشها در راه انقلاب برخى سرانجام با مرگ موش از دنیا رفتند و برخى نیز بر اثر عصبانیّت گرفتار قتل ناحق شدند.
عامل عاقبت به شرّى
نقطه ضعفهاى اخلاقى باعث بیچارگى و عاقبت به شرّى انسان مىشود، و شیاطین نیز از همین نقطه ضعفها نفوذ مىکنند. آرى آب از سوراخ و شکستگى داخل کشتى مىشده و باعث غرق شدن آن مىشود و لباس از درز پاره مىشود. لاستیک از محلى که صاف شده مىپوکد، و کاه گل که ریگ و سنگ دارد ترک بر مىدارد و نخ از جاى باریک پاره مىشود.
انسان هم چنین است نقطه ضعفها او را از پا در مىآورد خلفا را مقام خواهى عاقبت به شرّ کرد و عایشه را حسادت بیچاره کرد و طلحه و زبیر را مال دوستى و خوارج را خشکه مقدّسى و شیطان را تکبر و پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من ذکرنى و لم یصلّ علىّ فقد شقى، و من ادرک رمضان فلم تصبه الرّحمة فقد شقى و من ادرک ابویه احدٌ هما فلم یبرّ فقد شقى؛(38) (سه گروه شقى و عاقبت به شرند) کسى که نام مرا یاد کند و صلوات بر من نفرستد شقاوت ورزیده و کسى که ماه رمضان را درک کند ولى رحمت الهى به او نرسد پس شقاوت ورزیده و کسى که یکى از والدین خود را درک کند و به او نیکى نکند شقى خواهد بود.» به دو داستان توجه کنید.
1- شاگرد فضیل
فضیل بن عیاض که از عرفاى دوران هارون الرشید (قرن دوم هجرى) بود او شاگردانى داشت که آنها را تربیت مىکرد. روزى به او خبر دادند یکى از شاگردانت در حال جان دادن است. فضیل کنار بستر شاگرد آمد و شروع کرد به خواندن سوره یس، ناگهان به استاد برگشت و گفت: قرآن نخوان، من از قرآن نفرت دارم!! یا للعجب من او را در دامن قرآن تربیت کردم چرا این حالت را پیدا کرده؟ بهرحال شاگرد از دنیا رفت، فضیل او را در خواب دید و راز عاقبت به خیر نشدن او را پرسید، گفت: سه خصلت باعث این امر شد: 1- حسودى 2- سخن چینى و نمامى 3- بیمارى داشتم که در سال یک بار براى درمان آن شراب مىخوردم.(39)
2- مؤذن بد چشم
مؤذنى سالها پشت بام مسجدى اذان مىگفت و به خانههاى اطراف نگاه نمىکرد. روزى بعد از اذان نگاهش به منزل همسایه افتاد و جمال دختر زیبایى او را به خود جذب کرد بعد از اذان به جاى نماز در خانه همسایه به عنوان خاستگارى رفت، پدر دختر گفت: ما یهودى هستیم و شما مسلمان ما دختر به مسلمان نمىدهیم، مگر دین یهودیت را انتخاب کنى، مؤذن نیز قبول کرد که یهودى شود هنگام مراسم جشن عقد، از راه پلّهاى افتاد و در جا جان داد، آرى نگاه به خانه همسایه رفت و به دنبال آن دل و دین رفت و سرانجام مرتد و عاقبت به شرّ از دنیا رفت.(40)
آنچه عامل عاقبت به خیرى مىشود
بزرگترین عامل عاقبت به خیرى این است که انسان ضعفهاى خود را جبران کند و جلو گناهان را در زندگى خویش بگیرد چرا که اصلىترین عامل بدبختى و عاقبت به شرّى گناهان است. قرآن کریم مىفرماید: «ثمّ کان عاقبة الّذین اسائوا السؤاى ان کذبوا بآیات اللّه؛(41) سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند (و آن را مسخره گرفتند).»
به این جهت در قرآن کریم اصلىترین عامل عاقبت به خیرى را تقوا مىداند.
1- تقوا
«و العاقبة للتقوى؛(42) عاقبت(نیک) از آن (اهل) تقواست» «و العاقبة للمتقین؛(43) عاقبت و پایان کار از آن پروا پیشگان است.»
2- تحکیم و تثبیت عقاید
تلقین و تکرار عقاید و پایبندى به آن مىتواند در عاقبت به خیرى نقش تعیین کننده داشته باشد، به این جهت در زمان غیبت امام زمان(عج) سفارش شده که این دعاها را که مجموعه عقائد در آن آمده جهت عاقبت به خیرى بخوانید.
1- امام صادق(ع) به زراره(44) فرمود: در عصر غیبت که عصر امتحان شیعیان و دوران سختى است براى محافظت دین، پیوسته این دعا خوانده شود:
«اللّهم عرّفنى نفسک فانّک ان لم تعرّفنى نفسک لم اعرف نبیّک اللّهم عرّفنى رسولک فانّک ان لم تعرّفنى رسولک لم اعرف حجتک اللّهم عرّفنى حجّتک فانّک ان لم تعرّفنى حجتک ظللت عن دینى، اللّهم لاتمتنى میتة جاهلیّةً و لا تزغ قلبى بعد اذ هدیتنى؛(45) خدایا خود را به من بشناسان، پس براستى اگر خود را نشناساندى رسولت را نشناختهام، خدایا رسولت را به من بشناسان، زیرا اگر رسولت را معرّفى نکردى، حجتت را نخواهم شناخت. خدایا حجّتت را به من بشناسان زیرا اگر حجّتت را نشناسانى از دینم گمراه شدهام، خدایا به مرگ جاهلیّت ما را ممیران و دلم را بعد از هدایت گمراه مکن» این دعا هم درخواست عاقبت به خیرى و هم در عاقبت به خیرى مؤثر است.
2- سفارش شده این دعا را هر صبح و شام بخوانید: «اللهمّ مقلّب القلوب و الابصار، ثبّت قلبى على دینک ولاتزغ قلبى بعد اذ هدیتنى وهب لى من لدنک رحمة...؛(46) اى خدایى که دلها و دیدهها را زیر و رو مىکنى، قلب مرا بر دینت ثابت و استوار بدار و دلم را بعد از هدایت منحرف مگردان.
3- دعاى «رضیت باللّه ربّا و بالاسلام دینا و بمحمّدٍ صلّى اللّه علیه و آله نبیّا و بعلىٍّ اماماً و بالحسن و الحسین... و الخلف الصالح علیهم السّلام ائمّةً و سادةً و قادةً...؛(47) رضایت دادم که خداوند پروردگار من است و اسلام به عنوان دین من، و محمد نبى من، و على و حسن و حسین (ونه فرزندش) از جمله خلف صالح امام من، سلام بر آنها باد به عنوان پیشوایان و بزرگان و رهبران.»
به جهت همین تثبیت عقاید است که در دعاها مرتب اقرار به وحدانیّت خدا، و رسالت و امامت و معاد تکرار مىشود از این جا مىتوان به یک قائده بسیار مهمّى از دعا پى برد، و آن این است که دعاها اگر مستجاب هم نشود، علاوه بر ثواب و یاد خدا و آرامش یافتن، در تثبیت عقائد و تلقین و تحکیم آن نقش تعیین کنندهاى دارد.
4- مداومت بر تسبیحات فاطمه زهرا(س) به عنوان مهمترین ذکر الهى.
5 - شیخ عباس قمى از امام صادق(ع) نقل نموده که آن حضرت نوشت براى فردى که اگر خواسته باشى که عاقبت به خیر شوى و قبض روح گردى در حالى که در حال انجام برترین عمل باشى:(به چند چیز توجه کن)
1- حق خدا را بزرگ شمارى از این که نعمتهاى او را در معصیت او صرف کنى و یا به حلم او مغرور شوى.
2- گرامى دار کسانى را که ما (اهل بیت(ع)) را یاد مىکنند و یا ادّعاى دوستى و محبت ما را دارند، باز آنان را گرامى دار خواه راست بگویند یا دروغ زیرا نیّت (خیر) تو به تو سود مىرساند، و دروغ آنان باعث زیان آنهامى شود...»(48)
و هم چنین، مداومت بر دعاى یازدهم صحیفه سجادیّه کامله «یا من ذکره شرف للذّاکرین...» خواندن آیه «ربّنا لاتزع قلوبنا..» تا آخر، سوره قد افلح المؤمنون را در هر جمعه خواندن، و خواندن هفت مرتبه «بسم اللّه الرحمن الرحیم لاحول ولاقوّة الّا باللّه العظیم.» عامل عاقبت به خیرى مىشود البته به یقین مراد صرف خواندن نیست بلکه توجه به مضامین و عمل نمودن به معانى آن عامل عاقبت به خیرى مىشود.
6- خدمت به دیگران مخصوصاً والدین
شخصى نزد خاتم الانبیاء آمد و عرض کرد من گناه بزرگى را مرتکب شدهام و آن این بود که دخترم را زنده به گور کردم. از شما مىخواهم عملى را یادم بدهید تا خداى متعال گناه مرا ببخشد(و عاقبت به خیر شوم) پیامبر فرمود:مادر دارى؟ عرض کرد: مادر ندارم فرمود: خاله دارى؟ گفت: آرى. فرمود برو به خالهات نیکى کن. بعد فرمود: اگر مادرش بود بهتر بود چون نیکى به مادر اثرش در پاک شدن از چنین گناهى یقیناً بیشتر است.(49)
2- اى کاش مادر داشت
از امام سجاد(ع) نقل شده است که مردى نزد رسول خدا(ص) آمد، عرض کرد: عمل زشتى نیست که انجام نداده باشم آیا راه توبه براى من باز است؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: «فهل من والدیک احدٌ حىٌّ قال: ابى قال: فاذهب فبرّه قال: فلمّا ولّى قال رسول اللّه(ص) لو کانت امّه:(50) آیا از والدینت کسى زنده است؟ عرض کرد: پدرم (زنده است) فرمود: برو به پدرت نیکى کن (تا خداوند تو را ببخشد و عاقبت به خیر گردى) راوى مىگوید، وقتى آن مرد رفت، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اى کاش مادر داشت».(51)
حسن ختام بحث را دو داستانى قرار مىدهیم که مىرساند خدمت به والدین سعادت دنیا و آخرت را به دنبال داشته و عاقبت به خیرى را به ارمغان مىآورد.
1- بوسیدن پاى پدر سبب سعادت دنیا و آخرت
مرحوم آیة اللّه مرعشى نجفى مىگوید: زمانى که در نجف بودیم، روزى هنگام ظهر، مادرم به من گفت: برو پدرت را صدا بزن تا براى صرف نهار بیاید، من به طبقه بالا رفتم و دیدم پدر در حال مطالعه خوابش برده است. نمىدانستم چه کنم؟ از طرفى باید امر مادر را اطاعت مىکردم و از طرفى مىترسیدم با بیدار کردن پدر، باعث رنجش خاطر او گردم. خم شدم و لبهایم را کف پاى پدر گذاشتم و چندین بوسه بر آن زدم، تا این که بر اثر قلقلک پا، پدرم از خواب بیدار شد و دید من هستم، وقتى این ادب و احترام را از من دید، گفت: شهاب الدین تو هستى؟ عرض کردم: بلى آقا، دو دستش را به سوى آسمان بلند کرد و گفت: «پسرم خداوند عزّتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت(ع) قرار دهد» و من هرچه دارم از برکت همان دعاى پدرم است که در حق من نمود و به مرحله اجابت رسید.(52)
2- خیر و برکت بر اثر خدمت به والدین
استاد مرتضى مطهرى مىگوید: «گهگاه که به اسرار وجودى خود و کارهایم مىاندیشم، احساس مىکنم، یکى از مسائلى که باعث خیر و برکت در زندگىام شده و همواره عنایت و لطف الهى را شامل حال من کرده است، احترام و نیکى فراوانى بوده است که به والدین خود به ویژه در دوران پیرى و هنگام بیمارى کردهام. علاوه بر توجّه معنوى و عاطفى، تا آنجا که توانایىام اجازه داد...از نظر هزینه زندگى به آنان کمک و مساعدت کردهام...»(53)
پىنوشتها: -
1. سوره آل عمران، آیه 102.
2. سوره بقره، آیه 132.
3. سوره آل عمران، آیه 8.
4. سوره بقره، آیه 201.
5. تفسیر الصافى، فیض کاشانى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، ج 1، ص 237.
6. همان.
7. جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، تهران، مؤسسه امیر کبیر، 1336 ه، ج 5، ص 162 ؛ سیره پیشوایان، مهدى پیشوایى، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، ص 437.
8. کنزالعمّال، متقى هندى، بیروت مؤسسة الرساله، ج 1، ص 125، ح590 مفتاح الفلاح، شیخ بهایى، ص 527.
9. امالى شیخ صدوق، ص 94، اخبارالرضا، ج 1، ص 230، بحارالانوار، ج 96، ص 356؛ اربعین شیخ بهایى، ص 84.
10. نهج البلاغه، محمد دشتى، نامه 53، ص 590.
11. کنزالعمّال، ص 3067.
12. همان، ص 3076، منتخب میزان الحکمه، محمدى رى شهرى، دارالحدیث، 1382، ص 177، ح 2051.
13. صحیفه کامله سجّادیّه، ترجمه سید على رضا جعفرى، انتشارات نبوغ، سوم، 1384، ص 86.
14. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، دعاى ابوحمزه ثمالى.
15. همان، ص 176.
16. همان.
17. همان، ص 274 در برخى چاپها 278.
18. همان، ص 174، در برخى چاپها، 178.
19. مفاتیح الجنان، دعاى عالیة المضامین، بعد از زیارت جامعه امیرالمؤمنین ص 1060.
20. د ک منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، علمیّه اسلامیه، ص 83 - 84.
21. داستانهاى استاد، علیرضا مرتضوى،کانون فرهنگ اسلامى، 1362، ج 1، ص 162، تعلیم و تربیت اسلامى، مرتضى مطهرى، ص 234، باتلخیص.
22. سخنرانى نامبرده، 25 رمضان، 1412، مسجد حاج شریف قدیم (مسجد جمعه فعلى) رفسنجان.
23. نامهها و ملاقاتهاى امام حسین(ع) نظرى منفرد، عالمى دامغانى، قم بنیاد معارف اسلامى، ص 207.
24. همان، ص 279 - 280 ؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 612.
25. سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ج 2، ص 604.
26. به نقل از محسن قرائتى.
27. اشاره به آیه قرآن که مىفرماید: «و الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلمٍ اولئک لهم الامن».
28. طبرى، تاریخ بغداد، ج 2، ص 34، ارتباط با برزخ، على نظرى منفرد، ص 146.
29. بحارالانوار،مؤسسة الوفاء، بیروت، سوم، 1403، ج 6، ص 26، روایت 27 .
30. سوره توبه، آیه 75 - 78.
31. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى، دارالکتب الاسلامیه، ج 8، ص 48 با تلخیص.
32. چشم، نگاه، و...ص 206 به نقل از ره توشه راهیان نور، دفتر تبلیغات اسلامى قم، شماره 72، ص 75 - 76.
33. حبیب السیر، ج 1، ص 345، المغازى، ج 1، ص 240؛ قصه هجرت، ص 320 .
34. تاریخ طبرى، ج 4، ص 534؛ قصّه کوفه، على نظرى منفرد، قم، انتشارات سرور، ص 176.
35. قصه کوفه، همان، ص 178؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 9، ص 36 و کامل ابن اثیر، ج 3، ص 244.
36. مختار ثقفى رایت امیر،سید محمود مدنى، نورالسجاد، قم، ص 128.
37. احتجاج طبرسى، قم انتشارات اسوه، 1413 ه، اولّ ج 1، ص 225؛ سید بن طاووس، الیقین فى امرة امیرالمؤمنین، باب 116، ص 95، بحار قدیم، ج 8، ص 88.
38. جامع الاخبار، ص 154.
39. منازل الآخرة، شیخ عباس قمى، کتابفروشى اسلامیه، ص 12 با تلخیص.
40. چشم و نگاه، ص 206.
41. سوره روم، آیه 10؛ سوره قصص، آیه 83.
42. سوره طه، آیه 132.
43. سوره هود، آیه 49.
44. شیخ عباس قمى، این دعا را از نائب اول امام زمان شیخ ابوعمر نقل نموده است.
45. مفاتیح الجنان، بخش ابتدایى دعا در غیبت امام زمان(ع)، ص 1066.
46. همان، دعاهاى وقت طلوع و غروب آفتاب، ص 43.
47. همان، تعقیبات مشترکه، ص 31، و همین دعا قبل از دعاى جوشن آمده و سفارش شده که بعد از هر نماز خوانده شود ودر عدم زوال ایمان و پایدارى آن مؤثر است.
48. منازل الآخرة، همان، ص 10 - 12.
49. همان، ص 11 - 12.
50. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بیروت، مؤسسه الوفا، ج 71، ص 58، ح 18.
51. همان، ص 82، ح 88.
52. رمز موفقیت بزرگان، ص 116 به نقل از چهل مجلس، احمد دهقان، صبح پیروزى 1381، ص 116.
53. همان.