حضرت محمد صلی الله علیه و آله

اشعار در رثای رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله

بازدید : 100
زمان تقریبی مطالعه : 7 دقیقه
تاریخ : 10 شهریور 1403
اشعار در رثای رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله

ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم

ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم
وای من گر تو مدارا نکنی با پدرم

صبر کن سیر ببینم رخ بابایم را
چه کنم سدّ نگاهم شده اشک بصرم

قسمت این بود که بالای سرش بنشینم
چشم بگشایم و جان دادن او را نگرم

وقت جان دادن خود گفت: مقدر این است
دو مه و نیم دگر فاطمه را هم ببرم

ای پدر! مادر مظلومه من یار تو بود
من پس از رفتن تو جان علی را سپرم

با تن خسته و بازوی کبود از مسجد
قول دادم که علی را به سوی خانه برم

دست از دامن حیدر نکشم یک لحظه
گر بریزند همه اهل مدینه به سرم

قسمت این بود که بعد از تو بمانم بابا
تا که با دادن جان، جان علی را بخرم

به فدای سر یک موی علی باد پدر
گر میان در و دیوار دهد جان، پسرم

جگرت سوخت به هر بیت که گفتی «میثم»
اجر این سوختنت با احدِ دادگرم

حاج غلامرضا سازگار

0-slim-02.jpg

بند اول

گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است

گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصه ی تاریک محشر است

گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیده ی زهرای اطهر است

گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است

پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است

قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است

روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است

ای دل بیا گریه ی زینب نظاره کن
مانند پیرهن جگر خویش پاره کن

بند دوم

زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر

از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر

با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر

یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر

اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر

دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر

زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر

هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه

بند سوم

پیغمبری که دید ستم های بی شمار
از کس نخواست اجر رسالت به روزگار

چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع
تا هدیه ای دهند به زهرای داغدار

گویا نداشت شهر مدینه درخت گل
کآن را کنند در قدم فاطمه نثار

بر دوش بار هیزمشان جای دسته گل
رنگ شرارت از رخشان بود آشکار

بابی که بود زائر آن سید رسل
آتش زدند عاقبت آن قوم نا به کار

بر روی دست و سینه ی آن بضعه ی الرسول
تقدیم شد سه لوحه به عنوان افتخار

سیلی و تازیانه و ضرب غلاف تیغ
ای دل بگیر آتش و ای دیده خون ببار

آید صدای فاطمه از پشت در به گوش
تا صبح روز حشر مباد این صدا خموش

بند چهارم

دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
روز ملال و غصه و رنج و محن رسید

از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد
بس تیرها که لحظه ی دفنش به تن رسد

بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین
بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید

بر پیکری که بود پر از بوسه ی رسول
از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید

از جامه های یوسف کرببلا فقط
بر زینب ستم زده یک پیرهن رسید

پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه
تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید

«میثم» بگو به فاطمه زآن خیمه ها که سوخت
یک کربلا شراره ی آتش به من رسید

مرثیه خوان خامس آل عبا منم
در خیمه های سوخته اش سوخت دامنم

حاج غلام رضا سازگار

0-slim-02.jpg

مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست

مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست
آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست

قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر، داغ مصطفاست

خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم
گر آسمان خراب شود بر سرت رواست

گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم
زیرا عزای قافله سالار انبیاست

خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود
عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست

اهل ولا، به هوش، که با رحلت نبی
شهر مدینه یکسره آبستن بلاست

قومی برای غصب خلافت شدند جمع
یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی، کجاست

دار الولا محاصره، زهراست پشت در
دود و شراره بر فلک از بیت کبریاست

آتش زدن به خانه ریحانه رسول
پاداش رنج های شب و روز مصطفاست

آزردن بتول پس از رحلت رسول
باللَّه قسم شروع جنایات کربلاست

از لحظه ای که غصب خلافت شد از علی
تا حشر حقّ آل محمد به زیر پاست

هر روز راس شاه شهیدان به روی نِی
هر شب صدای ناله زهرا به گوش ماست

«میثم»! قسم به میثمِ آزاده علی
آزادگی ولایت سلطان اولیاست

حاج غلامرضا سازگار

0-slim-02.jpg

شبی که نور زلال تو در جهان گم شد

شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده جامه سیه کرد و ناگهان گم شد

ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد
فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد

به باغ سبز فلک، مهر و ماه پژمردند
زمین به سر زد و لبخند آسمان گم شد

دوباره شب شد و در ازدحام تاریکی
صدای روشن خورشید مهربان گم شد

پس از تـو، پرسش رفتن بدون پاسخ ماند
به ذهن جاده، تکاپوی کاروان گم شد

بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد
شبی که خنده ی شیرین باغبان گم شد

ترانه از لب معصوم «یاکریم» افتاد
نسیم معجزه گل، ز بوستان گم شد

شکست قلب صبور فرشتگان از غم
شبی که قبـله ی توحید عاشقان گم شد

رسید حضرت روح الامین و بر سر زد
کشید صیحه ز دل، گفت: بوی جان گم شد

نشست بغض خدا در گلوی ابراهـیم
شبی که کعبه ی جان، قبله ی جهان گم شد

غرور کعبه از این داغ ناگهان پاشید
نماز و قبله و سجاده و اذان گم شد

«ستاره ای بدرخشید و...»، تسلیت ای عشق!
ز چشم زخم شب فتنه، ناگهان گم شد

به عزم وصف تو دل تا که از میان برخاست
قلم به واژه فرو رفت و ناگهان گم شد

به هفت شهر جمال تو ای دلیل عشق!
شبیه حضرت عطار، می توان گم شد

به زیر تیغ غمت، در گلوی مجنونم
ز شوق وصل تو، فریاد «الامان» گم شد

از آن دمی که دلم خوش نشین داغت شد
به مرگ خنده زد و از غم جهان گم شد

رضا اسماعیلی

0-slim-02.jpg

مرو رسول خدا بر دلم قدم مگذار

مرو رسول خدا بر دلم قدم مگذار
مرو و دختر خود را به دست غم مسپار

مرو که بعد تو این شهر جای ماندن نیست
مرو که بی تو دگر نیست بخت با من یار

مرو که بی تو به این شهر اعتمادی نیست
علی غریبه شود با مهاجر و انصار

مرو که بی تو عوض می شود مدینه تو
مرو که رحم ندارند این در و دیوار

بیا و حداقل قبل رفتنت بنما
سفارش من و جسم مرا به این مسمار

کنار بستر تو یاد مادر افتادم
یتیم گشتن من باز می شود تکرار

به وقت دیدن بغض حسین و اشک حسن
تمام غصه دنیاست بر سرم آوار

مهدی مقیمی

0-slim-02.jpg

اسلام، تا پیمبر اعظم رسیدن است

اسلام، تا پیمبر اعظم رسیدن است
بعد از رسول بار ولایت کشیدن است

بعد از نبی، هنوز تنش مانده بر زمین
نوبت به آه و ناله زهرا شنیدن است

بِاللَّه قسم که باورمان شد پس از نبی
لب بستن و نشستن و غربت چشیدن است

اینها کلام آخرِ آقاست با علی
تنها ره امام به خلوت خزیدن است

اهل نفاق بر حَرَمت حمله می برند
وز دربِ خانه شعله به هر سو کشیدن است

وقتی که دست قدرتِ تو بسته می شود
تکلیف فاطمه پیِ مولا دویدن است

آری سکوتِ تو وَ فریاد فاطمه
تنها رهِ به دادِ ولایت رسیدن است

سیلی اگر زدند به زهرا، صبور باش
روی کبودِ او سندِ ظلم، دیدن است

مردم دوباره جاهلیت را رقم زنند
یعنی مسیرشان ز علی دل بریدن است

حقِّ تو را سقیفه گَران، غصب می کنند
باطل هماره در پی مَسنَد گزیدن است

شورائیان به محضِ رسیدن به قصدِ خود
انکار می کنند،که این حق ندیدن است

اول فداییِ رهتان محسنِ شماست
رسمِ ستم، ز شاخه گُل، غنچه چیدن است

خانه نشینیِ تو، به محرابِ خون کِشد
سهمِ حسن ز زهرِ جفا، سرکشیدن است

بعد از حسن، که پاره جگر، کشته می شود
سهمِ حسینِ من به خدا، سر بریدن است

جز راه قتلگاه دگر راه چاره نیست
یعنی نصیب زینب من قد خمیدن است

محمود ژولیده

منبع - پایگاه حوزه

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

مطالب و مقالات مرتبط

خلاصۀ زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
نگاهی به زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
رسول اکرم صلی الله علیه و آله بهترین اسوه و الگوی زندگی یک مسلمان
زندگی حضرت فاطمه (س) دردوران بعد از رحلت پیامبر (ص)
چهل حدیث سیره نبوی صلی الله علیه وآله
هجرت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله وسلم
بعثت تا غدير در سيره پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم
شهادت نامه امام حسين (علیه السلام) بر پايه منابع معتبر برگرفته از دانشنامه امام حسين (علیه السلام) جلد 1
فضیلت صلوات بر پیامبر و آل او
بخشی از آداب و اخلاق ارزنده پیامبر به روایت ابوالبحتری
خلاصه ای از سیره پیامبر اکرم (ص)
تصاویر منسوب به پیامبر(ص)
نوید قرآن درباره ی امام مهدی علیه السلام
امامت و ولایت حضرت علی علیه السلام
110 [صد و ده] سرمشق از سخنان حضرت علی علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام و بزرگترین نرمش قهرمانانه تاریخ
جنبه‌های اخلاقی و سیره‌ی عملی حضرت رضا علیه السلام
وصیت نامه امام علی علیه السلام
امامت و ولایت حضرت علی علیه السلام
یکصد و ده سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی