بزرگ ترین سرمایه ما مسلمانان قرآن مجید است. معارف، احکام، برنامه زندگی، سیاست اسلامی، راه به سوی قرب خدا، همه و همه را در این کتاب بزرگ آسمانی می یابیم. بنابراین وظیفه هر مسلمان است که با این کتاب بزرگ دینی خود روز به روز آشناتر شود . این از یک سو.
از سوی دیگر آوازه اسلام که بر اثر بیداری مسلمین در عصر ما و به خصوص بعد از انقلاب اسلامی در سراسر جهان پیچیده است حس کنجکاوی مردم غیر مسلمان جهان را برای آشنایی بیشتر با این کتاب آسمانی برانگیخته است. به همین دلیل، در حال حاضر از همه جا تقاضای ترجمه و تفسیر قرآن به زبانهای زنده دنیا می رسد که هرچند متأسفانه پاسخگوی این تقاضاها نیست ولی به هر حال باید در سایه تلاش و کوشش، خود را برای برآوردن این نیازها آماده کنیم.
خوشبختانه حضور قرآن در زندگی مسلمانان جهان و به خصوص در محیط کشور ما روز به روز افزایش می یابد. قاریان بزرگ، حافظان ارجمند و مفسران آگاه در جامعه امروز ما بحمد الله کم نیستند. رشته تخصصی تفسیر در حوزه علمیه قم به صورت یکی از رشته های تخصصی در آمده و متقاضیان بسیاری دارد. درس تفسیر نیز از دروس رسمی حوزه ها و از مواد امتحانی است. و در همین راستا تفسير نمونه نوشته شد که تفسیری سلیس و روان و در عین حال پر محتوا و ناظر به مسائل روز و نیازهای زمان است و شاید یکی از دلایل گسترش سريع آن همین اقبال
ص: 1
عمومی مردم به قرآن مجید است.
گرچه برای تهیه این تفسیر به اتفاق گروهی از فضلای گرامی حوزه علميه قم دانشمندان و حجج اسلام آقایان: محمدرضا آشتیانی، محمدجعفر امامی، داوود الهامی، اسدالله ایمانی، عبدالرسول حسنی، سید حسن شجاعی، سید نورالله طباطبائی، محمود عبداللهی، محسن قرائتی و محمد محمدی در مدت پانزده سال زحمات زیادی کشیده شد، ولی با توجه به استقبال فوق العاده ای که از سوی تمام قشرها، حتی برادران اهل تسن از آن به عمل آمد، تمام خستگی تهیه آن برطرف گشت و این امید در دل دوستان به وجود آمد که إن شاء الله اثری است مقبول در پیشگاه خدا.
متن فارسی این تفسیر ده ها بار چاپ و منتشر گردیده، ترجمه کامل آن به زبان اردو در 27 جلد بارها به چاپ رسیده، ترجمه کامل آن به زبان عربی به نام تفسير الأمثل در بیروت چاپ شده و در نقاط مختلف کشورهای اسلامی انتشار یافته و ترجمه انگلیسی آن نیز هم اکنون در دست تهیه است که امیدواریم به زودی در افق مطبوعات اسلامی ظاهر گردد.
بعد از انتشار تفسیر نمونه گروه زیادی خواهان نشر «خلاصه آن شدند چرا که مایل بودند بتوانند در وقت کوتاه تر و با هزینه کمتر با محتوای اجمالی آیات و شرح فشرده ای از آنها آشنا شوند و در عین حال در بعضی از کلاسها که تفسیر قرآن مورد توجه است، به عنوان متن درسی از آن بهره گیری شود.
این درخواست مکرر ما را بر آن داشت به فکر تلخیص تمام دوره 27 جلدی تفسیر نمونه در پنج جلد بیفتیم که البته کار آسانی نبود. از این رو مدتی درباره آن مطالعه و برنامه ریزی شد و بررسیهای لازم به عمل آمد تا اینکه فاضل محترم جناب مستطاب آقای احمد علی بابائی که سابقه فعالیت و پشتکار و محسن سلیقه ایشان در تهیه فهرست موضوعی تفسیر نمونه بر ما روشن و مسلم بود، عهده دار انجام این مهم گردید و نتیجه آن پس از سه سال کار مستمر شبانه روزی به وسیله ایشان زیر عنوان برگزیده تفسیر نمونه به ثمر رسید.
ص: 2
برگزیده تفسیر نمونه / ج اول
(4 |
این جانب نیز با فکر قاصر خود بارها بر نوشته های ایشان نظارت کردم و در مواردی که نیاز به راهنمایی بود در حد توان مسائل لازم را تذکر دادم و در مجموع فکر می کنم بحمدالله اثری ارزنده و پربار به وجود آمده که هم قرآن با ترجمه ای سلیس را در بر دارد و هم تفسير فشرده و گویایی است برای کسانی که می خواهند با یک مراجعه سریع از تفسیر آیات آگاه شوند.
در خاتمه به نوبه خود از زحمات بی دریغ ایشان تشکر و قدردانی می کنم و امیدوارم این خلاصه و فشرده که گزیده ای است از قسمتهای حساس و حدیث مجملی از آن مفضل، مورد قبول اهل نظر و عموم قشرهای علاقه مند به قرأن واقع گردد و ذخیره ای برای همه ما در اليوم الجزاءه باشد.
قم - حوزه علمیه
ناصر مکارم شیرازی 13 رجب 1414 روز میلاد مسعود امیرمؤمنان علی (ع)
مطابق با
1392/10/6
ص: 3
این سوره در مکه نازل شده و دارای هفت آیه است
ویژگیهای سوره حمد - 1. این سوره با سوره های دیگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنی دارد زیرا در این سوره خداوند طرز مناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است.
سوره با حمد و ستایش پروردگار آغاز و با ابراز ایمان به مبدأ و معاد خداشناسی و ایمان به رستاخيز) ادامه و با تقاضاها و نیازهای بندگان پایان می گیرد.
2. سوره حمد اساس قرآن است. از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است: والحمد أم القرآن» و این به هنگامی بود که جابر بن عبدالله انصاری خدمت پیامبر (ص) رسید. حضرت به او فرمود: «آیا برترین سوره ای را که خدا در کتابش نازل کرده به تو تعلیم کنم؟ جابر عرض کرد: آری. پدر و مادرم به فدایت باد به من تعليم کن. پیامبر (ص) سوره حمد را که «ام الکتاب» است به او آموخت. سپس افزود: «این سوره شفای هر دردی است مگر مرگ.
وام» به معنی اساس و ریشه است. به همین دلیل، ابن عباس مفسر معروف می گوید: هر چیزی اساس و شالوده ای دارد... اساس و زیربنای قرآن، سوره حمد است.
3. در آیات قرآن سوره حمد به عنوان یک موهبت بزرگ به پیامبر (ص) معرفی شده و در برابر همه قرآن قرار گرفته است. در آیه 78 سوره حجر می فرماید: «ما به تو سورۂ حمد و قرآن عظیم دادیم.
ص: 4
برگزیده تفسیر نمونه / ج اول
(6|
محتوای سوره حمد - این سوره از یک نظر به دو بخش تقسیم می شود: بخشی از حمد و ثنای خدا سخن می گوید و بخشی از نیازهای بنده.
در حدیثی پیامبر (ص) فرمود: «خداوند متعال فرموده: من سوره حمد را میان خود و بندهام تقسیم کردم، نیمی برای من و نیمی از آن برای بنده من است و بنده من حق دارد هرچه را می خواهد از من بخواهد. هنگامی که بنده می گوید «بسم الله الرحمن الرحیم»، خداوند می فرماید: بنده ام به نام من آغاز کرد و بر من است که کارهای او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر برکت گردانم.
و هنگامی که می گوید «الحمد لله رب العالمين ، خداوند می فرماید: بنده ام مرا ستایش کرد و دانست نعمتهایی را که دارد از ناحيه من است، من نیز بلاها را از او دور کردم. گواه باشید که نعمتهای سرای آخرت را بر نعمتهای دنیای او می افزایم و بلاهای آن جهان را از او دفع می کنم همانگونه که بلاهای دنیا را دفع کردم.
و هنگامی که می گوید « الرحمن الرحيم»، خداوند می فرماید: بندهام گواهی داد که من رحمان و رحیم هستم. گواه باشید بهره او را از رحمتم فراوان می کنم و سهم او را از عطایم افزون می سازم
و هنگامی که می گوید «مالک یوم الدين»، خداوند می فرماید: گواه باشید، همانگونه که او حاکمیت و مالکیت روز جزا را از آن من دانست، من در روز حساب، حساب او را آسان می کنم، حسناتش را می پذیرم و از سیئات او می گذرم.
و هنگامی که می گوید «ایاک نعبد»، خداوند می فرماید: بنده ام تنها مرا می پرستد. من شما را گواه می گیرم بر این عبادت خالص، ثوابی به او می دهم که کسانی که مخالف این بودند به حال او غبطه خورند.
و هنگامی که می گوید «ایاک نستعین ، خداوند می فرماید: بنده ام از من یاری جسته و به من پناه آورده، گواه باشید او را در کارهایش کمک می کنم، در سختی ها به فریادش می رسم و در روز پریشانی دستش را می گیرم.
و هنگامی که می گوید «إهدنا الصراط المستقیم - تا آخر سوره - خداوند
ص: 5
می فرماید: این تقاضای بنده ام پذیرفته است و او هر چه می خواهد از من بخواهد که اجابت خواهم کرد و آنچه امید دارد به او می بخشم و از آنچه بیم دارد، او را ایمن می سازم.
در فضیلت این سوره از پیامبر (ص) روایت شده است: «هر مسلمانی سورۂ حمد را بخواند پاداش او به اندازه کسی است که دو سوم قرآن را خوانده.»
و طبق نقل دیگری، پاداش کسی است که همه قرآن را خوانده باشد و گویی به هر فردی از مردان و زنان مؤمن هدیه ای فرستاده است.
تلاوت سوره حمد به انسان روح و ایمان می بخشد، او را به خدا نزدیک می کند، صفای دل و روحانیت می آفریند، اراده انسان را قوی و تلاش او را در راه خدا و خلق افزون می سازد و میان او و گناه فاصله می افکند. از این رو در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم: «شیطان چهار بار فریاد کشید و ناله سر داد: نخستین بار روزی بود که از درگاه خداوند رانده شد سپس هنگامی که از بهشت به زمین تنژل یافت، سومین بار هنگام بعثت محمد (ص) بعد از فترت پیامبران و آخرین بار زمانی بود که سوره حمد نازل شد.»
چرا نام این سوره فاتحة الكتاب است - «فاتحة الكتاب» به معنی آغازگر کتاب (قرآن) است. از روایات استفاده می شود که این سوره در زمان خود پیامبر (ص) نیز به همین نام شناخته می شد.
از اینجا دریچه ای به سوی مسأله مهمی از مسائل اسلامی گشوده می شود. برخلاف آنچه در میان گروهی مشهور است که قرآن در عصر پیامبر (ص) به صورت پراکنده بود بعد و در زمان ابو بكر يا عمر یا عثمان جمع آوری شد، قرآن در زمان پیامبر (ص) به همین شکل جمع آوری شده بود و سرآغاز آن سوره حمد بوده است. مدارک متعددی وجود دارد که قرآن به صورت مجموعه ای که امروز در دست ماست، در عصر پیامبر (ص) و به فرمان او جمع آوری شده بود.
على بن ابراهيم از امام صادق (ع) روایت کرده که رسول خدا(ص) به علی (ع) فرمود: «قرآن در قطعات حرير و كاغذ و امثال آن پراکنده است، آن را جمع آوری
ص: 6
کنید..»
بعد می افزاید: علی (ع) از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زردرنگی جمع آوری نمود سپس بر آن مهر زد.
حدیث مشهور ثقلین که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند که پیامبر (ص) فرمود: من از میان شما می روم و دو چیز گرانبها را به یادگار می گذارم: کتاب خدا و خاندانم.» نشان می دهد که قرآن به صورت یک کتاب جمع آوری شده بود.
و اینکه در میان گروهی از دانشمندان معروف است که قرآن پس از پیامبر جمع آوری شده به وسیله علی (ع) یا افراد دیگر باید گفت قرآنی که علی (ع) جمع آوری کرد تنها قرآن نبود بلکه مجموعه ای از قرآن، تفسیر و شأن نزول آیات و مانند آن بود.
* (آيه 1)-مرسوم است که مردم جهان هر کار مهم و پرارزشی را به نام بزرگی از بزرگان آغاز می کنند. یعنی آن کار را با آن شخصیت مورد نظر از آغاز ارتباط می دهند. آیا بهتر نیست که برای پاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات، آن را به وجود پایدار و جاودانی ارتباط دهیم که فنا در ذات او راه ندارد؟ از میان وجودها، آنکه ازلی و ابدی است تنها ذات پاک خداست. به همین دلیل باید همه چیز و هر کار را با نام او آغاز کرد و از او استمداد نمود. بدین رو در نخستین آیه قرآن می گوییم: « به نام خداوند بخشنده بخشایشگر» (بسم الله ال من الحيم).
این کار نباید تنها از نظر اسم و صورت باشد بلکه باید از نظر واقعیت و معنی با او پیوند داشته باشد چرا که این ارتباط آن را در مسیر صحیح قرار می دهد و از هرگونه انحراف باز می دارد. به همین خاطر در حدیثی از پیامبر (ص) می خوانیم: «كل أمر ذي بال لم يذكر فيه اسم الله فهو أبت» (هر کار مهمی که با نام خدا آغاز نشود، بی فرجام است.) |
امام باقر (ع) فرمود: «سزاوار است هنگامی که کاری را شروع می کنیم، چه
ص: 7
برگزیده تفسیر نمونه / ج اول
(9 |
بزرگ باشد چه کوچک، بسم الله بگوییم تا پر برکت باشد.» |
کوتاه سخن اینکه، پایداری و بقای عمل بسته به ارتباطی است که با خدا دارد. به همین مناسبت، خداوند به پیامبر دستور می دهد که وظیفه خطیر تبلیغ اسلام را با نام خدا آغاز کند. «إقرا باشم ربك» (علق (1).
و حضرت نوح هنگام سوار شدن بر کشتی، برای پیروزی بر مشکلات، به یاران خود دستور می دهد که در موقع حرکت و توقف کشتی «بسم الله» بگویند. (هود/41 و 48). آنها نیز این سفر پر مخاطره را با موفقیت و پیروزی پشت سر گذاشتند.
و سلیمان در نامه ای که به ملکه سبا می نویسد، سرآغاز آن را «بسم الله» قرار
روی همین اصل، تمام سوره های قرآن با «بسم الله» آغاز می شود تا هدف اصلی از آغاز تا پایان با موفقیت و پیروزی و بدون شکست انجام شود. فقط سورۂ توبه بسم الله در آغاز آن ندارد چرا که این سوره با اعلان جنگ به جنایتکاران مكه و پیمان شکنان شروع شده و این با توصیف خداوند به رحمان و رحیم سازگار نیست.
نکته ها:
.. آیا بسم الله جزء سوره است . در میان دانشمندان و علمای شیعه اختلافی نیست که بسم الله جزء سورۂ حمد و همه سوره های قرآن است. ثبت بسم الله در آغاز سوره ها گواه زنده این امر است زیرا می دانیم در متن قرآن چیزی اضافه نوشته نشده و ذکر « بسم الله» در آغاز سوره ها از زمان پیامبر (ص) تاکنون معمول بوده است.
به علاوه، سیره مسلمانان همواره بر این بوده که هنگام تلاوت قرآن، بسم الله را در آغاز هر سوره می خواندند. به تواتر نیز ثابت شده که پیامبر (ص) آن را تلاوت می فرمود. چگونه ممکن است چیزی جزو قرآن نباشد و پیامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و بر آن مداومت نمایند؟
به هر حال، مسأله آن قدر روشن است که می گویند: یک روز معاویه . در
ص: 8
دوران حکومتش - در نماز جماعت بسم الله را نگفت، بعد از نماز جمعی از مهاجران و انصار فریاد زدند: أشرفت أم سیت؟ (آیا - بسم الله را به دزدیدی یا فراموش کردی؟)
2. الله جامع ترین نام خداوند به بررسی نامهای خداکه در قرآن مجید یا سایر منابع اسلامی آمده، نشان می دهد که هر کدام از آن یک بخش خاص از صفات خدا را منعکس می سازد. تنها نامی که جامع صفات جلال و جمال است، «الله می باشد. به همین دلیل، اسماء دیگر خداوند غالبا به عنوان صفت برای کلمه «الله» گفته می شود. به عنوان نمونه
غفور» و «رحيم» که به جنبه آمرزش خداوند اشاره می کند ( فَأِنَّ اللَّه غَفُورُ رَجيمُ) (بقره (226).
سمیع» اشاره به آگاهی او از مسموعات و «عليم» اشاره به آگاهی او از همه چیز است (فإن الله سميع عليم) (بقره/227).
و از آنجا که «الله» جامع ترین اسماء خداوند می باشد، در یک آیه بسیاری از این اسماء وصف «الله» قرار گرفته است: «هُوَ اللَّه الَّذِي لا اِلهَ إلّا هُوَ المَلُك القُدُّوسُ السَلامُم المُؤمِنُ المُهَيمِنُ العَزِيزُ الجَبَّارُ المُتَكَبِرُ» (او خدایی است که معبودی جز او نیست، حاکم و مالک اصلی اوست، از هر عیب منزه است، به کسی ستم نمی کند، امنیت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندی شکست ناپذیر که با اراده نافذ خود هر امری را اصلاح می کند، و شایسته عظمت است) (حشر/23). |
یکی از شواهد جامعیت این نام آن است که ابراز ایمان و توحید تنها با جمله لاإله إلاالله» می توان کرد.
3. رحمت عام و خاص خدا - در میان گروهی از مفسران مشهور است که صفت «رحمان» اشاره به رحمت عام خداست که شامل دوست و دشمن، مؤمن وكافر، نیکوکار و بدکار می باشد. «رحيم» اشاره به رحمت خاص پروردگار است که ویژه بندگان صالح و فرمانبردار است. به همین خاطر «رحمان» در قرآن به صورت مطلق آمده که نشانه عمومیت آن است در حالی که «رحيم» گاهی به صورت مقید
ص: 9
ذکر شده که دلیل بر خصوصیت آن است مانند: «وكان بالمؤمنين رجیما» (او نسبت به مؤمنان همواره رحيم بوده است» (احزاب (43).
در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم: «خداوند معبود همه چیز است، نسبت به مخلوقاتش رحمان و نسبت به خصوص مؤمنان رحیم است.» |
4. چرا صفات دیگر خدا در بسم الله نیامده است . در بسم الله پس از نام ویژه «الله» تنها روی صفت رحمانیت و رحیمیت او تکیه می شود و این سؤال برانگیز است، که چرا سخنی از بقیه صفات به میان نیامده است؟
در پاسخ باید بگوییم: در آغاز هر کار لازم است از صفتی استمداد کنیم که آثار آن بر سراسر جهان پرتوافکن است، همه موجودات را فراگرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانی نجات بخشیده است.
این حقیقت را از زبان قرآن بشنوید آنجا که می گوید: «و څمتی وسعت كل شيء (و رحمتم همه چیز را فرا گرفته) (أعراف / 156).
از سوی دیگر، پیامبران برای نجات خود از چنگال حوادث سخت و دشمنان خطرناک دست به دامن رحمت خدا می زدند. در مورد هود و پیروانش می خوانیم: «فَأَنجَينَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِتَرحمَةٍ مِنَّا» (سرانجام او و کسانی را که با او بودند، به رحمت خود نجات بخشیدیم» (اعراف/ 72).
بنابراین، اساس کار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنایی دارد چنانکه در دعای جوشن کبیر می خوانیم: «یا من سبقت رحمته غضبه» (ای خدایی که رحمتت بر غضبت پیشی گرفته. انسانها نیز باید در برنامه زندگی، اساس کارها را بر رحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را برای مواقع ضرورت بگذارند.
* (آيه 2)-بعد از «بسم الله» که آغازگر سوره بود نخستین وظیفه بندگان آن است که به یاد مبدأ بزرگ عالم هستی و نعمتهای بی پایانش بیفتند. نعمتهای فراوانی که راهنمای ما در شناخت پروردگار و انگیزه ما در راه عبودیت است.
اینکه می گوییم انگیزه، به خاطر آن است که هر انسانی به هنگامی که نعمتی به او می رسد می خواهد بخشندۂ نعمت را بشناسد و، طبق فرمان فطرت، به
ص: 10
سپاسگزاری برخیزد و حق شکر او را ادا کند. به همین جهت، علمای علم کلام
عقاید) در نخستین بحث این علم، «وجوب شكر منعم» را، که یک فرمان فطری و عقلی است، به عنوان انگیزه خداشناسی یادآور می شوند.
و اینکه می گوییم راهنمای ما در شناخت پروردگار نعمتهای اوست زیرا بهترین و جامع ترین راه برای شناخت مبدأ، مطالعه در اسرار آفرینش و رازهای خلقت به خصوص وجود نعمتها در رابطه با زندگی انسانهاست.
به این دو دلیل، سورۂ فاتحه با این جمله آغاز می شود: «ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است»(الحَمدُ لِلَّیِ رَبِ العَالَمِینَ).
«حمد» در لغت به معنی ستایش کردن در برابر کار یا صفت نیک اختیاری است. یعنی هنگامی که کسی آگاهانه کار خوبی انجام دهد یا صفتی را برای خود برگزیند که سرچشمه اعمال نیک اختیاری است، او را حمد می گوییم.
اگر به این نکته توجه کنیم که ال در کلمه والحمد» برای جنس است و در اینجا معنی عمومیت را افاده می کند، نتیجه می گیریم که ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.
هر انسانی که سرچشمۂ خیر و برکتی است، هر پیامبر و رهبر الهی که نور هدایت در دلها می پاشد، هر شخص سخاوتمندی که بخشش می کند و هر طبیبی که مرهمی بر زخم جانکاهی می نهد، ستایش آنها از حمد خدا سرچشمه می گیرد چرا که این مواهب از ناحية ذات پاک اوست. اگر خورشید نورافشانی می کند، ابرها باران می بارند و زمین برکاتش را به ما تحویل می دهد همه از ناحیه اوست. بنابراین، هر ستایشی به او بر می گردد.
جالب اینکه احمد تنها در آغاز کار نیست بلکه پایان کارها نیز، چنانکه قرآن به ما تعلیم می دهد، با حمد خواهد بود.
در مورد بهشتیان می خوانیم: «گفتار (و دعای آنها در بهشت این است که: خداوندا، منوهی تو! و تحیت آنها در آنجا: سلام؛ و آخرین سخنشان الحمد لله رب العالمين است» (یونس / 10).
ص: 11
کلمه «رب» به معنی مالک و صاحب است. البته صاحبی که عهده دار تربیت و پرورش می باشد. به همین جهت، در فارسی به عنوان پروردگار ترجمه می شود.
کلمه «عالمين » جمع «عالم» است و عالم به معنی مجموعه ای از موجودات مختلف است که دارای صفات مشترک یا زمان و مکان مشترک هستند مانند عالم انسان، عالم حیوان. بنابراین، عالم معنی جمعی دارد و هنگامی که به «عالمين » جمع بسته می شود اشاره به تمام مجموعه های این جهان است.
در روایتی از علی (ع) می خوانیم که در ضمن تفسير آيه الحمد لله رب العالمين فرمود: «رب العالمين اشاره به مجموع مخلوقات است اعم از موجودات بی جان و جاندار.
* (آيه 3)-« بخشنده و بخشایشگر است» و رحمت عام و خاصش همه را رسیده (الرَّحمَن الرَّحيمِ).
معنی «رحمان» و «رحيم» همچنین تفاوت میان این دو کلمه را در تفسیر وا بسم الله خواندیم. نکته ای که باید اضافه کنیم این است که این دو صفت در نمازهای روزانه ما دست کم سی مرتبه تکرار می شوند (در هر یک از دو رکعت اول نماز، دوازده بار). به این ترتیب، شصت مرتبه خدا را به صفت رحمتش می ستاییم. و این درسی است برای همه انسانها که خود را در زندگی بیش از هر چیز به این اخلاق الهی متخلق کنند. به علاوه، اشاره ای است به این واقعیت که اگر خود را عبد و بنده خدا می دانیم مبادا رفتار مالکان بی رحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعی شود.
نکته دیگر اینکه ذكر رحمان و رحیم بعد از «رب العالمين» اشاره به این است که خداوند در عین قدرتمند بودن، نسبت به بندگان خویش با مهربانی و لطف رفتار می نماید.
* (آيه 4)-سپس به دومین اصل مهم اسلام یعنی قیامت و رستاخیز اشاره کرده می گوید: «مالک روز جزاست» (مَالِكِ يَومِ الدِّينِ).
به این ترتیب، محور مبدأ و معاد که پایه هرگونه اصلاح اخلاقی و اجتماعی
ص: 12
است، در وجود انسان تکمیل می گردد.
در اینجا تعبير به مالکیت خداوند شده است که نهایت سیطره و نفوذ او را بر همه چیز و همه کس در آن روز مشخص می کند. روزی که همه انسانها در آن دادگاه بزرگ برای حساب حاضر می شوند و در برابر مالک حقیقی خود قرار می گیرند، تمام گفته ها و کارها، حتى اندیشه های خود را حاضر می بینند. هیچ چیز، حتی به اندازه سر سوزنی، نابود نشده و به دست فراموشی نیفتاده است. اکنون این انسان است که باید بار مسؤوليتهای اعمال خود را بر دوش کشد.
حتی در آنجا که بنیانگزار ستت و برنامه ای است، باز باید سهم خویش را از مسؤولیت بپذیرد.
بی شک، مالكيت خداوند نسبت به جهان هستی مالكیت حقیقی است، نه مالكيت اعتباری نظير مالكيت ما نسبت به آنچه در این جهان ملک ماست. به عبارت دیگر، این مالکیت نتیجه خالقیت و ربوبیت است. کسی که موجودات را آفریده و هر لحظه فيض هستی به آنها می بخشد، مالک حقیقی است. ا و
در پاسخ این سؤال که مگر خداوند مالک تمام جهان نیست که از او تعبیر به مالک روز جزا می کنیم؟ باید بگوییم: گرچه مالكيت خداوند شامل هر دو جهان می باشد اما بروز و ظهور این مالکیت در قیامت بیشتر است چرا که در آن روز همه پیوندهای مادی و مالكيتهای اعتباری بریده می شود و کسی در آنجا چیزی از خود ندارد، حتی اگر شفاعتی صورت گیرد به فرمان خداست.
اعتقاد به روز رستاخیز اثر فوق العاده نیرومندی در کنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشایست دارد. یکی از علل جلوگیری کردن نماز از فحشا و منکرات همین است که نماز انسان را هم به یاد مبدئی می اندازد که از کارهای او باخبر است و هم به یاد دادگاه بزرگ عدل خدا.
در حدیثی می خوانیم که امام سجاد (ع) هنگامی که به آیه مالك يوم الدين می رسید، به قدری آن را تکرار می کرد که نزدیک بود روح از بدنش پرواز کند.
جمله «يوم الدين در قرآن در تمام موارد به معنی قیامت آمده است. «دین» در
ص: 13
لغت به معنی جزاست. از آنجا که روشن ترین برنامه ای که در قیامت اجرا می شود برنامه جزا و کیفر می باشد، روز قیامت روز دین معرفی شده.
* (آيه 5)-انسان در پیشگاه خدا از اینجا گویی بنده، پروردگار خود را مخاطب ساخته، نخست از عبودیت خویش در برابر او سپس از امدادها و کمکهای او سخن می گوید: « تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم» (اِيَّاكَ نَعبُدُ وَ إِيَّاكَ نَستَعِینُ).
در آیات گذشته سخن از توحید ذات و صفات بود، در اینجا سخن از توحید عبادت و توحید افعال است.
توحید عبادت آن است که هیچ کس و هیچ چیز را شایسته پرستش جز ذات خدا ندانیم. تنها به فرمان او گردن نهیم و از هر نوع بندگی و تسلیم در برابر غیر ذات او بپرهیزیم.
توحید افعال آن است که تنها مؤثر حقیقی را در عالم او بدانیم، نه اینکه دنبال سبب نرویم بلکه معتقد باشیم هر سببی هر تأثیری دارد به فرمان خدا است. این تفکر و اعتقاد، انسان را از همه کس و همه موجودات بریده و تنها به خدا پیوند می دهد.
ذكر صیغه جمع در «نعبد» و «نستعین » همچنین آیات بعد که به صورت جمع است، نشان می دهد که اساس عبادت به خصوص نماز بر پایه جمع و جماعت است. به این ترتیب، هر گونه فردگرایی، تکروی، انزواطلبی و مانند اینها از نظر اسلام و قرآن مفاهیمی مردود است.
* (آيه 6)-«ما را به راه راست هدایت کن»(اِهدِنَا الصِرَاطَ المُستَقِیمَ).
پس از اظهار تسلیم در برابر پروردگار و وصول به مرحله عبودیت و استمداد از ذات پاک او، نخستین تقاضای بنده این است که او را به راه راست، راه پاکی و نیکی، راه عدل و داد، راه ایمان و عمل صالح هدایت فرماید.
اکنون این سؤال مطرح می شود که چرا همواره از خداوند درخواست هدایت به «صراط مستقیم می کنیم، مگر ما گمراهیم؟ وانگهی این سخن از پیامبر و امامان
ص: 14
که نمونه انسان کامل بودند، چه معنی دارد؟
در پاسخ می گوییم: انسان در مسیر هدایت هر لحظه بیم لغزش و انحراف درباره او می رود. به همین دلیل باید خود را در اختیار پروردگار بگذارد و تقاضا کند که او را بر راه راست ثابت نگه دارد.
دوم اینکه، هدایت پیمودن طريق تكامل است که انسان به تدریج مراحل نقصان را پشت سر نهد و به مراحل بالاتر برسد. بنابراین جای تعجب نیست که حتی پیامبران و امامان، از خدا تقاضای هدایت به «صراط مستقیم کنند، چه اینکه کمال مطلق تنها خداست و همه بدون استثنا در مسیر تکاملند، چه مانعی دارد که آنها نیز از خداوند تقاضای درجات بالاتری را بنمایند.
امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرمود: « یعنی خداوندا، ما را بر راهی که به محبت تو می رسد و به بهشت و اصل می گردد و مانع پیروی از هوسهای هلاک کننده و آرای انحرافی است ثابت بدار.»
صراط مستقیم چیست - «صراط مستقیم» آیین خدا پرستی و دین حق و پایبند بودن به دستورهای خداست چنانکه در آیه 161 سوره انعام می خوانیم: بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پا برجا (و ضامن سعادت دین و دنیا)؛ آیین ابراهیم؛ که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبود.
جالب اینکه اصراط» به معنی راه مستقیم است. بنابراین مستقیم بودن در مفهوم صراط افتاده؛ و ذکر آن به صورت توصیف، برای تأكید روی این مسأله است.
* (آيه 7)-دو خط انحرافی - این آیه تفسیر روشنی است برای صراط مستقیم که در آیه قبل خواندیم. «راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی نه کسانی که بر آنان غضب کردی و نه گمراهان» (صِرَاطَ الَّذينَ أنَعمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِم وَلَا الضَّالِّينَ).
در حقیقت، خدا به ما دستور می دهد راه پیامبران و نیکوکاران و کسانی که مشمول نعمت و الطاف او شده اند را بخواهیم و به ما هشدار می دهد که در برابر شما همیشه دو خط انحرافی قرار دارد: خط «مغضوب عليهم» و خط «ضالین».
ص: 15
نکته ها:
.. الذين أنعمت عليهم کیانند - آیه 69 سوره نساء این گروه را تفسیر کرده است: «کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، در روز رستاخیز، همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صديقان و شهدا و صالحان و آنها رفيقهای خوبی هستند.»
بنابراین ما در سوره حمد از خدا می خواهیم که در خط این چهار گروه قرار گیریم که در هر مقطع زمانی باید در یکی از این خطوط انجام وظیفه کنیم و رسالت خویش را ادا نماییم.
2. مغضوب عليهم و ضالین کیانند -
از موارد استعمال این دو کلمه در قرآن مجید استفاده می شود که «ضالين گمراهان عادی هستند و «مغضوب عليهم» گمراهان لجوج یا منافق. به همین دلیل در بسیاری از موارد، غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذکر شده است. و
در آیه 6 سوره فتح آمده است: «و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد می برند مجازات کند؛ ( آری) حوادث ناگواری (که برای مؤمنان انتظار می کشند) تنها بر خودشان نازل می شود. خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته، و جهنم را برای آنان آماده کرده است.»
به هر حال، «مغضوب عليهم» کسانی هستند که علاوه بر کفر، راه لجاجت و دشمنی با حق را می پیمایند و در صورت امکان از اذیت و آزار پیامبران و رهبران الهی فروگذار نمی کنند.
«پایان تفسیر سوره حمد»
ص: 16
این سوره در مدینه نازل شده و 286 آیه دارد
محتوا و فضیلت سوره - جامعیت این سوره از نظر اصول اعتقادی اسلام و بسیاری از مسائل عملی: عبادی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قابل انکار نیست زیرا در این سوره:
1. بحثهایی پیرامون توحید و شناسایی خدا به خصوص از طریق مطالعه اسرار آفرینش آمده است؛
2. بحثهایی در زمینه معاد و زندگی پس از مرگ؛ 3. بحثهایی درباره اعجاز قرآن و اهمیت این کتاب آسمانی؛
4. بحثهای مفصلی درباره یهود و منافقان و موضع گیریهای خاص آنها در برابر اسلام و قرآن و انواع کارشکنی های آنان در این رابطه؛
له بحثهایی در زمینه تاریخ پیامبران بزرگ، به خصوص ابراهیم و موسی؛
6. بحثهایی درباره احکام مختلف اسلامی از جمله نماز، روزه، جهاد، حج و تغییر قبله، ازدواج و طلاق، احکام تجارت و قسمت مهمی از احکام ربا، به خصوص بحثهایی در زمینه انفاق در راه خدا، همچنین مسأله قصاص و تحریم قسمتی از گوشتهای حرام و قمار و شراب و بخشی از احکام وصیت و مانند آن آمده است.
در فضیلت این سوره از پیامبر اکرم (ص) پرسیدند: کدام یک از سوره های قرآن
ص: 17
برتر است؟
فرمود: از سوره بقره. عرض کردند: کدام آیه از آیات سوره بقره افضل است؟ فرمود: «آية الكرسي.|
* (آيه 1)-تحقیق درباره حروف مقطعه قرآن در آغاز 29 سوره از قرآن با حروف مقطعه برخورد می کنیم. این حروف همیشه جزء کلمات اسرار آمیز قرآن محسوب می شده و با گذشت زمان و تحقیقات دانشمندان، تفسیرهای جدیدی برای آن یافت می شود.
جالب اینکه در هیچ یک از تواریخ ندیده ایم که عرب جاهلی و مشرکان، وجود حروف مقطعه را در آغاز بسیاری از سوره های قرآن، بر پیغمبر (ص) خرده بگیرند و آن را وسیله ای برای سخريه قرار دهند. این می رساند که آنها از اسرار وجود حروف مقطعه بی خبر نبوده اند.
به هر حال، چند تفسیر که هماهنگ با آخرین تحقیقاتی است که در این زمینه به عمل آمده، در آغاز این سوره و سوره های آل عمران و أعراف بیان خواهیم کرد. اکنون به مهم ترین آنها می پردازیم
این حروف اشاره به این است که این کتاب آسمانی با آن عظمت و اهمیتی که سخنوران عرب و غیر عرب را متحیر ساخته و دانشمندان را از معارضه با آن عاجز نموده، از نمونه همین حروفی است که در اختیار همگان قرار دارد. با اینکه قرآن از حروف الفبا ترکیب یافته، به قدری کلمات آن موزون است و معانی بزرگی در بر دارد که در اعماق دل و جان انسان نفوذ می کند، روح را مملو از اعجاب و تحسین می سازد و اندیشه ها را در برابر خود وادار به تعظیم می نماید.
همان طور که خداوند بزرگ از خاک، موجوداتی همچون انسان با آن ساختمان شگفت انگیز، انواع پرندگان و جانداران و گیاهان و گلهای رنگارنگ
ص: 18
می آفریند و ما از آن کاسه و کوزه و مانند آن می سازیم، خداوند از حروف الفبا وكلمات معمولی، مطالب و معانی بلند را در قالب الفاظ زیبا و کلمات موزون ریخته واسلوب خاصی در آن به کار برده. آری همین حروف در اختیار انسانها نیز هست ولی توانایی ندارند که ترکیبها و جمله بندی هایی بسان قرآن ابداع کنند.
عصر طلایی ادبیات عرب - عصر جاهلیت از نظر ادبیات یک عصر طلایی بود. همان اعراب بادیه نشین، همان پابرهنه ها با تمام محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی، دلهایی سرشار از ذوق ادبی و سخن سنجی داشتند. عربها در زمان جاهلیت یک بازار بزرگ سال به نام بازار عکاظ داشتند که یک مجمع مهم ادبی و کنگره سیاسی - قضایی نیز محسوب می شد.
در این بازار، علاوه بر فعالیتهای اقتصادی، عالی ترین نمونه های نظم و نثر عربی از طرف شعرا و سخن سرایان توانا عرضه می گردید و بهترین آنها به عنوان شعر سال انتخاب می شد. البته موفقیت در این مسابقه بزرگ ادبی، افتخار بزرگی برای سراینده آن شعر و قبیله اش بود.
در چنین عصری، قران آنها را به مقابله به مثل دعوت کرد و همه از آوردن مانند آن اظهار عجز کردند.
گواه زنده این تفسیر حدیثی است که از امام سجاد(ع) رسیده آنجا که می فرماید: «قریش و یهود به قرآن نسبت ناروا دادند گفتند: قرآن سحر است، آن را خودش ساخته و به خدا نسبت داده است. خداوند به آنها اعلام فرمود: الم ذلك الكتاب. یعنی ای محمد، کتابی که بر تو فرو فرستادیم از همین حروف مقطعه (الف، الام، میم) و مانند آن است که همان حروف الفبای شماست . همانند آن را بیاورید اگر راست می گویید.
نکته دیگری که این نظریه را تأیید می کند این است که در 24 مورد از آغاز سوره های قرآن پس از ذکر حروف مقطعه سخن از قرآن و عظمت آن به میان آمده است و این نشان می دهد که میان حروف مقطعه و عظمت قرآن ارتباط وجود دارد.
* (آيه 2)-بعد از بیان حروف مقطعه، قرآن به عظمت این کتاب آسمانی اشاره
ص: 19
کرده می گوید: «آن كتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد» (ذلِكَ الكِتَابُ لَارَيبَ فِيهِ).
و اینکه می گوید شک در آن راه ندارد، یک ادعا نیست بلکه آن چنان آثار صدق، عظمت، انسجام، استحکام، عمق معانی، فصاحت لغات و تعبیرات در آن نمایان است که هرگونه وسوسه و شک را از خود دور می کند.
جالب اینکه گذشت زمان نه تنها طراوت آن را نمی کاهد بلکه هر قدر علم به سوی تکامل پیش می رود درخشش این آیات بیشتر می شود. |
در پایان آیه می فرماید: «و مایه هدایت پرهیزگاران است» (هُدَّى لِلمُتَّقِينَ). هدایت چیست - واژه «هدایت» در قرآن به دو معنی بازگشت می کند:|
نخست هدایت تکوینی و منظور از آن رهبری موجودات به وسیله پروردگار زیر پوشش نظام آفرینش و قانونمندی های حساب شده جهان هستی است.
و دیگر هدایت تشریعی که به وسیله پیامبران و کتابهای آسمانی انجام می گیرد و انسانها با تعلیم و تربیت آنان در مسیر تکامل پیش می روند.
چرا هدایت قرآن ویژه پرهیزگاران است . مسلما قرآن برای هدایت همه جهانیان نازل شده، ولی تا مرحله ای از تقوا در وجود انسان نباشد (مرحله تسلیم در مقابل حق و پذیرش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت می باشد) محال است انسان از هدایت کتابهای آسمانی و دعوت انبیا بهره بگیرد. «زمین شوره زار هرگز سنبل برنیارد اگر چه هزاران مرتبه بر آن باران ببارد». .
سرزمین وجود انسانی نیز تا از لجاجت و تعصب پاک نشود، بذر هدایت را نمی پذیرد. از این رو، خداوند می فرماید: قرآن مایه هدایت پرهیزگاران است.
* (آيه 3)-آثار تقوا در روح و جسم انسان - قرآن در آغاز این سوره، مردم را در ارتباط با آیین اسلام به سه گروه تقسیم می کند:
.. «متَقين» (پرهیزگاران) که اسلام را در تمام ابعادش پذیرا گشته اند؛ 2. کافران که در نقطه مقابل گروه اول قرار گرفته و به کفر خود معترفند؛ 3. «منافقان » که دارای دو چهره اند، با مسلمانان ظاهر مسلمان و با گروه مخالف، مخالف
ص: 20
اسلامند. البته چهره اصلی آنها همان چهرۂ کفر است. بی شک زیان این گروه برای اسلام بیش از گروه دوم است. به همین سبب، قرآن با آنها برخورد شدید تری دارد.
در این آیه و دو آیه بعد سخن از گروه اول است، ویژگیهای آنها را از نظر ایمان و عمل در پنج عنوان مطرح می کند:
.. ایمان به غیب - « ( پرهیزگاران ) کسانی هستند که به غیب [= آنچه از حس پوشیده و پنهان است]ایمان می آورند»(الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالغَیبِ).
غیب و شهود دو نقطه مقابل یکدیگرند. عالم شهود عالم محسوسات است و جهان غیب ماورای حس زیرا «غیب» در لغت به معنی چیزی است که پوشیده و پنهان است و چون عالم ماورای محسوسات از حس ما پوشیده است، به آن غیب گفته می شود.
ایمان به غیب نخستین نقطه ای است که مؤمنان را از غیر آنها جدا می سازد و پیروان ادیان آسمانی را در برابر منکران خدا و وحی و قیامت قرار می دهد. به همین دلیل، نخستین ویژگی پرهیزگاران، ایمان به غیب ذکر شده است.
مؤمنان به غیب عقیده دارند سازنده عالم آفرینش علم و قدرتی بی انتها و عظمت و ادراکی بی نهایت دارد او ازلی و ابدی است و مرگ به معنی فنا و نابودی نیست بلکه دریچه ای است به جهان وسیع تر و پهناورتر.
در حالی که یک فرد مادی معتقد است، جهان هستی محدود است به آنچه ما می بینیم و قوانین طبیعت بدون هیچ نقشه و برنامه ای پدید آورنده این جهان است و پس از مرگ همه چیز پایان می گیرد.
آیا این دو انسان با هم قابل مقایسه اند؟
اولی نمی تواند از حق و عدالت و خیرخواهی و کمک به دیگران صرف نظر کند و دومی دلیلی برای هیچ یک از این امور نمی بیند مگر آنچه در زندگی مادی او برای امروز یا فردا اثر داشته باشد. به همین دلیل در دنیای مؤمنان راستین برادری است و تفاهم، پاکی است و تعاون، اما در دنیای مادیگری استعمار است و استثمار، خونریزی است و غارت و چپاول و این سیر قهقرایی را تمدن و پیشرفت و ترقی نام
ص: 21
می نهند.
و اگر قرآن نقطه شروع تقوا را در آیه فوق ایمان به غیب دانسته دلیلش همین است.
غيب » در اینجا دارای مفهوم وسیع کلمه می باشد و اگر در بعضی روایات، غیب در آیه فوق به امام غائب حضرت مهدی (عج) تفسیر شده، در حقیقت می خواهد وسعت معنی ایمان به غیب را حتی نسبت به امام غائب، مجسم کند بی آنکه به آن مصداق محدود باشد.
2. ارتباط با خدا - ویژگی دیگر پرهیزگاران این است: «و نماز را به پا می دارند» (وَ يُقِيمُونَ الصَّلَؤةَ).
نماز که رمز ارتباط با خداست، مؤمنانی را که به جهان ماورای طبیعت راه یافته اند در یک رابطه دائمی با آن مبدأ بزرگ آفرینش نگه می دارد. آنها تنها در برابر خدا سر تعظیم فرود می آورند و تنها تسلیم آفریننده بزرگ جهان هستی هستند.
چنین انسانی احساس می کند از مخلوقات دیگر فراتر رفته و ارزش آن را یافته که با خدا سخن بگوید و این بزرگ ترین عامل تربیت اوست.
3. ارتباط با انسانها - پرهیزگاران، علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار، رابطه نزدیک و مستمری با خلق خدا دارند. به همین دلیل قرآن سومین ویژگی آنها را چنین بیان می کند: «و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی دادیم انفاق می کنند»(وَ مِمَّا رَزَقنَا هُم يُنفِقُونَ).
قابل توجه اینکه قرآن نمی گوید من أموالهم ينفقون (از اموالشان انفاق می کنند، بلکه می گوید «مما رزقناهم» (از آنچه به آنها روزی دادیم. به این ترتیب، مسأله «انفاق» را چنان تعمیم می دهد که تمام مواهب مادی و معنوی را در بر می گیرد. بنابراین، پرهیزگاران کسانی هستند که نه تنها از اموال بلکه از علم و اندیشه، نیروهای جسمانی، مقام و موقعیت اجتماعی و همه سرمایه های خود به آنها که نیاز دارند می بخشند بی آنکه انتظار پاداشی داشته باشند.
* (آيه 4)-ویژگی چهارم پرهیزگاران ایمان به پیامبران و برنامه های الهی
ص: 22
است. قرآن می گوید: «و آنان به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده ایمان می آورند» (وَالَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبلِكَ).
آنان نه تنها ادیان آسمانی را عامل تفرقه و نفاق نمی شمرند بلکه با توجه به وحدت اصولی آنها، وسیله ای برای ارتباط و پیوند میان انسانها می دانند.
5. ایمان به رستاخیز آخرین صفتی است که در این سلسله از صفات، برای پرهیزگاران بیان شده است. می فرماید: «و به رستاخیز يقين دارند» (وَ بِالأَخِرَةِ هُم يُوقِنُون).
آنان یقین دارند که انسان عبث و بی هدف آفریده نشده، آفرینش برای او خط سیری تعیین کرده است که با مرگ پایان نمی گیرد. او اعتراف دارد که عدالت مطلق پروردگار در انتظار همگان است.
این اعتقاد به او آرامش می بخشد، از فشارهایی که در طریق انجام مسؤوليتها بر او وارد می شود نه تنها رنج نمی برد بلکه از آن استقبال می کند و اطمینان دارد که کوچک ترین عمل نیک و بد، پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانی وسیع تر که از هرگونه ستم خالی است، انتقال می یابد و از رحمت وسيع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مند می گردد.
ایمان به رستاخیز اثر عمیقی در تربیت انسانها دارد. به آنها شهامت و شجاعت می بخشد زیرا بر اساس آن، اوج افتخار در زندگی این جهان، شهادت در راه یک هدف مقدس الهی است که آغاز یک زندگی جاودانی است.
ایمان به قیامت، انسان را در برابر گناه کنترل می کند. به هر نسبت که ایمان قوی تر باشد گناه کمتر است.
* (آيه 5)-این آیه به عاقبت مؤمنانی که صفات پنجگانه فوق را در خود جمع کرده اند اشاره کرده می فرماید: «آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند» (أو لَئِكَ عَلَى هُدًی مِن رَبِّهِم). «و آنان رستگارانند» (أُولَئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ).
جمله «مِن رَبِهِم» اشاره به این حقیقت است که هدایت و رستگاری آنها از
ص: 23
سوی خدا تضمین شده است.
جمله «عَلَى هُدى مِن رَبِّهِم» اشاره به اینکه هدایت الهی همچون مرکب راهواری است که بر آن سوارند و به کمک آن به سوی رستگاری و سعادت پیش می روند.
تعبیر «هدی» به صورت نكره، اشاره به عظمت هدایتی است که از ناحيه خداوند شامل حالشان می شود یعنی هدایتی عظیم دارند.
جمله « هم المفلحون» دلیل بر انحصار است یعنی تنها راه رستگاری راه این گروه است که با کسب پنج صفت فوق مشمول هدایت الهی گشته اند.
حقیقت تقوا چیست - «تقوا» از ماده «وقایه» به معنی نگه داری یا خویشتن داری است. به تعبیری دیگر، یک نیروی کنترل درونی است که انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ می کند. در واقع نقش ترمز نیرومندی را دارد که ماشین وجود انسان را در پرتگاه ها حفظ و از تندروی های خطرناک باز می دارد و معیار فضیلت و افتخار انسان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب می شود، تا آنجا که جمله «إن أكرمكم عندالله أثقیم» به صورت یک شعار جاودانی اسلام در آمده است.
در ضمن باید توجه داشت که تقوا دارای شاخه ها و شعبی است: تقوای مالی و اقتصادی، تقوای جنسی، تقوای اجتماعی، سیاسی و مانند اینها.|
* (آيه 6)-گروه دوم، کافران لجوج - این گروه در نقطه مقابل پرهیزگاران قرار دارند و صفات آنها در این آیه و آیه بعد بيان شده است. می فرماید: «کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی کند که آنان را از عذاب الهی بترسانی یا نترسانی؟ ایمان نخواهند آورد» (أِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءُ عَلَيهِم ءَآَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لَايؤمِنُونَ).
این دسته چنان در گمراهی خود سرسخت و لجوجند که هر چند حق بر آنان روشن شود حاضر به پذیرش نیستند. آنها آمادگی روحی برای پیروی از حق
ص: 24
و تسلیم شدن در برابر آن را ندارند.
* (آيه 7)-این آیه به دلیل تعصب و لجاجت کا فران اشاره کرده می گوید: چنان در کفر فرو رفته اند که حس تشخیص را از دست داده اند. «خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده، و بر چشمهایشان پرده ای افکنده شده » (خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِم وَ عَلَى سَمعِهِم وَ عَلَى أَبصَارِهِم غِشَاوَةُ).
به همین دلیل، «عذاب بزرگی در انتظار آنهاست» (وَ لَهُم عَذَابُ عَظِيمُ).
مسلم انسان تا به این مرحله نرسیده باشد قابل هدایت است هرچند گمراه باشد، اما هنگامی که حس تشخیص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد دیگر راه نجاتی برای او نیست چرا که ابزار شناخت ندارد و طبیعی است که عذاب عظيم در انتظار او باشد.
نکته ها:
.. آیا سلب قدرت تشخیص، دلیل بر جبر نیست . اگر طبق آیه فوق، خداوند بر دلها و گوشهای این گروه مهر نهاده و بر چشمهایشان پرده افکنده، آنها مجبورند در کفر باقی بمانند، آیا این جبر نیست؟ قرآن در پاسخ می فرماید: اصرار و لجاجت در برابر حق، تکبر و ادامه ظلم و كفر و پیروی از هوسهای سرکش سبب می شود که پرده ای بر حس تشخیص آنها بیفتد که در واقع این حالت بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر.
این یک امر طبیعی است که اگر انسان به کار خلاف و غلطی ادامه دهد تدریج با آن انس می گیرد، نخست یک حالت است، بعد یک عادت می شود سپس به یک ملکه مبدل می گردد و جزء بافت جان انسان می شود. اما چون خود آگاهانه این راه را برگزیده مسؤول عواقب آن می باشد بی آنکه جبر لازم آید.
و اگر اینها به خدا نسبت داده شده، به خاطر آن است که خداوند این خاصیت را در این گونه اعمال نهاده است.
2. مهرنهادن بر دلها - در آیات فوق و بسیاری دیگر از آیات قرآن، برای بیان
ص: 25
سلب حس تشخیص و درک واقعی از افراد، تعبیر به «ختم» و گاهی تعبیر به «طبع» و این شده است.
این معنی از آنجا گرفته شده است که در میان مردم مرسوم بود هنگامی که اشیایی را در کیسه ها یا ظرفهای مخصوصی قرار می دادند یا نامه های مهمی را در پاکت می گذاردند، برای آنکه کسی سر آن را نگشاید و به آن دست نزند، آن را می بستند و گره می زدند و بر گره مهر می نهادند. امروز نیز معمول است کیسه های پستی را لاک و مُهر می کنند.
در لغت عرب برای این معنی کلمه «ختم» به کار می رود. البته این تعبیر درباره افراد بی ایمان و لجوجی است که بر اثر گناهان بسیار، در برابر عوامل هدایت، نفوذناپذیر شده اند. لجاجت در برابر مردان حق در دلشان چنان رسوخ کرده که همانند کیسه سر به مهر هستند که دیگر هیچ گونه تصرفی در آن نمی توان کرد. به اصطلاح قلب آنها لاک و مهر شده است.
«طَبع» در لغت به همین معنی آمده است. یعنی چیزی که با آن مهر میکنند.
رین» به معنی زنگار یا غبار یا لایه کثیفی است که بر اشیای گران قیمت می نشیند. این تعبیر در قرآن در مورد کسانی که بر اثر خیرہ سری و گناه زیاد قلبشان نفوذناپذیر شده به کار رفته است. در آیه 14 سورہ مطففین می فرماید: «چنین نیست که آنها می پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهايشان نشسته است.»
مهم آن است که انسان مراقب باشد اگر خدای ناکرده گناهی از او سر می زند فورا آن را با آب توبه و عمل صالح بشوید تا مبادا به صورت رنگ ثابتی برای قلب در آید و بر آن مُهر نهد.
3. مقصود از قلب در قرآن - «قلب» در قرآن به معانی گوناگونی آمده است از جمله:
1) به معنی عقل و درک، چنانکه در آیه 37 سوره «ق» می خوانیم: «إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكرَ لِمَن كَانَ لَهُ قَلبُ» (در این تذکّری است برای آن کس که عقل دارد.) |
2) به معنی روح و جان، چنانکه در آیه 10 سوره احزاب آمده است: «و
ص: 26
زمانی که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود.»
3) به معنی مرکز عواطف، آیه 12 سوره انفال شاهد این معنی است: به زودی در دلهای کافران ترس و وحشت می افکنم.
توضیح اینکه، در وجود انسان دو مرکز نیرومند به چشم می خورد: یکی مرکز و ادراکات » که همان مغز و دستگاه اعصاب است و دیگر مرکز «عواطف » که همان قلب صنوبری است که در بخش چپ سینه قرار دارد و مسائل عاطفی در مرحله اول روی همین مرکز اثر می گذارد. هنگامی که با مصیبتی روبه رو می شویم فشار آن را روی قلب صنوبری احساس می کنیم. همچنین وقتی که به مطلب سرورانگیزی بر می خوریم، فرح و انبساط را در همین مرکز احساس می کنیم.
درست است که مرکز اصلی ادراکات و عواطف، روح آدمی است ولی تظاهرات و عکس العملهای جسمی آنها متفاوت است. عکس العمل درک و فهم در مغز و فكر آشکار می شود و عکس العمل مسائل عاطفی از قبیل محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادی و غم در قلب انسان ظاهر می گردد.
و نتیجه اینکه اگر در قرآن مسائل عاطفی به قلب (همین عضو مخصوص) و مسائل عقلی به قلب - به معنی عقل یا مغز - نسبت داده شده، دلیل آن همان است که گفته شد.
* (آيه 8)-گروه سوم (منافقان) - اسلام در یک مقطع خاص تاریخی با گروهی روبه رو شد که نه اخلاص و شهامت برای ایمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرأت بر مخالفت صریح
این گروه که قرآن از آنها به عنوان منافقین(1).یاد می کند و ما در فارسی از آن به دورو یا دو چهره تعبیر می کنیم - در صفوف مسلمانان واقعی نفوذ کرده بودند و از آنجا که ظاهر اسلامی داشتند، شناخت آنها مشکل بود، ولی قرآن نشانه های دقیقی برای شناسایی بیان می کند که خط باطنی آنها را مشخص می سازد و الگویی در این
ص: 27
زمینه به دست مسلمانان برای همه قرون و اعصار می دهد. نخست تفسیری از نفاق دارد می گوید: «گروهی از مردم کسانی هستند که می گویند: به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم. در حالی که ایمان ندارند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِاليَومِ الأَٔخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤمِنِينَ).
* (آيه 9)-این عمل را نوعی زرنگی و به اصطلاح تاکتیک، حساب می کنند. می خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند» (یُخَادِ عُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا). «در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند، اما نمی فهمند» (وَ مَا يَخدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشعُرُونَ).
* (آيه 10)-سپس قرآن به این واقعیت اشاره می کند که نفاق بیماری است. دوگانگی جسم و روح یک نوع ناهماهنگی و از هم گسستگی است که حاکم بر وجود انسان می شود. می فرماید: «در دلهای آنها یک نوع بیماری است» (فِی قُلُوبِهِم مَرَضُ).
از آنجا که در نظام آفرینش هرکس در مسیری قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسیر به پیش می رود، قرآن می افزاید: «خداوند بر بیماری آنان افزوده» (فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضَّا).
و چون سرمایه اصلی منافقان دروغ است تا بتوانند تناقضها را که در زندگیشان دیده می شود با آن توجیه کنند، در پایان آیه می فرماید: «و به خاطر دروغهایی که می گفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست» (وَ لَهُم عَذَابُ أَلِيمُ بِمَا کَانُوا یَکذِبُونَ).
* (آيه 11)-سپس به ویژگیهای آنها اشاره می کند که نخستین آنها داعية اصلاح طلبی است در حالی که مفسد واقعی همانها هستند. قرآن می فرماید: «و هنگامی که به آنان گفته شود در زمین فساد نکنید می گویند: ما فقط اصلاح کننده ایم (وَ إذَا قِيلَ لَهُم لَا تُفسِدُوا فِی الأَٔرضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحتُ مُصلِحُونَ).
* (آيه 12)-قرآن می افزاید: «آگاه باشید! اینها همان مفسدانند؛ ولی نمی فهمند» (أَلَا إِنَّهُم هُمُ المُفسِدُونَ وَ لَكِن لَا يَشعُرُونَ).
ص: 28
اصرار آنها در راه نفاق و خو گرفتن با برنامه های زشت سبب شده که به تدریج گمان کنند این برنامه ها مفید و اصلاح طلبانه است. در گذشته گفتیم که اگر گناه از حد بگذرد حس تشخیص را از انسان می گیرد بلکه تشخیص او را واژگونه می سازد و نا پاکی و آلودگی به صورت طبیعت ثانوی او در می آید.
* (آيه 13)-نشانه دیگر اینکه، خود را عاقل و هوشیار و مؤمنان را سفیه و ساده لوح و خوش باور می پندارند. قرآن می گوید: «و هنگامی که به آنان گفته شود همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید، می گویند: آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!» (وَ إِذَا قِيلَ لَهُم ءَامِنُوا كَمَا ءَامَنَ النَّاسُ قَالُواَنؤمِنُ كَمَا ءَامَنَ السُّفَهَاءُ).
به این ترتیب، افراد حق طلب را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر (ص) و محتوای تعلیمات او، سر تعظیم فرو آورده اند به سفاهت متهم می کند و شیطنت و دورویی و نفاق را دلیل بر هوش و درایت می شمرد.
آری در منطق آنها، عقل جایش را با سفاهت عوض کرده است. بدین رو قرآن می فرماید: «بدانید اینها همان ابلهانند ولی نمی دانند» (أَلَا إِنَّهُم هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِن لَا يَعلَمُونَ).
آیا این سفاهت نیست که انسان به جای تمرکز و وحدت شخصیت، دوگانگی و چندگانگی را پذیرا گردد و استعداد و نیروی خود را در راه شیطنت و توطئه و تخریب به کار گیرد! |
* (آيه 14)-سومین نشانه این است که هر روز به رنگی در می آیند و در میان هر جمعیتی با آنها هم صدا می شوند. قرآن می فرماید: «و هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات می کنند، می گویند: ما ایمان آورده ایم، (وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا).
ما از شما هستیم و پیرو یک مکتبیم، از جان و دل اسلام را پذیرا گشتیم.
ولى «هنگامی که با شيطانهای خود خلوت می کنند، می گویند: ما با شماییم»(وَ إِذَا خَلَوا إِلَى شَيَاطِينِهِم قَالُوا إِنَّا مَعَكُم).
و اگر می بینید در برابر مؤمنان اظهار ایمان می کنیم «ما فقط ( آنها را مسخره می کنیم، (إِنَّمَا نَحنُ مُستّهزِءُونَ).
ص: 29
* (آيه 15)-سپس قرآن با لحنی قاطع می گوید: «خدا آنان را استهزا می کند(اللَّهُ يَستَهزِئُ بِهِم). «و آنها را در طغیانشان نگه می دارد، تا سرگردان شوند» (وَ یَمُدُّهُم فِي طُغيَانِهِم يَعمَهُونَ).(1).
* (آيه 16)-این آیه سرنوشت شوم آنها را چنین بیان می کند: « آنان کسانی هستند که هدایت را به گمراهی فروخته اند، (أُولَئِكَ الَّذِينَ اشتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالهُدَئ).
به همین دلیل «تجارت آنها سودی نداده» (فَمَا رَبحَت تِجَارَتُهُم).
و هدایت نیافته اند» (وَ مَا كَانُوا مُهتَدِينَ).
دوگانگی شخصیت و تضاد برون و درون که صفت آشکار منافقان است، پدیده های گوناگونی در عمل و گفتار و رفتار فردی و اجتماعی آنها دارد که به خوبی می توان آن را شناخت.
نکته ها
1. وسعت معنی نفاق - نفاق به مفهوم خاص، صفت افراد بی ایمانی است که در صف مسلمانانند اما دل در گرو کفر دارند. تفاق معنی وسیعی دارد که هرگونه دوگانگی ظاهر و باطن ، گفتار و عمل را شامل می شود هر چند در افراد مؤمن باشد که ما از آن به عنوان رگه های نفاق نام می بریم. پیامبر (ص) در حدیثی فرمود: إسه خصلت است که در هر که باشند منافق است هرچند اهل روزه و نماز باشد و خود را مسلمان بداند: کسی که هرگاه به او اعتماد شود خیانت ورزد و هرگاه سخن گوید دروغ گوید و هرگاه وعده دهد خلف وعده کند. »
مسلما این گونه افراد رگه هایی از نفاق در وجودشان هست.
و درباره ریاکاران از امام صادق (ع) روایت شده است: «ريا و ظاهرسازی، درخت (شوم و تلخی) است که میوه ای جز شرک خفی ندارد و ریشه آن نفاق
ص: 30
است.
2. فریب وجدان - آیه فوق اشاره روشنی به مساله فریب وجدان دارد. انسان منحرف و آلوده برای رهایی از سرزنش و مجازات وجدان، کم کم برای خود این باور را به وجود می آورد که عمل من نه تنها زشت و انحرافی نیست بلکه اصلاح و مبارزه با فساد است (إنّما نَحنُ مُصلحون)، تا با فریب وجدان، آسوده خاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد.
* (آيه 17)-دو مثال برای ترسیم حال منافقان - در مثال اول می گوید: « آنان [= منافقان همانند کسی هستند که آتشی افروخته» تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند (مَثَلُهُم كَمَثَلِ الَّذِی استَوقَدَ نَارًا). «ولی هنگامی که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانی می فرستد و آن را خاموش می کند، و در تاریکی های وحشتناکی که چشم کار نمی کند، آنها را رها می سازد» (فَلَّمَا أَضَاءَت مَا حَولهُ ذَهَبَ اللَّه بِنُورِ هِم وَ تَرَكَهُم فِی ظُلُمَاتٍ لَا يُبصِرُونَ).
فکر می کردند با این آتش مختصر و نور آن می توانند با ظلمتها به پیکار برخیزند اما طوفان بر می خیزد یا باران درشتی فرو می ریزد و یا بر اثر پایان گرفتن مواد آتش افروز، آتش به خاموشی می گراید و بار دیگر در تاریکی سرگردان می شوند.
این نور مختصر، با اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحیدی است با اشاره به ایمان نخستین آنهاست که بر اثر تقلیدهای کورکورانه، تعصبهای غلط، لجاجتها و عداوتها، پرده های ظلمانی بر آن می افتد.
* (آيه 18)-سپس می افزاید: «آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) باز نمی گردند» (صُمُّ بُكمُ عُمئ فَهُم لَا يَرجِعُونَ).
تشبيه فوق این واقعیت را در زمینه نفاق روشن می سازد که نفاق و دورویی برای مدت طولانی نمی تواند مؤثر واقع شود، ممکن است منافقان برای مدت کوتاهی از مزایای اسلام و مصونیتهای مؤمنان برخوردار شوند و از رفاقت پنهانی با کفار نیز بهره گیرند ولی این امر همچون شعله ضعیف و کم دوامی که در بیابان تاریک
ص: 31
در معرض وزش طوفانهاست، دیری نمی پاید و سرانجام چهره واقعی آشکار می گردد و به جای کسب موفقیت و محبوبیت، منفور و مطرود خواهند شد.
* (آيه 19)-در مثال دوم، قرآن صحنه زندگی آنها را به شکل دیگری ترسیم می نماید: شبی است تاریک، باران به شدت می بارد، از کرانه های افق برق پرنوری می جهد، صدای غرش مهیب رعد نزدیک است پرده های گوش را پاره کند، انسانی بی پناه در دل این دشت وسیع سرگردان مانده است، باران پرپشت بدن او را مرطوب ساخته، نه پناهگاهی دارد که به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه می دهد گامی به سوی مقصد بردارد. قرآن حال این مسافر سرگردان را بازگو می کند می فرماید: «یا همچون بارانی از آسمان که در شب تاریک همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران ببارد» (أَؤكَصَيِبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتُ وَ رَعدُ وَ بَرقُ).
سپس می افزاید: «آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهای خود می گذارند تا صدای صاعقه را نشنوند» (يَجعَلُونَ أَصَابِعَهُم فِي ءَاذَانِهِم مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ المَوتِ).
فرمايد: «و خداوند به کافران احاطه دارد و در قبضه قدرت او هستند (وَاللَّهُ مُحِيطُ بِالكَافِرِينَ).
* (آيه 20)-برقها پیاپی بر صفحه آسمان جستن می کند، روشنایی خیره کننده برق، نزدیک است چشمانشان را بر بايد» (یَکَادُ البَرقُ يَخطَفُ أَبصَارَهُم). |
هر زمان که (برق جستن می کند و صفحه بیابان را برای آنها روشن می سازد، (چند گامی در پرتو آن راه می روند؛ و چون خاموش می شود، توقف می کنند، (كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُم مَشَوا فِيهِ وَ إذِا أَظلَمَ عَلَيهِم قَامُوا).
هر آن ممکن است هدف صاعقه ای قرار گیرند و خاکستر شوند. حتی این خطر وجود دارد که غرش رعد، گوششان را پاره و نور خیره کننده برق چشمشان را نابینا کند. «و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بین می برد؛ چرا که خداوند بر هر چیز تواناست» (وَ لَو شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمعِهِم وَ أَبصَارِهِم إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرُ).
ص: 32
افسوس که به پناهگاه مطمئن ایمان پناه نبرده اند تا از شر صاعقه های مرگبار مجازات الهی و جهاد مسلحانه مسلمین نجات یابند.
در اینکه میان مثال دوم و اول در آیات فوق چه تفاوتی است، آیه اول (مثلهم كمثل الذي ... اشاره به منافقانی است که در آغاز وارد صف مؤمنان راستین شده بودند و ایمان آوردند اما ایمانشان پابرجا نبود و به نفاق گراییدند.|
مثال دوم (أو كصيب من السماء ...) حال منافقانی را بازگو می کند که از آغاز در صف نفاق بودند و برای یک لحظه هم ایمان نیاوردند.
* (آيه 21)-این چنین خدایی را بپرستید - بعد از شرح حال پرهیزگاران، کافران و منافقان، این آیه خط سعادت و نجات را که پیوستن به گروه اول است، مشخص ساخته می گوید: «ای مردم، پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید؛ تا پرهیزگار شوید» (يَا أَيُّهّا النَّاسُ اعبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم وَ الَّذِينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقُونَ).
خطاب «يا أيها الناس» (ای مردم) که در قرآن حدود بیست بار تکرار شده و یک خطاب جامع و عمومی است، نشان می دهد که قرآن مخصوص نژاد و قبیله و طایفه و قشر خاصی نیست بلکه همگان را در این دعوت شرکت می دهد، همه را به پرستش خدای یگانه و مبارزه با شرک و انحراف از خط توحيد دعوت می کند.
برای برانگیختن حس شکرگزاری مردم و جذب آنها به عبادت پروردگار، از نعمت آفرینش انسانها آغاز می کند که هم نشانه قدرت خداست و هم علم و حکمت او.
قابل توجه اینکه نتیجه پرستش پروردگار، تقوا و پرهیزگاری است (لعلكم تتقون). بنابراین، عبادتهای ما چیزی بر جاہ و جلال خدا نمی افزاید همانگونه که ترک آنها چیزی از عظمت مقام او نمی کاهد. ان
* (آيه 22)-نعمت زمین و آسمان - در این آیه به قسمت دیگری از نعمتهای بزرگ خدا که می تواند انگیزه شکرگزاری باشد اشاره کرده می فرماید: «آن کس که زمین را بستر شما قرار داد» (اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَٔرضَ فِرَاشًا).
ص: 33
امام سجاد(ع) در تفسير آيه فوق فرمود: «خداوند، زمین را مناسب طبع شما قرار داد و موافق جسم شما، آن را گرم و سوزان نساخت تا از حرارتش بسوزید و سرد نیافرید تا منجمد شوید، آن را معطر قرار نداد تا بوی آن به مغزتان آسیب رساند و آن را بد بو نیافرید تا مایه هلاكتتان گردد، آن را همچون آب قرار نداد که در آن غرق شوید و سخت و محکم نیا فرید تا بتوانید در آن خانه و مسکن بنا کنید و مردگان را در آن دفن نمایید. آری، خداوند این گونه زمین را بستر استراحت شما قرار داد.»
سپس به نعمت آسمان می پردازد می گوید: «و آسمان [= جو زمین را همچون سقفی بالای سر شما قرار داد، (وَ السَّمَاءَ بِنَاءً).
واژه «سماء» که در این آیه به آن اشاره شده جو زمین است. یعنی قشر هوای متراکمی که کره زمین را پوشانده و طبق نظریه دانشمندان، ضخامت آن چند صد کیلومتر است.
اگر این قشر مخصوص هوا که همچون سقفی بلورین اطراف ما را احاطه کرده نبود، زمین پیوسته در معرض رگبار سنگهای پراکنده آسمانی بود و آرامش از مردم جهان سلب می شد.
سپس به نعمت باران پرداخته می گوید: «و از آسمان آبی فرو فرستاد» (وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً).
آبی حیات بخش و زندگی آفرین و مایه آبادیها و شالوده نعمتهای مادی.
سپس به انواع میوه هایی که از برکت باران و روزیهایی که نصیب انسانها می شود اشاره کرده می گوید: «و به وسيله آن، میوه ها را پرورش داد؛ تا روزی شما باشد، (فَأَٔخرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزقًا لَكُم).
این برنامه الهی که از یک سو رحمت وسیع خدا را بر همه بندگان مشخص می کند و از سوی دیگر بیانگر قدرت اوست که چگونه از آب بی رنگ صدها رنگ از میوه ها و دانه های غذایی با خواص متفاوت برای انسانها و جانداران دیگر آفريده، یکی از زنده ترین دلایل وجود اوست. از این رو می افزاید: «بنابراین، برای خدا همتایانی قرار ندهید، در حالی که می دانید به هیچ یک از آنها، نه شما را آفریده اند و نه
ص: 34
شما را روزی می دهند (فَلَا تَجعَلُوا لِلَّهِ أَٔندَادًا وَ أَٔنتُم تَعلَمُونَ).
«أنداد» جمع «ند» به معنی چیزی است که از نظر گوهر و ذات شریک و شبیه چیز دیگری باشد.
بت پرستی در شکلهای مختلف - به طور کلی هر چه را در ردیف خدا، در زندگی مؤثر دانستن یک نوع شرک است.
ابن عباس مفسر معروف، می گوید: أنداد، همان شرک است که گاهی پنهان تر از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک است. از جمله اینکه انسان بگوید: به خدا سوگند، به جان تو سوگند، به جان خودم سوگند ... (یعنی خدا و جان دوستش را در یک ردیف قرار بدهد و بگوید این سگ اگر دیشب نبود دزدان آمده بودند (پس نجات دهنده ما از دزدان این سگ است). یا به دوستش بگوید: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی. همه اینها بویی از شرک می دهد.
در تعبیرات عامیانه نیز بسیار می گویند اول خدا، دوم تو! باید قبول کرد که این گونه تعبیرات نیز مناسب یک انسان موحد کامل نیست.
* (آيه 23)-قرآن معجزه جاویدان - از آنجا که نفاق و کفر گاهی از عدم درک محتوای نبوت و اعجاز پیامبر (ص) سرچشمه می گیرد، در اینجا به معجزه جاویدان قرآن اشاره کرده می گوید: «و اگر درباره آنچه بر بنده خود [= پیامبر نازل کرده ایم، شک و تردید دارید (دست کم یک سوره همانند آن بیاورید» (وَ إِن کُنتُم فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلنَا عَلَى عَبدِنَا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِهِ).
به این ترتیب، قرآن همه منکران را به مبارزه با قرآن و همانند یک سوره مانند آن دعوت می کند؛ تا عجز آنها دلیلی بر اصالت این وحی آسمانی در رسالت الهی آورنده آن باشد.
سپس می گوید: تنها خودتان به این کار قیام نکنید «و گواهان خود را به غیر خدا - (برای این کار) فراخوانید اگر راست می گویید» (وَ ادعُوا شُهَدَاء كُم مِن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صَادِقِينَ).
کلمه «شهداء» در اینجا اشاره به گواهانی است که آنها را در نفي رسالت
ص: 35
پیامبر (ص) کمک می کردند. جمله «من دون الله» اشاره به این است که، حتی اگر همه انسانها جز «الله» دست به دست هم بدهند برای اینکه یک سوره همانند سوره های قرآن بیاورند، قادر نخواهند بود.
جمله «إن کنتم صادقین» برای تحریک منکران به قبول مبارزه است و مفهومش این است که اگر شما از این کار عاجز هستید دلیل دروغ گویی شماست.
* (آيه 24)-در این آیه می گوید: « پس اگر چنین نکنید که هرگز نخواهید کرد . از آتشی بترسید که هیزم آن، (بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها [= بتها) است» (فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا اانَّاسُ وَ الحِجَارَةُ).
و برای کافران، آماده شده است!» (أُعِدَّت لِلكَافِرِينَ).
«وقود» به معنی آتشگیره است. یعنی ماده قابل اشتعال مانند هیزم.
و در اینکه منظور از «حجارة » چیست، آنچه با ظاهر آیات فوق سازگارتر به نظر می رسد این است که آتش دوزخ از درون خود انسانها و سنگها شعله ور می شود. با توجه به این حقیقت که امروز ثابت شده همه اجسام جهان در درون خود آتشی عظیم نهفته دارند، درک این معنی مشکل نیست.
در آیه 6 و 7 سوره همزه می خوانیم: «آتش برافروخته الهی است و آتشی که از دلها سر می زند .
نکته ها
1. چرا پیامبران به معجزه نیاز دارند. همان طور که از لفظ «معجزه » پیداست، پیامبر باید قدرت بر انجام اعمال خارق العاده ای داشته باشد که دیگران از انجام آن عاجز باشند. پیامبری که دارای معجزه است، لازم است مردم را به مقابله به مثل دعوت کند. او باید نشانه درستی گفتار خود را معجزۂ خویش معرفی نماید تا اگر دیگران می توانند همانند آن را بیاورند. این کار را در اصطلاح «تحدی » گویند.
2. قرآن معجزه جاودانی پیامبر اسلام (ص) – از میان معجزاتی که از پیامبر اسلام (ص) صادر شده، قرآن برترین سند حقانیت اوست چرا که قرآن معجزه ای
ص: 36
گویا»، «جاودانی»، «جهانی» و «روحانی» است.
پیامبران پیشین می باید همراه معجزات خود باشند. در حقیقت، معجزات آنها زبان نداشت و گفتار پیامبران آن را تکمیل می کرد . این گفته در مورد معجزات دیگر پیامبر اسلام غیر از قرآن نیز صادق است . ولی قرآن یک معجزه گویاست نیازی به معرفی ندارد، خودش به سوی خود دعوت می کند، مخالفان را به مبارزه می خواند محکوم می سازد و از میدان مبارزه پیروز بیرون می آید. بدین رو، با گذشت قرنها از وفات پیامبر (ص) همانند زمان حیات او، به دعوت خود ادامه می دهد. هم دین است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.
جاودانی و جهانی بودن - قرآن مرز زمان و مکان را در هم شکسته و همچنان به همان شکلی که 1400 سال قبل در محیط تاریک حجاز تجلی کرد، امروز بر ما تجلی می کند. پیداست هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت. روشن است که یک دین جهانی و جاودانی باید یک سند حقانیت جهانی و جاودانی هم در اختیار داشته باشد.
روحانی بودن قرآن - امور خارق العاده ای که از پیامبران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده معمولا جنبه جسمانی داشته؛ زنده کردن مردگان، سخن گفتن نوزاد در گاهواره و ... همه جنبه جسمی دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر می کنند ولی الفاظ قرآن که از حروف الفبا و كلمات معمولی ترکیب یافته، در اعماق دل و جان انسان نفوذ می کند، اندیشه ها را در برابر خود وادار به تعظیم می نماید. معجزه ای که تنها با افکار و ارواح انسانها سر و کار دارد، برتری چنین معجزه ای بر معجزات جسمانی احتیاج به توضیح ندارد.
* (آيه 25)-ویژگی نعمتهای بهشتی - از آنجا که در آیه قبل کافران و منکران قرآن به عذاب دردناکی تهدید شدند، در این آیه سرنوشت مؤمنان را بیان می کند تا ۔ همانگونه که روش قرآن است . با مقابله این دو با هم حقیقت روشن شود. می فرماید: « به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، بشارت ده که باغهایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاری است» (وَ بَشِّرِ
ص: 37
الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَٔنَّ لَهُم جَنَّاتٍ تَجرِي مِن تَختِهَا الأَٔنهَارُ).
طراوت از آن باغی است که همیشه آب در اختیار دارد، آبهایی که متعلق به خود آن است و هرگز قطع نمی شود، و باغهای بهشت چنین است.|
سپس ضمن اشاره به میوه های گوناگون این باغها می گوید: «هر زمان که میوه ای از آن، به آنان داده شود، می گویند: این همان است که قبلا به ما روزی داده شده بود، ولی اینها چقدر از آنها بهتر و عالی تر است (كُلَّمَا رُزِقُوا مِن ثَمَرَةٍ رِزقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقنَا مِن قَبلُ).
سپس می افزاید: «و میوه هایی که برای آنها آورده می شود، همه (از نظر خوبی و زیبایی یکسانند» (وَ أُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا).
چنان در درجه اعلا قرار دارند که نمی شود یکی را بر دیگری ترجیح داد.
آخرین نعمت بهشتی که در این آیه به آن اشاره شده همسران است. می فرماید: «و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است» (و لَهُم فِیهَا أَزوَاجُ مُطَهَّرَةُ).
پاک از آلودگی هایی که در این جهان ممکن است داشته باشند، پاک از نظر روح و قلب و پاک از نظر جسم و تن.
در پایان آیه می فرماید: «و جاودانه در آن خواهند بود» (و هُم فيهَا خَالِدُون).
نکته ها:
1. همسران پاک - تنها وصفی که برای همسران بهشتی در این آیه بیان شده وصف «مطهرة» (پاک و پاکیزه) است. اشاره به اینکه اولین و مهم ترین شرط همسر، پاکی و پاکیزگی است. حدیث معروفی که از پیامبر (ص) نقل شده نیز این حقیقت را روشن می کند آنجا که می فرماید: «از گیاهان سرسبزی که بر مزبله ها می روید بپرهیزید!»
عرض کردند: ای پیامبر، منظور شما از این گیاهان چیست؟ | فرمود: «زن زیبایی است که در خانوادۂ آلوده ای پرورش یافته.» 2. نعمتهای مادی و معنوی در بهشت - گر چه در بسیاری از آیات قرآن سخن
ص: 38
از نعمتهای مادی بهشت است ولی در کنار آن به نعمتهای معنوی مهم تری نیز اشاره شده است. مثلا در آیه 72 سوره توبه می خوانیم: «خداوند به مردان و زنان با ایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکنهای پاکیزه ای در این بهشتهای جاودان (نصیب آنها ساخته )؛ و (خشنودی و رضای خدا (از همه اینها ) برتر است؛ و پیروزی بزرگ، همین است.
* (آيه 26)-شأن نزول: هنگامی که در آیات قرآن ملهایی به «باب» (مگس) و عنکبوت» نازل گردید، جمعی از مشرکان این موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند که این چگونه وحی آسمانی است که سخن از «عنکبوت» و «مگس» می گوید؟ آیه نازل شد.
تفسیر: آیا خدا هم مثال می زند - آیه می گوید: «خداوند از اینکه به موجودات ظاهر کوچکی مانند) پشه، و حتی کمتر از آن، مثال بزند شرم نمی کند »(إِنَّ اللَّه لَا يَستَحیِ أَن يَضرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوقَهَا).
مثال وسیله ای برای تجسم حقیقت است. گاهی که گوینده در مقام تحقیر و بیان ضعف مدعیان است، بلاغت سخن ایجاب می کند که برای نشان دادن ضعف آنها، موجود ضعیفی را برای مثال انتخاب کند. مثلا در آیه 73 سوره حج می خوانیم: «ای مردم، مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند، هرچند برای این کار دست به دست هم دهند؛ و هر گاه مگس چیزی از آنها برباید، نمی توانند آن را باز پس گیرند. هم این طلب کنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم این عابدان، و هم آن معبودان).»
در اینکه منظور از «فما فوقها» ( پشه یا بالاتر از آن چیست؟ مفسران دو گونه تفسیر کرده اند. گروهی گفته اند: منظور بالاتر از آن در کوچکی است زیرا در مقام بیان
کوچکی مثال است و برتری نیز از این نظر می باشد. مثل اینکه به کسی بگوییم چرا برای یک تومان این همه زحمت می کشی شرم نمی کنی؟ او می گوید شرمی ندارد
ص: 39
من برای بالاتر از آن هم زحمت می کشم حتی برای یک ریال! |
بعضی دیگر گفته اند: مراد بالاتر از نظر بزرگی است. یعنی خداوند هم مثالهای کوچک را مطرح می کند و هم مثالهای بزرگ را - تفسير اول مناسب تر به نظر می رسد.
سپس آیه می فرماید: « آنان که ایمان آورده اند، می دانند که آن، حقیقتی است از طرف پروردگارشان» (فَأَٔمَّا الَّذِينَ ءَامنُوا فَيَعلَمُونَ أَنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّهِم).
آنها در پرتو ایمان و تقوا از لجاجت و عناد و کینه توزی با حق دورند.
و اما آنها که راه کفر را پیموده اند این موضوع را بهانه کرده) می گویند: منظور خداوند از این مل چه بوده است؟! (آری، خدا جمع زیادی را با آن گمراه و گروه بسیاری را هدایت می کنند، (وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَٔرَادَ اللَّهُ بَهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهدِی بِهِ كَثِيرًا).
خداوند می فرماید: «ولی تنها فاسقان را با آن گمراه می سازد، (وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الفَاسِقِينَ).
منظور از « فاسقین کسانی هستند که از راه و رسم عبودیت و بندگی پا بیرون نهاده اند زیرا و فسق» از نظر لغت به معنی خارج شدن هسته از درون خرما است سپس در این معنی توسعه داده شده و به کسانی که از جاده بندگی خداوند بیرون می روند اطلاق شده است.
هدایت و اضلال الهی - به شهادت آیات متعددی از قرآن «هدایت» به معنی فراهم آوردن وسائل سعادت و «اضلال» به معنی از بین بردن زمینه های مساعد است بدون اینکه جنبه اجباری به خود بگیرد.
این فراهم ساختن اسباب که نام آن را توفیق می گذاریم، یا برهم زدن اسباب که نام آن را سلب توفیق می گذاریم، نتیجه اعمال انسانهاست که این امور را در پی دارد. بنابراین اگر خداوند به کسانی توفیق هدایت می دهد یا از کسانی توفیق را سلب می کند نتیجه اعمال خودشان است.
* (آيه 27)-زیانکاران واقعی - از آنجا که در آیه قبل سخن از اضلال فاسقان
ص: 40
بود، در این آیه با ذکر سه صفت فاسقان را معرفی می کند: .
1. «کسانی هستند که پیمان خدا را، پس از محکم ساختن آن، می شکننده «الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهدَ اللَّهِ مِن بَعدِ مِيثَاقِهِ).
در واقع انسانها پیمانهای مختلفی با خدا بسته اند. پیمان توحید و خداشناسی، پیمان عدم تبعیت از شیطان و هوای نفس؛ فاسقان این پیمانها را شکسته و از خواسته های دل و شیطان پیروی می کنند.
این پیمان کجا و چگونه بسته شد . خداوند هر موهبتی به انسان ارزانی می دارد، همراه آن پیمانی با زبان آفرینش از او می گیرد. به او چشم می دهد یعنی با این چشم حقایق را ببین ، گوش می دهد یعنی صدای حق را بشنو.... به این ترتیب هرگاه انسان از آنچه در درون فطرت اوست بهره نگیرد، یا از نیروهای خداداد در مسیر خطا استفاده کند، پیمان خدا را شکسته است. آری فاسقان همه یا قسمتی از این پیمانهای فطری الهی را زیر پا می گذارند.
2. «و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده» (وَ يَقطَعُونَ مَا أَٔمَرَ اللَّهُ بِهِ أَٔن يُوصَلَ).
این پیوندها شامل پیوند خویشاوندی، پیوند دوستی، پیوندهای اجتماعی، ارتباط با رهبران الهی و رابطه با خداست.
3. «و در روی زمین فساد می کنند» (وَ يُفسِدُونَ فِي الأَٔرضِ). در پایان آیه می گوید: «اینها زیانکارانند» (أُٔوِلَئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ).
چه زبانی از این برتر که انسان سرمایه های مادی و معنوی خود را در طريق فنا و نیستی و بدبختی به کار برد؟
اهمیت صله رحم در اسلام - آیه فوق از احترام به پیوندهای الهی سخن می گفت که پیوند خویشاوندی یک مصداق روشن آن است.
اسلام نسبت به صله رحم و کمک و حمایت و محبت نسبت به خویشاوندان اهمیت فوق العاده ای قائل شده است و قطع رحم و بریدن رابطه از خویشاوندان و بستگان را به شدت نهی کرده است. زشتی وگناه قطع رحم به حدی است که امام
ص: 41
سجاد (ع) به فرزندش نصیحت می کند می فرماید: «بپرهیز از معاشرت با کسی که قطع رحم کرده که قرآن او را دور از رحمت خدا شمرده است.» | ان
* (آيه 28)-نعمت اسرار آمیز حیات - قرآن دلایلی را که در گذشته (آیه 21 و 22 همین سوره در زمینه شناخت خدا ذکر کرده بود تکمیل می کند. در اینجا برای اثبات وجود خدا از نقطه ای آغاز کرده که برای کسی جای انکار باقی نمی گذارد و آن مسأله حیات و زندگی است. می فرماید: «چگونه به خداوند کافر می شوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید، و او شما را زنده کرد» (كَيفَ تَكفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُم أَٔموَاتًا فَأَحیَاکُم).
قرآن یادآوری می کند که قبل از این، شما اجسام بی روحی بودید، اکنون دارای نعمت حیات و هستی می باشید، اعضا و دستگاههای مختلف، حواس و ادراک به شما داده است. این مسأله اسرارآمیز که افکار دانشمندان و کوششهایشان از درك آن عاجز مانده، بزرگ ترین سند اثبات وجود خداست.
بعد از یاد آوری نعمت حیات، دلیل آشکار دیگری را یادآور می شود و آن مسأله مرگ است. می گوید: «سپس شما را می میراند» (ثُمَّ يُمِيُتُکُم).
آری آفریننده حیات همان آفریننده مرگ است چنانکه در آیه 2 سوره ملك می خوانیم: «آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید.»
قرآن بعد از ذکر دو دلیل روشن بر وجود خدا، به ذكر مسأله معاد و زنده شدن پس از مرگ پرداخته می گوید: «و بار دیگر شما را زنده می کند» (ثُمَّ يُځپِیکُم).
البته زندگی پس از مرگ جای تعجب نیست و با توجه به دلیل اول - یعنی اعطای حیات به موجود بی جان - پذیرفتن اعطای حیات پس از متلاشی شدن بدن، نه تنها کار مشکلی نیست بلکه از نخستین بار آسان تر است، هرچند آسان و مشکل برای وجودی که قدرتش بی انتهاست مفهومی ندارد.
و در پایان آیه می گوید: «سپس به سوی او بازگردانده می شوید، (ثُمَّ إِلَيهِ تُرجَعُونَ).
مقصود از رجوع به سوی پروردگار، بازگشت به سوی نعمتهای خداوند
ص: 42
می باشد. یعنی در روز رستاخیز به نعمتهای خداوند بازگردانده می شوید.
* (آيه 29)-پس از ذکر نعمت حیات و اشاره به مسأله مبدأ و معاد، به یکی دیگر از نعمتهای خداوند اشاره کرده می گوید: «او (خدایی) است که همه آنچه را از نعمتها) در زمین وجود دارد برای شما آفريد» (هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَكُم مَا فِب الأَٔرضِ جَميعًا).
به این ترتیب، ارزش وجودی انسانها و سروری آنان را نسبت به همه موجودات زمینی مشخص می کند. |
در قرآن آیات فراوانی می یابیم که انسان را هدف نهایی آفرینش موجودات جهان معرفی می کند.
بار دیگر به دلایل توحید بازمی گردد می گوید: « سپس به آسمان پرداخت؛ و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود؛ و او به هر چیز آگاه است» (ثُمَّ استَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّیهُنَّ سَمَوَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمُ).
جمله «استوی» از ماده «استواء» به معنی تسلط و احاطه کامل و قدرت بر خلقت و تدبیر است.
مقصود از آسمانهای هفتگانه معنی واقعی آسمانهای هفتگانه است. از آیات قرآن استفاده می شود که کرات و ثوابت و سیاراتی را که ما می بینیم همه جزء آسمان اول است و شش عالم دیگر وجود دارد که از دسترس دید ما و ابزارهای علمی امروز بیرون است و مجموع هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشکیل می دهند. شاهد این سخن آیه 12 سورة فصلت است که می گوید: «و آسمان پایین را با چراغهایی [= ستارگان زینت بخشیدیم.»
اما اینکه گفتیم شش آسمان دیگر برای ما مجهول است و شاید علوم در آینده از روی آن پرده بردارد، به این دلیل است که علوم ناقص بشر به هر نسبت که پیش می رود از عجایب آفرینش تازه هایی را به دست می آورد.
* (آيه 30)-انسان نماینده خدا در زمین - در آیات گذشته خواندیم که خدا مواهب زمین را برای انسان آفریده است. در این سلسله آیات که از آیه 30 شروع
ص: 43
و به آیه 39 پایان می یابد، سه مطلب اساسی مطرح شده است:
.. خبر دادن پروردگار به فرشتگان راجع به خلافت و سرپرستی انسان در زمین و گفت و گویی که آنها با خداوند داشته اند.
2. دستور خضوع و تعظیم فرشتگان در برابر نخستین انسان.
3. تشریح وضع آدم و زندگی او در بهشت و حوادثی که منجر به خروج او از بهشت گرديد سپس توبة آدم و زندگی او و فرزندانش در زمین.
این آیه از نخستین مرحله سخن می گوید. خواست خداوند چنین بود که در روی زمین موجودی بیافریند که نماینده او باشد، صفاتش پرتوی از صفات پروردگار و مقام و شخصیتش برتر از فرشتگان
نخست می گوید: به خاطر بیاور «هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین، جانشینی نماینده ای قرار خواهم داد» (وَإِذ قَالَ رَبُّكَ لِلمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلُ فِی الأَرضِ خَلِيَفًه).
خلیفه» به معنی جانشین است. در اینکه منظور از آن در اینجا جانشین چه کسی و چه چیزی است، همانگونه که بسیاری از محققان پذیرفته اند، مقصود خلافت الهی و نمایندگی خدا در زمین است. سؤالی که بعد از این فرشتگان می کنند و می گویند نسل آدم ممکن است مبدأ فساد و خونریزی شود و ما تسبیح و تقدیس تو می کنیم، متناسب همین معنی است چراکه نمایندگی خدا در زمین با این کارها سازگار نیست.
خدا می خواست موجودی بیافریند که گل سرسبد عالم هستی باشد و شایسته مقام خلافت الهی و نماینده «الله» در زمین گردد.
سپس آیه مورد بحث می افزاید: فرشتگان به عنوان سؤال برای درک حقیقت، گفتند: (پروردگارا!) آیا کسی را در آن قرار می دهی که فساد و خونریزی کند؟!» (قَالُوا أَتَجعَلُ فِيهَا مَن يُفسِدُ فِيهَا وَ یَسفِکُ الدِّمَاءَ).
زیرا موجودات زمینی دیگر، که قبل از این آدم وجود داشتند نیز به فساد و خونریزی آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش انسان عبادت است، «تسبیح و حمد تو
ص: 44
را به جا می آوریم و تو را تقدیس می کنیم» (وَ نَحنُ نُسَبّحُ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ).
خداوند در اینجا پاسخی داد که توضیح آن در مراحل بعد آشکار گردید. « فرمود: من حقایقی را می دانم که شما نمی دانید» (قَالَ إِّنِي أَٔعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ).
آنها فکر می کردند اگر هدف عبودیت و بندگی است که ما مصداق کامل آن هستیم، همواره غرق در عبادتیم و از همه کس سزاوارتر به خلافت! بی خبر از اینکه عبادت آنها با توجه به اینکه شهوت و غضب و خواستهای گوناگون در وجودشان راه ندارد، با عبادت و بندگی انسان که امیال و شهوات او را احاطه کرده و شیطان از هر سو او را وسوسه می کند، تفاوت فراوانی دارد.
آنها چه می دانستند که از نسل این آدم، پیامبرانی همچون محمد و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و ائمه اهل بیت (ع) و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانی که همه هستی خود را عاشقانه در راه خدا می دهند، قدم به عرصه وجود خواهند گذاشت. افرادی که گاه یک ساعت تفكر آنها برابر با سالها عبادت فرشتگان است.
* (آيه 31)-فرشتگان در بوته آزمایش - آدم به لطف پروردگار دارای استعداد فوق العاده ای برای درک حقایق هستی بود. خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانید و به گفته قرآن «سپس علم اسماء -علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات را همگی به آدم آموخت» (وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الأَٔسمَاءَ كُلَّهَا).
و این آگاهی از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستی، افتخار بزرگی برای آدم بود.
در حدیثی آمده که از امام صادق (ع) درباره این آیه سؤال کردند. فرمود: منظور زمینها، کوه ها، دره ها و بستر رودخانه ها و تمامی موجودات) می باشد.» سپس امام (ع) به فرشی که زیر پایش گسترده بود نظری افکند فرمود: «حتی این فرش هم از اموری بوده که خدا به آدم تعلیم داد.»
همچنین استعداد نامگذاری اشیا را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیا را نامگذاری کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند.
ص: 45
بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید، اسامی اینها را به من خبر دهید (ثُمَّ عَرَضهُم عَلَى المَلَائِكَةِ فَقَالَ أَٔنبِوُنُی بِأَسمَاءِ هَؤُٔلَاءِ إِٔن كُنتُم صَادِقِينَ).
* (آيه 32)-فرشتگان که دارای چنان احاطه علمی نبودند، در برابر این آزمایش فرو ماندند. بدین رو عرض کردند: منزهى تو! ما چیزی جز آنچه به ما تعليم داده ای، نمی دانیم» (قَالُوا سُبحَانَكَ لَا عِلمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمتَنَا)
تو دانا و حکیمی» (إِنَّكَ أَنتَ العَلِيمُ الحَكِيمُ).
* (آيه 33)-در اینجا نوبت به آدم رسید که در حضور فرشتگان اسامی موجودات و اسرارشان را شرح دهد. «(خداوند) فرمود: ای آدم! آنان را از اسامی و اسرار) این موجودات آگاه کن» (قَالَ یَا ءَادَمُ بِأَٔسمَائِهِم).
هنگامی که آنان را آگاه کرد (خداوند) فرمود: آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمانها و زمین را می دانم؟ و نیز می دانم آنچه را شما آشکار می کنید، و آنچه را پنهان می داشتید» (فَلَمَّا أَنبَٔأهُم بِأَٔسمَائِهِم قَالَ أَٔلم أَٔقُل لَكُم إِنِّي أَعلَمُ غَیبَ السَّمَواتِ وَالأَٔرضِ وَ أَٔعلَمُ مَا تُبدوُنَ وَ مَا كُنتُم تَكتُمُونَ).
در اینجا فرشتگان در برابر معلومات وسیع این انسان سر تسلیم فرود آوردند و بر آنها آشکار شد که لایق خلافت زمین تنها اوست.
در اینکه خداوند چگونه این علوم را به آدم تعلیم نمود، باید بگوییم تعلیم در اینجا جنبه تکوینی داشت. یعنی خدا این آگاهی را در نهاد و سرشت آدم قرار داده بود و در مدت کوتاهی آن را بارور ساخت.
اطلاق واژه «تعليم» در قرآن به تعلیم تکوینی، در جای دیگر نیز آمده است. در آیه 4 سورة الرحمن می فرماید: «علمه البيان» (به او بیان را آموخت.) این تعلیم را خداوند در مکتب آفرینش به انسان داده و معنی آن استعداد ویژگی فطری است که در نهاد انسانها قرار داده تا بتوانند سخن بگویند.
اکنون این سؤال پیش می آید که اگر این علوم را به فرشتگان نیز تعلیم می نمود آنها همین فضیلت آدم را پیدا می کردند. باید توجه داشت که ملائکه
ص: 46
آفرینش خاصی داشتند که استعداد فراگیری این همه علوم در آنها نبود بلکه برای هدف دیگری آفریده شده بودند. فرشتگان بعد از این آزمایش واقعیت را دریافتند و پذیرفتند گرچه در آغاز فکر می کردند برای این هدف نیز آمادگی دارند ولی خداوند با آزمایش علم اسماء تفاوت آنها را با آدم روشن ساخت.
* (آيه 34)-آدم در بهشت - قرآن در تعقیب بحثهای گذشته پیرامون مقام و عظمت انسان به فصل دیگری از این بحث پرداخته می گوید: «و (یا دکن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید، (وَ إِٔذ قُلنَا لِلمَلَائِكَةِ اسجُدُوا لِأَٔدَمَ). «همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تكبر ورزید» (فَسَجَدُوا إِلَّا إِبلِيسَ أَٔبَى وَاستَكبَرَ).
او استکبار کرد «و (به خاطر نافرمانی و تکبرش) از کافران شد (وَ كَانَ مِنَ الكَافِرِينَ).
آیه فوق سند زنده و گواه روشنی بر شرافت انسان و عظمت مقام اوست که پس از تکمیل خلقتش تمام فرشتگان مأمور می شوند در برابر این آفرینش بزرگ سر تعظیم فرود آورند. به راستی کسی که لایق مقام خلافت الهی و نمایندگی او در زمین است شایسته هر نوع احترامی است.
اما در برابر انسانی که چند فرمول علمی را می داند چه اندازه کرنش می کنیم، پس چگونه است حال نخستین انسان با آن معلومات سرشار از جهان هستی.
نکته ها:
.. چرا ابليس مخالفت کرد - میدانیم «شیطان» اسم جنس است شامل نخستین شیطان و همه شیطانها می شود ولی «ابلیس» اسم خاص است و اشاره به شیطانی است که اغواگر آدم شد. او به طبق صریح آیات قرآن از جنس فرشتگان نبود بلکه در صف آنها قرار داشت. او از طایفه جن بود که مخلوق مادی است.
انگیزه او در این مخالفت، کبر و غرور و تعصب خاصی بود که بر فکرش چیره شد. او می پنداشت که از آدم برتر است و علت کفر او نیز همین بود که فرمان
ص: 47
حکیمانه پروردگار را نادرست شمرد. نه تنها عملا عصیان کرد از نظر اعتقاد نیز معترض بود. به این ترتیب خودبینی و خودخواهی، محصول یک عمر ایمان و عبادت او را بر باد داد و آتش به خرمن هستی او افکند. کبر و غرور از این آثار بسیار دارد.
جمله «كان من الكافرين » نشان می دهد که او قبل از این فرمان نیز خط خود را از مسیر فرشتگان و اطاعت فرمان پروردگار جدا کرده بود و فکر استکبار در سر می پروراند.
2. آیا سجده برای خدا بود یا آدم - بی شک «سجده» به معنی « پرستش» برای خداست و معنی توحید عبادت همین است که غیر از خدا را پرستش نکنیم. بنابراین جای تردید نخواهد بود که فرشتگان برای آدم سجدۂ پرستش نکردند بلکه سجده برای خدا بود و به خاطر آفرینش چنین موجود شگرفی. یا اینکه برای آدم سجده کردند اما سجده به معنی «خضوع نه پرستش.
از امام علی بن موسی الرضا(ع) روایت شده است: «سجده فرشتگان، پرستش خداوند از یک سو و اکرام و احترام آدم از سوی دیگر بود چرا که ما در صلب آدم بودیم.
* (آيه 35)-بعد از این ماجرا و ماجرای آزمایش فرشتگان، به آدم دستور داده شد او و همسرش در بهشت سکنی گزیند. قرآن می فرماید: «و گفتیم تو ای آدم! با همسرت در بهشت سکونت کن و از نعمتهای آن، از هرجا می خواهید، گوارا بخورید» (وَ قُلنَا یَا ءَادَمُ اسكُن أَٔنتَ وَزَوجُكَ الجَنَّةَ وَ کُلَا مِنهَا رَغَدًا حَيثُ شِئٔتُمَا).(1).
«(اتا) نزدیک این درخت نشوید؛ که از ستمگران خواهید شد» (وَ لاتقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين).
از آیات قرآن استفاده می شود که آدم برای زندگی روی زمین آفریده شده بود
ص: 48
ولی در آغاز، خداوند او را در بهشت که یکی از باغهای پرنعمت این جهان بود، ساکن نمود.
شاید علت این بوده که آدم با زندگی کردن روی زمین آشنایی نداشت و تحمل زحمتهای آن بدون مقدمه برای او مشکل بود. او در این محیط باید تکامل یابد و بداند زندگی روی زمین همراه با برنامه ها و تکالیف و مسؤوليتهاست که انجام صحیح آنها باعث سعادت و تکامل و بقای نعمت و سر باز زدن از آن سبب رنج و ناراحتی است.
این یک سلسله تعليمات لازم بود که باید فرا گیرد و با داشتن این آمادگی به روی زمین قدم بگذارد.
* (آيه 36)-در اینجا «آدم» در برابر فرمان الهی درباره خودداری از درخت ممنوع قرار گرفت ولی شیطان اغواگر که سوگند یاد کرده بود که دست از گمراه کردن آدم و فرزندانش برندارد، به وسوسه گری مشغول شد. قرآن می فرماید: « پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد؛ و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد (فَأَزَلَّهُمَا الشَّيطَانُ عَنهَا فَأَٔخرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ).
آری از بهشتی که کانون آرامش و آسایش و دور از درد و رنج بود، بر اثر فریب شیطان اخراج شدند.
قرآن می فرماید: «و ( در این هنگام به آنها گفتیم: همگی (به زمین فرود آیید، در حالی که بعضی دشمن دیگری خواهید بود» (وَ قُلنَا اهبِطُوا بَعضُكُم لِبَعضٍ عَدُوُّ ).
منظور از هبوط ونزول آدم به زمین، نزول مقامی است نه مکانی. یعنی از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سرسبز پایین آمد.
و برای شما در زمین، تا مدت معینی قرارگاه و وسیله بهره برداری خواهد بود» (وَ لَکُم فِی الأَٔرضِ مُستَقَّرُّ وَ مَتَاعُ إِلَى حِینٍ).
آدم متوجه شد راستی به خویشتن ستم کرده و از محیط آرام و پرنعمت بهشت، به خاطر تسلیم شدن در برابر وسوسه های شیطان بیرون رانده شده.
درست است که آدم معصوم از گناه بود ولی هرگاه ترک أولى از پیامبر سرزند،
ص: 49
خداوند نسبت به او سخت می گیرد همانند گناهی که از افراد عادی سر بزند. و این جریمه سنگینی بود که آدم در برابر آن نا فرمانی پرداخت.
نکته ها:
.. بهشت آدم کدام بهشت بود - ظاهر این است که بهشت موعود نیکان و پاکان نبود بلکه یکی از باغهای پرنعمت و روح افزای یکی از مناطق سرسبز زمین بوده است زیرا بهشت موعود قیامت نعمت جاودانی است که در آیات بسیاری از قرآن به جاودانگی آن اشاره شده و بیرون رفتن از آن ممکن نیست. دوم اینکه ابلیس آلوده و بی ایمان را در آن بهشت راهی نخواهد بود. سوم اینکه در روایاتی که از سوی اهل بیت (ع) به ما رسیده این موضوع صريحا آمده است.
یکی از راویان حدیث می گوید: از امام صادق (ع) راجع به بهشت آدم پرسیدم. امام (ع) فرمود: «باغی از باغهای دنیا بود که خورشید و ماه بر آن می تابید و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن رانده نمی شد.»
2. مقصود از شیطان در قرآن چیست - واژه «شیطان» از ماده «شطن» گرفته شده و شاطن به معنی خبیث و پست آمده است. شیطان به موجود سرکش و متمرد اطلاق می شود اعم از انسان یا جن و یا جنبندگان دیگر و به معنی روح شرير و دور از حق نیز آمده است.
باید دانست که «شیطان» به هر موجود موذی و منحرف کننده و طاغی و سرکش، خواه انسانی یا غیرانسانی می گویند و ابلیس نام آن شیطان است که آدم را فریب داد و اکنون با لشکر و جنود خود در کمین آدمیان است.
از موارد استعمال این کلمه در قرآن نیز بر می آید که شیطان به موجود موذی و مضر گفته می شود. موجودی که از راه راست برکنار بوده و درصدد آزار دیگران است. موجودی که سعی می کند ایجاد دودستگی نماید و اختلاف و فساد ایجاد کند. در آیه 91 سوره مائده می فرماید: «شیطان می خواهد در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند.
ص: 50
از طرفی می بینیم که در قرآن نیز شیطان به موجود خاصی اطلاق نشده بلکه به انسانهای شرور و مفسد نیز اطلاق گردیده است. در آیه 112 سوره انعام می فرماید: «این چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس وجن قرار دادیم.
3. خدا چرا شیطان را آفرید . اگر شیطان موجود اغواگر است چرا آفریده شد و فلسفه وجود او چیست؟ خداوند شیطان را، شیطان نیافرید. به این دلیل که سالها همنشین فرشتگان و برفطرت پاک بود سپس از آزادی سوء استفاده کرد و بنای طغیان و سرکشی گذارد.
دوم اینکه از نظر سازمان آفرينش، وجود شیطان برای افراد با ايمان و کسانی که می خواهند راه حق را بپویند زیانبخش نیست بلکه وسیله پیشرفت و تکامل است چه اینکه پیشرفت و ترقی و تکامل، همواره در میان تضادها صورت می گیرد.
* (آيه 37)-بازگشت آدم به سوی خدا - بعد از ماجرای وسوسه ابلیس و دستور خروج آدم از بهشت، آدم به فکر جبران خطای خویش افتاد و با تمام جان و دل متوجه پروردگار شد. لطف خدا به یاری او شتافت و چنانکه قرآن در این آیه می گوید: « سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت؛ (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذيرفت» (فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيهِ).
چرا که او توبه پذیر و مهربان است» (إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).
توبه» به معنی بازگشت است و در لسان قرآن به معنی بازگشت از گناه می آید زیرا هر گناهکاری در حقیقت از پروردگارش فرار کرده، هنگامی که توبه می کند به سوی او باز می گردد.
خداوند نیز در حالت عصيان بندگان، گویی از آنها روی گردان می شود، هنگامی که خداوند به توبه توصیف می شود، مفهومش این است که نظر لطف و رحمت و محبتش را به آنها باز می گرداند.
معروف این است که «كلمات» و سخنانی را که خدا برای توبه به آدم تعليم داد، جملات سوره اعراف آیه 23 می باشد. «گفتند: پروردگارا! ما به خویشتن ستم
ص: 51
کردیم؛ و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود.»
بعضی گفته اند منظور از کلمات، این دعا بوده است:
اللّهمّ لا إله إلا أنت سبحانك و بحمدك ربّ إني ظلمتُ نفسي فاغفر لي إنك خير الغافرين.
اللهمّ لا إله إلا أنت سبحانك و بحمدك ربّ إني ظلمتُ نفسي فارحمني إنك خير الراحمين.
اللهمّ لا إله إلا أنت سبحانك و بحمدك ربّ إني ظلمتُ نفسي فتب على إنّكَ
أنت التواب الرحيم
در روایات متعددی که از طریق اهل بیت (ع) وارد شده می خوانیم که مقصود از «كلمات» تعليم اسماء بهترین مخلوقات خدا یعنی محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) بوده است. آدم با توسل به این کلمات از درگاه خداوند تقاضای بخشش نمود و خدا او را بخشید.
تفسیرهای فوق منافاتی با هم ندارند.
* (آيه 38)-توبه آدم پذیرفته شد ولی اثر وضعی کار او که هبوط به زمین بود، تغییر نیافت. قرآن می فرماید: «گفتیم: همگی از آن، فرود آیید! هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین شوند»(قُلنَا اهبِطُوا مِنهَا جَمِیعًا فِإِمَّا يَأٔتِيَّكُم مِنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوفُ عَلَيهِم وَ لَا هُم يَحزَنُونَ).
* (آيه 39)-و کسانی که کافر شدند، و آیات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخند؛ و همیشه در آن خواهند بود، (وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِئَایَاتِنَا أُولَئِکَ أَصحَابُ النَّارِ هُم فِيهَا خَالِدُونَ).
* (آيه 40)-یاد نعمتهای خدا - از آنجا که داستان نجات بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان و خلافت آنها در زمین سپس فراموش کردن پیمان الهی و گرفتار شدن به رنج و بدبختی شباهت زیادی به داستان آدم دارد، خداوند در این آیه روی سخن را به بنی اسرائیل کرده می گوید: «ای فرزندان اسرائیل، نعمت مرا، که به شما ارزانی
ص: 52
داشتم به یاد آورید و به پیمانی که با من بسته اید وفا کنید تا من نیز به پیمان شما وفا کنم، و در راه انجام وظیفه و عمل به پیمانها) تنها از من بترسید!» (یَا بَنِي إِسرَائِيلَ اذكُرُوا نِعمَتِيَ الَّتِي أَنعَمتُ عَلَيكُم وَ أَٔوفِ بِعَهدِی أوف بِعَهدِکُم وَ إِیَّایَ فَارهَبُونِ).(1).
در حقیقت، این سه دستور (یادآوری نعمتهای الهی، وفای به عهد پروردگار و نافرمانی او) اساس تمام برنامه های الهی را تشکیل می دهد.
جمله «إبای فارهبون» تأکیدی است بر این مطلب که در راه وفای به پیمانهای الهی و اطاعت فرمانش از هیچ چیز و هیچ کس نباید ترسید. این انحصار را از کلمه واتای» که مقدم بر جمله «فار هبون» است، استفاده می کنیم.
چرا یهودیان را بنی اسرائیل می گویند - اسرائیل یکی از نامهای یعقوب، پدر یوسف می باشد. در علت نامگذاری یعقوب به این نام، مورخان غیر مسلمان مطالبی گفته اند که با خرافات آمیخته است.
قاموس کتاب مقدس می نویسد: «اسرائیل به معنی کسی است که بر خدا مظفر گشت!» وی می افزاید: «این کلمه لقب يعقوب بن اسحاق است که در هنگام مصارعه (کشتی گرفتن با فرشته خدا به آن ملقب گردید!»
دانشمندان ما مانند مفسر معروف، طبرسی» در مجمع البیان در این باره می نویسد: «اسرائیل همان يعقوب فرزند اسحاق پسر ابراهیم (ع) است.... او می گوید: «اسر به معنی عبد و ئیل به معنى الله است و این کلمه مجموعة معنى عبد الله را می بخشد.)
بدیهی است داستان کشتی گرفتن اسرائیل با فرشته خداوند یا با خود خداوند که در تورات تحریف یافته کنونی دیده می شود، یک داستان ساختگی و کودکانه است که از شأن یک کتاب آسمانی به دور است. و این خود، یکی از مدارک تحريف تورات کنونی است.
* (آيه 41)-شأن نزول: از امام باقر(ع) روایت شده است: حی بن اخطب، کعب بن اشرف و جمعی دیگر از یهود، هر سال مجلس میهمانی از طرف یهودیان
ص: 53
برای آنها ترتیب داده می شد. آنان حتی راضی نبودند که این منفعت مختصر به خاطر قیام پیامبر اسلام (ص) از میان برود. به این دلیل - و دلایل دیگر به آیات تورات را که در زمینه اوصاف پیامبر (ص) بود، تحریف کردند. این همان « ثمن قليل» و بهای کم است که قرآن در این آیه به آن اشاره می نماید.
تفسیر: سودپرستی يهود - به دنبال پیمانی که خداوند از یهود گرفته بود و از جمله آن پیمان ایمان به پیامبران الهی و اطاعت فرمانهای او بود، در این آیه و دو آیه بعد به نه بخش از دستورهایی که به یهود داده شده اشاره می کند. نخست می فرماید: «و به آنچه نازل کرده ام [= قرآن ایمان بیاورید؛ که نشانه های آن، با آنچه در کتابهای شماست مطابقت دارد» (وَ ءَ امِنُوا بِمَا أَنزَلتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُم).
اکنون که می بینید صفات این پیامبر و ویژگیهای قرآن کاملا منطبق بر بشاراتی است که در کتب آسمانی شما آمده و با آن هماهنگی دارد چرا به آن ایمان نمی آورید؟
سپس می گوید: «و نخستین کافر به آن نباشید» (وَلَا تَكُونُوا أَٔوَّلَ كَافِرٍ بِهِ).
یعنی اگر مشرکان و بت پرستان عرب کافر شوند جای تعجب نیست، عجیب کفر و انکار شماست که اهل کتابید و در کتاب آسمانی شما بشارات ظهور چنین پیامبری داده شده است.
آری بسیاری از یهودیان مردمی لجوجند و اگر این لجاجت نبود باید خیلی زودتر از دیگران ایمان آورده باشند.
در سومین جمله می گوید: «و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید» و به خاطر درآمد مختصری، نشانه های قرآن و پیامبر اسلام را که در کتب شما موجود است، پنهان نکنید (وَ لَا تَشتَرُوا بِئَایَاتِی ثَمَنًا قَلِيلًا).
در چهارمین دستور می گوید: «و تنها از من و مخالفت دستورهایم) بترسید » نه از مردم)! (وَ إِیَّایَ فَاتَّقُوڼِ).
از این نترسید که روزی شما قطع شود و از این نترسید که جمعی از متعصبان یهود بر ضد شما سران قیام کنند، تنها از مخالفت فرمان من بترسید.
ص: 54
* (آيه 42)-در پنجمین دستور می فرماید: «و حق را با باطل نیامیزید» (وَلَا تَلبِسُوا الحَقَّ بِالبَاطِلِ).
در ششمین دستور از کتمان حق نهی کرده می گوید: «و حقیقت را با اینکه می دانید کتمان نکنید، (وَ تَكتُمُوا الحَقَّ وَأَنتُم تَعلَمُونَ).
* (آيه 43)-سرانجام هفتمین و هشتمین و نهمین دستور را بازگو می کند می فرماید: «و نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید و نماز را با جماعت بگزارید» (وَ أَٔقِيمُوا الصَّلَؤةَ وَ ءَاتُوا الزَّكّؤةّ وّارکَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ).
قابل توجه اینکه نمی گوید نماز بخوانید، می گوید: «أقيموا الصلوة» (نماز را به پا دارید). یعنی تنها خودتان نمازخوان نباشید بلکه چنان کنید که آیین نماز در جامعه انسانی برپا شود و مردم با عشق و علاقه به سوی آن بیایند.
بعضی از مفسران گفته اند: تعبير «أَٔقيموا اشاره به این است که نماز شما فقط اذکار و اوراد نباشد بلکه آن را به طور کامل به پا دارید که مهم ترین رکن آن حضور قلب در پیشگاه خدا و تأثیر نماز در روح و جان آدمی است.
در این سه دستور اخیر، نخست پیوند فرد با خالق (نماز) بیان شده سپس پیوند با مخلوق (زکات) و سرانجام پیوند همه مردم با هم در راه خدا.
* (آيه 44)-به دیگران توصیه می کنید اما خودتان چرا - علما و دانشمندان يهود قبل از بعثت محمد (ص) مردم را به ایمان به وی دعوت می کردند و بعضی از علمای یهود به بستگان خود - که اسلام آورده بودند . توصیه می کردند به ایمان خویش باقی بمانند ولی خودشان ایمان نمی آوردند. بدین رو قرآن آنها را بر این کار مذمت کرده می گوید: «آیا مردم را به نیکی و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت می کنید، اما خودتان را فراموش می نمایید» (أَٔتَأٔمُرونَ النَّاسَ بِالبِرِّ وَتَنسَونَ أَنفُسَكُم).
با اینکه شما کتاب (آسمانی) را می خوانید ؟! آیا نمی اندیشید؟! (وَ أَنتُم تَتلُونَ الكِتَابَ أَفَلَا تَعقِلُونَ).
ص: 55
علمای یهود از این می ترسیدند که اگر به رسالت پیامبر اسلام (ص) اعتراف کنند کاخ ریاستشان فرو ریزد و عوام يهود به آنها اعتنا نکنند. از این رو صفات پیامبر اسلام (ص) را که در تورات آمده بود دگرگون جلوه دادند.
اصولا یک برنامه اساسی به خصوص برای علما و مبلغین این است که بیش از سخن، مردم را با عمل خود تبلیغ کنند همان گونه که در حدیث معروف از امام صادق (ع) می خوانیم: «مردم را با عمل خود به نیکیها دعوت کنید نه با زبان خود.»
* (آيه 45)-قرآن برای اینکه انسان بتواند بر امیال و خواسته های دل پیروز گردد و حب جاه و مقام را از سر بیرون کند، در این آیه می گوید: «از صبر و نماز یاری جویید و با استقامت و مهار هوسهای درونی و توجه به پروردگار، نیرو بگیرید (وَاستَعِينُوا بِالصَّبرِ وَالصَّلَوة). |
سپس می افزاید: «و این کار، جز برای خاشعان، گران است» (وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةُ إِلَّا عَلَى الخَاشِعِينَ).
* (آيه 46)-در این آیه خاشعان را چنین معرفی می کند: «آنها کسانی هستند که می دانند دیدارکننده پروردگار خویشند و به سوی او باز می گردند» (الَّذِينَ يَظُنُّونّ اَنَّهُم مُلَاقُوا رَبِهِم وَأَنَّهُم إِلَيهِ رَاجِعُونَ).
يظنون» از ماده «ظن» گاه به معنی گمان و گاه به معنی یقین می آید. در اینجا به معنی ایمان و یقین قطعی است زیرا ایمان به لقاء الله، حالت خداترسی و احساس مسؤولیت را در انسان ایجاد می نماید. این یکی از آثار تربیتی ایمان به معاد است که انسان را به انجام مسؤوليتها و حق و عدالت دعوت می کند.
نکته ها:
1. لقاء الله چیست - تعبیر «لقاء الله» بارها در قرآن مجید آمده است که به معنی حضور در صحنه قیامت می باشد. منظور از «لقاء و ملاقات خداوند، ملاقات حتی مانند ملاقات افراد بشر با یکدیگر نیست چرا که خداوند نه جسم است و نه رنگ و مکان دارد که با چشم دیده شود بلکه منظور یا مشاهده آثار قدرت
ص: 56
خداوند در صحنه قیامت و پاداشها و كيفرها و نعمتها و عذابهای اوست یا به معنی یک نوع شهود باطنی و قلبی است زیرا انسان گاه به جایی می رسد که گویی خدا را با چشم دل در برابر خود مشاهده می کند به طوری که تردیدی برای او باقی نمی ماند.
این حالت ممکن است بر اثر پاکی و تقوا و عبادت و تهذیب نفس، در این دنیا برای گروهی پیدا شود. ولی این حالت شهود باطنی در قیامت برای همگان پیدا می شود چرا که آثار عظمت و قدرت خدا در آنجا چنان آشکار است که هر کوردلی ایمان قطعی پیدا می کند.
2. راه پیروزی بر مشکلات - برای پیشرفت و پیروزی بر مشکلات دو رکن اساسی لازم است: یکی پایگاه نیرومند درونی و دیگر تکیه گاه محکم برونی. در آیات فوق به این دو رکن اساسی با تعبير «صبر» و «صلوة» اشاره شده است. صبر حالت استقامت و شکیبایی در برابر مشکلات است و نماز پیوند با خدا و وسیله ارتباطی است با این تکیه گاه محكم. در حدیثی امام صادق (ع) فرمود: «هنگامی که با غمی از غم های دنیا رو به رو می شوید، وضو گرفته، به مسجد بروید، نماز بخوانید و دعا کنید زیرا خداوند دستور داده واشتعينوا بالصبر والصلوة.»
* (آيه 47)-خیالهای باطل يهود - در این آیه بار دیگر خداوند روی سخن را به بنی اسرائیل کرده و نعمتهای خدا را به آنها یادآور می شود می فرماید: «ای بنی اسرائیل، نعمت مرا، که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید» (یَا بَنِي إِٔسرَائِيلَ اذكُرُوا نِعمَتِيَ الَّتِي أَنعَمتُ عَلَيکُم).
این نعمتها دامنه گسترده ای دارد، از نعمت هدایت و ایمان گرفته تا رهایی از چنگال فرعونیان و بازیافتن عظمت و استقلال، همه را شامل می شود.
سپس از میان این نعمتها به نعمت فضیلت و برتری یافتن بر مردم زمان خودشان که ترکیبی از نعمتهای مختلف است، اشاره کرده می گوید: «و (نیز به یاد آورید که) من، شما را بر جهانیان، برتری بخشیدم» (وَ آَنِّی فَضَّلتُكُم عَلَى العَالَمِينَ).
* (آيه 48)-در این آیه، قرآن بر خیالهای باطل يهود خط بطلان میکشد زیرا آنها معتقد بودند که چون نیاکان و اجدادشان پیامبران خدا بودند آنها را شفاعت
ص: 57
خواهند کرد، یا گمان می کردند می توان برای گناهان فديه و بدل تهیه نمود همانگونه که در این جهان متوسل به رشوه می شدند.
آیه می فرماید: «و از روزی بترسید که کسی مجازات دیگری را نمی پذیرد (وَاتَّقُوا يَومًا لَا تَجزِی نَفسُ عَن نَفسٍ شَيئٌا). |
و نه از او شفاعت پذیرفته می شود» (وَ لَا يُقبَلُ مِنهَا شَفَاعَةُ). و نه غرامت از او قبول خواهد شد» ( دونه یاری می شوند (وَ لَاهُم يُنصَرُونَ).
خلاصه حاکم و قاضی آن صحنه کسی است که جز عمل پاک را قبول نمی کند. در آیه 88 و 89 سورۂ شعراء می فرماید: «در آن روز که مال و فرزندان سودی نمی بخشد، مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.»
در حقیقت، آیه فوق اشاره به این است که در این دنیا چنین معمول است که برای نجات مجرمان از مجازات از راه های مختلفی وارد می شوند: گاه کسی جریمه دیگری را می پذیرد و آن را ادا می کند. اگر این معنی ممکن نشد متوسل به شفاعت می گردد و اشخاصی را بر می انگیزد که از او شفاعت کنند. باز اگر این هم نشد سعی می کنند که با پرداخت غرامت خود را آزاد سازند.
اینها راه های مختلف فرار از مجازات در دنیاست، ولی قرآن می گوید اصول حاکم بر مجازاتها در قیامت به کلی از این امور جداست، تنها راه نجات، پناه بردن به سایه ایمان و تقوا و استمداد از لطف پروردگار است.
بررسی عقاید بت پرستان یا منحرفين اهل کتاب نشان می دهد که این گونه افکار خرافی در میان آنها کم نبوده است. مثلا در بعضی از مناطق مصر بعضی از مردم وجه نقدی به غسل دهنده میت می دادند و آن را اجرت نقل و انتقال به بهشت می نامیدند. در حالات یهود نیز می خوانیم که برای کفاره گناهانشان قربانی می کردند، اگر دسترسی به قربانی بزرگ نداشتند یک جفت کبوتر قربانی می کردند.
قرآن و مسأله شفاعت-(1).
بی شک مجازاتهای الهی - چه در این جهان و چه
ص: 58
در قیامت به جنبه انتقامی ندارد بلکه ضامن اجرا برای اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تکامل انسانهاست. بنابراین هر چیز که این ضامن اجرا را تضعیف کند باید از آن احتراز جست تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پیدا نشود.
از سوی دیگر، نباید راه بازگشت و اصلاح را به کلی بر روی گناهکاران بست بلکه باید به آنها امکان داد که خود را اصلاح کنند و به سوی خدا و پاکی و تقوا بازگردند.
شفاعت» در معنی صحیح آن برای حفظ همین تعادل و وسیله ای است برای بازگشت گناهکاران و آلودگان و در معنی غلط و نادرستش موجب تشویق و جرأت بر گناه است.
کسانی که جنبه های مختلف شفاعت و مفاهیم صحیح آن را از هم تفکیک نکرده اند، گاه آن را با توصیه و پارتی بازی در برابر سلاطین و حاکمان ظالم برابر می دانند، و گاه به مانند وهابیان - آیه فوق را که می گوید: «و نه از او شفاعت پذیرفته می شود.» بدون توجه به آیات دیگر، دستاویز قرار داده و شفاعت را انکار کرده اند.
شرایط شفاعت - آیات شفاعت به خوبی نشان می دهد که این مسأله از نظر منطق اسلام دارای قیود و شرایطی از نظر جرمی که درباره آن شفاعت می شود از یک سو، شخص شفاعت شونده از سوی دیگر و شخص شفاعت کننده از سوی سوم است که چهره اصلی شفاعت و فلسفه آن را روشن می سازد. مثلا گناهانی مانند ظلم و ستم از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن می گوید ظالمان «شفيع مطاعی» ندارند.
از طرف دیگر، طبق آیه 28 سوره انبیاء تنها کسانی مشمول بخشودگی از طريق شفاعت می شوند که به مقام «ارتضاء» رسیده اند و طبق آیه 87 سورۂ مریم دارای «عهد الهی» هستند.
این دو عنوان، همان گونه که از مفهوم لغوی آنها و از روایاتی که در تفسیر این
ص: 59
آیات وارد شده استفاده می شود، به معنی ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش وكيفر، اعتراف به حسنات وسيئات (نیکی اعمال نیک و بدی اعمال بد و گواهی به درستی تمام مقرراتی است که از سوی خدا نازل شده، ایمانی که در فکر و سپس در زندگی آدمی انعکاس یابد و نشانه اش این است که خود را از صف ستمگران که هیچ اصل مقدسی را به رسمیت نمی شناسند، بیرون آورد و به تجدید نظر در برنامه های خود را دارد.
در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند إلا من شهد بالحق).
به این ترتیب، شفاعت شونده باید نوعی ارتباط و پیوند با شفاعت کننده بر قرار سازد، پیوندی از طریق توجه به حق و گواهی قولی و فعلی به آن، که این نیز عامل دیگری برای سازندگی و بسیج نیروها در مسیر حق است.
(آیه 49) نعمت آزادی - این آیه به یکی دیگر از نعمتهایی که خداوند به بنی اسرائیل ارزانی داشته اشاره می کند و آن نعمت آزادی از چنگال ستمکاران است. می فرماید: «و (نیز به یاد آورید) آن زمان که شما را از چنگال فرعونیان رهایی بخشیدیم» (وإذ نجيناكم من اللي فرعون).
که همواره شما را به بدترین صورت آزار می دادند» (شومو نگم شوء العذاب).
« پسران شما را سر می بردند، و زنان شما را (برای کنیزی) زنده نگه می داشتند» (ي ون أبناءكم و يشتيون نساء كم). |
و در اینها، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود» (و في ذلكم بلاء من ربكم عظيم).
لا يسومون» فعل مضارع از ماده «سوم» به معنی دنبال چیزی رفتن است و چون فعل مضارع معنای دوام و استمرار را می بخشد درمی یابیم که بنی اسرائیل به طور مداوم زیر شکنجه فرعونیان بوده اند.
1سوره زخرف آیه 86۔
ص: 60
قرآن این موضوع را یک آزمایش بزرگ، برای بنی اسرائیل می شمرد - یکی از معانی بلاء آزمایش است.
این احتمال نیز وجود دارد که بالاء در اینجا به معنی مجازات باشد زیرا بنی اسرائیل پیش از آن، قدرت و نعمت فراوان داشتند و کفران کردند و خدا آنها را مجازات کرد.
بردگی دختران در آن روز و امروز - قرآن زنده گذاردن دختران و سر بریدن پسران بنی اسرائیل را عذاب می خواند و آزادی از این شکنجه را نعمت می شمارد. گویا می خواهد هشدار دهد که انسانها باید سعی کنند آزادی صحیح خویش را به هر قیمت که هست به دست آورند و حفظ نمایند. علی (ع) در گفتار خود به این مطلب اشاره می فرماید: «زنده بودن و زیردست بودن برای شما مرگ است و مرگ برای شما در راه به دست آوردن آزادی زندگی است.)
دنیای امروز با گذشته این فرق را دارد که فرعون با استبداد مخصوص خود، پسران و مردان را از جمعیت مخالفش می گرفت و دختران آنها را آزاد می گذارد ولی در دنیای امروز زیر عناوین دیگری روح مردانگی در افراد کشته می شود و دختران به اسارت شهوات افراد آلوده در می آیند.
* (آيه 50)-نجات از چنگال فرعونیان - از آنجا که در آیه قبل به نجات بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان اشاره شد، این آیه توضیحی بر چگونگی این نجات است. می فرماید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که دریا را برای شما شکافتیم» (وَ إِذ فَرَقنَا بِکُمُ البَحرَ).
و شما را نجات دادیم؛ و فرعونیان را غرق ساختیم؛ در حالی که شما تماشا می کردید» (فَأَنجَينَاكُم وَ أَغرَقنَا ءَ الَ فِرعونَ وَ أَٔنتُم تَنظُرُونَ).
ماجرای غرق شدن فرعونیان در دریا و نجات بنی اسرائیل از چنگال آنها در سوره های متعددی از قرآن آمده است از جمله: سوره اعراف آیه 136، أنفال آیه 54، إسراء آیه 103، شعراء آیه 63 و 66، زخرف آیه 55 و دخان آیه 17 به بعد.
در این سوره ها جزییات این ماجرا شرح داده شده ولی در این آیه فقط
ص: 61
اشاره ای از نظر نعمت و لطف خداوند به بنی اسرائیل شده تا آنها را به پذیرش اسلام، آیین نجات بخش جدید، تشویق کند.
در ضمن این آیه درسی است برای انسانها که اگر در زندگی به خدا تكیه کنند، به آن نیروی بی زوال اعتماد داشته باشند و در مسیر صحیح از هیچ گونه کوشش و تلاش باز نایستند، در سخت ترین دقایق، خداوند یار و مددکار آنهاست.
* (آيه 51)-بزرگ ترین انحراف بنی اسرائیل - قرآن در این آیه و سه آیه بعد، از بزرگ ترین انحراف بنی اسرائیل در طول تاریخ زندگیشان سخن می گوید و آن انحراف از اصل توحید به شرک و گوساله پرستی است. می فرماید: «و (به یاد آورید) هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم» (وَ إِٔذ وَاعَدنَا مُوسَى أَربَعِينَ لَیلَةً).
و او،برای گرفتن فرمانهای الهی، به میعادگاه آمد و میعاد سی شبه به چهل شب تمدید شد. « سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نمودید؛ در حالی که ستمکار بودید» (ثُمَ اتَّخَذتُمُ العِجلَ مِن بَعدِهِ وَ أَنتُم ظَالِمُونَ).(1).
* (آيه 52)-خداوند می فرماید: «سپس شما را بعد از آن بخشیدیم؛ شاید شکر (این نعمت را به جا آورید» (ثُمَّ عَفَؤنَا عَنكُم مِن بَعدِ ذلِكَ لَعَلَّكُم تَشكُرُونَ).
* (آيه 53)-در ادامه آیه قبل می فرماید: «و (نیز به خاطر آورید) هنگامی را که به موسی، کتاب و وسیله تشخیص (حق از باطل) را دادیم، تا هدایت شويد» (وَ إِذ ءَاتَينَا مُوسَى الكِتَابَ وَالفُرٔقَانَ لَعَلَّكُم تَهتَدُونَ).
کتاب» اشاره به تورات و «فرقان» اشاره به معجزاتی است که خداوند در اختيار موسی گذارد زیرا فرقان به معنی چیزی است که حق را از باطل برای انسان مشخص می کند.
* (آيه 54)-سپس در زمینه تعلیم توبه از این گناه می گوید: «و زمانی را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! شما با انتخاب گوساله (برای پرستش) به خود ستم کردید» (وَإِذ قَالَ مُوسَى لِقَومِهِ یَا قَومِ إِٔنَّكُم ظَلَمتُم أَنفُسَكُم بِإِٔتِّخَاذِكُمُ العِجلَ).
ص: 62
و پس توبه کنید؛ و به سوی خالق خود بازگردید» (فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُم).
« بارئ» به معنی خالق است و در اصل به معنی جدا کردن چیزی از چیز دیگر می باشد زیرا آفریدگار، مخلوقات خود را از مواد اصلی و نیز از یکدیگر جدا می سازد. اشاره به اینکه دستور توبه شدید را همان کسی می دهد که آفریننده شماست. «و خود را به یکدیگر را به قتل برسانید» (فَاقتُلُوا أَنفُسَكُم). «این کار، برای شما در پیشگاه پروردگارتان بهتر است» (ذلِكُم خَيرُ لَكُم عِندَ بَارِئِکُم). «سپس خداوند توبه شما را پذیرفت؛ زیرا که او توبه پذیر و مهربان است» (فَتَابَ عَلَیكُم إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).
گناه عظیم و توبه بی سابقه - بی شک پرستش گوساله سامری عمل کوچکی نبود. ملتی که بعد از مشاهده آیات خدا و معجزات موسی (ع) همه را فراموش کنند و با یک غیبت کوتاه پیامبرشان اصل اساسی توحید و آیین خدا را زیر پا گذارده بت پرست شوند، اگر این موضوع برای همیشه از مغزشان ریشه کن نشود وضع خطرناکی به وجود خواهد آمد و بعد از هر فرصتی به خصوص پس از مرگ موسی ممکن است تمام آیات دعوت او از میان برود و سرنوشت آیین او به خطر افتد. از این رو ضمن دستور توبه و بازگشت به توحید، فرمان اعدام دسته جمعی گروه زیادی از گناهکاران، به دست خودشان، صادر شد.
این فرمان باید به شکل خاصی اجرا شود. یعنی خودشان شمشیر به دست گیرند و اقدام به قتل یکدیگر کنند که هم کشته شدنش عذاب است و هم کشتن دوستان و آشنایان.
طبق نقل بعضی از روایات، موسی دستور داد در یک شب تاریک، همه کسانی که گوساله پر ستی کرده بودند، غسل کنند و کفن بپوشند و صف کشیده شمشیر در میان یکدیگر نهند.
شاید تصور شود که این توبه چرا با خشونت انجام گیرد آیا ممکن نبود خداوند بدون خونریزی توبه آنها را قبول فرمايد؟
از سخنان بالا روشن می شود که مسأله انحراف از اصل توحید و گرایش به
ص: 63
بت پرستی مسأله ساده ای نبود. در حقیقت، اصول ادیان آسمانی را می توان در توحید و یگانه پرستی خلاصه کرد. تزلزل این اصل برابر است با از میان رفتن تمام مبانی دین. اگر مسأله گوساله پرستی ساده تلقی می شد شاید سنتی برای آیندگان می گشت. از این رو باید چنان گوشمالی به آنها داد که خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقی بماند و هرگز کسی بعد از آن به فکر بت پرستی نیفتد.
* (آيه 55)-تقاضای عجیب - این آیه نشان می دهد بنی اسرائیل چگونه مردمی لجوج و بهانه گیر بودند که مجازات سخت الهی دامانشان را گرفت. می فرماید: «و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که گفتید: ای موسی، ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود ببینیم!» (وَإِٔذ قُلتُم یَا مُوسَى لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهرَةً).
این درخواست ممکن است به خاطر جهل آنها بوده چرا که درک افراد نادان فراتر از محسوساتشان نیست، حتی می خواهند خدا را با چشم خود ببینند. و یا به خاطر لجاجت و بهانه جویی بوده است که یکی از ویژگیهای این قوم می باشد.
به هر حال، چاره ای جز این نبود که یکی از مخلوقات خدا، که آنها تاب مشاهده آن را ندارند، ببینند و بدانند چشم ظاهر ناتوان تر از این است که حتی بسیاری از مخلوقات خدا را ببیند تا چه رسد به ذات پاک پروردگار. صاعقه ای فرود آمد و بر کوه خورد، برق خیره کننده و صدای رعب انگیز و زلزله ای که همراه داشت، آنچنان همه را در وحشت فرو برد که بی جان به روی زمین افتادند. قرآن به دنبال جمله فوق می گوید: « پس صاعقه شما را گرفت؛ در حالی که تماشا می کردید (فَأَخَدَتكُم الصَّاعِقَهُ وَ أَٔنتُم تَنظُرُونَ).
* (آيه 56)-موسی از این ماجرا سخت ناراحت شد چرا که از بین رفتن هفتاد نفر از سران بنی اسرائیل در این ماجرا بهانه بسیار مهمی به دست ماجراجویان بنی اسرائیل می داد که زندگی را بر او تیره و تار کند. بدین رو از پروردگار تقاضای بازگشت آنها را به زندگی کرد و این تقاضای او پذیرفته شد. قرآن می فرماید: « سپس شما را پس از مرگتان حیات بخشیدیم؛ شاید شکر (نعمت او را به جا آورید» (ثُمَّ
ص: 64
بَعَثنَاکُم مِن بَعدِ مَؤتِكُم لَعَلَّكُم تَشكُرُونَ).
آنچه در دو آیه فوق آمده، به صورت مشروح در سوره اعراف آیه 155 و سوره نساء آیه 153 بیان شده است.
این آیه از آیاتی است که دلالت بر امکان «رجعت» و بازگشت به زندگی در این دنیا دارد چرا که وقوع آن در یک مورد، دلیل بر امکان آن در سایر موارد است.
* (آيه 57)-نعمتهای گوناگون - آنگونه که از آیات (21 تا 26) سوره مائده بر می آید، پس از آنکه بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان نجات یافتند، خداوند به آنها فرمان داد که به سوی سرزمین مقدس فلسطین حرکت کنند و در آن وارد شوند اما بنی اسرائیل زیر بار این فرمان نرفتند و گفتند: تا ستمکاران (قوم عمالقه) از آنجا بیرون نروند ما وارد این سرزمین نخواهیم شد. به این هم اکتفا نکردند، به موسی گفتند: «تو و خدایت به جنگ آنها بروید پس از آنکه پیروز شدید ما وارد خواهیم شد.
موسی از این سخن سخت ناراحت گشت و به پیشگاه خداوند شکایت کرد. سرانجام مقرر شد که بنی اسرائیل چهل سال در بیابان (صحرای سینا) سرگردان بمانند.
گروهی از کار خود پشیمان شدند و به درگاه خدا روی آوردند. خداوند بار دیگر بنی اسرائیل را مشمول نعمتهای خود قرار داد که به قسمتی از آن در این آیه اشاره می کند. می فرماید: «و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم، (وَ ظَلَّلنَا عَلَيكُمُ الغَمَامَ).
پیداست مسافری که از صبح تا غروب در بیابان در دل آفتاب راه پیمایی می کند، از سایه گوارا همچون سایه ابرکه نه فضا را بر انسان محدود می کند و نه مانع نور و وزش نسیم است، چه قدر لذت می برد.
از سوی دیگر، رهروان این بیابان سوزان، آن هم برای مدت طولانی چهل سال، نیاز به مواد غذایی کافی دارند. این مشکل را نیز خداوند برای آنها حل کرد چنانکه در دنباله همین آیه می فرماید: «و من [= شیر مخصوص و لذيذ درختان ]
ص: 65
و سلوی [= مرغان مخصوص شبیه کبوتر را بر شما فرستاد والسلوى). |
و گفتیم: «از نعمتهای پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم بخورید» و از فرمان خدا سرپیچی نکنید و شکر نعمتش را بگذارید (گلوا من طيبات ما رزقناكم). |
ولی شما کفران کردید. «آنها به ما ستم نکردند؛ بلکه به خود ستم می نمودند (وما ظلمونا و لكن كانوا أنفسهم يظلمون).
نکته ها:
1. من و شلون چیست - بعضی از مفسران احتمال داده اند که از من » یک نوع عسل طبیعی بوده که بنی اسرائیل در طول حرکت خود در آن بیابان به مخازنی از آن می رسیدند چرا که در حواشی بیابان تیه ، کوهستانها و سنگلاخهایی وجود داشته که نمونه های فراوانی از عسل طبیعی در آن به چشم می خورده است.
این تفسیر به وسیله تفسیری که بر عهدين (تورات و انجیل) نوشته شده تأیید می شود، آنجا که می خوانیم:
اراضی مقدسه به کثرت انواع گلها و شکوفه ها معروف است و بدین لحاظ است که جماعت زنبوران همواره در شکاف سنگها و شاخ درختان و خانه های مردم می نشینند، به طوری که فقیر ترین مردم عسل را می توانند خورد.»1
در مورد «سلوى» بعضی مفسران آن را یک نوع پرنده دانسته اند که از اطراف به طور فراوان در آن سرزمین می آمده.
در تفسیری که بعضی از مسیحیان به عهدین نوشته اند تأیید این نظریه را می بینیم آنجا که می گوید:
بدان که سلوی از آفریقا به طور زیاد حرکت کرده به شمال می روند که در جزیره کاپری شانزده هزار از آنها را در یک فصل صید نمودند... این مرغ از راه دریای قلزم آمده، خلیج عقبه و سوئز را قطع نموده، در شبه جزیره سینا داخل می شود و از
1. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، صفحه 612
ص: 66
کثرت تعب و زحمتی که در بین راه کشیده است به آسانی با دست گرفته می شود و چون پرواز نماید غالبا نزدیک زمین است.»(1).
از این نوشته نیز استفاده می شود که مقصود از «سلوى» پرنده مخصوص پرگوشتی است که شبیه و اندازه كبوتر است.
2. چرا تعبير به أنزلنا شده - باید توجه داشت که « أنزلناه همیشه به معنی فرو فرستادن از مکان بالا نیست، چنانکه در آیه 6 سوره زمر می خوانیم: «و برای شما هشت زوج از چهار پایان نازل کرد.»
روشن است که «أنعام» (چهارپایان از آسمان فرود نیامدند. بنابراين، أنزلنا در این گونه موارد یا به معنی نزول مقامی است یعنی نعمتی که از یک مقام برتر به مقام پایین تر داده می شود، یا از ماده إنزال به معنی مهمانی کردن است زیرا گاه إنزال و نزل به معنی پذیرایی کردن آمده، چنانکه در سوره واقعه آیه 93 درباره جمعی از دوزخیان می خوانیم: «قل من حميم» (با آب جوشان دوزخ از او پذیرایی می شود.) و در آیه 198 سورۂ آل عمران می خوانیم: «خالدين فيها ژ من عند الله » همیشه در آن (بهشت) خواهند بود. این پذیرایی است که از سوی خداوند به آنها
می رسد.)
و از آنجا که بنی اسرائیل در آن سرزمین میهمان خدا بودند، تعبیر به إنزال م و سلوی در مورد آنها شده است.
3. غمام چیست - بعضی غمام» و «سحاب » را به معنی ابر دانسته و تفاوتی میان آن دو قائل نیستند، اما بعضی معتقدند که «غمام» به خصوص ابرهای سفید رنگ گفته می شود و در توصیف آن می گویند: غمام ابری است که سردتر و نازک تر است در حالی که «سحاب» به گروه دیگری از ابرها گفته می شود که نقطه مقابل آن است. غمام از ماده غم، به معنی پوشیدن چیزی است. اینکه به ابر، غمام گفته شده به خاطر آن است که صفحه آسمان را می پوشاند. و اگر به اندوه، غم می گوییم از این جهت است که گویی قلب انسان را در پوشش خود قرار می دهد.
ص: 67
به هر حال، بنی اسرائیل از سایه ابرها استفاده می کردند و به خاطر سفیدی ابرها نور کافی به آنها می رسید.
* (آيه 58)-لجاجت شدید بنی اسرائیل - در اینجا به فراز دیگری از زندگی بنی اسرائیل برخورد می کنیم که مربوط به ورودشان در سرزمین مقدس است. نخست می گوید: «و (به خاطر بیاورید زمانی را که گفتیم: در این شهر [= بیت المقدس وارد شوید(وَ أِذ قُلنَا ادخُلُوا هَذِهِ القَریَةَ).
قريه» در زبان روزمره ما به معنی روستاست ولی در قرآن و لغت عرب به معنی هر محلی است که مردم در آن جمع می شوند، خواه شهرهای بزرگ باشد یا روستاها، و منظور در اینجا بیت المقدس واراضي قدس است.
سپس می افزاید: «و از نعمتهای فراوان آن، از هر جا می خواهید بخورید (فَکُلُوا مِنهَا حَيثُ شِئتُم رَ غَدًا).
واز در (معببر بیت المقدس) با خضوع و خشوع وارد گردید» (وَادخُلُو البَابَ سُجَّدًا). «و بگویید: خداوندا، گناهان ما را بریز» (وَ قُولُوا حِطَّةُ).
و تا خطاهای شما را ببخشیم؛ و به نیکوکاران (علاوه بر بخشش گناهان،) پاداش بیشتری خواهیم داد» (نَغفِر لَكُم خَطَا یَاکُم وَ سَنَزِيدُ المُحسِنِينَ).
چطه» در لغت به معنی ریزش و پایین آوردن است. یعنی خدایا، از تو تقاضای ریزش گناهان خود را داریم.
(آیه 59) ولی عده ای از آنها حتی از گفتن این جمله نیز امتناع کردند و به جای آن، جمله استهزا آمیزی گفتند. قرآن می گوید: «اما افراد ستمگر، این سخن را که به آنها گفته شده بود، تغییر دادند» (فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَموُا قَولًا غَيرَ الَّذِي قِيلَ لَهُم).
از این رو بر ستمگران، در برابر این نافرمانی، عذابی از آسمان فرستادیم»(فَأَٔنزَلنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفسُقُونَ).
واژه «رجز» به معنی اضطراب و انحراف و بی نظمی است و در لغت اهل حجاز به معنی عذاب است.
در بعضی از روایات، «رجز» در آیه مورد بحث به یک نوع طاعون تفسیر شده
ص: 68
که به سرعت در میان بنی اسرائیل شیوع یافت و عده ای را از بین برد.
* (آيه 60)- جوشیدن چشمه آب در بیابان - در این آیه، خداوند به یکی دیگر از نعمتهای مهمی که به بنی اسرائیل ارزانی داشت اشاره کرده می گوید: «و (به یاد آورید) زمانی را که موسی (در آن بیابان خشک و سوزان) برای قوم خویش آب طلبيد» (وَ إِذِاستَسقَى مُوسَى لِقُومِهِ).
و خدا این تقاضا را قبول فرمود. قرآن می گوید: « به او دستور دادیم: عصای خود را بر آن سنگ مخصوص بزن!» (فَقُلنَا اضرِب بِعَصَاكَ الحَجَرَ).
ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید» (فَانفَجَرَت مِنهُ اثنَتَا عَشرَةَ عَینًا).
هریک از این چشمه ها به سوی طایفهای سرازیر گردید «آنگونه که هر یک از طوایف دوازده گانه بنی اسرائیل)، چشمه مخصوص خود را می شناختند» (قَد عَلِمَ كُلُّ أَنّاسٍ مَشرَبَهُم).
در مورد چگونگی این سنگ بعضی از مفسران گفته اند صخره ای بوده است در یک قسمت کوهستانی مشرف بر آن بیابان. تعبیر به «اثبج
» که در آیه 160 سوره اعراف آمده، نشان می دهد که آب در آغاز به صورت کم از سنگ بیرون آمد سپس فزونی گرفت به حدی که هر یک از قبایل بنی اسرائیل و حیوانی که همراهشان بود از آن سیراب گشتند. جای تعجب نیست که از قطعه سنگی در کوهستان چنین آبی جاری شود ولی مسلما همه اینها با یک نحوه «اعجاز» آمیخته بود.
خداوند از یک سو بر آنها من و سلوی نازل کرد و از سوی دیگر آب به قدر کافی در اختیارشان گذاشت. فرمود: «از روزیهای الهی بخورید و بیاشامید؛ و در زمین فساد نکنید» (كُلُوا وَاشرَبُوا مَن رِزقِ اللَّه وَلَا تَعثَوا فِي الأَرضِ مُفسِدِینَ).
در حقیقت، به آنها گوشزد می کند که به عنوان سپاسگزاری در برابر این نعمتهای بزرگ، لجاجت و آزار پیامبران را کنار بگذارید.
ولا تعثوا» از ماده «علی» به معنی فساد شدید است. این واژه بیش تر در مفاسد اخلاقی و معنوی به کار می رود. بنابراین، جمله لاتعثوا معنی مفسدین را می رساند. مفسدین اشاره به آغاز برنامه های فسادانگیز و تعثوا اشاره به ادامه و گسترش آن
ص: 69
است.
* (آيه 61)-تمتای غذاهای رنگارنگ - به دنبال شرح مواهب فراوانی که خداوند به بنی اسرائیل ارزانی داشت، در این آیه چگونگی ناسپاسی آنها را در برابر نعمتهای خداوند منعکس می کند و نشان می دهد که چگونه مردم لجوجی بوده اند که شاید در تمام تاریخ دیده نشده است. نخست می گوید: «و (نیز به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتید: ای موسی، هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اكتفا کنیم» (وَ إِٔذ قُلتُم یَا مُوسَى لَن نَصبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِيرٍ).
بنابراین از خدای خود بخواه که از آنچه زمین می رویاند، از سبزیها و خیار و سیر و عدس و پیازش، برای ما فراهم سازد» (فَادعُ لَنَا رَبَّكَ يُخرِج لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَٔرضُ مِن بَقلِهَا وَ قِاثَّئِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَبَصَلهَا).
موسی گفت: آیا غذای پست تر را به جای غذای بهتر انتخاب می کنید؟!» (قَالَ أَتَستَبدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَٔدنَى بِالَّذِی هُوَ خَيرُ).
اکنون که چنین است، بکوشید از این بیابان «در شهری فرود آیید؛ زیرا هرچه خواستید، در آنجا برای شما هست» (إِهبِطُوا مِصرًا فَإِنَّ لَكُم مَا سَألَتُم).
سپس قرآن می افزاید: «و (مهر) ذلت و نیاز، بر پیشانی آنها زده شد» (وَ ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسكَنَةُ).
و باز گرفتار خشم خدایی شدند» (وَ بَاءُ و بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ).
چرا که آنان نسبت به آیات الهی، کفر می ورزیدند؛ و پیامبران را به ناحق می کشتند» (ذلِكَ بِأَٔنَّهُم كَانُوا يَكفُرُونَ بِئَٔايَاتِ اللَّهِ وَ يَقتُلُونَ النَّبِيِينَ بِغَيرِ الحَقِّ).
اینها به خاطر آن بود که گناهکار و متجاوز بودند» (ذلِكَ بِمَا عَصَوا وَ كَانُوا يَعتَدُونَ).
منظور از «مصر» در این آیه مفهوم کلی شهر است. یعنی شما اکنون در این بیابان در یک برنامه خودسازی و آزمایشی قرار دارید، اینجا جای غذاهای متنوع نیست، بروید به شهرها گام بگذارید که در آنجا همه اینها هست ولی این برنامه خودسازی در آنجا نیست.
ص: 70
آیا تنوع طلبی جزء طبیعت انسان نیست . بدون شک تنوع از لوازم زندگی و جزء خواسته های بشر است. طبیعی است که انسان پس از مدتی از غذای یکنواخت خسته شود، پس چگونه بنی اسرائیل با درخواست تنوع، مورد سرزنش قرار گرفتند؟
در پاسخ باید بگوییم: در زندگی بشر حقایقی وجود دارد که اساس زندگی او را تشکیل می دهد و نباید فدای خورد و خواب و لذایذ متنوع گردد. گاه توجه به این امور انسان را از هدف اصلی، از ایمان و پاکی و تقوا، از آزادگی و حریت باز می دارد، در اینجا است که باید به همه آنها پشت پا بزند.
تنوع طلبی دام بزرگی است از سوی استعمارگران دیروز و امروز که با استفاده از آن، افراد آزاده را چنان اسیر غذاها و لباسها و مركبها و مسکنها می کنند که خویشتن خویش را به دست فراموشی بسپارند و حلقه اسارت آنها را بر گردن نهند.
* (آيه 62)-قانون کی نجات - در تعقیب بحثهای مربوط به بنی اسرائیل، در اینجا قرآن به یک اصل کلی و عمومی اشاره کرده می گوید: آنچه ارزش دارد واقعیت و حقیقت است، نه تظاهر و ظاهر سازی در پیشگاه خداوند بزرگ، ایمان خالص و عمل صالح پذیرفته می شود. کسانی که به پیامبر اسلام) ایمان آورده اند، و کسانی که به آیین یهودگرویدند و نصاری و صابئان [= پیروان يحيي ] هرگاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است» (إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَئ وَ الصَّابِئِينَ مَن ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ اليَومِ الأَخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم).
و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنها نیست» هرکدام از پیروان ادیان الهی که در عصر و زمان خود، بر طبق وظایف و فرمان دين عمل کرده اند، مأجور و رستگارند (وَ لَا خَوفُ عَلَيهِم وَلَا هُم يَحزَنُونَ).
بعضی از بهانه جویان، آیه فوق را دستاویزی برای افکار نادرستی از قبیل صلح کلی و اینکه پیروان هر مذهبی باید به مذهب خود عمل کنند قرار داده می گویند مطابق این آیه، لازم نیست یهود و نصاری و پیروان ادیان دیگر، اسلام را
ص: 71
برگزیده تفسیر نمونه / ج اول
(73
پذیرا شوند. همین قدر که به خدا و آخرت ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند کافی است.
پاسخ: می دانیم که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می کنند. قرآن در آیه 85 سوره آل عمران می گوید: «ومن يبتغ غير الإسلام دينا فلن يقبل منه» (و هرکس جز اسلام
و تسلیم در برابر فرمان حق، آیینی برای خود انتخاب کنند، از او پذیرفته نخواهد شد.)
اضافه بر این، در آیات بسیاری از یهود و نصاری و پیروان سایر ادیان به آیین جدید دعوت شده است اگر تفسیر فوق صحیح باشد، با بخش عظیمی از آیات قرآن تضاد صریح دارد. بنابراین باید به دنبال معنی واقعی آیه رفت.
در اینجا دو تفسیر از همه مناسب تر به نظر می رسد:
1. اگر یهود و نصاری و مانند آنها به محتوای کتب خود عمل کنند، مسلما به پیامبر اسلام (ص) ایمان می آورند چرا که بشارت ظهور او با ذکر صفات و علایم مختلف در این کتب آسمانی آمده است.
2. این آیه ناظر به سؤالی است که برای بسیاری از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آنها در فکر بودند که اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تکلیف نیاکان و پدران ما چه می شود؟ آیا آنها به خاطر عدم درک زمان پیامبر اسلام و ایمان نیاوردن به او مجازات خواهند شد؟
در اینجا آیه فوق نازل گردید و اعلام داشت هر کس که در عصر خود، به پیامبر بر حق و کتاب آسمانی زمان خویش ایمان آورده و عمل صالح انجام داده، اهل نجات است و جای نگرانی نیست. بنابراین، یهودیان مؤمن قبل از ظهور مسیح، اهل نجاتند همانگونه مسیحیان مؤمن قبل از ظهور پیامبر اسلام
این معنی از شأن نزولی که برای آیه فوق ذکر شده نیز استفاده می شود. |
* (آيه 63)-آیات خدا را با قوت بگیرید . در این آیه به مسأله پیمان گرفتن از بنی اسرائیل، برای عمل به محتویات تورات، سپس تخلف آنها از این پیمان اشاره شده است. می فرماید: «و (به یاد آورید) زمانی را که از شما پیمان گرفتیم» (وَ إِذ
ص: 72
أَخَذنَا مِيثَاقَكُم).
این پیمان عبارت بود از توحید پروردگار، نیکی به پدر و مادر و بستگان و یتیمان و مستمندان، گفتار نیک، برپا داشتن نماز، ادای زکات، پرهیز از خونریزی، ایمان به پیامبران الهی و انفاق در راه خدا که در تورات بیان شده است.
و کوه طور را بالای سر شما قرار دادیم» (وَ رَ فَعنَا فَوقَكُم الطُّورَ).
و به شما گفتیم: «آنچه را (از آیات و دستورهای خداوند) به شما داده ایم، با قدرت بگیرید» (خُذُوا مَا ءَاتَينَاكُم بِقُوَّةٍ).
و آنچه را در آن است به یاد داشته باشید و به آن عمل کنید)؛ شاید پرهیزگار شوید» (وَاذكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُم تَتَّقُون).
(آیه 64) « سپس شما پس از این، رویگردان شدید و پیمان خود را فراموش کردید (ثُمَّ تَوَلَّيتُم مِن بَعدِ ذلِكَ).
و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، از زیانکاران بودید» (فَلَولَا فَضلُ اللَّهِ عَلَيكُم وَ رَحمَتُهُ لَكُنتُم مِنَ الخَاسِرِينَ). |
نکته ها:
.. چگونه کوه بالای سر بنی اسرائیل قرار گرفت . مفسر بزرگ اسلام مرحوم طبرسی از قول ابن زید نقل می کند: هنگامی که موسی (ع) از کوه طور بازگشت و تورات را با خود آورد، به قوم خویش اعلام کرد: کتاب آسمانی آورده ام که حاوی دستورهای دینی و حلال و حرام است. دستورهایی که خداوند برنامه کار شما قرار داده، آن را بگیرید و به احکام آن عمل کنید. |
یهود به بهانه اینکه تکالیف مشکلی برای آنان آورده، بنای نافرمانی گذاشتند، خدا هم فرشتگان را مأمور کرد تا قطعه عظیمی از کوه طور را بالای سرشان قرار دهند.
در این هنگام موسی (ع) اعلام کرد چنانچه پیمان ببندید و به دستورهای خدا عمل کنید و از سرکشی و تمرد توبه نمایید، این عذاب از شما برطرف خواهد شد
ص: 73
در غیر این صورت هلاک می شوید.
آنها تسلیم شدند و تورات را پذیرا گشتند و برای خدا سجده نمودند در حالی که هر لحظه انتظار سقوط کوه را بر سر خود می کشیدند، ولی به برکت تو به این عذاب الهی از آنها دفع شد. »
اما در چگونگی قرار گرفتن کوه بالای سر بنی اسرائیل، احتمال دارد که قطعه عظیمی از کوه به فرمان خدا بر اثر زلزله یا صاعقه شدید از جا کنده شد و از بالای سرشان گذشت به طوری که چند لحظه آن را بر فراز سر خود دیدند و تصور کردند که بر آنها فرو خواهد افتاد.
2. پیمان اجباری چه سودی دارد - مانعی ندارد که افراد متمرد و سرکش را با تهدید به مجازات در برابر حق تسلیم کنند. این تهدید و فشار که جنبه موقتی دارد، غرور آنها را در هم می شکند و به اندیشه و تفکر صحیح وادار می کند و در ادامه راه با اراده و اختیار به وظایف خویش عمل می کند.
به هر حال، این پیمان، بیشتر مربوط به جنبه های عملی آن بوده است زیرا اعتقاد را نمی توان با اکراه تغییر داد.
3. در تفسیر جمله «خذوا ما اتيناكم بقوة» از امام صادق (ع) سؤال شد: آیا منظور از گرفتن آیات الهی با قوت و قدرت، قوت جسمانی است یا معنوی و روحانی؟ امام فرمود: هم با قدرت جسمانی و هم روحانی هر دو.
این دستوری است برای پیروان ادیان آسمانی که برای حفظ این تعلیمات و اجرای آنها باید هم به نیروهای مادی مجهز باشند و هم قوای معنوی.
* (آيه 65)-عصیانگران روز شنبه به این آیه به روح عصیانگری حاکم بر یهود و علاقه شدید آنها به امور مادی اشاره می کند می گوید: « به طور قطع از حال کسانی از شما، که در روز شنبه نافرمانی و گناه کردند، آگاه شده اید» (وَ لَقَد عَلِمتُمُ الَّذِينَ اعتَدَوا مِنکُم فِی السَّبتِ).
ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینه هایی طرد شده در آیید!» (فَقُلنَا لَهُم كُونُوا
ص: 74
قِرَدَةً خَاسِئِینَ).
* (آيه 66)-«ما این کیفر را درس عبرتی برای مردم آن زمان و نسلهای بعد از آنان، و پند و اندرزی برای پرهیزگاران قرار دادیم» (فَجَعَلنَاهَا نَکَالًا لِمَا بَينَ يَدَيهَا وَ مَا خَلفَهَا وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقِینَ).
شرح این ماجرا ذیل آیات 163 - 166 سوره اعراف خواهد آمد و خلاصه آن چنین است: خداوند به یهود دستور داده بود روز شنبه را تعطیل کنند. گروهی از آنان که در کنار دریا می زیستند، به عنوان آزمایش، دستور یافتند از دریا در آن روز ماهی نگیرند ولی از قضا روزهای شنبه که میشد ماهیان فراوانی بر صفحه آب ظاهر می شدند. یهود به فکر حیله گری افتادند و با یک نوع کلاه شرعی، روز شنبه ماهی گرفتند. خداوند آنان را به جرم این نا فرمانی مجازات کرد و چهره شان را از صورت انسان به حیوان دگرگون ساخت.
* (آيه 67)-ماجرای گاو بنی اسرائیل از این آیه به بعد برخلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پیرامون بنی اسرائیل خوانده ایم که همه به طور فشرده بود، ماجرایی به صورت مشروح آمده است.
ماجرا آنگونه که از قرآن و تفاسیر برمی آید . چنین بود که یک نفر از بنی اسرائیل به طرز مرموزی کشته می شود و قاتل او شناخته نمی شود.
در میان قبایل و اسباط بنی اسرائیل نزاع درگیر می شود. داوری را برای فصل خصومت نزد موسی (ع) می برند و حل مشکل را از او خواستار می شوند. موسی (ع) با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزی به حل این مشکل چنانکه در تفسیر آیات می خوانید می پردازد.
قرآن می گوید: «و (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور می دهد ماده گاوی را ذبح کنید» و قطعه ای از بدن آن را به مقتولی که قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند و
1
خاسیه از ماده «خسأ نه به معنی طرد و ذلت است. این تعبیر به معنی راندن و طرد کردن سگ آمده سپس در معنی وسیع تری که راندن همراه با تحقیر باشد، در موارد دیگر به کار رفته است.
ص: 75
غوغا خاموش شود (وَ إِذ قَالَ مُوسَى لِقَومِهِ إِنَ اللَّهَ يَأمُرُكُم أَن تَذبَحُوا بَقَرةً).
گفتند: آیا ما را مسخره میکنی؟ (قَالُوا اَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا).
موسی گفت: به خدا پناه می برم از اینکه از جاهلان باشم! (قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَن أَكُونَ مِنَ الجَاهِلِينَ).
یعنی مسخره کردن کار افراد نادان است و پیامبر خدا هرگز چنین نیست.
* (آيه 68)-«گفتند: (پس) از خدای خود بخواه که برای ما روشن کند این (ماده گاو) چگونه (ماده گاوی) باشد؟» (قَالُوا ادعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنُ لَنَا مَا هِىَ).
موسی گفت: (خداوند) می فرماید: ماده گاوی است که نه پیر و از کار افتاده باشد، و نه بکر و جوان ؛ بلکه میان این دو باشد» (قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةُ لَا فَارِضُ وَ لَابِکرُ عَوَانُ بَينَ ذلِكَ).
و برای اینکه بیش از این مسأله را به درازا نکشند و با بهانه جویی فرمان خدا را به تأخیر نیندازند، در پایان افزود: «آنچه به شما دستور داده شده، ( هر چه زودتر) انجام دهید» (فَافعَلُوا مَا تُؤمَرُونَ).
* (آيه 69)-ولی آنها دست از لجاجت بر نداشتند. «گفتند: از پروردگار خود بخواه که برای ما روشن سازد رنگ آن چگونه باشد؟» (قَالُواادعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لّنّا مّا لَونُهَا).
موسی (ع) گفت: (خداوند) می گوید: گاوی باشد زرد یک دست، که بینندگان را شاد و مسرور سازد» (قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةُ صَفرَاءُ فَاقِعُ لَونُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ).
شگفت اینکه به این مقدار اکتفا نکردند و هر بار با بهانه جویی کار خود را مشکل تر ساخته و دایره وجود چنان گاوی را تنگ تر نمودند.
* (آيه 70)-«گفتند: از خدایت بخواه برای ما روشن کند که چگونه (گاوی) باید باشد؟» (قَالُوا ادعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنُ لَنَا مَا هِىَ).
زیرا این گاو برای ما مبهم شده» (إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَينَا). و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد» (وَ إِنَا إِن شَاءَ اللَّهُ لَمُهتَدُونَ).
* (آيه 71)-موسی گفت: (خداوند) می فرماید: گاوی باشد که نه برای
ص: 76
شخم زدن رام شده؛ و نه برای زراعت آبکشی کند» (قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةُ لَاذلولُ تُنِيُر الأَرضَ وَ لَا تَسقِى الحَرثَ).
از هر عیبی برکنار باشد، (مُسَلَّمَةُ). و حتی هیچ گونه رنگ دیگری در آن نباشد» (لَاشِيَةَ فِيهَا).
در اینجا که سؤال دیگری نداشتند و گفتند: الآن حق مطلب را آوردی (قَالُوا الئَنَ جِئتَ بِالحَقِ).
« سپس (چنان گاوی را پیدا کردند و آن را سر بریدند، ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند» (فَذَبَحُو هَا وَ مَا كَادوُا يَفعَلُونَ).
* (آيه 72)-قرآن بعد از ذکر جزییات ماجرا آن را به صورت خلاصه در این آیه و آیه بعد چنین مطرح می کند: «و (به یاد آورید) هنگامی را که فردی را به قتل رساندید؛ سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختید؛ و خداوند آنچه را مخفی می داشتید، آشکار می سازد، (وَ إذ قَتَلتُم نَفسًا فَادَّارَ ثُم فِيهَا وَاللَّهُ مُخرِجُ مَا کُنتُم تَكتُمُون).
* (آيه 73)-«سپس گفتیم: قسمتی از گاو را به مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل را معرفی کند (فَقُلنَا اضرِبُوهُ يِبَعضِهَا).
خداوند این گونه مردگان را زنده می کند» (كَذلِكَ يُحیِ اللَّهُ المَوتَى).
و آیات خود را به شما نشان می دهد؛ شاید اندیشه کنید!» (وَ یُرِیکُم ءَایَا تِهِ لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ).
* (آيه 74)-در این آیه به مسأله قساوت بنی اسرائیل پرداخته می گوید: « سپس دلهای شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سخت تر!» (ثُمَّ قَسَت قُلُوبُكُم مِن بَعدِ ذلِكَ فَهِىَ كَالحِجَارَةِ أَو أَشَدُّ قَسوَةً).
چرا که پاره ای از سنگها می شکافد، و از آن نهرها جاری می شود» (وَ إِنَ مِنَ الحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنهُ الأَنهَارُ).
و پاره ای از آنها شکاف بر می دارد و آب از آن تراوش می کنند» (وَ إِنَّ مِنهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَيَخرُجُ مِنهُ المَاءُ).
ص: 77
و پاره ای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می افتد» (وَ إِنَّ مِنهَا لَمَا يَهبِطُ مِن خَشيةِ اللَّهِ).
اما دلهای شما، نه از خوف خدا می تپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است.
و خداوند از اعمال شما غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعمَلُونَ).
و این تهدیدی است برای جمعیت بنی اسرائیل و همه کسانی که خط آنها را ادامه می دهند.
نکات آموزنده این داستان به این ماجرای عجیب، علاوه بر اینکه دلیل بر قدرت بی پایان پروردگار بر همه چیز است، دلیلی بر مسأله معاد نیز می باشد.
از این گذشته، این داستان به ما می آموزد که سختگیر نباشیم تا خدا بر ما سخت نگیرد. به علاوه، انتخاب گاو برای کشتن شاید برای این بوده که بقایای فکر گوساله پرستی و بت پرستی را از مغزشان بیرون براند.
* (آيه 75)-انتظار بیجا - در این آیه، قرآن ماجرای بنی اسرائیل را رها کرده روی سخن را به مسلمانان نموده و نتیجه گیری آموزنده ای می کند می گوید: «آیا انتظار دارید به (آيين) شما ایمان بیاورند، با اینکه عده ای از آنان، سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می کردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند؟! (أَفَتَطمَعُونَ أَن يُؤمِنُوا لَكُم وَ قَد كَانَ فَرِيقُ مِنهُم یَسمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعدِ مَا عَقَلُوهُ وَ هُم يَعلَمُونَ).
در اسباب النزول آمده است که گروهی از یهود هنگامی که از طور بازگشتند به مردم گفتند: ما شنیدیم که خداوند به موسی دستور داد فرمانهای مرا آنچه که می توانید انجام دهید و آنچه را نمی توانید ترک کنید. و این نخستین تحریف بود.
* (آيه 76)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و آیه بعد از امام باقر (ع) روایت شده است: «گروهی از یهود که با حق دشمنی نداشتند هنگامی که مسلمانان را ملاقات می کردند از آنچه در تورات درباره صفات پیامبر اسلام آمده بود به آنها خبر می دادند. بزرگان یهود از این امر آگاه شدند و آنها را از این کار نهی کردند و گفتند:
ص: 78
شما صفات محمد (ص) را که در تورات آمده برای آنها بازگو نکنید تا در پیشگاه خدا دلیلی بر ضد شما نداشته باشند. این دو آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.»
تفسیر: این آیه از روی حقیقت تلخ دیگری پیرامون قوم یهود پرده بر می دارد می گوید: «و هنگامی که مؤمنان را ملاقات کنند می گویند: ایمان آورده ایم» (وَ إِذَا لَقُوا الَّذينَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا).
ولی هنگامی که با یکدیگر خلوت می کنند، بعضی به بعضی دیگر اعتراض کرده، می گویند: چرا مطالبی را که خداوند (دربارۀ صفات پیامبر اسلام برای شما بیان کرد، به مسلمانان بازگو می کنید؟» (وَ إِذَا خَلَا بَعضُهُم إِلَى بَعضٍ اِلَی بَعضٍ قَالوُا أَتُحَدِّثُو نهم بما فتح الله عليم).
تا روز رستاخیز) در پیشگاه خدا، بر ضد شما به آن استدلال کنند؟! آیا نمی فهمید؟!» (لِيُحَاجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّكُم أَفَلَا تَعقِلُونَ).
از آیه فوق استفاده می شود که ایمان این گروه منافق درباره خدا به قدری ضعیف بود که او را همچون انسانهای عادی می پنداشتند و تصور می کردند اگر حقیقتی را از مسلمانان کتمان کنند از خدا نیز مکتوم خواهد ماند.
* (آيه 77)-این آیه با صراحت می گوید: «آیا اینها نمی دانند خداوند آنچه را پنهان می دارند یا آشکار می کنند می داند؟» (أَوَ لَا يَعلَمُونَ أَنَّ اللَّه يَعلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعلِنُونَ).
* (آيه 78)-شأن نزول: جمعی از دانشمندان یهود اوصافی را که برای پیامبر اسلام (ص) در تورات آمده بود تغییر دادند. این تغییر به خاطر حفظ موقعیت و منافعی بود که هر سال از ناحيه عوام به آنها می رسید.
هنگامی که پیامبر اسلام مبعوث شد و اوصاف او را با آنچه در تورات آمده بود مطابق دیدند، ترسیدند که در صورت روشن شدن این واقعیت منافعشان در خطر قرار گیرد. از این رو، به جای اوصاف واقعی مذکور در تورات، صفاتی بر ضد آن نوشتند.
عوام يهود که کم و بیش صفات واقعی او را شنیده بودند از علمای خود
ص: 79
می پرسیدند: آیا این همان پیامبر موعود نیست که بشارت ظهور او را می دادید؟
آنها آیات تحریف شده تورات را برایشان می خواندند تا به این وسیله قانع شوند. |
تفسير: نقشه های یهود برای استثمار عوام - در تعقیب آیات گذشته پیرامون خلافکاریهای یهود، در اینجا جمعیت آنها را به دو گروه عوام و دانشمندان تقسیم می کنند می فرماید: «و پاره ای از آنان عوامانی هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمی دانند؛ و تنها به پندارهایشان دل بسته اند» (وَ مِنهُم أُمِّيُّونَ لَا يَعلَمُون الكِتَابَ إِلَّا أَمَانِیَّ وَ إِن هُم إِلَّا يَظُوُّنَ).
«امیون» جمع «امی» در اینجا به معنی درس نخوانده است. یعنی به همان حالتی که از مادر متولد شده باقی مانده و مکتب و استاد ندیده است.
و امانی» جمع «أمنية» به معنی آرزو است و در اینجا ممکن است اشاره به پندارها و امتیازهای موهومی باشد که یهود برای خود قائل بودند از جمله «گفتند: ما، فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستیم.» (مائده /18).
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از امانی، آیات تحریف شده باشد که دانشمندان یهود در اختیار عوام می گذاشتند.
* (آيه 79)-دسته دیگر دانشمندانشان بودند که حقایق را به سود خود تحریف می کردند، چنانکه قرآن می گوید: « پس وای بر آنها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: این از طرف خداست» (فَوَيلّ لِلَّذِينَ يَكتُبُونَ الكِتَابَ بِأَيدِيهِم ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِن عِندِ اللَّهِ).
تا آن را به بهای کمی بفروشند» (لِيَشتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا). «پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند» (فَوَيلُ لَهُم مِمَّا كَتَبَت أَيدِيهِم). «و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می آورند!» (وَ وَيلُ لَهُم مِمَّا يَكسِبُونَ).
از جمله های اخیر آیه استفاده می شود که آنها هم وسیله نامقدسی داشتند و هم نتیجه نادرستی می گرفتند.
* (آيه 80)-بلند پروازی و ادعاهای توخالی - قرآن در اینجا به یکی از
ص: 80
گفته های بی اساس یهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمه قسمتی از انحرافات شده بود اشاره کرده و به آن پاسخ می گوید می فرماید: «و گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزی، به ما نخواهد رسید» (وَ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامَّا مَعدُودَةً).
بگو: آیا پیمانی از خدا گرفته اید؟ . و خداوند هرگز از پیمانش تخلف نمی ورزد - یا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟!» (قُل أَتَّخَذتُم عِندَ اللَّهِ عَهدًا فَلَن يُخلِفَ اللَّهُ عَهدَهُ أَم تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعلَمُونَ).
اعتقاد به برتری نژادی ملت یهود و این که آنها تافتهای جدا بافته اند و گناهکارانشان فقط چند روزی مجازات می بینند سپس بهشت الهی برای ابد در اختیار آنان است، یکی از دلایل روشن خودخواهی و خود پرستی این جمعیت است. این امتیازطلبی با هیچ منطقی سازگار نیست زیرا هیچ تفاوتی میان انسان ها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خدا وجود ندارد.
آیه فوق این پندار غلط را ابطال می کند و می گوید: این گفتار شما از دو حال خارج نیست: یا باید عهد و پیمان خاصی از خدا در این زمینه گرفته باشید که نگرفته اید - یا دروغ و تهمت به خدا می بندید.
* (آيه 81)-در این آیه یک قانون کلی را که از هر نظر منطقی است بیان می کند می گوید: «آری، کسانی که مرتکب گناه شوند و آثار گناه، سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند؛ و جاودانه در آن خواهند بود» (بَلَی مَن کَسَبَ سَيِئَةً وَ أَحَاطَت بِهِ خَطِيئِتُهُ فَأُولَئِكَ أَصحَابُ النَّارِ هُم فِيهَا خَالِدُونَ).
* (آيه 82)-و اما در مورد مؤمنان پرهیزگار نیز یک قانون کلی وجود دارد، چنانکه قرآن می گوید: «و آنها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، آنان اهل بهشتند؛ و همیشه در آن خواهند ماند» (وَالَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصحَابُ الجَنَّةِ هُم فِيهَا خَالِدُونَ).
نکته ها: 1. کسب سینه - کسب و اکتساب به معنی تحصیل کردن چیزی از روی اراده و
ص: 81
اختیار است. بنابراین جمله «بلی من کتب سيئة» اشاره به کسانی است که با علم و اختیار مرتکب گناهان می شوند.
تعبير «کسب» شاید از این نظر باشد که گناهکار در یک محاسبه کوته بینانه انجام گناه را به سود خویش و ترک آن را به زبان خود می پندارد.
2. احاطه خطيئه چیست - «خطیئه در بسیاری از موارد به معنی گناهانی است که از روی عمد تحقق نیافته، ولی در آیه مورد بحث به معنی گناه کبیره یا آثار گناه است که بر قلب و جان انسان می نشیند.
مفهوم احاطه گناه این است که انسان آن قدر در گناهان فرو رود که زندانی برای خود بسازد، زندانی که منافذ آن بسته باشد. .
3. نژادپرستی يهود - از این آیات استفاده می شود که روح تبعیض نژادی يهود که امروز نیز در دنیا سرچشمه بدبختی های فراوان شده، از آن زمان در یهود بوده است و امتیازهای موهومی برای نژاد بنی اسرائیل قائل بوده اند. متأسفانه بعد از گذشت هزاران سال هنوز آن روحیه بر آنها حاکم است و در واقع منشأ پیدایش رژیم غاصب اسرائیل نیز همین روح نژاد پرستی است.
* (آيه 83)-پیمان شکنان - در آیات گذشته نامی از پیمان بنی اسرائیل به میان آمد، در اینجا قرآن مجید یهود را در برابر نقض پیمان به رسوایی در این جهان و کیفر شدید در آن جهان تهدید می کند.
در پیمان بنی اسرائیل این مطالب آمده است:
.. توحید و پرستش خداوند یگانه، چنانکه نخستین جمله آیه می گوید: «و به یاد آورید زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید» (وَإِٔذ أخَذنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسرَائِيلَ لَا تَعبُدُونَ إِلَّا اللَّه).
2. «و به پدر و مادر نیکی کنید» (وَبِالوَالِدَينِ إِحسَانًا).
3. «و (نیز) به نزدیکان و یتیمان و بینوایان» به نیکی رفتار نمایید (وَ ذِي القُربَى وَاليَتامَى وَالمَسَاكِينِ). 4. «و به مردم نیک بگویید» (وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسنًا).
ص: 82
5 و نماز را بر پا داريد» (وَ أَقِيمُوا الصَّلَوةَ). 6. «و زکات بدهید» (وَ ءَاتُوا الزَّكَؤةَ).
سپس با اینکه پیمان بسته بودید همه شما به جز عده کمی - سرپیچی کردید؛ و از وفای به پیمان خود) رویگردان شدید» ( تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُغرِضُونَ ).
* (آيه 84)-7. «و (به یاد آريد) هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون هم را نریزید» ( وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تشفون دِمَاءَ كَمْ
).
8. «و یکدیگر را از سرزمین خود، بیرون نکنید» ( وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِیَارِكُم).
).
9. چنانچه کسی از شما اسير شد، همه برای آزادی او کمک کنید، فدیه دهید و او را آزاد سازید - این ماده از پیمان از جمله قومون ببعض الكتاب وتكون بعض که در آیه بعد خواهد آمد استفاده می شود.
« سپس شما اقرار کردید؛ و ( بر این پیمان) گواه بودید» (ث وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دیاركم).
* (آيه 85)-«اما این شما هستید که یکدیگر را می کشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون می کنید» ( أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ ).
و در این گناه و تجاوز، به یکدیگر کمک می نمایید» ( تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعَدْوَانِيِّ ).
و اینها همه نقض پیمانی است که با خدا بسته اید.
در حالی که اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند، فدیه می دهید و آنان را آزاد می سازید» ( وَ أَنَّ يَأْتُوكُمْ أشاری تاد وَ هُمْ ).
با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما حرام بود» ( وَ هُوَ مُحْتَرَمٍ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ ).
شگفت اینکه در دادن فدا و آزاد ساختن اسیران به حکم تورات و پیمان الهی استناد می کنید. «آیا به بعضی از دستورهای کتاب آسمانی ایمان می آورید و به
ص: 83
بعضی کا فر می شوید؟!» ( أفتون بُغْضِ الْكِتَابِ وَ تُكْفَوْنَ يُبْغِضُ).
برای کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود» (قما جَاءَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ منم إِلَّا خَزٍّ فِي الحيوة الدُّنْيَا ).
و روز رستاخیز به شدید ترین عذابها گرفتار می شوند» ( وَ يَوْمَ الْقِيمَةِ يُرَدُّونَ إِلى أُشِيرُ الْعَذَابِ).
و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست» ( وَ ماالله بغالي عَمَّا تَعْمَلُونَ ).
و همه آن را احصا کرده و بر طبق آن شما را در دادگاه عدل خود محاکمه
می کند.
* (آيه 86)-این آیه در حقیقت انگیزه اصلی این اعمال ضد و نقیض را بسيان کرده می گوید: «اینها همان کسانند که آخرت را به زندگی دنیا فروخته اند» ( أَ وَلِيِّكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الحيوة الدُّنْيَا بالأخرة ).
از این رو عذاب آنها تخفیف داده نمی شود؛ و کسی آنها را یاری نخواهد کرد» (فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ ).
نکته ها:
.. بیان تاریخی آیات - به طوری که مفسران نقل کرده اند، طایفه بنی قریظه و بنی نضیر که هر دو از طوایف یهود بودند، به خاطر منافع دنيا با یکدیگر به مخالفت برخاستند. بنی نضیر به طایفه خزرج که از مشترکان مدينه بود پیوستند و بنی قریظه به طايفه اوس. در جنگهایی که میان دو قبیله روی می داد هر یک طایفه هم پیمان خود را کمک می کرد و از طایفه دیگر می کشت، اما هنگامی که آتش جنگ فرو می نشست یهود جمع می شدند و دست به دست هم می دادند تا با پرداخت فديه ، اسیران خود را آزاد کنند و در این عمل به حکم قانون تورات استناد می کردند.
در حالی که اوس و خزرج هر دو مشرک بودند و کمک به آنها جایز نبود. و
ص: 84
همان قانونی که دستور فدا را داده بود دستور خودداری از قتل را نیز صادر کرده بود - و یهود از این اعمال ضد و نقیض فراوان داشتند. .
2. برنامه ای برای زنده ماندن ملتها - این آیات گرچه درباره بنی اسرائیل نازل شده ولی یک سلسله قوانین برای ملل دنیا در بردارد. عوامل زنده ماندن و سر فرازی ملتها و رمز شکست آنان را یادآور می شود.
از دیدگاه قرآن، برقراری و سربلندی ملتها در صورتی است که خود را به بزرگترین نیروها و قدرتها متکی سازند و در همه حال از او مدد بگیرند. این تکیه گاه خداوند است ( لا تَعْبُدُونَ الآ اللَّهُ ).
از سوی دیگر، برای بقای ملتها همبستگی خاصی بین افراد لازم است. این عمل در صورتی ممکن است که هر کس به پدر و مادر خود که شعاع بستگی آنها نسبت به وی نزدیک تر است، سپس خویشاوندان و بعد به تمام افراد اجتماع نیکی
کند (و بالوالدين إحسانا و ذی القربی... و قولوا للناس حسنا). تقویت بنیه مالی هر ملت و از بین بردن فاصله طبقاتی نیز در زنده نگاه داشتن روح آن ملت سهم فراوانی دارد که یک رکن آن پرداخت زکات است (و اتوا الزكؤة). |
از سوی دیگر، رمز شکست و فنای ملتها در به هم خوردن این همبستگی و پدید آمدن کشمکشها و جنگهای داخلی می داند. ملتی که در برابر هم صف آرایی کنند و در پی تصرف اموال و سرزمینهای هم برآیند و برای ریختن خون یکدیگر آستینها را بالا زنند، کشورشان ویران و خودشان بدبخت و بیچاره می شوند (لا تسفكون دمائكم ولا تخرجون أنفسكم من دياركم....)
سرانجام یکی دیگر از عوامل سقوط ملتها تبعیض در اجرای قوانین است که هر قانونی حافظ منافع شخصی شان باشد اجرا کنند و آنچه به سود جامعه است فراموش نمایند (أفتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض).
* (آيه 87)-دلهایی که در غلاف است . در این آیه و آیه بعد روی سخن به بنی اسرائیل است هر چند مفاهیم و معیارهای آن عمومیت دارد و همگان را در بر می گیرد. می گوید: «ما به موسی کتاب (تورات) دادیم» ( وَ لَقَدْ ءاتينا مُوسى
ص: 85
الكِتَابَ).
و بعد از او، پیامبرانی پشت سر هم فرستادیم»(وَ قَفَّینَا بَعدِهِ بِالرُّسُلِ).
یا پیامبرانی همچون داوود و سلیمان و یوشع و زکریا و یحیی و ....
و به عیسی بن مریم دلایل روشن دادیم؛ و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم» (وَ ءاتينا عیسی بْنِ تَمِيمٍ البياني وَ أَنَا بِرُوحِ الْقُدُسِ ).
آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبری چیزی بر خلاف هوای نفس در برابر او تکبر کردید و از ایمان آوردن به او خودداری نموديد(أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رول بِما لا تَهْوى أَ نَفْشِ اشتكبر ثُمَّ ).
حاکمیت هوی و هوس بر شما چنان شدید بود که: « پس عده ای را تکذیب کرده، و جمعی را به قتل رساندید؟!»(فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ ) .
اگر تکذیب شما مؤثر می افتاد و منظورتان عملی می شد شاید به همان اکتفا می کردید در غیر این صورت دست به خون پیامبران الهی آغشته می ساختید.
روح القدس چیست - مفسران درباره روح القدس تفسیرهای گوناگونی دارند.
برخی گفته اند: منظور «جبرئیل» است. بنابراین معنی آیه فوق چنین خواهد بود: خداوند عیسی را به وسیله جبرئیل کمک و تأیید کرد.
اما جبرئیل را روح القدس می گویند به خاطر اینکه جنبه روحانیت در فرشتگان مسأله روشنی است و اطلاق كلمة روح بر آنها کاملا صحیح است و اضافه کردن آن به القدس اشاره به پاکی و قداست این فرشته است.
بعضی دیگر معتقدند روح القدس همان نیروی غیبی است که عیسی (ع) را تأیید می کرد و با آن نیروی مرموز الهی، مردگان را به فرمان خدا زنده می نمود.
البته این نیروی غیبی به صورت ضعیف تر در همه مؤمنان با تفاوت درجات ایمان وجود دارد و همان امدادهای الهی است که انسان را در انجام طاعات و کارهای مشکل یاری می دهد و از گناهان باز می دارد. ان
* (آيه 88)-این آیه می گوید: «و ( آنها از روی استهزا) گفتند: دلهای ما در غلاف است و ما از این گفته تو چیزی نمی فهمیم(وَ قَالُوا قُلُوبُنَا غُلفُ).
ص: 86
آری چنین است، «خداوند آنها را به خاطر كفرشان، از رحمت خود دور ساخته، به همین دلیل، چیزی درک نمی کنند؛) و کم تر ایمان می آورند» ( بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً ما يَؤُمُّونَ ).
جمله فوق بیانگر این واقعیت است که انسان بر اثر پیروی از هوسهای سرکش آن چنان از درگاه خدا رانده می شود و بر قلب او پرده ها می افتد که حقیقت کمتر به آن راه می یابد.
دلهای بی خبر و مستور - یهود در مدينه در برابر تبلیغات رسول اکرم (ص) ایستادگی به خرج می دادند و از پذیرفتن دعوت او امتناع می ورزیدند. هر زمانی بهانه ای برای شانه خالی کردن از زیر بار دعوت پیامبر اسلام (ص) می تراشیدند که در آیه فوق به یکی از سخنان آنها اشاره شده است.
می گفتند دلهای ما در غلاف است و از گفته تو چیزی نمی فهمیم.
مسلما آنها این سخن را از روی استهزا می گفتند اما قرآن می فرماید: مطلب همان است که می گویند زیرا به واسطه کفر و نفاق، دلهای آنها در حجابهایی از ظلمت و گناه و کفر قرار گرفته و خداوند آنها را از رحمت خود دور داشته است، به همین دلیل بسیار کم ایمان می آورند. در آیه 155 سوره نساء همین مطلب یادآوری شده است.
* (آيه 89)-شأن نزول: درباره نزول این آیه و آیه بعد از امام صادق (ع) روایت شده است: یهود در کتابهای خود دیده بودند هجرتگاه پیامبر اسلام بین کوه عير و کوه أحد (دو کوه در دو طرف مدینه) خواهد بود. یهود از سرزمین خویش بیرون آمدند و در جست و جوی سرزمین مهاجرت رسول اکرم (ص) پرداختند، در این میان به کوهی به نام حداد رسیدند گفتند: حداد همان آڅد است. در همان جا متفرق شدند و هر گروهی در جایی مسکن گزیدند، بعضی در سرزمین تیما و بعضی دیگر در فدک و عده ای در خيبر.
آنان که در تیما بودند میل دیدار برادران خویش نمودند. در این اثنا عربی عبور می کرد، مرکبی را از او کرایه کردند. وی گفت: من شما را از میان کوه عير واځد
ص: 87
خواهم برد. گفتند: هنگامی که بین این دو کوه رسیدی ما را آگاه نما. و مرد عرب هنگامی که به سرزمین مدینه رسید اعلام کرد که اینجا همان سرزمین است که بین دو کوه عير و احد قرار گرفته است. سپس اشاره کرد و گفت این عیر است و آن هم احد. يهود از مرکب پیاده شدند و گفتند: ما به مقصود رسیدیم دیگر احتیاج به مرکب تو نیست و هر جا می خواهی برو.
آنها در سرزمین مدینه ماندند و اموال فراوانی کسب نمودند. این خبر به سلطانی به نام تبع رسید. با آنها جنگید. یهود در قلعه های خویش متحصن شدند. وی آنان را محاصره کرد و سپس امان داد. آنها به نزد سلطان آمدند. تبع گفت: من این سرزمین را پسندیده ام و در آن خواهم ماند. گفتند: این چنین نخواهد شد زیرا این سرزمین هجرتگاه پیامبری است که جز او کسی نمی تواند به عنوان ریاست در اینجا بماند.
تبع گفت: بنابراین من از خاندان خویش کسانی را در اینجا قرار خواهم داد تا زمانی که پیامبر موعود بیاید، وی را یاری نمایند. بدین جهت، او دو قبیله معروف اوس و خزرج را در آن مکان ساکن نمود.
این دو قبیله هنگامی که جمعیت فراوانی پیدا کردند به اموال يهود تجاوز نمودند. یهودیان به آنها می گفتند: هنگامی که «محمد» مبعوث گردد شما را از سرزمین ما بیرون خواهد کرد.
هنگامی که محمد مبعوث شد، اوس و خزرج که به نام انصار معروف شدند به او ایمان آوردند و یهود وی را انکار نمودند. این است معنی آیة و كانوا من قبل يستفتون على الذين قوا.
تفسیر: خود مبلغ بوده خود کافر شدند - یهود با عشق و علاقه مخصوصی برای ایمان به پیامبر اسلام در سرزمین مدینه سکنی گزیده بودند و با بی صبری در انتظار ظهورش بودند. آیه می فرماید: «و هنگامی که از طرف خداوند، کتابی (قرآن) برای آنها آمد که موافق نشانه هایی بود که با خود داشتند، و پیش از این، به خود نوید پیروزی بر کافران می دادند که با کمک آن، بر دشمنان پیروز گردند.) با
ص: 88
این همه، هنگامی که این کتاب و پیامبری را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند» ( وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابُ مِنْ عِنْدِ اللير مصيرق إِمَّا مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يشتفيځون عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما تَرَوْا كَفَرُوا بِهِ ).
لعنت خدا بر کافران باد!» ( فَلَعْنَةُ اللير عَلَى الْكافِرِينَ ).
آری، گاه انسان عاشقانه به دنبال حقیقتی می دود ولی هنگامی که به آن رسید و آن را مخالف منافع شخصی خود دید بر اثر هوی پر ستی به آن پشت پا می زند.
* (آيه 90)-در حقیقت، يهود معامله زيان آوری انجام داده اند، چنانکه قرآن می گوید: «ولی آنها در مقابل بهای بدی، خود را فروختند؟» (بِئسَمَا اشتَرَواما بِهِ اَنفُسَهُم).
که به ناروا، به آیاتی که خدا فرستاده بود، کافر شدند. و معترض بودند، چرا خداوند به فضل خویش، بر هر کس از بندگانش بخواهد، آیات خود را نازل می کند؟!» ( أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنِيرُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِي عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبَادِي ).
و در پایان آیه می گوید: «از این رو به خشمی بعد از خشمی (از سوی خدا) گرفتار شدند و برای کافران مجازاتی خوارکننده است» ( فَبَاءَ وَ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابُ مُهِينُ ).
و باغو» به معنی بازگشتند و منزل گرفتند می باشد و در اینجا کنایه از استحقاق یافتن است. یعنی آنها خشم پروردگار را همچون منزل و مکانی برای خود برگزیدند.
این گروه طغیانگر هم از قیام موسی و هم قبل از ظهور پیامبر اسلام از طرفداران چنین قیامی بودند اما پس از ظهور هر دو، از عقیده خود برگشتند و خشم و غضب خدا را یکی پس از دیگری به جان خریدند.
* (آيه 91)-تعصبهای نژادی يهود - در تفسیر آیات گذشته خواندیم که یهود به خاطر اینکه پیامبر اسلام از بنی اسرائیل نیست و منافع شخصی آنها را به خطر می اندازد، از اطاعت و ایمان به او سر باز زدند. در این آیه به جنبه تعصبات نژادی يهود که در تمام دنیا به آن معروفند اشاره کرده می گوید: «و هنگامی که به آنها گفته
ص: 89
شود: به آنچه خداوند نازل فرموده، ایمان بیاورید. می گویند: ما به چیزی ایمان می آوریم که بر خود ما نازل شده است و به غیر آن، کافر می شوند (و إذا قيل لهم اوا بما أنزل الله قالوا تؤ بما أنزل علينا و يكفرون بما وراءه).
آنها نه به انجيل ايمان آوردند و نه به قرآن، بلکه تنها جنبه های نژادی و منافع خویش را در نظر می گرفتند؛ در حالی که حق است؛ و آیاتی را که بر آنها نازل شده، تصدیق می کند» ( وَ هوالحق مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ ). سپس از روی دروغ آنان پرده برداشته و می گوید: اگر بهانه عدم ایمان شما این است که محمد (ص) از شما نیست چرا در گذشته به پیامبران ایمان نیاوردید؟ قرآن می فرماید: «بگو: (اگر راست می گویید، و به آیاتی که بر خودتان نازل شده) ایمان دارید، پس چرا پیامبران خدا را پیش از این، به قتل می رساندید؟!» ( قُلْ قَلَّمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللي مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ).
* (آيه 92)-قرآن برای روشن تر ساختن دروغ آنها سند دیگری را افشا می کند می گوید: «و (نیز) موسی آن همه معجزات را برای شما آورد، و شما پس از (غیبت) او، گوساله را انتخاب کردید؛ در حالی که ستمگر بودید» ( وَ لَقَدْ جاءَ گم مُوسى بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ أَخَذْتُمْ الْعِجْلَ مِنْ بغيرو أَنْتُمْ ظالِمُونَ ).
اگر راست می گویید و به پیامبر تان ایمان دارید، پس گوساله پرستی بعد از آن همه دلایل روشن توحیدی چه بود؟
* (آيه 93)-این آیه سند دیگری بر بطلان این ادعا به میان می کشد می گوید: «و به یاد آورید) زمانی را که از شما پیمان گرفتیم؛ و کوه طور را بالای سر شما برافراشتیم؛ (و گفتیم:) این دستورهایی را که به شما داده ایم محکم بگیرید، و درست بشنوید. آنها گفتند: شنیدیم؛ ولی مخالفت کردیم» ( وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ دوا مَا أَتَيْنَاكُمْ بِقُوَّتِي واشوا قَالُوا عَنَّا وَ عَصَيْنا ).
و دلهای آنها، بر اثر كفرشان، با محبت گوساله آمیخته شد!» ( وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ ). |
شگفتا! این چگونه ایمانی است که هم با کشتن پیامبران خدا می سازد هم
ص: 90
گوساله پرستی را اجازه می دهد و هم ميثاقهای الهی را به دست فراموشی می سپرد؟
بگو: ایمان شما، چه فرمان بدی به شما می دهد، اگر ایمان دارید!» (قُلْ بِ مَا يأمرگم بِهِ إِيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ).
* (آيه 94)-تفسیر: گروه از خود راضی - از تاریخ زندگی يهود، علاوه بر آیات قرآن مجید، چنین بر می آید که آنها خود را یک نژاد برتر می دانستند و معتقد بودند گل سرسبد جامعه انسانیتند، بهشت به خاطر آنها آفریده شده و آتش جهنم با آنها چندان کاری ندارد! آنها فرزندان خدا و دوستان خاص او هستند.
قرآن مجید در این آیه و دو آیه بعد به این پندارهای موهوم پاسخ می دهد می گوید: «بگو: اگر (آن چنان که مدعی هستید) سرای آخرت در نزد خدا، مخصوص شماست نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید!» ( قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللير الصه مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنتُم صَادِقِينَ ).
يهود با گفتن این سخنان که بهشت مخصوص ماست، می خواستند مسلمانان را نسبت به آیینشان دلسرد کنند ولی قرآن پرده از روی دروغ و تزویر آنان بر می دارد زیرا آنها به هیچ وجه حاضر به ترک زندگی دنیا نیستند و این دلیل بر دروغگویی آنهاست.
* (آيه 95)-قرآن می افزاید: «ولی آنها، به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستاده اند، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد، ( وَ لَنْ يتموه أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ).
و خداوند از ستمگران آگاه است» (وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِالظَّالِمِينَ ).
آنها از اعمال زشت و ننگین خود اطلاع داشتند، خدا نیز از اعمال این ستمگران آگاه است. بنابراین سرای آخرت برای آنها عذاب و رسوایی است. به همین دلیل خواهان آن نیستند.
* (آيه 96)-این آیه از حرص شديد آنها به مادیات چنین سخن می گوید: «و آنها را حریص ترین مردم حتی حریص تر از مشرکان - بر زندگی این دنیا و اندوختن ثروت خواهی یافت» ( وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حيوۃٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا ).
ص: 91
آن چنان علاقه به دنیا دارند که از هر یک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود» ( يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لؤ أَلْفَ سَنَةٍ ).
برای جمع ثروت بیشتر یا به خاطر ترس از مجازات.
در حالی که این عمر طولانی، او را از کیفر (الهی) باز نخواهد داشت» ( وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ ).
و اگر گمان کنند که خداوند از اعمالشان آگاه نیست، اشتباه می کنند و خداوند به اعمال آنها بیناست» (وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِما يَعْمَلُونَ ).
نکته ها:
1. مقصود از هزار سال، عدد هزار نیست بلکه کنایه از عمر طولانی است. بعضی از مفسران می گویند: عدد هزار بزرگ ترین عدد نزد عرب بوده و اعداد بزرگ تر از آن نام مخصوصی نداشته، از این رو رساترین تعبیر برای فزونی محسوب می شده است.
2. جمله «على حيوة»، به صورت نکره، برای تحقیر است. یعنی آن قدر به زندگی دنیا دل بسته اند که حتی پست ترین زندگی این جهان را که در نهایت بدبختی باشد، بر سرای آخرت ترجیح می دهند.
3. جنایات نژادپرستان - بی شک سرچشمه بسیاری از جنگها و خونریزی ها در طول تاریخ بشر، برتری جویی نژادی بوده است. اگر نژاد پرستان جهان را رده بندی کنیم، یهود در رده های بالا قرار خواهند گرفت. آنان حتی آیین موسی را در نژاد خود محصور ساخته اند. به همین دلیل، از آیین خود، در میان اقوام دیگر تبلیغ
نمی کنند.
نژاد پرستی شعبه ای از شرک است. به همین دلیل، اسلام به شدت با آن مبارزه کرده و همه انسانها را از یک پدر و مادر می داند که امتیاز شان تنها به تقوا و پرهیزگاری است.
4. ریشه های ترس از مرگ - بیش تر مردم از مرگ وحشت دارند. ریشه این
ص: 92
ترس یکی از دو چیز است: الف) بسیاری مرگ را به معنی فنا و نابودی تفسیر می کنند. بدیهی است که انسان از فنا و نیستی وحشت دارد. ب) افرادی که مرگ را مقدمه زندگی در سرای دیگر می بینند، به خاطر اعمال و خلافکاری های خود از مرگ وحشت دارند زیرا مرگ را رسیدن به نتایج شوم اعمال خود می دانند. بنابراین برای فرار از محاسبه الهی و کیفر اعمال، میل دارند هر چه بیشتر، مرگ را به عقب بیندازند - آیه بالا اشاره به دسته دوم می کند.
پیغمبران خدا از یک سو ایمان به زندگی پس از مرگ را در دلها زنده کردند و چهره واقعی مرگ را که دریچه ای به زندگی عالی تر است، به مردم نشان دادند. از سوی دیگر، دعوت به پاکی عمل کردند تا وحشت از مرگ به خاطر کیفر اعمال نیز زایل گردد. بنابراین مردم با ایمان هرگز از مرگ وحشت ندارند.
* (آيه 97)-شأن نزول: هنگامی که پیامبر (ص) به مدینه آمد، ابن صوریا ( یکی از علمای یهود) با جمعی از یهود فدک نزد پیامبر اسلام آمدند و سؤالهای مختلفی از حضرت پرسیدند و نشانه هایی را که گواه نبوت او بود جست و جو نمودند از جمله گفتند: ای محمد، خواب تو چگونه است زیرا به ما اطلاعاتی درباره خواب پیامبر موعود داده شده است.
فرمود: «تنام تمنای و قلبي يقظان» (چشم من به خواب می رود اما قلبم بیدار است.)
گفتند راست گفتی ای محمد! و پس از سؤالات دیگر، ابن صوریا گفت: یک سؤال باقی مانده که اگر آن را صحیح جواب دهی به تو ایمان می آوریم و از تو پیروی خواهیم کرد. نام فرشته ای که بر تو نازل می شود چیست؟
فرمود: «جبرئیل است.»
ابن صوریا گفت: او دشمن ماست، دستورهای مشکل درباره جهاد و جنگ می آورد اما میکائیل همیشه دستورهای ساده و راحت آورده، اگر فرشته وحی تو میکائیل بود به تو ایمان می آوردیم.
تفسير: ملت بهانه جو - بررسی شأن نزول این آیه انسان را بار دیگر به یاد
ص: 93
بهانه جویی های ملت یهود می اندازد که از زمان پیامبر بزرگوار، موسی (ع) تاکنون این برنامه را دنبال کرده اند. آنها می گویند: چون فرشته ای که وحی را بر تو نازل می کند جبرئیل است و ما با جبرئیل دشمن هستیم، به تو ایمان نمی آوریم.
از اینان باید پرسید مگر فرشتگان الهی از نظر انجام وظیفه با یکدیگر فرق دارند؟ مگر آنها طبق خواسته خودشان عمل می کنند یا از پیش خود چیزی
می گویند؟
قرآن در پاسخ این بهانه جویی ها می فرماید: «بگو: کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست چراکه او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است» ( قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ لَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ ).
در حالی که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می کند» و هماهنگ با نشانه های آنهاست ( مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ ).
و هدایت و بشارت است برای مؤمنان» ( وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِينَ ).
* (آيه 98)-این آیه موضوع فوق را با تأكید بیش تر همراه با تهدید بیان می کند می گوید: «کسی که دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد
کافر است؛ و) خداوند دشمن کافران است» ( مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ ملائکته وَ رُسُلِهِ وَ جبریل وَ میکال فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوُّ لِلْكافِرِينَ ).
یعنی اینها قابل تفکیک نیستند. الله، فرشتگان او، رسولان او، جبرئیل، میکائیل و هر فرشته دیگر، و دشمنی با یکی، دشمنی با بقیه است.
جبرئیل و میکال - نام «جبریل» دو بار در آیات مورد بحث و یک بار در آیه 4 سورۂ تحریم ذکر شده و نام «میکال» یک بار در قرآن مجید، در همین مورد آمده است. از این آیات استفاده می شود که هر دو از فرشتگان بزرگ و مقرب خدا هستند.
در تلفظ معمولی مسلمانان جبرئیل و میکائیل با همزه و یا تلفظ می شود ولی در متن قرآن به صورت جبریل و میکال آمده است.
احادیثی داریم که به موجب آنها جبرئیل به صورتهای گوناگونی بر پیامبر نازل می شد و در مدینه، اغلب به صورت دحیہ کلبی که مردی بسیار زیبا بود، بر آن
ص: 94
حضرت نمایان می گشت.
از سوره نجم استفاده می شود که پیامبر (ص) جبرئیل را دو بار به صورت اصلی اش مشاهده کرد.
* (آيه 99)-شأن نزول: ابن عباس مفسر معروف، نقل می کند: ابن صوریا دانشمند یهودی، از روی لجاج و عناد به پیامبر اسلام (ص) گفت: تو چیزی که برای ما مفهوم باشد نیاورده ای! و خداوند نشانه روشنی بر تو نازل نکرده تا ما از تو تبعیت کنیم. آیه
تفسیر: پیمان شکنان یهود - قرآن نخست به این حقیقت اشاره می کند که دلایل کافی و نشانه های روشن در اختیار پیامبر اسلام (ص) قرار دارد و آنها که انکار می کنند به حقانیت دعوت او پی برده و به خاطر اغراض خاصی به مخالفت برخاسته اند. می فرماید: «ما نشانه های روشنی برای تو فرستادیم؛ و جز فاسقان کسی به آنها کفر نمی ورزد» ( وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا الیک ءاياتٍ بیناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ ).
* (آيه 100)-سپس به یکی از اوصاف بسیار بد جمعی از یهود یعنی پیمان شکنی که گویا با تاریخ آنها همراه است اشاره کرده می گوید: «و آیا چنین نیست که هر بار آنها [= يهود] پیمانی (با خدا و پیامبر) بستند جمعی از ایشان آن را دور افکندند (و مخالفت کردند)؟!» ( أَوْ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقُ مِنْهُمْ ).
آری، بیش تر آنان ایمان نمی آورند» ( بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ ).
خداوند در کوه طور از آنها پیمان گرفت که به فرمانهای تورات عمل کنند ولی این پیمان را شکستند.
و نیز از آنها پیمان گرفته شد که به پیامبر موعود، پیامبر اسلام که بشارت آمدنش در تورات داده شده بود ایمان بیاورند، به این پیمان نیز عمل نکردند.
این شیوه دیرینه یهودیان است که به عهد خویش پای بند نیستند.
* (آيه 101)-در این آیه تأكید گویاتری روی همین موضوع دارد می گوید: «و هنگامی که فرستاده ای از سوی خدا به سراغشان آمد، و با نشانه هایی که نزد آنها
ص: 95
بود مطابقت داشت، جمعی از آنان که به آنها کتاب (آسمانی) داده شده بود، کتاب خدا را پشت سر افکندند؛ گویی هیچ از آن خبر ندارند» ( وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقُ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ).
نکته ها:
.. تعبیر «نزول» (فرود آمدن)، یا (انزال» (فرو فرستادن)، در مورد قرآن مجید به این معنی نیست که خداوند مکانی در آسمانها دارد بلکه این تعبیر اشاره به علو مقامی و معنوی پروردگار است.
2. واژه «فاسق» از ماده «فسق» به معنی خارج شدن هسته از درون رطب است سپس به کسانی که لباس طاعت پروردگار را از تن درآورده و از راه و رستم بندگی خارج شده اند، فاسق گفته می شود.
3. قرآن در بحثهای فوق، مانند دیگر بحثها، هرگز یک قوم را به خاطر گناه اکثریت مورد ملامت قرار نمی دهد بلکه با تعبير «فريق»، همچنین «أكثر»، سهم اقلیت با تقوا و مؤمن را محفوظ می دارد.
* (آيه 102)-سليمان وساحران بابل - از احادیث چنین بر می آید که در زمان سلیمان پیامبر، گروهی در کشور او به عمل سحر و جادوگری پرداختند. سليمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آوری کرده در محل مخصوصی نگه داری کنند.
پس از وفات سلیمان، گروهی آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند. بعضی از این موقعیت استفاده کرده و گفتند: سلیمان پیامبر نبود.
گروهی از بنی اسرائیل هم از آنان تبعیت کردند و سخت به جادوگری دل بستند تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند.
هنگامی که پیامبر اسلام (ص) ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سليمان از پیامبران خدا بوده است. بعضی از احبار و علمای یهود گفتند: از محمد تعجب
ص: 96
نمی کنید که می گوید سلیمان پیامبر است؟
این گفتار یهود، علاوه بر اینکه تهمت بزرگی نسبت به این پیامبر الهی محسوب می شد، لازمه اش تکفیر سلیمان (ع) بود.
به هر حال، این آیه فصل دیگری از زشتکاری های یهود را معرفی می کند که پیامبر بزرگ خدا سلیمان را به سحر و جادوگری متهم ساختند. می گوید: «و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می خواندند پیروی کردند» ( وَ اتَّبَعُوا ما تَلَوْا الشَّياطِينُ عَلى مُلْكِ سلیمن ).
سپس قرآن می افزاید: «سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد» ( وَ مَا كَفَرَ سليمن ).
او از جادوگری برای پیشبرد اهداف خود استفاده نکرد، «ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند» (وَ لکن الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ الاش السَّحَرِ ).
و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل هاروت و ماروت، نازل شد پیروی کردند» ( وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ ).
آن دو فرشته الهی، راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن، به مردم یاد می دادند و به هیچ کس چیزی یاد نمی دادند، مگر اینکه از پیش به او می گفتند: ما وسیله آزمایشیم، کافر نشو» (وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نخن فِتْنَةُ تَکفُر ).
ولی یهود همین را وسیله قرار دادند برای اشاعه هر چه بیشتر سحر و تا آنجا پیش رفتند که پیامبر بزرگ الهی، سلیمان را متهم ساختند که اگر عوامل طبیعی به فرمان اوست یا جن و انس از او فرمان می برند، همه مولود سحر است. آری، این است راه و رسم بدکاران که همیشه برای توجیه مکتب خود، بزرگان را متهم به پیروی از آن می کنند.
* «سحر» نوعی اعمال خارق العاده است که آثاری از خود در وجود انسانها به جا می گذارد و گاهی یک نوع چشم بندی و تردستی است و گاه فقط جنبه روانی و خیالی دارد.
ص: 97
ولی آنها از آن دو فرشته، مطالبی را می آموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند» ( فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يَفْتَرُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ ).
ولی قدرت خداوند مافوق این قدرتهاست. «آنها هیچگاه نمی توانند بدون اجازه خداوند به انسانی زیان برسانند» (وَ مَا هُم بِضَارِّنَ بِهِ مِن اَحَدٍ اِلَّا بِأِذنِ اللَّه).
آنها قسمتهایی را فرا می گرفتند که به آنان زیان می رسانید و نفعی نمی داد ( وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا یضرهم وَ لَا يَنْفَعُهُمْ ).
آنها این برنامه سازنده الهی را تحریف کردند و به جای اینکه از آن به عنوان وسیله اصلاح و مبارزه با سحر استفاده کنند، آن را وسيله فساد قرار دادند. او مسلما می دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره ای نخواهد داشت و لقد علموا لمن اشتريه ما له في الأخيرة من خلاق).*
و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر می دانستند!» ( وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ ).
* (آيه 103)-آنها آگاهانه به سعادت و خوشبختی خود پشت پا زدند و در گرداب کفر و گناه غوطه ور شدند. «و اگر ایمان می آوردند و پرهیزگاری پیشه می کردند، پاداشی که نزد خداست، برای آنان بهتر بود، اگر آگاهی داشتند » ( وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَمِنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةُ مِنْ عندالله خَيْرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ ).
هیچکس بدون اذن خدا قادر بر کاری نیست . در آیات فوق خواندیم که ساحران نمی توانستند بدون اذن پروردگار به کسی زیان برسانند، این به آن معنی نیست که اجباری در کار باشد بلکه اشاره به یکی از اصول اساسی توحید است که همه قدرتها در این جهان از قدرت پروردگار سرچشمه می گیرد. حتی سوزندگی آتش و برندگی شمشیر بی اذن و فرمان او نمی باشد. ساحر نمی تواند برخلاف آراد خدا در عالم آفرینش دخالت کند و او را در قلمرو حکومتش محدود نماید بلکه
و اخلاق در اصل به معنی خلق و خوی نیک است که انسان اكتساب می کند و گاه به معنی نصیب و بهره نیز
آمده است. در آیه فوق به همین معنی می باشد. پ
ص: 98
اینها خواص و آثاری است که خداوند در موجودات مختلف قرار داده، بعضی از آن حسن استفاده می کنند و بعضی سوء استفاده. این آزادی و اختیار که خدا به انسانها داده، وسیله ای برای آزمودن و تکامل آنهاست.
* (آيه 104)-شأن نزول: ابن عباس نقل می کند: مسلمانان صدر اسلام هنگامی که پیامبر اکرم (ص) مشغول سخن گفتن بود و آیات و احکام الهی را بیان می کرد. گاهی از او می خواستند با تأنی سخن بگوید تا بتوانند مطالب را خوب درک کنند و سؤالات و خواسته های خود را نیز مطرح نمایند. برای این درخواست، جمله «راعنا» که از مادة الرعی» به معنی مهلت دادن است، به کار می بردند. ولی یهود همین کلمه « راعنا» را از ماده «الرعونه» که به معنی کودنی و حماقت است، استعمال می کردند. در صورت اول مفهومش این است: به ما مهلت بده. ولی در صورت دوم این است که: ما را تحمیق کن.
در اینجا برای یهود دستاویزی پیدا شده بود که با استفاده از همان جمله ای که مسلمانان می گفتند، پیامبر یا مسلمانان را استهزا کنند. آیه نازل شد و برای جلوگیری از این سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جای « راعنا»، جمله «انظرنا» را به کار برند که همان مفهوم را می رساند و دستاویزی برای دشمن نیست. |
تفسیر: دستاویز به دشمن ندهید . با توجه به آنچه در شأن نزول گفته شد، آیه می گوید: «ای افراد با ایمان، (هنگامی که از پیامبر تقاضای مهلت برای درک آیات قرآن می کنید) نگویید: راعنا؛ بلکه بگویید: انظرنا» زیرا کلمه اول، هم به معنی ما را مهلت بده و هم به معنی ما را تحمیق کن می باشد؛ و دستاویزی برای دشمنان است ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا ).
و آنچه به شما دستور داده می شود) بشنوید. و برای کافران (و استهزا کنندگان) عذاب دردناکی است» (وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرِينَ عَذابُ أَلِيمُ ).
از این آیه استفاده می شود که مسلمانان باید در برنامه های خود مراقب باشند که هرگز بهانه به دست دشمن ندهند. حتی از یک جمله کوتاه که ممکن است سوژه ای برای سوء استفاده دشمنان گردد، احتراز جویند.
ص: 99
از اینجا تکلیف مسلمانان در مسائل بزرگ تر روشن می شود. هم اکنون گاهی اعمالی از ما سر می زند که از سوی دشمنان داخلی یا محافل بین المللی، سبب تفسیرهای سوء و بهره گیری بلندگوهای تبلیغاتی آنان می شود، وظیفه ما این است که از این کارها بپرهیزیم و بی جهت بهانه به دست این مفسدان داخلی و خارجی
ندهیم.
* (آيه 105)-این آیه به کینه توزی و عداوت کافران اهل کتاب و مشرکان نسبت به مؤمنان اشاره کرده می گوید: «کافران اهل کتاب، و (همچنین مشرکان، دوست ندارند که از سوی خداوند، خیر و برکتی بر شما نازل گردد» ( ما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَ لاَ الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُتَمِّمُ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ ).
در حالی که خداوند، رحمت خود را به هر کس بخواهد، اختصاص می دهد» (وَ اللَّهُ يخت بِرِّ محمي مَنْ يَشاءُ ).
و خداوند، صاحب فضل بزرگ است» ( وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).
دشمنان از شدت کینه توزی و حسادت حاضر نبودند این افتخار و موهبت را بر مسلمانان ببینند که پیامبری بزرگ، صاحب یک کتاب آسمانی باعظمت از سوی خداوند بر آنها مبعوث گردد ولی مگر می توان جلو فضل و رحمت خدا را گرفت؟
مفهوم یا ایها الذين آمنوا - بیش از هشتاد مورد از قرآن مجید، این خطاب افتخار آمیز دیده می شود. آیه فوق نخستین آیه ای است که با این خطاب برخورد می کنیم.
قابل توجه اینکه، تعبیر فوق فقط در آیاتی است که در مدینه نازل شده و در آیات مکی اثری از آن نیست. شاید به این دلیل که با هجرت پیامبر به مدينه، وضع مسلمانان تثبیت شد و به صورت یک جمعیت ثابت و صاحب نفوذ در آمدند.
این تعبیر در ضمن نکته دیگری در بردارد، که شما ایمان آورده اید و در برابر حق تسلیم شده اید و با خدای خود پیمان اطاعت بسته اید، باید به مقتضای این پیمان، به دستورهایی که پشت سر این جمله می آید عمل کنید.
ص: 100
* (آيه 106)-هدف از نسخه باز در این آیه سخن از تبلیغات سوء يهود بر ضد مسلمانان است. آنها گاه به مسلمانان می گفتند: دین، دین یهود است و قبله، قبله يهود، به همین خاطر، پیامبر شما به سوی قبله ما (بیت المقدس) نماز می خواند. اما هنگامی که حکم قبله تغییر یافت و بر طبق آیه 144 همین سوره به مسلمانان موظف شدند به سوی کعبه نماز بگذارند، این دستاویز از یهود گرفته شد. آنها نغمه تازه ای ساز کردند و گفتند: اگر قبله اولی صحیح بود پس دستور دوم چیست؟ و اگر دستور دوم صحیح است اعمال گذشته شما باطل است.
قرآن به این ایرادها پاسخ می گوید و قلوب مؤمنان را روشن می سازد. می فرماید: «هر حکمی را نسخ کنیم، و یا (نسخ) آن را به تأخیر اندازیم بهتر از آن، یا همانند آن را می آوریم» (ما نَنْسَخْ مِنْ ايتي أَوْ تنها تَأْتِي بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِهَا ).
جمله «نسخه اشاره به نسخ در کوتاه مدت است و جمله «نسها» نسخ در دراز مدت. و این برای خداوند آسان است. «آیا نمی دانستی که خداوند بر چیز تواناست» ( أَلَمَ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شئ قَدِيرُ ).
* (آيه 107)-«آیا نمی دانستی حکومت آسمانها و زمین ، از آن خداست (و حق دارد هرگونه تغییر و تبدیلی در احکام خود طبق مصالح بدهد)؟! ( أَلَمَ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ ). |
و جز خدا، ولی و یاوری برای شما نیست» و اوست که مصلحت شما را می داند و تعیین می کند ( وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا تَصِيرُ ).
* (آيه 108)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که وهب بن زید و رافع بن حرمله نزد رسول خدا(ص) آمدند و گفتند: از سوی خدا نامه ای به عنوان ما بیا ور تا آن را قرائت کنیم سپس ایمان بیاوریم! و یا نهرهایی برای ما جاری فرما تا از تو پیروی کنیم! آیه نازل شد.
تفسیر: بهانه های بی اساس - شاید پس از ماجرای تغییر قبله بود که جمعی از
نسخ» از نظر لغت به معنی از بین بردن و زایل نمودن است و در منطق شرع، تغيير دادن حکمی و جانشین ساختن حکم دیگر به جای آن است.
ص: 101
مسلمانان و مشرکان بر اثر وسوسه يهود، تقاضاهای بی مورد و نابجایی از پیامبر اسلام (ص) کردند.
خداوند آنها را از چنین پرسشهایی نهی کرده می فرماید: «آیا می خواهید از پیامبر خود، همان تقاضای نامعقولی) را بکنید که پیش از این، از موسی کردند؟!» و با این بهانه جوییها از ایمان آوردن سر باز زدند (أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تشكلوا وَ لَكُمْ كَمَا شیل مُوسى مِنْ قُبُلٍ ).
و از آنجا که این کار یک نوع مبادله ایمان با کفر است، در پایان آیه می افزاید: کسی که کفر را به جای ایمان بپذیرد، از راه مستقیم (عقل و فطرت) گمراه شده است» (وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ قَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ ).
در واقع، قرآن می خواهد به مردم هشدار دهد که اگر شما دنبال چنین تقاضاهای نامعقول بروید بر سرتان همان خواهد آمد که بر سر قوم موسى آمد.
اشتباه نشود، اسلام هرگز از پرسشهای علمی و سؤالهای منطقی و همچنین تقاضای معجزه برای پی بردن به حقانیت دعوت پیامبر (ص) منع نمی کند چراکه راه درک و فهم و ایمان همین است.
* (آيه 109)-حسودان لجوج - بسیاری از اهل کتاب، به خصوص یهود، تنها به این قناعت نمی کردند که خود آیین اسلام را نپذيرند بلکه اصرار داشتند که مؤمنان نیز از ایمان خود بازگردند. قرآن به انگیزه آنان در این امر اشاره کرده می گوید:
بسیاری از اهل کتاب، از روی حسد که در وجود آنها ریشه دوانده - آرزو می کردند شما را بعد از اسلام و ایمان، به حال کفر بازگردانند؛ با اینکه حق برای آنها کاملا روشن شده است» ( وَ د كَثِيرٍ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لؤ يَرَ وَ نگم مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ قَارّاً حَدّاً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ غَيْرِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ ).
قرآن به مسلمانان دستور می دهد که در برابر این تلاشهای انحرافی و ویرانگر، شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید؛ تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد؛ خداوند بر هر چیزی تواناست» ( فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يأتی اللَّهِ بأمرد إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شئ قَدِيرُ ). |
ص: 102
اصفحواه از ماده «صفحه به معنی دامنه کوه، پهنای شمشیر یا صفحه صورت است. این جمله، معمولا، به معنی روی گرداندن و صرف نظر کردن به کار می رود و با قرينه جمله « فاعفوا معلوم می شود که این روی برگرداندن به خاطر قهر و بی اعتنایی نیست بلکه به خاطر گذشت بزرگوارانه است.
جمله «إن الله على كل شيء قدير» ممکن است اشاره به این باشد که خداوند می تواند هم اکنون شما را از راه های غیر عادی بر آنها پیروز گرداند ولی طبع زندگی بشر و عالم آفرینش این است که هر کاری به تدریج و با فراهم شدن مقدمات انجام
گیرد.
ان
* (آيه 110)-این آیه در دستور سازنده به مؤمنان می دهد. یکی در مورد نماز که رابطه محکمی میان انسان و خدا ایجاد می کند و دیگر در مورد زکات که رمز همبستگی های اجتماعی است و این هر دو برای پیروزی بر دشمن لازم است. می فرماید: «و نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید و با این دو وسیله روح و جسم خود را نیرومند سازید ( وَ أَقِيمُوا الصلوة وَ ءاتوا الزكؤة ).
سپس می افزاید: تصور نکنید کارهای نیکی که انجام می دهید و اموالی را که در راه خدا انفاق می کنید از بین می رود. و هر کار خیری را برای خود از پیش می فرستید، آن را نزد خدا (در سرای دیگر) خواهید یافت» ( وَ مَا تقموا لأنفسکم مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ).
خداوند به اعمال شما بیناست» ( إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ ).
او به طور دقیق می داند کدام عمل را به خاطر او انجام داده اید و کدام یک را برای غیر او.
* (آيه 111)-انحصارطلبان بهشت - قرآن در این آیه به یکی دیگر از ادعاهای پوچ و نابجای گروهی از یهودیان و مسیحیان اشاره کرده می گوید: «آنها گفتند: هیچ کس، جز یهود یا نصاری، هرگز داخل بهشت نخواهد شد» (وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نصاری ).
در پاسخ، نخست می فرماید: «این آرزوی آنهاست» (تِلْكَ أَمَانِیُّهُم).
ص: 103
أمانيهم» جمع «امنیه » به معنی آرزویی است که انسان به آن نمی رسد. از آنجا که آرزوی انحصار بهشت سرچشمه آرزوهای دیگر است، به صورت جمع (امانی) ذکر شده است.
سپس روی سخن را به پیامبر (ص) کرده می گوید: «بگو: اگر راست می گویید، دلیل خود را بر این موضوع بیاورید!» ( قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ ).
* (آيه 112)-پس از اثبات این واقعیت که آنها دلیلی بر این مدعا ندارند، معیار ورود در بهشت را به صورت یک قانون کلی بیان کرده می گوید: «آری، کسی که روی خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است» ( بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وهومحسن فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ ).
جمله «و هو محسن» نشان می دهد که نیکوکاری وصف آنها شده و در عمق جانشان نفوذ کرده است.
نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند، بنابراین، بهشت در انحصار هیچ گروهی نیست ( وَ لا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ).
ولی مشرکان از همه چیز ترس دارند از گفته های این و آن، از فال بد زدن، از سنتهای خرافی و از بسیار چیزهای دیگر.
* (آيه 113)-شأن نزول: جمعی از مفسران از ابن عباس نقل کرده اند: هنگامی که گروهی از مسیحیان نجران خدمت پیامبر اسلام آمدند، عده ای از علمای یهود نیز در آنجا حضور یافتند. بین آنها و مسیحیان نزاع درگرفت. رافع بن حرمله (یکی از یهودیان) رو به مسیحیان کرد و گفت: آیین شما پایه و اساسی ندارد. به این ترتیب، نبوت عیسی و کتاب او انجیل را انکار کرد. مردی از مسیحیان نجران نیز مانند این جمله را در پاسخ آن یهودی تکرار نمود و گفت: آیین یهود پایه و اساسی ندارد. آیه نازل شد و هر دو دسته را به خاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.
تفسير: تضادهای ناشی از انحصارطلبی - در آیات گذشته گوشه ای از ادعاهای بی دلیل جمعی از یهود و نصاری را دیدیم، آیه مورد بحث نشان می دهد که وقتی پای ادعای بی دلیل به میان آید نتیجه اش انحصارطلبی و سپس تضاد
ص: 104
است. می فرماید: «یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند، و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند» و بر باطلند ( وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ الصارى عَلَى شئ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شي ).
در حالی که هر دو دسته، کتاب آسمانی را می خواننده و باید از این گونه تعصبها برکنار باشند ( وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ ).
سپس قرآن می افزاید: «افراد نادان (دیگر، همچون مشركان) نیز، سخنی همانند سخن آنها داشتند» ( كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ ).
در پایان آیه می گوید: «خداوند، روز قیامت، درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوری می کند» ( فَاللَّهَ یحکم بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ).
آنجاست که اسناد و مدارک هر چیز آشکار است، کسی نمی تواند حق را منکر شود. به این ترتیب، اختلافات برچیده خواهد شد. آری، یکی از ویژگیهای قیامت، پایان یافتن اختلافات است.
* (آيه 114)-شأن نزول: شأن نزولهایی برای این آیه نقل شده از جمله: در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم که این آیه در مورد قریش نازل گردید در آن هنگام که پیامبر (ص) را از ورود به شهر مکه و مسجد الحرام جلوگیری می کردند.
تفسیر: ستمکارترین مردم - بررسی شأن نزولهای آیه نشان می دهد که روی سخن در آیه با سه گروه یهود و نصاری و مشرکان است.
قرآن در برابر این سه گروه و همه کسانی که در راهی مشابه آنها گام بر می دارند می گوید: «کیست ستمکار تر از آن کس که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگیری کرد و سعی در ویرانی آنها نمود؟!» ( وَ مَنْ أَظْلَمُ مَنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعى فِي خَرابِها ).
سپس می گوید: «شایسته نیست آنان، جز با ترس و وحشت، وارد این (کانونهای عبادت) شوند» ( أَ وَلِيِّكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفِينَ ).
یعنی مسلمانان و مردان جهان باید چنان محکم بایستند که دست ستمگران از این اماکن مقدس کوتاه گردد.
ص: 105
و در پایان آیه مجازات این ستمکاران را بیان کرده می گوید: «بهره آنها در دنیا (فقط) رسوایی است و در آخرت، عذاب عظیم (الهی)!» ( لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيُ وَلِّهِمْ فِي الأخرة عَذابُ عَظِيمُ ).
در حقیقت، هر عملی که نتیجه آن تخریب مساجد و از رونق افتادن آن باشد مشمول همین حکم است.
* (آيه 115)-شأن نزول: ابن عباس می گوید: این آیه مربوط به تغییر قبله است. هنگامی که قبله مسلمانان از بیت المقدس به کعبه تغییر یافت، یهود به مسلمانان ایراد کردند که مگر می شود قبله را تغییر داد؟ آیه نازل شد.
تفسیر: به هر سو رو کنید خدا آنجاست - در آیه قبل سخن از ستمگرانی بود که مانع از مساجد الهی می شدند و در تخریب آن می کوشیدند، این آیه ادامه همین سخن است. می فرماید: «مشرق و مغرب، از آن خداست. و به هر سو روکنید، خدا آنجاست» ( وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فاينما وَا فَ وَجْهُ اللَّهِ ).
مشرق و مغرب در آیه فوق، کنایه از تمام جهات است.
چنین نیست که اگر شما را از رفتن به مساجد و پایگاههای توحید مانع شوند راه بندگی خدا بسته شود چرا که خدا مکان ندارد. از این رو در پایان آیه می فرماید: خداوند بی نیاز و داناست» (إِنَّ اللَّهَ واسِعُ عَلِيمُ ).
* (آيه 116)-خرافات یهود و نصاری و مشرکان - این عقیده خرافی که خداوند دارای فرزندی است، هم مورد قبول مسیحیان است هم گروهی از یهود و هم مشركان. آیه شریفه برای رد این خرافه می گوید: «و گفتند: خداوند، فرزندی برای خود انتخاب کرده است. به منزه است او از این نسبتهای ناروا ( وَ قالوااتخذ اللَّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ ).
بلکه آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست» ( بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ ).
و همه در برابر او خاضعند» (کُلُّ لَهُ قانِتُونَ ).
* (آيه 117)-او نه تنها مالک همه موجودات عالم هستی است بلکه
ص: 106
هستی بخش آسمانها و زمین است» (بَدِيعُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ ).
«بديع» از ماده « بدع»، به معنی به وجود آوردن چیزی بدون سابقه است. این می رساند که خداوند، آسمانها و زمین را بدون ماده و نمونه قبلی به وجود آورده است.
و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کنند، تنها می گوید: موجود باش! و آن، بی درنگ موجود می شود» (وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ).
این جمله از اراده تکوینی خداوند و حاکمیت او در امر خلقت سخن می گوید.
دلایل نفی فرزند - این سخن که خداوند فرزندی دارد، بی شک زاییده افکار ناتوان انسانهایی است که خدا را در همه چیز با وجود محدود خودشان مقایسه می کردند.
انسان به دلایل مختلفی نیاز به وجود فرزند دارد. از یک سو عمرش محدود است و برای ادامه نسل، تولد فرزند لازم است.
از سوی دیگر، قدرت او محدود است و، به خصوص هنگام پیری و ناتوانی نیاز به معاونی دارد که در کارهایش به او کمک کند.
از سوی سوم، جنبه های عاطفی و روحیه انس طلبی ایجاب می کند که انسان مونسی در محیط زندگی خود داشته باشد که آن هم به وسیله فرزندان تأمین
می گردد.
بدیهی است هیچ یک از این امور در مورد خداوندی که آفریننده عالم هستی و قادر بر همه چیز و ازلی و ابدی است، مفهوم ندارد. |
به علاوه، داشتن فرزند لازمه اش جسم» بودن است که خداوند از آن نیز منه می باشد.
* (آيه 118)-بهانه دیگر: چرا خدا با ما سخن نمی گوید؟ به تناسب بهانه جویی های یهود، در این آیه سخن از گروه دیگری از بهانه جویان است که ظاهرا همان مشركان عرب بودند. می گوید: «افراد ناآگاه گفتند: چرا خدا با ما سخن
ص: 107
نمی گوید و یا چرا آیه و نشانه ای برای خود ما نمی آید؟!» ( وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لؤ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينا ءاية ).
قرآن در پاسخ این ادعاهای لجوجانه و خودخواهانه می گوید: « پیشینیان آنها نیز، همین گونه سخن می گفتند؛ دلها و افکارشان مشابه یکدیگر است؛ ولی ما (به اندازه کافی آیات و نشانه ها را برای اهل یقین (و حقیقت جویان) روشن ساخته ایم»
( كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قدبينا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ
).
اگر به راستی منظور آنها درک حقیقت و واقعیت است، همین آیات را که بر پیامبر اسلام (ص) نازل کردیم نشانه روشنی بر صدق گفتار اوست. ان
* (آيه 119)-در این آیه روی سخن را به پیامبر کرده و وظیفه او را در برابر درخواست معجزات اقتراحی و بهانه جویی های دیگر مشخص می کند می گوید: «ما تو را به حق، برای بشارت و بیم دادن (مردم جهان) فرستادیم» (إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً ).
تو وظیفه داری دستورهای ما را برای مردم بیان کنی، معجزات را به آنها نشان دهی و حقایق را با منطق تبیین نمایی. این دعوت باید همراه با تشویق نیکوکاران و بیم دادن بدکاران باشد.
و مسؤول (گمراهی) دوزخیان (پس از ابلاغ رسالت) نیستی»(وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ ).
* (آيه 120)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که یهود مدينه و نصارای نجران انتظار داشتند که پیامبر اسلام (ص) همواره در قبله با آنان موافقت کند. هنگامی که خداوند قبله مسلمانان را از بیت المقدس به سوی کعبه گردانید، آنها از پیامبر (ص) مأیوس شدند (و شاید در این میان، بعضی از طوایف مسلمانان ایراد می کردند که نباید کاری کرد که باعث رنجش یهود و نصاری گردد).
آیه نازل شد و به پیامبر اعلام کرد که این گروه از یهود و نصاری نه با هماهنگی در قبله و نه با چیز دیگر از تو راضی نخواهند شد، جز اینکه آیین آنها را بپذیری.
ص: 108
تفسير: جلب رضایت این گروه ممکن نیست . از آنجا که آیه قبل سلب مسؤولیت از پیامبر (ص) در برابر گمراهان لجوج نمود، قرآن در ادامه همین بحث به پیامبر اسلام (ص) می گوید: « هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، تا به طور کامل، تسلیم خواسته های آنها شوی، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروی کنی » (وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ الانصاری حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ).
بگو: هدایت الهی، تنها هدایت است» ( قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى ). هدایتی که با خرافات و افکار منحط افراد نادان آمیخته نشده است.
سپس می افزاید: «و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بغد الَّذِي جاءک مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ ).
* (آيه 121)-شأن نزول: بعضی از مفسران معتقدند که این آیه درباره افرادی که با جعفر بن أبي طالب از حبشه آمدند و از کسانی بودند که در آنجا به او پیوستند نازل شد. آنها چهل نفر بودند، سی و دو نفر اهل حبشه و هشت نفر از راهبان شام که بحيرا، راهب معروف نیز جزء آنان بود.
بعضی دیگر معتقدند، آیه درباره افرادی از یهود همانند عبد الله بن سلام و سعید بن عمرو و تمام بن يهودا و امثال آنها نازل شده که اسلام را پذیرفتند.
تفسير: از آنجا که حق طلبان یهود و نصاری دعوت پیامبر اسلام (ص) را لبیک گفتند و این آیین را پذیرا شدند، قرآن پس از مذمت گروه سابق از اینها به نیکی یاد می کند می گوید: «کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده ایم - یهود و نصاری آن را چنانکه شایسته آن است می خوانند؛ آنها به پیامبر اسلام ایمان می آورند» ( الَّذِينَ ءاتيناهم الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أَ وَلِيِّكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ
).
و کسانی که به او کافر شوند، زیانکارند» ( وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ ).
نکته ها:
ص: 109
1. جلب رضایت دشمن حسابی دارد . درست است که انسان باید با نیروی جاذبه اخلاق، دشمنان را به سوی حق دعوت کند ولی این در مقابل افراد انعطاف پذیر است اما کسانی که هرگز تسليم حرف حق نیستند نباید در فكر جلب رضایت آنها بود.
2. حق تلاوت چیست - امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرمود: « منظور این است که آیات آن را با دقت بخوانند و حقايق آن را درک کنند و به احکام آن عمل نمایند، به وعده های آن امید وار و از وعیدهای آن ترسان باشند، از داستانهای آن عبرت گیرند، به اوامرش گردن نهند و نواهی آن را بپذیرند. به خدا سوگند، منظور
حفظ کردن آیات و خواندن حروف و تلاوت سوره ها و یا دگرفتن اعشار و اخماس آن نیست. آنها حروف قرآن را حفظ کردند اما حدود آن را ضایع ساختند. منظور این است که در آیات قرآن بیندیشند و به احکامش عمل کنند، چنانکه خداوند می فرماید: این کتابی است پر برکت که ما بر تو نازل کردیم تا در آیاتش اندیشه کنند.»
* (آيه 122)-بار دیگر خداوند روی سخن را به بنی اسرائیل کرده می فرماید: ای بنی اسرائیل، نعمت مرا، که به شما ارزانی داشتم، به یاد آورید؛ و (نیز به خاطر آورید که من شما را بر جهانیان (بر تمام مردمی که در آن زمان زندگی می کردند) برتری بخشیدم» (یا بني إسرائيل اذكروا نعمتي التي أنعمت عليكم و أني فضلتكم على العالمين). |
* (آيه 123)-و از آنجا که هیچ نعمتی بدون مسؤولیت نخواهد بود، بلکه خداوند در برابر بخشیدن هر موهبتی تکلیف و تعهدی بر دوش انسان می گذارد، در این آیه هشدار می دهد و می گوید: «از روزی بترسید که هیچکس از دیگری دفاع نمی کند» (واتقوا يوما لا تجزي نفس عن نفس شيئا).
و هیچ گونه عوضی از او قبول نمی شود» (ولا يقبل ممنها عدل). و شفاعت، او را سود نمی هد (و !
1. منظور از اعشار» و «اخماس» تقسیماتی است که در قرآن می شود مانند: تقسيم به سی جزء یا هر جزء به چهار حزب و امثال آن
ص: 110
و اگر فکر می کنید کسی در آنجا به جز خدا می تواند انسان را کمک کند اشتباه است. «و از هیچ سویی) یاری نمی شوند» ( وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ ).
* (آيه 124)-امامت، اوج افتخار ابراهیم (ع) از این آیات به بعد سخن از ابراهیم قهرمان توحید و بنای خانه کعبه و اهمیت این کانون توحید و عبادت است که ضمن هیجده آیه این مسائل را برشمرده است.
هدف از این آیات سه چیز است: نخست اینکه مقدمه ای برای مسأله تغییر قبله است، دیگر اینکه یهود و نصاری ادعا می کردند ما وارثان ابراهیم و آیین او هستیم و این آیات مشخص می سازد که آنها تا چه حد از آيين ابراهیم بیگانه اند.
سوم اینکه مشرکان عرب نیز پیوند ناگسستنی میان خود و ابراهیم قائل بودند، باید به آنها فهماند که برنامه شما هیچ ارتباطی با برنامه این پیامبر بزرگ ندارد.
قابل توجه اینکه نام ابراهیم در 69 مورد از قرآن مجید ذکر شده و در 25 سوره از او سخن به میان آمده است. در این آیه به مهم ترین فرازهای زندگی ابراهیم (ع) اشاره کرده می گوید: به خاطر آورید «هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد» ( وَ إِذِ ابْتَلى إبرهيم رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ).
خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم» ( قَالَ إنی جاعِلُكَ لَا إِمَاماً ).
ابراهیم عرض کرد: از دودمان من» نیز امامانی قرار بده تا این رشته نبوت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد ( قَالَ وَ مِنْ ذریتی ).
خداوند فرمود: پیمان من، (یعنی مقام امامت) به ستمکاران نمی رسد » ( قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ).
و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند.
از آیه فوق استفاده می شود مقام امامتی که به ابراهیم بعد از پیروزی در این آزمونها بخشیده شد، فوق مقام نبوت و رسالت بود. این حقیقت در حدیثی از امام
ص: 111
صادق (ع) نقل شده، آنجا که می فرماید: «خداوند تبارک و تعالی ابراهیم (ع) را پیش از آنکه به پیامبری برگزیند، به بندگی (خود) گرفت و پیش از آنکه به رسولی برگزیندش به پیامبری برگزید و پیش از آنکه خلیلش گرداند او را به رسولی برگزید و پیش از آنکه امامش قرار دهد او را به خلیلی گرفت و چون همه این مقامات را برایش فراهم آورد، فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم. این مقام به قدری در نظر ابراهیم بزرگ جلوه نمود که عرض کرد: خداوندا! از دودمان من نیز امامانی انتخاب كن. فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد.... یعنی هرگز شخص سفیه امام افراد با تقوا نخواهد شد.
نکته ها
1. منظور از کلمات چیست؟ از بررسی آیات قرآن استفاده می شود که مقصود از «كلمات» (جمله هایی که خداوند ابراهیم را به آن آزمود)، یک سلسله وظایف سنگین و مشکل بوده که خدا بر دوش ابراهیم گذارده بود.
این دستورها عبارتند از: بردن فرزند به قربانگاه و آمادگی جدی برای قربانی او به فرمان خدا؛
بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمین بی آب و گیاه مگه؟
قیام در برابر بت پرستان بابل و شکستن بتها و دفاع بسیار شجاعانه در آن محاکمه تاریخی و قرارگرفتن در دل آتش؛
مهاجرت از سرزمین بت پرستان و پشت پا زدن به زندگی خود و مانند اینها که هر یک آزمایشی بسیار سنگین بود. او با قدرت و نیروی ایمان از عهده آنها برآمد واثبات کرد شایستگی مقام امامت» را دارد.
2. فرق نبوت و امامت و رسالت - به طوری که از آیات و احادیث بر می آید کسانی که از طرف خدا مأموریت داشتند، دارای مقامات مختلفی بودند:
مقام نبوت؛ یعنی دریافت وحی از خداوند. بنابراین «نبی» کسی است که وحی بر او نازل می شود.
مقام رسالت؛ یعنی مقام ابلاغ وحی و تبلیغ و نشر احکام خداوند و تربیت
ص: 112
نفوس از طریق تعلیم و آگاهی بخشیدن. بنابراین، «رسول» کسی است که موظف است در حوزه مأموریت خود به تلاش و کوشش برخیزد، و برای یک انقلاب فرهنگی و فکری و عقیدتی تلاش نماید.
مقام امامت؛ یعنی رهبری و پیشوایی خلق. در واقع «امام» کسی است که با تشکیل حکومت الهی سعی می کند احکام خدا را اجرا نماید. به عبارت دیگر، وظیفه امام اجرای فرامین الهی است در حالی که وظیفه رسول ابلاغ این دستورها می باشد.
3. امامت یا آخرین سیر تکاملی ابراهیم - مقام امامت، مقامی است بالاتر و حتی برتر از نبوت و رسالت. این مقام نیازمند شایستگی فراوان در همه جهات است که ابراهیم پس از امتحان شایستگی، از طرف خداوند دریافت داشت و این آخرین حلقه سیر تکاملی ابراهیم بود.
4. ظالم کیست؟ منظور از «ظلم» در جمله «لا ينال عهدي الظالمين»، تنها ستم کردن به دیگران نیست بلکه ظلم در اینجا به معنی وسیع کلمه به کار رفته و نقطه مقابل عدالت است. بنابراین، ظلم آن است که شخص یا کار یا چیزی را در موقعیتی که شایسته آن نیست قرار دهند.
از آنجا که مقام امامت و رهبری ظاهری و باطنی خلق، مقام با عظمتی است، یک لحظه گناه و نافرمانی سبب می شود که لیاقت این مقام سلب گردد.
5. امام از سوی خدا تعیین می شود . از آیه مورد بحث استفاده می شود که امام باید از طرف خدا تعیین گردد زیرا امامت یک نوع عهد و پیمان الهی است و چنین کسی را باید خداوند تعیین کند که او طرف پیمان است.
دوم اینکه افرادی که رنگ ستم به خود گرفته اند و در زندگی آنها نقطه تاریکی از ظلم - اعم از ظلم به خویشتن یا ظلم به دیگران حتی یک لحظه بت پرستی وجود داشته، قابلیت امامت را ندارند. به این ترتیب، جز خدا، کسی نمی تواند از وجود این صفات آگاه گردد.
* (آيه 125)-عظمت خانه خدا - بعد از اشاره به مقام والای ابراهیم در آیه
ص: 113
قبل، در این آیه به بیان عظمت خانه کعبه که به دست ابراهیم ساخته و آماده شد پرداخته می فرماید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم» ( وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً ).
مثابه» از ماده «ثوب» به معنی بازگشت چیزی به حالت نخستین است. از آنجا که خانه کعبه مرکزی بوده است برای موحدان که همه سال به سوی آن رو می آوردند، نه تنها از نظر جسمانی که از نظر روحانی نیز بازگشت به توحید و فطرت نخستین می کردند، از این رو به عنوان «مثابة » معرفی شده است. اما اینکه خانه کعبه از طرف پروردگار به عنوان یک مرکز امن و امان اعلام شده، می دانیم در اسلام مقررات شدیدی برای اجتناب از هرگونه نزاع و جنگ و خونریزی در این سرزمین مقدس وضع شده است به طوری که نه تنها افراد انسان بلکه حیوانات و پرندگان نیز در آنجا در امنیت به سر می برند. و این در حقیقت، اجابت یکی از درخواستهایی است که ابراهیم (ع) از خداوند کرد.
سپس اضافه می کند: «و (برای تجدید خاطره) از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید» ( وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إبرهيم مصلی ).
مقام ابراهيم محلی است در نزدیکی خانه کعبه که حجاج بعد از انجام طواف به نزدیک آن می روند و نماز طواف به جا می آورند. بنابراین، منظور از مصلی، محل نماز است.
سپس به پیمانی که از ابراهیم و فرزندش اسماعیل در مورد طهارت خانه کعبه گرفته است اشاره کرده می فرماید: «و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که: خانه مرا برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان، پاک و پاکیزه کنید» ( وَ عَهْدَنَا إِلَى ابرهیم وَ إسمعيل أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ والرکع السُّجُودِ ).
منظور از «طهارت و پاکیزگی در اینجا، پاک ساختن ظاهری و معنوی این خانه توحید از هرگونه آلودگی است.
چرا خانه خدا - در آیه فوق از خانه کعبه به عنوان « بیتی» (خانه من) تعبیر
ص: 114
شده در حالی که خداوند نه جسم است و نه نیاز به خانه دارد. منظور از این اضافه، اضافه تشریفی است. به این معنی که برای بیان شرافت و عظمت چیزی آن را به خدا نسبت می دهند؛ ماه رمضان را «شهرالله» و خانه کعبه را «بيت الله» می گویند.
* (آيه 126)-خواسته های ابراهیم از پیشگاه پروردگار - در این آیه ابراهیم از پروردگار دو درخواست مهم برای ساکنان این سرزمین مقدس می کند که به یکی از آنها در آیه قبل نیز اشاره شد. می فرماید: «و (به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! این سرزمین را شهر امنی قرار ده» ( وَ إِذْ قالَ إبرهیم اجْعَلْ هذا بَلَداً أَمْناً ).
در آیه قبل خواندیم که این دعای ابراهیم به اجابت رسید. خداوند این سرزمین را از نظر ظاهر و باطن یک کانون امن و امان قرار داد. |
دومین تقاضایش این است که: «و اهل آن را به آنها که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده اند . از ثمرات (گوناگون)، روزی ده» ( وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ أَمِنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ ).
جالب اینکه ابراهیم نخست تقاضای امنیت» سپس درخواست مواهب اقتصادی می کند. اشاره به اینکه تا امنیت در شهر یا کشوری حکمفرما نباشد فراهم کردن یک اقتصاد سالم ممکن نیست.
خداوند «گفت: (دعای تو را اجابت کردم؛ و مؤمنان را از انواع برکات، بهره مند ساختم؟) اما به آنها که کافر شدند، بهره کمی خواهم داد» (قَالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ).
« سپس در سرای آخرت) آنها را به عذاب آتش می کشانم؛ و چه بد سرانجامی است» (ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ ).
* (آيه 127)-ابراهیم خانه کعبه را بنا می کند - از آیات مختلف قرآن و احادیث و تواریخ اسلامی استفاده می شود که خانه کعبه پیش از ابراهیم، حتى از زمان آدم، برپا شده بود، سپس در طوفان نوح فرو ریخت و بعد به دست ابراهیم و فرزندش اسماعيل تجدید بنا گردید. اتفاقا تعبیری که در این آیه آمده همین معنی را
ص: 115
می رساند. می گوید: «و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل، پایه های خانه (کعبه) را بالا می بردند؛ (و می گفتند: پروردگارا! از ما بپذير، که تو شنوا و دانایی» (وَ إِذْ يَرْفَعُ إبرهیم الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إسمعيل رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ).
این تعبیر می رساند که شالوده های خانه کعبه وجود داشته و ابراهیم و اسماعیل، پایه ها را بالا بردند.
* (آيه 128)-در این آیه و آیه بعد، ابراهیم و فرزندش اسماعیل پنج تقاضای مهم از خداوند می کنند. نخست عرضه می دارند: «پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده» (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ ) .
بعد می گویند: «و از دودمان ما، امتی که تسلیم فرمائت باشند» به وجود آور (وَ مَنْ ذریتنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ ).
سپس تقاضا می کنند: «و طرز عبادتمان را به ما نشان ده» (و أرنا منا كتا). تا بتوانیم آن گونه که شایسته مقام توست عبادتت کنیم.
سپس از خداوند تقاضای توبه کرده می گویند: «و توبه ما را بپذیر، که تو توبه پذير و مهربانی» (وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ).
* (آيه 129)-پنجمین تقاضایشان این است که: «پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز» (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ
).
« تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کنده (يَتْلُوا عَلَيْهِمْ أَيًّا تَكُ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ ).
زیرا تو توانا و حکیمی» و بر این کار، قادری (إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ).
نکته ها:
.. هدف بعثت پیامبران - در آیات فوق پس از آنکه ابراهیم و اسماعیل تقاضای ظهور پیامبر اسلام را می کنند، سه هدف برای بعثت او بیان می دارند:
نخست تلاوت آیات خدا بر مردم؛ این جمله اشاره به بیدار ساختن
ص: 116
اندیشه ها در پرتو آیات جذاب است که از مجرای وحی بر قلب پیامبر نازل می شود.
لا يتلوه از ماده از تلاوت» در لغت به معنی پی در پی آوردن چیزی است. هنگامی که عباراتی را پشت سر هم و روی نظام صحیحی بخوانند، عرب از آن تعبیر به تلاوت می کنند. بنابراین، تلاوت منظم و پی در پی مقدمه ای است برای بیداری و ایجاد آمادگی برای تعلیم و تربیت
سپس تعلیم کتاب و حکمت را هدف دوم می شمرد چرا که تا آگاهی حاصل نشود، تربیت که مرحله سوم است، صورت نمی گیرد.
تفاوت کتاب و حکمت، ممکن است در این جهت باشد که کتاب اشاره به کتب آسمانی است ولی حکمت، علوم و دانشها و اسرار و علل و نتایج احکام است که از طرف پیامبر تعلیم می شود.
بعد سومین هدف را که مسأله تزکیه است، بیان می دارد. «تزکیه» در لغت هم به معنی نمو دادن و هم به معنی پاکسازی آمده است. به این ترتیب، تکامل وجود انسان در جنبه های علمی و عملی به عنوان هدف نهایی بعثت پیامبر معرفی شده است.
2. تعلیم مقدم است یا تربیت - در چهار مورد از قرآن مجید که مسأله تعلیم و تربیت، به عنوان هدف انبیا، با هم ذکر شده، در سه مورد (بقره / 151، آل عمران 164 و جمعه / 2) تربیت بر تعلیم و در آیه مورد بحث، تعلیم بر تربیت مقدم شده است با اینکه می دانیم تا تعلیم نباشد تربیتی صورت نمی گیرد. بنابراین، آنجا که تعلیم بر تربیت مقدم شده اشاره به وضع طبیعی آن است و در موارد بیشتری که تربیت مقدم ذکر شده گویا اشاره به مسأله هدف بودن آن است چرا که هدف اصلی تربیت است و بقیه مقدمه آن می باشد. |
3. پیامبری از میان خودشان به این تعبیر که رهبران و مربیان انسان باید از نوع خود او باشند با همان صفات و غرایز بشری تا بتوانند از نظر جنبه های عملی، سرمشقهای شایسته ای باشند، بدیهی است اگر از غیر جنس بشر باشند نه آنها می توانند دردها، نیازها، مشکلات، وگرفتاریهای مختلف انسانها را درک کنند و نه
ص: 117
انسانها می توانند از آنها سرمشق بگیرند.
* (آيه 130)-ابراهیم انسان نمونه - در آیات گذشته بعضی از خدمات ابراهيم و خواسته ها و تقاضاهای او که جامع جنبه های مادی و معنوی بود، مورد بررسی قرار گرفت. از مجموع این بحثها به خوبی استفاده شد که مکتب این پیامبر بزرگ می تواند به عنوان یک مکتب انسان ساز مورد استفاده همگان قرار گیرد. بر این اساس آیه مورد بحث می گوید: «جز افراد سفیه و نادان، چه کسی از آیین پاک ابراهیم، ( با آن پاکی و درخشندگی، رویگردان خواهد شد؟!» ( وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إبرهیم إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ
).
آیا این سفاهت نیست که انسان، آیینی را که هم آخرت در آن است و هم دنیا رها کرده و به سراغ برنامه هایی برود که دشمن خرد و مخالف فطرت و تباه کننده دین و دنیاست! |
سپس می افزاید: «ما او را در این جهان برگزیدیم؛ و او در آخرت، از صالحان است» (وَ لَقَدْ اصطفينه فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الأخرة لَمِنَ الصَّالِحِينَ ).
* (آيه 131)-این آیه به عنوان تأکید، به یکی دیگر از ویژگیهای برگزیده ابراهیم که در واقع ریشه بقیه صفات اوست اشاره کرده می گوید: «در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور (و در برابر حق، تسلیم باش. او فرمان پروردگار را، از جان و دل پذيرفت؛ و) گفت: در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم» (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ).
* (آيه 132)-وصیت و سفارشی که در آخرین ایام عمر خود به فرزندانش نمود آن نیز نمونه بود، چنانکه قرآن می گوید: «و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر، فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند» (وَ وَ صئ بِهَا إبرهيم بَنِيهِ وَ يَعْقُوبَ ).
و هرکدام به فرزندان خویش گفتند: «فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است» (یا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ).
و شما جز به آیین اسلام = تسلیم در برابر فرمان خدا از دنیا نروید» (فَلَا
ص: 118
تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
* (آيه 133)-شأن نزول: اعتقاد جمعی از یهود این بود که یعقوب به هنگام مرگ، فرزندان خویش را به دینی که هم اکنون يهود به آن معتقدند با تمام تحریفاتش،) توصیه کرد. خداوند در رد اعتقاد آنان این آیه را نازل فرمود.
تفسير: همه مسؤول اعمال خویش اند . چنانکه در شأن نزول آیه خواندیم، جمعی از منکران اسلام مطلب نادرستی را به يعقوب، پیامبر خدا، نسبت می دادند. قرآن برای رد این ادعای بی دلیل می گوید: «آیا هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟!» (أَمْ کنتم شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ المؤت ).
در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: پس از من، چه چیز را می پرستید؟ »(إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعدِی ).
گفتند: خدای تو، و خدای پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند يكتا را» (قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ ابائك إبرهيم وَ إسمعیل وَ إسحق إِلَهاً وَاحِداً ).
و ما در برابر او تسلیم هستیم» (وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
* (آيه 134)-گویا این آیه پاسخ به یکی از اشتباهات یهود است چرا که آنها بسیار روی مسأله نیاکان و افتخار و عظمتشان در پیشگاه خدا تکیه می کردند.
قرآن می فرماید: «آنها امتی بودند که درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود، و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست ( تِلکَ أُمَّةُ قَدْ خَلَتْ لَها ما کسبت وَ لَكُمْ کَسَبتًم ).
و شما هیچگاه مسؤول اعمال آنها نخواهید بود» همان گونه که آنها مسؤول اعمال شما نیستند (وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ ).
بنابراین، به جای اینکه هم خود را مصروف تحقیق و مباهات و افتخار نسبت به نیاکان خود کنید، در اصلاح عقیده و عمل خویش بکوشید.
* (آيه 135)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد از ابن عباس نقل شده که چند تن از علمای یهود و مسیحیان نجران با مسلمانان بحث و گفت وگو داشتند، هر یک از این دو گروه خود را سزاوار به آیین حق می دانست و دیگری را نفی
ص: 119
میکرد. یهودیان می گفتند: موسی پیامبر ما، از همه پیامبران برتر است و کتاب ما تورات، بهترین کتاب است. همین ادعا را مسیحیان داشتند که مسیح بهترین راهنما وانجيل، برترین کتب آسمانی است. هر یک از پیروان این دو مذهب، مسلمانان را به آیین خویش دعوت می کردند. این سه آیه نازل شد.
تفسیر: تنها ما بر حقيم - خود پرستی و خود محوری، معمولا سبب می شود که انسان حق را در خودش منحصر بداند، همه را بر باطل بشمرد و سعی کند دیگران را به رنگ خود در آورد، چنانکه قرآن می گوید: اهل کتاب «گفتند: یهودی یا مسیحی شوید، تا هدایت یا بید» (وَ قالُوا کونوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا ).
بگو: (این آیینهای تحریف شده، هرگز نمی تواند موجب هدایت گردد،) بلکه از آیین خالص ابراهیم پیروی کنید؛ و او هرگز از مشرکان نبود» (قُلْ بَلْ مِلَّةَ إبرهیم حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
* (آيه 136)-این آیه به مسلمانان دستور می دهد که به مخالفان خود «بگویید: ما به خدا ایمان آورده ایم؛ و به آنچه بر ما نازل شده؛ و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید، (و همچنین) آنچه به موسی و عیسی و پیامبران (دیگر) از طرف پروردگارشان داده شده است» (قُولُوا ، أَمْناً بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إبرهیم وَ إسمعیل وَ إسحق وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِىَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِىَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبَّهُمْ).
و در میان هیچ یک از آنها جدایی قائل نمی شویم، و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم» (لَا نِفَاقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
خودمحوریها و تعصبات نژادی و اغراض شخصی سبب نمی شود که بعضی را بپذیریم و بعضی را رها کنیم، آنها همه معلمان الهی بودند که در دوره های مختلف تربیتی به راهنمایی انسانها پرداختند، هدف همه آنها هدایت بشر در پرتو توحید خالص و حق و عدالت بود هرچند هر یک از آنها در مقطعهای خاص زمانی خود وظایف و ویژگیهایی داشتند.
* (آيه 137)-سپس اضافه می کند: «اگر آنها نیز به مانند آنچه شما ایمان
ص: 120
آورده اید ایمان بیاورند، هدایت یافته اند» (فَإِنْ لمنو بِمِثْلِ مَا أَمِنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا).
و اگر سرپیچی کنند، از حق جدا شده اند» (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ).
اگر مسائل نژادی و قبیلگی را در مذهب دخالت ندهند و پیامبران الهی را بدون استثنا به رسمیت بشناسند، آنان نیز هدایت یافته اند در غیر این صورت حق را رها کرده و سراغ باطل رفته اند.
در پایان آیه به مسلمانان هشدار می دهد که از توطئه های دشمنان نهراسند. می گوید: «و خداوند، شر آنها را از تو دفع می کند؛ و او شنونده و داناست سخنانشان را می شنود و از توطئه هاشان آگاه است ( فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
* (آيه 138)-رنگهای غیرخدایی را بشویید - به دنبال دعوتی که در آیات سابق از عموم پیروان ادیان دایر به تبعیت از برنامه های انبیا شده بود، در این آیه به آنها فرمان می دهد که: «رنگ خدایی» بپذیرید؛ رنگ ایمان و توحید و اسلام (صِبغَةَ اللَّهِ).
به این ترتیب، قرآن فرمان می دهد رنگهای نژادی و قبیلگی و سایر رنگهای تفرقه انداز را از میان بردارند و همگی به رنگ الهی درآیند.
مفسران نوشته اند: در میان مسیحیان معمول بود که فرزندان خود را غسل تعمید می دادند. گاه ادویه مخصوص زردرنگی به آب می افزودند و می گفتند: این غسل با این رنگ حاص باعث تطهیر نوزاد از گناه ذاتی که از آدم به ارث برده می شود.
قرآن این منطق بی اساس را رد کرده می گوید: بهتر است که به جای رنگ ظاهر و رنگهای خرافی و تفرقه انداز، رنگ خدایی بپذیرید تا روح و جانتان از هر آلودگی پاک گردد.
سپس می افزاید: «و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟ و ما تنها او را عبادت می کنیم» (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ).
ص: 121
* (آيه 139)-و از آنجا که یهود و غیر آنها گاه با مسلمانان به محاجه برمی خاستند و می گفتند: تمام پیامبران از میان جمعیت ما برخاسته و دین ما قدیمی ترین ادیان و کتاب ما کهن ترین کتب آسمانی است، اگر محمد نیز پیامبر بود باید از میان ما مبعوث شده باشد.
قرآن خط بطلان به روی این پندارها کشیده، به پیامبر می گوید: «بگو: آیا درباره خداوند با ما محاجه می کنید؟! در حالی که او، پروردگار ما و شماست» (قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ).
و اعمال ما از آن ما، و اعمال شما از آن شماست» و هیچ امتیازی برای هیچ کس، جز در پرتو اعمالش نمی باشد (وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ).
و ما او را با اخلاص پرستش می کنیم» و موحد خالصيم (وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ).
* (آيه 140)-این آیه به قسمت دیگری از ادعاهای بی اساس پاسخ می دهد. می فرماید: «یا می گویید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا نصرانی بودند؟!» (أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إبرهیم وَ إسمعیل وَ إسحق وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نصاری).
بگو: شما بهتر می دانید یا خدا؟!» و با اینکه می دانید آنها یهودی و یا نصرانی بودند، چرا حقیقت را کتمان می کنید؟ (قُلْ ءأنتم أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ).
و چه کسی ستمکارتر است از آن کس که گواهی و شهادت الهی را که نزد اوست، کتمان می کند؟!» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ).
و خدا از اعمال شما غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
* (آيه 141)-در این آیه به گونه دیگری پاسخ داده می فرماید: به فرض که این ادعاها درست باشد، «آنها امتی بودند که درگذشتند. آنچه کردند، برای خودشان است» (تِلْكَ أُمَّةُ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ).
و آنچه هم شما کرده اید، برای خودتان است؛ و شما مسؤول اعمال آنها نیستید، (وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ).
ص: 122
یک ملت زنده باید به اعمال خویش متکی باشد نه به تاریخ گذشته و یک انسان باید به فضیلت خود متکی باشد.
آغاز جزء دوم قرآن مجید
* (آيه 142)-ماجرای تغییر قبله - این آیه و چند آیه بعد به یکی از تحولات مهم تاریخ اسلام، که موجی عظیم در میان مردم به وجود آورد اشاره می کند.
توضیح اینکه: پیامبر اسلام (ص) مدت سیزده سال پس از بعثت در مکه و چند ماه بعد از هجرت در مدينه، به امر خدا به سوی بیت المقدس نماز می خواند ولی بعد از آن، قبله تغییر یافت و مسلمانان مأمور شدند به سوی کعبه نماز بگزارند.|
یهود از این ماجرا سخت ناراحت شدند و، طبق شیوه دیرینه خود، به بهانه جویی پرداختند. قرآن می فرماید: « به زودی سبک مغزان از مردم می گویند: چه چیز آنها [= مسلمانان]را، از قبیله ای که بر آن بودند، بازگردانید؟!» (سیقول السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلِيِّهِمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها).
اگر قبلۂ اول صحیح بود این تغییر چه معنی دارد؟ و اگر دومی صحیح است، چرا سیزده سال و چند ماه به سوی بیت المقدس نماز خواندید؟
اسفهاء» جمع «سفیه» به معنی کسی است که بدنش سبک باشد و به آسانی جا به جا شود. این واژه تدریج به معنی سبک مغز به کار رفته و به صورت معنی اصلی درآمده؛ خواه سبک مغزی در امور دینی باشد یا دنیوی.
خداوند به پیامبرش دستور می دهد «بگو: مشرق و مغرب، از آن خداست؛ خدا هرکس را بخواهد، به راه راست هدایت می کند» (قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
این یک دلیل قاطع در برابر بهانه جویان بود که بیت المقدس و کعبه و همه جا ملک خداست. خدا خانه و مکانی ندارد مهم آن است که تسلیم فرمان او باشید.
و تغییر قبله، در حقیقت مراحل مختلف آزمایش و تکامل است و هر یک
ص: 123
مصداقی از هدایت الهی است.
* (آيه 143)-امت وسط - در این آیه به قسمتی از فلسفه و اسرار تغییر قبله اشاره کرده نخست می گوید: «همانگونه که قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز، امت میانه ای قرار دادیم» در حد اعتدال، میان افراط و تفریط (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً).
قبله مسلمانان، قبله میانه است زیرا مسیحیان برای ایستادن به سوی محل تولد عیسی که در بیت المقدس بود، ناچار بودند به سمت مشرق بایستند و جهت مشرق قبله آنان محسوب می شد. یهود که بیش تر در شامات و بابل و مانند آن بسر می بردند رو به سوی بیت المقدس که برای آنان تقریبا در سمت مغرب بود، می ایستادند.
اقا کعبه که نسبت به مسلمانان آن روز (مسلمانان مدينه) در سمت جنوب و میان مشرق و مغرب قرار داشت، یک خط میانه محسوب می شد.
جالب اینکه توجه خاص مسلمانان به تعیین سمت کعبه سبب شد که علم هیئت و جغرافیا در آغاز اسلام در میان مسلمانان به سرعت پیشرفت کند چرا که محاسبه سمت قبله در نقاط مختلف روی زمین، بدون آشنایی با این علوم امکان
نداشت.
سپس می افزاید: هدف این بود تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه باشد»(لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً).
تعبیر به گواه بودن امت اسلام بر مردم جهان، همچنین گواه بودن پیامبر نسبت به مسلمانان؛ ممکن است اشاره به اسوه و الگو بودن باشد چرا که گواهان و شاهدان را همیشه از میان افراد نمونه انتخاب می کنند. یعنی شما با داشتن این عقاید و تعلیمات، امتی نمونه هستید همان طور که پیامبر در میان شما یک فرد نمونه است.
سپس به یکی دیگر از اسرار تغییر قبله اشاره کرده می گوید: «و ما، آن قبلهای را که قبلا بر آن بودی، تنها برای این قرار دادیم که افرادی که از پیامبر پیروی
ص: 124
می کنند، از آنها که به عقب باز می گردند، مشخص شوند، (وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یتبع الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ).
سپس می افزاید: «و مسلما این حکم جز بر کسانی که خداوند آنها را هدایت کرده، دشوار بود» (وَ إِنْ كَانَتِ كَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ).
آری، تا هدایت الهی نباشد، روح تسليم مطلق در برابر فرمان او فراهم
نمی شود.
و از آنجا که دشمنان وسوسه گر یا دوستان نادان، فکر می کردند با تغییر قبله ممکن است اعمال و عبادات سابق ما باطل باشد و اجر ما ضایع شود، در آخر آیه می افزاید: و نمازهای شما در برابر قبله سابق، صحیح بوده است و خدا هرگز ایمان
= نماز شما را ضایع نمی گرداند؛ زیرا خداوند، نسبت به مردم، رحیم و مهربان است» (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفُ رَحِيمُ).
اسرار تغییر قبله . از آنجا که خانه کعبه در آن زمان کانون بتهای مشرکان بود، دستور داده شد مسلمانان موقت به سوی بیت المقدس نماز بخوانند و به این ترتیب صفوف خود را از مشرکان جدا کنند. اما هنگامی که به مدینه هجرت کردند و تشکیل حکومت دادند و صفوف آنها از دیگران کاملا مشخص شد، دیگر ادامه این وضع ضرورت نداشت، در این هنگام به سوی کعبه، کهن ترین مرکز توحید و پرسابقه ترین کانون انبیا، بازگشتند.
بدیهی است هم نماز خواندن به سوی بیت المقدس برای آنها که خانه کعبه را سرمایه معنوی نژاد خود می دانستند مشکل بود و هم بازگشت به سوی کعبه پس از بیت المقدس، بعد از عادت کردن به قبله نخست
مسلمانان به این وسیله در بوته آزمایش قرار گرفتند تا آنچه از آثار شرک در وجودشان است در این کوره داغ بسوزد و پیوندهای خود را از گذشته شرک آلودشان ببرند و روح تسليم مطلق در برابر فرمان حق در وجودشان ایجاد گردد.
* (آيه 144)-همه جا رو به سوی کعبه کنید . در این آیه که فرمان تغییر قبله در آن صادر گردیده، می فرماید: «نگاه های انتظار آمیز تو را به سوی آسمان برای تعیین
ص: 125
قبله نهایی می بینیم» (قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ).
اکنون تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود باشی، باز می گردانیم (فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تُرْضِيهَا).
و پس روی خود را به سوی مسجد الحرام کن» (فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
نه تنها در مدینه، «و هرجا باشید، روی خود را به سوی آن بگردانید» (وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ قُولُوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ).
صدور فرمان تغییر قبله - طبق روایات در حال نماز ظهر بود و در یک لحظه حساس و چشمگیر انجام گرفت. پیک وحی خداوند، بازوهای پیامبر را گرفته و از بیت المقدس به سوی کعبه برگردانید و بی درنگ مسلمانان صفوف خود را تغییر دادند.
جالب اینکه تغییر قبله یکی از نشانه های پیامبر اسلام (ص) در کتب پیشین ذکر شده بود. از این رو قرآن می افزاید: «و کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده شده، به خوبی می دانند این فرمان حقی است که از ناحیه پروردگارشان صادر شده و در کتابهای خود خوانده اند که پیامبر اسلام به سوی دو قبله نماز می خواند (وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ).
در پایان آیه می گوید: «و خداوند از اعمال آنها (در مخفی داشتن این آیات) غافل نیست (وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ).
یعنی آنها به جای اینکه تغییر قبله را به عنوان یک نشانه صدق او که در کتب پیشین آمده معرفی کنند، کتمان کرده و به عکس روی آن جنجال به راه انداختند. خدا، هم از اعمالشان آگاه است و هم از نیاتشان.
* (آيه 145)-آنها هرگز راضی نمی شوند . در تفسیر آیه قبل خواندیم که اهل کتاب می دانستند تغییر قبله از جمله نشانه های حقانیت پیامبر اسلام است، ولی تعصبها مانع پذیرش حق شد. از این رو، قرآن می گوید: «سوگند که اگر برای این گروه از اهل کتاب، هرگونه آیه (و نشانه و دلیلی) بیاوری، از قبله تو پیروی نخواهند
ص: 126
کرد» (وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ أَيَّةُ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ).
بعد اضافه می کند: «و تو نیز، هیچگاه از قبله آنان پیروی نخواهی نمود» (وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ).
یعنی آنها نباید تصور کنند که بار دیگر تغییر قبله امکان پذیر است زیرا این قبله همیشگی و نهایی مسلمین است.
سپس می افزاید: و آنان نیز چنان در عقیده خود متعصبند که «هیچ یک از آنها، پیروی از قبله دیگری نخواهد کرد» (وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ).
نه یهود از قبله نصاری پیروی می کنند و نه نصاری از قبله يهود. |
و برای تأكید، به پیامبر اخطار می کند: «و اگر تو، پس از این آگاهی، متابعت هوسهای آنها کنی، مسلما از ستمگران خواهی بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءک مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ).
* (آيه 146)-آنها پیامبر را به خوبی می شناسند - در تعقیب بحثهای گذشته پیرامون لجاجت و تعصب گروهی از اهل کتاب، این آیه می گوید: «کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده ایم، او = پیامبر را همچون فرزندان خود می شناسند» (الَّذِينَ اتینا هُمْ الْكِتَابِ یعرفونه كَمَا يُعَيِّرُونَ أَبْنَاءَهُمْ).
و نام و نشانه های او را در کتب مذهبی خود خوانده اند.
ولی «جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان می کنند، (وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ ليکتمون الْحَقِّ وَهْمُ يَعْلَمُونَ).
هرچند، گروهی از آنها با مشاهده این نشانه های روشن، اسلام را پذیرا گشتند، چنانکه از عبدالله بن سلام که از علمای یهود بود و سپس اسلام را پذیرفت، نقل شده که می گفت: من پیامبر اسلام را بهتر از فرزندم می شناسم!
* (آيه 147)-سپس به عنوان تأکید بحثهای گذشته پیرامون تغییر قبله، یا احکام اسلام به طورکلی، می فرماید: «این (فرمان تغییر قبله) حكم حقی از طرف پروردگار توست؛ بنابراین، هرگز از تردیدکنندگان در آن مباش» (الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لا تَكُونَ مِنَ الْمُمْتَرِينَ).
ص: 127
گرچه مخاطب این سخن شخص پیامبر است ولی هدف همه مردم می باشند چرا که مسلما پیامبری که از طریق شهود با وحی ارتباط دارد، تردیدی به خود راه نمی دهد و وحی برای او جنبه حس و عين اليقين دارد.
* (آيه 148)-هر امتي قبله ای دارد . این آیه در حقیقت، پاسخ به قوم يهود است که پیرامون موضوع تغییر قبله جنجال به راه انداخته بودند. می گوید: «هر طایفه ای قبله ای دارد که خداوند آن را تعیین کرده است» (وَ لِكُلٍّ وِجْهَةُ هُوَ مُوَلِّيها).
در طول تاریخ انبيا قبله های مختلفی بوده، قبله همانند اصول دین نیست که تغییر ناپذیر باشد. بنابراین، زیاد درباره قبله گفت وگو نکنید و به جای آن، «در نیکیها و اعمال خیر بر یکدیگر سبقت جویید» (فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ).
این مضمون در آیه 177 همین سوره نیز آمده است.
سپس به عنوان هشدار به خرده گیران و تشویق نیکوکاران، می فرماید: «هرجا باشید، خداوند همه شما را برای پاداش و کیفر در برابر اعمال نیک و بد، در روز رستاخیز،) حاضر می کند، (أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً).
و از آنجا که ممکن است برای بعضی این جمله عجیب باشد که چگونه خداوند ذرات خاکهای پراکنده انسانها را هر جا که باشد جمع آوری می کند و لباس حیات بر آنها می پوشاند؟ می گوید: «زیرا او، بر هر کاری تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَئءٍ قَدِيرُ).
* (آيه 149)-تنها از خدا بترس - این آیه و آیه بعد همچنان مسأله تغییر قبله و پیامدهای آن را دنبال می کند. روی سخن را به پیامبر (ص) کرده و به عنوان یک
نماز، روی خود را به جانب مسجد الحرام کن» (وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
و به عنوان تأكید بیش تر می افزاید: «این دستور حتی از طرف پروردگار توست» (وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ).
و در پایان آیه، به عنوان تهدیدی نسبت به توطئه گران و هشداری به مؤمنان،
ص: 128
می گوید: «و خداوند، از آنچه انجام می دهید، غافل نیست» (وَ ماالله بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
* (آيه 150)-در این آیه حکم عمومی توجه به مسجد الحرام را تکرار می کند می گوید: «و از هر جا خار روی خود را به جانب مسجد الحرام کن» (وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
گرچه این جمله خطاب به پیامبر (ص) است ولی مسلمة منظور عموم نمازگزاران می باشند.
در جمله بعد برای تأكید و تصریح اضافه می کند: «و هر جا بودید، روي خود را به سوی آن کنید» (وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ).
سپس در ذیل آیه به سه نکته مهم اشاره می کند:
1. کوتاه شدن زبان مخالفان. می فرماید: این تغییر قبله به خاطر آن صورت گرفت تا مردم، جز ظالمان (که دست از لجاجت بر نمی دارند، دلیلی بر ضد شما نداشته باشند زیرا از نشانه های پیامبر که در کتب آسمانی پیشین آمده این است که او به سوی دو قبله نماز می خواند (لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ علیکم حُجَّةُ إِلاَّ الَّذِينَ ظلموا
منهم).
2. از آنجا که عنوان کردن این گروه لجوج را با نام «ظالم» ممکن بود در بعضی ایجاد وحشت کند، می گوید: «از آنها نترسید؛ و (تنها) از من بترسید!» (فَلا تَخْشَوْهُمْ واخشونی).
این یکی از اصول اساسی تربیت توحیدی اسلامی است که از هیچ چیز و هیچ کس جز خدا نباید ترسید.
3. تکمیل نعمت خداوند می فرماید: این تغییر قبله، به خاطر آن بود که شما را تکامل بخشم و از قید تعصب برهانم «و نعمت خود را بر شما تمام کنم، شاید هدایت شوید» (وَ لِأُتِمَّ نعمتی علیكم وَ لعلکم تَهْتَدُونَ).
* (آيه 151)-برنامه های رسول الله - خداوند در آخرین جمله از آیه گذشته یکی از دلایل تغییر قبله را تکمیل نعمت خود بر مردم و هدایت آنان بیان کرد، در
ص: 129
این آیه با ذکر کلمه «كما اشاره به این حقیقت می کند که تغییر قبله تنها نعمت خدا بر شما نبود بلکه نعمتهای فراوان دیگری به شما داده است. می فرماید: «همانگونه که با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم، رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم» (كَما أَرْسَلْنا فيکم رَسُولًا مِنکُمْ).
او بشر است و تنها بشر می تواند مربی و رهبر و سرمشق انسانها گردد و از دردها و نیازها و مسائل او آگاه باشد، که این خود نعمت بزرگی است.
سپس به چهار نعمت دیگر که از برکت این پیامبر عاید مسلمین شد، اشاره می کند.
.. «تا آیات ما را بر شما بخواند، (یَتلُوا عَلَيکُم ءَایَاتِنَا).
وقلوبتان را آماده پذیرش معانی آن کند. بنابراین، تلاوت منظم و حساب شده پیامبر برای ایجاد آمادگی در برابر تعلیم و تربیت است که در جمله های بعد به آن اشاره می شود.
2. «و شما را پاک کند» (وَ یُزَ کِیکُم).
تزکیه» به معنی افزودن و نمو دادن است. یعنی او با کمک گرفتن از آیات خدا، بر کمالات معنوی و مادی شما می افزاید و روحتان را نمو می دهد. |
3. «و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد» (وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ).
گرچه تعلیم به طور طبیعی، مقدم بر تربیت است، اما قرآن مجید برای اثبات این حقیقت که هدف نهایی تربیت است، غالبا آن را مقدم بر تعلیم ذکر کرده است.
کتاب اشاره به آیات قرآن و وحی الهی است که به صورت اعجاز بر پیامبر نازل شده و حکمت سخنان پیامبر و تعلیمات اوست که ستت نام دارد.
4. «و آنچه را نمی دانستید، به شما یاد دهد» (وَ یُعَلِمُکُم مَالَم تَكُونُوا تَعْلَمُونَ).
بنابراین اگر پیامبران نبودند، بسیاری از علوم برای همیشه از شما مخفی بود. آنها علاوه بر اینکه رهبر اخلاقی و اجتماعی بودند پیشوای علمی نیز بودند که بدون رهبری آنها علوم انسانی نضج نمی گرفت.
ص: 130
* (آيه 152)-این آیه به مردم اعلام می کند که جا دارد شکر این نعمتهای بزرگ را به جا آورند و با بهره گیری صحیح از آنها حق شکر او را ادا کنند. می فرماید: « پس به یاد من باشید تا به یاد شما باشم و شکر مرا گویید و در برابر نعمتهایم) کفران نکنید» (فَاذکُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ).
جمله «به یاد من باشید» اشاره به یک اصل تربیتی است. به یاد من باشید یعنی به یاد ذات پاکی که سرچشمه خوبیها و نیکیهاست. توجه به این ذات پاک، شما را در فعاليتها مخلص تر، مصمم تر، نیرومند تر و متحد تر می سازد.
و منظور از شکرگزاری و عدم کفران آن است که هر نعمتی را درست به جای خود مصرف کنید و در راه همان هدفی که برای آن آفریده شده اید به کار گیرید تا مایه فزونی رحمت و نعمت خدا گردد.
ذکر خدا چیست - منظور از ذکر خدا، تنها یاد آوری به زبان نیست که زبان ترجمان قلب است. به همین دلیل، در احادیث متعددی از پیشوایان اسلام نقل شده که منظور از ذکر خدا، یادآوری عملی است.
در حدیثی از پیامبر (ص) می خوانیم که به علی (ع) وصیت فرمود و از جمله وصایایش این بود: «سه کار است که این امت توانایی انجام آن را (به طور کامل) ندارند، مواسات و برابری با برادر دینی در مال، و ادای حق مردم با قضاوت عادلانه نسبت به خود و دیگران، و خدا را در هر حال یاد کردن منظور شبحان الله والحمد الله ولا إله إلا الله والله أكبر نیست، بلکه هنگامی که کار حرامی در مقابل او قرار می گیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید.
* (آيه 153)-استقامت و توجه به خدا - در آیات گذشته سخن از تعلیم و تربیت و ذکر و شکر بود، در این آیه سخن از «صبر» و پایداری که بدون آن مفاهیم گذشته هرگز تحقق نخواهد یافت. می گوید: «ای افرادی که ایمان آورده اید! از صبر و استقامت) و نماز، کمک بگیرید» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ والصلؤة).
و با این دو نیرو (استقامت و توجه به خدا) به جنگ مشکلات و حوادث
ص: 131
سخت بروید که پیروزی از آن شماست (زیرا) خداوند با صابران است» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ).
برخلاف آنچه بعضی تصور می کنند، «صبر» هرگز به معنی تحمل بدبختیها و تن دادن به ذلت و تسلیم در برابر عوامل شکست نیست، بلکه صبر و شکیبایی به معنی پایداری و استقامت در برابر هر مشکل و هر حادثه است.
موضوع دیگری که در آیه بالا به عنوان یک تکیه گاه مهم در کنار صبر معرفی شده «صلوة» (نماز) است. از این رو در احادیث اسلامی می خوانیم: هنگامی که علی (ع) با مشکلی روبه رو می شد به نماز بر می خاست و پس از نماز به دنبال حل مشکل می رفت و این آیه را تلاوت می فرمود: واشتعينوا بالصبر والصلوة....
بنابراین، آیه فوق به دو اصل توصیه می کند: یکی اتکای به خداوند که نماز مظهر آن است و دیگر مسأله خودیاری و اتکای به نفس که به عنوان صبر از آن یاد شده است.
در قرآن مجید در حدود هفتاد مورد از صبر سخن به میان آمده که بیش از ده مورد از آن به شخص پیامبر اختصاص دارد.
* (آيه 154)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که این آیه درباره کشته شدگان جنگ بدر نازل گردید. آنها چهارده تن بودند، شش نفر از مهاجران و هشت نفر از انصار. بعد از پایان جنگ عده ای تعبیر می کردند فلان کس مرد. آیه نازل شد و آنها را از اطلاق كلمة ميت بر شهیدان نهی کرد.
تفسير: شهیدان زنده اند. به دنبال مسأله صبر و استقامت، در این آیه سخن از حیات جاویدان شهیدان می گوید که پیوند نزدیکی با استقامت و صبرشان دارد.
نخست می گوید: «و به آنها که در راه خدا کشته می شوند، مرده نگویید»(وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتُ).
سپس برای تأكید اضافه می کند: «بلکه آنان زنده اند، ولی شما نمی فهمید!» (بَلْ أَحْيَا وَ لَكِنْ لَا تشتعرون).
اصولا در هر نهضتی گروهی راحت طلب و ترسو خود را کنار می کشند و
ص: 132
علاوه بر اینکه خودشان کاری انجام نمی دهند، سعی در دلسرد کردن دیگران دارند. گروهی از این قماش مردم در آغاز اسلام بودند که هرگاه کسی از مسلمانان در میدان جهاد به افتخار شهادت نایل می آمد می گفتند: فلانی مرد! و با اظهار تأسف از مردنش، دیگران را مضطرب می ساختند.
خداوند در پاسخ این سخنان مسموم با صراحت می گوید: کسانی که در راه خدا جان می دهند آنها زنده اند، زندۂ جاویدان و از روزیهای معنوی در پیشگاه خدا بهره می گیرند، اما شما که در چاردیواری محدود عالم ماده محبوس و زندانی هستید، این حقایق را نمی توانید درک کنید.
در ضمن از این آیه موضوع بقای روح و زندگی برزخی انسانها زندگی پس از مرگ و قبل از رستاخیز) به روشنی اثبات می شود.
شرح بیشتر درباره این موضوع، همچنین مسأله حیات جاویدان شهیدان و پاداش مهم و مقام والای کشتگان راه خدا، در سوره آل عمران ذیل آیه 169 خواهد آمد.
* (آيه 155)-جهان صحنه آزمایش الهی است - بعد از ذکر مسأله شهادت در راه خدا و زندگی جاویدان شهیدان، در این آیه به مسأله آزمایش و چهره های گوناگون آن اشاره می کند می فرماید: «قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مالها و جانها و میوه ها آزمایش می کنیم» (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ).
و از آنجا که پیروزی در این آزمایشها، جز در سایه مقاومت و پایداری ممکن نیست، در پایان آیه می فرماید: «و بشارت ده به استقامت کنندگان» (و بر الصابرین).
آنان از عهده این آزمایشهای سخت به خوبی بر می آیند و بشارت پیروزی متعلق به آنهاست، اما سست عهدان بی استقامت از بوته این آزمایشها سیه روی در می آیند.
* (آيه 156)-این آیه صابران را معرفی کرده می گوید: «آنها که هرگاه مصیبتی به
ص: 133
ایشان می رسد می گویند: ما از آن خداییم؛ و به سوی او باز می گردیم» (الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةُ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ).
توجه به این واقعیت که همه از او هستیم، این درس را به ما می دهد که هرگز از زوال نعمتها ناراحت نشویم چرا که همه این مواهب بلکه خود ما، تعلق به او داریم؛ یک روز می بخشد و روز دیگر باز می گیرد و هر دو صلاح ماست.
و توجه به این واقعیت که همه به سوی او باز می گردیم، به ما اعلام می کنند که اینجا سرای جاویدان نیست، زوال نعمتها و نقصان مواهب يا فزونی آنها همه زودگذر است. اینها وسیله ای است برای پیمودن مراحل تکامل. توجه به این دو اصل اساسی، اثر عمیقی در ایجاد روح استقامت و صبر دارد.
بدیهی است منظور از گفتن جمله «إنا لله وإنا إليه راجعون»، تنها ذکر زبانی آن نیست بلکه توجه به حقیقت و روح آن است که یک دنیا توحید و ایمان در عمق آن نهفته است.
* (آيه 157)-در این آیه الطاف بزرگ الهی را برای صابران که از عهده آزمایشهای بزرگ بر آمده اند بازگو می کند و می فرماید: «اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده» (وَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صلوة مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةُ).
این الطاف و رحمتها آنها را نیرو می بخشد که در این راه پرخوف و خطر گرفتار اشتباه و انحراف نشوند. از این رو در پایان آیه می فرماید: «و آنها هستند هدایت یافتگان» (وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ).
نکته ها:
.. چرا خدا مردم را آزمایش می کند . مگر آزمایش برای این نیست که اشخاص یا چیزهای مبهم و ناشناخته را بشناسیم، و از میزان جهل خود بکاهیم؟ خداوند که به همه چیز احاطه دارد و غیب آسمانها و زمین را می داند چرا امتحان میکنند مگر چیزی بر او مخفی است که با امتحان آشکار شود؟
ص: 134
در پاسخ باید بگوییم: مفهوم امتحان در مورد خداوند با آزمایشهای ما بسیار متفاوت است.
آزمایشهای ما برای شناخت بیش تر و رفع ابهام و جهل است اما آزمایش الهی پرورش و تربیت است.|
در آیه 154 سورة آل عمران به این حقیقت تصریح کرده می گوید: «برای این است که خداوند، آنچه را در سینه هایتان دارید، بیازماید؛ و آنچه را در دلهای شما از ایمان است، خالص گرداند؛ و خداوند از آنچه در درون سینه هاست، باخبر است.)
امیر مؤمنان علی (ع) در نهج البلاغه درباره فلسفه آزمایشهای الهی می فرماید: گر چه خداوند پاک، بندگان را بهتر از خود آنان می شناسد، اما می آزماید) تا کردارهایی که پاداش و کیفر سزاوار آن است، پدیدار شود.»
2. آزمایش خدا همگانی است . از آنجا که نظام حیات در جهان هستی نظام تکامل و پرورش است و تمامی موجودات زنده مسیر تکامل را می پیمایند، همه مردم از انبیا گرفته تا دیگران، طبق این قانون عمومی، می بایست آزمایش شوند واستعدادهای خود را شکوفا سازند.
گرچه امتحانات الهی متفاوت است ، گاهی با وفور نعمت و کامیابیها و گاه به وسیله حوادث سخت و ناگوار، بعضی مشکل، بعضی آسان و قهر نتایج آنها نیز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمایش برای همه هست.
3. رمز پیروزی در امتحان - حال که همه انسانها در یک امتحان گسترده الهی شرکت دارند، راه موفقیت در این آزمایشها چیست؟ پاسخ این سؤال را قسمت آخر آیه مورد بحث می دهد:
نخستین و مهم ترین گام برای پیروزی، همان است که در جمله «و بر الصابرین» در آیه فوق آمده است. این جمله با صراحت می گوید رمز پیروزی در این راه، صبر و پایداری است. به همین دلیل، بشارت پیروزی را تنها به صابران و افراد با استقامت می دهد.
ص: 135
دیگر اینکه توجه به گذرا بودن حوادث و سختی های این جهان و اینکه دنیا گذرگاهی بیش نیست، عامل دیگری برای پیروزی محسوب می شود که در جمله إنا لله وإنا إليه راجعون» (ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم) آمده است.
* (آيه 158)-شأن نزول: در بسیاری از روایات که از سوی شیعه و اهل تسنن نقل شده می خوانیم: در عصر جاهلیت، مشرکان بر فراز کوه صفا بتی نصب کرده بودند به نام اساف و بر کوه مروه، بت دیگر به نام نائله؛ هنگام سعی از کوه بالا می رفتند و آن دو بت را به عنوان تبرک با دست خود مسح می کردند. مسلمانان به خاطر این موضوع از سعی میان صفا و مروه کراهت داشتند و فکر می کردند در این شرایط سعی صفا و مروه کار صحیحی نیست. آیه نازل شد و اعلام داشت که صفا و مروه از شعائر خداوند است، اگر مردم نادان آنها را آلوده کرده اند دلیل بر این نیست که مسلمانان این فریضه را ترک کنند.
تفسير: اعمال جاهلان نباید مانع کار مثبت گردد . این آیه با توجه به شرایط خاض روانی که در شأن نزول گفته شد، به مسلمانان خبر می دهد که: «صفا و مروه از شعائر (و نشانه های خداست)إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ (إن الصفا والمروة من شعائر الله).
و از این مقدمه چنین نتیجه گیری می کند: «بنابراین کسانی که حج خانه خدا، و یا عمره انجام می دهند مانعی نیست که بر آن دو طواف کند» و سعی صفا و مروه انجام دهند (فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما).
در پایان آیه می فرماید: «و کسی که فرمان خدا را در انجام کارهای نیک اطاعت کند، خداوند در برابر عمل او) شکرگزار، و (از افعال وی) آگاه است» (وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرُ عَلِيمُ).
در برابر اطاعت و انجام کار نیک، به وسیله پاداش نیک از اعمال بندگان تشگر می کند و از نیتهای آنها به خوبی آگاه است، می داند چه کسانی به بتها علاقه مند هستند و چه کسانی از آن بیزار.
نکته ها:
ص: 136
1. صفا و مروه - صفا و مروه نام دو کوه کوچک در مکه است که امروز بر اثر توسعه مسجد الحرام، در ضلع شرقی مسجد در سمتی که حجر الأسود ومقام حضرت ابراهيم قرار دارد می باشد.
صفا در لغت به معنی سنگ محکم و صافی است که با خاک و شن آمیخته نباشد و مروه به معنی سنگ محکم و خشن است.
شعائر» جمع «شعیره» به معنی علامت است. «شعائر الله» علامتهایی است که انسان را به یاد خدا می اندازد و خاطره ای از خاطرات مقدس را در نظر ها تجدید می کند.
واعتمر» از ماده «عمره» در اصل به معنی قسمتهای اضافی است که به ساختمان ملحق می کنند و باعث تکامل آن می شود. اما در اصطلاح شرع به اعمال مخصوصی گفته می شود که بر مراسم حج افزوده می گردد.
2. جنبه تاریخی صفا و مروه - ابراهیم (ع) به سن پیری رسیده بود و فرزندی نداشت، از خدا درخواست اولاد نمود. در همان سن از کنیزش هاجر فرزندی به او عطا شد که نام وی را اسماعیل گذارد.
همسر اول او ساره نتوانست تحمل کند که ابراهیم از غیر او فرزند داشته باشد. خداوند به ابراهیم دستور داد تا مادر و فرزند را به مکه که در آن زمان بیابانی بی آب و علف بود ببرد و سکنی دهد.
ابراهیم فرمان خدا را امتثال کرد و آنها را به سرزمین مگه برد. همین که خواست تنها از آنجا برگردد، همسرش شروع به گریه کرد که یک زن و یک کودک شیر خوار در این بیابان بی آب و گیاه چه کند؟
اشکهای سوزان او که با اشک کودک شیرخوار آمیخته می شد، قلب ابراهیم را تکان داد. دست به دعا برداشت و گفت: «خداوندا، من به خاطر فرمان تو، همسر و کودکم را در این بیابان تنها می گذارم، تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد.» این را گفت و با آنها، در میان اندوه و عشقی عمیق، وداع کرد.
طولی نکشید غذا و آب ذخيره ما در تمام شد و شیر در پستان او خشکید.
ص: 137
بی تابی کودک شیرخوار و نگاه های تضرع آمیز او، مادر را آن چنان مضطرب ساخت که تشنگی خود را فراموش کرد و برای به دست آوردن آب به تلاش و کوشش برخاست. نخست به کنار کوه صفا آمد. در آنجا اثری از آب ندید. برق سرابی از طرف کوه مروه نظر او را جلب کرد و به گمان آب به سوی آن شتافت و در آنجا نیز خبری از آب نبود. از آنجا همین برق را بر کوه صفا دید و به سوی آن بازگشت و هفت بار این تلاش و کوشش برای ادامه حیات و مبارزه با مرگ تکرار شد. در آخرین لحظات که شاید طفل شیرخوار آخرین دقایق عمرش را طی می کرد، از نزدیک پای او با نهایت تعجب . چشمه زمزم جوشیدن گرفت! مادر و کودک از آن نوشیدند و از مرگ حتمی نجات یافتند.
و کوه صفا و مروه به ما درس می دهد که برای احیای نام حق و به دست آوردن عظمت آیین او همه ۔ حتی کودک شیرخوار - باید تا پای جان بایستند.
سعی صفا و مروه به ما می آموزد در نومیدی ها بسی امیدهاست.
سعی صفا و مروه به ما می گوید قدر این آیین و مرکز توحید را بدانید، افرادی خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا این مرکز توحید را امروز برای شما حفظ کردند. به همین دلیل، خداوند بر هر فردی از زائران خانه اش واجب کرده با لباس ووضع مخصوص و عاری از هرگونه امتیاز و تشخص، هفت مرتبه برای تجدید آن خاطره ها بین این دو کوه را بپیماید.
کسانی که در اثر کبر و غرور حاضر نبودند حتی در معابر عمومی قدم بردارند و ممکن نبود در خیابانها به سرعت راه بروند، در آنجا به خاطر امتثال فرمان خدا باید گاهی آهسته و گاه هروله کنان با سرعت پیش بروند. بنابر روایات متعدد، اینجا مکانی است که دستورهایش برای بیدار کردن متکبران است.
* (آيه 159)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده: چند نفر از مسلمانان همچون معاذ بن جبل و سعد بن معاذ و خارجة بن زید سؤالاتی از دانشمندان یهود پیرامون مطالبی از تورات - که ارتباط با ظهور پیامبر (ص) داشت کردند. آنها حقیقت را کتمان کرده و از توضیح خودداری ورزیدند. این آیه نازل شد و مسؤولیت کتمان حق را به
ص: 138
آنها گوشزد کرد.
تفسیر: کتمان حق ممنوع - گرچه طبق شأن نزول روی سخن در این آیه به علمای یهود است ولی این معنی مفهوم آیه را که یک حکم کلی درباره کتمان کنندگان حق بیان می کند، محدود نخواهد کرد.
آیه شریفه این افراد را مورد ملامت قرار داده می گوید: «کسانی که دلايل روشن، و وسيله هدایتی را که نازل کرده ایم، بعد از آنکه در کتاب برای مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت می کند؛ و همه لعن کنندگان نیز، آنها را لعن می کنند» (إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيَاتِ والهدئ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أولئک يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ).
کتمان حق» عملی است که خشم طرفداران حق را بر می انگیزد و مسلما منحصر به کتمان آیات خدا و نشانه های نبوت نیست بلکه اخفای هر چیزی که می تواند مردم را به واقعیتی برساند، در مفهوم وسیع این کلمه درج است. حتی گاهی سکوت در جایی که باید سخن گفت و افشاگری کرد، مصداق کتمان حق می شود.
* (آيه 160)-و از آنجا که قرآن به عنوان یک کتاب هدایت هیچ گاه روزنه امید و راه بازگشت را به روی مردم نمی بندد و آنها را هرقدر آلوده به گناه باشند از رحمت خدا مأیوس نمی کند، در این آیه راه نجات و جبران در برابر این گناه بزرگ را چنین بیان می کند: «مگر آنها که توبه و بازگشت کردند، و (اعمال بد خود را، با اعمال نیک، اصلاح نمودند، (و آنچه را کتمان کرده بودند، آشکار ساختند؟) من توبه آنها را می پذیرم؛ که من توبه پذیر و مهربانم» (إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بینوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).
کتمان حق در احادیث اسلامی - در احادیث اسلامی نیز شدید ترین حملات متوجه دانشمندان کتمان کننده حقایق شده از جمله در حدیثی پیامبر اسلام (ص) می فرماید: «هر کس از دانشی سودمند برخوردار باشد و آن را مخفی نگه دارد، در روز قیامت خدا بر او لگامی از آتش زند.» |
ص: 139
در حدیث دیگری می خوانیم که از امیر مؤمنان علی (ع) پرسیدند: بدترین خلق خدا بعد از ابلیس و فرعون... کیست؟
امام فرمود: «آنها دانشمندان فاسدند که باطل را اظهار و حقایق را کتمان می کنند و خداوند بزرگ درباره آنان فرموده: خدا آنها را لعنت می کند و همه لعن کنندگان نیز آنها را لعن می کنند.»
* (آيه 161)-سرانجام آنها که کافر می میرند . در آیات گذشته نتیجه کتمان حق را دیدیم، این آیه و آیه بعد در تکمیل آن به افراد کافری اشاره می کند که به لجاجت و کتمان و کفر و تکذیب حق تا هنگام مرگ ادامه می دهند.
نخست می گوید: «کسانی که کافر شدند، و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارُ أَ وَلِيِّكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).
این گروه نیز همانند کتمان کنندگان حق، گرفتار لعن خدا و فرشتگان و مردم می شوند با این تفاوت که چون تا آخر عمر بر کفر اصرار ورزیده اند، راه بازگشتی برایشان باقی نمی ماند.
* (آيه 162)-سپس می افزاید: «همیشه در آن (لعن و دوری از رحمت پروردگار) باقی می مانند؛ نه در عذاب آنان تخفیف داده می شود، و نه مهلتی خواهند داشت» (خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).
* (آيه 163)-و از آنجا که اصل توحید به همه این بدبختیها پایان می دهد در این آیه می گوید: «و خدای شما، خداوند یگانه ای است» (وَ إِلهُكُمْ إِلهُ واحِدُ).
و برای تأكید بیش تر می افزاید: «که غیر از او معبودی نیست» (لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ).
و در آخرین جمله، به عنوان دلیل می فرماید: «اوست بخشنده و مهربان» و دارای رحمت عام و خاص (الرَّحْمنُ الرَّحِيمِ).
آری، کسی که رحمت عامش همگان را فراگرفته و برای مؤمنان رحمت ویژه ای قرار داده شایسته عبودیت است.
* (آيه 164)-جلوه های ذات پاک او در پهنه هستی . از آنجا که در آیه قبل
ص: 140
سخن از توحید پروردگار به میان آمد، این آیه دلیلی است بر مسأله اثبات وجود خدا و یگانگی ذات پاک او.
باید به این نکته توجه داشت که همه جا نظم و انسجام دلیل بر وجود علم و دانش است و همه جا هماهنگی دلیل بر وحدت و یگانگی است. روی این اصل، ما به هنگام برخورد به مظاهر نظم در جهان هستی از یک سو و هماهنگی و وحدت عمل این دستگاه های منظم از سوی دیگر، متوجه مبدأ علم و قدرت یگانه و یکتایی می شویم که این همه آوازه ها از اوست.|
در این آیه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستی که هر کدام نشانه ای از آن مبدأ بزرگ است اشاره شده:
1. «در آفرینش آسمانها و زمین» (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ).
دانشمندان می گویند: هزاران هزار کهکشان در عالم بالا وجود دارد که منظومه شمسی ما جزئی از یکی از این کهکشانهاست. تنها در کهکشان ما صدها میلیون خورشید و ستاره درخشان وجود دارد که روی محاسبات دانشمندان در میان آنها میلیونها سياره مسکونی است با میلیاردها موجود زنده.
2. «و آمد و شیر شب و روز» (وَ اخْتِلافِ اليل وَ النَّهَارِ).
این دگرگونی شب و روز و این آمدو رفت روشنایی و تاریکی، با آن نظم خاص و تدریجی اش که دایم از یکی کاسته و بر دیگری افزوده می شود و به کمک آن فصول چهارگانه به وجود می آید و موجودات زنده مراحل تکاملی خود را در پرتو این تغییرات تدریجی گام به گام طی می کنند، نشانه دیگری از ذات و صفات متعالی او هستند. .
3. «و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتند» (والفلک الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ).
انسان به وسیله کشتیهای بزرگ و کوچک، صحنه اقیانوسها و دریاها را می نوردد و به این وسیله به نقاط مختلف زمین، برای انجام مقاصد خود سفر می کند.
ص: 141
4. «و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده» (وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ).
دانه های حیاتبخش باران که با نظام خاصی ریزش می کنند و موجودات و جنبندگانی که از این مایع بی جان، جان می گیرند، همه پیام آور قدرت و عظمت او
هستند.
5 و تغییر مسیر بادها » (وَ تَصْرِيفِ الریاح).
که نه تنها بر دریاها می وزند و کشتیها را حرکت می دهند بلکه گاهی گرده های تر را بر قسمتهای مادی گیاهان می افشانند و به تلقيح و باروری آنها کمک می کنند.
و زمانی با جا به جا کردن هوای مسموم و فاقد اکسیژن شهرها به بیابانها و جنگلها، وسائل تصفیه و تهویه را برای بشر فراهم می سازند. آری، وزش بادها با این همه فواید و برکات، نشانه دیگری از حکمت و لطف بی پایان اوست.
6. «و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند» (وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ).
این ابرهای متراکم که بالای سر ما در گردشند و میلیاردها تن آب را، بر خلاف قانون جاذبه، در میان زمین و آسمان معلق نگاه داشته، خود نشانه ای از عظمت اویند.
اینها «نشانه هایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و می اندیشند» (لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
* (آيه 165)-بیزاری پیشوایان کفر از پیروان خود - در این آیه روی سخن متوجه کسانی است که از دلایل وجود خدا روی گردانند و در راه شرک و بت پرستی و تعدد خدایان گام نهاده اند. سخن از کسانی است که در مقابل این معبودان پوشالی سر تعظیم فرود آورده و به آنها عشق می ورزند، عشقی که تنها شایسته خداوند است که منبع کمالات و بخشنده نعمتهاست. می گوید: «بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می کنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ
ص: 142
اَندَادًا).
نه فقط بتها را معبود خود انتخاب کرده اند بلکه آنها را همچون خدا دوست می دارند» (يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهُ).
اما آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان، شدیدتر است» (وَ الَّذِينَ ءامنوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ).
اساسا عشق حقیقی همیشه متوجه نوعی از کمال است، انسان هرگز عاشق عدم و کمبودها نمی شود بلکه همواره دنبال هستی و کمال می گردد. به همین دلیل، آن کس که هستی و کمالش از همه برتر است، از همه کس به عشق ورزیدن سزاوارتر می باشد.
و عشق مؤمنان از عقل و علم و معرفت سرچشمه می گیرد. اما عشق کافران از جهل و خرافه و خیال، به همین دلیل ثبات و دوام ندارد.
از این رو، در ادامه آیه می فرماید: «و آنها که ستم کردند، (و معبودی غیر خدا برگزیدند، هنگامی که عذاب (الهی) را مشاهده کنند خواهند دانست که تمام قدرت از آن خداست؛ و خدا دارای مجازات شدید است؛ نه معبودهای خیالی که از آنها می هراسند (وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ).
* (آيه 166)-در این هنگام پرده های جهل و غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار می رود و اعتراف می کنند که انسانهای منحرفی بوده اند. ولی از آنجا که تکیه گاه و پناهگاهی ندارند از شدت بیچارگی، بی اختیار دست به دامن رهبران خود می زنند. اما «در آن هنگام، رهبران ( گمراه و گمراه کننده) از پیروان خود، بیزاری می جویند» (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا).
منظور از معبودها در اینجا بتهای سنگی و چوبی نیستند بلکه انسانهای جبار و خودکامه و شیاطینی هستند که این مشرکان، خود را دربست در اختیارشان گذاردند.
و کیفر خدا را مشاهده می کنند؛ و دستشان از همه جا کوتاه می شود(وَ رَأَوُا
ص: 143
الْعَذَابُ وَ تقطت بِهِمُ الْأَسْبابُ).
* (آيه 167)-و (در این هنگام پیروان می گویند: «کاش بار دیگر به دنیا برمی گشتیم، تا از آنها [= پیشوایان گمراه] بیزاری جوییم، آن چنان که آنان (امروز) از ما بیزاری جستند!» (وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لناكرة فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرُّوا مِنَّا).
اما چه سود راه بازگشتی به دنیا نیست.
در پایان آیه می فرماید: «خداوند این چنین اعمال آنها را به صورت حسرت زایی به آنان نشان می دهد» (كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ علیهم).
اما حسرتی بیهوده چرا که نه موقع عمل است و نه جای جبران.
و هرگز از آتش (دوزخ) خارج نخواهند شد» (وَ ما هُمْ بخار جين مِنَ النَّارِ).
* (آيه 168)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که بعضی از طوایف عرب همانند ثقیف و خزاعه و غیر آنها، قسمتی از زراعت و حیوانات را بدون دلیل بر خود حرام کرده بودند. (حتی تحریم آن را به خدا نسبت می دادند.) آیه نازل شد و آنها را از این عمل ناروا بازداشت
تفسیر: گامهای شیطان - در آیات گذشته نکوهش شدیدی از شرک و بت پرستی شده بود. یکی از انواع شرک این است که انسان غیر خدا را قانونگذار بداند. آیه شریفه این را یک عمل شیطانی معرفی کرده می فرماید: «ای مردم، از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید» (یَا اَیِّهّا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً).
واز گامهای شیطان، پیروی نکنید؛ چه اینکه او، دشمن آشکار شماست (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوُّ مُبِينُ).
جمله «إنه لكم عدو مبي» که بیش از ده بار در قرآن مجید به دنبال نام شیطان آمده است برای این است که تمام نیروهای انسان را برای مبازه با این دشمن بزرگ و آشکار بسیج کند.
خطابهایی که در قرآن مربوط به استفاده از غذاهاست، معمولا با دو قید حلال و طیب همراه است. حلال چیزی است که ممنوعیتی نداشته باشد و طیب به
ص: 144
چیزهای پاکیزه گفته می شود که موافق طبع سالم انسانی است.
خطوات » جمع «خطوه» به معنی گام و قدم است. خطوات شیطان، گامهایی است که شیطان برای وصول به هدف خود و اغوای مردم بر می دارد.
* (آيه 169)-این آیه دلیل روشنی بر دشمنی شیطان که جز بدبختی و شقاوت انسان هدفی ندارد، بیان کرده می گوید: «او شما را فقط به بدیها و کار زشت فرمان می دهد» (إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ).
فحشا» از ماده «فحش» به معنی هر کاری است که از حد اعتدال خارج گردد و صورت آشکار به خود بگیرد. بنابراین، شامل تمامی منکرات و قبایح واضح و آشکار می گردد.
و نیز دستور می دهد « آنچه را که نمی دانید، به خدا نسبت دهید» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
انحرافات تدریجی - جمله «خطوات الشيطان» (گامهای شیطان)، گویا به این مساله تربیتی اشاره دارد که انحرافها و تبهکارها به تدریج در انسان نفوذ می کند. وسوسه های شیطان، انسان را قدم به قدم در پشت سر خود به سوی پرتگاه می کشاند. این موضوع منحصر به شیطان اصلی نیست بلکه تمام دستگاه های شیطانی و آلوده برای پیاده کردن نقشه های شوم خود از همین روش «خطوات »
گام به گام استفاده می کنند. از این رو، قرآن می گوید از همان گام اول باید به هوش بود و با شیطان همراه نشد.
* (آيه 170)-تقلید کورکورانه از نیاکان - در اینجا به منطق سست مشرکان در مسأله تحریم بی دلیل غذاهای حلال و یا بت پرستی اشاره کرده می گوید: «و هنگامی که به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید. می گویند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی نماییم» (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا).
قرآن این منطق خرافی و تقلید کورکورانه از نیاکان را با این عبارت محکوم می کند می گوید: « آیا اگر پدران آنها، چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها
ص: 145
سوره بقره آیه 199-172
برگزیده تفسیر نمونه
پیروی خواهند کرد)؟!» (أَوْ لَوْ كَانَ ءَاباؤهم لا يَعْقِلُونَ شیئا وَ لا يَهْتَدُونَ).
یعنی اگر نیاکان آنها دانشمندان صاحب نظر و افراد هدایت یافته ای بودند جای این بود که از آنها تبعيت شود، اما پیشینیان آنها نه خود مردمی آگاه بودند، نه رهبر و هدایت کننده ای آگاه داشتند. ان
* (آيه 171)-در این آیه به بیان این مطلب می پردازد که چرا این گروه در برابر این دلایل روشن انعطافی نشان نمی دهند و همچنان بر گمراهی وکفر اصرار می ورزند؟ می گوید: «مثل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر، صدا می زند؛ ولی آنها جز سر و صدا نمی شنوند» و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی کنند (وَ مَثَلُ الَّذِينَ كفرو اكمثل الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً).
و در پایان آیه برای تأكید و توضیح بیشتر اضافه می کند: این کافران در واقع کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمی فهمند! (صُمُّ بُكْمُ عَمًى فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ).
و به همین دلیل، آنها تنها به ستهای غلط و خرافی پدران خود چسبیده اند و از هر دعوت سازنده ای روی گردانند.
* (آيه 172)-طيبات و خبائث . از آنجا که قرآن در مورد انحرافات ریشه دار از روش تأکید و تکرار در لباسهای مختلف استفاده می کند، در این آیه و آیه بعد بار دیگر به مسأله تحریم بی دلیل پاره ای از غذاهای حلال و سالم در عصر جاهلیت، به وسیله مشرکان، بازمی گردد. در اینجا روی سخن را به مؤمنان می کند می فرماید: برای کسانی که ایمان آورده اید، از نعمتهای پاکیزه ای که به شما روزی داده ایم، بخورید» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ امنواكلوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ).
و شکر خدا را به جا آورید؛ اگر او را پرستش می کنید» (وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ).
این نعمتهای پاک و حلال که ممنوعیتی ندارد و موافق طبع و فطرت سالم
ص: 146
انسانی است، برای شما آفریده شده است چرا از آن استفاده نکنید؟! |
* (آيه 173)-در این آیه برای روشن ساختن غذاهای حرام و ممنوع و قطع کردن هرگونه بهانه، چنین می گوید: «خداوند، تنها (گوشت) مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را نام غیر خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود، حرام کرده است» (إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمِ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ).
و از آنجا که گاه ضرورتهایی پیش می آید که انسان برای حفظ جان خویش مجبور به استفاده از بعضی غذاهای حرام می شود، قرآن در ذیل آیه آن را استثنا کرده می گوید: «ولی آن کس که مجبور شود، در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد، گناهی بر او نیست و می تواند برای حفظ جان خود، در موقع ضرورت از آن بخورد(فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ).
به این ترتیب، برای اینکه اضطرار، بهانه و دستاویزی برای زیاده روی در خوردن غذاهای حرام نشود، با دو کلمه «غیر باغ» (یعنی، طلب لذت کردن) و «لا عاد» (یعنی، متجاوز از حد ضرورت) گوشزد می کند که این اجازه تنها برای کسانی است که خواهان لذت از خوردن این محرمات نباشند و از مقدار لازم که برای نجات از مرگ ضروری است، تجاوز نکنند.
او در پایان آیه می فرماید: «خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِيمُ).
همان خداوندی که این گوشتها را تحریم کرده، با رحمت خاصش در موارد ضرورت اجازه استفاده از آن را داده است.|
* (آيه 174)-شأن نزول: به اتفاق همه مفسران، این آیه و دو آیه بعد در مورد اهل کتاب نازل شده است و به گفته بسیاری، مخصوصا به علمای یهود نظر دارد که پیش از ظهور پیامبر اسلام صفات و نشانه های او را مطابق آنچه در کتب خود یافته بودند برای مردم بازگو می کردند ولی پس از ظهور پیامبر و مشاهده گرایش مردم به او ترسیدند که اگر همان روش سابق را ادامه دهند منافع آنها به خطر بیفتد و هدایا و میهمانی هایی که برای آنها ترتیب می دادند از دست برود. از این رو، اوصاف پیامبر
ص: 147
168
سوره بقره آیه 199-172
برگزیده تفسیر نمونه
اسلام را که در تورات نازل شده بود، کتمان کردند. این سه آیه نازل شد و سخت آنها را نکوهش کرد.
تفسیر: باز هم نکوهش از کتمان حق به این آیه تأکیدی است بر آنچه در آیه 159 همین سوره در زمینه کتمان حق گذشت. نخست می گوید: «کسانی که کتمان می کنند آنچه را خدا از کتاب نازل کرده، و آن را به بهای کمی می فروشند، آنها جز آتش چیزی نمی خورند» (إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أولئک ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ).
و هدایا و اموالی که از این رهگذر به دست می آورند، در حقیقت آتش سوزانی است که وارد وجود آنان می شود.
سپس به یک مجازات مهم معنوی آنها که از مجازات مادی بسیار دردناک تر است پرداخته می گوید: «و خداوند، روز قیامت، با آنها سخن نمی گوید؛ و آنان را پاکیزه نمی کند؛ و برای آنها عذاب دردناکی است» (وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ لَا يزکيهم وَلِّهِمْ عَذابُ أَلِيمُ).
یکی از بزرگ ترین مواهب الهی در جهان دیگر این است که خدا با مردم با ایمان از طریق لطف سخن می گوید. یعنی با قدرت بی پایانش امواج صوتی را در فضا می آفریند به گونه ای که قابل درک و شنیدن باشد (همانگونه که در وادی طور با موسی سخن گفت). یا از طريق الهام و با زبان دل با بندگان خاصش سخن می گوید. ان
* (آيه 175)-این آیه وضع این گروه را مشخص تر می سازد و نتیجه کارشان را در این معامله زيانبار چنین بازگو می کند: «اینان، همانهایی هستند که گمراهی را با هدایت، و عذاب را با آمرزش، مبادله کرده اند» (أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى وَ الْعَذابَ الْمَغْفِرَةِ).
و به این ترتیب از دو سو گرفتار زیان و خسران شده اند.
از این رو در پایان آیه اضافه می کند: «راستی چه قدر در برابر عذاب خداوند، شکیبا هستند» (فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ).
ص: 148
* (آيه 176)-در این آیه می گوید: این تهدیدها و وعده های عذاب که برای کتمان کنندگان حق بیان شده است، به خاطر آن است که خداوند، کتاب آسمانی) را به حق، (و توأم با نشانه ها و دلایل روشن،) نازل کرده تا هیچ گونه ابهامی برای کسی باقی نماند (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ).
با این حال، گروهی به خاطر حفظ منافع کثیف خویش، دست به توجیه و تحریف می زنند و در کتاب آسمانی اختلافها به وجود می آورند.
و آنها که در آن اختلاف می کنند، (و با کتمان و تحریف، اختلاف به وجود می آورند، در شكاف (و پراکندگی عمیقی قرار دارند» (وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ).
* (آيه 177)-شأن نزول: چون تغییر قبله جنجال زیادی در میان مردم به خصوص یهود و نصاری به راه انداخت، یهود که بزرگ ترین سند افتخار خود (پیروی مسلمين از قبله آنان را از دست داده بودند، زبان به اعتراض گشودند که قرآن در آیه 142 با جمله «يقول الشقهاء» به آن اشاره کرده است. این آیه نازل گردید و تأیید کرد که این همه گفت و گو در مسأله قبله صحیح نیست بلکه مهم تر از قبله مسائل دیگری است که معیار ارزش انسانهاست و باید به آنها توجه شود و آن مسائل را در این آیه شرح داده است.
تفسیر: ریشه و اساس نیکیها - در تفسیر آیات تغییر قبله گذشت که مخالفین اسلام از یک سو و تازه مسلمانان از سوی دیگر، چه سر و صدایی درباره تغییر قبله به راه انداختند. این آیه روی سخن را به این گروه ها کرده می گوید: «نیکی، (تنها) این نیست که به هنگام نماز، روی خود را به سوی مشرق و یا مغرب کنید» و تمام گفت وگوی شما، درباره قبله و تغيير آن باشد و همه وقت خود را مصروف آن سازید» (لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ).
قرآن سپس به بیان مهم ترین اصول نیکی ها در ناحیه ایمان و اخلاق و عمل ضمن بیان شش عنوان، پرداخته می گوید: « بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان وکتاب (آسمانی) و پیامبران، ایمان آوردند
ص: 149
(وَ لکن الْبِرِّ مِنْ ءامن بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ).
پس از ایمان به مسأله انفاق و ایثار و بخششهای مالی اشاره می کند می گوید: و مال (خود) را با همه علاقه ای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق میکند، (وَ أَتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذوی الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ).
بی شک گذشتن از مال و ثروت برای همه کس کار آسانی نیست چرا که تقریبا حب آن در همه دلها هست. تعبير «على به» نیز اشاره به همین حقیقت است که آنها در برابر این خواسته دل، برای رضای خدا مقاومت می کنند.
سو مین اصل از اصول نیکیها را برپا داشتن نماز می شمرد می گوید: «نماز را برپا می دارد (وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ).
نمازی که اگر با شرایط و حدودش و با اخلاص و خضوع انجام گیرد، انسان را از گناه باز می دارد.
چهارمین برنامه آنها را ادای زکات و حقوق واجب مالی ذکر کرده می گوید: «و زکات را می پردازد» (وَ ءَاتَى الزَّكَؤةَ).
بسیارند افرادی که در پاره ای از موارد حاضرند به مستمندان کمک کنند اما در ادای حقوق واجب سهل انگار می باشند. به عکس گروهی غیر از ادای حقوق واجب به هیچ گونه کمک دیگری تن در نمی دهند. آیه فوق نیکوکار را کسی می داند که در هر دو میدان انجام وظیفه کند. و پنجمین ویژگی آنها را وفای به عهد می شمرد می گوید: «و کسانی که به عهد خود - به هنگامی که عهد بستند - وفا می کنند» (وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا).
چرا که سرمایه زندگی اجتماعی اعتماد متقابل افراد جامعه است. از این رو در روایات اسلامی می خوانیم که مسلمانان موظفند سه برنامه را در مورد همه انجام دهند، خواه طرف مقابل مسلمان باشد یا کافر، نیکوکار باشد یا بدکار، و آن سه عبارتند از: وفای به عهد، ادای امانت و احترام به پدر و مادر.
ص: 150
و ششمین و آخرین برنامه این گروه نیکوکار را چنین شرح می دهد: «و در برابر محرومیتها و بیماری ها و در میدان جنگ، استقامت به خرج می دهند» (وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ).
و در پایان آیه به عنوان جمع بندی و تأکید بر شش صفت عالی گذشته، می گوید: «اینها کسانی هستند که راست می گویند؛ (و گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است، و اینها هستند پرهیزگاران» (أَ وَلِيِّكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أَ وَلِيِّكَ هم المتقون).
راستگویی آنها از اینجا روشن می شود که اعمال و رفتارشان از هر نظر با اعتقاد و ایمانشان هماهنگ است و تقوا و پرهیزگاریشان از اینجا معلوم می شود که آنها هم وظیفه خود را در برابر الله، نیازمندان و محرومان و جامعه انسانی و هم در برابر خویشتن خویش انجام می دهند.
جالب اینکه شش صفت برجسته فوق هم شامل اصول اعتقادی و اخلاقی و هم برنامه های عملی است.
* (آيه 178)-شأن نزول: عادت عرب جاهلی بر این بود که اگر کسی از قبیله آنها کشته می شد تصمیم می گرفتند تا آنجا که قدرت دارند از قبیله قاتل بکشند و این فکر تا آنجا پیش رفته بود که حاضر بودند به خاطر کشته شدن یک فرد، تمام طایفه قا تل را نابود کنند. این آیه نازل شد و حکم عادلانه قصاص را بیان کرد.
این حکم اسلامی در واقع حد وسطی بود میان دو حکم مختلف که آن زمان وجود داشت؛ بعضی قصاص را لازم می دانستند و بعضی تنها دیه را لازم می شمردند. اسلام، قصاص را در صورت عدم رضایت اولیای مقتول و دیه را به هنگام رضایت طرفین قرار داد.
تفسير: قصاص مایه حیات شماست از این آیه به بعد یک سلسله از احکام اسلامی مطرح می شود. نخست از مسأله حفظ احترام خونها آغاز می کند و بر آداب و سنن جاهلی خط بطلان می کشد. مؤمنان را مخاطب قرار داده می گوید: «ای افرادی که ایمان آورده اید، حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده
ص: 151
است» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا كَتَبَ عَلِمَ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلَى).
قصاص از ماده «قص» به معنی جست و جو و پیگیری از آثار چیزی است و هر امری که پشت سر هم بیاید عرب آن را «قصه» می گوید. از آنجا که «قصاص» قتلى است که پشت سر قتل دیگری قرار می گیرد، این واژه در مورد آن به کار رفته است.
انتخاب واژه «قصاص» نشان می دهد که اولیای مقتول حق دارند نسبت به قاتل همان را انجام دهند که او مرتکب شده است.
ولی به این مقدار قناعت نکرده، در دنباله آیه مسأله مساوات را با صراحت بیشتر مطرح می کند می گوید: «آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن» (الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى).
البته این مسأله دلیل بر برتری خون مرد نسبت به زن نیست و توضیح آن خواهد آمد.
سپس برای اینکه روشن شود مسأله قصاص حقی برای اولیای مقتول است و هرگز یک حکم الزامی نیست، اگر مایل باشند می توانند قاتل را ببخشند و خون بها بگیرند یا اصلا خون بها هم نگیرند، اضافه می کند: «پس اگر کسی از سوی برادر (دینی) خود، چیزی به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به خون بها گردد، باید از راه پسندیده پیروی کند؛ (و صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد؛) و او [= قاتل نیز، به نیکی دیه را (به ولی مقتول) بپردازد و در آن، مسامحه نکند (فَمَنْ عَفَى لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءُ فَاتِّباعُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءُ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ).
در پایان آیه برای تأكید و توجه دادن به این امر که تجاوز از حد از سوی هر کس بوده باشد مجازات شدید دارد، می گوید: «این، تخفیف و رحمتی است از ناحيه پروردگار شما. و کسی که بعد از آن، تجاوز کند، عذاب دردناکی خواهد داشت» (ذلِكَ تَخْفِيفُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَهُ فَمَنْ اعتدئ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابُ أَلِيمُ).
دستور عادلانه «قصاص» و «عفوه از یک سو روش فاسد عصر جاهلیت را که گاه در برابر یک نفر صدها نفر را به خاک و خون می کشیدند محکوم می کند و از
ص: 152
سوی دیگر، راه عفو را به روی مردم نمی بندد. از سوی سوم می گوید بعد از برنامه عفو وگرفتن خون بها هیچ یک از طرفین حق تعدی ندارند؛ برخلاف اقوام جاهلی که اولیای مقتول گاهی بعد از عفو، حتی گرفتن خونبها، قا تل را می کشتند.
* (آيه 179)-این آیه با یک عبارت پر معنی، پاسخ بسیاری از سؤالات را در زمینه مسأله قصاص بازگو می کند می گوید: «و برای شما در قصاص، حیات و زندگی است، ای صاحبان خرد! شاید شما تقوا پیشه کنید» (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حيؤة یا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
این آیه که به صورت یک شعار اسلامی در اذهان همگان نقش بسته، به خوبی نشان می دهد که قصاص اسلامی به هیچ وجه جنبه انتقام جویی ندارد.
از یک سو ضامن حیات جامعه است زیرا اگر حکم قصاص وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنیت می کردند، جان مردم بی گناه به خطر می افتاد. همان گونه که در کشورهایی که حکم قصاص به کلی لغو شده، آمار قتل و جنایت به سرعت بالا رفته است.
و از سوی دیگر، مایه حیات قاتل است چرا که او را از فکر آدمکشی تا حد زیادی باز می دارد و کنترل می کند.
آیا خون مرد رنگین تر است . ممکن است بعضی ایراد کنند که در آیات قصاص دستور داده شده که نباید مرد به خاطر قتل زن مورد قصاص قرار گیرد، مگر خون مرد از خون زن رنگین تر است؟
در پاسخ باید گفت: مفهوم آیه این نیست که مرد نباید در برابر زن قصاص شود بلکه اولیای زن مقتول می توانند مرد جنایتکار را به قصاص برسانند به شرط آنکه نصف مبلغ دیه را بپردازند.
توضیح این که: غالبا مردان در خانواده عضو مؤثر اقتصادی هستند و مخارج خانواده را متحمل می شوند. بنابراین، تفاوت میان از بین رفتن مرد و زن از نظر اقتصادی و جنبه های مالی بر کسی پوشیده نیست. از این رو، اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ دیه در مورد قصاص مرد، رعایت حقوق همه افراد را کرده و از
ص: 153
برگزیده تفسیر نمونه
این خلاء اقتصادی و ضربه نابخشودنی که به یک خانواده می خورد، جلوگیری نموده است. اسلام هرگز اجازه نمی دهد که به بهانه لفظ «تساوی حقوق افراد دیگری مانند فرزندان شخصی که مورد قصاص قرار گرفته، پایمال گردد.
* (آيه 180)-وصیتهای شایسته - در آیات گذشته سخن از مسائل جانی و قصاص در میان بود، در این آیه و دو آیه بعد به قسمتی از احکام وصایا که ارتباط با مسائل مالی دارد می پردازد و به عنوان یک حکم الزامی می گوید: «بر شما نوشته شده: هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبی [= مالی از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر و نزدیکان، به طور شایسته وصیت کند» (کُتِبَ عَلَیکُم إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ).
و در پایان آیه اضافه می کند: «این حقی است بر پرهیزگاران» (حَقّاً علی الْمُتَّقِينَ).
وصیت کردن در قوانین اسلامی هرچند عمل مستحبی است اما چون مستحب مؤكد است از آن با جمله « كتب عليكم» تعبیر شده است.
قابل توجه اینکه در اینجا به جای کلمه مال، کلمه «خیر» گفته شده است. این تعبیر نشان می دهد که اسلام ثروت و سرمایه ای را که از طریق مشروع به دست آمده باشد و در مسیر سود و منفعت اجتماع به کار گرفته شود، خیر و برکت می داند و بر افکار نادرست آنها که ثروت را ذاتا چیز بدی می دانند خط بطلان میکشد.
در ضمن این تعبیر اشارة لطیفی به مشروع بودن ثروت است زیرا اموال نامشروعی که انسان از خود به یادگار می گذارد خیر نیست بلکه شر و نکبت است.
مقید ساختن وصیت در آیه فوق با قيد « بالمعروف» اشاره به این است که وصیت باید از نظر مبلغ و مقدار و از نظر شخصی که وصیت به نام او شده و هم از جهات دیگر به گونه ای باشد که عرف عقلا آن را عملی شایسته بدانند. نه یک نوع تبعیض ناروا و مایه نزاع و دعوا و انحراف از اصول حق و عدالت
ص: 154
* (آيه 181)-هنگامی که وصیت جامع ویژگیهای بالا باشد، از هر نظر محترم و مقدس است و هرگونه تغییر و تبدیل در آن ممنوع و حرام است. آیه می گوید: « پس کسانی که بعد از شنیدنش آن را تغییر دهند گناه آن، تنها بر کسانی است که آن (وصیت) را تغییر می دهند، (فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ یُبَدِلُونَهُ).
واگر گمان کنند که خداوند از توطئه هایشان خبر ندارد سخت در اشتباهند. خداوند، شنوا و داناست» ( إِنَّ اللَّهَ سَمِيعُ عَلِيمُ).
آیه فوق اشاره به این حقیقت است که خلافکاریهای «وصی» (کسی که عهده دار انجام وصایا است) هرگز اجر و پاداش وصیت کننده را از بین نمی برد. او به اجر خود رسیده، تنها گناه بر گردن وصی است که تغییری در کمیت یا کیفیت و یا اصل وصیت داده است.
* (آيه 182)-تا به اینجا این حکم اسلامی کاملا روشن شد که هرگونه تغییر و تبد یل در وصیت، به هر صورت و به هر مقدار باشد، گناه است. اما از آنجا که هر قانونی استثنایی دارد، در این آیه می گوید: «و کسی که از انحراف وصیت کننده (و تمایل یک جانبه او به بعض ورثه)، یا از گناه او (که مبادا وصیت به کار خلافی کند) بترسد، و میان آنها را اصلاح دهد، گناهی بر او نیست؛ (و مشمول حکم تبدیل وصیت نمی باشد. خداوند، آمرزنده و مهربان است» (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِیمُ).
بنابراین، استثنا مربوط به مواردی است که وصیت به طور شایسته صورت نگرفته، فقط در اینجا وصی حق تغيير دارد. البته اگر وصیت کننده زنده است مطالب را به او گوشزد می نماید تا تغییر دهد و اگر از دنیا رفته شخصا اقدام به تغییر می کند.
تعبير «جنف » که به معنی انحراف از حق و تمایل یک جانبه است، اشاره به انحرافاتی است که ناآگاهانه دامنگیر وصیت کننده می شود و تعبیر به «إثم» اشاره به انحرافات عمدی است.
ص: 155
سوره بقره آیه 199-172
برگزیده تفسیر نمونه
نکته ها:
1. فلسفة وصيت - از قانون ارث تنها یک عده از بستگان آن هم روی حساب معینی بهره مند می شوند در حالی که شاید عده دیگری از فامیل و احيانا بعضی از دوستان و آشنایان نزدیک، نیاز مبرمی به کمکهای مالی داشته باشند.
و نیز در مورد بعضی از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوی نیاز آنها نیست. بدین رو، اسلام در کنار قانون ارث، قانون وصیت را قرار داده و به مسلمانان اجازه می دهد نسبت به یک سوم از اموال خود، برای بعد از مرگ خویش، تصمیم بگیرند.
از اینها گذشته، گاه انسان مایل است کارهای خیری انجام دهد اما در زمان حیاتش به دلایلی موفق نشده. منطق عقل ایجاب می کند برای انجام این کارهای خیر، دست کم برای بعد از مرگش محروم نماند. مجموع این امور موجب شده است که قانون وصیت در اسلام تشریع گردد.
البته وصیت منحصر به موارد فوق نیست بلکه انسان باید وضع ديون خود و امانتهایی که به او سپرده شده و مانند آن را در وصیت مشخص کند به گونه ای که هیچ امر مبهمی در حقوق مردم با حقوق الهی که بر عهده اوست وجود نداشته باشد.
در روایات اسلامی تاکیدهای فراوانی در زمینه وصيت شده؛ از جمله در حدیثی از پیامبر اسلام (ص) می خوانیم: «کسی که بدون وصیت از دنیا برود، مرگ او مرگ جاهلیت است.
2. عدالت در وصیت - در روایات اسلامی تأکیدهای فراوانی روی عدم جور» و «عدم ضرار» در وصیت دیده می شود که از مجموع آن استفاده می شود: همان اندازه که وصیت کار شایسته و خوبی است، تعدی در آن مذموم و از گناهان کبیره است.
در حدیثی امام باقر (ع) فرمود: «کسی که در وصيتش عدالت را رعایت کند، همانند این است که همان اموال را در حیات خود در راه خدا داده باشد و کسی که
ص: 156
در وصیتش تعدی کند نظر لطف پروردگار در قیامت از او برگرفته خواهد شد.»
تعدی و جور و ضرار در وصیت آن است که انسان بیش از ثلث وصیت کند و ورثه را از حق مشروعشان باز دارد یا اینکه تبعیضهای ناروایی به خاطر حب و بغضهای بی دلیل انجام دهد.
* (آيه 183)-روزه سرچشمه تقوا - به دنبال چند حكم مهم اسلامی، در اینجا به بیان یکی دیگر از این احکام که از مهم ترین عبادات محسوب می شود می پردازد و آن روزه است. با همان لحن تأكید آمیز گذشته می گوید: «ای افرادی که ایمان آورده اید! روزه بر شما نوشته شده، همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شده» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أَمِنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ).
سپس فلسفه این عبادت انسان ساز را چنین بیان می کند: « تا پرهیزگار شوید (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
* (آيه 184)-در این آیه برای اینکه باز از سنگینی روزه کاسته شود، چند دستور دیگر را در این زمینه بیان می کند. نخست می فرماید: «چند روز معدودی را » باید روزه بداريد (أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ).
دیگر اینکه: «و هرکس از شما بیمار یا مسافر باشد تعدادی از روزهای دیگر را روزه بدارد (فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةُ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ).
سوم: «و بر کسانی که روزه برای آنها طاقت فرساست، (همچون بیماران، پیر مردان و پیرزنان، لازم است کفاره بدهند: مسکینی را اطعام کنند» (وَ عَلَى الَّذِينَ طيقونه فِدْيَةُ طَعامُ مسکينٍ).
و کسی که کار خیری انجام دهد، برای او بهتر است» (فَمَنْ تَطَوَّعَ ځيرا فَهُوَ خَيْرُ لَهُ).
در پایان آیه این واقعیت را بازگو می کند که: «و روزه داشتن برای شما بهتر است اگر بدانید» (وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرُ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
و این جمله تأكید دیگری بر فلسفه روزه است. و اینکه عبادت روزه - همانند
ص: 157
سایر عبادات . چیزی بر جاہ و جلال خدا نمی افزاید بلکه فواید آن عاید عبادت کنندگان می شود.
* (آيه 184)-در این آیه زمان روزه و قسمتی از احکام و فلسفه های آن را شرح می دهد. نخست می گوید: روزه، در چند روز معدود «ماه رمضان است» (شَهْرُ رَمَضَانَ).
« ماهی که قرآن، در آن نازل شده است» (الَّذِي أَنْزَلَ فِي القُرءَانِ).
قرآنی که برای راهنمایی مردم، و نشانه های هدایت، و فرق میان حق و باطل است» (هُدًى لِلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ).
سپس بار دیگر حکم مسافران و بیماران را به عنوان تأكید بازگو کرده می گوید: از پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد روزه بدارد. و آن کس که بیمار یا در سفر است، روزهای دیگری را به جای آن، روزه بگیرد» (فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فلیصمه وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةُ مِنْ آيام آخَرَ).
قرآن با تکرار این حکم می خواهد به مسلمانان بفهماند همان گونه که روزه گرفتن برای افراد سالم یک فریضه الهی است، افطار کردن هم برای بیماران و مسافران یک فرمان الهی می باشد که مخالفت با آن گناه است.
در قسمت آخر آیه بار دیگر به فلسفه تشریع روزه پرداخته، می گوید: خداوند، راحتی شما را می خواهد، نه زحمت شما را» (يُرِيدُ اللَّهُ بکم الیسر بِكُمُ الْعُسْرَ).
اشاره به اینکه روزه داشتن گرچه در ظاهر یک نوع سختگیری و محدودیت است اما سرانجام آن راحتی و آسایش می باشد هم از نظر معنوی و هم از لحاظ مادی.
سپس می افزاید: «هدف این است که این روزها را تکمیل کنید» (وَ تكملوا الْعِدَّةُ).
یعنی بر هر انسان سالمى لازم است در سال یک ماه روزه بدارد. به همین
ص: 158
دلیل اگر ماه رمضان بیمار یا در سفر بودید باید به تعداد این ایام، روزه را قضا کنید تا عدد مزبورکامل گردد.
و در آخرین جمله می فرماید: «و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده، بزرگ بشمرید؛ باشد که شکرگزاری کنید» (وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هدیکم وَ لعلکم تشکرون).
نکته ها:
1. اثرات تربیتی، اجتماعی و بهداشتی روزه - از فواید مهم روزه این است که روح انسان را تلطیف و اراده انسان را قوی و غرایز او را تعدیل می کند.
روزه دار باید در حال روزه با وجود گرسنگی و تشنگی از غذا و آب همچنین لذت جنسی چشم بپوشد و عملا ثابت کند که او همچون حیوان دربند اصطبل و علف نیست. او می تواند زمام نفس سرکش را به دست گیرد و بر هوسها و شهوات خود مسلط گردد.
در حقیقت، بزرگ ترین فلسفه روزه همین اثر روحانی و معنوی آن است.|
روزه انسان را از عالم حیوانیت ترقی داده و به جهان فرشتگان صعود می دهد. جمله «لعلکم تتقون» (تا پرهیزگار شوید)، اشاره به همه این حقایق است.
و نیز حديث معروف والشوم ته من النار» (روزه، سپری در برابر آتش است) اشاره به همین موضوع می باشد.
و نیز از پیامبر (ص) روایت شده است: «بهشت را دری است به نام ریان سیراب) که جز روزه داران از آن وارد نشوند.
در خبری دیگر آمده است: و چون آخرین نفر آنها وارد شد آن در بسته می شود.
اثر اجتماعی روزه - بر کسی پوشیده نیست، روزه یک درس مساوات و برابری در میان افراد اجتماع است. از امام صادق (ع) روایت شده که هشام بن حکم از علت تشریع روزه پرسید. امام فرمود: «علت روزه گرفتن آن است که به سبب آن
ص: 159
توانگر و تهیدست برابر شوند زیرا توانگر رنج گرسنگی را نمی داند تا به تهیدست رحم کند چرا که توانگر هرگاه چیزی بخواهد می تواند آن را فراهم آورد. از این رو خدای عزوجل خواست تا میان آفریدگانش برابری (وهمدردی ایجاد کند و رنج گرسنگی و سختی را به توانگر بچشاند تا بر ناتوان دل بسوزاند و به گرسنه رحم کند.»
اثر بهداشتی و درمانی روزه - در علم طب، اثر معجزه آسای امساک در درمان انواع بیماریها به اثبات رسیده زیرا می دانیم عامل بسیاری از بیماریها زیاده روی در خوردن غذاهای مختلف است چون مواد اضافي جذب نشده به صورت چربی های مزاحم در نقاط مختلف بدن یا چربی و قند اضافی در خون باقی می ماند، این مواد اضافی در لابه لای عضلات بدن در واقع لجن زارهای متعنی برای پرورش انواع میکروبهای بیماریهای عفونی است و بهترین راه مبارزه با این بیماریها نابود کردن این لجنزارها از طریق امساک و روزه است.
روزه زباله ها و مواد اضافي و جذب نشده بدن را می سوزاند و در واقع بدن را خانه تکانی می کند.
در حدیث معروفی پیامبر اسلام می فرماید: «صوموا تصځوا» (روزه بگیرید تا سالم مانید.)
و در حدیث دیگری فرمود: «المعده بيث كل داء والكميه أش گل دواء معده، خانه تمام دردهاست و امساک بالاترين داروها.)
2. روزه در انتهای پیشین - از تورات و انجیل فعلی نیز بر می آید که روزه در میان یهود و نصاری بوده و اقوام و ملل دیگر هنگام مواجه شدن با غم و اندوه روزه می گرفته اند.
و نیز از تورات بر می آید که موسی (ع) چهل روز روزه داشته است. همچنین به هنگام توبه و طلب خشنودی خداوند، یهود روزه می گرفتند. حضرت مسیح نیز، چنانکه از انجیل استفاده می شود، چهل روز روزه داشته
ص: 160
است.|
به این ترتیب، اگر قرآن می گوید: «ماكتب على الذين مين قبیگم» (همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد) شواهد تاریخی فراوانی دارد که در منابع مذاهب دیگر، حتی بعد از تحریف، به چشم می خورد. |
3. امتیاز ماه مبارک رمضان - اینکه ماه رمضان برای روزه گرفتن انتخاب شده، در آیه مورد بحث نکته برتری آن چنین بیان شده که قرآن در این ماه نازل گردیده و در روایات اسلامی نیز آمده است که همه کتابهای بزرگ آسمانی تورات، انجیل، زبور، صحف و قرآن در این ماه نازل شده اند.
امام صادق (ع) می فرماید: «تورات در ششم ماه مبارک رمضان، انجیل در دوازدهم و زبور در هیجدهم و قرآن مجید در شب قدر نازل گردیده است.»
به این ترتیب، ماه رمضان همواره ماه نزول کتابهای بزرگ آسمانی و ماه تعلیم و تربیت بوده است. برنامه تربیتی روزه نیز باید با آگاهی هرچه بیشتر و عمیق تر از تعلیمات آسمانی هماهنگ گردد تا جسم و جان آدمی را از آلودگی گناه شست و شو دهد.
* (آيه 186)-شأن نزول: کسی از پیامبر (ص) پرسید: آیا خدای ما نزدیک است تا آهسته با او مناجات کنیم، یا دور است تا با صدای بلند او را بخوانیم؟ آیه نازل شد. و به آنها پاسخ داد که خدا به بندگانش نزدیک است).
تفسیر: سلاحی به نام دعا و نیایش - از آنجا که یکی از وسائل ارتباط بندگان با خدا مسأله دعا و نیایش است، این آیه روی سخن را به پیامبر کرده می گوید: «و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، بگو: من نزدیکم» (وَ إِذا سَأَلَكَ عبادی عنی فأِنی قریب).
نزدیک تر از آنچه تصور کنید، نزدیک تر از شما به خودتان و نزدیک تر از شریان گردنتان. چنانکه در آیه 16 سورة ق می خوانیم: «و تحن أقرب إليه من حبل الوريد» (و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم).
سپس می افزاید: «دعای دعاکننده را، به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ
ص: 161
می گویم» (أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ).
و پس، باید دعوت مرا بپذیرند» (فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي).
و به من ایمان بیاورند» ( وَ لْيُؤْمِنُوا بِی). و تا راه یابند و به مقصد برسند (لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ).
جالب اینکه در این آیه، خداوند هفت مرتبه به ذات پاک خود اشاره کرده و هفت بار به بندگان. و از این، نهایت پیوستگی و قرب و ارتباط و محبت خود را نسبت به آنان مجسم ساخته است.
«دعا» یک نوع خود آگاهی و بیداری دل و اندیشه و پیوند باطنی با مبدأ همه نیکیها و خوبیهاست.
دعا یک نوع عبادت و خضوع و بندگی است و انسان به وسیله آن توجه تازه ای به ذات خداوند پیدا می کند. همان طور که همه عبادات اثر تربیتی دارد، دعا هم دارای چنین اثری خواهد بود.
و آنها که می گویند دعا فضولی در کار خداست! و خدا هر چه مصلحت باشد انجام می دهد، توجه ندارند که مواهب الهی بر حسب استعدادها و لياقتها تقسیم می شود. هرقدر استعداد و شایستگی بیش تر باشد سهم بیشتری از آن مواهب نصیب انسان می گردد.
از این رو می بینیم امام صادق (ع) می فرماید: « عند الله جل قوله لا تنال إلا بمسألة» (در نزد خداوند مقاماتی است که بدون دعا کسی به آن نمی رسد.) |
دانشمندی می گوید: وقتی که ما نیایش می کنیم خود را به قوه پایان ناپذیری که تمام کائنات را به هم پیوسته است متصل و مربوط می سازیم.
* (آيه 187)-شأن نزول: از روایات اسلامی استفاده می شود که در آغاز نزول حكم روزه، مسلمانان تنها حق داشتند قبل از خواب شبانه غذا بخورند، چنانچه کسی در شب به خواب می رفت سپس بیدار می شد خوردن و آشامیدن بر او حرام بود. همچنین در آن زمان، آمیزش با همسران در روز و شب ماه رمضان مطلقا تحریم
ص: 162
شده بود.
یکی از یاران پیامبر (ص) به نام مطعم بن جبیر که مرد ضعیفی بود، با این حال روزه می داشت، هنگام افطار وارد خانه شد. همسرش رفت برای افطار او غذا
حاضر کند، به خاطر خستگی خواب او را ربود. وقتی بیدار شد گفت: من دیگر حق افطار ندارم. با همان حال شب را خوابید و صبح در حالی که روزه دار بود، برای حفر خندق - در آستانه جنگ احزاب - در اطراف مدينه حاضر شد. در اثناء تلاش و كوشش به واسطه ضعف و گرسنگی مفرط بی هوش شد. پیامبر بالای سرش آمد و از مشاهده حال او متأثر گشت.
و نیز جمعی از جوانان مسلمان که قدرت کنترل خویشتن را نداشتند، شبهای ماه رمضان با همسران خود آمیزش می نمودند.
در این هنگام آیه نازل شد و به مسلمانان اجازه داد که در تمام طول شب می توانند غذا بخورند و با همسران خود آمیزش جنسی داشته باشند.
تفسير: توسعه در حکم روزه - چنانکه در شأن نزول خواندیم، در آغاز اسلام، آمیزش با همسران در شب و روز ماه رمضان مطلقا ممنوع بود. همچنین خوردن و آشامیدن پس از خواب. و این شاید آزمایشی بود برای مسلمین و هم برای آماده ساختن آنها نسبت به پذیرش احکام روزه.
این آیه که شامل چهار حکم اسلامی در زمینه روزه و اعتکاف است، نخست می گوید: «آمیزش جنسی با همسرانتان، در شب روزهایی که روزه می گیرید، حلال است» (أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نسائکم)
سپس به فلسفه این موضوع پرداخته می گوید: «آنها لباس شما هستند؛ و شما لباس آنها» هر دو زینت هم و سبب حفظ یکدیگرند (هُنَّ لِباسُ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسُ لَهُنَّ).
لباس از یک سو انسان را از سرما و گرما و خطر برخورد اشیا به بدن حفظ
رفت و به معنی سخن گفتن پیرامون مسائل جنسی است و گاه به معنی آمیزش جنسی به کار می رود و در آیه مورد بحث از این قبیل است.
ص: 163
می کنند و از سوی دیگر، عيوب او را می پوشاند. از سوی سوم زینتی است برای تن آدمی. این تشبیه که در آیه فوق آمده اشاره به همه این نکات است.
سپس قرآن علت این تغییر قانون الهی را بیان کرده می گوید: «خداوند می دانست که شما به خود خیانت می کردید و این کار ممنوع را انجام می دادید؛ ) پس تو به شما را پذیرفت و شما را بخشید» (عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تختائون أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عليکم وَ عَفا عَنْكُمْ).
آری برای اینکه شما آلوده گناه بیش تر نشوید، خدا به لطف و رحمتش این برنامه را بر شما آسان ساخت و از مدت محدودیت آن کاست.
اکنون با آنها آمیزش کنید، و آنچه را خداوند بر شما مقرر داشته، طلب نمایید» (فَالئَنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ).
سپس به بیان دومین حکم می پردازد می گوید: «و بخورید و بیاشامید، تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه (شب) برای شما آشکار گردد» (وُكِّلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ).
بعد به بیان سومین حکم پرداخته می گوید: «سپس روزه را تا شب، تکمیل کنید» (ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اليل).
این جمله تأكیدی است بر ممنوع بودن خوردن و نوشیدن و آمیزش جنسی در روزها برای روزه داران. همچنین نشان دهنده آغاز و انجام روزه است که از طلوع فجر شروع و به شب ختم می شود.
سرانجام به چهارمین و آخرین حکم پرداخته می گوید: «و در حالی که در مساجد به اعتکاف پرداخته اید، با زنان آمیزش نکنید» (وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ).
بیان این حکم مانند استثنایی است برای حکم گذشته زیرا به هنگام اعتكاف که حداقل مدت آن سه روز است - روزه می گیرند، اما در این مدت نه در روز حق آمیزش جنسی با زنان دارند و نه در شب.
ص: 164
در پایان آیه به تمام احکام گذشته اشاره کرده می گوید: «این، مرزهای الهی است؛ پس به آن نزدیک نشويد» (تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها).
زیرا نزدیک شدن به مرز وسوسه انگیز است و گاه سبب می شود که انسان از مرز بگذرد و در گناه بیفتد.
آری خداوند این چنین آیات خود را برای مردم، روشن می سازد، باشد که پرهیزگار گردند» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ ءَایا ته لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).
آغاز و پایان، تقواست . جالب اینکه در نخستین آیه مربوط به احکام روزه خواندیم که هدف نهایی از آن تقواست. همین تعبیر در پایان آخرین آیه نیز آمده است (لعلهم يتقون). این نشان می دهد که تمام این برنامه ها وسیله ای هستند برای پرورش روح تقوا و خویشتن داری و ملکه پرهیز از گناه و احساس مسئولیت در انسانها.
* (آيه 188)-این آیه به یک اصل مهم اسلامی اشاره می کند که در همه مسائل اقتصادی حاکم است و به یک معنی می شود تمام ابواب فقه اسلامی را در بخش اقتصاد زیر پوشش آن قرار داد. نخست می فرماید: «و اموال یکدیگر را به باطل (و ناحق) در میان خود نخورید» (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ)
مفهوم آیه فوق عمومیت دارد و هرگونه تصرف در اموال دیگران از غير طريق صحیح و به ناحق، مشمول این نهی الهی است.
همچنین تمام معاملاتی که هدف صحیحی را تعقیب نمی کند و پایه و اساس عقلایی ندارد مشمول این آیه است.
جالب اینکه قرار گرفتن آیه مورد بحث بعد از آیات روزه (182 - 187) نشانه یک نوع همبستگی در میان این دو است. در آنجا نهی از خوردن و آشامیدن به خاطر انجام یک عبادت الهی می کند و در اینجا نهی از خوردن اموال مردم به ناحق که این هم نوع دیگری از روزه و ریاضت نفوس است و در واقع هر دو شاخه هایی از تقوا محسوب می شود، همان تقوایی که به عنوان هدف نهایی روزه معرفی شده است.
و باطل» به معنی زایل و از بین رونده است.
ص: 165
تعبير «أكل» (خوردن) معنی وسیعی دارد و هرگونه تصرفی را شامل می شود.
سپس در ذیل آیه به یک نمونه بارز « أكل مال به باطل» (خوردن اموال مردم به ناحق) اشاره کرده که بعضی از مردم آن را حق خود می شمرند به گمان اینکه به حكم قاضی آن را به چنگ آورده اند. می فرماید: «و برای خوردن بخشی از اموال مردم به گناه، (قسمتی از آن را به عنوان رشوه) به قضات ندهید، در حالی که می دانید این کار، گناه است (وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
رشوه خواری بلای بزرگ جامعه ها - یکی از بلاهای بزرگی که از قدیم ترین زمانها دامنگیر بشر شده و امروز با شدت بیش تر ادامه دارد، بلای رشوه خواری است که یکی از بزرگ ترین موانع اجرای عدالت اجتماعی بوده و هست و سبب می شود قوانین که قاعدتا باید حافظ منافع طبقات ضعیف باشد، به سود مظالم طبقات نیرومند که باید قانون آنها را محدود کند، به کار بیفتد.
بدیهی است که اگر باب رشوه گشوده شود، قوانین درست نتیجه معکوس خواهد داد زیرا اقويا هستند که قدرت بر پرداختن رشوه دارند و در نتیجه قوانین بازیچه تازه ای در دست اقویا برای ادامه ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ضعفا خواهد شد. لذا در اسلام رشوه خواری یکی از گناهان کبیره محسوب می شود. |
قابل توجه است که زشتی رشوه سبب می شود که این هدف شوم در لابه لای عبارات و عناوین فریبنده دیگر انجام گیرد و رشوه خوار و رشوه دهنده از نامهایی مانند هدیه، تعارف، حق الزحمه وانعام استفاده کنند. ولی این تغییر نامها به هیچ وجه تغییری در ماهیت آن نمی دهد و در هر صورت، پولی که از این طریق گرفته می شود حرام و نامشروع است.
در خطبه 224 نهج البلاغه در داستان هدیه آوردن اشعث بن قیس می خوانیم که او برای پیروزی بر طرف دعوای خود در محکمه عدل علی (ع) به رشوه متوسل شد و شبانه ظرفی پر از حلوای لذیذ به در خانه حضرت آورد و نام آن را هدیه
ص: 166
گذاشت. علی (ع) برآشفت و فرمود: «سوگواران بر عزایت اشک بریزند. آیا با این عنوان آمده ای که مرا فریب دهی و از آیین حق باز داری؟... به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهای آنهاست به من دهند که پوست جوی را از دهان مورچه ای به ظلم بگیرم، هرگز نخواهم کرد. دنیای شما از برگ جویده ای در دهان ملخ برای من کم ارزش تر است. علی را با نعمتهای فانی و لذتهای زودگذر چه کار؟....
اسلام رشوه را در هر شکل و قیافه ای محکوم کرده است. در تاریخ زندگی پیامبر اکرم (ص) می خوانیم که به او خبر دادند یکی از فرماندارانش رشوه ای در شکل هدیه پذیرفته. حضرت برآشفت و به او فرمود: «كيف تأځ ما ليس لك بحق» (چرا آنکه حق تو نیست می گیری؟) او در پاسخ با معذرت خواهی گفت: آنچه گرفتم هدیه ای بود ای پیامبر خدا. حضرت فرمود: «اگر شما در خانه بنشینید و از طرف من فرماندار محلی نباشید، آیا مردم به شما هدیه می دهند!» سپس دستور داد هدیه را گرفتند و در بیت المال قرار دادند و وی را از کار برکنار کرد.
چه خوب است مسلمانان از کتاب آسمانی خود الهام بگیرند و همه چیز را پای بت رشوه خواری قربانی نکنند.
* (آيه 189)-شأن نزول: جمعی از یهود از پیامبر اسلام پرسیدند هلال ماه برای چیست و چه فایده دارد؟ آیه نازل شد و فواید مادی و معنوی آن را در نظام زندگی انسانها بیان کرد.
تفسير: همان طور که در شأن نزول آمده است، گروهی در مورد هلال ماه از پیامبر اکرم (ص) پرسشهایی داشتند. قرآن سؤال آنها را به این صورت منعکس کرده می فرماید: «درباره هلالهای ماه از تو سؤال می کنند (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ).
از جمله «يسئلونك» که به صورت فعل مضارع به کار رفته، معلوم می شود این سؤال چندین بار از پیامبر شده است.
سپس می فرماید: «بگو: آنها، بیان اوقات (و تقویم طبیعی) برای (نظام زندگی مردم و تعیین وقت) حج است» (قُلْ هِىَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ).
ص: 167
هم در زندگی روزانه از آن استفاده می کنند و هم در عبادتهایی که وقت معینی در سال دارد. در حقیقت، ماه یک تقویم طبیعی برای افراد بشر محسوب می شود که مردم به اعم از باسواد و بی سواد - در هر نقطه ای از جهان باشند می توانند از این تقویم طبیعی استفاده کنند.
و این یکی از امتیازات قوانین اسلام است که دستورهای آن بر طبق مقیاسهای طبیعی قرار داده شده است زیرا مقیاسهای طبیعی وسیله ای است که در اختیار همگان قرار دارد و گذشت زمان اثری بر آن نمی گذارد.
سپس در ذیل آیه به تناسب سخنی که از حج و تعیین موسم آن به وسیله هلال ماه در آغاز آیه آمده، به یکی از عادات و رسوم خرافي جاهليت در مورد حج اشاره نموده و مردم را از آن نهی می کند. می فرماید: «و (آنچنان که در جاهلیت مرسوم بود که به هنگام حج که جامه احرام می پوشیدند، از در خانه وارد نمی شدند و از نقب پشت خانه وارد می شدند، نکنید.) کار نیک، آن نیست که از پشت خانه ها وارد شوید؛ بلکه نیکی این است که پرهیزگار باشید و از در خانه ها وارد شوید و تقوا پیشه کنید، تا رستگار گردید» (وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکن الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
این آیه مفهوم گسترده ای دارد و از همین جا می توان پیوند میان آغاز و پایان آیه را پیدا کرد که برای اقدام در هر کار خواه دینی باشد یا غیر دینی باید از راه صحیح وارد شد و نه از راه های انحرافی و وارونه، و عبادتی همچون حج نیز باید در وقت مقرر که در هلال ماه تعیین می شود، انجام گیرد. |
جمله «ليس البته ممکن است اشاره به نکته لطیف دیگری نیز باشد که سؤال شما از اهله ماه به جای سؤال از معارف دینی، همانند عمل کسی است که راه اصلی خانه را گذاشته و از سوراخی که پشت در خانه زده وارد می شود، چه کار نازیبایی!
سؤالات مختلف از شخص پیامبر - در پانزده مورد از آیات قرآن جمله لا يسئلونك» آمده که نشان می دهد مردم بارها سؤالهای مختلفی در مسائل گوناگون
ص: 168
از پیغمبر اکرم (ص) داشتند. جالب اینکه پیامبر نه تنها ناراحت نمی شد بلکه با آغوش باز از آن استقبال می کرد و از طریق آیات قرآنی به آنها پاسخ می داد.
سؤال کردن یکی از حقوق مردم در برابر رهبران است.
سؤال کلید حل مشکلات است. سؤال دریچه علوم است. سؤال وسيلة انتقال دانشهاست.
اصولا طرح سؤالهای مختلف در هر جامعه نشانه جنب و جوش افکار و بیداری اندیشه هاست و وجود این همه سؤال در عصر پیامبر نشانه تکان خوردن افکار مردم آن محیط در پرتو قرآن و اسلام است.
* (آيه 190)-شأن نزول: این آیه نخستین آیه ای بود که درباره جنگ با دشمنان اسلام نازل شد. پس از نزول این آیه پیامبر اکرم (ص) با آنها که از در پیکار درآمدند، پیکار کرد و نسبت به آنان که پیکار نداشتند خودداری می کرد و این ادامه داشت تا دستور «آقتلوا المشركين که اجازه پیکار با همه مشرکان را می داد، نازل گشت.
تفسیر: در این آیه، قرآن دستور مقاتله و مبارزه با کسانی که شمشیر به روی مسلمانان می کشند صادر کرده می فرماید: «و در راه خدا، با کسانی که با شما می جنگند نبرد کنید» (وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَکُم).
تعبير في سبيل الله»، هدف اصلی جنگهای اسلامی را روشن می سازد که جنگ در منطق اسلام هرگز به خاطر انتقام جویی یا جاه طلبی یا کشورگشایی و یا به دست آوردن غنایم نیست. همین هدف در تمام ابعاد جنگ اثر می گذارد، کمیت و کیفیت جنگ، نوع سلاحها و چگونگی رفتار با اسیران را به رنگ «في سبيل الله در می آورد.
سپس قرآن به رعایت عدالت، حتی در میدان جنگ و در برابر دشمنان توصیه کرده می فرماید: «و از حد تجاوز نکنید» (وَ لَا تَعْتَدُوا).
که خدا تعدی کنندگان را دوست نمی دارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ).
آری هنگامی که جنگ برای خدا و در راه خدا باشد، هیچ گونه تعدی و تجاوز نباید در آن باشد. به همین دلیل، در جنگهای اسلامی - بر خلاف جنگهای عصر ما ۔
ص: 169
رعایت اصول اخلاقی فراوانی توصیه شده است. مثلا افرادی که سلاح به زمین بگذارند و کسانی که توانایی جنگ را از دست داده اند یا قدرت بر جنگ ندارند همچون مجروحان ، پیر مردان، زنان و کودکان نباید مورد تعدی قرار بگیرند. باغستانها و گیاهان و زراعتها را نباید از بین ببرند و از مواد سمی برای زهرآلود کردن آبهای آشامیدنی دشمن (جنگ شیمیایی و میکروبی) نباید استفاده کنند.
(آیه 191) این آیه که دستور آیه قبل را تکمیل می کند، با صراحت بیش تری سخن می گوید می فرماید: «و آنها را [= بت پرستانی که از هیچ گونه جنایتی ابا ندارند هر کجا یافتید، به قتل برسانید و از آنجا که شما را بیرون ساختند [= مگه آنها را بیرون کنید»؛ چراکه این یک دفاع عادلانه و مقابله به مثل منطقی است (واقتلوهم حيث تقفوهم و أخرجوهم من حيث أخرجوم).
سپس می افزاید: «و فتنه (و بت پرستی) از کشتار هم بدتر است» (والفتنة أشد من القتل).
و «فتنه» از «فشن» به معنی قرار دادن طلا در آتش برای ظاهر شدن میزان خوبی آن از بدی است. واژه فتنه و مشتقات آن در قرآن دهها بار ذکر شده و در معانی مختلفی به کار رفته است ولی تمام این معانی به همان ریشه اصلی که در معنی فتنه گفته شد باز می گردد.
از آنجا که آیین بت پرستی و فسادهای گوناگون فردی و اجتماعی مولود آن، در سرزمین مکه رایج شده بود و حرم امن خدا را آلوده کرده بود و فساد آن از قتل و کشتار هم بیش تر بود، آیه مورد بحث می گوید: به خاطر ترس از خونریزی، دست از پیکار با بت پرستی بر ندارید که بت پرستی از قتل بدتر است.
سپس قرآن به مسأله دیگری در همین رابطه اشاره کرده می فرماید: مسلمانان باید احترام مسجدالحرام را نگه دارند و این حرم امن الهی باید همیشه محترم شمرده شود. بدین لحاظ «با آنها، در نزد مسجد الحرام (در منطقه حرم) جنگ نکنید؛ مگر اینکه در آنجا با شما بجنگند» (ولا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتى يقاتلوكم
ص: 170
فِيهِ).
« پس اگر (در آنجا با شما پیکار کردند، آنها را به قتل برسانید. چنین است جزای کافران!» (فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَاءَ الْكافِرِينَ).
چرا که وقتی آنها حرمت این حرم امن را بشکنند دیگر سکوت در برابر آنان جایز نیست و باید پاسخ محکم به آنان داده شود تا از قداست و احترام حرم امن خدا هرگز سوء استفاده نکنند.
* (آيه 192)-ولی از آنجا که اسلام همیشه انذار و بشارت را با هم می آمیزد تا معجون سالم تربیتی برای گنهکاران فراهم کنند، در این آیه راه بازگشت را به روی آنها گشوده می فرماید: «و اگر خودداری کردند، خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِيمُ).
* (آيه 193)-در این آیه به هدف جهاد در اسلام اشاره کرده می فرماید: «و با آنها پيکار کنید؛ تا فتنه (و بت پرستی، و سلب آزادی از مردم، باقی نمانده»(وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةُ).
و دین، مخصوص خدا گردد، (وَ يَكُونُ الدین لِلَّهِ).
سپس می افزاید: « پس اگر از روش نادرست خود دست برداشتند (مزاحم آنها نشوید؛ زیرا تعدی جز بر ستمکاران روا نیست» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ).
در ظاهر سه هدف برای جهاد در این آیه ذکر شده: از میان بردن فتنه ها، محو شرک و بت پرستی، جلوگیری از ظلم و ستم
مسأله جهاد در اسلام - از آنجا که همیشه افراد زورمند و خودکامه و فرعونها و نمرودها و قارونها اهداف انبیا را مزاحم خویش می دیده اند، در برابر آن ایستاده و جز به محو دین و آیین خدا راضی نبودند.
از طرفی دینداران راستین در عین تكیه بر عقل و منطق و اخلاق باید در مقابل این گردنکشان ظالم و ستمگر بایستند و راه خود را با مبارزه و در هم کوبیدن آنان به سوی جلو باز کنند.
ص: 171
جهاد یک قانون عمومی در عالم حیات است و تمام موجودات زنده برای بقای خود، با عوامل نابودی خود در حال مبارزه اند.
به هر حال، یکی از افتخارات ما مسلمانان، آمیخته بودن دین با مسأله حکومت و داشتن دستور جهاد در برنامه های دینی است. منتها جهاد اسلامی اهدافی را تعقیب می کند و آنچه ما را از دیگران جدا می سازد همین است.
چنانکه در آیات فوق خواندیم، جهاد در اسلام برای چند هدف مجاز شمرده شده است:
.. جهاد برای خاموش کردن فتنه ها - به عبارت دیگر، جهاد ابتدایی آزادی بخش.
می دانیم: خداوند دستورها و برنامه هایی برای سعادت و آزادی و تکامل و خوشبختی و آسایش انسانها طرح کرده است و پیامبران خود را موظف ساخته که این دستورها را به مردم ابلاغ کنند، حال اگر فرد یا جمعیتی ابلاغ این فرمانها را مزاحم منافع پست خود ببیند و بر سر راه دعوت انبیا موانعی ایجاد نماید، آنها حق دارند نخست از طریق مسالمت آمیز و اگر ممکن نشد با توسل به زور این موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادی تبلیغ را برای خود کسب کنند تا مردم از قید اسارت و بردگی فکری و اجتماعی آزاد گردند.
2. جهاد دفاعی - تمام قوانین آسمانی و بشری، به شخص یا جمعیتی که مورد هجوم واقع شده حق می دهد برای دفاع از خویشتن به پا خیزد و آنچه در قدرت دارد به کار برد و از هرگونه اقدام منطقی برای حفظ موجودیت خویش فروگذار نکند، این نوع جهاد را جهاد دفاعی می نامند.
جنگهایی مانند: جنگ احزاب، احد، موته، تبوک، حنین و بعضی دیگر از غزوات اسلامی، جزء این بخش از جهاد بوده و جنبه دفاعی داشته است.
3. جهاد برای محو شرک و بت پرستی - اسلام در عین اینکه آزادی عقیده را محترم می شمرد، هیچ کس را با اجبار دعوت به سوی این آیین نمی کند. به همین
ص: 172
دلیل، به اقوامی که دارای کتاب آسمانی هستند فرصت کافی می دهد که با مطالعه و تفکر، آیین اسلام را بپذیرند و اگر نپذیرفتند با آنها به صورت یک اقلیت هم پیمان
اهل ذمه ) معامله می کند و با شرایط خاصی که نه پیچیده است و نه مشکل، با آنها همزیستی مسالمت آمیز برقرار می کند. در عین حال نسبت به شرک و بت پرستی، سختگیر است زیرا شرک و بت پرستی نه دین است و نه آيين بلکه یک خرافه است و انحراف و حماقت و در واقع یک نوع بیماری فکری و اخلاقی که باید به هر قیمت ممکن آن را ریشه کن ساخت.
از آنچه تاکنون گفتیم روشن می شود که اسلام جهاد را با اصول صحیح و منطق عقل هماهنگ ساخته است و هرگز آن را وسیله سلطه جویی و استعمار و استثمار قرار نداده است. ولی می دانیم، دشمنان اسلام به خصوص ارباب کلیسا و مستشرقان مغرض با تحریف حقایق، سخنان زیادی بر ضد مسأله جهاد اسلامی ایراد کرده اند و به این قانون الهی سخت هجوم برده اند. به نظر می رسد وحشت از پیشرفت اسلام در جهان، به خاطر معارف قوی و برنامه های حساب شده، سبب شده که از اسلام چهره دروغین وحشتناکی بسازند تا جلو پیشرفت اسلام را در جهان بگیرند.
4. جهاد برای حمایت از مظلومان به حمایت از مظلومان در مقابل ظالمان، در اسلام یک اصل است که باید مراعات شود، حتی اگر به جهاد منتهی گردد. اسلام اجازه نمی دهد مسلمانان در برابر فشارهایی که به مظلومان جهان وارد می شود بی تفاوت باشند و این دستور یکی از ارزشمندترین دستورهای اسلامی است که از حقانیت این آیین خبر می دهد.
* (آيه 194)-مشركان «مگه می دانستند که جنگ در ماه های حرام ذی القعدہ، ذی الحجه؛ محترم؛ رجب) از نظر اسلام جایز نیست. به همین دلیل، در نظر داشتند مسلمانان را غافلگیر ساخته و در ماه های حرام به آنها حمله ور شوند. شاید گمانشان این بود که اگر آنها احترام ماه های حرام را نادیده بگیرند، مسلمانان به مقابله بر نمی خیزند. آیه مورد بحث به این پندارها پایان داد و نقشه های احتمالی
ص: 173
آنها را نقش بر آب کرد و دستور داد: اگر آنها در ماه های حرام دست به اسلحه ببرند، مسلمانان در مقابل آنها بایستند. می فرماید: «ما حرام، در برابر ما حرام است »(الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ).
اگر دشمنان احترام آن را شکستند و در آن با شما جنگیدند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید و تمام حرامها (قابل) قصاص است» (والحرمات قصاص).
این در واقع یک نوع قصاص است تا هرگز مشرکان به فکر سوء استفاده از احترام ماه حرام یا سرزمین محترم مگه نیفتند.
«مات» جمع «حرمه» به معنی چیزی است که باید آن را حفظ کرد و احترام آن را نگه داشت. كرم را از این جهت محترم گفته اند که محل محترمی است و هتک آن جایز نیست. اعمال نامشروع و قبیح را از این جهت حرام می گویند که ممنوعیت دارد.
و سپس به یک دستور عمومی اشاره کرده می گوید: «و (به طور کلی هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدی کنید و از خدا بپرهیزید (و زیاده روی ننمایید)؛ و بدانید خدا با پرهیزگاران است» (فَمَنِ اعْتَدى عَلِمَ اعْتَدَوْا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ).
اسلام بر خلاف مسیحیت کنونی که می گوید: «... هرکس که به رخساره راست تو طپانچه زند رخساره دیگر را به سوی او بگردان»(1).چنین دستوری نمی دهد چرا که این دستور انحرافی باعث جرأت و جسارت ظالم و تجاوزگر است. حتی مسیحیان جهان امروز نیز هرگز به چنین دستوری عمل نمی کنند و کمترین تجاوزی را با پاسخی شدید تر - که آن هم برخلاف دستور اسلام است . جواب می گویند.
اسلام به هر کس حق می دهد که اگر به او تعدي شود به همان مقدار مقابله
ص: 174
کند. تسلیم در برابر متجاوز مساوی است با مرگ و مقاومت مساوی است با حیات ۔ این است منطق اسلام.
و این که در پایان آیه می گوید خدا با پرهیزگاران است، اشاره به این است که آنها را در مشکلات تنها نمی گذارد و یاری می دهد.
* (آيه 195)-این آیه تکمیلی است بر آیات جهاد زیرا جهاد به همان اندازه که به مردان با اخلاص و کارآزموده نیاز دارد، به اموال و ثروت نیز احتیاج دارد چرا که از سربازان که عامل تعیین کننده سرنوشت جنگ هستند، بدون وسائل و تجهیزات کافی اعم از سلاح، مهمات، وسیله نقل و انتقال، مواد غذایی و وسائل درمانی کاری ساخته نیست. بدین رو، در اسلام تأمین وسائل جهاد با دشمنان از واجبات شمرده شده؛ از جمله در این آیه با صراحت دستور می دهد می فرماید: «و در راه خدا انفاق کنید؛ و (با ترک انفاق) خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید» (وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ).
در آخر آیه دستور به نیکوکاری داده می فرماید: «و نیکی کنید که خداوند، نیکوکاران را دوست می دارد» (وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).
انفاق سبب پیشگیری از هلاکت جامعه است - این آیه گرچه در ذیل آیات جهاد آمده است ولی بیانگر این حقیقت است که انفاق سبب نجات جامعه از مفاسد کشنده است زیرا هنگامی که مسأله انفاق به فراموشی سپرده شود و ثروتها در دست گروهی معدود جمع گردد و در برابر آنان اکثریتی محروم و بینوا وجود داشته باشد، دیری نخواهد گذشت که انفجار عظیمی در جامعه به وجود می آید که نفوس و اموال ثروتمندان هم در آتش آن خواهد سوخت و از اینجا رابطه انفاق و پیشگیری از هلاکت روشن می شود.
بنابراین انفاق قبل از آنکه به حال محرومان مفید باشد به نفع ثروتمندان است زیرا تعدیل ثروت حافظ ثروت است.
امیر مؤمنان علی (ع) می فرماید: «حثوا أموالكم بالزكاة» (داراییهای خود را با دادن زکات حفظ کنید).
ص: 175
* (آيه 196)-قسمتی از احکام مهم حج - در این آیه احکام زیادی بیان شده
است.
1. ابتدا یک دستور کلی برای انجام فریضه حج و عمره به طور کامل و برای اطاعت فرمان خدا داده می فرماید: «و حج و عمره را برای خدا به اتمام برسانید (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ).
از هر چیز به سراغ انگیزه های این دو عبا دت رفته و توصیه می کند که جز انگیزه الهی و قصد تقرب به ذات پاک او نباید چیز دیگری در کار باشد.
2. بعد به سراغ کسانی می رود که پس از بستن احرام، به خاطر وجود مانعی مانند بیماری شدید و ترس از دشمن، موفق به انجام حج عمره نمی شوند. می فرماید: «و اگر محصور شدید، (و مانعی اجازه نداد که پس از احرام بستن، وارد مگه شوید،) آنچه از قربانی فراهم شود» ذبح کنید، و از احرام خارج شوید (فَإِنْ أُحْصِرَ تَمَّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ).
3. سپس به دستور دیگری اشاره کرده می فرماید: «و سرهای خود را نتراشید، تا قربانی به محلش برسد» و در قربانگاه ذبح شود (وَ لَا تَحْلِقُوا رءوسکم حَتَّى يَبْلُغَ الهدئ مجله).
4. سپس می فرماید: «و اگر کسی از شما بیمار بود، و یا ناراحتی در سر داشت، (و ناچار بود سر خود را بتراشد، باید فديه و كفاره ای از قبیل روزه یا صدقه یا گوسفندی بدهد» (فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أؤ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةُ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نسکٍ).
شك» جمع «سیگه» به معنی حیوان ذبح شده است. این واژه به معنی عبادت نیز آمده است.
در واقع، شخص مخیر در میان این سه کاره (روزه؛ صدقه؛ ذبح گوسفند) می باشد.
ص: 176
5 سپس می افزاید: «و هنگامی که از بیماری و دشمن) در امان بودید، هرکس با ختم عمره، حج را آغاز کند، آنچه از قربانی برای او میسر است» ذبح کند(فَإِذَا آمَنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ).
اشاره به اینکه در حج تمتع، قربانی کردن لازم است و فرق نمی کند این قربانی شتر باشد یا گاو و یا گوسفند؛ و بدون آن، از احرام خارج نمی شود.
6. سپس به بیان حکم کسانی می پردازد که در حال حج تمتع قادر به قربانی نیستند. می فرماید: «و هر که نیافت، سه روز در ایام حج، و هفت روز هنگامی که باز می گردید، روزه بدارد. این، ده روز کامل است» (فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثلثۃ أیامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَ كَامِلَةً).
بنابراین، اگر قربانی یافت نشود یا وضع مالی انسان اجازه ندهد جبران آن ده روز روزه است.
تعبیر به «کاملة» اشاره به این است که روزی ده روز می تواند به طور کامل جانشین قربانی شود و زوار خانه خدا نباید از این بابت نگران باشند.|
7. بعد به بیان حکم دیگریوَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا انَّ اللهشديد الْعِقابِ پرداخته می گوید: «این برای کسی است که خانواده او، نزد مسجد الحرام نباشد [= اهل مكه و اطراف آن نباشد]، (ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضری الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ).
بنابراین، کسانی که اهل مکه یا اطراف آن باشند، حج تمتع ندارند و وظیفه آنها حج قران با افراد است - شرح این موضوع در کتب فقهی آمده است.
بعد از بیان این احکام هفتگانه در پایان آیه دستور به تقوا می دهد می فرماید: و از خدا بپرهیزید؛ و بدانید که او، سخت کیفر است (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا انَّ اللهشديد الْعِقابِ).
این تأكید شاید به این جهت است که مسلمانان در هیچ یک از جزییات این عبادت مهم اسلامی کوتاهی نکنند چرا که کوتاهی در آن گاهی سبب فساد حج و از بین رفتن برکات مهم آن می شود.
اهمیت حج در میان وظایف اسلامی - حج از مهم ترین عباداتی است که در
ص: 177
اسلام تشریع شده و دارای آثار و برکات فراوان و بی شماری است. حج مراسمی است که پشت دشمنان را می لرزاند و هر سال خون تازه ای در عروق مسلمانان جاری می سازد.
حج عبادتی است که امیرمؤمنان علی (ع) آن را پرچم و شعار مهم اسلام نامیده و در وصیت خود، به هنگام وفات فرمود: «خدا را! خدا را! در حق خانه پروردگارتان، تا زنده اید آن را وامگذارید که اگر رها شود، از عذاب الهی) مهلت داده نخواهید شد.» و بلای الهی شما را فرا خواهد گرفت.
اقسام حج: فقهای بزرگ ما با الهام از آیات قرآن و سنت پیامبر (ص) و ائمه اهل بیت (ع) حج را به سه قسم تقسیم کرده اند: حج تمتع، حج قران و افراد
حج تمتع مخصوص کسانی است که فاصله آنها از مگه 48 میل (حدود 86 کیلومتر) یا بیش تر باشد و حج قران و افراد مربوط به کسانی است که در کمتر از این فاصله زندگی می کنند.
در حج تمتع نخست عمره را به جا می آورند سپس از احرام بیرون می آیند بعد مراسم حج را در ایام مخصوص آن انجام می دهند. ولی در حج قران و افراد اول مراسم حج به جا آورده می شود و بعد از پایان آن مراسم عمره با این تفاوت که در حج قران قربانی به همراه می آورند و در حج افراد این قربانی نیست. ان
(آیه 197) قرآن در این آیه احکام حج را تعقیب می کند و دستورهای جدیدی می دهد. نخست می فرماید: «حج، در ماه های معینی است» (الحج اشهر معلومات).
منظور ماه های شوال، ذی قعده و ذی حجه است.
2. سپس به دستور دیگری در مورد آنها که با بستن احرام مناسک حج را آغاز می کنند اشاره کرده می فرماید: «و کسانی که با احرام بستن و شروع به مناسک حج ،) حج را بر خود فرض کرده اند، باید بدانند که در حج، آمیزش جنسی با زنان، و گناه و جدال نیست» (فمن فرض فيه الحج فلا رفث ولا فوق و لا جدال
ص: 178
فِي الحَجِّ).
به این ترتیب، محیط حج باید از تمتعات جنسی، همچنین گناهان و گفت و گوهای بی فایده و کشمکش های بیهوده پاک باشد زیرا محیطی است که روح انسان باید از آن نیرو بگیرد و یک باره از جهان ماده جدا شود و به عالم ماورای ماده راه یابد. در عین حال رشته الفت و اتحاد و اتفاق و برادری در میان مسلمانان محکم گردد و هر کاری که با این امور منافات دارد ممنوع است.
در مرحله بعد به مسائل معنوی حج و آنچه مربوط به اخلاص است اشاره کرده می فرماید: «و آنچه از کارهای نیک انجام دهید، خدا آن را می داند» (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ).
و این بسیار لذت بخش است که «کارهای نیک» در محضر او انجام می شود.
و در ادامه همین مطلب می فرماید: «و زاد و توشه تهیه کنید، که بهترین زاد و توشه، پرهیزگاری است. و از من بپرهیزید ای خردمندان!» (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ).
این جمله ممکن است اشارة لطیفی به این حقیقت بوده باشد که در سفر حج موارد فراوانی برای تهیه زادهای معنوی وجود دارد که باید از آن غفلت نکنید. در آنجا تاريخ مجسم اسلام است و صحنه های زنده فداکاری ابراهیم (ع) و جلوه های خاصی از مظاهر قرب پروردگار دیده می شود. آنها که روحی بیدار و اندیشه ای زنده دارند می توانند برای یک عمر از این سفر بی نظیر روحانی توشه معنوی فراهم سازند.
* (آيه 198)-در این آیه به رفع پاره ای از اشتباهات در زمینه مسأله حج پرداخته می فرماید: «گناهی بر شما نیست که از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادی در ایام حج) طلب کنید» (لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحُ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ).
در زمان جاهلیت هنگام مراسم حج هرگونه معامله و تجارت و بارکشی و مسافربری را گناه می دانستند و حتی کسانی را که چنین می کردند باطل می شمردند. آیه فوق این حکم جاهلی را بی ارزش و باطل اعلام کرد و فرمود: هیچ
ص: 179
مانعی ندارد که در موسم حج از معامله و تجارت حلال که بخشی از فضل خداوند بر بندگان است بهره گیرید، یا کار کنید و از دست رنج خود استفاده کنید. |
اضافه بر این، مسافرت مسلمانان از نقاط مختلف به سوی خانه خدا می تواند پایه و اساسی برای یک جهش اقتصادی عمومی در جوامع اسلامی گردد.
سپس در ادامه آیه عطف توجه به مناسک حج کرده می فرماید: «و هنگامی که از عرفات کوچ کردید، خدا را نزد مشعرالحرام یاد کنید» (فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتِ اذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ).
او را یاد کنید همان طور که شما را هدایت نمود؛ و قطعا شما پیش از این، از گمراهان بودید» (وَ اذْكُرُوهُ مَا هدیكم وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قِبَلِ مِنَ الضَّالِّينَ).
* (آيه 199)-و در ادامه همین معنی می فرماید: «سپس از همان جا که مردم کوچ می کنند، (به سوی سرزمین منٹ) کوچ کنید» (ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ).
إفاضه» از ماده «فيض» به معنی جریان و ریزش آب است. و از آنجا که وقتی مردم به طور دسته جمعی از جایی به نقطه دیگری با سرعت حرکت می کنند بی شباهت به یک نهر جاری نیست، این تعبیر به کار می رود.
در روایات آمده است که قبيلة قريش در جاهلیت امتیازات نادرستی برای خود قائل بودند؛ از جمله اینکه می گفتند: ما نباید در مراسم حج به عرفات برویم زیرا عرفات از حرم مکه بیرون است. قرآن در آیه فوق بر این اوهام خط بطلان کشید و به مسلمانان دستور داد در عرفات وقوف کنند و از آنجا همگی به سوی مشعر الحرام سپس به سوی منی کوچ کنند.
در پایان آیه دستور به استغفار و توبه می دهد می فرماید: «و از خداوند، آمرزش بطلبید که خداوند آمرزنده مهربان است» (وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رحیم).
آموزش بطلبید از آن افکار و خیالات جاهلی که مخالف روح مساوات
ص: 180
و برابری حج است.
در این بخش از آیات به سه موقف حج اشاره شده: عرفات که محلی در بیست کیلومتری مگه است، سپس وقوف در مشعر الحرام یا مزدلفه و سوم سرزمین منی که محل قربانی و رمی جمرات و پایان دادن به احرام و انجام مراسم عید است.
نکته ها:
1. نخستین موقف
حج - زائران خانه خدا بعد از انجام مراسم عمره راهی مراسم حج می شوند و نخستین مرحله همان وقوف در عرفات است. در نامگذاری سرزمین عرفات به این نام، ممکن است اشاره به این حقیقت باشد که این سرزمین محیط بسیار آماده ای برای معرفت پروردگار و شناسایی ذات پاک اوست. به راستی آن جذبه معنوی و روحانی که انسان به هنگام ورود در عرفات پیدا می کند با هیچ بیان و سخنی قابل توصیف نیست. تنها باید رفت و مشاهده کرد . همه یکنواخت، همه بیابان نشین، همه از هیاهوی دنیای مادی و زرق و برقش فرار کرده در زیر آن آسمان نیلی و در آن هوای پاک از آلودگی گناه، در آنجا که از لابه لای نسیمش صدای زمزمه جبرئیل و آهنگ مردانه ابراهیم خلیل و طنین حیاتبخش صدای پیامبر اسلام (ص) شنیده می شود. در این سرزمین خاطره انگیز که گویا دریچه ای به جهان ماورای طبیعت در آن گشوده شده، انسان نه تنها از نشئه عرفان پروردگار سرمست می شود و لحظه ای با زمزمه تسبيح عمومی خلقت هماهنگ می گردد بلکه در درون وجود خود، خودش را هم که عمری است گم کرده و به دنبالش می گردد پیدا می کند و به حال خویشتن نیز عارف می گردد. آری این سرزمین را عرفات می نامند.
2. مشعر الحرام، دومین موقف حج - از مشعر» از ماده «شعور» است. در آن شب تاریخی (شب دهم ذی الحجه) که زائران خانه خدا پس از طی دوران تربیت خود در عرفات به آنجا کوچ می کنند و شبی را تا به صبح روی ماسه های نرم در زیر آسمان پر ستاره در سرزمینی که نمونه کوچکی از محشر کبری و پرده ای از رستاخیز بزرگ، قیامت است، در درون جامه معصومانه احرام، انسان جوشش چشمه های
ص: 181
تازه ای از اندیشه و فکر و شعور در درون خود احساس می کند و صدای ریزش آن را در اعماق قلب خود به روشنی می شنود، آنجا را «مشعر» می نامند. |
* (آيه 200)-شأن نزول: از امام باقر(ع) روایت شده است: در ایام جاهلیت هنگامی که از مراسم حج فارغ می شدند، در آنجا اجتماع می کردند و افتخارات نیاکان خود را بر می شمردند. آیه نازل شد و به آنها دستور داد که به جای این کار (نادرست) ذکر خدا گویند و از نعمتهای بی دریغ خداوند و مواهب او یا دکنند.|
تفسير: این آیه همچنان ادامه بحثهای مربوط به حج است. نخست می گوید: و هنگامی که مناسک (حج) خود را انجام دادید، خدا را یاد کنید، همانند یادآوری از پدرانتان (آنگونه که رسم آن زمان بود)؛ بلکه از آن هم بیشتر» (فَإِذا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَکُم فَاذْكُرُوا اللَّهَ کذکرکم ءَاباءَ کم أَوْ أَشَدَّ ذکرًا).
منظور از تعبير فوق این نیست که هم نیاکانتان را ذکر کنید و هم خدا را؛ بلکه اشاره ای است به این واقعیت که اگر آنها به خاطر پاره ای از مواهب لایق یادآوری هستند چرا به سراغ خدا نمی روید که عالم هستی از آن او و تمام نعمتهای جهان از ناحیه اوست، صاحب صفات جلال و جمال و ولی نعمت همگان است.
ذکر خدا» در اینجا تمام اذکار الهی بعد از مراسم را شامل می شود.
سپس می افزاید: در این مراسم مردم دو گروهند: «بعضی از مردم می گویند: خداوندا، به ما در دنیا نیکی عطا کن. ولی در آخرت بهره ای ندارند» (فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا ءَاتينا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الأخرة مِنْ خَلَاقٍ).
* (آيه 201)-«و بعضی می گویند: پروردگارا، به ما در دنیا نیکی عطا کن، و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما؛ و ما را از عذاب آتش نگاه دار» (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا اتنا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِيُّ الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ).
در حقیقت، این قسمت از آیات اشاره به خواسته های مردم و اهداف آنها در این عبادت بزرگ است زیرا گروهی هم مواهب مادی دنیا را می خواهند و هم مواهب معنوی را، بلکه زندگی دنیا را نیز به عنوان مقدمه تکامل معنوی می طلبند.
ص: 182
در اینکه منظور از «حسنة » در آیه چیست؟ تفسیرهای مختلفی برای آن ذکر کرده اند. از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است: «کسی که خدا به او قلبی شاکر و زبان مشغول به ذکر حق و همسری باایمان که او را در امور دنیا و آخرت یاری کند ببخشد، نیکی دنیا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش بازداشته شده.»
البته «حسنه» به معنی هرگونه خیر و خوبی است و مفهوم وسیعی دارد که تمام مواهب مادی و معنوی را شامل می شود. بنابراین، آنچه در روایت فوق آمده بیان مصداق روشن آن است.
* (آيه 202)-در این آیه اشاره به گروه دوم کرده، همان گروهی که حسنه دنیا و آخرت را از خدا می طلبند. می فرماید: «آنها از کار و دعای خود، نصیب و بهره ای دارند؛ و خداوند، سريع الحساب است» (أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبُ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ).
در حقیقت، این آیه نقطه مقابل جمله ای است که در آیات قبل درباره گروه اول آمد که می فرماید: آنها نصیبی در آخرت ندارند. ان
* (آيه 203)-این آیه آخرین آیه ای است که در اینجا درباره مراسم حج سخن می گوید و سنتهای جاهلی را در رابطه با تفاخرهای موهوم نسبت به نیاکان و گذشتگان درهم می شکند و به آنها توصیه می کنند که بعد از مراسم عید به یاد خدا باشند. می فرماید: «و خدا را در روزهای معینی یاد کنید: (روزهای 11 و 12 و 13 ماه ذی حجه).» (وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ).
این «اذکار» در احادیث اسلامی به این صورت تعیین شده که بعد از پانزده نماز که آغاز آن نماز ظهر روز عید قربان و پایانش نماز روز سیزدهم است، جمله های الهام بخش زیر تکرار گردد: «الله اكبر الله أكبر لا إله إلا الله والله اكبر ولله الحمد الله اكبر على ما هدانا الله اكبر على ما رزقنا مين بهيمة الأنعام». .
سپس در دنبال این دستور می افزاید: «و هرکس شتاب کند، و (ذکر خدا را در دو روز انجام دهد، گناهی بر او نیست؛ و هر که تأخیر کند، (و سه روز انجام دهد نیز) گناهی بر او نیست؛ برای کسی که تقوا پیشه کند» (فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ
ص: 183
عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى).
این تعبیر در حقیقت اشاره به نوعی تخییر در اداء ذكر خدا، میان دو روز و سه روز می باشد.
و در پایان آیه یک دستور کلی به تقوا داده می فرماید: «و از خدا بپرهیزید؛ و بدانید شما به سوی او محشور خواهید شد، (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).
این جمله می تواند اشاره به این باشد که مراسم روحانی حج، گناهان گذشته شما را پاک کرده و همچون فرزندی که از مادر متولد شده است پاک از این مراسم باز می گردید، اما مراقب باشید بعد خود را آلوده نکنید.
* (آيه 204)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد گفته اند: این آیات درباره اخنس بن شريق نازل شده که مردی زیبا و خوش زبان بود و تظاهر به دوستی پیامبر (ص) می کرد و سوگند می خورد که آن حضرت را دوست دارد و به خدا ایمان آورده است. پیامبر هم که مأمور به ظاهر بود، با او گرم می گرفت. ولی او در باطن مرد منافقی بود. در یک ماجرا زراعت بعضی از مسلمانان را آتش زد و چار پایان آنان را کشت. این سه آیه نازل شد و به این ترتیب پرده از روی کار او برداشته شد.
تفسیر: در این آیه به بعضی از منافقان اشاره کرده می فرماید: «و از مردم کسانی هستند که گفتار آنان، در زندگی دنیا مايه اعجاب تو می شود؛ ( در ظاهر، اظهار محبت شدید می کنند و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می گیرند. این در حالی است که آنان، سرسخت ترین دشمنانند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الحيوة الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِي قَلْبِي وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ).
«ألد» به معنی کسی است که دشمنی شدید دارد و «خصام» معنی مصدری دارد و به معنی خصومت و دشمنی است.
* (آيه 205)-سپس می افزاید: نشانه آن، این است که هنگامی که روی بر می گردانند و از نزد تو خارج می شوند، در راه فساد در زمین، کوشش می کنند، و
ص: 184
زراعتها و چارپایان را نابود می سازند؛ (با اینکه می دانند) خدا فساد را دوست نمی دارد، (وَ إِذَا تولی سعئ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یحب الْفَسَادِ).
آری اگر اینها در اظهار دوستی و محبت به پیامبر اسلام و پیروان او صادق بودند، هرگز دست به فساد و تخریب نمی زدند. ظاهر آنان دوستی خالصانه است اما در باطن، بی رحم ترین و سرسخت ترین دشمنانند.
حرث» به معنی زراعت و «نسل» به معنی اولاد است و بر اولاد انسان و غیر انسان اطلاق می شود. جمله يهلك الحرث والنسل، تولید فساد را در سطح جامعه در زمینه اموال و انسانها شامل می شود.
* (آيه 206)-در این آیه می افزاید: «و هنگامی که به آنها گفته شود: از خدا بترسید (لجاجت آنان بیش تر می شود؛ و) لجاجت و تعصب، آنها را به گناه می کشاند» (وَ إِذا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ).
او نه به اندرز ناصحان گوش فرا می دهد و نه به هشدارهای الهی؛ بلکه پیوسته با غرور و نخوت مخصوص به خود، بر خلاف کاری هایش می افزاید. چنین کسی را جز آتش دوزخ رام نمی کند. از این رو در پایان آیه می فرماید: «آتش دوزخ برای آنان کافی است؛ و چه بد جایگاهی است» (فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ).
* (آيه 207)-شأن نزول: مفسر معروف اهل تسنن ثعلبی می گوید: هنگامی که پیامبر اسلام (ص) تصمیم گرفت مهاجرت کند و مشرکان اطراف خانه او را برای حمله به او محاصره کرده بودند، دستور داد علی (ع) در بستر او بخوابد و پارچه سبزرنگی که مخصوص خود پیغمبر بود، روی خود بکشد. و در این هنگام خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی فرستاد که من بين شما برادری ایجاد کردم و عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دادم، کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند؟ هیچکدام حاضر نشدند. به آنها وحی شد: اکنون علی (ع) در بستر پیغمبر خوابیده و آماده شده جان خویش را فدای او سازد، به زمین
ا عزت ، در اصل نقطه مقابل ذلت است ولی در اینجا به معنی غرور و نخوت می باشد.
ص: 185
بروید و حافظ و نگهبان او باشید.
هنگامی که جبرئیل بالای سر و میکائیل پایین پای علی (ع) نشسته بودند جبرئیل می گفت: به به آفرین به تو ای علی، خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات می کند؟
در این هنگام آیه نازل گردید. به همین دلیل، آن شب تاریخی به نام «ليلة المبيت» نامیده شده است.
تفسير: گرچه این آیه در مورد هجرت پیغمبر و فداکاری علی (ع) نازل شده ولی مفهوم و محتوای کلی و عمومی دارد و در واقع نقطه مقابل چیزی است که در آیات قبل در مورد منافقان وارد شده بود. می فرماید: «بعضی از مردم ( با ایمان و فداکار، همچون علی (ع) در ليلة المبيت به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر (ص)) جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُشْرَى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَادِ).
جمله «والله روف بالعباد» ممکن است اشاره به این باشد که خداوند در عین اینکه بخشنده جان به انسان است همان را خریداری می کند و بالاترين بها را که همان خشنودی اوست، به انسان می پردازد.
قابل توجه اینکه فروشنده، انسان و خریدار، خدا و متاع، جان و بهای معامله، خشنودی ذات پاک اوست، در حالی که در موارد دیگر بهای این گونه معاملات را بهشت جاویدان و نجات از دوزخ ذکر کرده است. |
به هر حال، آیه فوق با توجه به شأن نزول یکی از بزرگ ترین فضائل علی (ع) است که در بیشتر منابع اسلامی ذکر شده است.
* (آيه 208)-صلح جهانی تنها در سایه ایمان - بعد از اشاره به دو گروه (گروه مؤمنان بسیار خالص و منافقان مفسد) در آیات گذشته، همه مؤمنان را در این آیه مخاطب ساخته می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، همگی در صلح و آشتی در آیید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ أَمِنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً)
ص: 186
وسلم» و «سلام» در لغت به معنی صلح و آرامش است.
از مفهوم این آیه استفاده می شود که صلح و آرامش تنها در پرتو ایمان امکان پذیر است.
اصولا در مقابل عوامل پراکندگی (زبان و نژاد و ..) یک حلقه محكم اتصال در میان قلوب بشر لازم است، این حلقه اتصال تنها ایمان به خداست که مافوق این اختلافات است.
سپس می افزاید: «و از گامهای شیطان، پیروی نکنید؛ که او دشمن آشکار شماست» (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوُّ مُبِینُ).
خطوات» جمع «خطوه» به معنی گام و قدم است. در اینجا نیز این حقیقت تکرار شده که انحراف از صلح و عدالت و تسلیم شدن در برابر انگیزه های دشمنی و جنگ و خونریزی از مراحل ساده و کوچک شروع می شود و به مراحل حاد و خطرناک منتهی می گردد.
از جمله «إنه لكم عدو مبين» متضمن استدلال زنده و روشنی است می گوید: دشمنی شیطان با شما چیزی مخفی و پوشیده نیست، او از آغاز آفرینش آدم، برای دشمنی با او کمر بست، با این حال چگونه تسلیم وسوسه های او می شوید؟
* (آيه 209)-در این آیه به همه مؤمنان هشدار می دهد: «و اگر بعد از این همه) نشانه های روشن، که برای شما آمده است، لغزش کردید و گمراه شدید، بدانید از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانید کرد؛) که خداوند، توانا و حکیم است» (فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جَاءَ تکمم الْبَيِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزُ حَكِيمُ).
برنامه روشن، راه روشن و مقصد هم معلوم است. با این حال جایی برای لغزش و قبول وسوسه های شیطانی نیست. اگر منحرف شوید قطعا مقصر خود شمایید و بدانید خداوند قادر و حکیم شما را مجازات عادلانه خواهد کرد.
* (آيه 210)-این آیه گرچه از آیات پیچیده قرآن به نظر می رسد ولی دقت روی تعبیرات آن ابهام را برطرف می سازد. در اینجا روی سخن به پیامبر (ص) است. می فرماید: «آیا ( پیروان فرمان شیطان، پس از این همه نشانه ها و برنامه های روشن)
ص: 187
انتظار دارند که خداوند و فرشتگان در سایه هایی از ابرها به سوی آنان بیایند و دلایل تازه ای در اختیارشان بگذارند؟! با اینکه چنین چیزی محال است! (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ضلل مِنَ الْعَامِ والمَلَائِكَةُ).
و همه چیز انجام شده» (وَ قَضَى الْأَمْرِ).
منظور از پایان گرفتن کار، نزول عذاب الهی بر کافران لجوج می باشد زیرا ظاهر آیه مربوط به این جهان است. و در پایان آیه می فرماید: «و همه کارها به سوی خدا بازگردانده می شود»(وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
امور مربوط به ارسال پیامبران و نزول کتابهای آسمانی و تبیین حقایق بازگشت به او می کند همان گونه که امر حساب و کیفر و پاداش به او باز می گردد.
رؤیت خداوند - بی شک مشاهده حتی تنها در مورد اجسامی صورت می گیرد که دارای رنگ و مکان و محل است. بنابراین در مورد ذات خداوند که مافوق زمان و مکان است معنی ندارد. ذات پاک او، نه در دنیا با این چشم دیده می شود و نه در آخرت؛ دلایل عقلی این مسأله به قدری روشن است که ما را از شرح و بسط بی نیاز می کند.
البته مشاهده خداوند با چشم دل هم در این جهان ممکن است و هم در جهان دیگر و مسلما در قیامت که ذات پاک او ظهور و بروز قوی تری دارد این مشاهده قوی تر خواهد بود.
* (آيه 211)-این آیه در حقیقت یکی از مصادیق آیات گذشته است چرا که در آیات گذشته سخن از مؤمنان و كافران و منافقان بود؛ کافرانی که بر اثر لجاجت، آیات و دلايل روشن را نادیده گرفته به بهانه جویی می پرداختند و بنی اسرائیل یکی از مصادیق روشن این معنی هستند. می فرماید: «از بنی اسرائیل بپرس: چه اندازه نشانه های روشن به آنها دادیم؟» (سَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ كَمْ ءاتيناهم مِنْ ءایةٍ بَيِّنَةُ).
ولی آنان نعمتها و امکانات مادی و معنوی را که خداوند در اختیارشان
ص: 188
گذاشته بود در راه غلط به کار گرفتند.
سپس می افزاید: «و کسی که نعمت خدا را، پس از آنکه به سراغش آمد، تبدیل کند و در مسیر خلاف به کار گیرد، گرفتار عذاب شديد الهی خواهد شد) که خداوند سخت کیفر است» (وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ).
منظور از « تبدیل نعمت» این است که انسان امکانات و منابع مادی و معنوی را که در اختیار دارد در مسیرهای انحرافی و گناه به کار گیرد.
مسأله تبدیل نعمت و سرنوشت دردناک ناشی از آن منحصر به بنی اسرائیل نیست، هم اکنون دنیای صنعتی گرفتار این بدبختی بزرگ است زیرا با اینکه خداوند نعمتها و امکاناتی در اختیار انسان امروز قرار داده که در هیچ دورانی از تاریخ سابقه نداشته ولی به خاطر دوری از تعليمات الهی پیامبران گرفتار تبدیل نعمت شده و آنها را به صورت وحشتناکی در راه فنا و نیستی خود به کار گرفته و از آن مخرب ترین سلاحها برای ویرانی جهان ساخته و یا از قدرت مادی خویش برای توسعه ظلم واستعمار واستثمار بهره گرفته و دنیا را از هر نظر به جایگاهی نا امن مبدل کرده است.
* (آيه 212)-شأن نزول: ابن عباس مفسر معروف می گوید: این آیه درباره اقلیت اشرافی و رؤسای قریش نازل شد که زندگی بسیار مرفهی داشتند و جمعی از مؤمنان ثابت قدم که از نظر زندگی مادی فقیر و تهیدست بودند را استهزا می کردند و می گفتند: اگر پیامبر اسلام شخصیتی داشت و از طرف خدا بود اشراف و بزرگان از او پیروی می کردند. آیه نازل شد و به سخنان بی اساس آنها پاسخ داد.
تفسیر: شأن نزول آیه مانع از آن نیست که یک قاعده کلی از آن استفاده کرده یا آن را مكمل آیه پیشین درباره يهود بدانیم. آیه می گوید: «زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است» (بَيْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا الحيوة الدُّنْيَا).
از این رو از باده غرور سر مست شده و افراد با ایمان را (که گاهی دستشان تھی است)، مسخره میکنند» (وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ ءامنوا).
ص: 189
در حالی که پرهیزگاران در قیامت، بالاتر از آنان هستند» (وَ الَّذِينَ اقوا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ).
چرا که ارزشهای حقیقی در آنجا آشکار می گردد و صورت عینی به خود می گیرد و مؤمنان در درجات بالایی قرار خواهند گرفت. «و خداوند، هر کس را بخواهد بدون حساب روزی می دهد» (وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بغیر حِسَابٍ).
اینها در حقیقت بشارت و آرامشی است برای مؤمنان فقیر و هشدار و تهدیدی است برای ثروتمندان مغرور و بی ایمان.
بی حساب بودن روزی خداوند نسبت به افراد با ایمان اشاره به این است که هرگز پاداشها و مواهب الهی به اندازه اعمال ما نیست؛ بلکه مطابق کرم و لطف است و می دانیم لطف و کرمش حد و حدودی ندارد.
* (آيه 213)-بعد از بیان حال مؤمنان و منافقان و کفار در آیات پیشین، در این آیه به سراغ یک بحث اصولی و جامع در مورد پیدایش دین و مذهب و اهداف و مراحل مختلف آن می رود. می فرماید: «مردم (در آغاز) یک دسته بودند» (کان النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً)
و تضادی در میان آنها وجود نداشت. زندگی بشر و اجتماع او ساده بود. فطرتها دست نخورده و انگیزه های هوی و هوس و اختلاف و کشمکش در میان آنها ناچیز بود . این مرحله اول زندگی انسانها بود.
سپس زندگی انسانها شكل اجتماعی به خود گرفت زیرا انسان برای تکامل آفریده شده و تکامل او تنها در دل اجتماع تأمین می گردد . این مرحله دوم زندگی انسانها بود.
ولی به هنگام ظهور اجتماع، اختلافات و تضادها به وجود آمد، چه از نظر ایمان و عقیده و چه از نظر عمل و تعیین حق و حقوق هر کس و هر گروه در اجتماع ؛ و اینجا بشر تشنه قوانین و تعلیمات انبیا و هدایتهای آنها می گردد تا به اختلافات او در جنبه های مختلف پایان دهد . این مرحله سوم بود. در این حال، «خداوند،
ص: 190
پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند» (فبعث الله البيين مبيرين و منذرين). و این مرحله چهارم بود.
در اینجا انسانها با هشدارهای انبیا و توجه به مبدأ و معاد و جهان دیگر که در آنجا پاداش و کیفر اعمال خویش را در می یابند، برای گرفتن احکام و قوانین الهی آمادگی پیدا کردند. از این رو می فرماید: «و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می کرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند » (وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ).
و به این ترتیب، ایمان به انبيا و تمسک به تعلیمات آنها و کتب آسمانی، آبی بر آتش اختلافات فروریخت و آن را خاموش ساخت . و این مرحله پنجم بود.
این وضع مدتی ادامه یافت ولی کم کم وسوسه های شیطانی و امواج خروشان هوای نفس کار خود را در میان گروهی کرد. به همین خاطر، آیه می فرماید: افراد با ایمان در آن اختلاف نکردند؛ تنها (گروهی از کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانه های روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند» (وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أَوْ تَوِّهْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَ تَهُمُّ البینات بَغْياً بَيْنَهُمْ). و این مرحله ششم بود.
در اینجا مردم به دو گروه تقسیم شدند: مؤمنان راستین که در برابر حق تسلیم بودند، آنها برای پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانی و تعلیمات انبیا بازگشتند و به حق رسیدند. بدین رو می فرماید: «خداوند، آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود»؛ اما افراد بی ایمان، همچنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند (فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ أَمِنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ). و این مرحله هفتم بود.
در پایان آیه می فرماید: «و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند» (وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
اشاره به اینکه مشیت الهی که آمیخته با حکمت اوست، گزاف و بی حساب نیست و از هرگونه تبعیض ناروا برکنار است.
ص: 191
تمام کسانی که دارای نیت پاک و روح تسلیم در برابر حق هستند مشمول هدایتهای او می شوند.
* (آيه 214)-شأن نزول: بعضی از مفسران گفته اند: در جنگ احزاب هنگامی که ترس بر مسلمانان غالب شد و در محاصره قرار گرفتند، این آیه نازل شد و آنان را به صبر و استقامت دعوت نمود و وعدۂ یاری و نصرت به آنها داد.
تفسير: از این آیه چنین بر می آید که جمعی از مؤمنان می پنداشتند که عامل اصلی ورود در بهشت تنها اظهار ایمان به خداست بی آنکه تلاش و کوششی به خرج دهند. قرآن در برابر این تفکر نادرست می فرماید: «آیا گمان کردید داخل بهشت می شوید، بی آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟!» (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِيكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ).
همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید، و آن چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که با او ايمان آورده بودند گفتند: پس یاری خداکی خواهد آمد؟!»(مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ ءامنوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ).
البته آنها این جمله را به عنوان اعتراض و ایراد نمی گفتند؛ بلکه به عنوان تقاضا و انتظار مطرح می کردند و چون آنها نهایت استقامت خود را در برابر این
حوادث به خرج دادند و دست به دامن الطاف الهی زدند، به آنها گفته شد: «آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است!» (أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبُ).
در حقیقت، این آیه به یکی از سنن الهی که در همه اقوام جاری بوده است، اشاره می کند و به مؤمنان در همه قرون و اعصار هشدار می دهد که برای پیروزی و موفقیت و نایل شدن به مواهب بهشتی، باید به استقبال مشکلات بروند و فداکاری کنند و این آزمونی است که مؤمنان را پرورش می دهد. |
* (آيه 215)-شأن نزول: عمرو بن جموح که پیرمردی بزرگ و ثروتمند بود، به پیامبر (ص) عرض کرد: از چه چیز صدقه بدهم و به چه کسانی؟ این آیه نازل شد و به
ص: 192
او پاسخ گفت.| و تفسیر: در قرآن مجید آیات فراوانی درباره انفاق و بخشش در راه خدا آمده است. همین امر سبب می شد که درباره جزییات از پیامبر (ص) سؤال کنند. بدین رو، در آیه مورد بحث می فرماید: «از تو سؤال می کنند چه چیز انفاق کنند؟» ( یَسئِلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ).
سپس می افزاید: «بگو: هر خیر و نیکی (و سرمایه سودمند مادی و معنوی) که انفاق می کنید، باید برای پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد» (قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ).
مسلما ذکر این پنج طایفه به عنوان بیان مصداقهای روشن است و منحصر به آنها نمی باشد. |
در پایان آیه می فرماید: «و هر کار خیری که انجام دهید، خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمُ).
لازم نیست تظاهر کنید و مردم را از کار خویش آگاه سازید، چه بهتر که برای اخلاص بیشتر انفاقهای خود را پنهان سازید زیرا کسی که پاداش می دهد از همه چیز باخبر است و کسی که جزا به دست اوست حساب همه نزد اوست.
جمله «وما تفعلوا» معنی وسیعی دارد که تمام اعمال خیر را شامل می شود.
و جمله «ما أنفقتم من خير» (هر خیر و نیکی که انفاق میکنید)، می گوید انفاق از هر موضوع خوبی می تواند باشد و تمام نیکیها را شامل می شود؛ از اموال باشد یا خدمات، از موضوعات مادی باشد یا معنوی.
در ضمن تعبير «خیر» نشان می دهد که مال و ثروت ذا تا چیز بدی نیست، بلکه یکی از بهترین وسائل خیر است، مشروط بر اینکه به نیکی از آن بهره گیری شود. |
* (آيه 216)-آیه گذشته بیشتر در مورد انفاق اموال بود، در این آیه سخن از انفاق جانها در راه خداست و این هر دو در میدان فداکاری دوش به دوش یکدیگر
ص: 193
قرار دارند. می فرماید: «جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است» (کُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَکُرهُ لَكُمْ).
تعبير «ب» (نوشته شده)، اشاره به حتمی و قطعی بودن این فرمان الهی است.
اگره» به معنی اسم مفعول، یعنی مکروه است و مکروه بودن و ناخوشایند بودن جنگ، اگر چه با دشمن و در راه خدا بوده باشد، برای انسانهای معمولی یک امر طبیعی است زیرا در جنگ هم تلف اموال وهم نفوس و هم جراحتها و مشقتهاست. البته برای عاشقان شهادت در راه حق و کسانی که در سطح بالایی از معرفت قرار دارند، جنگ با دشمنان حق، شربت گوارایی است که همچون تشنه کامان به دنبال آن می روند و مسلما حساب آنها از حساب توده مردم جداست.
سپس به یک اصل اساسی که حاکم بر قوانین تکوینی و تشریعی خداوند است اشاره می کند می فرماید: «چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است» (وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرُ لَكُمْ).
به عکس، کناره گیری از جنگ و عافیت طلبی ممکن است خوشایند شما باشد در حالی که چنین نیست. «چه بسا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شتر شما در آن است» (وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرُّ لَكُمْ).
در پایان آیه می فرماید: «و خدا می داند، و شما نمی دانید» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
پروردگار جهان با این لحن قاطع می گوید: افراد بشر نباید تشخیص خود را در مسائل مربوط به سرنوشتشان حاکم سازند چرا که علم آنها از هر نظر محدود و ناچیز است و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطره ای در برابر دریاست.
آنها با توجه به علم محدود خود نباید در برابر احکام الهی روی درهم کشند. باید بدانند که اگر خداوند، جهاد و روزه و حج را تشریع کرده، همه به سود آنهاست.
توجه به این حقیقت روح انضباط و تسلیم در برابر قوانین الهی را در انسان
ص: 194
پرورش می دهد و درک و دید او را از محیطهای محدود فراتر می برد و به نامحدود یعنی علم بی پایان خدا پیوند می دهد.
* (آيه 217)-شأن نزول: پیش از جنگ بدر پیامبر اسلام (ص) عبدالله بن جحش را طلبید و نامه ای به او داد، به وی فرمان داد پس از آنکه دو روز راه پیمود نامه را بگشايد و طبق آن عمل کنند. او پس از دو روز طی طریق نامه را گشود و چنین یافت:
پس از آنکه نامه را باز کردی تا نخله (زمینی که بین مکه و طائف است) پیش برو و در آنجا وضع قریش را زیر نظر بگیر و جریان را به ما گزارش بده.» |
عبدالله با همراهانش حرکت کردند، هنگامی که به نخله رسیدند به قافلهای از قریش برخورد کردند که عمرو بن حضرمی در آن بود، به آنها حمله کردند عمرو بن حضرمی را کشتند و قافله را با دو نفر نزد پیامبر (ص) آوردند. حضرت به آنان فرمود: «من به شما دستور نداده بودم که در ماه های حرام نبرد کنید. مشرکان نیز زبان به طعن گشودند که محمد جنگ و خونریزی را در ماه های حرام، حلال شمرده است. آیه مورد بحث نازل شد، سپس عبد الله بن جحش و همراهانش اظهار کردند که در این راه برای درک ثواب جهاد کوشش کرده اند؛ و از پیامبر پرسیدند که آیا اجر مجاهدان را دارند؟ آیه بعد (آیه 218) نازل گردید.
تفسير: این آیه درصدد پاسخگویی به پاره ای از سؤالها درباره جهاد و استثناهای آن است. نخست می فرماید: «از تو، درباره جنگ کردن در ماه حرام، سؤال می کنند» (یَسئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ).
بگو: جنگ در آن، (گناهی بزرگ است» (قُلْ قِتالُ فِيهِ كَبِيرُ).
و به این ترتیب، سنتی را که از زمانهای قدیم و اعصار انبیای پیشین در میان عرب در مورد تحریم پیکار در ماه های حرام (رجب، ذی القعدہ، ذی الحجه و محرم) وجود داشته با قاطعیت امضا می کند.
سپس می فرماید: چنین نیست که این قانون استثنایی نداشته باشد، نباید اجازه داد گروهی فاسد و مفسد زیر چتر این قانون هر ظلم و فساد وگناهی را مرتکب شوند. درست است که جهاد در ماه حرام مهم است «ولی جلوگیری از راه
ص: 195
خدا (و گرایش مردم به آیین حق) و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک احترام مسجد الحرام، و اخراج ساکنان آن، نزد خداوند مهم تر از آن است» (وَ صَدُّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ فربه وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عندالله).
سپس می افزاید: «و ایجاد فتنه، (و محیط نامساعد، که مردم را به کفر، تشویق و از ایمان بازدارد) حتى از قتل بالاتر است» (وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ).
چرا که آن جنایتی است بر جسم انسان و این جنایتی است بر جان و روح و ایمان انسان.
بعد چنین ادامه می دهد: مسلمانان نباید تحت تأثیر تبلیغات انحرافی مشرکان قرار گیرند زیرا در آنها پیوسته با شما می جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند و به کمتر از این قانع نیستند (وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يردوکم عَنْ دینکم إِنِ اسْتَطَاعُوا).
بنابراین، محکم در برابر آنها بایستید و به وسوسه های آنها در زمینه ماه حرام و غیر آن اعتنا نکنید.
سپس به مسلمانان در زمینه بازگشت از دین خدا هشدار جدی داده می گوید: ولی کسی که از آیینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک (گذشته) او در دنیا و آخرت، بر باد می رود، و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود»(وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرُ فأو لئك حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا والأخرة وَ أَ وَلِيِّكَ أضحاب النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
چه مجازاتی از این سخت تر که تمام اعمال نیک انسان نابود شود!
* (آيه 218)-در این آیه به نقطه مقابل این گروه اشاره کرده می فرماید: «کسانی که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده اند، امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ الَّذِينَ ءامنوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَ وَلِيِّكَ یرجون رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورُ رَحِيمُ).
آنها در پرتو این سه کار بزرگ (ایمان، هجرت و جهاد) اگر مرتکب اشتباهاتی
ص: 196
نیز بشوند، ممکن است مشمول عنایات و مغفرت الهی گردند.
* (آيه 219)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه گفته اند: گروهی از یاران پیامبر (ص) خدمتش آمدند و عرض کردند: حکم شراب و قمار که عقل را زایل و مال را تباه می کند بیان فرما. آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد.
تفسير: این آیه از یک سؤال درباره شراب و قمار آغاز می شود. می فرماید: درباره شراب و قمار از تو سؤال می کنند»(یَسئَلُونَکَ عَنِ الخَمرِ وَ المَیسِر).
«خمر» در اصطلاح شرع به معنی هر مایع مست کننده است هر چند در لغت برای هر یک از انواع مشروبات الکلی اسمی قرار داده شده است.
و «مسر» از ماده «سر» به معنی سهل و آسان است و از آنجا که قمار در نظر بعضی از مردم وسيله آسانی برای نیل به مال و ثروت است، به آن میسر گفته شده است.
سپس در جواب می فرماید: «بگو: در آنها گناه و زیان بزرگی است؛ و منافعی از نظر مادی برای مردم در بردارد؛ ولی) گناه آنها از نفعشان بیشتر است» (قُلْ فِيهِما إِثْمُ كَبِيرُ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما).
بنابراین، هیچ انسان عاقلی به خاطر آن نفع کم به این همه زیان تن در نمی دهد.
دومین سؤالی که در این آیه مطرح است درباره انفاق می باشد. می فرماید: «و از تو می پرسند: چه چیز انفاق کنند؟ (وَ يَسْئَلُونَكَ ماذا يُنْفِقُونَ).
بگو: از مازاد نیازمندی خود»(قُلِ العَفوِ).
عفو» به معنی از بین بردن اثر، حد وسط و میانه هر چیز، مقدار اضافی چیزی و بهترین قسمت مال آمده است. شاید در اینجا به معنی مغفرت و گذشت از لغزش دیگران باشد. مطابق این معنی تفسیر آیه چنین می شود: بگو: بهترین اتفاق، انفاق عفو و گذشت است.
با توجه به اوضاع اجتماعی عرب جاهلی و محل نزول قرآن، به خصوص مکه و مدینه که از نظر دشمنی و کینه توزی و عدم گذشت در حد اعلا بودند، هیچ
ص: 197
مانعی ندارد که آنها سؤال از انفاق اموال کنند ولی نیاز شدید به انفاق عفو، سبب شود که قرآن آنچه را لازم تر است در پاسخ بیان کند. و این یکی از شئون فصاحت و بلاغت است که گوینده پاسخ طرف را رها کرده و به مهم تر از آن می پردازد.
در پایان آیه می فرماید: «این چنین خداوند آیات را برای شما روشن می سازد؛ شاید اندیشه کنید» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ الأيات لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ).
* (آيه 220)-شأن نزول: پس از نزول آیاتی که در آن از نزدیک شدن به اموال و دارایی یتیمان و نیز از خوردن اموال آنها نهی شده، مردمی که یتیمی در خانه داشتند، از کفالت وی فاصله گرفتند و حتی گروهی آنان را از خانه خود بیرون کردند، یا در خانه برای آنان وضعی به وجود آورده بودند که کم تر از بیرون کردن نبود. این عمل هم برای سرپرستان و هم برای یتیمان مشکلات فراوانی به بار می آورد. خدمت پیامبر رسیده و از این طرز عمل سؤال کردند، در پاسخ آنها این آیه نازل شد.
تفسیر: در این آیه، مرکز اصلی فکر و اندیشه را چنین بیان می کند، می گوید: تا اندیشه کنید « درباره دنیا و آخرت» (فِي الدُّنْيا والأخرة).
در حقیقت، با اینکه انسان مأمور است در برابر خدا و پیامبرانش تسلیم باشد، در عین حال موظف است که این اطاعت فرمان را با فکر و اندیشه انجام دهد، نه اینکه کورکورانه پیروی کند. به عبارت روشن تر، باید از اسرار احکام الهی آگاه گردد و با درک صحیح آنها را انجام دهد.
سپس به پاسخ سومین سؤال می پردازد می فرماید: «و از تو درباره يتيمان سؤال می کنند» (وَ یَسئَلُونَکَ عَنِ الْيَتَامَى).
بگو: اصلاح کار آنان بهتر است» (قُلْ إِصْلاحُ لَهُمْ خَيْرُ). | و اگر زندگی خود را با زندگی آنان بیامیزید، (مانعی ندارد؛) برادر (دینی)
.. آیه 34 سوره اسراء و آیه 10 سوره نساء.
ص: 198
شما هستند»و همچون یک برادر با آنها رفتار کنید (وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ).
به این ترتیب، قرآن به مسلمانان گوشزد می کند که شانه خالی کردن از زیر بار مسؤولیت سرپرستی یتیمان و آنها را به حال خود واگذاردن، کار درستی نیست.|
سپس می افزاید: «خداوند، مفسدان را از مصلحان، باز می شناسد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ).
او از نیات شما آگاه است و آنها را که قصد سوءاستفاده از اموال يتيمان دارند و با آمیختن اموال آنان با اموال خود به حیف و میل اموال يتيمان می پردازند، از دلسوزان پاکدل واقعی می شناسد.
در پایان آیه می فرماید: «و اگر خدا بخواهد، شما را به زحمت می اندازد؛ (و دستور می دهد در عین سر پرستی يتيمان، زندگی و اموال آنها را به کلی از اموال خود، جدا سازید؛ ولى خداوند چنین نمی کند؛ زیرا او توانا و حکیم است» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ عنَتَكُم إِنَّ اللَّهَ عَزِيزُ حَكِيمُ).(1).
آیه 221 شأن نزول: شخصی به نام مرثد از طرف پیامبر اکرم (ص) مأمور شد که از مدینه به مگه برود. وی به قصد انجام فرمان رسول خدا(ص) وارد مگه شد و در آنجا با زن زیبایی به نام عناق که در زمان جاهلیت او را می شناخت برخورد نمود آن زن او را به مانند گذشته - به گناه دعوت کرد اما مرثد که مسلمان شده بود، تسلیم خواسته او نشد. آن زن تقاضای ازدواج نمود، مرثد جریان را به اطلاع پیامبر (ص) رساند. این آیه نازل شد و بیان داشت که زنان مشرک و بت پرست شایسته همسری و ازدواج با مردان مسلمان نیستند.
تفسير: مطابق شأن نزول این آیه به سؤال درباره ازدواج با مشرکان پاسخ می دهد. می فرماید: «و با زنان مشرک و بت پرست، تا ایمان نیاورده اند، ازدواج نکنید» (وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ).
سپس در یک مقایسه می افزاید: «کنیز با ایمان، از زن آزاد بت پرست، بهتر
ص: 199
است؛ هر چند (زیبایی یا ثروت و موقعیت او شما را به شگفتی آورد» (وَ لَأَمَةُ مُؤْمِنَةُ خَيْرُ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ).
بنابراین هدف از ازدواج تنها کامجویی جنسی نیست، زن شریک عمر انسان و مربی فرزندان اوست، نیمی از شخصیت او را تشکیل می دهد. با این حال چگونه می توان شرک و عواقب شوم آن را با زیبایی ظاهری و مقداری مال و ثروت، مبادله کرد؟ |
سپس به بخش دیگری از این حکم پرداخته می فرماید: «و زنان خود را به مردان ازدواج بت پرست، تا ایمان نیاورده اند، در نیاورید ؛ ( اگر چه ناچار شوید آنها را به همسری غلامان با ایمان درآورید؛ زیرا) یک غلام باایمان، از یک مرد آزاد بت پرست، بهتر است؛ هر چند (مال و موقعیت و زیبایی او، شما را به شگفتی آورد» (وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدُ مُؤْمِنُ خیر مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ ).
بنابراین، ازدواج مردان مشرک با زنان مؤمنه نیز ممنوع است بلکه مسأله در این بخش از حکم، مشکل تر است چرا که تأثیر شوهر بر زن معمولا از تأثیر زن بر شوهر بیش تر است.|
در پایان آیه نیز دلیل این حکم الهی را برای به کار انداختن اندیشه ها بیان می کند می فرماید: «آنها دعوت به سوی آتش می کنند؛ و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود می نماید» (أَ وَلِيِّكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ).
سپس می افزاید: «و آیات خویش را برای مردم روشن می سازد؛ شاید متذكر شوند» (وَ يُبَيِّنُ ءایا ته لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ).
بعضی از مفسران معاصر اشاره به نکته ظریفی نموده اند و گفته اند: آیه مورد بحث و 21 آیه دیگر که به دنبال آن می آید احکام مربوط به تشکیل خانواده را در ابعاد مختلف بیان می کند. در این آیات دوازده حکم در این رابطه بیان شده است:
ص: 200
.. حكم ازدواج با مشرکان؛ 2. تحریم نزدیکی در حال حيض؛ 3. حكم سوگند به عنوان مقدمه ای بر مسأله ایلاء (منظور از ایلاء آن است که کسی سوگند یاد کند با همسرش نزدیکی نکند)؛ 4. حکم ایلاء و به دنبال آن طلاق؛ 5. عده نگه داشتن زنان مطلقه ؛ 6. عدد طلاقها؛ 7. نگه داشتن زن با نیکی یا رها کردن با نیکی؛ 8. حکم شیردادن نوزادان؛ 9. عده زنی که شوهرش وفات کرده؛ 10. خواستگاری زن قبل از تمام شدن عده او؛ 11. مهر زنان مطلقه قبل از دخول؛ 12. حکم متعه.
این احکام با تذكرات اخلاقی و تعبیراتی که نشان می دهد مسأله تشکیل خانواده نوعی عبادت پروردگار است و باید همراه با فکر و اندیشه باشد آمیخته شده است.
* (آيه 222)-شأن نزول: زنان در هر ماه حداقل سه روز و حداکثر ده روز قاعده می شوند و آن عبارت از خونی است که با اوصاف خاصی که در کتب فقه آمده از رحم زن خارج می گردد. زن را در چنین حال «حائض» و آن خون را خون حيض» می گویند.
جمعی از یهود می گویند: معاشرت مردان با این زنان مطلقا حرام است گرچه به صورت غذا خوردن سر یک سفره و یا زندگی در یک اتاق باشد.
در مقابل این گروه، نصاری می گویند: هیچ فرقی میان حالت حیض زن و غیر حیض نیست، همه گونه معاشرت حتى آمیزش جنسی با آنان بی مانع است.
مشرکان عرب کم و بیش به خلق و خوی يهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند يهود رفتار می کردند، همین اختلاف در آیین و افراط و تفریطهای غير قابل گذشت سبب شد که بعضی از مسلمانان از پیغمبر اسلام (ص) در این باره سؤال کنند. در پاسخ آنان این آیه نازل شد.
تفسیر: در این آیه به سؤال دیگری برخورد می کنیم و آن درباره عادت ماهیانه زنان است. می فرماید: «و از تو، درباره حیض سؤال می کنند، بگو: چیز زیانبار و آلوده ای است» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ المحیض قُلْ هُوَ أَ ذِي ).
از این رو در حالت قاعدگی، از زنان کناره گیری کنید و با آنها نزدیکی ننماید،
ص: 201
تا پاک شوند» (فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ).
زیرا آمیزش جنسی در چنین حالتی، علاوه بر اینکه تنفرآور است، زیانهای بسیاری به بار می آورد که طب امروز نیز آن را اثبات کرده؛ از جمله احتمال عقيم شدن مرد و زن و ایجاد یک محیط مساعد برای پرورش میکروب بیماریهای آمیزشی - مانند سفلیس و سوزاک . و نیز التهاب اعضای تناسلی زن و وارد شدن خون آلوده به داخل عضو تناسلی مرد. به همین خاطر، پزشکان آمیزش جنسی با چنین زنانی را ممنوع اعلام می کنند.
و هنگامی که پاک شد، از طریقی که خدا به شما فرمان داده، با آنها آمیزش کنید. خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را (نیز) دوست دارد» (فاذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ).
جمله « يطهون» به گفته بسیاری از مفسران به معنی پاک شدن زنان از خون حیض است، اما جمله «فإذا تطهرن» را بسیاری به معنی غسل کردن گرفته اند. بنابراین، طبق جمله اول به هنگام پاک شدن از خون، آمیزش جنسی جایز است هرچند غسل نکرده باشد و طبق جمله دوم تا غسل نکند جایز نیست.
* (آيه 223)-در این آیه به هدف نهایی آمیزش جنسی اشاره کرده می فرماید: و زنان شما، محل بذرافشانی شما هستند »(نِسَاءُوکُم حَرْثُ لَکُم)
پس هر زمان که بخواهید، می توانید با آنها آمیزش کنید» (فَأْتُوا حرثکم أَنَّى شِئْتُمْ)
در اینجا زنان تشبیه به مزرعه شده اند. این تشبیه ممکن است برای بعضی سنگین آید که چرا اسلام درباره نیمی از نوع بشر چنین تعبیری کرده است؟ در حالی که نکته ظریفی در این تشبیه نهفته است. در حقیقت، قرآن می خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانی نشان دهد که زن وسیله اطفای شهوت و هوسرانی مردان نیست بلکه وسیله ای است برای حفظ حیات نوع بشر. این سخن در برابر آنها که نسبت به جنس زن همچون یک بازیچه یا وسیله هوسبازی می نگرند، هشداری
ص: 202
محسوب می شود.
سپس در ادامه آیه می افزاید: «و (سعی نمایید از این فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نیکی برای خود، از پیش بفرستید» (وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ).
اشاره به این که هدف نهایی از آمیزش جنسی لذت و کامجویی نیست بلکه باید از این موضوع برای ایجاد و پرورش فرزندان شایسته استفاده کرد و آن را به عنوان یک ذخیرۂ معنوی برای فردای قیامت از پیش بفرستید. این سخن هشدار می دهد که باید در انتخاب همسر اصولی را رعایت کنید که به این نتیجه مهم یعنی تربیت فرزندان صالح و نسل شایسته انسانی منتهی شود.
و در پایان آیه دستور به تقوا می دهد می فرماید: «و از خدا بپرهیزید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد. و به مؤمنان، بشارت ده!» بشارت رحمت الهی و سعادت و نجات در سایه تقوا (وَاتَّقُواللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ).
* (آيه 224)-شأن نزول: میان داماد و دختر یکی از یاران پیامبر (ص) به نام عبدالله بن رواحه اختلافی روی داد. او سوگند یاد کرد که برای اصلاح کار آنها دخالت نکند و در این راه گامی برندارد. آیه نازل شد و این گونه سوگندها را ممنوع و بی اساس قلمداد کرد.
تفسير: این آیه و آیه بعد ناظر به سوء استفاده از مسأله «سوگند» است و مقدمه ای محسوب می شود برای بحث آیات آینده که سخن از «ایلاء» و سوگند در مورد ترک آمیزش جنسی با همسران می گوید. نخست می فرماید: «خدا را در معرض سوگندهای خود قرار ندهید؛ و برای اینکه نیکی کنید، و تقوا پیشه سازید، و در میان مردم اصلاح کنید (سوگند یاد ننمایید). و خداوند شنوا و داناست» سخنان شما را می شنود و از نیات شما آگاه است (وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تصلحلوا بَيْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِيعُ عَلِيمُ).
به این ترتیب، سوگند یاد کردن، جز در مواردی که هدف مهمی در کار باشد، عمل نامطلوبی است.
* (آيه 225)-در این آیه برای تکمیل این مطلب که قسم نباید مانع کارهای خیر
ص: 203
شود می فرماید: «خداوند شما را به خاطر سوگند هایی که بدون توجه یاد می کنید مؤاخذه نخواهد کرد» (لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ).
واما به آنچه دلهای شما کسب کرده، (و سوگند هایی که از روی اراده و اختیار، یاد می کنید، مؤاخذه می کند. و خداوند، آمرزنده و بردبار است» (وَ لَكِنَّ یواخذ کم بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورُ حَلِيمُ).
در این آیه خداوند به دو نوع سوگند اشاره کرده: نوع اول، قسمهای لغو(1).است که هیچ اثری ندارد و نباید به آن اعتنا کرد و مخالفت آن كقاره ندارد زیرا از روی اراده و تصمیم نیست.
نوع دوم سوگندهایی است که از روی اراده و تصمیم انجام می گیرد و، به تعبیر قرآن، قلب انسان آن را کسب می کنند. این گونه قسم معتبر است و باید به آن پایبند بود و مخالفت با آن، هم گناه دارد و هم موجب کفاره می شود.
* (آيه 226)-در دوران جاهلیت، زن هیچگونه ارزش و مقامی در جامعه عرب نداشت و به همین جهت، برای جدایی از او یا زیر فشار قرار دادن زن، روشهای زشتی وجود داشت که یکی از آنها را «ایلاء»(2).بود. به این ترتیب، هر زمان مردی از همسر خود متنفر می شد، سوگند یاد می کرد که با او همبستر نگردد و، با این راه غیرانسانی، همسر خود را در تنگنا قرار می داد؛ نه او را رسما طلاق می داد و نه بعد از آن حاضر می شد زندگی مطلوبی داشته باشد. البته خود مردان غالبا تحت فشار قرار نمی گرفتند چون همسران متعددی داشتند.
آیه مورد بحث با این سنت غلط مبارزه کرده و راه گشودن این سوگند را بیان می کند می فرماید: «کسانی که زنان خود را ایلاء می نمایند (= سوگند یاد می کنند که
ص: 204
با آنها، آمیزش جنسی نمایند، حق دارند چهار ماه انتظار بکشند، (لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ).
این چهار ماه مهلت برای این است که وضع خود را با همسر خویش از نظر ادامه زندگی یا طلاق روشن سازند. «اگر در این فرصت،) بازگشت کنند، چیزی بر آنها نیست؛ زیرا)، خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِيمُ).
آری خداوند گذشته او را در این مسأله و همچنین شکستن سوگند را بر او می بخشد هر چند كقارة آن چنانکه خواهیم گفت به قوت خود باقی است.
* (آيه 227)-«و اگر تصمیم به جدایی گرفتند، (آن هم با شرایطش مانعی ندارد!) خداوند شنوا و داناست» (وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعُ عَلِيمُ).
و هرگاه مرد هیچ یک از این دو راه را انتخاب نکند، نه به زندگی سالم زناشویی بازگردد و نه او را با طلاق رها سازد، در اینجا حاکم شرع دخالت می کند و مرد را به زندان می اندازد و بر او سخت می گیرد که بعد از گذشتن چهار ماه مجبور شود یکی از دو راه را انتخاب کنند و آن را از حال بلاتکلیفی در آورد.
* (آيه 228)-در آیه قبل سخن از طلاق بود، در این آیه بخشی از احکام طلاق و آنچه مربوط به آن است بیان می شود و در مجموع پنج حکم در آن آمده است:
نخست درباره عده می فرماید: «زنان مطلقه، باید به مدت سه مرتبه عادت ماهانه دیدن (و پاک شدن انتظار بکشند [= عده نگه دارند» (وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَّثْتَ قُرُوءٍ).
قروء» در آیه فوق به معنی ایام پاکی زن می باشد. از آنجا که طلاق باید در حال پاکی که با شوهر خود آمیزش جنسی نکرده باشد انجام گیرد، این پاکی یک مرتبه محسوب می شود و هنگامی که بعد از آن دو بار عادت ببیند و پاک شود، به محض اینکه پاکی سوم به اتمام رسید و لحظه ای عادت شد، عده تمام شده و ازدواج او در همان حالت جایز است.
دومین حکم این است که: «اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند، برای آنها
ص: 205
حلال نیست که آنچه را خدا در رحمهایشان آفریده، کتمان کنند» (وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکتُمنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحامِهِنَّ إِنْ کن يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأَخِيرِ).
قابل توجه اینکه مسأله آغاز و پایان ایام عده را که معمولا خود زن می فهمد نه دیگری، بر عهده او گذارده و گفتار وی را سند قرار داده است. از این رو امام صادق (ع) در تفسیر آیه فوق فرمود: «خداوند سه چیز را به زنان واگذار کرده: عادت ماهانه، پاک شدن و حامله بودن.
سومین حکمی که از آیه استفاده می شود این است که شوهر در عده طلاق رجعی حق رجوع دارد. می فرماید: «و همسرانشان، برای بازگرداندن آنها (و از سرگرفتن زندگی زناشویی) در این مدت، از دیگران سزاوارترند؛ در صورتی که
به راستی خواهان اصلاح باشند» (وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً).
در واقع، در موقعی که زن در عده طلاق رجعی است، شوهر می تواند بدون هیچ گونه تشریفات، زندگی زناشویی را از سر گیرد، با هر سخن یا عملی که به قصد بازگشت باشد این معنی حاصل می شود.
سپس به بیان چهارمین حکم پرداخته می فرماید: «و برای زنان، همانند وظایفی که بر دوش آنهاست، حقوق شایسته ای قرار داده شده و مردان بر آنان برتری دارند» (وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةُ).
بنابراین، همان طور که برای مرد حقوقی بر عهده زنان گذارده شده، همچنین زنان حقوقی بر مردان دارند که آنها موظف به رعایت آن می باشند.
با توجه به اختلاف دامنه داری که بین نیروهای جسمی و روحی زن و مرد وجود دارد، مدیریت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است. این تفاوت مانع از آن نخواهد بود که از نظر مقامات معنوی و دانش و تقوا گروهی از زنان از بسیاری از مردان پیشرفته تر باشند.
واژه «معروف» که به معنی کار نیک و معقول و منطقی است، در این آیات
ص: 206
دوازده بار تکرار شده تا هشداری به مردان و زنان باشد که هرگز از حق خود سوء استفاده نکنند بلکه با احترام به حقوق متقابل یکدیگر در تحکیم پیوند زناشویی و جلب رضای الهی بکوشند.
در پایان آیه می خوانیم: «و خداوند توانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَزِيزُ حَكِيمُ).
اشاره به اینکه حکمت و تدبير الهی ایجاب می کند که هر کس در جامعه به وظایفی بپردازد که قانون آفرینش برای او تعیین کرده است و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است. حکمت خداوند ایجاب می کند که در برابر وظایفی که بر عهده زنان گذارده، حقوق مستمی قرار گیرد تا تعادلی میان وظیفه و حق برقرار شود.
* (آيه 229)-شأن نزول: زنی خدمت یکی از همسران پیامبر (ص) رسید و از شوهرش شکایت کرد که او پیوسته وی را طلاق می دهد سپس رجوع می کند تا به این وسیله به زیان و ضرر افتد.
در جاهلیت چنین بود که مرد حق داشت همسرش را بارها طلاق بدهد و رجوع کند و حتی بر آن نبود.
هنگامی که این شکایت به محضر پیامبر اسلام (ص) رسید، آیه نازل شد و حد طلاق را سه بار قرار داد.
تفسیر: در آیه قبل به اینجا رسیدیم که قانون عده و رجوع برای اصلاح وضع خانواده و جلوگیری از جدایی و تفرقه است ولی بعضی از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهلیت از آن سوء استفاده می کردند و برای اینکه همسر خود را زیر فشار قرار دهند پی در پی او را طلاق داده و قبل از تمام شدن عده رجوع می کردند و به این وسیله زن را در تنگنای شدیدی قرار می دادند. آیه نازل شد و از این عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگیری کرد. می فرماید: «طلاق، طلاقی که رجوع و بازگشت دارد، دو مرتبه است» (الطَّلاقُ مَرَّتانِ).
البته باید در جلسات متعدد واقع شود و در یک مجلس انجام نمی شود. و در هر مرتبه « باید به طور شایسته همسر خود را نگاه داری کند (و آشتی
ص: 207
نماید)، یا با نیکی او را رها سازد» و از او جدا شود (فَإِمْساكُ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تسریح بِإِحْسَانٍ).
بنابراین، طلاق سوم رجوع ندارد و هنگامی که دو نوبت طلاق سپس صلح و رجوع انجام گرفت، اگر در این دو بار محبت و صمیمیت از دست رفته بازگشت می تواند با همسرش زندگی کند. در غیر این صورت، اگر زن را طلاق داد دیگر حق رجوع به او ندارد مگر با شرایطی که در آیه بعد خواهد آمد.
منظور از جدا شدن با احسان و نیکی این است که حقوق زن را بپردازد و بعد از جدایی پشت سر او سخنان نامناسب نگوید، مردم را نسبت به او بدبين نسازد و امکان ازدواج را از او نگیرد.
بنابراین، همانگونه که نگاه داری زن باید با معروف و نیکی همراه باشد، جدایی نیز باید توأم با احسان گردد. از این رو در ادامه آیه می فرماید: «و برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه به آنها داده اید، پس بگیرید» (وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا اتيتموهن شَيْئاً).
بنابراین، شوهر نمی تواند هنگام جدایی چیزی را که به عنوان مهر به زن داده است بازپس گیرد.
و این یک مصداق جدایی بر پایه احسان است.
بعضی از مفسران مفهوم این جمله را وسیع تر از «مهر» دانسته و گفته اند: چیزهای دیگری را که به او بخشیده نیز باز پس نمی گیرد.
در ادامه آیه به مسأله طلاق څلع» اشاره کرده می گوید: تنها در یک فرض باز پس گرفتن مهر مانعی ندارد و آن در صورتی است که زن تمایل به ادامه زندگی زناشویی نداشته باشد. آیه می فرماید: «مگر دو همسر، بترسند که با ادامه زندگی زناشویی) حدود الهی را بر پا ندارد»(الَّا انَّ یخافا الَّا یقیما حُدُوداً اللَّهُ)
سپس می افزاید: «اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی برای آنها نیست که زن فديه و عوضی بپردازد» و طلاق بگیرد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيما حُدُودَ
ص: 208
اللَّهُ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ).
در حقیقت، در اینجا سرچشمه جدایی، زن است و او باید غرامت این کار را بپردازد و به مردی که مایل است با او زندگی کند اجازه دهد با همان مهر، همسر دیگری انتخاب کند.
و در پایان آیه به تمام احکامی که در این آیه بیان شده اشاره کرده می فرماید: اینها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نکنید. و هرکس از آن تجاوز کند، ستمگر است» (تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فأولئک هُمُ الظَّالِمُونَ).
* (آيه 230)-شأن نزول: در حدیثی آمده است که زنی خدمت پیامبر (ص) رسید و عرض کرد: من همسر پسر عمویم بودم، او سه بار مرا طلاق داد، پس از او با مردی ازدواج کردم، اتفاقا او هم مرا طلاق داد، آیا می توانم به شوهر اولم بازگردم؟
حضرت فرمود: «نه، تنها در صورتی می توانی که با همسر دوم آمیزش جنسی کرده باشی.» در این هنگام آیه نازل شد.
تفسیر: در آیه قبل سخن از دو طلاق بود، این آیه در حقیقت حکم تبصره ای دارد که به حکم سابق ملحق می شود. می فرماید: «اگر (بعد از دو طلاق و رجوع، بار دیگر) او را طلاق داد، از آن به بعد، زن بر او حلال نخواهد بود؛ مگر اینکه همسر دیگری ( به ازدواج دائمی) انتخاب کند و با او، آمیزش جنسی نماید. در این صورت، اگر (همسر دوم) او را طلاق گفت، گناهی ندارد که بازگشت کنند؛ (و با همسر اولش، دوباره ازدواج نماید؛ در صورتی که امید داشته باشند که حدود الهی را محترم می شمرند» (فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ).
و در پایان آیه تأکید می کند: «اینها حدود الهی است که (خدا) آن را برای گروهی که آگاهند، بیان می نماید، (وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يبنيها لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).
* (آيه 231)-باز هم محدودیتهای دیگر طلاق - به دنبال آیات گذشته، این آیه نیز به محدودیتهای دیگری در امر طلاق اشاره می کند تا از نادیده گرفتن حقوق زن
ص: 209
جلوگیری کند. در آغاز می گوید: «و هنگامی که زنان را طلاق دادید، و به آخرين روزهای عده رسیدند. یا به طرز صحیحی آنها را نگاه دارید (و آشتی کنید)، و یا به طرز پسندیده ای آنها را رها سازید» (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فأمسکوهن بِمَعْرُوفٍ أَوْ سرځوهن بِمَعْرُوفٍ).
یا صمیمانه تصمیم به ادامه زندگی زناشویی بگیرید یا اگر زمینه را مساعد نمی بینید با نیکی از هم جدا شوید.
سپس به مفهوم مقابل آن اشاره کرده می فرماید: «و هیچگاه به خاطر زیان رساندن و تعدی کردن، آنها را نگاه ندارید» (وَ لَا تُمسِکُوهنَّ ضِراراً لِتَعتَدُوا).
این جمله تفسیر کلمه «معروف» است زیرا در جاهليت گاه بازگشت به زناشویی را وسیله انتقام جویی قرار می دادند. از این رو، با لحن قاطعی می گوید هرگز نباید چنین فکری در سر بپرورانید.
و کسی که چنین کند، به خویشتن ستم کرده است» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ).
سپس به همگان هشدار می دهد می فرماید: «و (با این اعمال، و سوء استفاده از قوانین الهی، آیات خدا را به استهزا نگیرید، (وَ لا تَتَّخِذُوا ءايات اللَّهِ هُزُوًا).
آیه ناظر به کسانی است که برای کارهای خلاف خود کلاه شرعی درست می کنند و ظواهر را دستاویز قرار می دهند. قرآن این عمل را نوعی استهزا به آیات الهی شمرده؛ از جمله مسأله ازدواج و طلاق و بازگشت در زمان عده به نیت انتقام جویی و آزار زن است.
بنابراین، نباید با چشم پوشی از روح احکام الهی و تمسک به ظواهر خشک و قالبهای بی روح، آیات الهی را بازیچه خود قرار داد که گناه این کار شدیدتر و مجازاتش دردناک تر است. سپس می افزاید: «و به یاد بیاورید نعمت خدا را بر خود، و کتاب آسمانی و علم و دانشی که بر شما نازل کرده، و شما را با آن، پند می دهد» (وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ والحكمتي يَعِظُكُمْ
ص: 210
بِهِ).
و از خدا بپرهیزید، و بدانید خداوند به هر چیزی آگاه است»(وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شئ عَلِيمُ).
جمله فوق هشدار می دهد که در مورد حقوق زنان، از موقعیت خود سوء استفاده نکنند و بدانند که خداوند حتی از نیات آنها آگاه است.
جمله «نعمت الله مفهوم وسیعی دارد که تمام نعمتهای الهی را شامل می شود؛ از جمله نعمت محبت و الفت که خداوند در میان دو همسر آفریده است.
* (آيه 232)-شأن نزول: یکی از یاران پیامبر (ص) به نام معقل بن يسار خواهری به نام جملاء داشت که از همسرش عاصم بن عدی طلاق گرفته بود. بعد از پایان عده مایل بود بار دیگر به عقد همسرش درآید ولی برادرش از این کار مانع شد. آیه نازل شد و او را از مخالفت با چنین ازدواجی نهی کرد.
تفسير: شکستن یکی دیگر از زنجیرهای اسارت زنان در زمان جاهلیت، زنان در زنجیر اسارت مردان بودند و می باید زندگی خود را طبق تمایلات مردان خودکامه تنظیم کنند. از جمله در انتخاب همسر، به خواسته و میل زن اهمیتی داده نمی شد، حتی اگر زن با اجازه ولی ازدواج می کرد سپس از همسرش جدا می شد، باز پیوستن او به همسر اول بستگی به اراده مردان فامیل داشت و بسیار می شد با اینکه زن و شوهر بعد از جدایی علاقه به بازگشت داشتند، مردان خویشاوند روی پندارها و موهوماتی مانع می شدند. قرآن این روش را محکوم کرده می گوید: «و هنگامی که زنان را طلاق دادید و عده خود را به پایان رساندند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش، ازدواج کنند؛ اگر در میان آنان، به طرز پسندیده ای تراضی برقرار گردد» (و إذا طلقتم النساء فبلغن أجلهن فلا تعضلوهن أن ينکحن أزواجهن إذا تراضوا بينهم بالمعروفوَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ ينکحن أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ).
از آیه استفاده می شود که زنان به (کسانی که دست کم یک بار ازدواج کرده اند در ازدواج مجدد خود نیازی به جلب موافقت اولیا ندارند، حتی مخالفت آنها بی اثر است.
ص: 211
سپس در ادامه آیه بار دیگر هشدار می دهد می فرماید: «این دستوری است که تنها افرادی از شما، که ایمان به خدا و روز قیامت دارند، از آن، پند می گیرند و به آن، عمل می کنند (ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ).
و باز برای تأكید بیش تر می گوید: «این (دستور) برای رشد (خانواده های) شما مؤثرتر، و برای شستن آلودگی ها مفید تر است؛ و خدا می داند و شما نمی دانید» (ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
این احکام به نفع شما بیان شده ولی کسانی می توانند از آن بهره گیرند که سرمایه ایمان به مبدأ و معاد را داشته باشند و بتوانند تمایلات خود را کنترل کنند.
* (آيه 233)-هفت دستور درباره شیردادن نوزادان به این آیه که در واقع ادامه بحثهای مربوط به مسائل ازدواج و زناشویی است، به سراغ یک مسأله مهم یعنی مسأله «رضاع» (شیردادن) رفته و جزئیات آن را بازگو می کند.
1. «مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شیر می دهند» (وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حؤلین کَامِلَینِ).
بنابراین، هر چند ولایت بر اطفال صغیر به عهده پدر گذاشته شده است، اما حق شیر دادن در دو سال شیرخوارگی به مادر داده شده و اوست که می تواند در این مدت از فرزند خود نگاه داری کند و به اصطلاح حق حضانت در این مدت از آن مادر است. و این یک حق دو جانبه است که هم برای رعایت حال فرزند است و هم رعایت عواطف مادر
والدات » جمع «والده » به معنی مادر است ولی «ام» معنی وسیع تری دارد که گاه به مادر یا مادر مادر و گاه به ریشه و اساس هر چیزی اطلاق می شود.
2. این « برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل کند» (لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ).
یعنی مدت شیردادن طفل لازم نیست همواره دو سال باشد، دو سال برای کسی است که می خواهد شیر دادن را کامل کند، ولی مادران حق دارند با توجه به
ص: 212
وضع و رعایت سلامت او این مدت را کمتر کنند.
3. هزینه زندگی مادر از نظر غذا و لباس، در دوران شیر دادن برعهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطری آسوده بتواند فرزند را شیر دهد. از این رو در ادامه آیه می فرماید: «و بر آن کس که فرزند برای او متولد شده [= پدر، لازم است خوراک و پوشاک مادران را به طور شایسته» در مدت شیر دادن بپردازد؛ حتی اگر طلاق گرفته باشد (وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کسوتهن بِالْمَعْرُوفِ).
توصیف «معروف» (به طور شایسته نشان می دهد که پدران در مورد لباس و غذای مادر باید آنچه شایسته و متعارف و مناسب حال اوست را در نظر بگیرند، نه سختگیری کنند و نه اسراف.
و برای توضیح بیش تر می فرماید: «هیچکس موظف به بیش از مقدار توانایی خود نیست» (لا تُكَلَّفُ نَفْسُ إِلاَّ وُسْعَها).
بنابراین، هر پدری به اندازه توانایی خود وظیفه دارد.
4. سپس به بيان حكم مهم دیگری پرداخته می فرماید: «نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق ضرر زدن به کودک را دارد، و نه پدر» (لا تُضَارَّ والِدَةُ بوليدها وَ لا مَوْلُودُ لَهُ بِوَلَدِهِ).
مردان نباید حق حضانت و نگاه داری مادران را با گرفتن کودکان در دوران شیرخوارگی از آنها پایمال کنند که زیانش به فرزند رسد و مادران نیز نباید از این حق شانه خالی کرده و به بهانه های گوناگون از شیر دادن کودک خودداری نمایند یا پدر را از دیدار فرزندش محروم سازند.
5 سپس به حکم دیگری مربوط به بعد از مرگ پدر می پردازد می فرماید: «و بر وارث او نیز لازم است این کار را انجام دهد 1= هزینه مادر را در دوران شیرخوارگی تأمین نماید.» (وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ).
. در ادامه آیه سخن از مسأله بازداشتن کودک از شیر به میان آمده و اختیار آن را به پدر و مادر واگذاشته، هر چند در جمله های گذشته زمانی برای شیر دادن کودک تعیین شده بود، ولی پدر و مادر با توجه به وضع جسمی و روحی او و توافق
ص: 213
با یکدیگر می توانند کودک را در هر موقع مناسب از شیر بازدارند. می فرماید: «و اگر آن دو، با رضایت یکدیگر و مشورت، بخواهند کودک را زودتر از شیر بازگیرند، گناهی بر آنها نیست» (فَإِنْ أَرَادَا فَصْلًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما).
. گاه می شود که مادر از حق خود در مورد شیر دادن و حضانت و نگاه داری فرزند خودداری می کند و یا به راستی مانعی برای او پیش می آید، در این صورت باید راه چاره ای اندیشید. از این رو، در ادامه آیه می فرماید: «و اگر (با عدم توانایی، یا عدم موافقت مادر) خواستید دایه ای برای فرزندان خود بگیرید، گناهی بر شما نیست، به شرط اینکه حق گذشته مادر را به طور شایسته بپردازید» (وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تسرضعوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما ءاتيتم بِالْمَعْرُوفِ).
البته بعضی در تفسیر جمله فوق آن را ناظر به حق دایه دانسته اند و گفته اند: باید حق او طبق عرف عادت پرداخت شود.
در پایان آیه به همگان هشدار می دهد: «و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید؛ و بدانید خدا، به آنچه انجام می دهید، بیناست» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ).
مبادا کشمکش میان مرد و زن، روح انتقام جویی را در آنها زنده کند و سرنوشت یکدیگر با کودکان مظلوم را به خطر اندازد. همه باید بدانند خدا مراقب اعمال آنهاست.
* (آيه 234)-خرافاتی که زنان را بیچاره می کرد - یکی از مسائل و مشکلات اساسی زنان، ازدواج بعد از مرگ شوهر است. از طرفی رعایت حریم زندگانی زناشویی، حتی بعد از مرگ همسر، موضوعی است فطری. از این رو، همیشه در قبایل مختلف آداب و رسوم گوناگونی برای این منظور بوده است. گرچه گاهی در این رسوم، آن چنان افراط می کردند که عملا زنان را در بن بست و اسارت قرار می دادند و گاهی جنایت آمیز ترین کارها را در مورد او مرتکب می شدند. به عنوان
ص: 214
نمونه، بعضی از قبایل پس از مرگ شوهر، زن را آتش زده یا بعضی او را با مرد دفن می کردند. برخی زن را برای همیشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گوشه نشین می کردند. در پاره ای از قبایل، زنها موظف بودند مدتی کنار قبر شوهر زیر خیمه سیاه و چرکین با لباسهای مندرس و کثیف دور از هرگونه آرایش و زیور، حتى شست و شو، بسر برده و بدین وضع شب و روز خود را بگذرانند.
این آیه بر تمام این خرافات و جنایات خط بطلان کشیده و به زنان بیوه اجازه می دهد بعد از نگاه داری عده و حفظ حریم زوجیت گذشته، اقدام به ازدواج کنند. می فرماید: «و کسانی که از شما می میرند و همسرانی باقی می گذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند (و عده نگه دارند)؛ و هنگامی که به آخر مدتشان رسیدند، گناهی بر شما نیست که هر چه می خواهند، درباره خودشان به طور شایسته انجام دهند و با مرد دلخواه خود، ازدواج کنند (وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ علیکم فِيما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
و از آنجا که گاه اولیا و بستگان زن، دخالتهای بی مورد در کار او می کنند یا منافع خویش را در ازدواج آینده زن در نظر می گیرند، در پایان آیه به همه هشدار می دهد می فرماید: «و خدا به آنچه عمل می کنید آگاه است و هرکس را به جزای اعمال نیک و بد خود می رساند (وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیر).
طبق روایاتی پیشوایان اسلام، زنان موظفند در این مدت شكل سوگواری خود را حفظ کنند. یعنی مطلقا آرایش نکنند، ساده باشند.
شایان ذکر است که در احکام اسلامی در مورد عده به این معنی تصریح شده که اگر هیچ گونه احتمالی در مورد بارداری زن در میان نباشد، باز باید زنانی که همسرانشان وفات یافته اند عده نگه دارند.
* (آيه 235)-به تناسب بحثی که درباره عدۂ وفات گذشت، در این آیه به یکی از احکام زنانی که در عده هستند اشاره کرده می فرماید: «و گناهی بر شما نیست که به طور کنایه، (از زنانی که همسرانشان مرده اند) خواستگاری کنید، و یا در دل
ص: 215
تصمیم بر این کار بگیرید (بدون اینکه آن را اظهار کنید.) خداوند می دانست شما به یاد آنها خواهید افتاد؛ (و با خواسته طبیعی شما به شکل معقول، مخالف نیست؟) ولى پنهانی با آنها قرار زناشویی نگذارید، مگر اینکه به طرز پسندیده ای (به طور کنایه) اظهار کنید» (وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أنغسکمم عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً).
و این یک امر طبیعی است که با فوت شوهر، زن به سرنوشت آینده خود فکر می کند و مردانی نیز ممکن است به خاطر شرایط سهل تر که زنان بیوه دارند، در فکر ازدواج با آنان باشند.
سپس در ادامه آیه می فرماید: ولی در هر حال، «اقدام به ازدواج ننمایید، تا عد؛ آنها سرآید» (وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ).
و به طور مستم اگر کسی در عده، عقد ازدواج ببندد باطل است، بلکه اگر آگاهانه این کار را انجام دهد سبب می شود که آن زن برای همیشه نسبت به او حرام گردد.
در پایان آیه می فرماید: «و بدانید خداوند آنچه را در دل دارید، می داند. از مخالفت او بپرهیزید؛ و بدانید خداوند، آمرزنده و بردبار است و در مجازات بندگان، عجله نمی کنند (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي أنفسکم فاخذروه وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَجِيمٍ).
* (آيه 236)-در ادامه احکام طلاق، در این آیه و آیه بعد احکام دیگری بیان شده است. نخست می فرماید: «اگر زنان را قبل از آمیزش جنسی یا تعیین مهر، (به عللی) طلاق دهید گناهی بر شما نیست» (لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ مالم تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً).
البته این در صورتی است که مرد یا زن و مرد بعد از عقد ازدواج و پیش از عمل زناشویی، متوجه شوند که به جهاتی نمی توانند با هم زندگی کنند، چه بهتر که
ص: 216
در این موقع با طلاق از هم جدا شوند زیرا در مراحل بعد کار مشکل تر می شود.
سپس به بيان حكم دیگری در این رابطه می پردازد می فرماید: «و آنها را (با هدیه ای مناسب، بهره مند سازید» (وَ مَتِّعُوهُنَّ).
ولی در پرداخت این هدیه، قدرت و توانایی شوهر نیز باید در نظر گرفته شود. به همین خاطر در ادامه آیه می گوید: «آن کس که توانایی دارد، به اندازه تواناییش، و آن کس که تنگدست است، به اندازه خودش، هدیه ای شایسته (که مناسب حال دهنده و گیرنده باشد) بدهد. و این بر نیکوکاران، الزامی است» (عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ).
نکته قابل توجه اینکه قرآن از هدیه ای که مرد باید به زن بپردازد تعبیر به متاع » کرده است که غالبا به غیر پول و وجه نقد اطلاق می گردد زیرا از پول به طور مستقیم نمی توان استفاده کرد بلکه باید تبدیل به متاع شود. روی همین جهت، قرآن از هدیه تعبیر به متاع کرده است.
و این موضوع از نظر روانی اثر خاصی دارد زیرا بسیار می شود که هدیه ای از اجناس قابل استفاده مانند خوراک و پوشاک و نظایر آن برای اشخاص برده می شود، هرچند کم قیمت باشد اثری در روحشان می گذارد که اگر آن را تبدیل به پول کنند هرگز آن اثر را نخواهد داشت. بدین رو، در روایاتی که در این زمینه به ما رسیده می بینیم غالبا ائمه اطهار (ع) نمونه های هدیه را امثال لباس و مواد غذایی یا زمین زراعتی ذکر کرده اند.
* (آيه 237)-در این آیه سخن از زنانی به میان آمده که برای آنها تعیین مهر شده است ولی قبل از آمیزش و عروسی جدا می شوند. می فرماید: «و اگر زنان را، پیش از آنکه با آنها تماس بگیرید (و آمیزش جنسی کنید) طلاق دهید، در حالی که مهری برای آنها تعیین کرده اید، لازم است) نصف آنچه را تعیین کرده اید به آنها بدهید (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُ فريضه فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ).
این، حکم قانونی مسأله است که به زن حق می دهد نصف مهریه را بگیرد هرچند آمیزشی حاصل نشده باشد. سپس به سراغ جنبه های اخلاقی و عاطفی
ص: 217
می رود می فرماید: «مگر اینکه آنها (حق خود را ببخشند؛ یا ( در صورتی که صغير و سفیه باشند، ولی آنها، یعنی) آنکس که گرۂ ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد»(إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ).
در جمله بعد می گوید: «و گذشت کردن شما (و بخشیدن تمام مهر به آنها به پرهیزگاری نزدیک تر است. و گذشت و نیکوکاری را در میان خود فراموش نکنید، که خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست» (وَ أَنَّ تعنموا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بینکم إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ).
جمله «و أن تعفوا أقرب للتقوی» وظیفه مردان را در برابر زنان مطلقه بسيان می کند که اگر تمام مهریه را پرداخته اند چیزی پس نگیرند و اگر نپرداخته اند همه آن را بپردازند و از نیمی که حق آنهاست صرف نظر کنند زیرا دختر یا زنی که بعد از عقد یا پیش از عروسی از شوهر خود جدا می شود از نظر اجتماعی و روانی با مشکلاتی مواجه است و بی شک، گذشت شوهر و پرداخت تمام مهر تا حدی مرهم بر این جراحات می گذارد.
لحن مجموعه آیه بر اصل اساسی «معروف» و «احسان» در این مسائل تأكيد می کند که حتی طلاق و جدایی، آمیخته با نزاع و تحریک روح انتقام جویی نباشد؛ بلکه بر اساس بزرگواری و گذشت، قرار گیرد.
* (آيه 238)-شأن نزول: جمعی از منافقان گرمی هوا را بهانه برای ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین قرار داده بودند و در نماز جماعت شرکت نمی کردند. به دنبال آنها بعضی از مؤمنین نیز از شرکت در جماعت خودداری کردند. پیامبر اکرم (ص) از این جهت ناراحت بود، حتی آنها را تهدید به مجازات شدید کرد. بدین رو، در حدیثی نقل شده که پیامبر در گرمای نیمروز تابستان، نماز (ظهر) را با جماعت می گزارد و این نماز برای اصحاب و یاران سخت ترین نماز بود، به طوری که پشت سر پیامبر (ص) یک صف یا دو صف بیشتر نبود. در اینجا فرمود: من تصمیم گرفته ام خانه کسانی که در نماز ما شرکت نمی کنند بسوزانم. آیه نازل شد و اهمیت نماز ظهر را (با
ص: 218
جماعت) تأکید کرد.
تفسير: اهمیت نماز، به خصوص نماز وسطی - از آنجا که نماز مؤثرترین رابطه انسان با خداست، در آیات قرآن تأکید فراوانی روی آن شده؛ از جمله در آیه مورد بحث می فرماید: «در انجام همه نمازها و (به خصوص) نماز وسطی [= نماز ظهرا کوشا باشید» (حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ والصلوۃ الْوُسْطَى).
و از روی خضوع و اطاعت، برای خدا به پا خیزید» (وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ).
مبادا گرما و سرما و گرفتاری های دنیا و پرداختن به مال و همسر و فرزند، شما را از این امر مهم باز دارد.
منظور از «صلوۃ وسطی» (نماز میانه )، نماز ظهر است.
تأکید روی این نماز به خاطر این بوده که بر اثر گرمی هوای نیمروز تابستان، یا گرفتاری های شدید کسب و کار، نسبت به آن کم تر اهمیت می دادند.
* (آيه 239)-در این آیه تأکید می کند که در سخت ترین شرایط، حتی در صحنه جنگ، نباید نماز فراموش شود. البته در چنین وضعی، بسیاری از شرایط نماز، همچون رو به قبله بودن و انجام رکوع و سجود به طور متعارف، ساقط می شود.
می فرماید: «و اگر به خاطر جنگ، یا خطر دیگری) بترسید، (نماز را در حال پیاده یا سواره انجام دهید» و رکوع و سجود را با ایماء و اشاره به جا آورید (فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُكْباناً).
بنابراین، محافظت بر نمازها، تنها در حال امنیت نیست، بلکه در همه حال باید نماز را به جا آورد تا پیوند بندگان با آفریدگار جهان همیشه برقرار باشد.
اما هنگامی که امنیت خود را باز یافتید، خدا را یاد کنید [= نماز را به صورت معمولی بخوانید؛ همان گونه که خداوند، چیزهایی را که نمی دانستید به شما تعلیم داد، (فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَما عَلَّمَكُمْ مالم تَكُونُوا تَعْلَمُونَ).
روشن است، شکرانه این تعلیم الهی که طرز نماز خواندن در حالت امن و خوف را به انسانها آموخته، همان عمل کردن بر طبق آن است.
* (آيه 240)-قرآن بار دیگر به مسأله ازدواج و طلاق و اموری در این رابطه
ص: 219
باز می گردد. نخست می فرماید: «و کسانی که از شما در آستانه مرگ قرار می گیرند و همسرانی از خود به جا می گذارند، باید برای همسران خود وصیت کنند که تا یک سال، آنها را (با پرداختن هزینه زندگی بهره مند سازند؛ به شرط اینکه آنها (از خانه شوهر بیرون نروند» و اقدام به ازدواج مجدد نکنند (وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ).
البته این در صورتی است که آنها از خانه شوهر بیرون نروند «واگر بیرون روند، (حقی در هزینه ندارند؛ ولی) گناهی بر شما نیست نسبت به آنچه درباره خود، به طور شایسته انجام می دهند» (فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ).
در پایان آیه گویا برای اینکه چنین زنانی از آینده خود نگران نباشند، آنها را تستی داده می فرماید: خداوند قادر است که راه دیگری بعد از فقدان شوهر پیشین در برابر آنها بگشاید و اگر مصیبتی به آنها رسیده حتما حکمتی در آن بوده است. و خداوند، توانا و حکیم است(وَاللَّه عَزِیزُ حَکِیمُ).
بسیاری از مفسران معتقدند که این آیه به وسیله آیه 234 همین سوره که در آن عدۂ وفات چهار ماه و ده روز تعیین شده بود، نسخ شده است. و مقدم بودن آن آیه بر این آیه از نظر ترتیب و تنظیم قرآنی، دلیل بر این نیست که قبلا نازل شده است زیرا تنظیم آیات یک سوره، بر طبق تاریخ نزول نیست، بلکه گاهی آیاتی که نازل شده در آغاز سوره قرار گرفته و آیاتی که قبل نازل شده در اواخر سوره؛ و این به خاطر مناسبت آیات و به دستور پیامبر اسلام (ص) صورت گرفته است.| ان
* (آيه 241)-در این آیه به یکی دیگر از احکام طلاق پرداخته می فرماید: «و برای زنان مطلقه، هدیه مناسبی لازم است که از طرف شوهر، پرداخت گردد). این، حقی است بر مردان پرهیزگار» (وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعُ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ).
گرچه ظاهر آیه همه زنان مطلقه را شامل می شود ولی به قرینه آیه 236 این حکم در مورد زنانی است که مهری برای آنها به هنگام عقد قرار داده نشده و قبل از
ص: 220
آمیزش جنسی طلاق داده می شوند.
این هدیه، طبق روایاتی که از ائمه معصومین (ع) نقل شده، بعد از پایان عده و جدایی کامل پرداخت می شود، نه در عده طلاق رجعی. به تعبیری دیگر، هدیه خداحافظی است، نه وسیله ای برای بازگشت.
* (آيه 242)-در این آیه که آخرین آیه مربوط به طلاق است، می فرماید: «این چنین، خداوند آیات خود را برای شما شرح می دهد؛ شاید اندیشه کنید» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءایاته لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).
بدیهی است که منظور از اندیشه کردن و تعقل، آن است که مبدأ حرکت به سوی عمل باشد زیرا اندیشه تنها درباره احكام نتیجه ای نخواهد داشت.
* (آيه 243)-شأن نزول: در یکی از شهرهای شام بیماری طاعون راه یافت و مردم یکی پس از دیگری از دنیا می رفتند. در این میان عده بسیاری به این امید که شاید از چنگال مرگ رهایی یابند، آن محیط و دیار را ترک گفتند. از آنجا که پس از فرار از محیط خود و رهایی از مرگ، در خود احساس قدرت و استقلالی نموده و با نادیده گرفتن اراده الهی و چشم دوختن به عوامل طبیعی دچار غرور شدند، پروردگار آنها را نیز در همان بیابان به همان بیماری نابود ساخت.
از بعضی روایات استفاده می شود که آمدن بیماری مزبور در این سرزمین به عنوان مجازات بود زیرا رهبرشان از آنان خواست که خود را برای مبارزه آماده کنند و از شهر خارج گردند، آنها به بهانه اینکه در محیط جنگ مرض طاعون است از رفتن به جنگ خودداری کردند. پروردگار آنها را به همان چیزی که از آن بیم داشتند و بهانه فرار قرار داده بودند مبتلا ساخت و بیماری طاعون در آنها شایع شد، خانه های خود را خالی کرده و برای نجات از طاعون فرار کردند و در بیابان همگی از بین رفتند. مدتها از این جریان گذشت و چزقیل که یکی از پیامبران بنی اسرائیل بود، از خدا خواست که آنها را زنده کند. خداوند دعای او را اجابت نمود و آنها به زندگی بازگشتند.
تفسير: این آیه به سرگذشت عجیب یکی از اقوام پیشین اشاره می کند
ص: 221
می فرماید: «آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه های خود فرار کردند و آنان هزارها نفر بودند؟!» که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند (أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَهْمُ أُلُوفُ حَذَرَ الْمَوْتِ).
سپس به عاقبت آنها اشاره کرده می فرماید: «خداوند به آنها گفت: بمیرید!» و به همان بیماری، که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند (فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا).
سپس خدا آنها را زنده کرده و ماجرای زندگی آنها را درس عبرتی برای آیندگان قرار داد (ثُمَّ أَحْيَا هُمْ).
منظور از «موتوا» (بمیرید)، یک امر لفظی نیست بلکه امر تکوینی خداوند است که بر سراسر جهان هستی حکومت می کند. یعنی خداوند عوامل مرگ آنها را فراهم ساخت و به سرعت همگی از میان رفتند.
این امر همانند امری است که در آیه 82 سوره یس آمده آنجا که می فرماید: فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به او می گوید: موجود باش؟ آن نیز بی درنگ موجود می شود.»
جمله ثم أحياهم» اشاره به زنده شدن آن جمعیت است که به دعای حزقیل» پیامبر صورت گرفت. از آنجا که بازگشت آنان به حیات، یکی از نعمتهای روشن الهی بود، هم از نظر خودشان و هم از نظر عبرت مردم، در پایان آیه می فرماید: «خداوند نسبت به بندگان خود احسان می کند؛ ولی بیش تر مردم، شکر او را به جا نمی آورند، (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ).
نه تنها این گروه، بلکه همه انسانها مشمول الطاف و عنایات و نعمتهای اویند.
دانشمند معروف شیعه مرحوم صدوق (ره) به این آیه برای امکان مسأله «رجعت» استدلال کرده و می گوید: یکی از عقاید ما، اعتقاد به رجعت است، که
1.
حزقیل » طبق بعضی از روایات، سومین پیشوای بنی اسرائیل بعد از موسی بود.
ص: 222
گروهی از انسانهای پیشین بار دیگر در همین دنیا به زندگی باز می گردند.
و نیز می تواند این آیه سندی برای مسأله معاد و احیای مردگان در قیامت باشد.
* (آيه 244)-از اینجا آیات جهاد شروع می شود و به دنبال آن داستانی در همین زمینه از اقوام پیشین می آید و با توجه به سرگذشتی که در آیه قبل نقل شد، رابطه بین این آیات و آیات قبل روشن می گردد.
می فرماید: «و در راه خدا، پیکار کنید؛ و بدانید خداوند، شنوا و داناست سخنان شما را می شنود و از انگیزه های درونی و نیات شما در امر جهاد آگاه است(وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعُ عَلِيمُ).
* (آيه 245)-شأن نزول: نقل کرده اند: روزی پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر کس صدقه ای بدهد، دو برابر آن در بهشت خواهد داشت. ابوالدحداح انصاری عرض کرد: ای رسول خدا، من دو باغ دارم، اگر یکی از آنها را به عنوان صدقه بدهم، دو برابر آن در بهشت خواهم داشت؟ حضرت فرمود: آری. سپس او باغی را که بهتر بود، به عنوان صدقه به پیامبر (ص) داد. آیه نازل شد و صدقه او را برایش دو هزار هزار برابر نمود. و این است معنی «أضعافا كثيرة».
تفسیر: در این آیه می فرماید: «کیست که به خدا قرض الحسنه ای دهد، (و از اموالی که خدا به او بخشیده، انفاق کند، تا آن را برای او، چندین برابر کند؟» (مِنْ ذالذی یقرض اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَ ضَعْفاً كَثِيرَةً).
در پایان آیه می فرماید: «و خداوند است که روزی بندگان را محدود یا گسترده سازد؛ (و انفاق، هرگز باعث کمبود روزی آنها نمی شود). و به سوی او بازگردانده می شوید، و پاداش خود را خواهید گرفت ( وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
اشاره به اینکه تصور نکنید انفاق و بخشش، اموال شما را کم می کند زیرا گسترش یا محدودیت روزی شما به دست خداست.
چرا تعبیر به قرض - در چندین آیه از قرآن مجید در مورد انفاق در راه خدا،
ص: 223
تعبير به قرض و وام دادن به پروردگار آمده است. و این از یک سو، نهایت لطف خداوند نسبت به بندگان و از سوی دیگر، کمال اهمیت مسأله انفاق را می رساند. امیرمؤمنان علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید: «خداوند از شما درخواست قرض کرده در حالی که گنجهای آسمان و زمین از آن اوست و بی نیاز و ستوده. آری، اینها نه از جهت نیاز اوست، بلکه می خواهد شما را بیازماید که کدام یک نیکوکار ترید.
* (آيه 246)-فراز عبرت انگیزی از تاریخ بنی اسرائیل - قوم یهود که در زیر سلطه فرعونیان ضعیف و ناتوان شده بودند، بر اثر رهبر بهای خردمندانه موسی (ع) از آن وضع اسف انگیز نجات یافته و به قدرت و عظمت رسیدند. خداوند به برکت این پیامبر، نعمتهای فراوانی به آنها بخشیده که از جمله صندوق عهد(1).بود.
ولی همین پیروزیها، و نعمتها کم کم باعث غرور آنها شد و تن به قانون شکنی دادند. سرانجام به دست فلسطینیان شکست خورده و قدرت و نفوذ خویش را همراه صندوق عهد از دست دادند. به دنبال آن، دچار پراکندگی و اختلاف شدند تا جایی که دشمنان ، گروه زیادی از آنها را از سرزمین خود بیرون راندند، حتی فرزندان آنها را به اسارت گرفتند. این وضع سالها ادامه داشت تا آنکه خداوند پیامبری به نام اشموئیل را برای نجات و ارشاد آنها برانگیخت. آنها گرد او اجتماع کردند و از او خواستند رهبر و امیری برای آنها انتخاب کند تا همگی زیر فرمان او با دشمن نبرد کنند تا عت از دست رفته را باز یابند.
ص: 224
اشموئیل به درگاه خداوند روی آورده و خواسته قوم را به پیشگاه وی عرضه داشت. به او وحی شد که طالوت را به پادشاهی ایشان برگزیدم.
در این آیه روی سخن را به پیامبر اکرم (ص) کرده می فرماید: «آیا مشاهده نکردی جمعی از بنی اسرائیل را بعد از موسی، که به پیامبر خود گفتند: زمامدار (و فرماندهی برای ما انتخاب کن، تا (زیر فرمان او) در راه خدا پیکار کنیم» (أَلَمَ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لنبی لَهُمُ ابْعَثْ لَنا ملکا تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ).
واژه «م» در لغت به معنی اشیا یا اشخاصی است که چشم را پر می کند و شگفتی بیننده را بر می انگیزد. به همین جهت، به جمعیت زیاد که دارای یک رأی و عقیده باشند ملا گفته می شود. همچنین به اشراف و بزرگان هر قوم و ملتی ملا می گویند.
قابل توجه اینکه آنها نام این مبارزه را «في سبيل الله» (در راه خدا گذاردند. از این تعبیر روشن می شود که آنچه به آزادی و نجات انسانها از اسارت و رفع ظلم کمک کند، في سبيل الله محسوب می شود.
به هر حال، پیامبرشان که از وضع آنان نگران بود و آنها را ثابت قدم در عهد و پیمان نمی دید، گفت: شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود، (سرپیچی کنید، و در راه خدا، جهاد و پیکار نکنید!» (قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا).
گفتند: چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم، در حالی که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ایم، (و شهرهای ما به وسيله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسير شده اند)؟!» (قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا).
ولی هیچ یک از اینها نتوانست جلو پیمان شکنی آنها را بگیرد. از این رو در ادامه آیه می خوانیم: «اما هنگامی که دستور پیکار به آنها داده شد، جز عده کمی از آنان، همه سرپیچی کردند. و خداوند از ستمکاران، آگاه است و به آنها کیفر می دهد (فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالظَّالِمِينَ).
ص: 225
سی عده وفاداران را 313 نفر نوشته اند، همانند سربازان وفادار اسلام در جنگ بدر.
* (آيه 247)-در هر صورت، پیامبرشان طبق وظیفه ای که داشت، به درخواست آنها پاسخ داد و طالوت را، به فرمان خدا، برای زمامداری آنان برگزید. و به آنها گفت: خداوند طالوت را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب)کرده است» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً).
از تعبير «ملا» چنین بر می آید که طالوت، تنها فرمانده لشکر نبود، بلکه زمامدار کشور هم بود. از اینجا مخالفت شروع شد. گروهی «گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند با اینکه ما از او شایسته تريم، و او ثروت زیادی ندارد؟!» (قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ).
این نخستین اعتراض و پیمان شکنی که بنی اسرائیل در برابر آن پیامبر کردند؛ و با اینکه او تصریح کرده بود انتخاب طالوت از طرف خداست، آنها در واقع به انتخاب خداوند اعتراض کردند.
قرآن پاسخ آن پیامبر به بنی اسرائیل را چنین بازگو می کنند «گفت: خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است» (قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصطفيه وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ).
یعنی این گزینش خداوند حکیم است، شما سخت در اشتباهید و شرایط اساسی رهبری را فراموش کرده اید. تب عالی و ثروت، هیچ امتیازی برای رهبری نیست چون هر دو امر اعتباری و بیرون ذاتی است، ولی علم و دانش و نیروی جسمانی دو امتیاز واقعی و درون ذاتی است که تأثیر عمیقی در مسأله رهبری دارد.
سپس می افزاید: «خداوند، ملكش را به هر کس بخواهد، می بخشد؛ و احسان خداوند، وسیع است؛ و (از لیاقت افراد برای منصبها) آگاه است» (وَ اللَّهُ یوتی مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعُ عَلِيمُ).
این جمله ممکن است اشاره به شرط سومی برای رهبری باشد و آن فراهم
ص: 226
شدن شرایط و وسایل لازم از سوی خداست.
* (آيه 248)-این آیه نشان می دهد که گویا بنی اسرائیل هنوز به مأموریت طالوت از سوی خداوند، حتی با تصریح پیامبرشان اشموئیل، اطمینان پیدا نکرده بودند و از او خواهان نشانه و دلیل شدند. «و پیامبرشان به آنها گفت: نشانه حکومت او، این است که صندوق عهد به سوی شما خواهد آمد. (همان صندوقی که در آن، آرامشی از پروردگار شما، و یادگارهای خاندان موسى وهارون قرار دارد؛ در حالی که فرشتگان، آن را حمل می کنند. در این موضوع، نشانه ای (روشن) برای شماست؛ اگر ایمان داشته باشید» (وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءاية ملکه أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سکینة مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةُ مِمَّا تَرَكَ ءال مُوسَى وَ ءال هرون تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لأية لکم إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
* (آيه 249)-سرانجام به رهبری و فرماندهی طالوت تن در دادند و او لشکرهای فراوانی را بسیج کرد و به راه افتاد. در اینجا بنی اسرائیل در برابر آزمون عجیبی قرار گرفتند. قرآن می فرماید: «و هنگامی که طالوت (به فرماندهی لشکر بنی اسرائیل منصوب شد، و سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: خداوند، شما را به وسیله یک نهر آب، آزمایش می کند؛ آنها که به هنگام تشنگی، از آن بنوشند، از من نیستند؛ و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیش تر از آن نخورند، از من هستند» (فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مبتلیکم بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فلیس منی وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ منی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ).
در اینجا لشکریان طالوت در برابر آزمون بزرگی قرار گرفتند و آن مسأله مقاومت در برابر تشنگی بود. چنین آزمونی برای این لشکر به خصوص با سابقه بدی که بنی اسرائیل در بعضی جنگها داشتند، ضرورت داشت چرا که پیروزی هر جمعیتی بستگی به مقدار انضباط و قدرت ایمان و استقامت در مقابل دشمن و
ا فضل ، در اصل به معنی بر بدن و قطع کردن است و در اینجا به معنی جداسازی می باشد، (جداشدن از شهر و دیار). «جنود » جمع «جند ، در اصل به معنی زمینی است که دارای سنگهای بزرگ و روی هم انباشته باشد، سپس به هر چیز متراکم و چشمگیر اطلاق شده و معمولا به انبوه لشکر جند می گویند.
ص: 227
اطاعت از دستور رهبر و فرمانده دارد.
ولی بیشتر آنها از بوته این امتحان سالم بیرون نیامدند چنانکه قرآن می گوید: « پس، جز عده کمی، همگی از آن آب نوشیدند» (فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ).
به این ترتیب، دومین تصفیه در ارتش طالوت انجام یافت زیرا تصفیه اول همان بود که به هنگام بسیج عمومی گفته بود: کسانی که تجارت یا بنای نیمه کاره و امثال آن دارند، همراه من نیایند.
سپس هنگامی که او، و افرادی که با او ایمان آورده بودند، (و از بوته آزمایش، سالم به در آمدند، از آن نهر گذشتند، (از کمی نفرات خود، ناراحت شدند؛ و عده ای) گفتند: امروز، ما توانایی مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم»(فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ والذین ءامنوا مَعَهُ قالُوا لَنا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ).
در ادامه می فرماید: «اما آنها که می دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند و گفتند: چه بسیار گروه های کوچکی که به فرمان خدا، بر گروه های عظیمی پیروز شدند. و خداوند با صابران (واستقامت کنندگان است » (قالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ) .(1).
لا يظنون» به معني لا يعلمون» است. یعنی کسانی که به رستاخيز يقين داشتند.
* (آيه 250)-در این آیه مسأله رویارویی دو لشكر را مطرح می کند می فرماید: و هنگامی که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: پروردگارا، پیمانه شکیبایی و استقامت را بر ما بریز و قدمهای ما را ثابت بدار؛ و ما را بر جمعیت کافران، پیروز بگردان» (وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ).
برزوا» از ماده « بروز» به معنی ظهور است و از آنجا که وقتی انسان در میدان
ص: 228
جنگ، آماده و ظاهر می شود، ظهور و بروز دارد، به این کار مبارزه یا براز می گویند.
در حقیقت، طالوت و سپاه او سه چیز طلب کردند: نخست، صبر و استقامت؛ دومین تقاضای آنها از خدا این بود که، گامهای ما را استوار بدار تا از جا کنده نشود و فرار نکنیم. در واقع، دعای اول جنبه باطنی و درونی داشت و این دعا جنبه ظاهری و برونی دارد و مسلما ثبات قدم از نتایج روح استقامت و صبر است. سومین تقاضای آنها این بود که ما را بر این قوم کا فر یاری فرما و پیروزکن ؛ که نتیجه نهایی صبر و استقامت و ثبات قدم است.
* (آيه 251)-به يقين ، خداوند چنین بندگانی را تنها نخواهد گذاشت هر چند تعداد آنها کم و نفرات دشمن زیاد باشد. از این رو آیه می فرماید: «سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزیمت واداشتند »(فَهَزَمُوهُمْ باذن اللَّهُ)
و داوود (نوجوان نیرومند و شجاعی که در لشکر طالوت بود)، جالوت را کشت» (وَ قُتِلَ داوُودُ جَالُوتَ).
این جوان با فلاخنی که در دست داشت، یکی - دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب کرد که درست بر پیشانی و سر جالوت کوبیده شد و در آن فرو نشست، فریادی کشید و فرو افتاد. ترس و وحشت تمام سپاه او را فرا گرفت و به سرعت فرار کردند. گویا خداوند می خواست قدرت خویش را در اینجا نشان دهد که چگونه پادشاهی با آن عظمت و لشکری انبوه به وسیله نوجوان تازه به میدان آمده ای، آن هم با یک سلاح ظاهرا بی ارزش، از پای در می آید. و سپس می افزاید: «و خداوند، حکومت و دانش را به او بخشید؛ و از آنچه می خواست به او تعلیم داد، (وَ ءاتيه اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مَا يَشَاءُ).
گرچه در این آیه تصریح نشده که این داوود همان پیامبر بزرگ بنی اسرائیل، پدر سلیمان است، ولی جمله فوق نشان می دهد که او به مقام نبوت رسید.
در پایان آیه به یک قانون کلی اشاره کرده می گوید: «و اگر خداوند، بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی کرد، زمین را فساد فرا می گرفت، ولی خداوند نسبت به جهانیان، لطف و احسان دارد» (وَ لَولَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ
ص: 229
لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکن اللَّهِ ذوفضل عَلَى الْعالَمِينَ).
شبیه این معنی در آیه 40 سوره حج نیز آمده است. می فرماید: «و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه ها، و معابد یهود و نصاری، و مساجدی که نام خدا در آن برده می شود، ویران می گردد.»
و این آیات، بشارت است برای مؤمنان که در مواقعی که در فشار شدید از سوی طاغوتها و جباران قرار می گیرند در انتظار نصرت و پیروزی الهی باشند. ان
* (آيه 252)-این آیه به داستانهای متعددی که در آیات گذشته درباره بنی اسرائیل آمد، اشاره می کند می گوید: «اینها، آیات خداست که به حق، بر تو می خوانیم؛ و تو، از رسولان (ما) هستی» (تِلْكَ ءايات اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ).
این داستانها هرکدام نشانه ای از قدرت و عظمت پروردگار است . و پاک از هرگونه خرافه و افسانه و اساطیر که از سوی خداوند بر پیامبر (ص) نازل گردیده است. و این خود یکی از نشانه های صدق گفتار و نبوت اوست.
آغاز جزء سوم قرآن مجید
* (آيه 253)-نقش پیامبران در زندگی انسانها به این آیه به درجات انبیا و مراتب آنها و گوشه ای از رسالت آنها در جامعه انسانی اشاره می کند. نخست می فرماید: «بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم» (تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ).
ص: 230
جمله « فَضَّلْنا بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ » نشان می دهد که همه پیامبران الهی با این که از نظر نبوت و رسالت همانند بودند، از جهت مقام یکسان نبودند.
سپس به ویژگی بعضی از آنان پرداخته می فرماید: «برخی از آنها، خدا با او سخن می گفت» (مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ).
و منظور از آن، موسی (ع) است که به «کلیم الله» معروف شده است. سپس می افزاید: «و بعضی را درجاتی برتر داد» (وَ رُفِعَ بَعْضَهُمْ دُرٍّ جاټ). که نمونه کامل آن پیامبر اسلام است که آیینش کامل ترین و آخرین آیینها بود. و یا منظور بعضی از پیامبران پیشین مانند ابراهیم (ع) و امثال اوست.
سپس درباره امتیاز حضرت مسیح (ع) می فرماید: «و به عیسی بن مریم، نشانه های روشن دادیم؛ و او را با روح القدس تأیید نمودیم» (وَ ءَأَتَّينَا عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ البینات وَ أیدناه بِرُوحِ الْقُدُسِ).
نشانه های روشن اشاره به معجزاتی مانند شفای بیماران غیر قابل علاج و احیای مردگان و معارف عالی دینی است.
و منظور از «روح القدس»، پیک وحی خداوند (جبرئیل)، یا نیروی مرموز معنوی خاصی است که در اولياء الله با تفاوتهایی وجود دارد.
در ادامه آیه به وضع امتها و اختلافات آنها بعد از انبیا اشاره کرده می فرماید: و اگر خدا می خواست، کسانی که بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانه های روشن که برای آنها آمد، جنگ و ستیز نمی کردند » (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جَاءَ تَهُمُّ الْبَيِّنَاتِ).
یعنی اگر خدا می خواست، قدرت داشت که آنها را به اجبار از جنگ و ستیز باز دارد، اما ستت الهی بر این بوده و هست که مردم را در پیمودن راه سعادت، آزاد گذارد.
ولی این امتها بودند که (از آزادی سوءاستفاده کردند و با هم اختلاف کردند» (وَ لَكِنَّ اخْتَلَفُوا).
در حقیقت، اختلافی میان پیروان مذاهب نبوده بلکه میان پیروان و مخالفان
ص: 231
مذهب صورت گرفته است که «بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند و جنگ و خونریزی بروز کرد (فَمِنْهُمْ مَنْ ءامن وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ).
بار دیگر تأکید می کند که این کار برای خدا آسان بود که به حکم اجبار جلو اختلافات را بگیرد زیرا «اگر خدا می خواست، با هم پیکار نمی کردند؛ ولی خداوند، آنچه را می خواهد، (از روی حکمت) انجام می دهد و هیچ کس را به قبول چیزی مجبور نمی کنند (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ).
بدون شک، گروهی از این آزادی نتیجه منفی می گیرند ولی در مجموع وجود آزادی از مهم ترین ارکان تکامل انسان است زیرا تکامل اجباری تکامل محسوب نمی شود.
* (آيه 254)-انفاق یکی از مهم ترین اسباب نجات در قیامت - در این آیه روی سخن را به مسلمانان کرده و به یکی از وظایفی که سبب وحدت جامعه و تقویت حکومت و بنیه دفاعی و جهاد می شود اشاره می کند. می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، از آنچه به شما روزی داده ایم، انفاق کنید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ).
از تهدیدی که در ذیل آیه آمده استفاده می شود منظور انفاق واجب یعنی زکات است.
سپس می افزاید: امروز که توانایی دارید انفاق کنید؛ « پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خريد و فروش است تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را برای خود خریداری کنید)، و نه دوستی و رفاقتهای مادی سودی دارد)، و نه شفاعت زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود (مِنْ قَبْلُ انَّ یاتی یوم لابیع فیه وَ لا خُلَّةُ وَ لا شَفاعَةُ).(1).
در پایان آیه می فرماید: «و کافران، خود ستمگرند» (وَ الْكافِرُونَ هُمْ
ص: 232
الظَّالِمُونَ).
یعنی آنها که انفاق و زکات را ترک می کنند، هم به خودشان ستم می کنند و هم به دیگران.
کفر در اینجا به معنی سر پیچی و گناه و تخلف از دستور خداست.
* (آيه 255)-آية الکرسی یکی از مهم ترین آیات قرآن - در اهمیت و فضیلت این آیه از پیامبر اسلام (ص) روایت شده است که از آبی بن کعب سؤال کرد و فرمود:
کدام آیه برترین آیه كتاب الله است؟» عرض کرد: الله لاإله إلا هو الحي القيوم. پیامبر (ص) دست بر سینه او زد و فرمود: «دانش بر تو گوارا باد، سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، این آیه دارای دو زبان و دو لب است که در پایۂ عرش الهی تسبیح و تقدیس خدا می گویند.)
در حدیث دیگری از امام باقر(ع) آمده است: «هر کس آية الكرسی را یک بار بخواند، خداوند هزار امر ناخوشایند از امور ناخوشایند دنیا و هزار امر ناخوشایند از آخرت را از او برطرف می کند که آسان ترین ناخوشایند دنیا، فقر و آسان ترین ناخوشایند آخرت، عذاب قبر است.»
تفسیر: نخست از ذات اقدس الهی و مسأله توحید و اسماء حسنی و صفات او آغاز می کند می فرماید: « هیچ معبودی نیست جز خداوند یگانه زنده ، که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او هستند» (اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الحىالقوم ).
الله» نام مخصوص خداوند و به معنی ذاتی است که جامع صفات کمال و جلال و جمال است.
حی» از ماده «حیات» به معنی زندگی است و این واژه مانند هر صفت مشبهه دیگر دلالت بر دوام دارد. بدیهی است که حیات در خداوند، حیات حقیقی است چراکه حیاتش عین ذات و مجموعه علم و قدرت اوست، نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضی است. از این رو پس از مدتی می میرند. اما در خداوند چنین نیست چنانکه در آیه 58 سوره فرقان می خوانیم:
ص: 233
توکل کن بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد.»
قیوم» صيغة مبالغه از ماده «قیوم» است. به همین دلیل، به وجودی گفته می شود که قیام او به ذات اوست و قیام همه موجودات به او می باشد. اضافه بر این، قائم به تدبير امور مخلوقات نیز می باشد.
قیوم ریشه و اساس صفات فعل الهی است. منظور از صفات فعل، صفاتی است که رابطه خدا را با موجودات جهان بیان می کند.
در حقیقت، «حی» تمام صفات الهی؛ علم و قدرت و سمیع و بصیر بودن و مانند آن را شامل می شود و قیوم نیاز موجودات را به او بازگو می کند. از این رو گفته اند این دو با هم اسم اعظم الهی است.
سپس در ادامه آیه می افزاید: «هیچگاه خواب سبک و سنگینی او را فرا نمی گیرد»، و لحظه ای از تدبیر جهان هستی، غافل نمی ماند (لَا تَأْخُذُهُ سِنَةُ وَ لَا نَوْمُ)
بيئة» خوابی است که به چشم عارض می شود اما وقتی عمیق تر شد و به قلب عارض شد «توم» گفته می شود. این جمله اشاره به این حقیقت است که فیض و لطف تدبیر خداوند دائمی است و لحظه ای قطع نمی گردد.
سپس به مالکیت مطلقه خداوند اشاره کرده می فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست» (لَهُ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ).
واین پنجمین وصف از اوصاف الهی است که در این آیه آمده زیرا قبل از آن اشاره به توحید و حی و قیوم بودن و عدم غلبه خواب بر ذات پاک او شده است.
ناگفته پیداست توجه به این صفت که همه چیز از آن خداست، اثر تربیتی مهمی در انسانها دارد زیرا هنگامی که بدانند آنچه دارند از خودشان نیست و چند روزی به عنوان عاریت یا امانت به دست آنها سپرده شده، این عقیده به طور مستم انسان را از تجاوز به حقوق دیگران و استثمار و استعمار و احتکار و حرص و بخل و طمع باز می دارد.
ص: 234
در ششمین توصیف می فرماید: «کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟!» (مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِٔذنِهِ).
در واقع با یک استفهام انکاری می گوید هیچ کس بدون فرمان خدا نمی تواند در پیشگاه او شفاعت کند.
و این تأكیدی است بر قیومیت خداوند و مالکیت مطلقه او نسبت به تمامی موجودات عالم. یعنی شفاعت شفاعت کنندگان، برای آنها که شایسته شفاعتند، چون به فرمان خداست، دلیل دیگری بر قیومیت و مالکیت او محسوب می شود.
بحث درباره «شفاعت» در ذیل آیه 48 سوره بقره گذشت.
در هفتمین توصیف می فرماید: « آنچه را در پیش روی آنها [= بندگان و پشت سرشان است می داند و گذشته و آینده، در پیشگاه علم او، یکسان است (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).
به این ترتیب، پهنه زمان و مکان، همه در پیشگاه علم او روشن است. پس هر کار ۔ حتی شفاعت ۔ باید به اذن او باشد.
در هشتمین توصیف می فرماید: «و کسی از علم او آگاه نمی گردد؛ جز به مقداری که او بخواهد» (وَ لَا يُحِيطُونَ بشئ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ).
اوست که به همه چیز آگاه است و علم و دانش محدود دیگران، پرتوی از علم بی پایان و نامحدود اوست.
از جمله فوق دو نکته استفاده می شود: نخست اینکه هیچ کس از خود علمی ندارد و تمام علوم و دانشهای بشری از ناحيه خداست.
دیگر اینکه خداوند ممکن است بعضی از علوم پنهان و اسرار غیب را در اختیار کسانی که می خواهد قرار دهد.
در نهمین و دهمین توصیف می فرماید: «تخت (حکومت) او، آسمانها و زمین را در بر گرفته؛ و نگاه داری آن دو [= آسمان و زمین، او را خسته نمی کند ( وَسَّعَ کرسيه السَّمَوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما).
به این ترتیب، حکومت و قدرت پروردگار، همه آسمانها و زمین را فرا گرفته و
ص: 235
کرسی علم و دانش او به این عوالم احاطه دارد و چیزی از قلمرو حکومت و نفوذ علم او بیرون نیست.
حتی از پاره ای از روایات استفاده می شود که کرسی به مراتب از آسمانها و زمین وسیع تر است چنانکه از امام صادق (ع) روایت شده است: « آسمانها و زمین در برابر کرسی همچون حلقه انگشتری است در وسط بیابان و کرسی در برابر عرش همچون حلقه ای است در وسط بیابان.
البته هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از این معنی پرده بردارد.
و در یازدهمین و دوازدهمین توصیف می گوید: «بلندي مقام و عظمت مخصوص اوست» (وَ هُوَ الْعَلِىِّ الْعَظِيمِ).
و خداوندی که عظیم و بزرگ است و بی نهایت، هیچ کاری برای او مشکل نیست و هیچگاه از اداره و تدبیر جهان هستی خسته و ناتوان و غافل و بی خبر نمی گردد و علم او به همه چیز احاطه دارد.
قابل توجه اینکه «آية الکرسی»، برخلاف آنچه مشهور و معروف است، همین یک آیه بیش تر نیست.
* (آيه 256)-شأن نزول: مردی از اهل مدینه به نام ابو حصین دو پسر داشت.
را به عقیده و آیین مسیح دعوت کردند. آنها نیز سخت تحت تأثیر قرار گرفتند.
ابو حصین از این جریان سخت ناراحت شد. به پیامبر (ص) اطلاع داد و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند. همچنین سؤال کرد آیا می تواند آنان را با اجبار به مذهب خويش بازگرداند؟ آیه نازل شد و این حقیقت را بیان داشت که در گرایش به مذهب اجبار و اکراهی نیست.
تفسیر: آية الكرسی در واقع مجموعه ای از توحید و صفات جمال و جلال خدا بود که اساس دین را تشکیل می دهد و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استدلال است و نیازی به اجبار و اکراه نیست، در این آیه می فرماید: «در قبول دین،
ص: 236
اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است» (لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ).
ارشد» از نظر لغت عبارت است از راه یابی و رسیدن به واقع، در برابر «غ» که به معنی انحراف از حقیقت و دور شدن از واقع است.
این آیه پاسخ دندان شکنی است به کسانی که تصور می کنند اسلام در بعضی از موارد جنبه تحمیلی و اجباری داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامی پیش رفته است.
سپس به عنوان نتیجه گیری از جمله گذشته می افزاید: « پس، کسی که به طاغوت [= بت و شیطان، و هر موجود طغيانگر کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست» (فَمَنْ یکفر بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لانفصام لَهَا).
طاغوت» صيغة مبالغه از ماده «طغیان» به معنی تعدی و تجاوز از حد و مرز است و به هر چیزی که سبب تجاوز از حد گردد گفته می شود. از این رو شیاطین، بتها، حکام جبار و هر مسیری که به غیر حق منتهی می شود، همه طاغوت است.
در پایان آیه می فرماید: «و خداوند، شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِيعُ عَلِيمُ).
اشاره به این که مسأله كفر و ایمان چیزی نیست که با تظاهر انجام گیرد زیرا خداوند همه سخنان را، اعم از آنچه آشکارا می گویند یا در جلسات خصوصی و نهانی، می شنود و از مکنون دلها و ضمایر آگاه است.
* (آيه 257)-در آیه قبل به مسأله ايمان وكفر اشاره شده بود، در اینجا وضع مؤمنان و کافران را از نظر راهنما و رهبر مشخص می کند. می فرماید: «خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند، (الله ولى الذين ءامَنُوا).
و در پرتو این ولایت و رهبری، «آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون می برد»(يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
سپس می افزاید: اما کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون می برند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ
ص: 237
يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ).
به همین دلیل، «آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند» (أَوَلِيِّكَ أضحاب النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
* (آيه 258)-ابراهیم در برابر طاغوت زمان خود نمرود - به دنبال آیه قبل که از هدایت مؤمنان در پرتو ولایت و راهنمایی پروردگار و گمراهی کافران بر اثر پیروی از طاغوت سخن می گفت، خداوند چند نمونه ذکر می کند که یکی از آنها نمونه روشنی است که در این آیه آمده و آن گفت و گو و محاج ابراهیم با جبار زمان خود، نمرود است. می فرماید: «آیا ندیدی (و آگاهی نداری از) از کسی = نمرود که با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه و گفت و گو کرد؟!» (أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إبرهيم فِي رَبَّهُ).
و در یک جمله به انگیزه اصلی این محاجه اشاره می کند می گوید: «زیرا خداوند به او حکومت داده بوده و بر اثر کمی ظرفیت، از بادۂ غرور سر مست شده بود (أَنَّ ءاتيه اللَّهُ الْمَلِكُ).
و چه بسیارند کسانی که در حال عادی، انسانهای معتدل، سر به راه، مؤمن و بیدارند، اما هنگامی که به مال و مقام و نوایی برسند همه چیز را به دست فراموشی می سپارند و مهم ترین مقدسات را زیر پا می نهند. ا و
در ادامه می افزاید: هنگامی که از او پرسید: خدای تو کیست که به سوی او دعوت می کنی؟) ابراهیم گفت: خدای من آن کسی است که زنده می کند و می میراند» (إِذْ قالَ إبرهيم رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِ وَ يُمِيتُ).
در حقیقت، ابراهیم بزرگ ترین شاهکار آفرینش یعنی قانون حیات و مرگ را به عنوان نشانه روشنی از علم و قدرت پروردگار مطرح ساخت.
ولی نمرود جبار راه تزویر و سفسطه را پیش گرفت و برای اغفال مردم و اطرافیان خود گفت: من نیز زنده می کنم و می میرانم» و قانون حیات و مرگ در دست من است (قالَ أَنَا أَحْيِ وَ أُمَيَّةَ).
ص: 238
و برای اثبات این کار و مشتبه ساختن بر مردم، دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، فرمان آزادی یکی و قتل دیگری را داد. سپس رو به ابراهیم و حاضران کرد و گفت: دیدید چگونه حیات و مرگ به دست من است؟
ابراهیم برای خنثی کردن این توطئه، دست به استدلال دیگری زد که دشمن نتواند در برابر ساده لوحان در مورد آن مغالطه کند. «ابراهیم گفت: خداوند، خورشید را از افق مشرق می آورد؛ (اگر راست می گویی که حاکم بر جهان هستی تویی، خورشید را از مغرب بیاور!» (قَالَ إبرهيم فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ).
در اینجا «آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد» (فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ). | و خداوند، قوم ستمگر را هدایت نمی کند» (وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).
به این ترتیب، آن مرد مست و مغرور سلطنت و مقام، مبهوت و ناتوان گشت و نتوانست در برابر منطق زنده ابراهیم سخنی بگوید.
* (آيه 259)-داستان شگفت انگیز زیر - در این آیه سرگذشت یکی دیگر از انبیای پیشین بیان شده که مشتمل بر شواهد زنده ای بر مسائل معاد است.
آیه اشاره به سرگذشت کسی می کند که در اثنای سفر خود در حالی که بر مرکبی سوار بود و مقداری آشامیدنی و خوراکی همراه داشت، از کنار یک آبادی گذشت در حالی که به شکل وحشتناکی درهم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوانهای پوسیده ساکنان آن به چشم می خورد. هنگامی که این منظره وحشت زا را دید گفت: چگونه خداوند این مردگان را زنده می کند؟ شرح بیش تر این ماجرا را از زبان قرآن بشنویم. می فرماید: «یا همانند کسی که از کنار یک آبادی
ویران شده) عبور کرد، در حالی که دیوارهای آن، به روی سقفها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهای اهل آن، در هر سو پراکنده بود؛ او با خود گفت: چگونه خدا اینها را پس از مرگ، زنده می کند؟!» (أوكالذي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةُ عَلى عُرُوشِها قَالَ أنی يُحْيِ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها).
العروش» جمع «عرشه در اینجا به معنی سقف است و خاویه در اصل
ص: 239
به معنی خالی است و در اینجا کنایه از ویران شدن است. بنابراین، جمله «و هی خاوية على عروشها چنین معنی می دهد که خانه های آنان ویران شده بود، به این صورت که نخست سقف آنها فرود آمده سپس دیوارها به روی آنها افتاده بود. و این کامل ترین نوع ویرانی است.
در ادامه آیه می فرماید: «خدا او را یک صد سال میراند؛ سپس زنده کرد؛ و به او گفت: چه قدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز؛ یا بخشی از یک روز. فرمود: نه، بلکه یک صدسال درنگ کردی!» (فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ).
سپس برای اینکه آن پیامبر اطمینان بیشتری به این مسأله پیدا کند، به او دستور داده شد که به غذا و نوشیدنی و همچنین مرکب سواریش که همراه داشته، نگاهی بیفکند که اولی کاملا سالم مانده بود و دومی به کلی متلاشی شده بود، تا هم گذشت زمان را مشاهده کند و هم قدرت خدا را بر نگه داری هر چه اراده داشته باشد. می فرماید: به او گفته شد «نگاه کن به غذا و نوشیدنی خود (که همراه داشتی، با گذشت سالها) هیچ گونه تغیر نیافته است» (فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ).
خدایی که یک چنین مواد فاسد شدنی را در طول این مدت حفظ کرده، زنده کردن مردگان برای او مشکل نیست زیرا ادامه حیات چنین مواد فاسد شدنی که عمر آن معمولا بسیار کوتاه است، در این مدت طولانی، ساده تر از زنده کردن مردگان نیست.
سپس می افزاید: «ولی به الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشی شده؟ این زنده شدن تو پس از مرگ، هم برای اطمینان خاطر توست، و هم برای اینکه تو را نشانه ای برای مردم در مورد معاد) قرار دهیم» (وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ ءَاية لِلنَّاسِ).
و در تکمیل همین مسأله می افزاید: « به استخوانها(ي مركب سواری خود)
ص: 240
نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند می دهیم، و گوشت بر آن می پوشانیم» (وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نکسوها لَحْماً)
انشرها» از ماده «نشوز» به معنی مرتفع و بلند شدن است و در اینجا به معنی برداشتن از روی زمین و پیوستن آنها به یکدیگر است.
در پایان آیه می فرماید: «هنگامی که این حقایق) بر او آشکار شد، گفت: می دانم خدا بر هر کاری تواناست» (فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِیرُ) او درباره اینکه او کدام یک از پیامبران بوده، مشهور و معروف این است که تحریر» بوده و در حدیثی از امام صادق (ع) این موضوع تأیید شده است.
* (آيه 260)-صحنه دیگری از معاد در این دنیا به دنبال داستان
زیر در مورد معاد، در اینجا داستان دیگری از ابراهیم (ع) مطرح شده است. روزی ابراهیم از کنار دریایی می گذشت، مرداری را دید که در کنار دریا افتاده در حالی که مقداری از آن داخل آب و مقدار دیگری در خشکی قرار داشت و پرندگان و حیوانات دریا و خشکی از دو سو آن را طعمه خود قرار داده اند. این منظره ابراهیم (ع) را به فکر مسأله ای انداخت که همه می خواهند چگونگی آن را بدانند و آن کیفیت زنده شدن مردگان پس از مرگ است. قرآن می گوید: «و ( به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می کنی؟!» (وَ إِذْ قالَ إبرهيم رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمُؤْتَى).
از جمله فوق استفاده می شود که او می خواست با رؤیت و شهود، ایمان خود را درباره چگونگی رستاخیز - نه درباره اصل آن قوی تر کنند. به همین دلیل، در ادامه این سخن، هنگامی که خداوند فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟» (قَالَ أَوْلَمَ تُؤْمِنْ).
عرض کرد: چرا، ولی می خواهم قلبم آرامش يابد» (قَالَ بَلَى وَ لَكِنْ لِیَطمَئِنَّ قَلبِی).
در اینجا به ابراهيم دستور داده شد که برای رسیدن به مطلوبش دست به
ص: 241
اقدام عجیبی بزند. خداوند فرمود: در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن؛ و آنها را پس از ذبح کردن، قطعه قطعه کن (و درهم بیامیز)؛ سپس بر هر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده؛ بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو می آیند» (قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعیًا» از ریشه «صور» گرفته شده که به معنی قطع کردن، متمایل نمودن و بانگ زدن است و در اینجا همان معنی نخست منظور است.
ابراهیم (ع) این کار را کرد و آنها را صدا زد. در این هنگام اجزای پراکنده هر یک از مرغان، جدا و جمع شده و به هم آمیختند و زندگی را از سر گرفتند و این موضوع به ابراهیم (ع) نشان داد که همین صحنه در مقیاس بسیار وسیع تر، در رستاخیز انجام خواهد شد.
در پایان آیه می فرماید: این را بنگر (و بدان خداوند قادر و حکیم است (وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزُ حَكِيمُ).
هم از ذرات بدن مردگان آگاه است و هم توانایی بر جمع آنها دارد.
* (آيه 261)-آغاز آیات انفاق - مسأله انفاق یکی از مهم ترین مسائلی است که اسلام روی آن تأکید دارد. شاید ذکر آیات آن پشت سر آیات مربوط به معاد از این نظر باشد که یکی از مهم ترین اسباب نجات در قیامت، انفاق و بخشش در راه خداست. آیه می فرماید: «کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند» (مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ کمثل حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ).
که در هر خوشه، یکصد دانه باشد که مجموعا از یک دانه هفت صد دانه بر می خیزد (فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ حَبَّةً).
پاداش آنها منحصر به این نیست؛ «و خداوند آن را برای هر کس بخواهد (و شایستگی داشته باشد)، دو یا چند برابر می کند، (وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ.
ص: 242
و این همه پاداش عجیب نیست؛ «و خدا (از نظر قدرت و رحمت، وسيع، و به همه چیز) داناست» (وَ اللَّهُ واسِعُ عَلِيمُ).
انفاق یکی از مهم ترین راههای حل مشکل فاصله طبقاتی - با دقت در آیات قرآن مجید آشکار می شود که یکی از اهداف اسلام این است که اختلافات غیر عادلانه ای که در اثر بی عدالتی های اجتماعی در میان طبقه غنی و ضعیف پیدا می شود از بین برود و سطح زندگی کسانی که نمی توانند نیازمندی های زندگیشان را بدون کمک دیگران تأمین کنند بالا بیاید و حداقل لوازم زندگی را داشته باشند. اسلام برای رسیدن به این هدف، برنامه وسیعی در نظر گرفته است. تحریم ربا خواری به طور مطلق و وجوب پرداخت مالیاتهای اسلامی از قبیل زکات و خمس و صدقات و مانند آنها و تشویق به انفاق، وقف و قرض الحسنه و کمکهای مختلف مالی، قسمتی از این برنامه را تشکیل می دهد. و از همه مهم تر، زنده کردن روح ایمان و برادری انسانی در میان مسلمانان است.
* (آيه 262)-چه انفاقی با ارزش است . در آیه قبل اهمیت انفاق در راه خدا به طور کلی بیان شد، در این آیه بعضی از شرایط آن ذکر می شود. می فرماید: «کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند، سپس به دنبال انفاقی که کرده اند، منت نمی گذارند و آزاری نمی رسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان (محفوظ) است »( الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).(1).
اضافه بر این: «و نه ترسی دارند، و نه غمگین می شوند» (وَ لا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَلَّاهُمْ یَحزَنُونَ).
بنابراین، کسانی که در راه خدا بذل مال می کنند ولی به دنبال آن منت می گذارند یا کاری که موجب آزار و رنجش است انجام می دهند، در حقیقت با این
ص: 243
عمل ناپسند، اجر و پاداش خود را از بین می برند؛ بلکه می توان گفت چنین افراد در بسیاری از موارد بدهکارند نه طلبکار زیرا آبروی انسان و سرمایه های روانی و اجتماعی او به مراتب برتر و بالاتر از ثروت و مال است.
در حدیثی پیامبر اکرم (ص) فرمود: «کسی که به فرد باایمانی نیکی عطا کند، سپس او را با سخنی آزار دهد، یا منتی بر او بگذارد، به یقین انفاق خود را باطل کرده است.
جمله «أسهم أجرهم عند ربهم»، به انفاق کنندگان اطمینان می دهد که پاداششان نزد پروردگار محفوظ است، تا با اطمینان خاطر در این راه گام بردارند؛ بلکه تعبير «هم» (پروردگارشان)، اشاره به این است که خداوند آنها را پرورش می دهد و بر آن می افزاید.
* (آيه 263)-این آیه در حقیقت تکمیل آیه قبل در زمینه ترک منت و آزار به هنگام انفاق است. می فرماید: «گفتار پسنديده (در برابر نیازمندان)، و عفو و گذشت از خشونتهای آنها، از بخششی که آزاری به دنبال آن باشد، بهتر است » (قَوْلُ مَعْرُوفُ وَ مَغْفِرَةُ خَيْرُ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً).
این را نیز بدانید که آنچه در راه خدا نفاق می کنید، در واقع برای نجات خویشتن ذخیره می نمایید. «و خداوند، بی نیاز و بردبار است» (وَ اللَّهُ غَنِيُّ حَلِيمُ).
پیامبر (ص) در حدیثی گوشه ای از آداب انفاق را روشن ساخته می فرماید: هنگامی که نیازمندی از شما چیزی بخواهد گفتار او را قطع نکنید تا تمام مقصود خویش را شرح دهد، سپس با وقار و ادب و ملايمت به او پاسخ بگویید، یا چیزی که در قدرت دارید در اختیارش بگذارید و یا به طرز شایستهای او را بازگردانید زیرا ممکن است سؤال کننده فرشته ای باشد که مأمور آزمایش شما است، تا ببیند در برابر نعمتهایی که خداوند به شما ارزانی داشته چگونه عمل می کنید.»
* (آيه 264)-دو مثال جالب درباره انگیزه های انفاق - در این آیه و آیه بعد نخست به این حقیقت اشاره شده که افراد با ایمان نباید انفاقهای خود را به خاطر
ص: 244
منت و آزار باطل و بی اثر سازند، سپس دو مثال جالب برای انفاقهای آمیخته با متت و آزار و ریا کاری و خودنمایی، همچنین انفاقهایی که از ریشه اخلاص و عواطف دینی و انسانی سرچشمه گرفته بیان می کند. می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، بخششهای خود را با متت و آزار، باطل نسازید» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أَمِنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى).
سپس این عمل را به انفاقهایی تشبیه می کند که همراه با ریاکاری و خودنمایی است. می فرماید: «همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، اتفاق می کند؛ و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی آورد» (کَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْأُخَرِ).
و بعد می افزاید: «(کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن، (قشر نازکی از خاک باشد؛ (و بذرهایی در آن افشانده شود،) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاکها و بذرها را بشوید، و آن را صاف و خالی از خاک و بذر) رها کند. آنها از کاری که انجام داده اند، چیزی به دست نمی آورند» (فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابُ فَأَصابَهُ وابِلُ فترکه صَلْداً لا يَقْدِرُونَ عَلى شَيْ ءٍ مِمَّا كَسَبُوا).
این گونه است اعمال ریاکارانه و انفاقهای آمیخته با متت و آزار که از دلهای سخت و قساوت مند سر می زند و صاحبانش هیچ بهره ای از آن نمی برند و تمام زحماتشان بر باد می رود.
در پایان آیه می فرماید: «و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی کند (وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ).
اشاره به اینکه خداوند توفیق هدایت را از آنها می گیرد چراکه با پای خود راه کفر و ریا و منت و آزار را پوشیدند و چنین کسانی شایسته هدایت نیستند.
* (آيه 265)-در این آیه مثال زیبایی برای نقطه مقابل این گروه بیان می کند. یعنی کسانی که در راه خدا از روی ایمان و اخلاص انفاق می کنند. می فرماید: و (کار) کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا، و تثبيت ( ملكات انسانی در) روح خود، انفاق می کنند، همچون باغی است که در نقطه بلندی باشد، و با رانهای
ص: 245
درشت به آن برسد، (و از هوای آزاد و نور آفتاب، به حد کافی بهره گیرد، و میوه خود را دو چندان دهد که همیشه شاداب و باطراوت است (وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تثبیتا مِنْ أَنْفُسِهِمْ کمثل جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلُ فئاتت أُكُلَها ضِعْفَيْنِ).
سپس می افزاید: «و اگر باران درشت به آن نرسد، بارانی نرم به آن می رسد و باز هم میوه و ثمر می دهد(فَاِن لَم یُصِیبها وَابِل فَطَلُّ).(1).
در پایان آیه می فرماید: «و خداوند به آنچه انجام می دهید، بیناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ).
او می داند انفاق شما انگیزه الهی دارد یا ریاکارانه است، آمیخته با منت و آزار است یا محبت و احترام.
* (آيه 266)-یک مثال جالب دیگر - در این آیه مثال دیگری برای مسأله انفاق آمیخته با ریا و منت و آزار و اینکه چگونه این کارهای نکوهیده آثار آن را از بین می برد، بیان شده است. می فرماید: «آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر درختان آن، نهرها بگذرد، و برای او در آن (باغ)، از هرگونه میوه ای وجود داشته باشد، در حالی که به سن پیری رسیده و فرزندانی (کوچک و ضعیف دارد؛ در این هنگام، گردبادی (کوبنده)، که در آن آتش (سوزانی) است، به آن برخورد کند و شعله ور گردد و بسوزد؟!» همین طور است حال کسانی که انفاقهای خود را، با ریا و منت و آزار، باطل می کنند (أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّتِهِ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذریة ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارُ فِيهِ نارُ فَاحْتَرَقَتْ).(2).
ص: 246
آری زحمت فراوانی کشیده اند و در آن روز که نیاز به نتیجه آن دارند، همه را خاکستر می بینند چرا که گرد باد آتشبار ريا و منت و آزار، آن را سوزانده است.
در پایان آیه می فرماید: «این چنین خداوند آیات خود را برای شما آشکار می سازد؛ شاید بیندیشید» و با اندیشه، راه حق را بیابید (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ايات لعلکم تَتَفَكَّرُونَ).
آری سرچشمه بدبختی های انسان، به خصوص کارهای ابلهانه ای همچون متت گذاردن و ریا که سود آن ناچیز و زیانش سریع وعظيم است، ترک اندیشه و تفکر است. و خداوند همگان را به اندیشه و تفگر دعوت می کند.
* (آيه 267)-شأن نزول: از امام صادق (ع) نقل شده که این آیه درباره جمعی نازل شد که در زمان جاهلیت ثروتهایی از طریق ربا خواری جمع آوری کرده بودند و از آن در راه خدا انفاق می کردند. خداوند آنها را از این کار نهی کرد و دستور داد از اموال پاک و حلال در راه خدا انفاق کنند.
تفسير: در این آیه که ششمین آیه از سلسله آیات درباره انفاق است، سخن از چگونگی اموالی است که باید انفاق گردد. نخست می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، از قسمتهای پاکیزه اموالی که از طریق تجارت به دست آوردهاید، و از آنچه از زمین برای شما خارج ساخته ایم (از منابع و معادن و درختان و گیاهان) انفاق کنید» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ).
در واقع، قرآن می گوید ما منابع اینها را در اختیار شما گذاشتیم. بنابراین، نباید از انفاق کردن بخشی از طيبات و پاکیزه ها و سرگل آن، در راه خدا دریغ کنید.
سپس برای تأكید می افزاید: «و برای انفاق، به سراغ قسمتهای نا پاک نروید در حالی که خود شما حاضر نیستید آنها را بپذیرید؛ مگر از روی اغماض وكراهته (وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ باخذيه إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ).(1).
ص: 247
از آنجا که بعضی از مردم عادت دارند همیشه از اموال بی ارزش و آنچه تقريبا از مصرف افتاده و قابل استفاده خودشان نیست انفاق کنند، این جمله صريحا مردم را از این کار نهی می کند.
در حقیقت، آیه به نکته لطیفی اشاره می کند که انفاق در راه خدا یک طرفش مؤمنان نیازمندند و طرف دیگر خدا. با این حال اگر عمد اموال پست و بی ارزش انتخاب شود، از یک سو تحقیری است نسبت به نیازمندان که ممکن است علی رغم تهیدستی مقام بلندی از نظر ایمان و انسانیت داشته باشند و روحشان آزرده شود و از سوی دیگر، سوء ادبی است نسبت به مقام شامخ پروردگار.
در پایان آیه می فرماید: «و بدانید خداوند، بی نیاز و شایسته ستایش است » (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیُّ حَمِیدُ).
یعنی نه تنها نیازی به انفاق شما ندارد و از هر نظر بی نیاز است، بلکه تمام نعمتها را او در اختیار شما گذارده و از این رو، شایسته ستایش است.
* (آيه 268)-مبارزه با موانع انفاق - در ادامه آیات انفاق، در اینجا به یکی از موانع مهم آن برخورد می کنیم و آن وسوسه های شیطانی در زمینه انفاق است. می فرماید: «شیطان، شما را (به هنگام انفاق، وعدۂ فقر و تهیدستی می دهد»(الشَّيْطانُ یعدکم الْفَقْرَ). و می گوید: تأمین آینده خود و فرزندانتان را فراموش نکنید و از امروز فردا را ببینید و آنچه بر خویشتن رواست بر دیگری روا نیست، و امثال این وسوسه های گمراه کننده.
به علاوه: «و به فحشا (و زشتیها) امر میکند» (وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ).
ولی خداوند وعده آمرزش و فزونی به شما می دهد» (وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا).
زیرا انفاق، اگر به ظاهر چیزی از شما کم می کند، در واقع چیزهایی بر سرمایه شما می افزاید، هم از نظر معنوی و هم از نظر مادی.
ص: 248
از امام صادق (ع) روایت شده است: «هنگام انفاق دو چیز از طرف خدا و دو چیز از ناحیه شیطان است: آنچه از جانب خداست، یکی آمرزش گناهان و دیگری وسعت و فزونی اموال، و آنچه از طرف شیطان است، یکی وعدۂ فقر و تهیدستی و دیگری امر به فحشاست.»
در پایان آیه می فرماید: «و خداوند، قدرتش وسیع، و (به هر چیز) داناست » به همین دلیل، به وعده خود، وفا می کند (وَ اللَّهُ وَاسِعُ عَلِیمُ).
یعنی چون خداوند قدرتی وسیع و علمی بی پایان دارد، می تواند به وعده خویش عمل کند. بنابراین، باید به وعده او دلگرم بود، نه وعدۂ شیطان فریبکار و ناتوان که انسان را به گناه می کشاند.
* (آيه 269)-برترین نعمت الهی - با توجه به آنچه در آیه قبل گذشت که به هنگام انفاق، وسوسه های شیطانی دایر به فقر و جذبه های رحمانی دربارۀ مغفرت و فضل الهی، آدمی را به این سو و آن سو می کشد، در آیه مورد بحث سخن از حکمت و معرفت و دانش می گوید چرا که تنها حکمت است که می تواند بین این دو کشش الهی و شیطانی فرق بگذارد و انسان را به وادی مغفرت و فضل بکشاند و از وسوسه های گمراه کننده ترس از فقر برهاند. نخست می فرماید: خدا «دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می دهد» (يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ).
«حکمت» معنی وسیعی دارد که معرفت و شناخت اسرار جهان هستی و آگاهی از حقایق قرآن و رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل، حتی نبوت را شامل می شود.
سپس می افزاید: «و به هرکس دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است »(وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتَى خَيْراً كَثِيراً).
و به گفته آن حکیم: هرکس را که عقل دادی چه ندادی و هرکس را که عقل ندادی چه دادی؟
در پایان آیه می فرماید: «و جز خردمندان، (این حقایق را درک نمی کنند، و) متذکر نمی گردند، (وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ).
ص: 249
«تذكر» به معنی یادآوری و نگاه داری علوم و دانشها در درون روح است. وألباب» جمع «ب» به معنی مغز است و از آنجا که مغز هر چیز بهترین و اساسی ترین قسمت آن است، به عقل و خرد، لب گفته می شود.
منظور از «أولو الألباب » کسانی هستند که عقل و خرد خود را به کار می گیرند و در پرتو این چراغ پر فروغ، راه زندگی و سعادت را می یابند. ان
* (آيه 270)-چگونگی انفاقها - در این آیه و آیه بعد سخن از چگونگی انفاقها و علم خداوند نسبت به آن است. می فرماید: «و هرچیز را که انفاق می کنید، یا اموالی را که نذر کرده اید در راه خدا انفاق کنید)، خداوند آنها را می داند» (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذْرٍ فَانِ اللَّهَ يَعْلَمْهُ).
کم باشد یا زیاد، خوب باشد یا بد، از راه حلال تهیه شده باشد یا حرام، همراه با منت و آزار باشد یا بدون آن، خدا از تمام جزئیات آن آگاه است.
در پایان آیه می فرماید: «و ستمگران یاوری ندارند» (وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ).
ظالمان» در اینجا اشاره به ثروت اندوزان بخیل و انفاق کنندگان ریاکار و منت گذار و مردم آزار است که خداوند آنها را یاری نمی کند و انفاقشان نیز در دنیا و آخرت باورشان نخواهد بود.
آری آنها نه در دنیا یار و یاوری دارند و نه در قیامت شفاعت کننده ای. و این خاصیت ظلم و ستم در هر چهره و به هر شکل است.
در ضمن این آیه دلالت بر مشروعیت «نذر» می کند.
* (آيه 271)-در این آیه سخن از چگونگی انفاق از نظر آشکار و پنهان بودن است. می فرماید: «اگر انفاقها را آشکار کنید، خوب است؛ و اگر آنها را مخفی ساخته و به نیازمندان بدهید، برای شما بهتر است» (إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرُ لَكُمْ).
در بعضی احادیث تصریح
ص: 250
انفاقهای مستحب، بهتر است مخفیانه انجام گیرد.
و قسمتی از گناهان شما را می پوشاند؛ (و در پرتو بخشش در راه خدا، بخشوده خواهید شد.) و خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است» (وَ يُكَفِّرُ عنکم مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرُ).
در حدیثی آمده است: «انفاق نهانی خشم خدا را فرو می نشاند و همان طور که آب آتش را خاموش می کند، گنا انسان را از بین می برد.»
مفهوم جمله «والله بما تعملون خبیژه این است که خدا عالم است به آنچه انفاق می کنید، چه آشکار باشد و چه پنهان. همچنین از نیات شما آگاه است که اظهار و اخفای انفاق را به چه منظور و هدفی انجام می دهید.
* (آيه 272)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده: مسلمانان حاضر نبودند به غیر مسلمين انفاق کنند. آیه نازل شد و به آنها اجازه داد که در مواقع لزوم این کار را انجام دهند.
تفسير: انفاق به غیر مسلمانان - در این آیه سخن از جواز انفاق به غیر مسلمانان است. نخست می فرماید: « هدایت آنها (به طور اجباری) بر تو نیست»(لَيْسَ عَلَيْكَ هَدْيَهُمْ).
بنابراین، ترک انفاق به غیر مسلمانان، برای اجبار به اسلام، صحیح نیست. این سخن گرچه خطاب به پیامبر (ص) است ولی همه مسلمانان را شامل می شود.
سپس می افزاید: «ولی خداوند، هرکه را بخواهد (و شایسته بداند)، هدایت می کند» (وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ).
و بعد از این یادآوری به ادامه بحث فواید انفاق در راه خدا می پردازد می گوید: «و آنچه را از خوبیها و اموال انفاق کنید، برای خودتان است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِاَنفُسِکُم).
ولی «جز برای رضای خدا، انفاق نکنید» (وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ).
و در آخرین جمله به عنوان تأکید می فرماید: «و آنچه از خوبيها انفاق می کنید، پاداش آن) به طور کامل به شما داده می شود؛ و به شما ستم نخواهد شد» (وَ مَا
ص: 251
تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ).
یعنی گمان نکنید که از انفاق خود سود مختصری می برید بلکه تمام آنچه انفاق می کنید را به طور کامل به شما باز می گرداند، آن هم در روزی که به آن نیاز دارید. بنابراین، همیشه در انفاقهای خود کاملا دست و دل باز باشید.
البته نباید تصور کرد که سود انفاق فقط جنبه اخروی دارد بلکه از نظر این دنیا نیز به سود شماست، هم از جنبه مادی و هم از جنبه معنوی.
* (آيه 273)-شأن نزول: از امام باقر(ع) روایت شده است که این آیه درباره اصحاب قه» نازل شده است. آنها در حدود چهارصد نفر از مسلمانان مگه و اطراف مدینه بودند، که هیچ منزلگاهی برای سکونت نداشتند. از این رو در مسجد پیامبر سکنی گزیده بودند، ولی چون اقامتشان در آنجا با شئون مسجد سازگار نبود، دستور داده شد به صفه (سکوی بزرگ و وسیع) که در بیرون مسجد قرار داشت منتقل شوند. آیه نازل شد و به مردم دستور داد که به این دسته از برادران خود، از کمکهای ممکن مضایقه نکنند. آنها نیز چنین کردند.
تفسیر: بهترین مورد انفاق - در این آیه بهترین مواردی که انفاق در آنجا باید صورت گیرد بیان شده است و آن کسانی هستند که دارای صفات سه گانه ای که در این آیه آمده باشند. در بیان اولین صفت می فرماید: انفاق شما، مخصوصا باید
برای نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند و توجه به آیین خدا، آنها را از وطن خویش آواره ساخته و شرکت در میدان جهاد، به آنها اجازه نمی دهد تا برای تأمین هزینه زندگی، دست به کسب و تجارتی بزنند (لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ).(1).
سپس برای تأكید می افزاید: همانها که نمی توانند مسافرتی کننده و سرمایه ای به دست آورند (لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ).
ص: 252
و در دومین توصیف می فرماید: «و از شدت خویشتن داری، افراد ناآگاه آنها را بی نیاز می پندارند» (يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ).
ولی این سخن به آن مفهوم نیست که این نیازمندان با شخصیت قابل شناخت نیستند. از این رو می افزاید: «آنها را از چهره هایشان می شناسی» (تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ).(1).
یعنی اگرچه سخنی از حال خود نمی گویند ولی در چهره هایشان نشانه هایی از رنجهای درونی وجود دارد که برای افراد فهمیده آشکار است.
و در سومین توصیف می فرماید: آنها بزرگوارند و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی خواهند» (لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً).(2).
معمول نیازمندان عادی اصرار در «سؤال» است، ولی آنها یک نیازمند عادی نیستند.
در پایان آیه همگان را به انفاق تشویق کرده می فرماید: «و هر چیز خوبی در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمُ).
سؤال کردن بدون حاجت حرام است - یکی از گناهان بزرگ، تکدی و تقاضا از مردم بدون نیاز است. در روایات متعددی از این کار نکوهش شده. از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است: «إ الدقة لا تحل إغيي» (صدقه برای افراد بی نیاز حلال نیست).
* (آيه 274)-شأن نزول: در احادیث بسیاری آمده است که این آیه در شأن علی (ع) نازل شده است زیرا آن حضرت چهار درهم داشت؛ درهمی را در شب و در همی را در روز و درهمی را آشکارا و در همی را در نهان انفاق کرد و این آیه نازل شد.
تفسير: انفاق به هر شکل و صورت - باز در این آیه سخن از مسأله دیگری در
ص: 253
ارتباط با انفاق در راه خداست و آن کیفیتهای متنوع انفاق است. نخست می فرماید: در آنها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق می کنند، مزدشان نزد پروردگارشان است» (الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ باليل وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
ناگفته پیداست که انتخاب این روشهای مختلف، رعایت شرایط بهتر برای انفاق است. یعنی انفاق کنندگان باید در انفاق خود، به هنگام شب یا روز، پنهان یا آشکار، جهات اخلاقی و اجتماعی را در نظر بگیرند.
ممکن است در آیه مورد بحث مقدم داشتن شب بر روز و پنهان بر آشکار، اشاره به این باشد که انفاق نهانی بهتر است هر چند در همه حال و به هر شکل نباید انفاق فراموش شود. |
مسلما چیزی که نزد پروردگار است چیز کم یا کم ارزشی نخواهد بود و تناسب با الطاف و عنایات پروردگار خواهد داشت.
سپس می افزاید: «نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین می شوند» (وَ لا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
زیرا می دانند در مقابل چیزی که از دست داده اند، به مراتب بیش تر از فضل پروردگار و از برکات فردی و اجتماعی آن، در هر دو جهان بهره مند خواهند شد.
* (آيه 275)-بلای رباخواری - به دنبال بحث درباره انفاق در راه خدا و بذل مال برای حمایت از نیازمندان، در این آیه و دو آیه بعد از مسأله رباخواری که درست بر ضد انفاق و یکی از عوامل مهم زندگی طبقاتی و طغیان اشراف بود سخن می گوید و هدف آیات گذشته را تکمیل می کند. نخست در یک تشبیه حال رباخواران را مجسم می سازد می فرماید: «کسانی که ربا می خورند، (در قیامت) بر نمی خیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماس شیطان، دیوانه شده و نمی تواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهی زمین می خورد، گاهی به پا می خیزد (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَوا لَ
ص: 254
يَقُومُونَ الَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ).(1).
آری رباخواران که قیامشان در دنیا بی رویه و غیر عاقلانه و آمیخته با ثروت اندوزی جنون آمیز است، در جهان دیگر نیز بسان دیوانگان محشور می شوند.
سپس به گوشه ای از منطق رباخواران اشاره کرده می فرماید: «این، به خاطر آن است که گفتند: داد و ستد هم مانند ریاست» و تفاوتی میان آن دو نیست (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَوا).
یعنی هر دو از انواع مبادله است که با رضایت طرفین انجام می شود.
قرآن می گوید: چگونه ممکن است این دو یکسان باشد در حالی که خدا بيع را حلال کرده، و ربا را حرام» (و أحل الله البيع و كرم البوا).
مسلما این تفاوت دلیل و فلسفه ای داشته که خداوند حکیم، به خاطر آن چنین حکمی را صادر کرده است و عدم توضیح بیش تر قرآن در این باره، شاید به خاطر وضوح آن بوده است.
سپس راه را به روی تو به کاران گشوده می فرماید: «و اگر کسی اندرز الهى به او رسد، و (از رباخواری) خودداری کند، سودهایی که در سابق [= قبل از نزول حكم تحریم به دست آورده، مال اوست؛ (و این حکم، گذشته را شامل نمی گردد!) و کار او به خدا واگذار می شود»؛ و گذشته او را خواهد بخشید (فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةُ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ).
اما کسانی که بازگردند و بار دیگر مرتکب این گناه شوند)، اهل آتشند؛ و همیشه در آن می مانند (وَ مَنْ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
به این ترتیب، رباخواری مستمر و دائم سبب می شود که آنها بدون ایمان از دنیا بروند و عاقبتشان تیره و تار گردد.
* (آيه 276)-در این آیه مقایسه ای بین ربا وانفاق در راه خدا می کند. می فرماید: «خداوند، ربا را نابود می کند؛ و صدقات را افزایش می دهد » (يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَوا وَ يُرْبِي الصَّدَقَاتِ).
ص: 255
«محق» به معنی نقصان و نابودی تدریجی است و «ربا» نمو و رشد تدریجی است. قرآن می گوید: خدا سرمایه های ربوی را به نابودی سوق می دهد. این نابودی تدریجی که برای افراد رباخوار هست، برای اجتماع رباخوار نیز می باشد. در مقابل، کسانی که در رفع نیازمندیهای مردم می کوشند، با محبت و عواطف عمومی مواجه می گردند و سرمایه آنها رشد طبیعی خود را می نماید.
سپس می افزاید: «و خداوند، هیچ انسان ناسپاس گنهکاری را دوست نمی دارد» (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ).
كفار» از ماده «ثور»، به کسی گویند که بسیار ناسپاس و کفران کننده باشد و وأثيم» کسی است که گناه زیاد مرتکب می شود.
جمله فوق می گوید: رباخواران، نه تنها با ترک انفاق و قرض الحسنه و صرف مال در راه نیازمندیهای عمومی، شکر نعمتی که خداوند به آنها ارزانی داشته به جای نمی آورند، بلکه آن را وسیله هرگونه ظلم و ستم وگناه و فساد قرار می دهند. طبیعی است که خداوند چنین کسانی را دوست نمی دارد.
* (آيه 277)-در این آیه سخن از گروه با ایمانی می گوید که درست نقطه مقابل رباخوارانند. می فرماید: «کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است؛ و نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین می شوند» (إِنَّ الَّذِينَ ءامنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصلوة واتوا الزكوة لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
در برابر رباخواران ناسپاس و گنهکار، کسانی که در پرتو ایمان، خود پرستی را ترک گفته و عواطف فطری خود را زنده کرده و به علاوه بر ارتباط با پروردگار و بر پا داشتن نماز - به کمک و حمایت نیازمندان می شتابند؛ و از این راه از تراکم ثروت و به وجود آمدن اختلافات طبقاتی و به دنبال آن هزارگونه جنایت جلوگیری می کنند، پاداش خود را نزد پروردگار خواهند داشت و در هر دو جهان از نتیجه عمل نیک خود بهره مند می شوند.
ص: 256
طبیعی است که عوامل اضطراب و دلهره برای این دسته به وجود نمی آید، خطری که در راه سرمایه داران مفت خوار بود و لعن و نفرین هایی که به دنبال آن نثار آنها می شد برای این دسته نیست.
* (آيه 278)-شأن نزول: پس از نزول آیه ربا، خالد بن ولید خدمت پیامبر (ص) حاضر شده عرضه داشت: پدرم چون با طائفة ثقيف معاملات ربوی داشت و مطالباتش را وصول نکرده بود، وصیت کرده است مبلغی از سودهای اموال او که هنوز پرداخت نشده است، تحویل بگیرم. آیا این عمل برای من جایز است؟ این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و مردم را به شدت از این کار نهی کرد.
تفسير: رباخواری یک گناه بی نظیر - در این آیه، خداوند افراد با ایمان را مخاطب قرار داده و برای تأكید بیشتر در مسأله تحریم ربا، می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، از (مخالفت فرمان خدا بپرهیزید، و آنچه از مطالبات) ربا باقی مانده، رها کنید؛ اگر ایمان دارید» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامنوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبَوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
و جالب اینکه آیه فوق هم با ایمان به خدا شروع شده و هم با ایمان ختم شده است و در واقع، تأكیدی است بر این معنی که رباخواری با روح ایمان سازگار نیست. ان
* (آيه 279)-در این آیه لحن سخن را تغییر داده و، پس از اندرزهایی که در آیات پیشین گذشت، به رباخواران هشدار می دهد که اگر به کار خود همچنان ادامه دهند و در برابر حق و عدالت تسلیم نشوند، پیامبر اسلام (ص) ناچار است با توسل به جنگ جلو آنها را بگیرد. می فرماید: «اگر چنین نمی کنید، بدانید خدا و رسولش، با شما پیکار خواهند کرد» (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بحزب مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
این همان جنگی است که طبق قانون «قاتلوا التي تبغي حتى تفيء إلى أثر الله» (با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد.)(1).انجام می گیرد.
ص: 257
به هر حال، از آیه بالا بر می آید که حکومت اسلامی می تواند با توسل به زور جلو رباخواری را بگیرد.
سپس می افزاید: «و اگر توبه کنید، سرمایه های شما، از آن شماست [= اصل سرمایه، بدون سود؛ نه ستم می کنید، و نه بر شما ستم وارد می شود» (وَ إِنْ تُبْتُمْ فلکم رُءُوسِ أموالکم لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ).
یعنی اگر توبه کنید و دستگاه رباخواری را برچینید، حق دارید سرمایه های اصلی خود را که در دست مردم دارید - به استثنای سود - از آنها جمع آوری کنید. این قانون کاملا عادلانه است چرا که هم از ستم کردن شما بر دیگران جلوگیری می کند و هم از ستم وارد شدن بر شما، و در این صورت، نه ظالم خواهید بود و نه مظلوم.
جمله «لاتظلمون و لا تظلمون» در حقیقت یک شعار وسیع پرمایه اسلامی است که می گوید: به همان نسبت که مسلمانان باید از ستمگری بپرهیزند از تن دادن به ظلم و ستم نیز باید اجتناب کنند.
* (آيه 280)-در این آیه می فرماید: «و اگر (بدهکاری) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایی، مهلت دهید» (وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةُ إِلى مَيْسَرَةٍ).
در اینجا یکی از حقوق بدهکاران را بیان می فرماید که اگر آنها از پرداختن اصل بدهی عاجز باشند، نه تنها نباید - به رسم جاهلیت - سود مضاعفی بر آنها بست و آنها را زیر فشار قرار داد، بلکه باید برای پرداختن اصل بدهی نیز به آنها مهلت داده شود. و این یک قانون کلی درباره تمام بدهکاران است.
در پایان آیه می فرماید: «و (در صورتی که به راستی قدرت پرداخت را ندارد،) برای خدا به او ببخشید بهتر است؟ اگر منافع این کار را بدانید» (وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرُ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
و این یک مسأله اخلاقی و انسانی است که بحث حقوقی سابق را تکمیل می کند و احساس کینه توزی و انتقام را به محبت و صمیمیت میدل می سازد. اضافه بر اینها، صدقه و انفاقی در راه خدا محسوب می شود که ذخیره روز بازپسین است.
ص: 258
* (آيه 281)-در این آیه با یک هشدار شدید، مسأله ربا را پایان می دهد می فرماید: «و از روزی بپرهیزید (و بترسید که در آن روز، شما را به سوی خدا باز می گردانند» (وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ).
سپس به هر کس، آنچه انجام داده، به طور کامل باز پس داده می شود» (ثُمَّ توفی كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ).
و به آنها ستم نخواهد شد، چون هر چه می بینند، نتایج اعمال خودشان است (وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
جالب توجه اینکه در تفسير المنثور نقل شده: این آیه آخرین آیه ای است که بر پیامبر اسلام (ص) نازل شده است و با توجه به مضمون آن، این موضوع هیچ بعید به نظر نمی رسد.
رباخواری از نظر اخلاقی اثر بسیار بدی در روحیه وام گیرنده به جا می گذارد و کینه او را در دل خودش می یابد و پیوند تعاون و همکاری اجتماعی را بین افراد و ملتها سست می کند.
هشام بن سالم می گوید در مورد علت تحریم ربا امام صادق (ع) فرمود: «إنما حرم الله عزوجل الربا لكيلا يمتنع الناس من اصطناع المعروف» (خداوند، ربا را حرام کرده، تا مردم از کار نیک امتناع نورزند.) ان
* (آيه 282)-تنظیم اسناد تجاری در طولانی ترین آیه قرآن - بعد از بیان احکامی که مربوط به انفاق در راه خدا و همچنین مسأله رباخواری بود، در این آیه که طولانی ترین آیه قرآن است، احکام و مقررات دقیقی برای امور تجاری و اقتصادی بیان کرده تا سرمایه ها هر چه بیشتر رشد طبیعی خود را پیدا کنند و اختلاف و نزاعی در میان مردم رخ ندهد.
در این آیه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالی به ترتیب ذیل، بیان شده است.
1. در نخستین حکم می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که بدهی مدت داری (به خاطر وام یا دادو ستد به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید
ص: 259
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أَمِنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمُّی فَاکتُبُوهُ).
در ضمن از این تعبیر، هم مسأله مجاز بودن قرض و وام روشن می شود و هم تعیین مدت برای وامها.
آیه مورد بحث شامل عموم بدهی هایی می شود که در معاملات وجود دارد . مانند سلف و نسیه - در عین اینکه قرض را هم شامل می شود. و
2 و 3. سپس برای اینکه جلب اطمینان بیش تری شود و قرارداد از مداخلات احتمالی طرفین سالم بماند، می افزاید: «و باید نویسنده ای از روی عدالت، (سند را در میان شما بنویسد» (وَ لْيَكْتُبْ بینکم کاتب بِالْعَدْلِ).
بنابراین، قرارداد باید به وسیله شخص سومی تنظیم گردد و آن شخص عادل باشد.
4. و کسی که قدرت بر نویسندگی دارد، نباید از نوشتن - همان طور که خدا به او تعلیم داده خود داری کند. پس باید بنویسد» (وَ لا يَأْبَ كاتِبُ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَليَکتُب).
یعنی به پاس این موهبتی که خدا به او داده، نباید از نوشتن قرارداد خودداری کند بلکه باید طرفین معامله را در این امر مهم کمک نماید.
جمله «كما علمه الله» اشاره به نهایت امانت در نوشتن است. یعنی آن چنان که خدا به او تعلیم داده، سند را دقيقا تنظیم نماید.
5. «و آن کس که حق بر عهده اوست، باید املاکند» (وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ)
6. «و از خدا که پروردگار اوست، بپرهیزد؛ و چیزی را فروگذار ننمايد» (وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يبخش مِنْهُ شَيْئاً).
7. «و اگر کسی که حق بر ذمه اوست، سفیه یا از نظر عقل) ضعيف (و مجنون) است، یا به خاطر لال بودن، توانایی بر املاکردن ندارد، باید ولی او به جای او ،) املاکند» (فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ
ص: 260
يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِیُّهُ).
بنابراین در مورد سه طایفه، ولی باید املاکند: کسانی که سفیهاند و نمی توانند ضرر و نفع خویش را تشخیص دهند و امورمالی خویش را سر و سامان بخشند هر چند دیوانه نباشند؛ کسانی که دیوانه یا از نظر فکری ضعیف و کم عقل هستند مانند کودکان کم سن و سال و پیران فرتوت وكم هوش و افراد گنگ و لال؛ و کسانی که توانایی املاکردن را ندارند هرچند گنگ نباشند.
از این جمله، احکام دیگری نیز به طور ضمنی استفاده می شود؛ از جمله ممنوع بودن تصرفات مالی سفیهان و ضعیف العقل ها، و همچنین جواز دخالت ولی در این گونه امور
8. ولی باید در املا «عدالت را رعایت نماید» (بِالعَدلِ).
09 سپس می افزاید: «و دو نفر را (بر این حق) شاهد بگیرید» (وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَینِ).(1).
10 و 11. دو شاهد باید از مردان شما باشند» (مِن رِجَالِكُم).
تعبیر به رجال، بالغ بودن را می رساند و اضافه کردن آن به ضمیر «گم» اسلام را. یعنی هم بالغ و هم مسلمان باشند.
12 و 13. «و اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن، از کسانی که مورد رضایت و اطمینان شما هستند، انتخاب کنید» (فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلُ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ).
از این جمله مسأله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمینان بودن شهود استفاده می شود.
14. در صورتی که شهود مرکب از دو مرد باشند، هر کدام می توانند مستقلا شهادت بدهند، اما در صورتی که یک مرد و دو زن باشند، این دو زن باید با هم شاهد قرار گیرند؛ «تا اگر یکی انحرافی یافت، دیگری به او یادآوری کند» (أَن تَضِلَّ
ص: 261
أِحدَیهُمَا فَتُذَكِّرَ إِٔحدَیهُمَا الْأُخْرَى).
زیرا زنان به خاطر عواطف قوی، ممکن است تحت تأثیر واقع شوند و، به هنگام ادای شهادت، به خاطر فراموشی یا جهات دیگر، مسیر صحیح را طی نکنند.
15. «و شهود نباید به هنگامی که آنها را برای شهادت) دعوت می کنند، خودداری نمایند» (وَ لَا يَأْبَ الشهدا إِذا ما دُعُوا).
بنابراين، تحمل شهادت، به هنگام دعوت برای این کار، واجب است.
16. بدهی کم باشد یا زیاد، باید آن را نوشت زیرا سلامت روابط اقتصادی که مورد نظر اسلام است، ایجاب می کند که در قراردادهای مربوط به بدهکاری های کوچک نیز از نوشتن سند کوتاهی نشود. از این رو، در جمله بعد می فرماید: «و از نوشتن (بدهی خود، چه کوچک باشد یا بزرگ، ملول نشوید» هر چه باشد بنویسید(وَ لَا تُسَمُّوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلى أَجَلِهِ).
سپس می افزاید: «این، در نزد خدا به عدالت نزدیک تر، و برای شهادت مستقیم تر، و برای جلوگیری از تردید و شیک (و نزاع و گفت وگو) بهتر می باشد » (ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أُذُنَىَّ أَلاَّ تَرْتابُوا).
در واقع، این جمله اشاره به فلسفه احکام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتی است و به خوبی نشان می دهد که اسناد تنظیم شده می تواند به عنوان شاهد و مدرک مورد توجه قضات قرار گیرد.
17. سپس یک مورد را از این حکم استثنا کرده می فرماید: «مگر اینکه دادو ستد نقدی باشد که بین خود، دست به دست می کنید. در این صورت، گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید» (إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تدیرونها بینکم فلیس عَلَيْكُمْ جُناحُ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا).
18. در معامله نقدی تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست، اما شاهد گرفتن برای آن بهتر است زیرا جلو اختلافات احتمالی آینده را می گیرد. از این رو، آیه می فرماید: «ولی هنگامی که خرید و فروش نقدی می کنید، شاهد بگیرید
ص: 262
وَأَشهِدُوا إِٔذَا تَبَايَعتُم)
احتمال دارد که منظور شاهد گرفتن در تمام معاملات است خواه نقدی باشد یا نسیه. در آیه بعد نیز شاهدی بر این مسأله وجود دارد.
19. در آخرین حکمی که در این آیه ذکر شده می فرماید: «و نباید به نویسنده و شاهد، (به خاطر حق گویی) زیانی برسد» و زیر فشار قرار گیرند (وَ لَا يُضَارُّ کاتب وَ لَا شَهِیدُ).
و اگر چنین کنید، از فرمان پروردگار خارج شده اید» (فَإِنَّهُ فُسُوقُ بِكُم).
در پایان آیه مردم را به تقوا و پرهیزگاری و امتثال أوامر خداوند دعوت می کند می گوید: «و از خدا بپرهیزید، (وَاتَّقُو اللَّهَ).
سپس یادآوری می نماید که، «و خداوند ( آنچه مورد نیاز شما در زندگی مادی و معنوی است، به شما تعلیم می دهد» (وَ يُعَلِمُكُم اللَّه).
قرار گرفتن دو جمله فوق در کنار یکدیگر، این مفهوم را می رساند که تقوا و خدا پرستی، اثر عمیقی در آگاهی و روشن بینی و فزونی علم و دانش دارد.
او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خیر و صلاح آنهاست، برای آنها مقتر می دارد. « خداوند به همه چیز داناست» (وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمُ).
* (آيه 283)-این آیه با ذکر چند حکم دیگر در رابطه با مسأله تنظیم اسناد تجاری، مکمل آیه قبل است. آنها عبارتند از:
1. «و اگر در سفر بودید، و نویسنده ای نیافتید (تا اسناد معامله را برای شما تنظیم کند و قرارداد را بنویسد)، گروگان بگیرید به گروگانی که در اختیار طلبکار قرار گیرد (وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهانُ مَقْبُوضَةُ).
البته در وطن نیز، اگر دسترسی به تنظیم کننده سند نباشد، اکتفا کردن به گروگان مانعی ندارد.
2. سپس به عنوان یک استثنا می فرماید: «و اگر به یکدیگر اطمینان (کامل) داشته باشید، (گروگان لازم نیست، و) باید کسی که امین شمرده شده و بدون گروگان، چیزی از دیگری گرفته)، امانت (و بدهی خود را به موقع) بپردازد؛ و از
ص: 263
خدایی که پروردگار اوست، بپرهیزد» (إن أمن بغضم
بعضا فليؤتي الذي اؤ تم أمانته ولی الله ربه).
در اینجا طلب طلبکار، به عنوان یک امانت ذکر شده که خیانت در آن، گناه بزرگی است. .
3. سپس همه مردم را مخاطب ساخته و یک دستور جامع در زمینه شهادت بیان می کند می فرماید: «و شهادت را کتمان نکنید. و هرکس آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است» (و لاتكتموا الشهادة ومن يكتمها فإنه اثم قلبه).
بنابراین، کسانی که از حقوق دیگران آگاهند، موظفند به هنگام دعوت برای ادای شهادت، آن را کتمان نکنند.
و از آنجا که کتمان شهادت و خودداری از اظهار آن به وسيله دل و روح انجام می شود، آن را به عنوان یک گناه قلبی معرفی کرده می گوید: و هرکس آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است.
در پایان آیه نسبت به حفظ امانت و ادای حقوق یکدیگر وعدم كتمان شهادت هشدار داده می فرماید: «و خداوند، به آنچه انجام می دهید، داناست (والله ما تعملون عليم).
ممکن است مردم ندانند چه کسی قادر به ادای شهادت است و چه کسی نیست و نیز ممکن است مردم ندانند در آنجا که اسناد و گروگانی وجود ندارد، چه کسی طلبکار و چه کسی بدهکار است، ولی خداوند همه اینها را می داند و هر کس را طبق اعمالش جزا می دهد.
* (آيه 284)-همه چیز از آن اوست . این آیه آنچه را که در جمله آخر آیه قبل آمد تکمیل می کند می گوید: «آنچه در آسمانها و زمین است، از آن خداست. و (از این رو) اگر آنچه را در دل دارید، آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه می کند» (لله ما في السموات وما في الأرض و إن تبدوا ما في أنفیگم أو تخفوه يحاسبكم به الله).
ص: 264
سپس هر کس را که بخواهد (و شایستگی داشته باشد)، می بخشد؛ و هر کس را بخواهد (و مستحق باشد)، مجازات می کند» (فيغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء).
یعنی تصور نکنید اعمالی همچون کتمان شهادت و گناهان قلبی دیگر، براو مخفی می ماند. کسی که حاکم بر جهان هستی است هیچ چیز بر او مخفی نخواهد بود. و در پایان آیه می فرماید: «و خداوند به همه چیز قدرت دارد» ( والله على كل شئ قدير).
هم آگاهی دارد نسبت به همه چیز این جهان و هم قدرت دارد لياقتها و شایستگی ها را مشخص کند و هم متخلفان را کیفر دهد.
* (آيه 285)-شأن نزول: هنگامی که آیه سابق نازل شد . که اگر آنچه را در دل دارید، آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه می کند. گروهی از اصحاب ترسان شدند و می گفتند: هیچ کس از ما خالی از وسوسه های باطنی و خطورات قلبی نیست. و همین معنی را خدمت رسول خدا (ص) عرض کردند.) آیه نازل شد و راه و رسم ایمان و اطاعت و تسلیم را به آنان آموخت.
تفسير: راه و رسم ایمان - سوره بقره با بیان بخشی از معارف و اعتقادات حق آغاز شد و با همین معنی که در این آیه و آیه بعد می باشد نیز پایان می یابد. به این ترتیب، آغاز و پایان آن هماهنگ است.
نخست می فرماید: « پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است» و او، به تمام سخنان خود، کاملا مؤمن می باشد (امن ال شول بما أنزل إليه من ربير).
و این از امتیازات انبیای الهی است که به مرام و مکتب خویش ایمان قاطع داشته و هیچ گونه تزلزلی در اعتقاد خود نداشته اند. قبل از همه خودشان مؤمن بودند و بیش از همه استقامت و پایمردی داشتند.
سپس می افزاید: «و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتابها
ص: 265
و فرستادگانش، ایمان آورده اند؛ (و می گویند:)ما در میان هیچ یک از
پیامبران او، فرق نمی گذاریم و به همه ایمان داریم (وَ الْمُؤْمِنُونَ کل ءامن بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ).
بعد می افزاید: مؤمنان، عالوه بر ایمان راسخ و جامع، در مقام عمل نیز«گفتند: ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! )انتظار( آمرزش تو را داریم( و بازگشت(ما) به سوی توست»(وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ).
به این ترتیب، ایمان به مبدأ و معاد و رسوالن الهی، با التزام عملی به دستورات الهی همراه و هماهنگ می گردد.
* (آيه 286)-این آیه می گوید: «خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمی کند»(لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً الَّا وُسْعَهَا).
تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید می گردد و به مواردی که تحت
قدرت انسان است اختصاص می یابد.
سپس می افزاید: «(انسان)هر کار(یکی) را انجام دهد، برای خود انجام داده؛ و هر کار (بدی) کند، به زیان خود کرده است» (لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ).
آیه فوق با این بیان، مردم را به مسؤولیت خود و عواقب کار خویش
متوجه می سازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات دیگر از
این قبیل خط بطالن می کشد.
و به دنبال این دو اصل اساسی (تکلیف به مقدار قدرت است و هرکس مسؤول اعمال خویش است)، از زبان مؤمنان، هفت درخواست از درگاه پروردگار بیان می کند که در واقع آموزشی است برای همگان که چه بگویند و چه بخواهند.
نخست می گویند: «پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم ما را مؤاخذه مکن»(رَبَّنا ال تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا).
ص: 266
بنابراین، فراموشکاری هایی که زاییده سهل انگاری است قابل مجازات می باشد.
خطا معمولا به کارهایی گفته می شود که از روی غفلت و عدم توجه از انسان سر می زند.
و نسیان» در جایی گفته می شود که انسان با توجه دنبال کاری می رود ولی مشخصات حادثه را فراموش کرده است.
آنها چون می دانند مسؤول اعمال خویشند از این رو با تضعی مخصوص، خدا را به عنوان ارت و کسی که لطف خاصی در پرورش آنان دارد، می خوانند و می گویند: زندگی به هر حال خالی از فراموشی و خطا و اشتباه نیست، ما می کوشیم به سراغ گناه عمدی نرویم، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش.
سپس در دومین درخواست می گویند: «پرورگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده، آن چنان که به خاطر گناه و طغیان)، بر کسانی که پیش از ما بودند، قرار دادی»(ربنا ولا تحمل علينا إصرا كما حملته على الذين من قبلنا).
إصر» در اصل به معنی نگه داری و محبوس ساختن است و به هر کار سنگین که انسان را از فعالیت باز می دارد، گفته می شود.
در سومین درخواست می گویند: «پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقر مدار» (ربنا ولا تحتملنا ما لا طاقة لنا به).
این جمله ممکن است اشاره به آزمایشهای طاقت فرسا یا مجازاتهای سنگین دنیا و آخرت و یا هر دو باشد.
در چهارمین و پنجمین و ششمین تقاضا می گویند: «و آثار گناه را از ما بشوی؟ و ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده» (واغف ا واغفر لنا وارحمنا).
و در هفتمین و آخرین درخواست می گویند: «تو مولا و سرپرست مایی، پس ما را بر جمعیت کافران، پیروز گردان» (أنت مؤتا فانصرنا على القوم الكافرين).
به این ترتیب، تقاضاهای آنان شامل دنیا و آخرت و پیروزی های فردی و اجتماعی و بخشش و رحمت الهی می گردد. و این، تقاضایی است بسیار جامع.
ص: 267
پایان تفسیر سوره بقره
ص: 268
در مدینه نازل شده و 200 آیه است.
1. بخش مهمی از این سوره، از توحید و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامی بحث می کند.
2. بخش دیگری، درباره جهاد و دستورهای مهم آن و حیات جاویدان شهیدان راه خدا، همچنین درسهای عبرتی که در دو غزوة بدر وأحد بود سخن می گوید.
3. در قسمتی از این سوره، به یک سلسله احکام اسلامی در زمینه لزوم وحدت صفوف مسلمين و خانه کعبه و فریضه حج و امر به معروف و نهی از منکر و تولی و تبری و مسأله امانت و انفاق در راه خدا، ترک دروغ، و مقاومت و پایمردی در مقابل دشمن و صبر و شکیبایی در مقابل مشکلات و آزمایشهای مختلف الهی و ذكر خداوند در هر حال، اشارات پر معنایی شده است.
4. برای تکمیل این بحثها بخشی از تاریخ انبیا و داستان مریم و مقامات این زن بزرگ ذکر شده است.
در مورد فضیلت این سوره از پیامبر (ص) روایت شده است: «هر کس سوره آل عمران را بخواند، به تعداد آیات آن، امانی بر پل دوزخ به او می دهند.»
بعضی از مفسران می گویند: هشتاد و چند آیه از این سوره درباره فرستادگان و مسیحیان نجران نازل شده است.
فرستادگان شصت نفر بودند که چهارده نفرشان از اشراف و برجستگان
ص: 269
نجران محسوب می شدند. سه نفر از این چهارده نفر سمت ریاست داشتند و مسیحیان آن سامان در کارها و مشکلات خود به آنها مراجعه می کردند.
این گروه شصت نفری در لباس مردان قبیله بنی کعب به مدینه آمدند و به مسجد پیامبر (ص) وارد شدند. موقعی که آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود. طبق مراسم خود، نا قوس را نواختند و مشغول نماز شدند. پس از نماز، عاقب و سید ، که اولی امیر و رئیس قوم خود محسوب می شد و دیگری سر پرست تشریفات و تنظیم برنامه سفر و مورد اعتماد مسیحیان بود، خدمت پیامبر (ص) رسیدند و با او آغاز سخن کردند. حضرت به آنها پیشنهاد کرد: به آیین اسلام درآیید و در پیشگاه خداوند تسلیم گرديد؟
عاقب و سید گفتند: ما پیش از تو اسلام آورده و تسلیم خداوند شده ایم.
پیامبر (ص) فرمود: «شما چگونه بر آیین حق هستید با اینکه اعمالتان حاکی از این است که تسلیم خداوند نیستید، چه اینکه برای خدا فرزند قائلید و عیسی را پسر خدا می دانید و صلیب را عبادت و پرستش می کنید و گوشت خوک می خورید. تمام این امور مخالف آیین حق است.)
عاقب و سید گفتند: اگر عیسی پسر خدا نیست، پس پدرش که بوده است؟ حضرت فرمود: «آیا شما قبول دارید که هر پسری شباهتی به پدر خود دارد؟ » گفتند آری. فرمود: «آیا این طور نیست که خدای ما به هر چیزی احاطه دارد و قیوم است و روزي موجودات با اوست.» گفتند: آری همین طور است. فرمود: «آیا عیسی این اوصاف را داشت؟» گفتند: نه. فرمود: «آیا چنین نیست که عیسی را مادرش مانند سایر کودکان در رحم حمل کرد و بعد همچون مادرهای دیگر، او را به دنیا آورد و عیسی پس از ولادت، چون اطفال دیگر غذا می خورد؟» گفتند: آری چنین بود. فرمود: «پس چگونه عیسی پسر خداست با اینکه هیچ گونه شباهتی به پدرش ندارد؟
سخن که به اینجا رسید همگی خاموش شدند. در این هنگام هشتاد و چند
ص: 270
آیه از اوایل این سوره برای توضیح معارف و برنامه های اسلام نازل گردید.
رام از تمام تفسیر: در آغاز این سوره نیز به حروف مقطعه برخورد می کنیم (الم). درباره این حروف ابتدایی سوره بقره توضیح دادیم که نیاز به تکرار آن نیست.
* (آيه 2)-در این آیه می فرماید: «معبودی جز خداوند یگانه زنده و پایدار و نگه دارنده، نیست» (اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَىِّ الْقَيُّومُ).
شرح و تفسیر این آیه در سوره بقره آیه 255 گذشت.
* (آيه 3)-در این آیه خطاب به پیامبر اسلام (ص) می فرماید: خداوندی که کتاب را به حق بر تو نازل کرد، که با نشانه های کتب پیشین، منطبق است؛ و انجیل را...» (نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التوریة وَ الْإِنْجِيلَ). حق یعنی موضوع ثابت و پا بر جایی که باطل به آن راه ندارد.
* (آيه 4)-« پیش از آن، برای هدایت مردم فرستاد؛ و (نیز) کتابی که حق را از باطل مشخص می سازد، نازل کرد» (مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ).
و بعد از اتمام حجت و نزول آیات از سوی خداوند و گواهی فطرت و عقل بر صدق دعوت پیامبران، راهی جز مجازات نیست. از این رو به دنبال بحثی که درباره حقانیت پیامبر (ص) و قرآن مجید گذشت، در این آیه می فرماید: «کسانی که به آیات خدا کافر شدند، کیفر شدیدی دارند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بايات اللَّهِ لَهُمْ عَذابُ شَدِیدُ).
و برای روشن ساختن اینکه توانایی خداوند بر تحقق بخشیدن تهدیداتش جای تردید نیست، می افزاید: «و خداوند ( برای کیفر بدکاران و کافران لجوج، توانا وصاحب انتقام است» (وَ اللَّهُ عَزِيزُ ذُوانتِقَامٍ).
عزيز» در لغت به معنی هر چيز مشكل غير قابل نمود وعالمه
نیز مشکل غیر قابل نفوذ و غالب می باشد. از این رو زمینی که عبور از آن به سختی انجام می گیرد «عزاز» نامیده می شود و نیز هر چیز که بر اثر کمیابی دسترسی به آن مشکل باشد «عزیز» نامیده می شود. همچنین
ص: 271
افراد نیرومند و توانا که غلبه بر آنها مشکل یا غیر ممکن است، عزیز هستند و هرکجا کلمه عزیز بر خدا اطلاق می شود به همین معنی است. یعنی هیچکس قادر بر غلبه بر او و شکست او نیست و همه در برابر اراده و مشیت او محکوم اند.
* (آيه 5)-این آیه تکمیل آیات قبل است. می فرماید: «هیچ چیز، در آسمان و زمین، بر خدا مخفی نمی ماند» بنابراین، تدبیر آنها بر او مشکل نیست (إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفى عَلَيْهِ شَيْ ءُ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ).
چگونه ممکن است چیزی بر او مخفی بماند در حالی که او در همه جا حاضر وناظر است و به حکم اینکه وجودش از هر نظر بی پایان و نامحدود است، جایی از او خالی نیست. و به ما از خود ما نزدیک تر است. بنا بر این، در عین اینکه محل و مکانی ندارد، به همه چیز احاطه دارد. و این احاطه به معنی علم و آگاهی او بر همه چیز است.
* (آيه 6)-سپس به گوشه ای از علم و قدرت خود که در حقیقت یکی از شاهکارهای عالم آفرینش و از مظاهر بارز علم و قدرت خداست اشاره کرده می فرماید: «او کسی است که شما را در رحم مادران)، آن چنان که می خواهد تصویر می کند» (هُوَ الَّذِي يصورکم فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشَاءُ).
آری «معبودی جز خداوند توانا و حکیم، نیست» (لا إِلهَ إِلاَّ هوالعزيز الْحَكِيمُ).
صورت بندی انسان در شکم مادر و نقش بر آب زدن در آن محیط تاریک، آن هم نقشهای بدیع و عجیب و پی در پی، راستی شگفت آور است. به خصوص با آن همه تنوعی که از نظر شکل و صورت و جنسیت و انواع استعدادها و صفات و غرایز مختلف وجود دارد. و اگر می بینیم معبودی جز او نیست، به خاطر همین است که شایسته عبودیت، جز ذات پاک او نمی باشد.
* (آيه 7)-شأن نزول: از امام باقر(ع) روایت شده است: چند نفر از یهود به اتفاق حی بن اخطب و برادرش، خدمت پیامبر اسلام (ص) آمدند و حروف مقطعه «الم»را
ص: 272
دستاویز خود قرار داده گفتند: طبق حساب ابجد، الف مساوی یک و لام مساوی 30 و میم مساوی 40 می باشد. به این ترتیب، خبر داده ای که دوران بقای امت تو بیش از هفتاد و یک سال نیست. از پیامبر (ص) برای جلوگیری از سوءاستفاده آنها فرمود: چرا تنها «الم» را محاسبه کرده اید، مگر در قرآن «المص و الر» و سایر حروف مقطعه نیست. اگر این حروف اشاره به مدت بقای امت من باشد چرا همه را محاسبه نمی کنید؟! (در صورتی که منظور از این حروف چیز دیگری است. سپس آیه مورد بحث نازل شد.
تفسير: محکم و متشابه در قرآن - در آیات پیشین سخن از نزول قرآن به عنوان یکی از دلایل آشکار نبوت پیامبر اسلام (ص) به میان آمده بود، در این آیه یکی از ویژگی های قرآن و چگونگی بیان مطلب در این کتاب بزرگ آسمانی آمده است. نخست می فرماید: «او کسی است که این کتاب آسمانی را بر تو نازل کرد؛ که قسمتی از آن، آیات محکم = صریح و روشن است؛ که اسامی این کتاب می باشد؛ (و هرگونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، بر طرف می گردد.) و قسمتی از آن، متشابه است = آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می رود؛ ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می گردد.» (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ ايات مُحْكَماتُ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتُ).
این آیات متشابه محکی است برای آزمایش افراد که عالمان راستین و فتنه گران لجوج را از هم جدا می سازد. از این رو به دنبال آن می فرماید: «اما آنها که در قلوبشان انحراف است)، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه انگیزی کنند و مردم را گمراه سازند؛ و تفسیر (نادرستی برای آن می طلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی دانند» (فَأَمَّا الذیين فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغُ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ).(1).
ص: 273
«تأويل» در اصل به معنی بازگشت دادن چیزی است. بنابراین، کار یا سخنی را که به هدف نهایی برسانیم، تأويل نامیده می شود.
و سپس می افزاید: آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی می گویند: ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگار ماست» (يَقُولُونَ ءامنا بِهِ کل مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا).
و جز صاحبان عقل، متذکر نمی شوند و این حقیقت را درک نمی کنند (وَ مَا یذکر إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ).
از آیه فوق استفاده می شود که آیات قرآن بر دو دسته اند: مفهوم قسمتی از آیات آن چنان روشن است که جای هیچ گونه انکار و توجیه و سوء استفاده در آن نیست، آنها را محکمات گویند. و قسمتی به خاطر بالا بودن سطح مطلب و گفت و گو درباره عوالمی که از دسترس ما بیرون است مانند عالم غیب و جهان رستاخیز و صفات خدا، چنان هستند که معنی نهایی و اسرار و کنه حقیقت آنها نیاز به سرمایه خاص علمی دارد که آنها را از متشابهات» گویند.
معمولا افراد منحرف می کوشند این آیات را دستاویز قرار داده و تفسیری برخلاف حق برای آنها درست کنند، تا در میان مردم فتنه انگیزی نمایند و آنها را از راه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم، اسرار این آیات را می دانند و برای مردم تشریح می کنند.
البته آنها که از نظر علم و دانش در ردیف اولند، همچون پیامبر و ائمه هدي، از همه اسرار آن آگاهند در حالی که دیگران هر یک به اندازه دانش خود از آن چیزی می فهمند. همین حقیقت است که مردم، حتی دانشمندان را به دنبال معلمان الهی، برای درک اسرار قرآن، می فرستد.
* (آيه 8)-رهایی از لغزشها از آنجا که آیات متشابه و اسرار نهانی آن ممکن است لغزشگاهی برای افراد گردد و از این امتحان سیه روی در آیند، راسخان در علم و اندیشمندان با ایمان، علاوه بر به کار گرفتن سرمایه های علمی خود، در فهم معنی
ص: 274
این آیات به پروردگار خویش پناه می برند. این آیه و آیه بعد که از زبان راسخان در علم می باشد، روشنگر این حقیقت است. آنها می گویند: «پروردگارا، دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان؛ و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده ای» (رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
* (آيه 9)-و از آنجا که عقیده به معاد و توجه به روز رستاخیز از هر چیز برای کنترل امیال و هوسها مؤثرتر است، راسخان در علم به یاد آن روز می افتند می گویند:
پروردگارا، تو مردم را برای روزی که تردیدی در آن نیست، جمع خواهی کرد؛ زیرا خداوند، از وعده خود تخلف نمی کند» ما به تو و رحمت بی پایانت، و به وعده رستاخیز و قیامت ایمان داریم (رَبَّنا انک جامِعُ النَّاسِ ليؤم لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ).
و به این ترتیب، از هوی و هوسها و احساسات افراطی که موجب لغزش می گردد، خود را برکنار می دارند؛ و می توانند آیات خدا را آن چنان که هست بفهمند.
* (آيه 10)-در آیات گذشته وضع مؤمنان و غیر مؤمنان در برابر آیات محکم و متشابه بیان شده بود، در ادامه این بحث از وضع دردناک کافران در روز قیامت پرده بر می دارد و عواقب شوم اعمالشان را برای آنها مجسم می سازد. می فرماید:
ثروتها و فرزندان کسانی که کافر شدند، نمی تواند آنان را از (عذاب) خداوند بازدارد؛ (و از کیفر، رهایی بخشد.) و آنان خود، آتشگیر؛ دوزخند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ).
* (آيه 11)-سپس به یک نمونه روشن از اقوامی که دارای ثروت و نفرات فراوان بودند ولی به هنگام نزول عذاب، این امور نتوانست مانع نابودی آنان گردد اشاره کرده می فرماید: عادت آنان در انکار و تحریف حقایق، همچون عادت آل فرعون و کسانی است که پیش از آنها بودند؛ آیات ما را تکذیب کردند، و خداوند آنها را به (كيفر) گناهانشان گرفت؛ و خداوند، سخت کیفر است» (کَدَأبِ ءَالِ فِرعَونَ
ص: 275
وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بایاتنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ).
* (آيه 12)-شأن نزول: پس از جنگ بدر و پیروزی مسلمانان، جمعی از یهود گفتند: آن پیامبرانی که ما وصف او را در کتاب دینی خود (تورات) خوانده ایم که در جنگ مغلوب نمی شود، همین پیغمبر است. بعضی دیگر گفتند: عجله نکنید، تا نبرد دیگری واقع شود. هنگامی که جنگ احد پیش آمد و ظاهرا به شکست مسلمانان پایان یافت، گفتند: نه، به خدا سوگند، آن پیامبری که در کتاب ما بشارت به آن داده شده، این نیست. در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد که نتیجه را در پایان کار حساب کنید و بدانید همگی مغلوب خواهید شد.
تفسير: با توجه به شأن نزول فوق معلوم می شود کاری که به اموال و ثروتها و فرزندان مغرور بودند، انتظار شکست اسلام را داشتند. قرآن روی سخن را به پیامبر کرده می فرماید: « به آنها که کافر شدند بگو: از پیروزی موقت خود در جنگ احد، شاد نباشید. به زودی مغلوب خواهید شد؛ و (سپس در رستاخیز به سوی جهنم، محشور خواهید شد. و چه بد جایگاهی است!» (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّمَ وَ بئن الْمِهادُ).
در قرآن مجید اخبار غیبی فراوانی است که از دلایل عظمت و اعجاز قرآن می باشد. و یک نمونه آن آیه فوق است که خداوند، صريحا به پیامبر خود بشارت پیروزی بر همه دشمنان را می دهد.
طولی نکشید که مضمون آیه تحقق يافت. یهودیان مدینه (بنی قریظه و بنی نضیر) درهم شکسته شدند و در غزوۂ خیبر مهم ترین مرکز قدرت آنان از هم متلاشی شد. و مشرکان نیز در فتح مکه، برای همیشه مغلوب گشتند.
* (آيه 13)-شأن نزول: این آیه گوشه ای از ماجرای بدر را بازگو می کند. در جنگ بدر تعداد مسلمانان 313 نفر بود. 77 نفرشان از مهاجران و 236 نفر آنها از انصار بودند. پرچم مهاجران به دست علی (ع) و سعد بن عباده پرچمدار انصار بود. آنان با هفتاد شتر و دو اسب و شش زره و هشت شمشیر، در این نبرد شرکت کرده بودند. با
ص: 276
اینکه سپاه دشمن بیش از هزار نفر با اسلحه و تجهیزات کافی بودند، مسلمانان بر آنها غالب شدند و با پیروزی کامل به مدينه مراجعت کردند.
تفسير: این آیه در حقیقت بیان نمونه ای است از آنچه در آیات قبل گذشت و به کافران هشدار می دهد که به اموال و ثروت و زیادی نفرات مغرور نشوند که سودی به حالشان ندارد. یک شاهد زنده این موضوع جنگ بدر است. می فرماید: در دو گروهی که در میدان جنگ بدر،) با هم روبه رو شدند، نشانه (و درس عبرتی) برای شما بود» (قَدْ كانَ لَكُمْ ءاية فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا).
یک گروه، در راه خدا نبرد می کرد؛ و جمع دیگری که کافر بود» در راه شیطان و بت (فتة تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أَ خَرِئَ كَافِرَةُ)
سپس می افزاید: «در حالی که آنها (گروه مؤمنان را با چشم خود، دو برابر آنچه بودند، می دیدند» (یرونهم مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ).
چنانکه در آیه 44 سوره انفال بدان اشاره شده است، خدا می خواست پیش از آغاز جنگ تعداد مسلمانان در نظر آنان کم جلوه کند تا با غرور وغفلت وارد جنگ شوند و پس از شروع جنگ، دو برابر جلوه کند. و این خود عاملی برای وحشت و شکست آنها شد. به عکس، خداوند عدد دشمنان را در نظر مسلمانان کم جلوه داد تا بر قدرت و قوت روحیه آنها بیفزاید.
سپس می افزاید: «و خداوند، هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، با یاری خود، تأیید می کند» (وَ اللَّهُ یوید بِنَصْرِي مَنْ يَشاءُ). |
در پایان آیه می فرماید: «در این ، عبرتی است برای بینایان» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً الْأُولَى الْأَبْصَارِ).(1).
آنها که چشم بصیرت دارند و حقیقت را آن چنان که هست می بینند، از این پیروزی همه جانبه افراد با ایمان درس عبرت می گیرند و می دانند سرمایه اصلی
ص: 277
پیروزی، ایمان است و ايمان.
* (آيه 14)-در آیات گذشته سخن از کسانی بود که تكيه بر اموال و فرزندانشان در زندگی دنیا داشتند و به آن مغرور شدند و خود را از خدا بی نیاز دانستند، این آیه در حقیقت تکمیلی است بر آن سخن می فرماید: « محبت امور مادی، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است»؛ تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند (زین لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ المقطرة مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ).(1).
در تفسیر آیه آنچه صحیح به نظر می رسد این است که زینت دهنده خداوند است زیرا اوست که عشق به فرزندان و مال و ثروت را در نهاد آدمی ایجاد کرده تا او را آزمایش کند و در مسیر تکامل و تربیت به پیش ببرد.
ولى «اینها (در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند، سرمایه زندگی پست (مادی) است؛ و سرانجام نیک (و زندگی والا و جاویدان)، نزد خداست» (ذلِكَ مَتاعُ الحيوة الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ المئاب).
درست است که بدون این وسائل نمی توان زندگی کرد، حتی پیمودن راه معنویت و سعادت نیز بدون وسائل مادی غیر ممکن است، اما استفاده کردن از در این مسیر، مطلبی است و دلبستگی فوق العاده و پرستش آنها و هدف نهایی بودن مطلب دیگر به دقت کنید. ان
* (آيه 15)-با توجه به آنچه در آیه قبل درباره اشیای مورد علاقه انسان در زندگی مادی دنیا آمده بود، در اینجا در یک مقایسه به مواهب خداوند در جهان آخرت و قوس صعودی تکامل انسان اشاره کرده می فرماید: «بگو: آیا شما را از چیزی آگاه کنم که از این سرمایه های مادی)، بهتر است؟» (قُلْ أؤنبيكم بِخَيْرٍ مِنْ
ص: 278
ذلِكُم).
سپس به شرح آن پرداخته می افزاید: «برای کسانی که پرهیزگاری پیشه کرده اند، (و از این سرمایه ها، در راه مشروع و حق و عدالت، استفاده می کنند، در نزد پروردگارشان (در جهان دیگر)، باغهایی است که نهرها از پای درختانش می گذرد؛ همیشه در آن خواهند بود؛ و همسرانی پاکیزه، و خشنودی خداوند
نصیب آنهاست). و خدا به (امور) بندگان، بیناست» (لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ أَزْواجُ مُطَهَّرَةُ وَ رِضْوانُ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِالْعِبادِ).
قرآن مجید در این آیه به افراد با ايمان اعلام می کند که اگر به زندگی حلال دنیا قناعت کنند و از لذات نامشروع و هوسهای سرکش و ظلم و ستم به دیگران بپرهیزند، خداوند لاتی برتر و بالاتر در جهت مادی و معنوی، که از هرگونه عیب ونقص پاک و پاکیزه است، نصیبشان خواهد کرد.
* (آيه 16)-در این آیه به معرفی بندگان پرهیزگار که در آیه قبل به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز برای آنها بر می شمرد:
.. آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خویشند و ایمان، قلب آنها را روشن ساخته و به همین دلیل، در برابر اعمال خویش احساس مسؤولیت می کنند. می فرماید: «همان کسانی که می گویند: پروردگارا ! ما ایمان آورده ایم؛ پس گناهان ما را بیامرز، و ما را از عذاب آتش، نگاه دار» (الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا ءامنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).
* (آيه 17)-2. «همانها که در برابر مشکلات، و در مسیر اطاعت و ترک گناه، ) استقامت می ورزند» (الصَّابِرِينَ).
3. «راستگو هستند» (وَالصَّادِقِينَ).
و آنچه در باطن به آن معتقدند، در ظاهر به آن عمل می کنند و از نفاق و دروغ و تقلب و خیانت به دورند.
4. در برابر خدا «خضوع می کنند» (وَالقَانِتِينَ).
ص: 279
و در طریق بندگی و عبودیت خدا بر این کار مداومت دارند. 5 «و (در راه او) انفاق می کنند» (وَالمُنفِقِينَ).
نه تنها از اموال بلکه از تمام مواهب مادی و معنوی که در اختیار دارند، به نیازمندان می بخشند.
6. «و در سحرگاهان، استغفار می نماید» (وَالمُستَغفِرِينَ بِالأَسحَارِ).
در آن هنگام که چشمهای غافلان و بی خبران در خواب است و غوغاهای جهان مادی فرونشسته. به همین دلیل، حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزش های اصیل، در دل مردان خدا زنده می شود. به پا می خیزند و در پیشگاه با عظمتش سجده می کنند و از گناهان خود آمرزش می طلبند و محو انوار جلال کبریایی او می شوند.
در حدیثی امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرمود: «هر کس در نماز وتر آخرین رکعت نماز شب، هفتاد بار بگويد: أستغفرالله ربی وأتوب إليه، و تا یک سال این عمل را ادامه دهد، خداوند او را از استغفارکنندگان در سحر قرار می دهد و او را مشمول عفو و رحمت خود می سازد.
* (آيه 18)-به دنبال بحثی که درباره مؤمنان راستین در آیات قبل آمده بود، در این آیه به گوشه ای از دلائل توحید و خداشناسی و بیان روشنی این راه پرداخته می گوید: «خداوند، (با ايجابي نظام واحد جهان هستی)، گواهی می دهد که معبودی جز او نیست» ( شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
و فرشتگان و صاحبان دانش، (هرکدام به گونه ای بر این مطلب، گواهی می دهند، (وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ).
در حالی که خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد که این عدالت نیز، نشانه بارز وجود اوست (قَائِمًا بِالقِسطِ).
با این اوصاف که گفته شد، «معبودی جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است» (لَا إِلَهَ إلَّا هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ).
ص: 280
بنابراین، شما هم با خداوند و فرشتگان و دانشمندان هم صدا شوید و نغمه توحید سر دهید.
این آیه از آیاتی است که همواره مورد توجه رسول اکرم (ص) بوده و در مواقع مختلف آن را تلاوت می فرمود. زبیر بن عوام می گوید: شب عرفه در خدمت رسول خدا(ص) بودم، شنیدم که مکرر این آیه را می خواند.
* (آيه 19)-روح دین همان تسلیم در برابر حق است - بعد از بیان یگانگی معبود، به یگانگی دین پرداخته می فرماید: «دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق است» (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ).
یعنی آیین حقیقی در پیشگاه خدا همان تسلیم در برابر فرمان اوست. در واقع، روح دین در هر عصر و زمان، جز تسلیم در برابر حق نبوده و نخواهد بود. |
سپس به بیان سرچشمه اختلافات مذهبی که علی رغم وحدت حقیقی دین الهی به وجود آمده می پردازد. می فرماید: «و کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده شد، اختلافی (در آن ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهی و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود» (وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ).
بنابراین، ظهور اختلاف اولا بعد از علم و آگاهی بود و ثانيا انگیزه ای جز طغیان و ظلم و حسد نداشت.
مثلا پیامبر اسلام (ص)، علاوه بر معجزات آشکار از جمله قرآن مجید و دلائل روشنی که در متن این آیین آمده، اوصاف و مشخصاتش در کتب آسمانی پیشین که بخشهایی از آن در دست یهود و نصاری وجود داشت، بیان شده بود. به همین دلیل، دانشمندانشان قبل از ظهور او، بشارت ظهورش را با شوق و تأکید فراوان می دادند اما همین که مبعوث شد، چون منافع خود را در خطر می دیدند، از روی
طغیان و ظلم و حسد، همه را نادیده گرفتند. از این رو در پایان آیه سرنوشت آنها و امثال آنها را بیان کرده می گوید: «و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، (خدا به حساب او می رسد؛ زیرا خداوند، سريع الحساب است» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بئایات اللي فَإِنَّ اللَّهُ
ص: 281
سَرِيعُ الحِسَابِ).
آری کسانی که آیات الهی را بازیچه هوسهای خود قرار دهند، نتیجه کارشان را در دنیا و آخرت می بینند.
منظور از «آیات الله» آیات الهی و براهین او و کتابهای آسمانی است. حتی ممکن است آیات تکوینی الهی را در عالم هستی شامل شود.
* (آيه 20)-به دنبال بیان سرچشمه اختلافات دینی، به گوشه ای از این اختلاف که همان بحث و جدال یهود و نصاری با پیامبر اسلام (ص) بود، اشاره می کند می فرماید: «اگر با تو، به گفت و گو و ستیز برخیزند ( با آنها مجادله نکن؛ و) بگو: من و پیروانم، در برابر خداوند (و فرمان او)، تسلیم شده ایم» (فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وجهی لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ).
خداوند در این آیه به پیامبرش دستور می دهد که از بحث و مجادله با آنها دوری کن، و به آنها که اهل کتاب هستند [= (یهود و نصاری و بی سوادان | = مشرکان بگو: آیا شما هم تسلیم شده اید؟» (وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَسْلَمْتُمْ).
اگر در برابر فرمان و منطق حق، تسلیم شوند، هدایت می یابند؛ و اگر سرپیچی کنند، (نگران مباش؛ زیرا) بر تو، تنها ابلاغ (رسالت) است» (فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فانما عَلَيْكَ الْبَلَاغِ).
بدیهی است منظور تسلیم زبانی و ادعایی نیست، بلکه منظور تسلیم حقیقی و عملی در برابر حق است.
در پایان آیه می فرماید: «و خدا نسبت به اعمال و عقاید) بندگان، بیناست (وَاللَّهُ بَصِيرُ بِالعِبَادِ).
از این آیه به خوبی روشن می شود که روش پیامبر (ص) هرگز تحميل فکر و عقیده نبوده است، بلکه کوشش و مجاهدت داشته که حقایق بر مردم روشن شود و سپس آنان را به حال خود را می گذاشته که خودشان تصمیم لازم را در پیروی از
ص: 282
حق بگیرند.
* (آيه 21)-در تعقیب آیه قبل که به طور ضمنی نشان می داد یهود و نصاری و مشرکانی که با پیامبر اسلام (ص) به گفت و گو و ستیز برخاسته بودند تسلیم حق نبودند، در این آیه به بعضی از نشانه های این مسأله اشاره می کند می فرماید: «کسانی که نسبت به آیات خدا کفر می ورزند و پیامبران را به ناحق می کشند، و (نیز) مردمی را که امر به عدالت می کنند به قتل می رسانند، به کیفر دردناک (الهی) بشارت ده!»(إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بئايات اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
در این آیه به سه گناه بزرگ اشاره شده که ثابت می کنند آنها تسلیم فرمان حق نیستند، بلکه صدای حقگویان را در گلو خفه می کنند.
* (آيه 22)-در آیه قبل به یک کیفر آنها (عذاب أليم) اشاره شد، در این آیه به دو کیفر دیگر آنها اشاره می کند می فرماید: «آنها کسانی هستند که اعمال نیکشان، به خاطر این گناهان بزرگ، در دنیا و آخرت تباه شده» (أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا والأخرة).
دیگر اینکه آنها در برابر مجازاتهای سخت الهی، «یاور و مددکار (و شفاعت کننده ای ندارند» (وَ مَا لَهُم مِن نَاِصرِینَ).
* (آيه 23)-شأن نزول: از ابن عباس نقل شده که در عصر پیامبر (ص) زن و مردی از يهود مرتکب زنای محصنه شدند. با اینکه در تورات دستور مجازات سنگباران درباره این چنین اشخاص داده شده بود، چون آنها از طبقه اشراف بودند، بزرگان یهود از اجرای این دستور در مورد آنها سر باز زدند و پیشنهاد شد که به پیامبر اسلام (ص) مراجعه کرده داوری طلبند.
حضرت فرمود: همین تورات فعلی میان من و شما داوری می کند. پذیرفتند. پیامبر (ص) دستور داد قسمتی از تورات را که آیه «جم» (سنگباران در آن بود، پیش روی دانشمند يهود، ابن صوریا بگذارند. وی که قبلا از جریان آگاه شده بود، هنگامی که به این آیه رسید دست روی آن گذاشت و جمله های بعد را خواند.
ص: 283
عبد الله بن سلام که نخست از دانشمندان یهود بود و سپس اسلام اختیار کرده بود، متوجه پرده پوشی ابن صوریا شد، برخاست و دست او را از روی این جمله برداشت و آن را از متن تورات قرائت کرد. سپس پیامبر (ص) دستور داد مجازات مزبور طبق آیین آنها در مورد این دو مجرم اجرا شود. جمعی از یهود خشمناک شدند و این آیه درباره وضع آنها نازل گردید.
تفسیر: به دنبال آیات گذشته که از محاجه و گفت وگوهای لجوجانه گروهی از اهل کتاب سخن به میان آورد، در اینجا روشن می سازد که آنها تسلیم پیشنهادهای
ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب (آسمانی) داشتند، به سوی کتاب الهی دعوت شدند تا در میان آنها داوری کند، سپس گروهی از آنان، (با علم و آگاهی، روی می گردانند، در حالی که از قبول حق) اعراض دارند» (أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقُ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).
از جمله «أوتوا نصيبا من الكتاب » بر می آید که تورات و انجیل که در دست يهود و نصاری در آن عصر بود، تنها قسمتی از آن بود و احتمالا قسمت بیش تر از این دو کتاب آسمانی از میان رفته با تحریف شده بود.
آری آنها به همان حکم موجود در کتاب مذهبی خویش نیز گردن نهادند و، با بهانه جویی و مطالب بی اساس، از اجرای حدود الهی سرپیچی کردند. |
* (آيه 24)-در این آیه دلیل مخالفت آنها را شرح می دهد که آنها بر اساس یک فكر باطل، معتقد بودند از نژاد ممتازی هستند . همانگونه که امروز نیز چنین فکر می کنند . به همین دلیل، برای خود مصونیتی در مقابل مجازات الهی قائل بودند. از این رو قرآن می گوید: «این عمل آنها، به خاطر آن است که می گفتند: آتش (دوزخ)، جز چند روزی به ما نمی رسد و کیفر ما، به خاطر امتیازی که بر اقوام دیگر داریم، بسیار محدود است (ذلَكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ).
ص: 284
سپس می افزاید: «این افترا و دروغی که به خدا بسته بودند، آنها را در دینشان مغرور ساخت و گرفتار انواع گناهان شدند» (وَ غَيْرِهِمْ فِي دِينِهِمْ مَا كَانُوا يَفتَرُونَ).
* (آيه 25)-در این آیه بر این ادعاهای واهی خط بطلان میکشد می گوید: « پس چگونه خواهند بود هنگامی که آنها را برای روزی که شگی در آن نیست [= روز رستاخیز جمع کنیم، و به هر کس، آنچه (از اعمال برای خود فراهم کرده، به طور کامل داده شود؟ و به آنها ستم نخواهد شد زیرا محصول اعمال خود را می چینند(فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَهْمُ لا يُظْلَمُونَ).
آری در آن روز همه در دادگاه عدل الهی حاضر خواهند شد، و هر کس نتیجه اعمال خود را می بیند و آن روز است که می فهمند هیچ امتیازی بر دیگران ندارند.
* (آيه 26)-شأن نزول: هنگامی که پیامبر اکرم (ص) مگه را فتح نمود، به مسلمانان نوید داد که به زودی کشور ایران و روم نیز زیر پرچم اسلام قرار خواهد گرفت. منافقان که دلهایشان به نور ایمان روشن نشده بود و روح اسلام را درک نکرده بودند، این مطلب را اغراق آمیز تلقی کرده و با تعجب گفتند: محمد به مدینه و مگه قانع نیست و طمع در فتح ایران و روم دارد. در این هنگام آیه نازل شد.
تفسير: همه چیز به دست اوست - در آیات قبل سخن از امتیازاتی بود که اهل کتاب (یهود و نصاری برای خود قائل بودند و خود را از خاصان خداوند می پنداشتند، در این آیه و آیه بعد خداوند ادعای باطل آنان را با این بیان جالب رد می کند می فرماید: «بگو: بارالها، ای مالک حکومتها، به هر کس بخواهی، حکومت می بخشی؛ و از هرکس بخواهی، حکومت را می گیری» (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ).
هرکس را بخواهی، عزت می دهی، و هرکه را بخواهی خوار می کنی» (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ).
و در یک جمله، «تمام خوبیها به دست توست؛ تو به هر چیزی قادری (بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شئ قَدِيرُ).
ص: 285
ناگفته پیداست که منظور از اراده و مشیت الهی در این آیه این نیست که بدون حساب و بی دلیل چیزی را به کسی می بخشد یا از او می گیرد، بلکه مشیت او از روی حکمت و مراعات نظام و مصلحت و حکمت جهان آفرینش و عالم انسانیت است. گاه حکومتها به خاطر شایستگی هاست و گاه حکومت ظالمان هماهنگ ناشایستگی انتهاست.
خلاصه اینکه خواست خداوند همان است که در عالم اسباب آفریده، تا چگونه ما از عالم اسباب استفاده کنیم.
* (آيه 27)-در این آیه برای تکمیل معنی فوق و نشان دادن حاکمیت خداوند بر تمام عالم هستی، می افزاید: «شب را در روز داخل میکنی، و روز را در شب؛ و زنده را از مرده بیرون می آوری، و مرده را از زنده؛ و به هر کس بخواهی، بدون حساب، روزی می بخشی» (تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَ تُولِجُ النَّهَارَ فِي اليل وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تزرق مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
هر یک از اینها نشانه بارزی از قدرت مطلقه اوست.
ولوج » در لغت به معنی دخول است. منظور از دخول شب در روز و روز در شب، همان تغییر محسوسی است که در شب و روز در طول سال مشاهده می کنیم. این تغییر بر اثر انحراف محور کره زمین نسبت به مدار آن به که کمی بیش از 23 درجه است . و تفاوت زاویه تابش خورشید می باشد. تدریجی بودن تغییر شب و روز، آثار سودمندی در زندگانی انسان و موجودات کره زمین دارد زیرا پرورش گیاهان و بسیاری از جانداران در پرتو نور و حرارت تدریجی خورشید صورت می گیرد. |
منظور از بیرون آوردن زنده از مرده، همان پیدایش حیات از موجودات بی جان است زیرا می دانیم آن روز که زمین آماده پذیرش حیات شد، موجودات زنده از مواد بی جان به وجود آمدند. از این گذشته، دائما در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بی جان جزو سلولها شده، به موجودات زنده مبدل می گردند.
ص: 286
پیدایش مردگان از موجودات زنده نیز، دائما در مقابل چشم ما مجسم است.
* (آيه 28)-پیوند با بیگانگان ممنوع - در آیات گذشته سخن از این بود که عزت و ذلت و تمام خیرات به دست خداست، به همین مناسبت در این آیه مؤمنان را از دوستی با کافران نهی می کند. می فرماید: «افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند» (لا يَتَّخِذِ المؤمون الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).
و هر کس چنین کند، هیچ رابطه ای با خدا ندارد» و پیوند او به کلی از خدا گسسته می شود (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شئ ).
این آیه در واقع یک درس مهم سیاسی - اجتماعی به مسلمانان می دهد که هرگز بیگانگان را به عنوان دوست و حامی و یار و یاور نپذیرند.
سپس به عنوان یک استثنا از این قانون کلی می فرماید: «مگر اینکه از آنها بپرهیزید و به خاطر هدفهای مهم تری تقیه کنید(اِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنهُم تُقَیةً).
همان تقیه ای که برای حفظ نیروها و جلوگیری از هدر رفتن قوا و امکانات و سرانجام پیروزی بر دشمن است.
مسأله تقیه در جای خود یک حکم قاطع عقلی و موافق فطرت انسانی است.
در پایان آیه به همه مسلمانان هشدار داده می فرماید: «خداوند شما را از نافرمانی) خود، برحذر می دارد؛ و بازگشت (شما) به سوی خداست» (وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ).
دو جمله فوق بر مسأله تحریم دوستی با دشمنان خدا تأکید می کند. از یک سو می گوید از مجازات و خشم و غضب خداوند بپرهیزید. از سوی دیگر می فرماید: اگر مخالفت کنید، بازگشت شما به سوی اوست و نتیجه اعمال خود را خواهید گرفت.
* (آيه 29)-در آیه قبل دوستی و همکاری با کافران و دشمنان خدا مورد نهی واقع شده، در این آیه به کسانی که ممکن است از حکم تقیه سوءاستفاده کنند هشدار داده می فرماید: «بگو: اگر آنچه را در سینه های شماست، پنهان دارید یا
ص: 287
آشکار کنید، خداوند آن را می داند» (قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِ کم أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ).
نه تنها اسرار درون شما را می داند، بلکه از آنچه در آسمانها و زمین است، آگاه می باشد؛ و خداوند بر هر چیزی تواناست» (وَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ).
* (آيه 30)-این آیه تکمیلی است بر آنچه در آیه قبل آمد و از حضور اعمال نیک و بد در قیامت پرده بر می دارد. می فرماید: به یاد آورید «روزی که هر کس، آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر می بیند؛ و آرزو می کند میان او، و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانی زیادی باشد» (يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَّا بَعِيداً ).
در پایان آیه برای تأكید بیش تر می فرماید: «خداوند شما را از (نافرمانی) خودش، برحذر می دارد؛ و در عین حال، خدا نسبت به همه بندگان، مهربان است» (وَ يُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَادِ).
در واقع این جمله معجونی از بیم و امید است. از یک سو اعلام خطر می کند و هشدار می دهد، از سوی دیگر بندگان را به لطفش امیدوار می سازد؛ تا تعادلی میان خوف و رجا که عامل مهم تربیت انسان است برقرار شود.
* (آيه 31)-شأن نزول: جمعی در حضور پیامبر (ص) ادعای محبت پروردگار کردند در حالی که عمل به برنامه های الهی در آنها کمتر دیده می شد. این آیه و آیه بعد نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير: محبت واقعی این آیه مفهوم دوستی واقعی را تبیین می کند. می فرماید: «بگو: اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید؛ تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است» (قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يحببنم اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورُ رَحِيمُ).
یعنی محبت یک علاقه قلبی ضعیف و خالی از هرگونه اثر نیست، بلکه باید
ص: 288
آثار آن در عمل انسان منعکس باشد.
این آیه نه تنها به مدعیان محبت پروردگار در عصر پیامبر (ص) پاسخ می گوید، بلکه یک اصل کلی در منطق اسلام برای همه اعصار و قرون است. آنها که شب و روز دم از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان می زنند، اما در عمل کم ترین شباهتی به آنها ندارند، مدعیان دروغینی بیش نیستند.
* (آيه 32)-در این آیه بحث آیه قبل را ادامه داده می فرماید: «بگو: از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید» (قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ).
بنابراین، چون شما مدعی محبت او هستید، باید با اطاعت از فرمان او و پیامبرش این محبت را عملا اثبات کنید.
سپس می افزاید: «و اگر سرپیچی کنید، خداوند کافران را دوست نمی دارد»(فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ).
سرپیچی آنها نشان می دهد که محبت خدا را ندارند. بنابراین، خدا هم آنها را دوست ندارد زیرا محبت یک طرفه بی معنی است.
* (آيه 33)-این آیه سرآغازی است برای بیان سرگذشت مریم و اشاره ای به مقامات اجداد او و نمونه بارزی است از محبت واقعی به پروردگار و ظهور آثار این محبت در عمل که در آیات گذشته به آن اشاره شده بود. می فرماید: «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد» (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى ءادم وَ نُوحاً وءال إبرهیم وَ ال عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ).
إصطفی» از ماده «و» به معنی خالص شدن چیزی است و فؤة به معنی خالص هر چیزی است. بنابراين، إصطفاء به معنی برگزیدن قسمت خالص چیزی است. و ممکن است این گزینش، تکوینی باشد و یا تشریعی. به این معنی که خداوند آفرینش آنها را از آغاز آفرینش ممتازی قرار داد، هر چند با داشتن آفرینش ممتاز با اراده و اختیار خود راه حق را پیمودند، سپس به خاطر اطاعت فرمان خدا و کوشش
ص: 289
در راه هدایت انسانها، امتیازات جدیدی کسب کردند که با امتیاز ذاتی آنها آمیخته شد و به صورت انسانهایی برگزیده درآمدند.
* (آيه 34)-در این آیه می افزاید: «آنها فرزندان و دودمانی بودند که از نظر پاکی و تقوا و فضیلت،) بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند» (ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بُغْضِ).
این برگزیدگان الهی، از نظر اسلام، پاکی، تقوا و مجاهده برای راهنمایی بشر، همانند یکدیگر بودند.
در پایان آیه می فرماید: «و خداوند، شنوا و داناست» و از کوششهای آنها در مسیر رسالت خود، آگاه می باشد (والله سميع عليم).
در آیات فوق، علاوه بر آدم، به تمام پیامبران اولوالعزم اشاره شده است. نام نوح صریحا آمده و آل ابراهیم، هم خود او، هم موسی و عیسی و پیامبر اسلام (ص) را شامل می شود.
* (آيه 35)-به دنبال اشاره به عظمت آل عمران که در آیات قبل آمده بود، در اینجا سخن از عمران و دخترش مریم به میان می آورد و چگونگی تولد و پرورش و بعضی از حوادث مهم زندگی این بانوی بزرگ را بیان می کند.
از بعضی روایات استفاده می شود که خداوند به عمران وحی فرستاده بود که پسری به او خواهد داد که به عنوان پیامبر به سوی بنی اسرائیل فرستاده می شود. او این جریان را با همسر خود «ته» در میان گذاشت. به همین خاطر هنگامی که او باردار شد، تصور کرد فرزند مزبور همان است که در رحم دارد، بی خبر از اینکه کسی که در رحم اوست ما در آن فرزند (مریم) می باشد. به همین دلیل، نذر کرد که پسر را خدمتگزار خانه خدا، بیت المقدس نماید، اما هنگام تولد مشاهده کرد که دختر است.
آیه می فرماید: به یاد آورید و هنگامی را که همسر عمران گفت: خداوندا! آنچه را در رحم دارم، برای تو نذر کردم، که محرر (و آزاد، برای خدمت خانه تو باشد. از
ص: 290
من بپذیر ، که تو شنوا و دانایی» (إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
* (آيه 36)-سپس می افزاید: «ولی هنگامی که او را به دنیا آورد، (و او را دختر یافت، گفت: خداوندا! من او را دختر آوردم» (فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها انثی)
ولی خدا از آنچه او به دنیا آورده بود آگاه تر بود» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ). سپس افزود: «و پسر، همانند دختر نیست» دختر نمی تواند وظیفه خدمتگزاری معبد را همانند پسر انجام دهد ( وَ لَيسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَی).
دختر پس از بلوغ، عادت ماهانه دارد و نمی تواند در مسجد بماند. به علاوه نیروی جسمی دختر با پسر یکسان نیست و نیز مسائل مربوط به حجاب و بارداری ووضع حمل، ادامه این خدمت را برای دختر مشکل می سازد. از این رو همیشه پسران را نذر می کردند.
سپس افزود: «من او را مریم نام گذاردم؛ و او و فرزندانش را از وسوسه های) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار می دهم» (وَ إِنِّي سمیتها مَرْيَمَ وَ إِنِّى أُعِيذُها بِكَ وَ ذریتها مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ).
مریم» در لغت به معنی زن عبادتکار و خدمتگزار است. از آنجا که این نامگذاری به وسیله مادرش انجام شد، نهایت عشق و علاقه این مادر با ایمان را برای وقف فرزندش در مسیر بندگی و عبادت خدا نشان می دهد.
* (آيه 37)-این آیه ادامه بحث آیه قبل درباره سرگذشت مریم است. می فرماید: «خداوند، او [= مريم را به طرز نیکویی پذیرفت؛ و به طرز شایسته ای، نهال وجود) او را رویانید» و پرورش داد (فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً).
تعبیر به «أنبتها» از ماده «انبات»، به معنی رویانیدن در مورد پرورش مريم، اشاره به جنبه های تکامل معنوی، روحانی و اخلاقی مریم است.
جمله اخیر اشاره به این نکته لطيف دارد که کار خداوند، انبات (رویانیدن)
ص: 291
است. یعنی همان گونه که در درون بذر گلها و گیاهان استعدادهایی نهفته است، در درون وجود آدمی واعماق روح و فطرت او نیز همه گونه استعدادهای عالی نهفته شده که اگر انسان خود را تحت تربیت مربیان الهی که باغبانان باغستان جهان انسانیت اند قرار دهد، به سرعت پرورش می یابد و آن استعدادهای خداداد آشکار می شود.
سپس می افزاید: «و (خداوند،) کفالت او را به زکریا سپرد» (و كَفَّلَهَا زَکَرِیَّا).
هر چه بر سن مریم افزوده می شد، آثار عظمت و جلال در وی نمایان تر می گشت و به جایی رسید که قرآن در ادامه این آیه درباره او می گوید: «هر زمان زکریا وارد محراب او می شد، غذای مخصوصی در آنجا می دید» (كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً ).
محراب» محل ویژه ای است که در معبد برای امام آن معبد یا افراد خاصی در نظر گرفته می شود.
زکریا از روی تعجب، روزی «از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آورده ای؟ » (قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا).
گفت: این از سوی خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی می دهد» (قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
از روایات متعددی استفاده می شود که آن غذا یک نوع میوه بهشتی بوده که در غیر فصل، در کنار محراب مریم، به فرمان پروردگار، حاضر می شده است. و این موضوع جای تعجب نیست که خدا از بنده پرهیزگارش این چنین پذیرایی کند.
* (آيه 38)-از این به بعد گوشه ای از زندگی پیامبر الهی، زکریا را در ارتباط با داستان مریم بیان می کند.
همسر زکریا و مادر مریم خواهر یکدیگر بودند و اتفاقا هر دو در آغاز، نازا بودند. با اینکه سالیان درازی از عمر زکریا و همسرش گذشته و از نظر معیارهای طبیعی بسیار بعید به نظر می رسید که صاحب فرزندی شود، با ایمان به قدرت
ص: 292
پروردگار و مشاهده وجود میوه های تازه در غیر فصل، قلب او لبريز از امید گشت که شاید در فصل پیری، میوه فرزند بر شاخسار وجودش آشکار شود. به همین دلیل، هنگامی که مشغول نیایش بود، از خداوند تقاضای فرزند کرد. آیه می گوید: «در آنجا بود که زکریا، (با مشاهده آن همه شایستگی در مریم، پروردگار خویش را خواند و عرض کرد: خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزهای (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را می شنوی» (هُنالِكَ دَعا زكریا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذریة طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ).
* (آيه 39)-رو هنگامی که او در محراب ایستاده، مشغول نیایش بود، فرشتگان او را صدا زدند که: خدا تو را به یحیی بشارت می دهد؛ (کسی) که کلمه خدا [= مسیح را تصدیق می کند؛ و رهبر خواهد بود؛ و از هوسهای سرکش برکنار، و پیامبری از صالحان است» (فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قَائِمُ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نبیا مِنَ الصَّالِحِينَ). نه تنها خداوند اجابت دعای او را به وسیله فرشتگان خبر داد، بلکه پنج وصف از اوصاف این فرزند پاکیزه را بیان داشت.
* (آيه 40)-زکریا از شنیدن این بشارت، غرق شادی و سرور شد و در عین حال نتوانست شگفتی خود را از چنین موضوعی پنهان کند. «او عرض کرد: پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد، در حالی که پیری به سراغ من آمده ، و همسرم نازاست» (قالَ رَبِّ انی يَكُونُ لِي غُلامُ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكَبِيرِ وَ امْرَأَتِي عَاقِرُ ). او در پاسخ «فرمود: بدین گونه خداوند هر کاری را بخواهد انجام می دهد» (قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشَاءُ ).
ن پاسخ کوتاه که تکیه بر نفوذ اراده و مشیت الهی داشت، زکریا قانع شد. ان
* (آيه 41)-در اینجا زکر یا تقاضای نشانه ای بر این بشارت می کند، تا قلبش مالامال از اطمینان شود. عرض کرد: پروردگارا ! نشانه ای برای من قرار ده» (قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي ءَايَةً).
ص: 293
خداوند «گفت: نشانه تو آن است که سه روز، جز با اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهی گفت» و زبان تو، بدون هیچ علت ظاهری، برای گفت وگو با مردم از کار می افتد (قَالَ ايتك أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَّثْتَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً).
و پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت بزرگ، بسیار یاد کن؛ و به هنگام صبح و شام، او را تسبیح بگو» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بالعشی والإبکار).
واژه «عشی» به ساعات آخر روز و «ابکار» به ساعات آغاز روز گفته می شود.
خداوند درخواست زکریا را پذیرفت و سه شبانه روز زبان او، بدون هیچ عامل طبیعی، از سخن گفتن با مردم باز ماند، در حالی که به ذکر خدا مترتم بود.
این وضع عجیب نشانه ای از قدرت پروردگار بر همه چیز بود. خدایی که می تواند زبان بسته را به هنگام ذکرش بگشاید، قادر است از رحم عقیم، فرزندی با ایمان که مظهر یاد پروردگار باشد به وجود آورد.
* (آيه 42)-قرآن بار دیگر به داستان مریم باز می گردد و از دوران شکوفایی او سخن می گوید و مقامات والای او را بر می شمرد. نخست از گفت و گوی فرشتگان با مریم بحث می کند. می فرماید: «و (به یاد آورید) هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته؛ و بر تمام زنان جهان، برتری داده است» (وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ أَصْطَفِيكَ وَ طَهَّرَكِ واصطفيك عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ).
و این برگزیدگی و برتری مریم بر تمام زنان جهان، به خاطر تقوا و ایمان و عبادت او بود. آری او برگزیده شده تا پیامبری همچون عیسای مسیح به دنیا آورد.
این آیه گواه بر این است که مریم بزرگ ترین شخصیت زن در جهان خود بوده
است.
* (آيه 43)-در این آیه سخن از خطاب دیگری از فرشتگان به مریم است.
1. منظور از پاکی مریم، پاکی از عادت ماهیانه است که به او اجازه می داد همواره خد مت بیت المقدس کند و با پاکی از هرگونه آلودگی اخلاقی و معنوی و گناه.
ص: 294
می گویند: «ای مریم! (به شکرانه این نعمت برای پروردگار خود، خضوع کن و سجده به جا آور؛ و با رکوع کنندگان، رکوع کن» (یَا مَریَم اقْنُتِي لِرَبِّكِ واسجدی وَارِ کعی مَعَ الرَّاكِعِينَ).
* (آيه 44)-این آیه خطاب به پیامبر اکرم (ص) می کند می گوید: «این، (بیان سرگذشت مریم و زکریا) از خبرهای غیبی است که به تو وحی می کنیم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ وَ نوحیه إِلَيْكَ).
زیرا این داستانها به این صورت (صحیح و خالی از هرگونه خرافه، در هیچ یک از کتب پیشین - که تحریف یافته است به وجود ندارد و سند آن، وحی آسمانی، قرآن است.
سپس به گوشه دیگری از داستان مریم اشاره می کند می گوید: «و تو در آن هنگام که قلمهای خود را برای قرعه کشی) به آب می افکندند، تا کدام یک کفالت و سرپرستی مریم را عهده دار شود، و (نیز) به هنگامی که دانشمندان بنی اسرائیل، برای کسب افتخار سرپرستی او، با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتی»؛ و همه اینها ، از راه وحی به تو گفته شد (وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ).
از این آیه و آیاتی که در سوره صاقات درباره یونس آمده، استفاده می شود که برای حل مشکل یا مشاجره و نزاع و هنگامی که کار به بن بست کامل می رسد و هیچ راهی برای پایان دادن به نزاع یافت نمی شود، می توان از قرعه استمداد جست.
* (آيه 45)-از این آیه به بعد به بخش دیگری از زندگی مریم یعنی جریان تولد فرزندش حضرت مسیح می پردازد. می فرماید: به یاد آورید « هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه ای = وجود باعظمتی از طرف خودش بشارت می دهد که نامش مسیح، عیسی پسر مریم است» (إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَتِهِ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ).
در حالی که در این جهان و جهان دیگر، صاحب شخصیت خواهد بود؛ و از مقربان (الهی) است» (وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا والأخرة وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ).
ص: 295
* (آيه 46)-در این آیه به یکی از فضایل و معجزات حضرت مسیح (ع) اشاره می کند می گوید: «و با مردم، درگاهواره و در حالت کهولت (و میانسال شدن) سخن خواهد گفت؛ و از شایستگان است» (وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ کهلا وَ مِنَ الصَّالِحِينَ).
جمله «في المهير و گهلا»، ممکن است اشاره به این باشد که او در گاهواره همان گونه سخن می گفت که در موقع رسیدن به کمال عمر سخنانی سنجیده و پر محتوا و حساب شده، نه سخنانی کودکانه.
* (آيه 47)-در این آیه نیز داستان مریم ادامه می یابد. او هنگامی که بشارت تولد عیسی (ع) را شنید، گفت: پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد در حالی که انسانی با من تماس نگرفته است و هرگز همسری نداشتهام (قالَتْ رَبِّ أنی يَكُونُ لِي وَلَدُ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرُ).
خداوند به این شگفتی مریم پایان داد «فرمود: خداوند، این گونه هر چه را بخواهد می آفریند» (قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ).
سپس برای تکمیل این سخن می فرماید: «هنگامی که چیزی را مقرر دارد و فرمان هستی آن را صادر کند)، فقط به آن می گوید: موجود باش! آن نیز فورا موجود می شود» ( ِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
* (آيه 48)-به دنبال صفات چهارگانه ای که در آیات قبل برای حضرت مسیح بیان شده بود (صاحب شخصیت بودن در دنیا و آخرت، از مقربان بودن، سخن گفتن در گاهواره و از شایستگان بودن)، به دو وصف دیگر آن پیامبر بزرگ اشاره می کند. می فرماید: «و (خداوند) به او، کتاب و دانش و تورات و انجیل، می آموزد» (وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْرِيَةِ وَ الْإِنْجِيلَ).
نخست به تعلیم کتاب و حکمت و دانش به طورکلی اشاره می کنند و بعد دو مصداق روشن آن یعنی تورات و انجیل را بیان می نماید.
* (آيه 49)-به دنبال آیه قبل که سخن از علم و دانش و کتاب آسمانی حضرت
ص: 296
مسیح بود، در این آیه به معجزات متعدد او اشاره کرده می فرماید: «و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل» قرار داده(وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ).
سپس می افزاید: او مأمور بود به آنها بگوید: «من نشانه ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده ام» (أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بئایة مِنْ رَبِّكُمْ).
نه یک نشانه بلکه نشانه های متعدد.
من از گل، چیزی به شکل پرنده می سازم؛ سپس در آن می دمم و به فرمان خدا، پرنده ای می گردد، (أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ).
سپس به بیان دومین معجزه یعنی درمان بیماریهای صعب العلاج يا غیرقابل علاج از طریق عادی پرداخته می گوید: «و به اذن خدا، کور مادر زاد و مبتلایان به برص - پیسی را بهبودی می بخشم(وَ اُبرِیُٔ الأَکمَهَ وَ الأَبرَصَ).
بدون شک، این موضوعات - به خصوص برای پزشکان و دانشمندان آن زمان - معجزات غیر قابل انکاری بوده است.
در سومین مرحله به معجزه دیگری اشاره می کند می گوید: «و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم» (وَ أَخِي الْمُؤْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ).
چیزی که در هر عصر و زمانی جزء معجزات و کارهای خارق العاده است.
و در مرحله چهارم، موضوع خبر دادن از اسرار نهانی مردم را مطرح می کند زیرا هرکس معمولا در زندگی فردی و شخصی خود اسراری دارد که دیگران از آن آگاه نیستند. مسیح می گوید: «و از آنچه می خورید، و در خانه های خود ذخیره می کنید، به شما خبر می دهم» (وَ أَنَّكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ).
و در پایان آیه به تمام این چهار معجزه اشاره کرده می گوید: «مسلما در اینها، نشانه ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید و در جست و جوی حقیقت باشید(إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
از مفاد آیه فوق و آیات مشابه آن استفاده می شود که فرستادگان و اولیای
ص: 297
خدا - به اذن او می توانند، به هنگام لزوم، در جهان تکوین و آفرینش تصرف کنند و، بر خلاف عادت و جریان طبیعی، حوادثی به وجود آورند. و این چیزی است بالاتر از ولایت تشریعی یعنی سر پرستی مردم که نام آن «ولایت تکوینی» است.
* (آيه 50)-این آیه نیز ادامه سخنان حضرت مسیح است و در واقع بخشی از اهداف بعثت خود را شرح می دهد. می گوید: «و آنچه را پیش از من از تورات بوده، تصدیق می کنم» (وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىْ مِنِ التَّوْرِيَةِ).
و ( آمده ام تا پاره ای از چیزهایی را که بر اثر ظلم و گناه ،) بر شما حرام شده، (مانند گوشت بعضی از چهارپایان و ماهیها ،) حلال کنم» (وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ).
سپس می افزاید: «و نشانه ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده ام(وَ جئتکم بئاية مِنْ رَبِّكُمْ).
و در پایان آیه چنین نتیجه گیری می کند: « پس از خدا بترسید، و مرا اطاعت کنید» (اتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).
* (آيه 51)-در این آیه از زبان حضرت مسیح، برای رفع هرگونه ابهام و اشتباه و برای اینکه تولد استثنایی وی را دستاویزی برای الوهیت او قرار ندهند، چنین می گوید: «خداوند، پروردگار من و پروردگار شماست؛ او را بپرستید (نه من، و نه چیز دیگر را). این است راه راست» راه توحید و یکتا پرستی نه راه شرک و دوگانه و چندگانه پرستی (إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فاعبدو هذا صِراطُ مُسْتَقِيمٍ).
در آیات دیگر قرآن نیز می خوانیم که حضرت مسیح روی مسأله بندگی خود در پیشگاه خدا، تكیه می فرمود و برخلاف آنچه در انجیل های تحریف یافته کنونی از زبان مسیح نقل شده که او غالبأ کلمه پدر را درباره خدا به کار می برد، قرآن مجید کلمه «رب» (پروردگار) و مانند آن را از او نقل می کنند که دلیلی است بر نهایت توجه او نسبت به مبارزه با شرک و یا دعوى الوهیت حضرت مسیح. از این رو، تا زمانی که حضرت مسیح (ع) در میان مردم بود، هیچ د نکرد او را یکی از خدایان
ص: 298
معرفی کند. حتی آثار تعليمات مسیح (ع) در زمینه توحید، به منحرفان اجازه نداد که تا دو قرن بعد از او نیز، عقاید شرک آلود خود را ظاهر سازند. به اعتراف محققان مسیحی، مسأله تثليث و اعتقاد به خدایان سه گانه از قرن سوم میلادی پیدا شد.
* (آيه 52)-مطابق پیشگویی و بشارت موسی (ع)، جمعیت یهود قبل از آمدن عیسی (ع) منتظر ظهور او بودند، اما هنگامی که ظاهر گشت و منافع نامشروع جمعی از منحرفان بنی اسرائیل به خطر افتاد، تنها گروه محدودی گرد مسیح (ع) را گرفتند. آیه می گوید: «هنگامی که عیسی از آنان احساس کفر (و مخالفت کرد، گفت: کیست که یاور من به سوی خدا برای تبلیغ آیین او) گردد؟» (فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ).(1).
در اینجا تنها گروه اندکی به این دعوت پاسخ مثبت دادند. قرآن از این افراد پاک به عنوان «حواریون» نام برده است.
آیه می فرماید: «حواريان = شاگردان مخصوص او گفتند: ما یاوران خداییم؛ به خدا ایمان آوردیم؛ و تو (نیز) گواه باش که ما اسلام آورده ایم» (قَالَ الحواریون نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ ءامنا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).
تعبیر به «اسلام» در آیه فوق، دلیلی بر این است که اسلام آیین تمام انبیا بوده است. ان
* (آيه 53)-در این آیه جمله هایی نقل شده که بیانگر نهایت توحید و اخلاص حواریان است. آنها ایمان خویش را به پیشگاه خداوند چنین عرضه داشتند و گفتند: «پروردگارا ! به آنچه نازل کرده ای، ایمان آوردیم و از فرستاده (تو) پیروی نمودیم؛ ما را در زمرۂ گواهان بنویس» (رَبَّنا ءامنا بِمَا أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ).
درباره علت نام گذاری شاگردان مسیح به این نام، در حدیثی امام علی بن موسی الرضا(ع) فرمود: «جمعی از مردم چنین تصور می کنند که آنها شغل
ص: 299
لباس شویی داشته اند، ولی در نزد ما علت آن این بوده که آنها هم خود را از آلودگی به گناه پاک کرده بودند و هم برای پاک کردن دیگران کو شش داشتند.»
* (آيه 54)-پس از شرح ایمان حواریان، در این آیه به نقشه های شیطانی يهود اشاره کرده می گوید: «و (یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی او و آیینش،) نقشه کشیدند؛ و خداوند برای حفظ او و آیینش، چاره جویی کرد؛ و خداوند، بهترین چاره جویان است» (وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ).
بدیهی است نقشه های خدا بر نقشه های همه پیشی می گیرد چراکه معلوماتی اندک و قدرتی محدود دارند و علم و قدرت خداوند بی پایان است.
منظور از آیه مورد بحث و آیات متعدد دیگری که «مکر» را به خدا نسبت می دهد این است که دشمنان مسیح با طرحهای شیطانی خود می خواستند جلو این دعوت الهی را بگیرند، اما خداوند برای حفظ جان پیامبر خود و پیشرفت آیینش تدبیر کرد و نقشه های آنها نقش بر آب شد و همچنین در موارد دیگر. ان
* (آيه 55)-این آیه همچنان ادامه آیات مربوط به زندگی حضرت مسیح است. معروف در میان مفسران اسلام - به استناد آیه 157 سوره نساء ۔ این است که مسیح هرگز کشته نشد و خداوند او را به آسمان برد. آیه مورد بحث ناظر به همین معنی است. می فرماید: به یاد آورید هنگامی را که خدا به عیسی فرمود: من تو را بر می گیرم و به سوی خود، بالا می برم» (إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَى).
و تو را از کسانی که کافر شدند، پاک می سازم(وَ مفطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا).
منظور از این پاکیزگی یا نجات او از چنگال افراد پلید و بی ایمان است و یا از تهمتهای ناروا و توطئه های ناجوانمردانه که در سایه پیروزی آیین او حاصل شد.
سپس می افزاید: «و کسانی را که از تو پیروی کردند، تا روز رستاخیز، برتر از کسانی که کافر شدند، قرار می دهم» (وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ).
ص: 300
این آیه یکی از آیات اعجاز آمیز و از پیشگویی ها و اخبار غیبی قرآن است که می گوید پیروان مسیح همواره بر یهود که مخالف مسیح بودند برتری خواهند داشت.
و در پایان آیه می فرماید: «سپس بازگشت شما به سوی من است و من در میان شما، در آنچه اختلاف داشتید، داوری می کنم، (ثُمَّ إِلَى مرجعکم فأحکم بینکم فِيمَا کنتم فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).
یعنی آنچه از پیروزیها گفته شد مربوط به این جهان است، محاكمه نهایی و گرفتن نتیجه اعمال چیزی است که در آخرت خواهد آمد.
* (آيه 56)-این آیه و آیه بعد خطاب به حضرت مسیح (ع) است. می فرماید: بعد از آنکه مردم به سوی خدا بازگشتند و او در میان آنان داوری کرد، صفوف از هم جدا می شود. اما آنها که کافر شدند، (و پس از شناختن حق، آن را انکار کردند، در دنیا و آخرت، آنان را مجازات دردناکی خواهم کرد؛ و برای آنها، یاورانی نیست (فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيا والأخرة وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
* (آيه 57)-سپس به گروه دوم اشاره کرده می فرماید: «اما آنها که ایمان آوردند، و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنان را به طور کامل خواهد داد» (وَ أَمَّا الَّذِينَ ءامنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ).
و خداوند، هرگز ستمکاران را دوست نمی دارد» (وَاللَّهُ لَا يُحِبُ الظَّالِمِينَ).
مسلم است، خدایی که ستمکاران را دوست ندارد، در حق بندگان ستم نخواهد کرد و اجر آنها را به طور کامل خواهد داد.
* (آيه 58)-پس از شرح داستان مسیح، در این آیه روی سخن را به پیامبر اسلام (ص) کرده می گوید: «اینها را که بر تو می خوانیم، از نشانه ها(ی حقانیت تو) است، و یادآوری حکیمانه است که به صورت آیات قرآن بر تو نازل گردیده و خالی از هرگونه باطل و خرافه است (ذلِكَ تَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنْ الأيات وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ).
این در حالی است که دیگران سرگذشت این پیامبر بزرگ را به افسانه های دروغین و خرافات و بدعتها آلوده اند
ص: 301
* (آيه 59)-شأن نزول: همان طور که در آغاز سوره بیان شد، مقدار زیادی از آیات این سوره در پاسخ مسیحیان نجران نازل شده است. آنها در یک هیأت شصت نفری برای گفت وگو با پیامبر (ص) به مدینه وارد شده بودند. از جمله مسائلی که در این گفت وگو مطرح شد این بود که آنها از پیامبر اسلام (ص) پرسیدند: ما را به چه چیز دعوت می کنی؟ پیامبر (ص) فرمود: «به سوی خداوند یگانه و اینکه مسیح بنده ای از بندگان اوست و حالات بشری داشت. آنها این سخن را نپذیرفتند و به ولادت عیسی بدون پدر اشاره کرده و آن را دلیل بر الوهیت او خواندند. آیه نازل شد و به آنها پاسخ داد و، چون حاضر به قبول پاسخ نشدند، آنها را دعوت به مباهله کرد.
تفسير: آیه ناظر به کسانی است که ولادت مسیح را بدون پدر، دلیل بر فرزندی او نسبت به خدا و یا الوهیتش می گرفتند. آیه می گوید: «مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فورا موجود شد» (إِنَّ مَثَلَ عيسی عندالله كَمَثَلِ ءادم خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
بنابراین اگر مسیح بدون پدر به دنیا آمد، جای تعجب نیست و دلیل بر فرزندی خدا یا عین خدا بودن نمی باشد زیرا موضوع آدم از این هم شگفت انگیزتر بود، او بدون پدر و مادر به دنیا آمد. سپس به غافلان می فهماند که هر کاری در برابر ارادۂ حق، سهل و آسان است، تنها کافی است بفرماید موجود باش! آن هم موجود می شود.
* (آيه 60)-در این آیه برای تأكید آنچه در آیات قبل آمد می فرماید: «اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو؛ بنابراین، از تردیدکنندگان مباش» (الْحَقُّ مِنْ ربک فَلا تَكُنْ مِنَ المَمتَرِینَ).
* (آيه 61)-شأن نزول: این آیه و دو آیه قبل از آن درباره هیأت نجرانی نازل شده است. آنها خدمت پیامبر (ص) رسیدند و عرض کردند: آیا هرگز دیده ای فرزندی بدون پدر متولد شود؟ در این هنگام آیه «إن مثل عیسی عندالله... نازل شد.
ص: 302
و هنگامی که پیامبر (ص) آنها را به مباهله(1).
دعوت کرد، آنها تا فردای آن روز از حضرتش مهلت خواستند. روز بعد پیامبر (ص) آمد در حالی که دست علی بن أبی طالب را گرفته بود و حسن و حسین (ع) در پیش روی او راه می رفتند و فاطمه (س) پشت سرش بود.
در روایتی آمده است، اسقف مسیحیان به آنها گفت: من صورتهایی را می بینم که اگر از خداوند تقاضاکنند کوه ها را از جا برکند چنین خواهد کرد، هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و یک نصرانی تا روز قیامت بر صفحه زمین نخواهد ماند.
تفسير: مباهله با مسیحیان نجران - به دنبال آیات قبل و استدلالی که در آنها بر نفی الوهیت مسیح (ع) شده بود، این آیه به پیامبر (ص) دستور می دهد: «هرگاه بعد از علم و دانشی که درباره مسيح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم» (فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِسَاءً كَمٍّ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الكَاذِبیِنَ).
* (آيه 62)-پس از شرح زندگی مسیح، در این آیه به عنوان تأکید می فرماید: « این همان سرگذشت واقعی (مسیح) است» و ادعاهایی همچون الوهیت او، یا فرزند خدا بودنش، بی اساس است (إِنَ هَذَا لَهُوَ القَصَصُ الحَقُّ).
نه مدعیان خدایی او سخن حقی می گفتند و نه آنها که - العياذ بالله - فرزند نامشروعش می خوانند. حق آن است که تو آوردی و تو گفتی. او بنده خدا و پیامبر بود که با یک معجزه الهی از مادری پاک، بدون پدر تولد یافت.
ص: 303
باز برای تأكید بیش تر می افزاید: «و هیچ معبودی، جز خداوند یگانه نیست»(وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ).
و خداوند توانا و حکیم است» و تولد فرزندی بدون پدر در برابر قدرتش مسأله مهمی نیست (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
آری چنین کسی سزاوار پرستش است نه غیر او.
* (آيه 63)-در این آیه کسانی را که از پذیرش این حقایق سر باز می زنند مورد تهدید قرار داده می فرماید: «اگر (با این همه شواهد روشن، باز هم از پذیرش حق) روی گردانند، بدان که طالب حق نیستند؛ و خداوند از مفسده جویان آگاه است»(فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ بِالْمُفْسِدِينَ).
* (آيه 64)-دعوت به سوی وحدت - در آیات گذشته دعوت به سوی اسلام با تمام خصوصیات بود، ولی در این آیه دعوت به نقطه های مشترک میان اسلام و آیینهای اهل کتاب است. روی سخن را به پیامبر کرده می فرماید: «بگو: ای اهل کتاب ! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را به غیر از خدای یگانه - به خدایی نپذیرد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وبينکم أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ).
با این طرز استدلال به ما می آموزد، اگر کسانی حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همکاری کنند، بکوشید در اهداف مهم و مشترک همکاری آنها را جلب کنید و آن را پایه ای برای پیشبرد اهداف مقدستان قرار دهید.
سپس در پایان آیه می فرماید: «هرگاه از این دعوت، سرباز زنند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بَاناً مُسْلِمُونَ).
بنابراین، دوری شما از حق در روح ما کم ترین اثری نمی گذارد و ما همچنان به راه خود یعنی راه اسلام ادامه خواهیم داد. خداوند یگانه را می پرستیم و فقط
ص: 304
قوانین او را به رسمیت می شناسیم و بشر پرستی به هر شکل و صورت در میان ما نخواهد بود.
* (آيه 65)-شأن نزول: در اخبار اسلامی آمده است که دانشمندان یهود و نصارای نجران نزد پیامبر اسلام (ص) به گفت و گو و نزاع درباره حضرت ابراهیم (ع) برخاستند. یهود می گفتند او فقط یهودی بود و نصاری می گفتند او فقط نصرانی بود
به این ترتیب، هر کدام مدعی بودند که او از ماست). این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و آنها را در این ادعاهای بی اساس تکذیب کرد.
تفسیر: در ادامه بحثهای مربوط به اهل کتاب، در این آیه روی سخن را به آنها کرده می فرماید: «ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم، گفت و گو و نزاع می کنید (و هرکدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی می نمایید)؟! در حالی که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است. آیا اندیشه نمی کنید؟» (يَا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إبرهيم وَ مَا أَنْزَلْتَ التَّوْرِيَةِ وَ الْإِنْجِيلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
* (آيه 66)-در این آیه از طریق دیگری آنها را مورد سرزنش قرار داده می فرماید: «شما کسانی هستید که درباره آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفت وگو کردید؛ چرا درباره آنچه آگاه نیستید، گفت و گو می کنید؟!» (هَا أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمُ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمُ).
یعنی شما در مسائل مربوط به مذهب خودتان که از آن آگاهی داشتید، بحث و گفت وگو کردید و دیدید که حتی در این مباحث گرفتار چه اشتباهات بزرگی شده اید و چه اندازه از حقیقت دور افتاده اید و در واقع علم شما جهل مرکب بود.) با این حال چگونه در چیزی که از آن اطلاع ندارید بحث و گفت وگو می کنید.
سپس برای تأكید مطالب گذشته و آماده ساختن برای بحث آینده می گوید: و خدا می داند، و شما نمی دانید، (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
آری او می داند که در چه تاریخی آیین خود را بر ابراهیم نازل کرده است.
* (آيه 67)-سپس با صراحت تمام به این مدعیان پاسخ می گوید که: «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحدی خالص و مسلمان بود» (مَا كَانَ إِبرهِیمُ
ص: 305
یهوديا وَ لَا نصرانیا وَ لَكِنْ کان حَنِيفاً مُسْلِماً).
واژه «ځنيفا» از ماده «نف»، به معنی شخص یا چیزی است که تمایل به سویی پیدا کرده و در زبان قرآن به کسی گفته می شود که از آیینهای باطل به سوی آیین حق متمایل شده است.
در اینجا خداوند، ابراهیم (ع) را به عنوان حنیف توصیف نموده زیرا او پرده های تقلید و تعصب را درید و در محیطی که غرق بت پرستی بود، هرگز در برابر بت سجده نکرد.
سپس می فرماید: «و هرگز از مشرکان نبود» (وَ مَا كَانَ مِنَ المُشرِكِينَ). و بدین ترتیب، هرگونه ارتباطی میان ابراهیم و بت پرستان عرب را نفی
می کند.
* (آيه 68)-بنابر آنچه گفته شد معلوم شد که ابراهیم پیرو هیچ یک از این آیینها نبوده، تنها چیزی که در اینجا باقی می ماند این است که چگونه می توان خود را پیرو این پیامبر بزرگ که همه پیروان ادیان الهی برای او عظمت قائل هستند دانست! در آیه مورد بحث به این معنی پرداخته می گوید: «سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند؛ همچنین این پیامبر و کسانی که به او ایمان آورده اند» از همه سزاوارترند (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بإبرهيم لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النبی وَ الَّذِينَ ءامَنُوا).
اهل کتاب که با عقاید شرک آمیز خود اساسی ترین اصل دعوت ابراهیم یعنی توحید را زیر پا گذارده اند، یا بت پرستان عرب که درست در نقطه مقابل آیین ابراهیم قرار گرفته اند، چگونه می توانند خود را پیرو ابراهیم (ع) بدانند! |
در پایان آیه به آنها که پیرو واقعی مکتب پیامبران بزرگ خدا بودند بشارت می دهد می گوید: «و خداوند، ولی و سرپرست مؤمنان است» (وَاللَّه وَلِيُّ المُؤمِنِينَ).
* (آيه 69)-شأن نزول: جمعی از یهود می کوشیدند تا افراد سرشناس و مبارزی از
ص: 306
مسلمانان پاکدل چون معاذ وعمار و بعضی دیگر را به سوی آیین خود دعوت کنند و، با وسوسه های شیطانی، از اسلام بازگردانند. آیه نازل شد و به همه مسلمانان در این زمینه اخطار کرد.
تفسير: این آیه ضمن افشای نقشه دشمنان اسلام برای دور ساختن تازه مسلمانان از اسلام، به آنها یادآور می شود که دست از کوشش بیهوده خود بردارند. می فرماید: «جمعی از اهل کتاب (از یهود)، دوست داشتند (و آرزو می کردند) شما را گمراه کنند» (وَدَّتْ طائِفَةُ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ).
غافل از اینکه تربیت مسلمانان در مکتب پیامبر اسلام به قدری حساب شده و آگاهانه بود که احتمال بازگشت وجود نداشت. آنها اسلام را با تمام هستی خود دریافته بودند. بنابراین، دشمنان نمی توانستند آنها را گمراه سازند، بلکه به گفته قرآن در ادامه این آیه، « آنها گمراه نمی کنند مگر خودشان را، و نمی فهمند» (وَ مَا يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).
زیرا آنها با القای شبهات و نسبت دادن خلافها به اسلام و پیامبر (ص) روح بدبینی را در خود پرورش می دادند.
* (آيه 70)-در ادامه گفت وگو درباره فعالیتهای تخریبی اهل کتاب، در این آیه و آیه بعد روی سخن را به آنها کرده و ، به خاطر کتمان حق و عدم تسلیم در برابر آن، آنها را مورد سرزنش قرار می دهد. می فرماید: «ای اهل کتاب ! چرا به آیات خدا کافر می شوید، در حالی که به درستی آن) گواهی می دهید؟!» (يَا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بايات اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ).
شما نشانه های پیامبر اسلام را در تورات و انجیل خوانده اید و نسبت به آن آگاهی دارید، چرا راه انکار را در پیش می گیرید؟
* (آيه 71)-در این آیه بار دیگر آنها را مخاطب ساخته می گوید: «ای اهل کتاب! چرا حق را با باطل می آمیزید و مشتبه می کنید تا دیگران نفهمند و گمراه شوند)، و حقیقت را پوشیده می دارید در حالی که می دانید ؟!» (يَا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
ص: 307
در آیه قبل آنها را به انحراف از راه حق که با علم و آگاهی صورت می گرفته مؤاخذه می کند و در این آیه به منحرف ساختن دیگران.
* (آيه 72)-شأن نزول: نقل می کنند: دوازده نفر از يهود با یکدیگر تبانی کردند که صبحگاهان خدمت پیامبر اسلام (ص) برسند و در ظاهر ایمان بیاورند و مسلمان شوند، ولی در آخر روز از این آیین برگردند، و هنگامی که از آنها سؤال شود چرا چنین کرده اند بگویند: ما صفات محمد را از نزدیک مشاهده کردیم و دیدیم صفات و روش او با آنچه در کتب ماست تطبیق نمی کند و بدین جهت برگشتیم. و به این وسیله بعضی از مؤمنان متزلزل می گردند.
تفسير: يهود برای متزلزل ساختن ایمان مسلمانان از هر وسیله ای استفاده می کردند، تهاجم نظامی، سیاسی و اقتصادی. این آیه اشاره به بخشی از تهاجم فرهنگی آنها دارد. می فرماید: «و جمعی از اهل کتاب (از یهود) گفتند: (بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید؛ و در پایان روز، کافر شوید و بازگردید. شاید آنها از آیین خود بازگردند» زیرا شما را، اهل کتاب و آگاه از بشارات آسمانی پیشین می دانند؛ و این توطئه کافی است که آنها را متزلزل سازد (وَ قالَتْ طائِفَةُ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ ءامنوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ ءامنوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا ءاخره لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
* (آيه 73)-ولی برای اینکه پیروان خود را از دست ندهند، تأکید کردند که ایمان شما باید فقط جنبه صوری داشته و کاملا محرمانه باشد و جز به کسی که از آیین شما پیروی می کند، (واقع) ایمان نیاورید» (وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ).
سپس در یک جمله معترضه - که از کلام خداوند است . می فرماید: «بگو: هدایت، هدایت الهی است و این توطئه شما، در برابر آن بی اثر است (قُل إِٔنَّ الهُدَى هُدَى اللَّهِ).
بار دیگر به ادامه سخنان یهود باز می گردد می فرماید: سپس اضافه کردند: تصور نکنید « به کسی همانند شما (کتاب آسمانی) داده می شود، یا اینکه می توانند
ص: 308
در پیشگاه پروردگارتان، با شما بحث و گفت وگو کنند بلکه نبوت و منطق، هر دو نزد شماست (أَنْ يُؤْتى أَحَدُ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يحانجوکم عِنْدَ رَبِّكُمْ).
به این ترتیب، روشن می شود که آنها گرفتار خودبرتربینی عجیبی بودند، خود را بهترین نژادهای جهان می پنداشتند و همیشه در این فکر بودند که برای خود مزیتی بر دیگران قائل شوند.
در پایان آیه خداوند جواب محکمی به آنها می دهد و با بی اعتنایی به آنها، روی سخن را به پیامبر (ص) کرده می فرماید: «بگو: فضل (و موهبت نبوت و عقل و منطق، در انحصار کسی نیست؛ بلکه به دست خداست و به هرکس بخواهد و شایسته بداند، می دهد؛ و خداوند، واسع [= دارای مواهب گسترده و آگاه (از موارد شایسته آن) است» (قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعُ عَلِيمُ).
یعنی بگو مواهب الهی اعم از مقام والای نبوت و همچنین موهبت عقل و منطق و افتخارات دیگر همه از ناحيه اوست و به شایستگان می بخشد. هیچ کس عهد و پیمانی از او نگرفته و هیچ کس قرابت و خویشاوندی با او ندارد و هرگز مواهب خویش را در انحصار گروهی قرار نداده است.
* (آيه 74)-در این آیه برای تأكید بیش تر می افزاید: «خدا هرکس را بخواهد، ویژه رحمت خود می کند؛ و خداوند، دارای مواهب عظیم است» (يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذوالفضل الْعَظِيمِ).
بنابراین اگر فضل و موهبت الهی شامل بعضی می شود نه بعضی دیگر، به خاطر محدود بودن آن نیست بلکه به خاطر تفاوت شایستگی هاست.
توطئه های کهن - آیات فوق که از آیات اعجاز آمیز قرآن بوده و پرده از روی اسرار یهود و دشمنان اسلام بر می داشت، امروز هم به مسلمانان در برابر این جریان هشدار می دهد زیرا در عصر ما نیز وسائل تبلیغاتی دشمن که از مجهزترین وسائل تبلیغاتی جهان است، در این جهت به کار گرفته شده که عقاید اسلامی را در افکار مسلمین به خصوص نسل جوان ویران سازند. آنها در این راه از هر وسیله و هرکس در لباسهای دانشمند، خاورشناس، مورخ، روزنامه نگار و حتی بازیگران سینما
ص: 309
استفاده می کنند و این حقیقت را مکتوم نمی دارند که هدفشان این نیست که مسلمانان به آیین مسیح یا یهود درآیند بلکه هدف آنها ویرانی افکار و بی علاقه ساختن جوانان نسبت به مفاخر آیین و ستتشان است.
* (آيه 75)-شأن نزول: این آیه درباره دو نفر از یهود نازل گردیده که یکی امین و درستکار و دیگری خائن و پست بود. نفر اول عبدالله بن سلام بود که مرد ثروتمندی 1200 اوقيه(1).
طلا نزد او به امانت گذارد. عبدالله همه آن را به موقع به صاحبش رد کرد و به واسطه امانت داری، خداوند او را در آیه مورد بحث می ستاید. نفر دوم فنحاص است که مردی از قریش یک دینار به او امانت سپرد. فنحاص در آن خیانت کرد. خداوند او را به واسطه خيانت در امانت نکوهش می کند.
تفسیر: خائنان و امینان اهل کتاب به جمعی از یهود عقیده داشتند که مسؤول حفظ امانتهای دیگران نیستند. منطق آنها این بود که می گفتند ما اهل کتابیم و پیامبر الهی و کتاب آسمانی او در میان ما بوده است. ولی در مقابل اینها گروهی از اهل کتاب با این تفکر غیرانسانی موافق نبودند و خود را موظف به پرداخت حقوق دیگران می دانستند.
در این آیه به هر دو گروه اشاره کرده، حق هرکدام را ادا می کند. می فرماید: «و در میان اهل کتاب، کسانی هستند که اگر ثروت زیادی به رسم امانت به آنها بسپاری، به تو باز می گردانند؛ و کسانی هستند که اگر یک دینار هم به آنان بسپاری، به تو باز نمی گردانند؛ مگر تا زمانی که بالای سر آنها ایستاده (و بر آنها مسلط باشی» (وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يوده إِلَيْكَ إِلَّا مادمت عَلَيْهِ قَائِماً ).
به این ترتیب، قرآن مجید به خاطر غلط کاری گروهی از آنان، همه آنها را
ص: 310
محکوم نمی کند. و این یک درس مهم اخلاقی به همه مسلمین است.
در ضمن نشان می دهد، آن گروهی که خود را در تصرف وغصب اموال دیگران مجاز و مأذون می دانستند، هیچ منطقی جز زور و سلطه را پذیرا نیستند. و نمونه آن را به طور گسترده در دنیای امروز در صهیونیستها مشاهده می کنیم. و این از مسائل جالبی است که در قرآن مجید در آیه فوق پیشگویی شده. به همین دلیل، مسلمانان برای استیفای حقوق خود از آنان هیچ راهی جز کسب قدرت ندارند.|
سپس در ادامه آیه، منطق این گروه را در مورد غصب اموال دیگران، بیان می کند. می فرماید: «این به خاطر آن است که می گویند: ما در برابر آمین [= غیر يهود)، مسؤول نیستیم» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلُ).
آری آنها با این خود برتربینی و امتیاز دروغین، به خود حق می دادند که اموال دیگران را به هر اسم و عنوان تملک کنند. این منطق از اصل خیانت آنها در امانت، به مراتب بدتر و خطرناک تر بود.
قرآن مجید در پاسخ آنها در پایان همین آیه با صراحت می گوید: «و بر خدا دروغ می بندند؛ در حالی که می دانند» این سخن دروغ است (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهْمُ يَعْلَمُونَ).
آنها به خوبی می دانستند که در کتب آسمانیشان به هیچ وجه اجازه خیانت در امانتهای دیگران به آنان داده نشده، در حالی که آنها برای توجیه اعمال ننگین خویش چنین دروغهایی را می ساختند و به خدا نسبت می دادند.
* (آيه 76)-این آیه ضمن نفی کلام اهل کتاب که می گفتند خوردن اموال غیر اهل کتاب برای ما حرام نیست و به همین دلیل، برای خود آزادی عمل قائل بودند، همان آزادی که امروز هم در اعمال بسیاری از آنها می بینیم که هرگونه تعدی و تجاوز به حقوق دیگران را برای خود مجاز می دانند، می فرماید: «آری، کسی که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری پیشه نماید، (خدا او را دوست می دارد؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» (بلئ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ واتقی فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ).
یعنی معیار برتری انسان و مقیاس شخصیت و ارزش آدمی، وفای به عهد
ص: 311
و عدم خیانت در امانت و تقوا و پرهیزگاری به طور عام است.
* (آيه 77)-شأن نزول: جمعی از دانشمندان یهود هنگامی که موقعیت اجتماعی خود را در میان یهود در خطر دیدند، کوشش کردند نشانه هایی که در تورات درباره آخرین پیامبر وجود داشت و شخصا در نسخی از تورات با دست خود نگاشته بودند تحریف نمایند، حتی سوگند یاد کنند که آن جمله های تحریف شده از ناحیه خداست. آیه نازل شد و به آنها اخطار کرد.
تفسیر: در این آیه به بخش دیگری از خلافکاریهای یهود و اهل کتاب اشاره کرده می فرماید: «کسانی که پیمان الهی و سوگندهای خود به نام مقدس او) را به بهای ناچیزی می فروشند، آنها بهره ای در آخرت نخواهند داشت» (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أَوْ ليك لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الأخرة).(1).
البته آیه به صورت کلی ذکر شده هر چند شأن نزول آن ، گروهی از علمای اهل کتاب است. قرآن در این آیه پنج مجازات برای آنها ذکر می کند. نخست اینکه از مواهب بی پایان عالم دیگر بهره ای نخواهند داشت، چنانکه در بالا ذکر شد.
دیگر اینکه: «و خداوند با آنها سخن نمی گوید» (وَلَا يُكلِمُهُمُ اللَّهُ).
و به آنان در قیامت نمی نگرد، (وَ لَا يَنظُر إِٔلَيهِم يَومَ القَيِمةِ).
روشن است که منظور از سخن گفتن خداوند، سخن گفتن با زبان نیست زیرا خداوند از جسم و جسمانیات پاک و منزه است، بلکه منظور سخن گفتن از طریق الهام قلبی یا ایجاد امواج صوتی در فضاست، همانند سخنانی که موسی از شجره طور شنید.
همچنین نظر کردن خداوند به آنان اشاره به توجه و عنایت خاص اوست، نه نگاه با چشم جسمانی، آن چنان که بعضی ناآگاهان پنداشته اند.
و سرانجام مجازات چهارم و پنجم: و آنها را (از گناه پاک نمی سازد؛
ص: 312
و عذاب دردناکی برای آنهاست» (وَ لَا يزکيهم وَلِّهِمْ عَذابُ أَلِيمُ ).
و از اینجا روشن می شود که گناه پنهان ساختن آیات الهی و شکستن عهد و پیمان او و استفاده از سوگندهای دروغین تا چه حد سنگین است که تهدید به این همه مجازاتهای روحانی و جسمانی و محرومیت کامل از الطاف و عنایات الهی شده است.
* (آيه 78)-شأن نزول: این آیه نیز درباره گروهی از علمای یهود نازل شده که با دست خود چیزهایی برخلاف آنچه در تورات آمده بود، درباره صفات پیامبر اسلام می نوشتند و آن را به خدا نسبت می دادند و با زبان خود، حقایق تورات را تحریف می کردند).
تفسير: در این آیه سخن از بخش دیگری از خلافکاریهای بعضی از علمای اهل کتاب است. می فرماید: «در میان آنها [= يهودا کسانی هستند که هنگام تلاوت کتاب (خدا)، زبان خود را چنان می گردانند که گمان کنید ( آنچه را می خوانند، از کتاب (خدا) است؛ در حالی که از کتاب (خدا) نیست» (وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ).
به این نیز قناعت نمی کردند، بلکه با صراحت می گویند: آن از طرف خداست. با اینکه از طرف خدا نیست» (وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).
و سپس قرآن بر این امر تأکید می کند که این کار به خاطر این نبود که گرفتار اشتباهی شده باشند، و به خدا دروغ می بندند در حالی که می دانند» (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الكَذِبَ وَ هُم يَعلَمُونَ).
در ضمن از این آیه و آیات قبل، خطر مهم علما و دانشمندان منحرف برای یک امت و ملت روشن می شود.
* (آيه 79)-شأن نزول: درباره نزول این آیه و آیه بعد نقل شده که کسی نزد پیامبر اسلام (ص) آمد و اظهار داشت: ما به تو همانند دیگران سلام می کنیم در حالی که به نظر ما چنین احترامی کافی نیست. تقاضا داریم به ما اجازه دهی امتیازی برایت
ص: 313
قائل شویم و تو را سجده کنیم!
پیامبر فرمود: «سجده برای غیر خدا جایز نیست. پیامبر خود را، تنها به عنوان یک بشر احترام کنید، ولی حق او را بشناسید و از او پیروی نمایید.»
تفسير: این آیه همچنان افکار باطل گروهی از اهل کتاب را نفی و اصلاح می کند. مخصوصا به مسیحیان گوشزد می نماید که هرگز مسیح ادعای الوهیت نکرد. همچنین به درخواست کسانی که می خواستند این گونه ادعاها را درباره پیامبر اسلام تکرار کنند، صريحا پاسخ می گوید. می فرماید: «برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید: غیر از خدا، مرا پرستش کنید» (مَاکَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کونوا عِبَاداً الی مِنْ دُونِ اللَّهِ).
نه پیامبر اسلام و نه هیچ پیامبر دیگری، حق ندارد چنین سخنی را بگوید و این گونه نسبتها که به انبيا داده شده، همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور از تعلیمات آنهاست.
سپس می افزاید: «بلکه (سزاوار مقام او، این است که بگوید:) مردمی الهی باشید، آن گونه که کتاب خدا را می آموختید و درس می خواندید» و غیر از خدا را پرستش نکنید (وَ لَکِن کونوا رَبَّانِيِّينَ بِما کنتم تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بماکنتم تَدْرُسُونَ).
آری فرستادگان الهی هیچگاه از مرحله بندگی و عبودیت تجاوز نکردند و همیشه بیش از هرکس، در برابر خداوند خاضع بودند.
ربانټین» جمع «ربانی»، به کسی گفته می شود که ارتباط او با «رب» پروردگار) قوی باشد. و از آنجا که واژه رت به کسی گفته می شود که به اصلاح و تربیت دیگران پردازد، مفهوم این واژه در آیه بالا آن است که هرگز سزاوار پیامبران نیست که مردم را به پرستش خویش دعوت کنند، بلکه مردم را در پرتو تعلیم آیات الهی و تدریس حقایق دینی، به صورت دانشمندان الهی و ربانی تربیت کنند.
ص: 314
* (آيه 80)-این آیه تکمیلی است نسبت به آنچه در آیه قبل آمد. می گوید: همان طور که پیامبران مردم را به پرستش خویش دعوت نمی کردند، به پرستش فرشتگان و سایر پیامبران هم دعوت نمی نمودند. می فرماید: «و نه اینکه به شما دستور دهد که فرشتگان و پیامبران را، پروردگار خود انتخاب کنید» (وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً ).
این جمله از یک سو پاسخی است به مشركان عرب که فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند و نوعی ربوبیت برای آنها قائل بودند و با این حال خود را پیرو آیین ابراهیم معرفی می کردند.
و از سوی دیگر، پاسخی است به صابئان که خود را پیرو یحیی (ع) می دانستند، ولی مقام فرشتگان را تا سرحد پرستش بالا می بردند.
و نیز پاسخی است به یهود و نصاری که زیر یا مسیح (ع) را فرزند خدا معرفی می کردند.
در پایان آیه برای تأكید بیش تر می افزاید: «آیا شما را، پس از آنکه مسلمان شدید، به کفر دعوت می کند؟!» (أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذَا أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
یعنی چگونه ممکن است پیامبری نخست مردم را به ایمان و توحید دعوت کند سپس راه شرک را به آنها نشان دهد!
آیه در ضمن به معصوم بودن پیامبران و عدم انحراف آنها از مسیر فرمان خدا اشاره دارد.
* (آيه 81)-پیمان مقدس - به دنبال اشاراتی که در آیات پیشین درباره وجود نشانه های روشن پیامبر اسلام در کتب انبیای قبل آمده بود، در اینجا به یک اصل کلی در این رابطه اشاره می کند. می فرماید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خداوند، از پیامبران و پیروان آنها)، پیمان مؤكد گرفت، که هرگاه کتاب و دانش به شما دادم، سپس پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق می کند،به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید»(وَ اذ اخُذَ اللَّهِ میثاق النبیین لِمَا ءاتینکم مِنْ کتاب وَ حکمة ثُمَّ جَاءَ کم رَسُولُ مُصَدِّقُ لِما مَعَكُمْ لتومنن بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ).
ص: 315
در آیات قرآن بارها به وحدت هدف پیامبران اشاره شده است و این آیه نمونه زنده ای از آن می باشد.
سپس برای تأكید می افزاید: خداوند به آنها فرمود: آیا به این موضوع اقرار دارید؟ و بر آن، پیمان مؤكد بستید؟ گفتند: (آری) اقرار داریم. (خداوند به آنها) فرمود: پس گواه باشید و من هم با شما از گواهانم» (قَالَ ءأقررتم وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ).
اصر» در اصل به معنی گره زدن چیزی یانگهداری آن با قهر و غلبه است و به اموری گفته می شود که انسان را از کارهای مهم باز می دارد. به همین مناسبت، این واژه به پیمان مؤكد اطلاق شده زیرا شکستن آن انسان را از ثواب و خیرات محروم و ممنوع می سازد.
* (آيه 82)-در این آیه پیمان شکنان را مورد مذمت و تهدید قرار می دهد می گوید: «پس کسی که بعد از این ( پیمان محکم)، روی گرداند و به پیامبری، همچون پیامبر اسلام، که بشارات ظهورش همراه نشانه های او در کتب پیشین آمده ایمان نیاورد)، فاسق است» (فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فأوليك هُمُ الْفاسِقُونَ).
و بنا به آنچه در آیه 80 سوره توبه آمده: «خداوند فاسقان را هدایت نمی کند.» و کسی که مشمول هدایت الهی نشد، سرنوشتش دوزخ و عذاب شديد الهی است.
* (آيه 83)-برترین آیین الهی - در اینجا بحث درباره اسلام آغاز می شود و توجه اهل کتاب و پیروان ادیان گذشته را به آن جلب می کند.
نخست می فرماید: «آیا آنها غیر از آیین خدا می طلبند؟!» آیین او همین اسلام است (أفغير دين الله يبغون).
سپس می افزاید: «و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابر فرمان او تسلیمند؛ و همه به سوی او بازگردانده می شوند» (وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَكْرِهَا وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ).
ص: 316
در اینجا قرآن مجید، «اسلام» را به معنی وسیعی تفسیر کرده و می گوید: تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند مسلمانند. یعنی در برابر فرمان او تسلیمند. زیرا روح اسلام همان تسلیم در برابر حق است که گروهی از روی اختیار (طوعا)، در برابر قوانین تشریعی» او تسلیمند و گروهی بی اختیار (کَرهًا)، در برابر «قوانین تکوینی»او.
* (آيه 84)-در این آیه خداوند به پیامبر (و همه پیروان او دستور می دهد که نسبت به تعلیمات انبیا و پیامبران پیشین، علاوه بر آنچه بر پیامبر اسلام نازل شده، ایمان داشته باشند. می فرماید: «بگو: به خدا ایمان آوردیم؛ و (همچنین به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط ( پیامبران تیره های بنی اسرائیل) نازل گردیده؛ و آنچه به موسی و عیسی و (دیگر) پیامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است؛ ما در میان هیچ یک از آنان فرقی نمی گذاریم؛ و در برابر (فرمان) او تسلیم هستیم» (قُلْ ءامنا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إبرهیم وَ إسمعيل وَ إسحق وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
* (آيه 85)-و سرانجام در این آیه به عنوان یک نتیجه گیری می فرماید: «و هر کس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حق، آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است» (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْأَخِيرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ).
لا يبتغ از ماده وابتغاء به معنی تلاش و کوشش است که هم در موارد شایسته و هم ناشایسته به کار می رود و در هر مورد تابع قرائتی است که در آن مورد وجود دارد.
جمعی از مفسران گفته اند که این آیه درباره دوازده نفر از منافقان نازل شده که اظهار ایمان کرده بودند سپس مرتد شدند و از مدینه به مگه بازگشتند. آیه نازل شد و اعلام کرد که هر کس جز اسلام را بپذیرد، زیانکار است.
* (آيه 86)-شأن نزول: یکی از انصار (مسلمانان مدینه ، دستش به خون
ص: 317
بی گناهی آلوده گشت و، از ترس مجازات، از اسلام برگشت و به مگه فرار کرد. یازده نفر از پیروان او که مسلمان شده بودند نیز مرتد شدند. پس از ورود به مگه از کار خود سخت پشیمان گشت. یک نفر را به سوی خویشان خود به مدینه فرستاد تا از پیامبر (ص) سؤال کنند آیا راه بازگشتی برای او وجود دارد؟ آیه نازل شد و قبولی توبه او را با شرایط خاصی اعلام داشت.
تفسیر: در آیات گذشته سخن از آیین اسلام بود که تنها آیین مقبول الهی است، در اینجا سخن از کسانی است که اسلام را پذیرفته و سپس از آن برگشته اند که در اصطلاح « مرتد» نامیده می شوند. می فرماید: «چگونه خداوند جمعیتی را هدایت می کند که بعد از ایمان و گواهی به حقانیت رسول و آمدن نشانه های روشن برای آنها، کافر شدند؟ و خدا، جمعیت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد» (كَيْفَ يُهْدَى اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جَاءَ هُمْ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).
اینکه خداوند آنها را هدایت نمی کنند زیرا آنها پیامبر را با نشانه های روشن شناخته و به رسالت او گواهی داده اند. بنابراین در بازگشت و عدول از اسلام، در واقع ستمگرند و کسی که آگاهانه ستم میکند لايق هدایت الهی نیست، بلکه زمینه های هدایت را در وجود خود از میان برده است.
منظور از «بینات»، قرآن مجید و سایر معجزات پیامبر اسلام (ص) است. و منظور از «ظالم» در اینجا کسی است که در درجه اول به خود ظلم کرده و راه ارتداد پیش گرفته و در درجه بعد سبب گمراهی دیگران شده است.
* (آيه 87)-سپس می افزاید: «کیفر آنها، این است که لعن و طرد) خداوند و فرشتگان و مردم همگی بر آنهاست» (أَوْ ليك جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ والملايكة وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).
العن» در اصل به معنی طرد و دور ساختن آمیخته با خشم و غضب است و در مورد خداوند، به معنی دور ساختن از رحمت خویش می باشد.
ص: 318
* (آيه 88)-در این آیه می افزاید: «همواره در این لعن و طرد و نفرین) می مانند؛ مجازاتشان تخفیف نمی یابد؛ و به آنها مهلت داده نمی شود» (خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).
در واقع اگر این لعن و طرد جاودانی نبود یا جاودانی بود ولی به تدریج تخفیف می یافت و با کمترین مهلتی به آنها داده می شد، تحملش آسان تر بود، اما هیچ یک از اینها درباره آنها نیست؛ عذابشان دردناک و جاودانی و غیرقابل تخفیف و بدون هیچ گونه مهلت است.
* (آيه 89)-در این آیه راه بازگشت را به روی این افراد می گشاید و به آنان اجازه توبه می دهد چرا که هدف قرآن در همه جا اصلاح و تربیت است. می فرماید: «مگر کسانی که پس از آن، توبه کنند و اصلاح نمایند؛ (و در مقام جبران گناهان گذشته برآیند؛ که توبه آنها پذيرفته خواهد شد؛ زیرا خداوند، آمرزنده و بخشنده است»(إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَ صَلُّوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَحِيمُ).
از این تعبیر استفاده می شود که گناه، نقصی در ایمان انسان ایجاد می کند که بعد از توبه باید تجدید ایمان کند تا این نقص برطرف گردد.
* (آيه 90)-شأن نزول: بعضی گفته اند: این آیه در مورد اهل کتاب که قبل از بعثت پیامبر اسلام (ص) به او ایمان آورده بودند اما پس از آن به او کفر ورزیدند، نازل شده است.
تفسير: توبه بی فایده در آیات قبل سخن از کسانی بود که از راه انحرافی خود پشیمان شده و توبه حقیقی نموده بودند و توبه آنها قبول شد، ولی در این آیه سخن از کسانی است که توبه آنها پذیرفته نیست. می فرماید: «کسانی که پس از ایمان کافر شدند و سپس بر کفر (خود) افزودند، (و در این راه اصرار ورزیدند، هیچ گاه توبه آنان، (که از روی ناچاری یا در آستانه مرگ صورت می گیرد، قبول نمی شود؛ و آنها گمراهان (واقعی)اند» چرا که هم راه خدا را گم کرده اند و هم راه توبه را (إِنَّ الَّذِينَ كُفْواً بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازدادواکفرا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ).
* (آيه 91)-به دنبال اشاره ای که در آیه قبل به توبه های بیهوده شد، در این آی
ص: 319
سخن از کفاره بیهوده می گوید. می فرماید: «کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، اگرچه روی زمین پر از طلا باشد، و آن را به عنوان فديه (وكفارة اعمال بد خویش بپردازند، هرگز از هیچ یک آنها قبول نخواهد شد» ( إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کفار فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افتدئ بِهِ).
منظور از تعبير «روی زمین پر از طلا باشد، این است که انفاق آنها هرقدر هم زیاد باشد، با وجود آلودگی روح و جان و دشمنی با حق، بی فایده است. چرا که معلوم است که اگر مجموع زمین پر از طلا گردد، آنگاه ارزش طلا با خاک یکسان خواهد بود. بنابراین جمله بالا کنایه ای برای بیان وسعت دایره انفاق و بخشش است.
در اینکه منظور از این انفاق، در این جهان با جهان دیگر است؟ مفسران دو احتمال داده که ممکن است آیه ناظر به هر دو باشد؛ چه تمام دنیا را در حال حیات خود انفاق کنند و چه در قیامت به عنوان فدیه بدهند، پذیرفته نیست. ولی ظاهر آیه نشان می دهد که مربوط به جهان دیگر است زیرا می گوید: کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند. یعنی پس از مرگ در حال کفر اگر به فرض - بزرگترین ثروتهای جهان در اختیارشان باشد و تصور کنند همانند این جهان می توانند با استفاده از ثروت، مجازات الهی را از خود دور سازند، سخت در اشتباهند و این جریمه مالی و فدیه به هیچ وجه در مجازات آنها اثر نخواهد داشت. در واقع، مضمون آیه شبیه چیزی است که در آیه 15 سورۂ حدید آمده است که می گوید: و پس امروز نه از شما (منافقان) فدیهای پذیرفته می شود، و نه از کافران.
در پایان آیه به نکته دیگری اشاره کرده می گوید: «و برای آنان، مجازات دردناک است؛ و یاورانی ندارند» (أولئک لَهُمْ عَذابُ أَلِيمُ وَ ما لَهُمْ مِنْ نَاصِرُ ین ).
یعنی نه تنها فديه وانفاق به حال آنها سودی ندارد، بلکه شفاعت شفاعت کنندگان نیز شامل حالشان نمی شود زیرا شفاعت شرایطی دارد که مهم ترین آنها ایمان به خداست و اصولا شفاعت به اذن خداست.
ص: 320
و چون شفاعت به اذن خداست، شافعان هرگز از چنین افراد نالایق شفاعت نمی کنند که شفاعت نیز لیاقتی لازم دارد و اذن الهی شامل افراد نالایق نمی شود.
آغاز جزء چهارم قرآن مجید
* (آيه 92)-در این آیه به یک نشانه ایمان اشاره کرده می گوید: «هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمی رسید مگر اینکه از آنچه دوست می دارید، در راه خدا) انفاق کنید، (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ).
« به معنی وسیعی دارد که به تمام نیکیها، اعم از ایمان و اعمال پاک، گفته می شود. از آیه 177 سوره بقره استفاده می شود که ایمان به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران، انفاق به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان، برپا داشتن نماز و پرداخت زکات، وفای به عهد و استقامت در برابر محرومیتها و بیماریها، همه از شعب «بر» و نیکی محسوب می شوند.
بنابراین، رسیدن به مقام نیکوکاران واقعی شرایط زیادی دارد که یکی از آنها، انفاق کردن از اموالی است که مورد علاقه انسان است. این گونه انفاق مقیاسی است برای سنجش ایمان و شخصیت
در پایان آیه برای جلب توجه انفاق کنندگان می فرماید: «و آنچه اتفاق می کنید (کم یا زیاد، از اموال مورد علاقه یا غیر مورد علاقه)، خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمُ).
و بنا براین هرگز گم نخواهد شد و نیز چگونگی آن بر او مخفی نخواهد ماند. نفوذ آیات قرآن در دلهای مسلمانان - نفوذ آیات قرآن در دلهای مسلمانان
نمونه در تواریخ و تفاسیر اسلامی در مورد آیه فوق چنین می خوانیم:
ص: 321
01یکی از یاران پیامبر (ص) به نام ابو طلحه انصاری در مدینه نخلستان و باغی زیبا و پر درآمد داشت. پس از نزول آیه فوق به خدمت پیامبر (ص) رسید و عرض کرد: می دانی که محبوب ترین اموال من همین باغ است، می خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیره ای برای رستاخیز من باشد. پیامبر (ص) فرمود: «بخ بخ ذلك مال راب لك» (آفرین بر تو، آفرین بر تو، این ثروتی است که برای تو سودمند خواهد بود. سپس فرمود: « من صلاح می دانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهی.» ابوطلحه به دستور پیامبر (ص) عمل کرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم کرد.
02 زبیده همسر هارون الرشید ، قرآنی بسیار گران قیمت داشت که آن را با زر و زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقه فراوانی به آن داشت. یک روز هنگامی که از همان قرآن تلاوت می کرد به آیه «لن تنالوا البر حتى تشفوا مما تحبون» رسید، با خواندن آیه در فکر فرو رفت و با خود گفت هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را در راه خدا انفاق کنم. کسی را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزیینات و جواهرات آن را بفروخت و بهای آن را در بیابانهای حجاز برای تهیه آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد، که می گویند: امروز هم بقایای آن چاه ها وجود دارد و به نام او نامیده می شود.
* (آيه 93)-شأن نزول: در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد از روایات استفاده می شود که یهود در گفت وگو های خود در ایراد به پیامبر (ص) کردند: نخست چگونه پیامبر اسلام گوشت و شیر شتر را حلال می داند با اینکه در آیین ابراهیم (ع) حرام بوده؟ و به همین د