بازخواني بيانات امام در بهمن 57

بازدید : 2660
زمان تقریبی مطالعه : 15 دقیقه
تاریخ : 10 بهمن 1390
بازخواني بيانات امام در بهمن 57
روزنامه جمهوري اسلامي
10/11/1390
سرويس خبر: حوزه
بازخواني بيانات امام در بهمن 57


*احمدحيدري
(قسمت اول)
اشاره:
با فرارسيدن 22 بهمن امسال، وارد سي و چهارمين سال عمر انقلاب اسلامي مي‌شويم، انقلابي كه به رهبري امام خميني و همت مردم ايران، رژيم شاهنشاهي را ساقط كرد و نظام جمهوري اسلامي را تاسيس نمود كه اميدواريم اين نظام مردمي تا ظهور مهدي موعود تداوم داشته و زمينه سعادت دنيا و آخرت مردم مسلمان ايران را فراهم آورد.
به نظر رسيد مناسب باشد در اين ايام سخنان بنيان گذار فقيد جمهوري اسلامي حضرت امام خميني از ابتداي بهمن 57 تا 22 بهمن "بازخواني" شود و در نخستين قسمت با بازخواني سخنان مبسوط و مهم ايشان در جمع دانشجويان و ايرانيان مقيم خارج كشور مي‌پردازيم:
بركتهاي اتحاد و انسجام ملت در انقلاب
امام در سخنراني روز اول بهمن به يادآوري برخي از بركت‌هاي انسجام و اتحاد ملت و رهاورد‌هاي ارزشمند آن پرداخته و آنها را يادآور مي‌شود:
1. منحل شدن حزب رستاخيز
از اقدامات انحصار طلبانه شاه، ايجاد حزب حكومتي رستاخيز بود تا ضمن دادن پز "نظام حزبي" در جهان و ادعاي دموكراسي و مرم سالاري، نبض حزب در دست خودش باشد و نتواند خلاف خواست و اراده او كاري انجام دهد. اين حزب از ادغام احزاب حكومتي ايران نوين، مردم، پان ايرانيست و ايرانيان شكل گرفت و تنها حزب مجاز بود كه همه مردم موظف بودند عضو آن شده يا در صورت مخالفت، كشور را [كه شاه خود را مالك آن مي‌دانست] ترك كنند. از ثمرات اتحاد و انسجام مردم در انقلاب، اعلام انحلال اين حزب در 10 آبان سال 1357بود:
"آن حزب "رستاخيز" ي كه آن قدر براي آن مديحه سرايي كردند، هم خود او[شاه] و هم عمال خبيث او آن قدر درباره آن مبالغه‏ها كردند، مدح‌ها خواندند و خود ايشان گفت كه اگر كسي داخل اين حزب نشود او را ما تذكره‏اش را مي‏دهيم و مي‏گوييم برود بيرون، آن قدر پافشاري راجع به اين حزب كرد لكن ملت ايران مقابل حزب و مقابل حزب‏ساز و مقابل تانك و توپ و مسلسل ايستاد و مجبور كرد اين آدم ديكتاتور را به آنكه از حزبش صرف نظر بكند و حزب را كَانْ لَمْ يَكُنْ فرض كند."1
2. لغو تاريخ شاهنشاهي
مردم ايران كه اسلام را با جان و دل پذيرفته و تابع دين پيامبر خاتم شده بودند، مانند ديگر مسلمانان مبدا تاريخ را هجرت پيامبر مكرم اسلام قرار داده و اين مبدا از زمان اسلام آوردن ايرانيان با رغبت تمام پذيرفته شده بود. در پايان سال 1354 شمسي به پيشنهاد حزب رستاخيز، مجلسين شورا و سنا تصويب كردند كه تاريخ از هجري به شاهنشاهي تغيير يافته و تاريخ تقريبي تاجگذاري كوروش هخامنشي يعني 559 قبل از ميلاد مبدا اين تاريخ قرار گيرد لذا شروع سلطنت محمد رضا در سال1320 هجري شمسي مصادف با 2500 شاهنشاهي اعلام گرديد. ثمره دوم قيام متحدانه و منسجمانه مردم اين بود كه رژيم در تاريخ 11 شهريور 1357 اين مصوبه غلط خود را باطل و دوباره تاريخ را به هجري بازگرداند.
"آن خيانتي كه كرده بود راجع به تغيير تاريخ‏ اسلام، باشرفترين تاريخها، سازنده‌ترين تاريخها، آن تاريخي كه انسانها را، مستضعفين را بيدار كرد و تمام قلدرهايي كه در آن وقت بودند خاضع كرد و انسانِ به تمام معنا، با همه ابعاد، هم ابعاد معنوي و هم ابعاد مادي ساخت و اين شخص مي‏خواست اين شرافت را از ايران سلب كند و اصل اسلام را پايكوب كند و تاريخ جاهليت شاهنشاهي را به جاي آن بگذارد و ديديد كه به واسطه همت مردم ايران همه قشرها قيام كردند و اين مطلب را هم ملزم شد كه از دست بدهد." 2
3. وادار كردن طاغوت به عذر خواهي از ملت
متاسفانه مديحه سرايان متملق به ناحق قدرتمداران را بزرگ مي‌كنند و از آنان بت و خدايگان مي‌سازند و ملت را در برابر آنها تحقير مي‌نمايند تا اطاعت حقيرانه را بپذيرند و اين تكريم بيجا و تحقير ظالمانه، آن قدر تداوم مي‌يابد تا هم قدرتمندان، بزرگي فوق‌العاده خود را باور كرده و هم مردم حقارت خود را مي‌پذيرند و مطيع بي‌چون و چراي طاغوت مي‌شوند.
اين سخن اطرافيان متملق فرعون خطاب به اوست:
قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسي‏ وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَك3؛ اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: "آيا موسي و قومش را رها مي‏كني كه در زمين فساد كنند و تو و خدايانت را رها سازد؟!" و فرعون كه با بسياري اين تملق‌ها، خدايي خود را باور كرده بود، دستور كشتن مردان و به كنيزي گرفتن زنان اسرائيلي را صادر كرد.
اطرافيان چاپلوس طاغوت پهلوي نيز آن قدر به ناحق او را بزرگ و مردم را تحقير كرده بودند كه او حكومت بر مردم را به مانند تصرف در ملك خود مي‌دانست و خود را مطلق العنان مي‌ديد و قيام متحدانه مردم او را از اين مقام بلند توهمي به زير كشيد و به عذرخواهي واداشت:
"ديديد كه به واسطه اتفاق كلمه‏اي كه شما ايراني‏ها داشتيد اين آدم با آن همه مداحيهايي كه خودش از خودش مي‏كرد و ديگران از او و آن همه حرفها كه درباره او مديحه سراها مي‏گفتند، ملزم شد كه بيايد در مقابل ملت و توبه كند و عذر بخواهد "4
در ادامه امام باز تأكيد مي‌كند كه اينها همه نتايج اجتماع و وحدت كلمه امت بر حق خواهي و حق طلبي و حق محوري بود:
"اتفاق كلمه، اجتماع يك امت بر يك امر، اين اجتماع امت بر يك امر موجب اين شد كه اين كنگره‏هايي كه تا- به قول خودشان- عرش كشيده شده بود اينها يكي يكي ريختند، وارفتند، مثل يخي كه آب بشود. "5
مردم در هر دوره حاكم بر سرنوشت خويش
نكته مهم ديگري كه امام در اين سخنراني و در سخنراني‌هاي ديگر (از جمله سخنراني روز 12 بهمن) بدان تاكيد مي‌كند اين است كه خداوند هر امتي را حاكم بر سرنوشت خويش كرده و آنها از جانب خدا اجازه دارند براي خود تصميم بگيرند حتي اگر آن تصميم مورد رضاي خدا و مطابق شرع نباشد. خدا آنان را راهنمايي كرده و رضاي خود و سخط خود را برايشان روشن ساخته و به انتخاب اموري كه مورد رضاي خودش است و وانهادن اموري كه مورد سخط اوست، فراخوانده اما به برگزيدن آنچه خدا مي‌پسندد و وانهادن آنچه نمي‌پسنددد، مجبور نكرده است و اجازه داده آنچه را خدا نمي‌پسندد، براي خود برگزينند و به عاقبت شوم دنيايي و آخرتي‌اش گرفتار شوند. اين آزادي و اختيار را خدا به انسان‌ها داده و غير خدا حق ندارد اين آزادي و حق انتخاب را به زور از آنها بگيرد و غير آنچه را مي‌خواهند، به زور بر آنان تحميل كند و اسلاف و پدرانشان حق ندارند سرنوشت آنها را از قبل تعيين كنند و براي آنان ترسيم خط و مشي نمايند. پدران آنها حاكم بر سرنوشت خود بوده‌اند و اجازه داشته‌اند براي خود - خوب يا بد - انتخاب كنند و حق نداشته‌اند براي فرزندانشان انتخاب كنند همچنان كه اين نسل هم حق دارد براي خود انتخاب كند ولي حق ندارد براي نسل بعد خط و ربط معين كند.
امام در استدلال بر غير عقلاني بودن و غير حق بودن نظام شاهنشاهي مي‌فرمايد:
"شما فرض كنيد كه يك مجلس مؤسسان ملي- صد در صد ملي- تأسيس بشود و اين يك كسي را با اعقابش به حكومت بنشانند [بگويد حكومت پيوسته بايد در اين خاندان باشد و بعد از هر پادشاهي پسر بزرگ او، شاه شود] ؛ ما به اين مجلس مؤسسان كه از جانب ملت است و به اين ملت، مي‏گوييم بسيار خوب شما زماني كه خودتان تشريف داشتيد حق داشتيد كه سرنوشت خودتان به دست خودتان باشد، سرنوشت مايي كه دويست سال بعد از شما به اين دنيا مي‏آمده‏ايم، به چه مناسبت شما تعيين كرديد آقاي پدر بزرگ؟! شما با چه قانون، با چه حق، سرنوشت ماهايي كه در اين زمان هستيم تعيين مي‏كنيد؟... اين حرفي است [كه‏] همه عقول با آن موافقند منتها اين قدر تعميه [ ناديده گرفتن حقايق] مي‏كنند بين مردم و تبليغات سوء مي‏كنند كه مردم باور مي‏كنند؛... يك مملكتي كه مي‏گوييد قانون اين است، عقل اين است، حقوق بشر اين است كه سرنوشت هر آدمي به دست خودش باشد، هر ملتي سرنوشتش به دست خودش باشد، اين صحيح؛ ملت ايران حالا سرنوشتش بايد به دست خودش باشد؛... اگر ما همه‏مان مجتمع شديم كه يك مجلس مؤسسان درست كرديم، مجلس مؤسسان از ناحيه ما همه صحيح؛ او حق دارد- اين مجلس مؤسسان- كه سرنوشت اين ملتي كه الآن هست، موجود هست تعيين كند؛ آني كه الآن نيست و بعدها خواهد موجود شد، نه حالا ملت ايران است نه چيز ديگري، هيچ چيز نيست حالا، ملتي نيست اين؛ گروه‏هايي كه در صد سال ديگر در اعقاب شماها مي‏آيند، آنها ملت ايران الآن نيستند، آنها الآن هيچند، من نمي‏توانم سرنوشت آنها را تعيين كنم. آخر ما چه حقي داريم كه سرنوشت ديگران را تعيين كنيم؟ آنها ديگرانند. به مجرد اينكه ما همه در ايران هستيم، به مجرد اينكه ما همه مسلمان هستيم نمي‏توانيم ما سرنوشت يك جمعيتي كه الآن موجود نيستند بعدها ملزم باشند آن اعقاب ما به اينكه اين آقا را به "اعليحضرتي" بشناسند! آخر به چه مناسبت تو همچو كاري مي‏كني؟ به من و شما چه ربط دارد اين؟"6
امام توضيح مي‌دهد كه تازه اين سخن و استدلال مربوط به زماني است كه يك مجلس مؤسسان منتخب از جانب يك ملت براي آنها تصميم بگيرد، اما مجلس مؤسساني كه سلسله پهلوي را به رسميت شناخت و به شاهنشاهي نصب كرد، اصلا مجلسي از مردم و انتخاب شده از جانب آنان هم نبود و به طريق اولي چنين حقي نداشت. آن مجلس حتي براي مردم آن زمان هم نمي‌توانست تعيين سرنوشت كند زيرا نماينده آنان نبود چه برسد براي نسل‌هاي بعد.
عامل دوم پيروزي، قيام براي خدا
امام عامل اول پيروزي‌هاي چشمگير برشمرده را وحدت و انسجام مردم شمردند و در ادامه به عامل دوم كه مهمتر از عامل اول و منشأ آن است، مي‌پردازد و آن را " قيام لِلّه = خدا خواهي و خداجويي" ملت مي‌داند. ملتي كه براي خدا و به نام خدا قيام كرده تا رضاي خدا را به دست آورد و دين خدا را حاكم سازد و دشمنان خدا و دين را از مسند به زير بكشد، چنين ملتي جان بركف شده و به پيروزي مي‌رسد و همه موانع را رفع مي‌نمايد.
امام مي‌فرمايد:
"اينها [اين پيروزي ها] براي چي بود؟ براي دو مطلب: يك مطلب اين اتفاق كلمه‏اي كه در ايران پيدا شد؛ يك مطلب ديگر- آن پشتوانه‏اي كه عبارت از حق و حقيقت [است‏]، خدا بود. براي خدا و اسلام داد زديد گفتيد ما اسلام را مي‏خواهيم، آزادي مي‏خواهيم، استقلال مي‏خواهيم. حكومت اسلام [مي خواهيم]... اين پشتوانه داشتن اجتماع شما به اراده‌الله تعالي موجب پيروزي شما تا اينجاست. و اگر اين دو جهت محفوظ بماند تا قيامتان بحق باشد- اعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ ان تَقُومُوا للَّهِ7 = براي خدا قيام كنيد نه براي شهوات نفسانيه؛ اگر انسان براي شهوات نفسانيه قيام بكند و براي خدا نباشد، اين به جايي نمي‏رسد كارش؛ اين بالاخره فَشَلْ مي‏شود؛ چيزي كه براي خدا نيست دوام نمي‏تواند داشته باشد. كوشش كنيد كه قيام شما، اين نهضتي كه داريد، نهضت الهي باشد؛ للَّه باشد."8
در تاريخي‌ترين سندي كه از نهضت امام خميني در دست هست يعني پيامي كه ايشان به عالمان و ملت ايران در 15 ارديبهشت 1323 شمسي داده، آن پيام را با آيه " قُلْ انَّما اعِظُكُم بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثني‏ وَ فُرادي‏" شروع مي‌كند9 و در طول قيام و بعد از پيروزي هميشه بر اين دعوت يكتاي خدا اصرار و تاكيد داشت و در اين سخنراني نيز اين خداخواهي و خداجويي را به پيروزي رساننده مردم ايران مي‌شمارد.
آري تا زماني كه قيام براي خدا باشد، اختلاف بنيان كني پيش نمي‌آيد و اختلاف‌هاي برداشتي و نظري و فكري هم نه تنها بنيان برانداز نبوده بلكه بركت‌زا و باعث رشد و پيشرفت هستند زيرا اين اختلاف‌ها با حفظ اصول فكري و سياسي و همراه با روحيه برادري و براي رسيدن به بهترين هاست و كينه و نفرتي همراه آن نيست.
اختلافي بنيان برانداز مي‌شود كه ناشي از حب نفس و خودخواهي و خود مطلق بيني باشد كه اين خودمطلق بيني و حب نفس از شيطان است و بايد به خدا از آن پناه برد. پس با حفظ روحيه برادري و با اخلاص و خداخواهي و "قيام لِلّه" مي‌توان با حفظ اصول و در عين داشتن اختلاف، با هم برادر بود و براي تعالي نظام و سربلندي مردم و آبادي دنيا و آخرت آنان تلاش كرد و يد واحده شد. اختلاف‌هايي كه به نزاع منجر مي‌شود و فشل و نفاق و شقاق مي‌آورد، شيطاني است و انگيزه خدايي در يك يا دوطرف از بين رفته است.10
و امام اين گونه بر اين موعظه يكتاي خدا تاكيد مي‌كند:
"[خدا] مي‏فرمايد كه من فقط يك موعظه به شما مي‏كنم: "موعظه كن" خداي تبارك و تعالي است، آنكه اين موعظه را رسانده رسول خدا- صلي‌الله عليه و آله و سلم- است، آن كتابي كه توي آن اين موعظه ثبت شده است قرآن، اين اسنادش [سند هايش]؛ مي‏فرمايد من يك، فقط يك موعظه مي‏كنم و آن اين است كه براي خدا قيام كنيد، براي خدا قيام كنيد. هم قيام كنيد، هم قيامتان براي خدا باشد. اگر بخواهيد قيام شما يك قيامِ مُثْمِر باشد، نتيجه داشته باشد قيامتان، منتهي به تفكيك و تجزيه و امثال ذلك نشود، تمام وجهه همت شما يك نقطه باشد و آن هم يك نقطه ماوراي عالم طبيعت؛ يك نقطه غير متناهي در همه چيز؛ همه توجه به او داشته باشيد. اگر يك همچو مطلبي شد، آن وقت قيام شما و نهضت شما يك نهضت اسلامي سالم، دوام دار، براي اينكه پشتوانه‏اش دائم است؛ چيزي كه پشتوانه‏اش دائم است، دائم است."11
حاكم اسلامي مطلوب انقلاب
امام در ادامه سخن به توصيف حاكم اسلامي مطلوب مي‌پردازد و آن را شبيه حضرت امير معرفي مي‌كند، البته تصريح مي‌كند كه نه يك شبيه نزديك [ كه يافتن شبيه نزديك به حضرت امير محال است] بلكه شبيه دور12 كه شبهي اجمالي از حضرت باشد و سيره و روش او را در سياست و مردم‌داري و حكومت نشان دهد:
"ما يك همچو آدمي مي‏خواهيم [كه به فكر ضعفاي رعيت باشد و براي شاد كردن دل آنها، خود را كوچك كند] نه يك كسي كه از سايه‏اش بترسيم. ما يك حاكمي مي‏خواهيم كه توي مسجد وقتي آمد نشست، بيايند دور او بنشينند، با او صحبت كنند، با او حرف بزنند؛ اشكال دارند اشكالشان را بگويند. ما يك اميري مي‏خواهيم كه وقتي‏ يهودي آمده ادعا كرده، قاضي مي‏فرستد سراغ امير كه بيا، مي‏آيد مي‏نشيند در مجلس قضا، همين قاضي كه خودش نصب كرده، در مجلس قضا مي‏نشيند؛ قضاوت مي‏نشيند، طرح دعوا مي‏شود و رأي بر خلاف حضرت امير- سلام‌الله عليه- مي‏دهد.13 آن هم تنفيذ مي‏كند كه اوقاتش هم تلخ نمي‏شود."14
تبيين هدف
بالاخره در آخر صحبت، امام به نحو اجمال هدف حكومت آينده را بيان مي‌كند:
"برنامه ما اين است كه نه ظلم بكنيم، نه ظلم بشنويم. نه مي‏خواهيم به مردم تحميل كنيم، نه تحمل مي‏كنيم تحميل ديگران را."15
همان گونه كه ظالم بودن ناپسند است، ظلم پذير بودن هم ناپسند مي‌باشد و همان گونه كه تحميل كردن زشت است، پذيرفتن تحميل هم زشت است و برنامه اسلام و حكومت اسلامي تربيت انسان‌هايي است كه نه ظالم باشند و نه ظلم پذير، نه به زور فكر و ايده و روش و خواست خود را بر ديگران تحميل كنند و نه اجازه دهند ديگران فكر، ايده، روش و خواست خود را بر آنان تحميل نمايند. برنامه حكومت اسلامي تربيت انسان‌هاي آزاد، فهيم، با اخلاق و خدا گراست كه زيبايي را هر جا بيابند، با آغوش باز بپذيرند و زشتي را هر جا يافتند، تنفر خود از آن را نشان دهند.
اميد است اين بازخواني‌ها در طليعه سالگرد انقلاب دوباره روح صفا و برادري و اخلاص و خداخواهي را در ما بدمد و بركات خدا را در اين زمستان سرد با مانند زمستان 57 نصيب ما گرداند.
پاورقي:
1. صحيفه امام، ج 5، ص 503.
2. همان، ص 504.
3. اعراف (7) آيه 127.
4. صحيفه، همان.
5. همان، ص 507.
6. همان، ص 507 - 509.
7. سبأ (34) آيه 46.
8. صحيفه، ص 509-510.
9. همان، ج 1، ص 21.
10. ر. ك: همان، ج 21، ص 176 (منشور برادري)
11. همان، ج5، ص 511
12.. همان، ص 513.
13. كراجكي، كنز العمال،ج 4، ص 6.
14. صحيفه، ج 5، ص 513-514.
15. همان، ص 517.
* اطرافيان چاپلوس طاغوت پهلوي آن قدر به ناحق او را بزرگ و مردم را تحقير كرده بودند كه او حكومت بر مردم را به مانند تصرف در ملك خود مي‌دانست و خود را مطلق العنان مي‌ديد
* امام خميني: براي خدا و اسلام داد زديد گفتيد ما اسلام را مي‏خواهيم، آزادي مي‏خواهيم، استقلال مي‏خواهيم. حكومت اسلام [مي خواهيم]... اين پشتوانه داشتن اجتماع شما به اراده‌الله تعالي، موجب پيروزي شما تا اينجاست
* امام خميني: برنامه ما اين است كه نه ظلم بكنيم، نه ظلم بشنويم. نه مي‏خواهيم به مردم تحميل كنيم، نه تحمّل مي‏كنيم تحميل ديگران را

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه