زندگى امام موسى كاظم عليهالسّلام
بحث كوتاهى درباره باب الحوائج؛ ابى الحسن الاول موسى بن جعفر امام هفتم عليهالسّلام
اسم آن بزرگوار موسى و لقب مشهور او كاظم، عبد صالح، عالم و باب الحوايج؛ و كنيه مشهور ايشان ابوالحسن الاول است. عمر آن بزرگوار تقريباً پنجاه و چهار سال بود.(225)
در هفتم صفر سال 128 - هجرى متولد شد.(226) و در بيست و پنجم رجب سال 183 - (227) به دست سندى بن شاهك و به دستور هارون الرشيد لعنة الله عليه مسموم و به درجه رفيع شهادت نايل گرديد.(228)
مدّت امامت آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارشان سى و چهار سال است، و در اين مدّت غالباً يا زندان و يا در تبعيد بوده است. آن حضرت در ميان مردم نفوذ كامل داشت و هميشه در حال مبارزه با دشمن بود و دشمن نيز فوق العاده از ايشان بيمناك بود. دشمن از ترس مى خواست ايشان را در سكوت به خاك بسپارد كه پروردگار عالم چنين نخواست و آن بزرگوار با تجليل خاصى به خاك سپرده شد. چنانچه موقع مرگ، بسيارى از قضات و علما و بزرگان را جمع كردند تا شهادت دهند كه حضرت به مرگ طبيعى از دنيا مىرود ولى حضرت، سخنان دروغ آنان را فاش فرمود.(229)
القابى كه براى موسى بن جعفر و همچنين براى ساير اهل بيت وجود دارد بى علت نيست و همه از عالم ملكوت تعيين شده است. بنابراين ما دربارة موسى بن جعفر به تشريح القاب او اكتفا مى كنيم.
موسى بن جعفر را كاظم گفتند زيرا آن بزرگوار، صابر و حليم بود و مصايب روزگار نتوانست او را از پا درآورد. در زيارت آن بزرگوار مى خوانيم:
اللهم صل على محمد و اهل بيته الطاهرين و صل على موسى بن جعفر وصى الابرار وامام الاخيار و عيبة الانوار ووارث السكينة والوقار الحكم والاثار.(230)
يعنى : اى خداوند درود بفرست بر پيامبر محمد بن عبدالله و اهل بيت معصوم او و درود بفرست بر موسى بن جعفر كه وصّى اوصيا، و پيشواى شيعه و محل بروز صفات خداوند متعال و وارث سكينت و وقار كه در مصايب روزگار خود را نباخت دين، مردانگى ، شخصيت و آقايى خود را حفظ كرد و وارث حكمتها و علمهاى اهل بيت است.
خلاصه سخن، كاظم كاظِم است؛ صابر است؛ حليم است؛ سعة صدر دارد؛ در طوفانها و در جزر و مد روزگار مثل كوه پابرجاست و دشمن نمىتواند او را از پاى در آورد. هارون الرشيد خيلى مايل بود كه موسى بن جعفر در مقابلش خضوع كند؛ ولى با اين آرزو به گور رفت.
ربيع مىگويد: هارون مرا به زندان نزد موسى بن جعفر فرستاد و پيغام داد: مىدانم بيگناهى ولى صلاح من و تو اين است كه در زندان باشى، از اين جهت هر غذايى كه مايل باشيد بفرماييد تا براى شما تهيه كنند. ربيع مى گويد با اين پيغام؛ يعنى با اين حيله، به زندان آمدم. حضرت به نماز بودند و من هرچه مى خواستم صحبت كنم مشغول نماز ديگرى مىشد؛ تا سرانجام در آخر يكى از نمازها پيغام را دادم. حضرت با كمال بىاعتنايى جملهاى فرمودند و مشغول نماز شدند. آن جمله چنين بود:
لا حاضر لى مال فينفعنى ولم اخلق سئولا.(231)
ثروت، نزد من نيست تا از آن بهره گيرم و خداوند مرا سائل حاجت خواه خلق نكرده است. يعنى ما اهل بيت از كسى حاجت نمىخواهيم. ما شيعيان خود را امر كرده و مى كنيم كه سؤال بيجا، سؤال براى پر شدن شكم، و مصرفهاى بيجا نكنند.
ربيع مىگويد: هارون دفعة ديگر مرا پيش موسى بن جعفر فرستاد كه بگويم به گناه خود اقرار كنيد تا شما را از زندان رها كنم،(232) و بدانيد هيچ كس جز من و شما نمىفهمد؛ زيرا من قسم خورده ام تا شما اقرار به تقصير نكنيد، شما را رها نكنم
حضرت فرمودند: به هارون بگو هر روزى كه بگذرد يك روز سخت از من و يك روز لذت بخش از تو مىگذرد. حاكم ميان من و تو خدا است و چند روزى از عمر من باقى نمانده است. ربيع مى گويد: جواب موسى بن جعفر، براى هارون به قدرى كوبنده بود كه چند روز آثار غم و غصه و شكست را در سيماى او مى ديدم.
1 - عبد صالح؛
ما در توضيح اين لقب به جمله اى از زيارت آن بزرگوار اكتفا مى كنيم:
الصّلاة على موسى بن جعفر الذى كان يحيى الليل بالسهر الى السحر بمواصلة الاستغفار حليف السجدة الطويلة والدموع الغزيره والمناجات الكثيرة والضراعات المتصلة. (233)
درود بر موسى بن جعفر كه زنده مى داشت شب را هميشه تا سحر به استغفار هميشگى و سجده هاى طولانى و گريههاى سرشار و مناجات بسيار و ناله هاى پى در پى!
راوى مى گويد: موقعى كه موسى بن جعفر در بغداد در تبعيد بود، هارون مرا به دنبال او فرستاد. موسى بن جعفر را در خرابه اى پيدا كردم كه كوخى از ليف خرما در آن ساخته شده و موسى بن جعفر آنجا زندگى مى كرد. غلامى در مقابل آن بزرگوار نشسته و با قيچى ، مواضع سجده ايشان را مقراض مىكرد. آن بزرگوار از بس به سجده رفته بود، مواضع سجده او پينه بسته بود.
يكى از مناجاتهاى مشهور آن حضرت در زندان اين است: خدايا جاى خلوتى را براى عبادت مى خواستم، شكر تو را كه به من عنايت فرمودى!(234)
2 - و اما لقب عالِم براى موسى بن جعفر عليهالسّلام. با توجه باينكه عمر موسى بن جعفر عليهالسّلام در زندانها و تبعيدها گذشت و دشمن اسلام و انسانيت نگذاشت كه مردم از علم موسى بن جعفر بهره گيرى كنند؛ ولى با اين همه موسى بن جعفر عليه السّلام توانست افرادى لايق، و فقيه به عالم اسلام هديه كند.
شيخ طوسى رحمة الله عليه در معرفةالرجال خود، افرادى نظير يونس بن عبدالرحمن، صفوان، بن يحيى ، محمد بن ابى عمير، عبدالله بن مغيره، حسن بن محبوب، احمد بن ابىنصر، و نظير اينان را كه از فقها شيعه مىباشند نام مى برد كه همه از اصحاب اجماع هستند.
موسى بن جعفر اصحابى چون على بن يقطين داشت كه به تشيّع بسيار خدمت كرده است، و موسى بن جعفر او را امر نموده بود كه زير پرچم ظلم(235) بماند، چون او سمت وزارت هارون الرشيد را داشت و موسى بن جعفر عليه السّلام از او مواظبت كامل نمود.
موسى بن جعفر در خودسازى و تهذيب نفس مواظب او بود، در حفظ و حراست او نيز كوشا بود و ما به چند قضيه در اين باره اشاره مى كنيم:
1 - ابراهيم جمّال كه از شيعيان خوب است، قصد زيارت موسى بن جعفر را كرد و به بغداد آمد تا على بن يقطين را ملاقات كند؛ ولى نتوانست او را ببيند، پس به مدينه بازگشت. موسى بن جعفر عليه السّلام سراغ على بن يقطين را از او گرفت، ابراهيم قضيه خود را نقل كرد. همان سال على بن يقطين مشرف شد تا خدمت موسى بن جعفر برسد و نصف شب به خانه موسى بن جعفر وارد شد. امّا حضرت او را نمىپذيرفت. شب دوم و شب سوم هم پذيرفته نشد؛ تا اينكه به گريه و التماس افتاد و مى گفت نمى دانم تقصيرم چيست؟! حضرت او را پذيرفت و فرمود: تا ابراهيم جمّال از دستت راضى نشود از تو راضى نيستم. بالاخره به طور خرق عادت او را روانه كوفه كرد و او نصف شب در خانه ابراهيم را زد. چون ابراهيم را ديد، گريه كرد، التماس كرد كه از من راضى باش! حتى او را جبراً واداشت كه پايش را روى صورت على بن يقطين بگذارد. چون به مدينه بازگشت، حضرت فرمودند از تو راضى شدم، و اين كار لطف خاصى بود براى تهذيب نفس كه موسى بن جعفر عليهم السلام به او عنايت فرمود.
2 - هارون الرشيد يك پارچة قيمتى به على بن يقطين جايزه داد. على بن يقطين جامه را خدمت موسى بن جعفر عليهالسّلام فرستاد. حضرت پارچه را برگردانيد و فرمود: پارچه را معطر كن و در جاى محفوظى از آن نگهدارى نما. سعايت كاران قضيه را به هارون اطلاع دادند. روزى هارون پرسيد: كجا است جامه اى را كه به تو جايزه دادم چرا نمىپوشى؟ على بن يقطين گفت: چون هديه شما بود، آن را معطر كردم و در جاى محفوظى نگهدارى مىكنم، و غلام خود را فرستاد تا پارچه را آورد.
هارون قسم خورد كه از آن پس، حرف ديگران را درباره او نپذيرد.(236)
3 - امام موسى بن جعفر عليه السّلام دستور داده بود كه على بن يقطين در جاهاى خلوت و دور از اغيار، طبق روش اهل سنت وضوء بسازد. به هارون گفته بودند كه على بن يقطين شيعه است و دليل آن طرز وضوء گرفتن است.
روزى هارون تصميم گرفت كه طرز وضوء گرفتن على بن يقطين را ببيند.
مخفيانه تماشاگر وضوء او شد و ديد كه او به روش اهل سنت وضوء مى گيرد و كسى هم نزد او نيست. از اين جهت يقين پيدا كرد كه على بن يقطين شيعه نيست، و باز قسم خورد كه حرف ديگران را درباره او باور نكند. بعد، موسى بن جعفر به او گفت از اين به بعد به روش شيعه وضوء بگيرد.(237)
موسى بن جعفر سلام الله عليه، علاوه بر آن افرادى كه شمرده شد و گفتيم كه از اصحاب اجماع بوده اند، افرادى ديگر كه آنان نيز از بزرگان شيعه هستند و به مذهب تشيع فوق العاده خدمت نموده اند چون على بن يقطين را به عالم تشيع هديه فرمودند.(238)
اگر بخواهيم دربارة علم موسى بن جعفر عليه السّلام سخن گوييم، بهتر است جمله اى كه در زيارت آن بزرگوار است و در ساير زيارات نيز ديده مى شود صحبت كنيم و آنجمله عيبة الانوار است.
عَيبة به معنى صندوقچه اى است كه جواهرات گرانقيمت را در آن مى گذارند. موسى بن جعفر سلام الله عليه عيبة علم خداوند متعال است، عيبة قدرت خدا است، عيبة رحمت واسعة حق است، جايگاه صفات حق است.
ما هرچه درباره علم موسى بن جعفر سخن بگوييم، نمى توانيم رساتر، پر محتواتر، عاليتر، و نورانى تر از جمله عيبةالانوار گفته باشيم.
2 - و اما لقب باب الحوايج؛ محمد بن طلحة شافعى درباره موسى بن جعفر عليه السّلام چنين مى گويد:
انه الامام جليل القدر عظيم الشأن كثير التهجد المواظب على الطاعات المشهور بالكرامات مسهر الليل بالسجدة والقيام ومتم اليوم بالصيام والصدقة والخيرات المسمّى بالكاظم لعفوه واحسانه بمن اسائه والمسمى بالعبد الصالح لكثرة عبوديته والمشهور بباب الحوائج اذ كل من يتوسل اليه اصاب حاجته كراماته تحارمنها العقول.
همانا موسى بن جعفر، پيشواى جليل القدر و عظيم الشأن است. او شب زنده دار و مطيع اطاعت پروردگار است. كراماتى از او نقل است كه شب را تا به صبح به عبادت مى پرداخته؛ به سجده بوده؛ به نماز مى ايستاده؛ و روز را به روزه و اعانت به ديگران به پايان مى رسانيده است. لقب آن بزرگوار كاظم بوده است. نسبت به افرادى كه به او بد مىكردهاند گذشت و احسان داشت، و لقب او عبد صالح نيز بوده است. به خاطر كثرت عبادت و حال عبوديتى كه داشته است، لقب باب الحوايج نيز داشته است. هر كس به او متوسل شود حاجتش داده مى شود. كرامات موسى بن جعفر به قدرى فراوان است كه عقلها در تحير است.(239)
خطيب خوارزمى مى گويد: هر غمى كه براى من پيش آمد، به سر قبر موسى بن جعفر رفتم و غم خود را آنجا از خود دور كردم.(240)
تاريخ و تجربه نشان داده است كه موسى بن جعفر باب الحوايج است.
در تاريخ نقل است: يكى از خلفا مبتلا به دل درد شد و حكيمان دواهايى به او تجويز كردند؛ ولى حكيم مخصوص او كه نصرانى بود، گفت: اين دواى درد نيست و اگر مى خواهى شفا يابى ، بايد دست به سوى كسى بزنى كه نزد خدا منزلت داشته باشد. آن خليفه گفت: موسى بن جعفر را بياوريد. چون حضرت آمدند، دعايى كردند و او شفا يافت. بعداً از آن بزرگوار سؤال شد كه چه فرموديد؟ حضرت فرمودند: اين دعا را براى او خواندم: اللهم كما اريته ذُلَّ معصيته فاَرِهِ عز طاعتى. اى خدا! چنانكه ذلت گناه را به اين مرد نشان داده اى ، عزت اطاعت مرا نيز به او نشان ده.(241)
چه كلام رسايى! چه كلام لطيفى! چه كلام سازنده اى! چه كلام كوبنده اى! شيخ طوسى رحمه الله در رجالش از حماد نقل مى كند(242) كه: خدمت موسى بن جعفر عليه السّلام رسيدم و از ايشان خواستم كه دعايى بفرمايند تا خداوند زن خوب، خانه خوب، فرزند شايسته و توفيق حج براى پنجاه سال بخ من عنايت كند. حضرت دعا فرمودند؛ مدتى نگذشت كه خداوند همه آنها را به من عنايت كرد. اين شخص همه ساله به حج رفته است. موقع احرام براى غسل در آب رفت و غرق شد و نتوانست در آن سال حج به جاى آورد. و اين گونه قضايا در حق موسى بن جعفر در تاريخ فراوان است.
علت شهادت موسى بن جعفر عليه السّلام
بايد گفت موسى بن جعفر، فداى صفات ديگران شد. حسداز يحيى برمكى ، جاه طلبى از هارون الرشيد، پول پرستى از على بن اسماعيل برادر زاده آن حضرت. تاريخ شهادت وى چنين است: ابن اشعث شيعى، تربيت امين پسر هارون را به عهده داشت و چون خيلى مقرب هارون بود، يحيى برمكى هراس آن داشت كه پس از هارون خلافت به دست امين افتد و ابن اشعث به جاى او بنشيند. حسد او را رنج مى داد و سرانجام بعد از سعايتهاى زيادى از موسى بن جعفر و ابن اشعث، هارون را به وسوسه واداشت تا درباره موسى بن جعفر عليه السّلام تفحّص كند. از اين جهت على بن اسماعيل را خواست و با وصفى كه موسى بن جعفر عليه السّلام او را از رفتن به بغداد منع كرد و خطر را براى او شرح داد، پيش هارون آمد و قبل از آن هم ملاقاتى با يحيى كرد. على ابن اسماعيل به هارون گفت: مملكت نمى تواند دو خليفه داشته باشد.
هارون امر كرد كه دويست هزار درهم به او بدهند؛ اما او درد گلو گرفت و همانجا مرد. مى گويند سرانجام هنگام مردن پولها را ديد و مرد.(243)
هارون، موسى بن جعفر را گرفت و زندانى كرد و او را سرانجام شهيد نمود؛ ولى طولى نكشيد كه طايفه برمك نابود شد.
يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم متاع الحيوة الدنيا ثم الينا مرجعكم فننبئكم بما كنتم تعملون.(244)
اى بشر همانا ظلم تو در اين روزگار بر خودت برمى گردد سپس برگشت تو به سوى ما است و آنچه كرده اى آنجا تو را خبردار مى كنيم.