الا اى مادر باب الحوائج
تويى تاج سر باب الحوائج
تويى سرچشمه جود و سخاوت
كه هستى مصدر باب الحوائج
تو هستى ريشه اين نخل پر بار
بقاى كوثر باب الحوائج
بيا امشب كه چشمت گشتهروشن
ببر ما را بر باب الحوائج
بخوان ما را در اين ميلاد عباس
غلام و نوكر باب الحوائج
بگو از اين عزيز آل حيدر
بگو در مقدمش از حال حيدر
على بار دگر زيور گرفته
عطا از حضرت داور گرفته
به مقصودش رسيده شكر گويد
دو چشمش بويى از كوثر گرفته
ببوسد دستهاى نازنينش
چو اين نوزاد را در بر گرفته
اگرچه نيست زهرا هست زينب
برادر را بغل خواهر گرفته
حسين و مجتبى مدهوش اويند
كه دل از هر دل و دلبر گرفته
كريمى حسن دردستهايش
كه او را ذوالكرم كرده خدايش
كسى همپايه آن باوفا نيست
كسى مانند او اهل دعا نيست
به پيشانى نشان سجده دارد
دلى چون او گرفتار خدا نيست
به كامش ريخته علم لدنى
اگر چه اوج علمش بر ملا نيست
بدون نام او سوگند بر عشق
كه نامى از حسين و كربلا نيست
ز بس از خود نشان داده كرامت
دلم باور ندارد او خدا نيست
خدايى خدا در دست عباس
تمام ماسوى سرمست عباس
مقامش در سما باب الحسين است
براى انبياء باب الحسين است
تمام اختيار عشق با اوست
كه از سوى خدا باب الحسين است
اگر از حضرت زهرا بپرسى
بگويد پور ما باب الحسين است
براى هركه اشك ديده دارد
شه مشكل گشا باب الحسين است
ز خاك علقمه گرديده معلوم
كه او در كربلا باب الحسين است
چو سقّا بود اما تشنه آب
"بنفسى انت" بر او گفته ارباب
حماسه آفرين كربلا اوست
امير دومين لافتى اوست
نشد شمشير در دستش بگيرد
عيان سازد همان شير خدا اوست
حريم علقمه در ياد دارد
عزيز حضرت خيرالنساء اوست
بگويد مشك پاره پاره با ما
عطش گويد به عالم باوفا اوست
چه لبهايى به دست او نشسته
تقرب آفرين اوليا اوست
به وصفش اين كلام آخر بياناست
عموى حضرت صاحب زمان است