رمضان ماه خوبیها
رمـــــضان آمـــــد و آهــــسته صــدا كــرد مــرا
مــــــستعـــد ســــــفر شـــــهر خـــدا كـــرد مــرا
از گـــلستـان كـــرم طــرفه نــسيمــی بــــوزيـــد
كـــه ســراپای پــر از عــطر و صــفا كـرد مــرا
نــازم آن دوست كـــه با لــطف سـليمانی خويش
پـــــله از ســــلســـله ديــــو دعــــا كــــــرد مــرا
فــــيض روحالـــقدسم كـــرد رهـــا از ظـــلمات
هـــمرهـــی تـــا بــه لــب آب بــــقا كـــــرد مــرا
مـــن نــبودم بـــجز از جـــاهل گــم كـرده رهی
لايـــــق مــــكتب فـــخرالنـــجبـــــا كــــرد مــــرا
در شــــگفتم ز كـــــرامات و خـــطاپــوشـــی او
مـــن خـــطا كــردم و او مـهر و وفــا كرد مــرا
دســـت از دامـــن ايـن پـــيك مــبارك نـــكشــــم
كـــه بــه مــهمـانی آن دوســت نــدا كـــرد مـــرا
زين دعاهاست كه با اين همه بیبرگی و ضعف
در گلــستان ادب نــــغمهســــــرا كـــــرد مـــــرا
هــــر ســـر مـــويم اگــر شــكر كــند تـا بـه ابـد
كـــم بود زيــن هـمه فـيضی كه عـطا كرد مــرا
فتحالله اسلامینيا
فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، ماه خداوند، ماه نزول قرآن بر عموم شیعیان جهان مبارک باد
رمضان، ضیافت نور و «مائده تقوا» و دعوتى است به باز یافتن «خودگمشده».
دریغ، اگر از این مهمانى، تهیدست برگردیم! دمسازى با فرشتگان رحمت از یک سو، همنوایى با بینوایان و مساکین از سوى دیگر و یادآورى عطش و گرسنگى روز رستاخیز از دیگر سو، به رمضان و روزه، مایه «ذکر» میبخشد و در سایه این «یاد»، روزهدار ازغفلت میرهد.
«رمضان»، بهار معنویت و عرفان و موسم بازگشت به سرشت پاک و فطرت خدایى و پر گشودن در فضاى نیایش و عبودیت و شکوفایى گل رحمت در بوستان جان است. روزه، آزمون سراسرى «اخلاص» بندگان است.
الهی! اگر تو مرا به جرم من بگیری، من تو را به کرم تو بگیرم
و کرم تو از جرم من بیش است.
الهی! اگر دوستی نکردم، دشمنی هم نکردم
اگر بر گناه مصرّم، اما بر یگانگی تو مُقرّم.
الهی! اگر توبه، بیگناهی است، پس تائب کیست؟
و اگر پشیمانی است، پس عاصی کیست؟
الهی! از پیش خطر و از پس راهم نیست؛
دستم گیر که جز تو پناهم نیست.
الهی! گهی به خود نگرم، گویم از من زارتر کیست؟
گهی به تو نگرم، گویم از من بزرگوارتر کیست
الهی! میبینی و میدانی، و برآوردن، میتوانی.
الهی! چون حاضری چه جویم، و چون ناظری چه گویم؟
الهی! تو بساز که دیگران ندانند، و تو نواز که دیگران نتوانند
الهی! چون توانستم، ندانستم، و چون که دانستم، نتوانستم.
الهی! بیزارم از آن طاعتی که مرا به عُجب آرد،
و بنده آن معصیتم که مرا به عذر آورد
الهی اگر به «دعا» فرمان است قلم رفته راچه درمان است ؟،
الهی! ابوجهل، از کعبه میآید!
و ابراهیم از بتخانه! کار به عنایت بود، باقی بهانه
ای خالق ذوالجلال نومید مکن آن را که به درگهت نیازی دارد.
والسّلام