مجموعه اشعار رضوي

بازدید : 6778
زمان تقریبی مطالعه : 5 دقیقه
تاریخ : 16 شهریور 1391
مجموعه اشعار رضوي

لطف الله صافي گلپايگاني

آستان رضا

شهي که درگه او سجده‏گاه مرد و زن است

امان خلق، امين خدا ابوالحسن است‏

 

امام ثامن و ضامن جهان عز و جلال

که ملجأ همگان در نوائب و محن است‏

 

سپهر علم و عمل پاک از خطا و خطل

سرشته از کرم و جود و حجت ز من است‏

 

ز نور طلعت او پرتوي بود خورشيد

ز بوي تربت او ذره نافه‏ي ختن است‏

 

طواف مرقد او سير در بهشت لقا

زيارت حرم او بهشت را ثمن است‏

 

مرا بس است همين افتخار و عزت و شأن

که از ازل ولايش بگردنم رسن است‏

 

هزار سال سرايد مديحش ار «لطفي»

هنوز حرف نخستين و مطلع سخن است‏

 

شکوه عيد غدير اندر آستان رضا

نويدبخش نجات از شدايد و فتن است‏

 

به هر کجا که روم جشن و شادي است و سرور

به هر که مي‏نگرم ماه صورت و حسن است‏

 

براي خويش گزيده است هر کسي وطني

مرا جوار ولي مرتضي علي است‏

 

هر آن که رفت به زير لواي احمد و آل

رها ز غصه‏ي دنيا و فکر ما و من است‏

 

عيد سعيد غدير 1409 ه. ق / مشهد مقدس

کعبه‏ي رضا

بيا که قبله‏ي دل کعبه‏ي رضا اينجاست

بيا که مشرق انوار کبريا اينجاست‏

 

بيا به طور تجلي بيا به بزم حضور

بيا که معني والشمس و والضحي اينجاست‏

 

دري که هر که بسايد به آستانش سر

ز رنج و محنت و غم مي‏شود رها اينجاست‏

 

اگر که ملتجي و مضطر و پريشاني

بيا که مقصد ارباب التجا اينجاست‏

 

بيا به عرض نياز و ادب که ز امر خدا

کسي که تابع حکمش بود قضا اينجاست‏

 

به هوش باش در اين آستان عرش نشان

که رکن دين خدا فخر ما سوا اينجاست‏

 

بيا که درگه شمس‏الشموس، رأس رئوس

که خلق راست به خلاق رهنما اينجاست‏

 

مزار رهبر هشتم امان خلق جهان

قويم عروه‏ي دين مشهد لقا اينجاست‏

  

به پاي عجز و به حال خلوص درآي

به اين حرم که سرچشمه‏ي بقا اينجاست‏

 

بيا به روضه‏ي رضوان و وادي ايمن

بيا که حجر و حجر، زمزم و صفا اينجاست‏

 

دهيد مژده به بيمار و دردمند غمين

که آنکه هست به درد و مرض شفا اينجاست‏

 

جمال صبح ازل نور ديده‏ي حيدر

سليل خير رسل ختم انبيا اينجاست‏

 

امام ثامن ضامن علي بن موسي

بزرگ حجت حق، آيت خدا اينجاست‏

 

بيا بيا و طلب کن هر آنچه مي‏خواهي

که منبع کرم و معدن سخا اينجاست‏

 

بيا چو «لطفي صافي» بگو به بانگ رسا

بيا که روضه‏ي سلطان دين رضا اينجاست‏

 

به گوش «لطفي صافي» سروش غيب، سرود

بيا که روضه‏ي سلطان دين، رضا اينجاست‏

 

16 جمادي الثاني 1421 ه. ق 

حافظ

اي دل! غلام شاه جهان باش و شاه باش‏

پيوسته در حمايت لطف اله باش‏

 

از خارجي، هزار به يک جو نمي‏خرند

گو: کوه تا به کوه، منافق سپاه باش‏

 

چون احمدم شفيع بود روز رستخيز

گو اين تن بلاکش من، پر گناه باش‏

 

آن را که دوستي علي نيست، کافر است‏

گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش‏

 

امروز زنده‏ام، به ولاي تو يا علي !

فردا، به روح پاک امامان، گواه باش‏

 

قبر امام هشتم، سلطان دين، رضا

از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش‏

 

دستت نمي‏رسد، که بچيني گلي ز شاخ‏

باري، به پاي گلبن ايشان، گياه باش‏

 

مرد خدا شناس، که تقوي طلب کند

خواهي سفيد جامه و خواهي سياه باش‏

 

حافظ ! طريق بندگي شاه پيشه کن‏

و آنگاه در طريق، چو مردان راه باش‏

مسدسي است که در مدح امام عالميان علي بن موسي الرضا صلوات الله عليه توسط جناب خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي سروده شده است:

(1)

 

دوش بودم در طواف روضه خير الانام‏

شاه سلطان خراسان آن امام ابن‏الامام‏

 

آن اميري کز شرف ذاتش بود بردين تمام‏

کعبه‏ي اهل خراسان قبله‏ي هر خاص و عام‏

 

بودم اندر روضه‏اش کامد به گوشم اين کلام‏

کالسلام اي شاه سلطان خراسان السلام‏

 

(2)

 

از عرب شاه غريب اندر خراسان آمده‏

اهل معني را چنين شاهي به مهمان آمده‏

 

يوسفي از مصر خوبي سوي کنعان آمده‏

دري از بحر ولايت لعي از کان آمده‏

 سنگ در تعظيم او از کوه غلتان آمده‏

کالسلام اي شاه سلطان خراسان السلام‏

 

(3)

 

اي به معجزه کرده چوب خشک را اصل شجر

هم به معجز نقش اقدام تو پيدا در حجر

 

اهل معني را تويي اي شاه سلطان راهبر

گشته شير شرزه از امرت بر اعدا پرده در

 

داده جبريل امين در کل عالم اين خبر

کالسلام اي شاه سلطان خراسان السلام‏

 

(4)

 

اي که دارد روضه‏ات بر جنت رضوان شرف‏

در خراسان مشهدت باشد به معني چون نجف‏

 

دوست باشد مر تو را دنيا و عقبا آن خلف‏

گشته جان دشمنت تير ملامت را هدف‏

 

هر زمان بر گوش جان آيد مرا از هر طرف‏

کالسلام اي شاه سلطان خراسان السلام‏

 

(5)

 

اي حريم بارگاهت کعبه‏ي عز و علا

نور چشم مصطفي يعني علي موسي الرضا

 

ماه گردون ولايت شمع جمع اصطفا

ميوه بستان جنت بلبل هر دو سرا

 

دايما از غيب مي‏آيد به گوشم اين ندا

کالسلام اي شاه سلطان خراسان السلام‏

 

(6)

 

جد تو سلطان کونين است يعني مصطفا

جد ديگر حيدر صفدر علي مرتضا

 

جده تو فاطمه ام امام مجتبا

هم غريبي هم شهيدي چون حسين کربلا

دیدگاه های کاربران

سعیده از کرمان
یک شنبه 12 آبان 1398 - 17:28
مادر بزرگم ورد زبونش این شعره.نزدیک ۹۰ سال داره

ارسال دیدگاه