ويژگيهاى غدير خم
1 - اجتماعى بى همانند
2 - فراوانى و انبوه حاضران
3 - تحقق بيعت عمومى
4 - كيفيت والاى حماسه غدير
5 - صراحت در گفتار پيامبر
6 - گواهى حاضران
7 - راويان فراوان حديث غدير
با بررسى روشهاى مبارزاتى حضرت زهرا سلام الله عليها و مورد ارزيابى قرار دادن استدلالها و براهين آن بزرگ زن جهانيان ، كه همواره در طرح حماسه غدير مى كوشيد
و در نهان و آشكار
و در سخنرانيهاى عمومى
و پاسخهاى انفرادى
همه جا تلاش مى كرد تا:
حماسه غدير را بشناساند
اهداف غديرخم را به رخ بكشد
حماسه غدير را جاودانه سازد
و با خطبه معروف رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در غديرخم ، بحث و مناظره نمايد
پيام غديرخم را براى اتمام حجت بكار گيرد
هر خواننده اى را وامى دارد تا بپرسد كه :
غديرخم چه ويژگيهايى دارد؟
كه آنهمه توجه حضرت زهرا سلام الله عليها را بخود جلب كرده است ؟
اهداف غديرخم چيست ؟
و رسالت آن كدام است ؟
و بار تبليغاتى آن چگونه است ؟
و چرا با زنده ساختن ((حماسه غدير)) مى توان ، همه گمراهان را هدايت كرد؟
و عذرها و بهانه ها را مردود دانست ؟
و راه حق و هدايت را شناخت ؟
اول - اعلام امامت در اجتماع بى همانند:
يكى از ويژگيهاى ((حماسه غدير))، اعلام امامت حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در اجتماعى بى مانند بود
كه نه درگذشته چنان جمعيتى با جاذبه هاى معنوى گرد آمدند
و نه در آينده چنان اجتماع با شكوهى تحقق يافت
در اينجا به برخى از جوانب شكوهمند آن اجتماع بى همانند اشاره مى شود:
1 - اجتماعى از سراسر بلاد اسلامى :
مردمى كه در غديرخم گرد آمدند، و با امام منصوب از طرف خداوند بزرگ بيعت كردند، مردم يك شهر و قبيله ، يك منطقه و ناحيه نبودند، از يك نژاد و قومى گرد نيامدند، بلكه از سراسر بلاد اسلامى با شنيدن خبر شركت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مراسم حج ، بسوى كعبه و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شتافتند.
از شرق و غرب
از شمال و جنوب كشور پهناور اسلامى
از نژادهاى گوناگون
از قوميت ها و مليت هاى متفاوت
از سياه و سفيد
از سرمايه داران و نيازمندان
از زورمداران و ناتوان ها
از بى سواد و باسواد
از مهاجر و انصار
و از همه جا
و از همه شهرها
و روستاها و بلاد اسلامى (نه تنها مردم مكه و مدينه ) براى مراسم حج گرد آمدند، و سپس در غديرخم به امر الهى درنگ كردند، و پيام الهى را در ولايت و امامت پس از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدند، و با امام خود بيعت كردند، كه چنين اجتماعى ديگر هرگز پديد نيامد
2 - جاذبه معنوى حاضران در غدير:
گردهم آئى حاجيان ((90 يا 120 هزار نفر)) در غدير خم ، تنها يك اجتماع نظامى يا سياسى نبود، بلكه جاذبه معنوى داشت
همه ، احرام پوشيده
و مراسم حج بجاى آورده
و در عرفات و منى دل را شسته
و در طواف و سعى سبكبار شده بودند
داراى حالت معنوى بودند، و از روحى پر نشاط برخوردار، و با حالت پذيرش و تسليم به سخنان پيامبرشان گوش فرا دادند.
3 - انگيزه معنوى گردهم آئى غدير:
پس از اعمال حج ، همه در حال بازگشت بودند، كه در سرزمين غديرخم ، آن اجتماع عظيم حاجيان پراكنده مى شد، مصرى ها، عراقى ها، يمنى ها، مدنى ها، هر كدام به راه خود مى رفتند كه پيك وحى فرمان ابلاغ امامت را آورد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمان داد تا جمعيت باز ايستند
آنها كه جلوتر رفتند بازگردند
و آنان كه هنوز نيامده اند به جمعيت ملحق شوند
اجتماع انبوه حاجيان در آن روز انگيزه هاى مادى ، يا تنها سياسى و نظامى نداشت ، بلكه بر اساس فرمان الهى ، و دستور پيامبر اسلام شكل گرفت ، تا امامت على (عليه السلام ) و ولايت اهل بيت عليهما السلام تحقق يابد.
دوم - فراوانى و انبوه حاضران :
فراوانى و انبوه جمعيت حاجيان در روز غديرخم كه از سراسر بلاد اسلامى گرد آمده بودند يكى ديگر از ويژگيهاى حماسه غدير است ، و تعداد جمعيت را 90 تا 120 هزار نفر نقل كرده اند، كه بهنگام بازگشت به شهر و ديار خويش در روز 18 ذى الحجة الحرام ، در منطقه غديرخم ، به فرمان الهى گرد آمده و پس از شنيدن پيام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) بيعت كردند(2).
سوم - تحقق بيعت عمومى و همگانى :
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آغازين لحظه هاى بعثت ، و دعوت علنى مردم به اسلام ، ولايت و رهبرى حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) را مطرح ، و تا آخرين لحظه هاى عمر با بركتش (ماجراى حديث قلم و دوات ) اين حقيقت را به روشنى بيان فرموده ، تذكر داد.
و تنها به اعلان و اظهار عقيده و سفارش و وصيت اكتفاء نفرمود، بلكه در انتظار اوامر الهى بود تا افكار عمومى مسلمين جهان را بيدار كند، و آراء مسلمين را در پذيرش امامت و ولايت اهل بيت (عليهم السلام ) هماهنگ نمايد كه سرانجام در يك رفراندوم عمومى ، و اجتماعى بى همانند، از همه اقشار مسلمين ، بيعت با امام على بن ابيطالب ، تحقق پذيرد، و در آرزوى رسيدن پيك وحى لحظه شمارى مى كرد، كه جبرئيل در غديرخم فرمان الهى را ابلاغ فرمود:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك
(اى پيامبر الهى ، آنچه از طرف خدا به سوى تو نازل گرديده ، امروز به همگان ابلاغ كن )(3)
كه از نظر اصول دموكراسى ، و شيوه هاى انسانى انتخابات ، در جهان گذشته تاكنون ، بى نظير مى باشد زيرا:
رهبران دنيا يا با كودتا قدرت را بدست مى گيرند
و يا با روشهاى دروغين مردم را اغفال مى كنند
و يا هرگز به آراء عمومى مردم توجهى نداشته و ندارند
در سقيفه ، ابابكر با 21 راءى ، ناگهان به خلافت مى رسد، و خود نيز بارها اعتراف كرد كه :
خلافت من ناگهانى ((فلتة )) بود
و دومى در گرفتن قدرت ، كارى به آراء و افكار عمومى نداشت
نه شورائى مطرح بود و نه انتخاباتى
نه مراجعه به افكار عمومى مسلمين وجود داشت
و نه حتى مراجعه به آراء مهاجرين و انصار موجود در شهر مدينه
تنها مى گفتند:
با وصيت ابابكر، عمر به خلافت رسيد!!
و سومى نيز در يك شوراى شش نفره ، كه داماد عمر (عبدالرحمن بن عوف ) حق ابطال يا قبول آراء موجود را داشت ، ((حق وتو)) خلافت را بدست گرفت
حال آنكه غديرخم تحقق يك حماسه بى همانند، در انتخاب رهبرى بود، زيرا:
1 - نصب الهى دخالت داشت .
2 - پيام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روشنگر راه انتخاب كنندگان بود
3 - 120 هزار شركت كننده از يك شهر و قبيله نبودند، بلكه از سراسر بلاد اسلامى ، و به همه اقشار انسانى تعلق داشتند كه به امر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با على (عليه السلام ) بيعت كردند.
4 - و بيعت كردن ، و انتخاب رهبرى ، عمومى و آزاد و آشكارا بود.
چهارم - كيفيت والاى حماسه غدير
پس از انجام مراسم معنوى حج (نه در يك اجتماع نظامى يا سياسى )
و در ميان انبوه مسلمين سراسر بلاد اسلامى (120 هزار نفر)
درگذرگاه غدير
بهنگامه پراكنده شدن حجاج يمنى و مصرى و عراقى و شامى و مدنى انگيزه گردهمائى ، دستور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و فرمان الهى (نه قدرت طلبى ) بود.
در حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و با نظارت پيك وحى بود
در آخرين سفر حج پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
و آخرين دستورالعملهاى سرنوشت ساز وحى الهى
بدون هرگونه ابهام و اشاره و كناية
در روز روشن (نه پشت درهاى بسته ، يا باغ اهل سقيفه )
با اعلام عمومى و رسمى (نه كودتا و انحراف افكار عمومى )
و با آگاهاندن مسلمانان (با ايراد خطبه اى گويا كه همگان را به احكام الهى و دستورات دينى ، آشنا ساخت ، و زحمات و كوشش هاى رسالت را بيان فرمود، و خيرخواهى خود را نسبت به امت اسلامى تذكر داد، و همگان اعتراف كردند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيامبر دلسوز، مهربان ، نصيحت گر، و عاشق امت است .)
آنگاه فرمان بيعت با اميرالمؤ منين على بن ابيطالب (عليه السلام ) را صادر فرمود، كه :
تا غروب آفتاب ، مردان
و تا پاسى از شب گذشته ، زنان مسلمان
با آنحضرت بيعت كردند.
پنجم - صراحت در گفتار
در روز غديرخم ، در آن قيامت عظمى ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
اكنون حضرت جبرئيل بر من نازل شد تا پيام الهى را بهمگان اعلام كنم
پس اعلام كنيد:
((رفتگان باز گردند، و آنانكه هنوز نرسيده اند به ما ملحق شوند.))
پس از اجتماع 120 هزار حاجى كه از مراسم بازگشته بودند، در آن هواى گرم ، بر روى جهاز شتران بالا رفت ، و پس از حمد و سپاس پروردگار، و تذكر دادن نعمت هاى فراوان الهى ، و يادآورى زحمات و رنج بزرگ دوران رسالت ، و اتمام حجت با انبوه مسلمانان سراسر بلاد اسلامى ، به تشريح و تبيين پيام الهى در امامت على بن ابيطالب (عليه السلام ) و فرزندان او تا قيام قيامت ، پرداخت با كلماتى :
گويا و رسا
فصيح و بليغ
روشن و آشكار
بى ابهام و كنايه
بى استعاره و اشاره
با زبانى قابل فهم عموم مردم حاضر در صحنه
بى ترس و هراس
و بدون شك و ترديد
كه پس از آن خطبه گويا و بيان جاودانه و رسا، هيچكس در راه هدايت ، و انتخاب امام برحق ، ترديدى نداشت
در اينجا به برخى از قسمت هاى مهم سخنرانى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اشاره مى كنيم :
1 - اعلان نزول پيك وحى براى معرفى امامت
پيامبر گرامى فرمود:
ان جبرئيل (عليه السلام ) هبط الى مرارا ثلاثا ياءمرنى عن السلام ربى و هو السلام اءن اءقوم فى هذا المشهد، فاعلم كل ابيض و اءسود اءن على بن اءبى طالب اءخى و وصيى و خليفتى على امتى والامام من بعدى الذى محله منى محل هارون من موسى ، الا انه لانبى بعدى ، و هو وليكم بعد الله و رسوله و قد اءنزل الله تبارك و تعالى على بذلك آية من كتابه .
(انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و هم راكعون )(4)
و على بن اءبى طالب الذى اقام الصلوة و آتى الزكوة و هو راكع يريد الله عز و جل فى كل حال .(5)
(همانا جبرئيل (كه درود خدا بر او باد) سه بار بر من نازل شد، و سلام خدا را رساند، و فرمود كه در اين مكان (غديرخم ) توقف نمايم ، و به سياه و سفيد شما اعلام كنم كه على بن ابيطالب ، وصى و جانشين و پيشواى شما بعد از من است ، جايگاه او نسبت به من ، مانند هارون نسبت به موسى پيامبر است ، با اين تفاوت كه پس از من پيامبر نخواهد آمد، على (عليه السلام ) پس از خدا و پيامبر رهبر شماست ، و خداوند بزرگ آيه اى در قرآن در همين مسئله نازل فرمود كه :
همانا رهبر و سرپرست شما خدا و رسول او و كسانى كه ايمان آورند، و نماز را بپاى دارند، و در حال ركوع زكات بپردازند.
و مى دانيد كه على بن ابيطالب ، نماز را بپاداشت ، و در حال ركوع زكات پرداخت و در هر حال خدا را مى طلبيد)
2 - علل صبر و انتظار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
آنگاه به علل ((سياست صبر و انتظار)) اشاره مى كند
كه چرا تاكنون صبر كرده و براى على (عليه السلام ) بيعت عمومى نگرفته است .
و ساءلت جبرئيل (عليه السلام ) اءن يستعفى لى السلام عن تبليغ ذلك اليكم - ايها الناس - لعلمى بقلة المتقين ، و كثرة المنافقين ، و ادغال الآثمين ، و حيل المستهزئين بالاسلام ، الذين وصفهم الله فى كتابة : (باءنهم يقولون بالسنتهم ما ليس فى قلوبهم و يحسبونه هينا و هو عند الله عظيم )(6) و كثرة اذاهم لى غير مرة ، حتى سمونى اذنا، و زعموا اءنى كذلك لكثرة ملازمتة اياى ، و اقبالى عليه ، و هواه و قبوله حتى اءنزل الله عز و جل فى ذلك قرآنا.
(و منهم الذين يؤ ذون النبى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم ...)(7)
و لو شئت اءن اسمى القاتلين بذلك باءسمئهم لسميت ، و ان اءومى ء اليهم باءعيانهم لاءوماءت ، و ان ادل عليهم لدللت ، و لكنى والله فى امورهم قد تكرمت .
(از جبرئيل ((درود خدا بر او باد)) درخواست كردم ، تا مرا از اعلام ولايت على (عليه السلام ) معاف بدارد، زيرا اى مردم مى دانم كه تعداد پرهيزكاران اندك ، و شمار منافقان فراوان است ، و گنهكارانى پرفريب ، و نيرنگبازانى كه اسلام را مورد استهزاء قرار مى دهند وجود دارند، آنانكه خداوند بزرگ در كتابش نسبت به آنها فرمود:
((با زبانهاى خود چيزى را مى گويند كه در دل باور ندارند، و گمان مى برند اين كار ساده اى است ، در صورتيكه اين گونه دو روئى ها در نزد خدا گناه بزرگى است .))
همانها كه بارها مرا آزار دادند، تا آنجا كه به من تهمت زدند، و گفتند:
((پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تسليم و گوش به فرمان ديگران است و از خود اراده اى ندارد.))
چون من همواره با على (عليه السلام ) بودم ، و او زياد مورد توجه من بود، نتوانستند از روى حسادت تحمل كنند، تا آنكه خداوند بزرگ آيه اى نازل كرد و پاسخ ياوه گوئيهاى آنان را داد و فرمود:
((برخى از منافقان ، پيامبر را آزار داده مى گويند، او سر تا پا گوش است ، بگو، پيامبر گوش دهنده سخن خوب باشد براى شما نيكو است .))
هم اكنون اگر بخواهيم منافقان را با نام و نشان معرفى كنم ، يا با انگشت به سوى آنان اشاره نمايم ، يا مردم را براى شناخت آنان راهنمائى كنم ، مى توانم .
اما من ، سوگند به خدا، نسبت به آنان كرامت و بزرگوارى پيشه مى سازم .)
3 - اعلام ولايت عمومى و جهانى اميرالمؤ منين (عليه السلام )
پس از اعلام نزول پيك وحى ، و اهداف معنوى آن ، و افشاگرى نسبت به توطئه هاى منافقان ، و تشنگان قدرت ، و منتظران فرصت ، به اعلام ولايت و امامت پرداخته و اصل امامت و رهبرى را يك ضرورت اجتماعى ، و يك حقيقت غيرقابل انكار مى شناساند.
كه هيچ قوم و قبيله اى ، هيچ جامعه پيشرفته يا ابتدائى ، نمى تواند بدون امام و رهبر، به تكامل واقعى دست يابد، فرمود:
فاعلموا معاشر الناس ! ذلك فيه وافهموه واعلموا اءن الله قد نصبه لكم وليا و اماما فرض طاعته على المهاجرين و الانصار، و على التابعين لهم باحسان ، و على البادى و الحاضر، و على الاعجمى و العربى ، و الحر و المملوك و الصغير و الكبير، و على الاءبيض و الاءسود، و على كل موحد، ماض حكمه ، جاز قوله ، نافذ امره ، ملعون من خالفه ، مرحوم من تبعه ، و صدقه ، فقد غفرالله له و لمن سمع منه و اءطاع له ...
ثم من بعدى على وليكم و امامكم باءمر الله ربكم ، ثم الامامة فى ذريتى من ولده الى يوم تلقون الله و رسوله .
(بدانيد اى جمعيت انبوه ! همانا خداوند على (عليه السلام ) را رهبر و امام شما قرار داد، و فرمانبرى او را بر مهاجرين و انصار، بر پيروان مهاجرين و انصار كه راه نيكى پيمايند، بر اهالى شهرها و روستاها، بر حاضر و غائب ، عرب و عجم ، آزاد و بنده ، كوچك و بزرگ ، سياه و سفيد واجب كرده است .
و بر هر خداپرستى ، حكم او جايز و قول او نافذ، و فرمان او واجب است .
كسى كه با او مخالفت كند ملعون ، و كسى كه از او پيروى كند به رحت الهى خواهد رسيد
تصديق كننده او مؤ من است ، خدا او را، و آنكس را كه از او شنوائى داشته ، و اطاعت كند مى آمرزد.
آنگاه پس از من ، امام شما على (عليه السلام ) است ، امامى كه به امر پروردگار شما تعيين گرديده ، و پس از او، امامت در خاندان من از فرزندان على (عليه السلام ) تا روز قيامت قرار خواهد داشت ، روزى كه شما خدا و پيامبرش را ملاقات خواهيد كرد.)
- يادآورى لياقت ها و ويژگى هاى على (عليه السلام )
پس از اعلام امامت و ولايت از طرف خدا، بايد ويژگيها و لياقت هاى اميرالمؤ منين على بن ابيطالب (عليه السلام )را يك يك ، در آن زمان محدود، يادآور شود تا جايگاه ارزشمند انتخاب الهى را بشناسند، و تا بيعت عمومى ، آگاهانه و با نور هدايت ، و روشنى علم و آگاهى ، تحقق پذيرد
تا منافقان نگويند كه :
نمى شناختيم
يا بهتر از آن در جامعه اسلامى وجود دارد
تا اتمام حجت شود، و ارزشهاى منتخب وحى ، براى امامت و رهبرى معرفى گردد، از اين رو پيامبر گرامى اسلام فرمود:
ما من علم الا و قد اءحصاه الله فى و كل علم علمت فقد اءحصيته فى على امام المتقين . و ما من علم الا و قد علمته عليا و هو الامام المبين الذى ذكره الله فى سورة ياسين (و كل شى ء اءحصيناه فى امام مبين )
معاشر الناس ! لاتضلوا عنه و لاتنفروا منه ، و لاتستنكفوا من ولايته
فهو الذى يهدى الى الحق و يعمل به ، و يزهق الباطل و ينهى عنه ، و لاتاءخذه فى الله لومة لائم .
اول من آمن بالله و رسوله لم يسبقه الى الايمان بى اءحد، والذى فدى رسول الله بنفسه و الذى كان مع رسول الله ، و لا اءحد يعبد الله مع رسوله من الرجال غيره ...
معاشر الناس ! هذا على اخى ، و وصيى ، و واعى علمى ، و خليفتى فى امتى ، على من آمن بى و على تفسير كتاب الله عز و جل ، والداعى اليه ، والعامل بما يرضاه ، و المحارب لاعدآئه ، والموالى على طاعته ، و الناهى عن معصيته . انه خليفة رسول الله و اميرالمؤ منين ، و الامام الهادى من الله و قاتل الناكثين و القاسطين و المارقين بامر الله .
(اى جمعيت فراوان انسانها، بدانيد كه هيچ علم و دانشى نبود كه خداوند آن را به من آموخت ، و من آن را به على (عليه السلام ) آموختم كه رهبر پرهيزكاران است .
و هيچ دانشى نبود جز آنكه آن را به على (عليه السلام ) سپردم كه امام آشكار است .
اى جمعيت انبوه مسلمانان ! نسبت به على (عليه السلام ) گمراه نگرديد، و از او گريزان نباشيد، و از رهبرى او سرباز نزنيد، زيرا اوست كسى كه همگان را به حق هدايت مى كند، و بر اءساس حق عمل مى نمايد، باطل را نابود و از آن پرهيز مى دهد، و در راه خدا از چيزى نمى هراسد.
مردم ! على (عليه السلام ) او انسانى است كه به خدا و پيامبرش ايمان آورد، كسى است كه جان خود را فداى جان پيامبر كرد، و همواره با پيامبر خدا بود، و هيچكس جز او تسليم پيامبر خدا نبود.
اى جمعيت انبوده مردم ! اين على (عليه السلام ) برادر، جانشين ، و فراگيرنده علم من ، و امام امت من است ، و عالم به تفسير قرآن و سوق دهنده مردم به سوى كتاب خداوند تعالى ، و عمل كننده به دستورات قرآن است .
على به رضاى خدا عمل مى كند، با دشمنان خدا مى جنگد، با بندگان خدا دوست ، و از معصيت خدا نهى مى كند.
خليفه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و امير مؤ منان است ، رهبر هدايت كننده ، و كشنده ناكثين و قاسطين و مارقين به امر الهى است ).
كه در سخنان وحى گونه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به برخى از ارزشهاى والاى على (عليه السلام ) اشاره گرديد مانند:
على و دانش برتر امام (عليه السلام )
تناسب و هماهنگى علم امام با علم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
قدرت هدايتگرى انسانها
حق گرائى على (عليه السلام )
باطل ستيزى على (عليه السلام )
توان و عمل به امر به معروف و نهى از منكر
شجاعت در راه خدا
اول مسلمان
اول ايمان آورنده به خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
فداكارى در حفظ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
همكارى و همراهى با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
تسليم و اطاعت از پيامبر و اوامر الهى
جانشين به حق پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
جايگاه علم و دانش پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
عالم به تفسير كتاب الله
خواننده مردم به قرآن در گفتار و عمل
خداگرائى
جهادگر با دشمنان خدا
دوستى با دوستان خدا
بازدارنده از معصيت الهى
پيشواى پرهيزكاران
رهبر هدايتگر
كشنده پيمان شكنان ، خارج شوندگان از دين ، و فسادگران
اجراء كننده اوامر الهى در زمين
5 - تكميل دين با ولايت على (عليه السلام )
پس از اعلام ولايت ، و يادآورى ارزشهاى امام على (عليه السلام ) ، به يك نكته مهم ديگرى اشاره مى فرمايد كه در پيام الهى نيز نهفته بود و آن : تكميل دين با ولايت على (عليه السلام )است .
يعنى دين اسلام بدون ولايت امامان معصوم (عليهم السلام ) كامل نخواهد بود، و جامعه اسلامى بدون رهبرى امام معصوم (عليه السلام ) به رشد و سعادت نخواهد رسيد.
زيرا امام معصوم (عليه السلام ) تفسير كننده صحيح قرآن ، و حافظ دين و امت اسلامى است ، و بدون امامت ، ره آورد رسالت تداوم نخواهد يافت ، كه خداوند بزرگ در پيام غدير فرمود:
و ان لم تفعل فما بلغت رسالته .
(اگر امروز ولايت على (عليه السلام ) و فرزندانش را اعلام نكنى ، رسالت خود را به پايان نرسانده اى .)(8)
از اين رو در آن سخنرانى معروف روز غديرخم فرمود:
معاشر الناس ! انما اكمل الله عز و جل دينكم بامامته ، فمن لم ياءتم به و بمن يقوم مقامه من ولدى من صلبه الى يوم القيامه ، و العرض على الله عز و جل فاءولئك الذين حبطت اءعمالهم فى الدنيا و الآخرة و فى النار هم خالدون ، لا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينظرون .
(اى جمعيت انبوه مسلمانان ! همانا خداوند عزيز و بزرگ ، دين شما را با اعلام ولايت على (عليه السلام ) كامل گردانيد، حال اگر كسى از امامت على (عليه السلام ) و ديگر امامان جانشين او كه از فرزندان على (عليه السلام ) هستند تا روز قيامت ، سرباز زند پس از عرضه اعمال بر خدا، از كسانى خواهد بود كه همه اعمال او نابود خواهد شد، و جاودانه در آتش قرار خواهد گرفت ، كه هرگز از شدت عذاب كاست نگردد، و به آنان مهلت داده نحواهد شد.)
6 - افشاى چهره واقعى دشمنان على (عليه السلام )
چون امر الهى در ولايت عترت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ابلاغ ، و ويژگى هاى امام به حق براى همگان بازگو شد، حال بايد پرده از چهره واقعى دشمنان اسلام و امامت ، منافقان پوشانده شده در پوشش ظاهرى دين ، و منتظران بى تقوى ، و فرصت طلبان بى پروا، بردارد.
تا دوستان ولايت آنان را بشناسند، و در موضعگيريها روش برخورد با آنان را بدانند كه فرمود:
ملعون ملعون ، مغضوب مغضوب ، من رد على قولى هذا و لم يوافقه ، اءلا ان جبرئيل خبرنى عن الله تعالى بذلك : و من يقول من عادى عليا و لم يتوله فعليه لعنتى و غضبى .
((فلتنظر نفس ما قدمت لغد))
و اتقوا الله تخالفوه فتزل قدم بعد ثبوتها ان الله خبير بما يعملون .
اءلا و انه لا يبعض عليا الا شقى ، و لا يوالى عليا الا تقى ، و لايؤ من به الا مؤ من مخلص ، و فى على - والله - نزلت سورة العصر: (بسم الله الرحمن الرحيم# والعصر ان الانسان لفى خسر# الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.)
(اى مردم ، لعنت شده ، لعنت شده ، خشم خدا را خريد، خشم خدا را خريد آنكس كه سخن امروز مرا رد كند، و با آن موافقت نكند.
آگاه باشيد: همانا جبرئيل از خداوند بزرگ به من خبر داد كه :
هر كس با على دشمنى كند، و ولايت او را نپذيرد پس لعنت خدا بر او باد، پس هر كسى بايد در انتظار اعمالى باشد كه براى فردا پيش فرستاده است .
مردم ! پروا كنيد كه با امر خدا مخالفت نمائيد، پس لرزان شود قدمهائى كه در گذشته با ايمان استوار بود، و همانا خداوند از اعمال شما آگاه است .
آگاه باشيد، با على (عليه السلام ) هيچكس جز بدبخت بد انجام ، دشمنى نمى ورزد، و هيچكس جز پرهيزكاران ، دوستى على (عليه السلام ) را بجان نمى خرند، و جز مؤ من مخلص ، كسى به على (عليه السلام ) ايمان نمى آورد.
سوگند به خدا درباره على (عليه السلام ) سوره عصر نازل شد كه :
((بنام خداوند بخشنده و مهربان ، سوگند به روزگار، كه انسانها در زيانكارى اند، جز آنانكه ايمان آوردند، عمل نيكو انجام دادند، و به حق و شكيبائى سفارش كردند.))
7 - هشدار از قدرت طلبان منتظر فرصت
سپس به خطر ارتجاع فكرى ، و بازگشت به جاهليت اشاره مى كند، و هشدار مى دهد كه مبادا قدرت طلبان منتظر فرصت ، با فريب و نيرنگ ، امامت را غصب ، و مردم را به انحراف كشانند فرمود:
معاشر الناس ! انه سيكون من بعدى اءئمة يدعون الى النار، و يوم القيامة لاينصرون . معاشر الناس ! ان الله تعالى و اءنا بريئان منهم معاشر الناس ! انهم و انصار هم و اشياعهم ، واتباعهم ، فى الدرك الاءسفل من النار، و لبئس مثوى المتكبرين .
(اى جمعيت انبوه مردم ، پس از من حاكمان دروغين ، قدرت را بدست مى گيرند و مردم را بسوى آتش جهنم مى خوانند، كه در روز قيامت ياورى ندارند.
اى مردم ، همانا خداوند بزرگ و من از آنان بيزاريم .
اى مردم زمامداران غاصب پس از من و پيروانشان ، و دوستان و يارانشان ، در پائين ترين نقطه سوزان جهنم قرار دارند، و چه بد جايگاهى براى متكبران خواهد بود!!)
سپس فرمود:
الا لعن الله الغاصبين و المغتصبين .
(آگاه باشيد! لعنت خدا بر غصب كنندگان ولايت اهل بيت (عليه السلام ) و يارى دهندگانشان .)
8 - مسئوليت همگان تبليغ
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى تحقق امر ولايت على (عليه السلام ) ، در آن روزگارانى كه از رسانه هاى خبرى امروز، و وسايل ارتباط جمعى عصر ما، از رزونامه ها، مجلات ، راديو، تلويزيون ، ماهواره ، فاكس ، خبرى نبود، به مسئوليت همگانى مسلمين در تبليغ فرمان الهى اشاره مى كند، كه :
((وظيفه همه مسلمين ، ابلاغ حماسه غدير است )).
تا در تاريخ ثبت شود
در شعر شاعران جايگاه بايسته اى پيدا كند
در سينه ها حفظ و نقل گردد
تا نتوانند چنين حقيقت آشكارى را انكار كنند، كه فرمود:
معاشر الناس ! انى ادعها امامة ، و وراثة فى عقبى الى يوم القيامة ، و قد بلغت ما امرت بتبليغه ، حجة على كل حاضر و غائب ، و على كل اءحد ممن شهد اءولم يشهد، ولد اءولم يولد، فليبلغ الحاضر الغائب ، و الوالد الولد الى يوم القيامة .
(اى جمعيت انبوه مسلمانان ، من على (عليه السلام ) را در ميان شما، امام مسلمين باقى مى گذارم كه او و فرزندان او وارث من تا روز قيامت مى باشند.
همانا من امر الهى را كه ماءمور ابلاغ آن بوده ام به شما رسانده ام ، كه حجت آشكارى بر هر حاضر و غائب است .
به آنها كه امروز با ما هستند
و آنانكه در اين جمعيت نيستند.
آنانكه هم اكنون از مادر متولد شدند يا در آينده متولد خواهند شد.
پس بر حاضران در صحنه غدير، واجب است كه امر الهى را به ديگران كه حضور ندارند برسانند، و بر پدران واجب است كه حماسه غدير را به فرزندان خود تا روز قيامت بشناسانند).
9 - دعا و درخواست از خدا
آنگاه دستها را به سوى پروردگار جهانيان دراز كرده و به نيايش پرداخت كه :
اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله والعن من انكره واغضب على من جحد حقه اللهم انك اءنزلت آية فى على وليك عند تبيين ذلك و نصبك اياه لهذا اليوم - اليوم اءكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا) ((و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين )) اللهم انى اشهدك (و كفى بى شهيدا) اءنى قد بلغت .
(پروردگارا، دوستان على را دوست بدار، و دشمنان على را دشمن دار، و كسى كه ولايت على را انكار كند لعنت كن ، و بر آنكس كه حق على را غصب نمايد خشم گير
پروردگارا! تو بر من اين فرمان را نازل كردى كه :
امامت پس از من به على تعلق دارد.
و من آن را براى مردم بيان داشتم .
و تو فرمان دادى با گزينش على به امامت امت اسلامى ، دين بندگان تو تكميل گردد، و نعمت تو بر مسلمانان به كمال رسد.
و تو اسلام كامل را براى مسلمانان انتخاب فرمودى ، و در قرآنت يادآورى كردى كه :
((هركس غير از اسلام دينى انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او از زيانكاران است .))
پرورودگارا! همانا من به يگانگى تو شهادت مى دهم ، و بر شهادت من همان كافى است كه امر تو را در روز غدير ابلاغ كردم .)
10 - فرمان بيعت عمومى
پس از تبليغات گسترده ، و اتمام حجت هاى فراوان ، و شناساندن انديشه هاى والاى حضرت اميرالمؤ منين على بن ابيطالب (عليه السلام ) و هشدار از پيمان شكنى غاصبان ، و افشاى چهره دشمنان ، فرمان عمومى ((بيعت آگاهانه )) را صادر فرمود:
الا و انى عند انقضاء خطبتى اءدعوكم الى مصافقتى على بيعته و الاقرار به ثم مصافقته من بعدى الاوانى قد بايعت الله و على قد بايعنى و اءنا آخذكم بالبيعة له عن الله عزوجل (ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يدالله فوق اءيديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اءوفى بما عاهد عليه الله فسيوتيه اءجراء عظيما)
(آگاه باشيد، همانا پس از سخنرانى ، شما را به بيعت كردن با على ، فرا مى خوانم ، كه با او بيعت كنيد، و به امامت او اعتراف نمائيد و با امامان پس از او بيعت كنيد
آگاه باشيد همانا من با خدا بيعت كردم
و على با من بيعت كرد
و من از جانب خداى بزرگ شما مردم را براى بيعت كردن با على فرا مى خوانم
پس هر كس پيمان شكند به زيان خود عمل كرده است من از طرف خداوند ماءمورم تا از شما براى على بيعت گيرم ، پس آنچه از طرف خداى بزرگ در امر ولايت على نازل شد اعتراف كنيد، و او را امير مؤ منان بدانيد، و امامت امامان پس از على را كه از خاندان من ، و از فرزندان على مى باشند، بپذيريد، كه آخرين آنها، و قائم آنها، حضرت مهدى (عليه السلام ) است ، تا روز قيامت كه به حق قضاوت خواهد كرد)
پس از سخنرانى ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ابتداء خود با على به عنوان اميرمؤ منان بيعت كرد، و آنگاه مردان تا غروب آفتاب ، و زنان تا پاسى از شب گذشته ، با على (عليه السلام )بيعت كردند، و حماسه جاودانه غدير تحقق يافت .
مردم دست در دست على (عليه السلام )گذارده بخ بخ لك يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) ((تبريك ، تبريك اى اميرمؤ منان )) مى گفتند.
و براى بيعت زنان ، طشتى پر از آب در پيش روى امام نهادند كه دست امام در آب فرو رفته ، و زنان نيز با فرو بردن دست خود در آب ، و سلام كردن به امام ، بيعت مى كردند.
ششم - گواهى حاضران در صحنه غدير
مسلمانان جهان از سراسر بلاد اسلامى ، از دور و نزديك ، در حجة الوداع با پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در غديرخم حضور داشتند، و شنيدند و ديدند كه به امر الهى ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حضرت اميرالمؤ منين على بن ابيطالب (عليه السلام ) را، به مقام امامت مسلمين معرفى نمود، و از همه حاضران بيعت گرفت ، و پس از روز عيد غدير و بازگشت حاجيان به شهر و كشور خويش ، اين حقيقت جاودانه ، در دلها و تاريخ مسلمين ثبت گرديد، كه در آن ميان 146 نفر از اصحاب و ياران پيامبر گرامى اسلام ، گواهى آنان در كتب تاريخ ثبت شده است .(9 ) مانند:
((الف ))
1 - زيد بن ارقم
(ابن مغازلى : مناقب على بن ابيطالب ، ص 16، ح 232 - و - ابن طاووس : الطرائف ، ص 143/ ح 218 - و - مجلسى : بحارالانوار، ج 37، ص 184 / ح 69 - و - ابن بطريق : العمدة : ص 51).
2 - ابوبسطام : خادم اسامة بن زيد
(ابن عساكر: ترجمة الامام على بن ابيطالب من تاريخ دمشق : ج 2، ص 8/ ح 587).
3 - ابوبكربن ابى قحافه تيمى
(ابن عقده : حديث الولاية - و - جعابى : نخب المناقب - و - جزرى : اسنى المطالب ، ص 3).
4 - ابوجنيده بن جندع بن عمروبن مازن مازنى انصارى
(ابن اثير: اسدالغابة ، ج 1، ص 308)
5 - ابو حمراء: خادم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
(همدانى : مودة القربى ، ص 50 - و - امر تسرى : ارجح المطالب ، ص 581 و مرعشى نجفى : تعليقات احقاق الحق ، 5، ص 38/ ح 7).
6 - ابو رافع قطبى : خادم رسول خدا
(ابن عقده : حديث الولايه - و - جعابى : نخب المناقب - و اخطب خوارزم : مقتل الحسين )
7 - ابو رفاعه عدوى :
(جعابى : نخب المناقب )
8 - ابو زينب بن عوف انصارى
(جعابى : نخب المناقب - و - ابن اثير: اسدالغابة ، ج 3، ص 307 و ج 5 ص 205 - و - ابن حجر: الاصابة ، ج 3، ص 408)
9- ابو عبيده جراح :
(ابن مغازلى : مناقب على بن ابيطالب ، ص 27/ ح 39)
10 - ابوفضاله انصارى :
(ابن عقده : حديث الولاية - و - بهجت افندى : آل محمد)
11 - ابو قتاده حارث بن ربعى سلمى انصارى :
(جعابى : نخب المناقب )
12 - ابوقدامه انصارى :
(ابن اثير: اسدالغابة ، ج 5، ص 275 - و - ابن حجر: الاصابة ، ج 4، ص 159/ ش 926)
13 - ابو كامل احمس :
(جعابى : نخب المناقب )
14 - ابو ليلى بن سعيد:
(سيوطى : تاريخ الخلفاء ص 114 - و - ابن ابى حاتم : الجرح و التعديل ، ج 4، ص 431)
15 - ابو مريم انصارى :
(ابن كثير دمشقى : البداية و النهاية ، ج 7، ص 348)
16 - ابو هريره دوسى :
(صدوق : كتاب الامالى ، ص 2 - و - مجلسى : بحارالانوار، ج 37، ص 108/ ح 1 و ج 97، ص 110/ ح 1 - و - ابن طاووس : الطرائف ، ص 147/ ح 222 - و - ثقفى : الغارات ، ج 2، ص 656 - و - اخطب خوارزم : كتاب المناقب ، ص 94 و 130 و 134 - و - حسكانى : شواهد التنزيل ، ج 1، ص 156/ ح 210 و ص 158/ ح 213 - و - بدخشى : فتاح النجا، ص 57، خطى - و - نزول الابرار، ص 30 - و - حموينى : فرائدالسمطين ، ج 1، ص 77/ ح 44 - و - خطيب : تاريخ بغداد، ج 8، ص 290/ ح 4392 - و - بلاذرى : انساب الاشراف ، ج 2، ص 108/ ح 45 - و - ابن مغازلى : مناقب على بن ابيطالب ، ص 18/ ح 23 و ح 24 - و - ابن عساكر: تاريخ دمشق ، ج 2، ص 72 - 75/ ح 570 - 574 - و - ابن ابى الحديد: شرح النهج ، ج 4، ص 68 - و - قندوزى : ينابيع المودة ، ص 249 - و - ذهبى : تذهيب التهذيب ، ج 2، 57 - و - ابن عبدالبر، الاستيعاب ، ج 2، ص 473، - و - جزرى : اسنى المطالب ، ص 3 - و - سيوطى : الدرالمنثور، ج 2 ص 259 - و - تاريخ الخلفاء، ص 114 - و - ابن كثير: البداية و النهاية ، ج 5، ص 214 - و - متقى هندى : كنزالمعال ، ج 12، ص 208، ج 15، ص 138 - و - هيثمى : مجمع الزوائد: ج 9، ص 105 - و - امر تسرى : ارجح المطالب ، ص 67).
17 - ابى بن كعب انصارى خزرجى :
(جعابى : نخب المناقب )
18 - اسامة بن زيد بن حارث كلبى :
(ابى عقدة : حديث الولاية - و - جعابى : نخب المناقب )
19 - اسعدبن زارة انصارى :
(ابن طاووس : اليقين فى امرة المؤ منين ، ص 34/ باب 37 - و - مجلسى : بحارالانوار: ج 37 ص 233/ ح 102 - و - جزرى : اسنى المطالب ، ص 4 - و - امر تسرى : ارجح المطالب ، ص 568.)
20 - اسماء بنت عميس خثعمية :
(ابن عقده در كتاب ((حديث الولاية )))
21 - ام سلمه : همسر رسول خدا
(ابن عقده در كتاب ((حديث الولاية )) - و - امر تسرى : ارجح المطالب ، ص 338 و 239 - و - طوسى اختيار معرفة الرجال (معروف به ((رجال الكشى )) ) ص 66/ ح 119 و مجلسى : بحارالانوار، ج 37 ص 233 ح 103 - و - ذهبى : التذيب ، ج 2، ص 57 - و - قندوزى : ينابيع المودة ، ص 40.)
22 - ام هانى بنت طالب :
(قندوزى : ينابيع المودة ، ص 40).
23 - انس بن مالك خزرجى انصارى (م 93 ق ): خادم رسول خدا
(صدوق : معانى الاخبار، ص 341/ ح 4 - و - بحارالانوار، ج 37، ص 123/ ح 17 - و - طوسى : كتاب الامالى ، ج 2، ص 341/ ح 4 - و - ابن مغازلى : مناقب على بن ابيطالب ، ص 26/ ح 38 - و - ابن طاووس : الطرائف ، ص 148/ ح 224 - و ابن عساكر: تاريخ دمشق ، ج 2، ص 81/ ح 580 - و - خطيب : تاريخ بغداد، ج 7، ص 377/ ح 3905 - و - متقى هندى : كنزالعمال ، ج 12 ص 208 - و - ابن قتيبه : المعارف ، ص 291 - و - امر تسرى : ارجح المطالب ، ص 564 - و - سيوطى : تاريخ الخلفاء، ص 114 - و - بدخشى : نزل الابرار، ص 20 - و - ابن عقده : حديث الولاية - و - جعابى : نخب المناقب - و - اخطب خوارزم : مقتل الحسين .)
((ب ))
24 - براء بن عازب انصارى (م 72 ق ) ساكن كوفه
(ابن عقده : حديث الولاية - و - جعابى : نخب المناقب - و - خوارزمى : المناقب ، ص 93 - و - طبرى : بشارة المصطفى ، ص 166 و 203 - و - مجلسى : بحارالانوار: ج 37، ص 167/ ح 43 و ص 222/ ح 94 - و - همدانى : مودة القربى ، ص 55 - و - ابن عساكر: ترجمة الامام على بن ابى طالب من تاريخ دمشق ، ج 2 ص 47، 52، ح 546 - 551 و حموينى : فرائدالسمطين ، ص 65 و 71 - و - بلاذرى : انساب الاشراف ، ج 2/ ص 108 - 9 / ح 46 - 47 - و - خطيب : تاريخ بغداد، ج 8، ص 290 و ج 12 ص 236 - و - ذهبى : تاريخ الاسلام ج 2، ص 197 - و - تذهيب التهذيب ، ج 2 ص 57 - و - قندوزى : ينابيع المودة ، ص 31 و 187 - و - نسايى : الخصائص ، ص 93 - و - ابن ماجه : السنن ، ج 1، ص 28 و 29 - و - ابن كثير: البداية و النهاية ، ج 5، ص 209 و ج 7، ص 349 - و - سيوطى : الحاوى للفتاوى ، ص 79 - و - الجامع الصغير ج 2، ص 555 - و - گنجى : كفاية الطالب ، ص 14 - و - ساعاتى : بدائع المنن ، ج 2، ص 503 - و - ابن عبدالبر: الاستيعاب ، ج 2، ص 437 - و - احمدبن حنبل : المسند، ج 4، ص 281 - و - ابن بطريق : العمدة ، ص 45 - و - محب الدين طبرى : ذخائر العقبى ، ص 67 - و - الرياض النضرة ، ج 2، ص 169 - و - مقريزى : الخطط، ج 2، ص 202 - و - كركى : نفخات اللاهوت ، ص 27 - و - سمهودى : وفاءالوفاء، ج 2، ص 173 - و - بدخشانى : نزل الابرار، ص 9 - و - قارى : مرقاة المصابيح ، ج 11، ص 349 - و - ابن شهر آشوب : مناقب آل ابى طالب ، ج 2، ص 220 و 236 - و - ابن صباغ : الفصول المهمه ، ص 23 و 25 - و - امرتسرى : ارجح المطالب ، ص 562 - و - متقى هندى : كنزالعمال ، ج 15، ص 117.)
25 - بريدة بن حصيب ابوسهل اسلمى (م 63 ق ):
(نسائى : الخصائص ، ص 93 و 94 و 98 - و - حاكم : المستدرك على الصحيحين ، ج 3، ص 110 - و - ابن كثير: البداية و النهاية ، ج 5، ص 209 و ج 7، ص 343 - و - ابن مغازلى : مناقب على بن ابى طالب ، ص 21 / ح 28 و 24 / ح 36 - و - ابن طريق : العمدة ، ص 54 - و - اربلى : كشف الغمة ، ج 1، ص 289 - و - مجلسى : بحارالانوار، ج 37، ص 196 / ح 79 - و - بلاذرى : انساب الاشراف ، ج 2، ص 112 / ح 49 - و - ذهبى : ميزان الاعتدال ، ج 2 ص 142 - و - تذهيب التهذيب ج 2، ص 57 - و - عسقلانى : لسان الميزان ج 4، ص 42 - و - ابونعيم : حلية الاولياء، ج 4، ص 23 - و - ابن عبدالبر: الاستيعاب ، ج 2، ص 473 - و - ابن عساكر: ترجمه الامام على بن ابيطالب من تاريخ دمشق ، ج 1، ص 365 - 375 / ح 458 و 463 و ح 465 و ح 470 و 478 - و - طبرانى : المعجم الصغير، ج 1، ص 71 - و - احمد بن حنبل : المسند، ج 5، ص 350 و 361 - و - سيوطى : الجامع الصغير، ج 2، ص 555 / ح 900 - و - ابن طاووس : الطرائف ، ص 149 / ح 22 - و - شوكانى : فتح القدير، ج 4، ص 255 - و - امرتسرى : ارجح المطالب ، ص 559 - و - سيوطى : تاريخ الخلفاء، ص 114 - و - هيثمى : مجمع الزوائد، ج 9 ص 108 - و - متقى هندى : كنزالعمال ، ج 12، ص 208 و ج 15، ص 115 / ح 337 - و - سيوطى : الدرالمنثور، ج 5، ص 182)
26 - ابولبابه بشيربن عبدالمنذر اوسى انصارى :
(جعابى : نخب المناقب .)
27 - ابو عمرة بشيربن عمرو بن محصن انصارى :
(ابن عقده : حديث الولاية ).
((ث ))
28 - ثابت بن وديعه انصارى خزرجى مدنى :
(جعابى : نخب المناقب - و - ابن اثير: اسدالغابة ، ج 3، 307 - و - بهجت افندى : تاريخ آل محمد.)
((ج ))
29 - جابربن سمرة بن جنادة بن سوائى (م 70 يا 74 ق ): ساكن كوفه
(ابن عقده : حديث الولاية - و - اخطب خوارزم : مقتل الحسين - و - متقى هندى : كنزالعمال ، ج 6، ص 398).
30 - جابربن عبدالله انصارى (م 73 يا 74 يا 78 ق )
(ابن عقدة : حديث الولاية - و - شمس الدين جزرى : اسنى المطالب ، 3 - و - ابن عبدالبر: الاستيعاب ، ج 2، ص 473 - و - مغازلى : مناقب على بن ابى طالب ، ص 25 - و - ابن بطريق : العمدة ، ص 53 - و - مجلسى : بحارالانوار، ج 37، ص 134 - و - ابن طاووس : الطرائف ، ص 145 / ح 219 - و - ابن عساكر: تاريخ دمشق ، ج 2، ص 59 - 65 / ح 555 - 558 و ح 560 - 526 - و - حموينى : فرائدالسمطين ، ج 1، ص 62 / ح 29 - و - و حسكانى : شواهد التنزيل ، ج 1، ص 192 / ح 192 - و - گنجى : كفاية الطالب ، ص 61 - و - ابن عبدالبر: الاستيعاب ، ج 2، ص 473 - و - عسقلانى : تهذبب التهذيب ، ج 7، ص 337 - و - ابن كثير: البداية و النهاية ، ج 5، ص 209 و ص 213 - و - ذهبى : تذهيب التهذيب ، ج 2، ص 57 - و - قندوزى : ينابيع المودة ، ص 41 و 55 - و - امرتسرى : ارجح المطالب ، ص 563 - و - متقى هندى : كنزالمعال ، ج 15، ص 120 / ح 348.)
31 - جابربن نضر بن حارث بن كلدة عبدرى :
(ابن شهر آشوب : مناقب آل ابى طالب ، ج 2، ص 240 - و - مجلسى : بحارالانوار، ج 37، ص 162.)
32 - جبلة بن عمرو انصارى :
(ابن عقده : حديث الولاية )
33 - جبير بن مطعم بن عدى قرشى نوفلى :
(بهحت افندى : تاريخ آل محمد، ص 68 - و - همدانى : مودة القربى - و - قندوزى : ينابيع المودة ، ص 31 و 336.)
34 - جرير بن حميد حميرى :
(جعابى : نخب المناقب )
35 - جرير بن عبدالله بجلى :
(ابن عقده : حديث الولاية - و - اخطب خوارزمى : مقتل الحسين - و - طبرانى : المعجم الكبير، ج 1، ص 121 - و - متقى هندى : كنزالعمال ، ج 12، ص 208 و ج 15، ص 121 - و - هيثمى : مجمع الزوائد: ج 9، ص 106 - و - امرتسرى : ارجح المطالب ، ص 572 - و - سيوطى : تاريخ الخلفاء، ص 114 - و - ابن كثير: البداية و النهاية ، ج 7، ص 349 - و - ابن عساكر، ترجمة الامام على بن ابى طالب من تاريخ دمشق ، ج 2، ص 84 / ح 584.)
36 - جندب انصارى :
(شهاب الدين : تشنيف الآذان .)
37 - جندب بن جناده (معروف به ابوذر غفارى ) (م 31 ق ):
(ابن عقده حديث الولاية - و - جعابى : نخب المناقب - و - اخطب خوارزم : مقتل الحسين - و - بهجت افندى : تاريخ آل محمد - و - جزرى : اسنى المطالب ، ص 48)
38 - جندب بن عبدالله بن سفيان بجلى عقلى :
(جعابى : نخب المناقب )
((ح ))
39 - حباب بن عتبه :
(جعابى : نخب المناقب .)
40 - حبة بن جوين عرنى بجلى :
(ابن حجر: الاصابه ، ج 1 ص 372 - و - ابن اثير: اسد الغابه ، ج 1، 367 - و - خطيب : تاريخ بغداد، ج 8، ص 267 - و - قندوزى : ينابيع الموده ، ص 34.)
41 - حبشى بن جناده سلولى :
(ابن عقده : حديث الولاية - و - ابن عساكر: تاريخ دمشق ، ج 2، ص 70 - 71 / ح 566 و 567 - و - طبرانى : المعجم الكبير، ج 1، ص 170 - و - هيثمى مجمع الزوائد، ج 9، ص 106 - و - سيوطى : جمع الجوامع ، ج 1، ص 25 (به نقل از ((الغدير)) ) - و - بد خشى : نزل الابرار، ص 20 - و - متقى هندى : كنزالعمال ، ج 12، ص 207 - و - امر تسرى : ارجح المطالب ، ص 572 - و - مجلسى : بحار الانوار، ج 37، ص 201 - و - ابن كثير دمشقى : البداية و النهاية ، ج 5، ص 221 و 213 و ج 7، ص 349 - و - ابن عددى ، الكامل ، ج 1، ص 386 - و - عسقلانى : الكاف اشاف ، ص 95).
42 - حبيب بن بديل بن ورقاء خزاعى :
(ابن اثير: اسدالغابة ، ج 1، ص 368 - و - ابن حجر: الاصابة ، ج 1، ص 304 - و - مغربى : نظم المتناثر، ص 124).
43 - حذيفة بن اسيد ابو سريحة غفارى (م 40 يا 42 ق ): از اصحاب شجره
(صدوق : كتاب اخصال ، ج 1، ص 65/ ح 8 - و - مجلسى : بحار الانوار، ج 37، ص 121/ 15 و ص 190 - و - طبرانى : المعجم الكبير، ج 1، ص 149 - و - هيثمى : مجمع الزوائد ج 9، ص 164 - و - ابن حجر: الصواعق المحروقه ، ص 25 - و - ترمذى : جامع الصحيحن ، ج 2، ص 298 - و - سيوطى : تاريخ الخلفاء، ص 65 و 114 - و - قرمانى : اخبارالدول و آثارالاول ، ص 102 - و - نابلسى : ذخائر المواريث ، ج 1، 213 - و - قندوزى : بنابيع المودة ، ص 31 و 38 و 181 - و - ابن طولون : شذرات الذهبيه ، ص 54 - و - ابن عساكر: تاريخ دمشق ، ج 2، ص 35 / ح 533 و ص 45 / ح 545 - و - ابن كثير دمشقى : البداية و النهاية ، ج 5، ص 209 و ج 7، ص 348 - و - ابن صباغ مالكى : القصول المهمة ، ص 23 - و - حلبى : السيرة الحلبية ، ج 3، ص 301 - و - بدخشانى : نزل الابرار، ص 18 - و - ابن بطريق : العمده ، ص 46 - و - عسقلانى : الاصابة ، ج 2، ص 257 - و - ابن اثير: اسدالغابة ، ج 3، ص 92، و ج 5، ص 208.)
44 - حذيفة بن يمان (م 36 ق )
(ابن طاووس : اقبال الاعمال ، ص 459 - و - كوفى : تفسيرالفرات ، ص 195 - و - مجلسى : بحارالانوار، ج 37، ص 136 و 193 / ح 77)
45 - حسان بن ثابت ، ابو الوليد (م 54 يا 55 ق )
(ابن عقده : حديث الولاية - و - جعابى : نخب المناقب )
46 - حسن بصرى :
(كتاب سليم بن قيس هلالى ، ص 111)
47 - حسن بن حسن بن على (عليه السلام )
(بيهقى : الاعتقاد، ص 182 - و - منتخب تاريخ دمشق ، ج 4 ص 161).
48 - حميد بن عماره :
(هيثمى : مجمع الزوائد، ج 9، ص 107.)
((خ ))
49 - ابو ايوب خالد بن زيد انصارى :
(طبرانى : المعجم الكبير، ج 1، ص 205 - و - متقى هندى : ك