شهید حسن فاطمی

بازدید : 3462
زمان تقریبی مطالعه : 3 دقیقه
تاریخ : 09 آبان 1390
شهید حسن فاطمی

شهید حسن فاطمی  

زندگی نامه

25  آذر ماه 1346 در روستای تقی آباد دستگردان  در خانواده مذهبی و زحمتکش علی فاطمی پسری چشم به جهان گشود که اورا حسن نام نهادند . پدرش می گوید با تولد او خیر وبرکتی دیگر به خانواده ما رسید . حسن از همان ابتدا عاشق اهل البیت بود و هر جا مجلسی به نام اهل البیت برپا می شد او حضور داشت . او دوران کودکی خود را در روستای بژدغر از توابع بخش دستگردان سپری کرد . حضور او در مسجد زبانزد مردم روستای بژدغر بود . حسن با توجه به سن کمش  درراهپیماییهای دوران انقلاب شرکت می کرد  و بعد از پیروزی انقلاب به حضور در پایگاه بسیج عشق می ورزید .و هنوز در دوره راهنمایی تحصیل می کرد که به هر طریق که شده بود  در تاریخ 6/9/61 عازم جبهه شد اما با توجه به سن کم و خردسالی وی از طبس اورا برگرداندند . سال اول دبیرستان بود که در تاریخ 18/10/63 دوباره عازم جبهه شد و در لشکر  5 نصر خراسان در تیپ جواد الائمه سازماندهی شد وی در عملیات بدر حضور داشت  و در تاریخ 25/12/83 به درجه شهادت رسید  . پیکر پاکش در منطقه عملیاتی دشمن باقی ماند و مدت ده سال چشمان مادرش منتظر رسیدن بدن شهید فرزندش بود  تا اینکه در اسفند ماه 1373  پیکر پرپر شده او همراه همرزم شهیدش محمدرضا معقول به بخش دستگردان منتقل و در روستای میان آباد به خاک سپردند .

خاطره ای از او از زبان مادرش

ما درروستای بژدغر زندگی می کردیم . حسن همینکه از مدرسه به خانه برمی گشت  پس از انجام کارهایی که به او محول شده بود کتاب نوحه اش را بر می داشت  و شروع می کرد بلند بلند به خواندن نوحه . چند بار مانع او شدم  و به او می گفتم مادرجان صدایت را بلند مکن . قبول می کرد ولی باز بعدا تکرار می کرد . یک روز باز شروع کرد بلند خواندن  . نوحه امام حسین را می خواند . گفتم پسرم منزل  ما که می بینی دیوار ندارد و محل عبور و مرور روستا  نیز از بغل خانه ماست  الان که ایام محرم و عزاداری نیست  تو این قدر بلند بلند نوحه سرایی می کنی  مردم خواهند گفت پسر فلانی دیوانه شده . یکدفعه حسن صدا زد مادر بگذار بگویند . درست خواهند گفت . آخه من دیوانه ام . دیوانه حسینم  دیوانه حسین . بگذار بگویند  من عاشقم . عاشق حسین و کربلایش .

گزیده ای از وصیت نامه

اکنون من در صحرای کربلای خونین جنوب که در عملیات فتح المبین آزاد شده و در این محیط هر قدمی از آن یک رزمنده و یک علی اکبر و علی اصغر به خاک و خون غلطیده است و برای اینکه دستور خدا و پیامبرش را اجرا کنم  پا به این سرزمین نهاده ام و قلم از بیان عواطف و احساسات پاک و آگاهانه قاصر است اما قطرات اشکم حکایتی دیگر و دلم شور وشوق دیگری دارد که جز با زیارت کربلای حسین و به پیروزی رسیدن نهایی انقلاب و با شهادت آرام نمی گیرد .  

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه