شهید علیجان مرادی
زندگی نامه
در 13 خرداد ماه 1329 در خانواده ای مذهبی و زحمت کش در روستای نیگنان شهرستان بشرویه متولد شد . به خاطر عشق خانواده به مولایشان علی (ع) اورا علیجان نامیدند . خانواده وی برای کسب و کار درمعادن بخش دستگردان به این بخش مهاجرت نمودند و پدر وی در معدن گردو. در شرکت مینا کان استخدام شد .و علیجان و سایر اعضاء خانواده در روستای جعفر آباد سکونت گزیدند .و بعد که محل کار پدر به معدن ازبکوه منتقل شد خانواده نیزبه این معدن رفتند و علیجان تحصیلات دوره ابتدایی خود را تا کلاس ششم در دبستان معدن ازبکو به اتمام رسانید .و به عنوان همکار بهداشتیار معد ن د ر همانجا مشغول به کار شد و سپس برای کاربهتر عازم تهران و در یک شرکت خدماتی مشغول به کار گردید .
علیجان به علت کهولت سن پدر از خدمت سربازی معاف شد . وی به علت وجود زنان بی حجاب در محل کارش از کارش دست کشید و با معرفی آشنایان در کارخانه قوه پارس استخدام گردید . علیجان همراه با کار در دبیرستان بزرگسالان ادامه تحصیل داد . تقید وی به مسائل مذهبی . در هر جمعی قرار می گرفت ازمسائل دینی سخن می گفت ودر شب نشینی ها با طرح مسائل دینی فضای جلسه را از غیبت کردن دور می کرد و به شدت از غیبت متنفر بود .
مبارزات آشکار علیجان همراه با ملت ایران از سال 56 شروع شد و در برنامه های مبارزاتی علیه رژیم شاه حضوری چشمکیر داشت .در روزهای 9 و10 محرم سال 57 از جمله کسانی بود که همراه اهالی اسلام شهر و باغ فیض در برنامه های انقلابی حضور داشت . او عاشق امام بود و فرمایشات امام را شرعا بر خود واجب می دانست . با توجه به فرمان امام برای کمک به روستائیان کار در کارخانه که مسئول یک قسمت آن بود ترک کرد و برای خدمت به مردم روستایی عازم بخش دستگردان و شهرستان طبس گردید . و مردم بخش دستگردان بویژه دهستان بسیار محروم یخاب تلاشهای اورا در جهاد سازندگی آن وقت فراموش نکرده اند . با شروع جنگ تحمیلی او در اولین روزهای جنگ در سال 59 عازم جبهه شد و برای باردوم و سوم نیز در سالهای 62 و 63 عازم جبهه شد .و سرانجام در آخرین سفر خود در سال 64 عاشقانه و مسرورانه عازم جبهه شد و اطرافیان نقل می کنند که هیچ وقت علیجان را آن قدر خوشحال ندیدند .او به هنگام خداحافظی با پدرخانمش گفت عموجان حلالم کن که در این سفر بازگشتی نیست . او در گردان فلق لشکر 21 امام رضا (ع) به عنوان امداد گر سازماندهی و در عملیات والفجر 8 شرکت نمود . و در تاریخ 22/11/64مفقود الاثر گردید پیکر پاکش بعد از 12 سال پیدا کردند و برای تشییع و تدفین به بخش دستگردان منتقل و در گلزار شهدای عشق آباد به خاک سپرده شد .
خاطره به نقل از خداداد علیزاد همکار شهید
آقای مرادی مسئول جهاد دهستان یخاب بخش دستگردان بود و در طی یک سال که این مسئولیت را داشت چند مرتبه تقاضای اعزام به جبهه از طریق مهندسی رزمی جهاد کرد ولی شورای مرکزی جهاد مخالفت نمود . مخفیانه به سپاه طبس مراجعه کرد و فرم تقاضای اعزام به جبهه را پر کرده و برگه اعزام را گرفته بود . آمد داخل شورای مرکزی ، من آنجا نشسته بودم . برگه اعزام را نشان داد و با خنده گفت ما که رفتیم کربلا . خداحافظ همه شما . گفتم آقای مرادی شورای مرکزی با رفتن شما مخالف است و فعلا اینجا به شما بیشتر نیاز است . گفت : ای آقا خدا حافظ . خدا راضی است .ما که رفتیم هر کاری که دلشان بخواهد خواهند کرد . او رفت و در همان اعزام به شهادت رسید .
گزیده ای از وصیت نامه .
ابر جنایتکاران جهان بدانند از آنان هیچ باکی نداریم و تا تحقق آرمانهای الهی به پیش خواهیم رفت و خط سرخ شهادت را تا برقراری عدالت و آزادی ادامه خواهیم داد .
خواهران محترم شما که پشت جبهه را اداره می کنید باید حجاب اسلامی را کاملا رعایت کنید .و خون شهدا را احترام کنید و قدر جمهوری اسلامی را بدانید و هو.شیار و بیدار باشید که دشمن هر لحظه در کمین می باشد .و گوش به فرمان رهبر عزیز انقلاب باشید که ضرر نخواهید کرد .
جوانان عزیز سنگرهای مدارس را رها نکنید که تمام بدبختیها از بی سوادی ملتهااست و استعمار گران بر ما مسلط می شوند . قدر شهدا را بدانید چون شهدا بهترین کالای خود را تقدیم انقلاب کردند .
ای مردم شما با خودتان فکر کنید که برای این انقلاب چه کردید .
روحش شاد