منابع مقاله:
1 هنگامی که امام حسین(ع) در ماجرای سفر به سوی عراق و کربلا از مدینه عازم شد، عبداللّه بن مطیع (از مسلمین معروف مدینه) برای خود چاه آبی حفر می کرد، تا با خانواده اش از آن بهره مند گردند، عبداللّه نزد امام حسین(ع) آمد و عرض کرد: این چاه را کنده ایم، امروز به آب رسیده، و مقداری از آن، آب به دست آمده که هم شور و هم اندک است، تقاضا دارم دعا کنی تا خداوند آن را شیرین و پر برکت کند. امام حسین(ع) فرمود: اندکی از آب چاه را نزدم بیاور. عبداللّه اندکی آب آورد، امام(ع) اندکی از آن را نوشید سپس مقداری از آن را در دهان مضمضمه کرد، و آنگاه همان آب مضمضه شده را در درون آن چاه ریخت. همین کار امام حسین(ع) باعث شد که آب آن چاه، هم شیرین و گوارا گردید، و هم زیاد شد.[1]
2 شیخ مفید (ره) در ارشاد از سالم بن ابی حفصه نقل می کند، روزی عمر بن سعد به امام حسین(ع) گفت: «ای ابا عبداللّه! در نزد ما مردمان بی خردی هستند که می پندارند من تو را می کشم؟»
امام حسین(ع) به او فرمود: «آنها بی خرد نیستند بلکه خردمند هستند، آگاه باش آنچه چشمم را روشن کند، این است که پس از من از گندم عراق جز اندکی نخواهی خورد.»[2]
از امام باقر(ع) نقل شده: هنگامی که امام حسین(ع) یک روز قبل از ترویه (روز هشتم ماه ذیحجّه) از مکه خارج شد، عبداللّه بن زبیر، آن حضرت را بدرقه کرد و گفت: «ای ابا عبداللّه! آیا در موسم حج، مکه را می گذاری و به سوی عراق می روی؟» امام حسین(ع) فرمود: «ای پسر زبیر! هرگاه در کنار آب فرات به خاک سپرده شوم، برایم محبوب تر از دفن در آستان کعبه است.»[3]
3 محدّث معروف راوندی در کتاب الخرائج و الجرایح روایت می کند: هنگامی که امام حسین(ع) از مدینه عازم عراق (کربلا) بود، امّ سلمه (یکی از همسران پیامبر) به محضر امام آمد و عرض کرد: «از رفتن به عراق خودداری کن، زیرا من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: فرزندم حسین(ع) در عراق کشته می شود، و به من تربتی (مقداری از خاک کربلا) داد، که آن را در شیشه ای نهاده ام.»
امام حسین(ع) فرمود: سوگند به خدا من کشته می شوم، و اگر به عراق سفر نکنم نیز مرا می کشند، اگر بخواهی خوابگاه قتلگاه خود و اصحابم (در کربلا) رابه تو نشان می دهم، آنگاه امام حسین(ع) با دست مبارک، بر چهره ام سلمه کشید، همین باعث شد که خداوند همه پرده های حجاب را از پیش روی ام سلمه برچید، او هماندم قتلگاه امام حسین(ع) و سرزمین کربلا را مشاهده کرد، و صحنه عاشورا را دید. در این وقت امام حسین(ع) مقداری از خاک کربلا را بر گرفت و به امّ سلمه داد، تا آن را در شیشه دیگر نگهداری کند، و به او فرمود: «هرگاه این تربت را دیدی که از آن خون می جوشد و جریان دارد، بدان که من کشته شده ام.»
ام سلمه می گوید: روز عاشورا بعد از ظهر هر دو شیشه را دیدم که خون در آنها می جوشید، صیحه زدم و ناله سر دادم، و دانستم که امام حسین(ع) را به شهادت رسانده اند.[4]
منبع : پایگاه حوزه