از سوی دیگر فرد بر اساس سبک زندگی (یعنی چیزی که میخورد و میپوشد، جایی که زندگی میکند، ماشینی که سوار میشود و کسانی که حشر و نشر دارد و...) آرام آرام به رفتارهایی عادت میکند و از درون شکل میگیرد. این موضوع باعث میشود که نظام ارزشی خاصی نیز برایش درونی شود.
تجزیه و تحلیل ما هم از شخصیت و هویت دیگران تا اندازهای به همین ظواهر وابسته است، برای قضاوت درباره یک فرد معمولا اگر پاسخ این سوالها را بدانیم برچسبی نسبتا مطمئن بر او میزنیم: «چه کارهای؟ چقدر درآمد داری؟ ماشین و وسایل زندگیات چگونه است؟ کدام محله زندگی میکنی؟ محل آمد و شد تو بیشتر کجا است؟ باشگاه؟ جکوزی؟ هیئت؟ کدام رستوانها؟ و...»
به این ترتیب موضعگیریها، رفتارها و قضاوتهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی دیگران برای ما پیشبینیپذیر خواهد شد؛ از کوزه همان برون تراود که در اوست.
آنگاه در سطح کلان اجتماعی سبک زندگی همگرایی و واگرایی پدید میآورد. کسانی که سالها مانند هم زیستهاند، آرام آرام مانند هم فکر میکنند و حساسیتها و علاقههایی مشترک خواهند داشت، این همگرایی از پیش تعریف نشده، به موضعگیریها و قضاوتهای اجتماعی فرهنگی و اخلاقی یکسان خواهد رسید و یک قطب همنوا یا قدرت اجتماعی پنهان تشکیل خواهد داد.
عوامل ایجاد سبک زندگی
سبک زندگی در جوامع ما تحت چه عواملی قرار دارد؟ چگونه شکل میگیرد؟ و چه دستهای هدایتگر پنهانی آن را مدیریت میکند؟
بیگمان اقشار پیشتاز جامعه مانند عالمان، اساتید برجسته دانشگاه، حاکمان و بزرگان معمولاً در شکلدهی به سبک زندگی بسیار مؤثرند. جوانان نیز دو قشر پرنفوذ هنرمندان و ورزشکاران را الگو میبینند و از صورت رفتار آنان سرمشق میگیرند. البته میزان دریافت و ضریب تأثیرگذاری هر یک از این گروهها متفاوت است. همچنین در یک مقیاس وسیعتر سبک زندگی توده جامعه ما تحت تاثیر نفوذ خزنده رسانهها و فرهنگ غرب است.
در دنیای مدرن، رسانهها نسبت فراوانی با زندگی پیدا کردهاند. آمارها نشان میدهد که تقریباً در همه دنیا پس از «خواب» و «کار برای تأمین معاش» استفاده از رسانهها سومین کاری است که بشر انجام میدهد و مصرف رسانهای از محوریترین عناصر زندگی شده است.
البته باید بدانیم که اگر به یک مسلمان متدین پرده آخر زندگی غربی نمایش داده شود از آن سخت متنفر میشود و هرگز آن را نمیپذیرد، اما به صورت تدریجی و خزنده عناصر سبک زندگی فرنگی یک به یک و قدم به قدم از طریق ماهواره، اینترنت، تلویزیون، کتاب، مدل لباس، معماری، مصرف و... وارد میشود و حساسیت یا مقاومتی بر نمیانگیزد! تن دادن به الگوی زندگی غربی در واقع تن زدن از شریعت اسلامی است، این اتفاق به سهولت و تا حدی بدون حساسیت در جامعه ما در حال صورت گرفتن است، یکی از ریشههای آن نا آشنایی با الگوی زندگی اسلامی است.
تحول در سبک زندگی
هر کسی با واقعیت یا خیالی به زندگی خود معنی میبخشد، شاید برای ما دشوار باشد بپذیریم کسی فینال جام جهانی را بدون عذر تماشا نکند، برای یک دانشجوی هیئتی، زندگی کسی که هیئت نمیرود بیمعناست. دیگری نیز با موسیقی به زندگی خود معنا میبخشد. بخش غیر قابل حذف زندگی برای ما، همان معنای زندگی ماست. گرفتن چه چیزی برای ما هراسناکترین کابوس است و به دست آوردن کدام خواسته در کام ما شیرینترین کامیابی است؟ اینها مهمترین عناصر سبک زندگی است.
تردیدی نداریم که صورت زندگی کنونی ما تنها شکل ممکن و بهترین شکل موجود برای زندگی نیست. برخی از بخشهایی که ما آن را جز ضروریات میدانیم در گذشتهای نه چندان دور اصلاً وجود نداشته است. بیگمان اشکالاتی در صورت زندگی کنونی ما هست که با برطرف کردنش معضلات فراوانی حل خواهد شد و نیز جای برخی بخشها در زندگی ما خالی است که بودنش زندگی ما را بسیار بهتر میکند.
بودن و نبودن یک بخش در زندگی ما، به عالمی بر میگردد که برای خود ساختهایم، پاسخهای بنیادی ما به تعریف سعادت و انسان و تلقی ما از مبدا و مقصد، و تصمیمهای اجتماعی بشر در این دوره از حیات، مجموعهای از امکانها و عدم امکانها ایجاد کرده که به ما اجازه نمیدهد به راحتی به هر انتخابی دست بزنیم.
شاید تجربهای واقعی برای ما بسیار آموزنده باشد تا قضاوت بهتری نسبت به جزئیات زندگی خویش داشته باشیم: از امروز تصمیم بگیریم بخش بسیار کوچکی از فعالیت روزانه خود را حذف کنیم؛ مثلاً یکی از برنامههای تلویزیون را تماشا نکنیم و به جای آن کاری از جنسی دیگر، همچون دقایقی تماشای آسمان با فراغت بال را قرار دهیم. میزان دشواری این تغییر، اهمیت سبک زندگی را برای ما نمایان میسازد. اگر به این تغییر موفق شدیم، تاثیر شگفتآور سبک زندگی را در زندگی خود مییابیم؛ زیرا این دو نوع تماشا، هر یک به عالمی تعلق دارد و آثار متفاوتی برجای میگذارد. ماجرا در ابعاد اجتماعی شگفتتر است.
اگر به آرمان تحقق شیوهای از زندگی که هماهنگ با نظام هستی باشد مشتاق هستیم دستکم باید در خصوص آن بیندیشیم:
در پس هر یک از اجزای شیوه زندگی ما چه اندیشهای نهان است؟ بر اساس اندیشهای که رو به جانب حق دارد، سبک زندگی چه شکلی به خود خواهد گرفت؟ سبک زندگی را چه عواملی شکل میدهند؟ آیا میتوان به شکل دیگری زندگی کرد؟ آیا زندگی کنونی ما نیازمند تغییر است؟ آیا برگزیدن سبکی خاص در زندگی، بر فرهنگ و اخلاق و اندیشه جامعه موثر است؟ اگر سبک زندگی تجلی فرهنگ و اندیشه است، آیا میتوان گفت تا اندیشهای نو در جان مردمان ظهور نکند، تغییر در شیوه زندگی ناممکن یا بیفایده است؟ آیا میتوان مصادیق روشنی برای نشان دادن تفاوت زندگی دینی با زندگی غربی یافت؟
ما در طول شبانه روز خواسته یا ناخواسته با موضوعاتی مواجه هستیم و به برخی میاندیشیم. چه موضوعاتی باید جزو موضوعات روزانه ما باشد و نیست؟ و مشغولیت به کدام موضوعات نباید باشد و هست؟ اساسا این باید و نبایدها از چه مبنایی اخذ میشود؟ اگر بر اساس هدف خلقت زندگی را سامان دهیم، خرید کردن و غذاخوردن ما چه شکلی به خود خواهد گرفت؟ آیا میتوانیم ساختمانهایمان را به شکل دیگری بسازیم. ساعات خوابمان را تغییر دهیم، به موضوعاتی فکر نکنیم، مهمانیهایمان را به شکل دیگری برگزار کنیم.
ما چرا این سبکها را برای زندگی برگزیدهایم؟ آیا این نمونهها را بهترین سبکها یافتهایم؟ مگر قبل از انتخاب هر یک از موارد فوق، گونههای مختلف آن را بررسی کردهایم تا ادعا کنیم که نمونههای رایج برترینها هستند؟ اگر چنین نیست آیا ما در این زمینه دارای اختیار و تکلیف نیستیم؟
شاید کسی بگوید اصولا چه اهمیتی دارد که ما برای تامین نیازها و گذران زندگی خود از چه سبکی استفاده کنیم؟ مگر نه این است که بشر در هر دورهای متناسب با داشتهها و دانستهها و امکانات خود به گونهای، رفع نیاز میکرده است؟... اما آیا در انواع گونههای زندگی، قوانین الهی و اصول اخلاقی به یک میزان رعایت میشوند؟
آیا ظاهر در سبک زندگی مهم است یا باطن!
برخی معتقدند تغییر در سبک زندگی، تغییر در ظاهر حیات است و تغییر در ظواهر زندگی بدون تغییر در بواطن آن، راه به مقصود نمیبرد. بنابراین به جای پرداختن به سبک زندگی باید به سراغ جان انسان (اخلاق و افکار او) رفت و آن را آباد کرد؛ اگر چنین شد، سبک زندگی نیز آباد خواهد شد.
در این سؤال یک تقابل عینی میان ظاهر و باطن و نیز اعطای سهم تاثیرها به یکی و متأثر دانستن دیگری به تنهایی مشهود است.
اما باید بدانیم هیچگاه ظاهر زندگی جدا از باطن آن نیست، این همه سفارش به عمل صالح (که جلوه ظاهری حیات مومن است) به مثابه اولین قدم طهارت باطن چیزی جز معنای یگانگی این دو ندارد. ظاهر و باطن در آن واحد هم بر یکدیگر تأثیر میگذارند و هم از یکدیگر تأثیر میپذیرند. به بیان دیگر، ظاهر و باطن دو حیثیت از یک امر واحدند و نه دو امر مجزا، پس تغییر یکی، تحول دیگری است.
توقع تحول رحمانی در جان کسی که زندگی روزمرهاش در گرو تعلقات شیطانی است، توقعی بیجاست! انبیا جان ابنای بشر را متعبد درگاه احدیت کردهاند، اما این تعبد نفس، با عمل آغاز شده است.
بنابراین تحول سبک زندگی انسان، نتیجهاش تغییر نسبتهای نفسانی او است و البته اگر جان انسان متوجه امری شود، فعل او ظهور آن توجه خواهد شد.
برای تحول در سبک زندگی در بین کوچه پس کوچههای بیشمار آن باید بتوانیم گذرگاههای اصلی و گلوگاهها را تشخیص دهیم. وقتی میپرسیم سبک زندگی را کدام عوامل تعیین میکنند شاید بهتر باشد که از فهرست کردن هزاران عامل خودداری کنیم. در میان هزاران نیرویی که در جهتهای مختلف بر یک نقطه وارد میشود، چند نیروی محوری وجود دارد که برآیندشان جهت اصلی را تعیین میکند و رفته رفته نیروهای دیگر را با خود هم جهت میسازد. تحول در سبک زندگی بسیار سخت است. حتی تحولات کوچک در شیوه زندگی نیز به سادگی اتفاق نمیافتد اما حتی تحولهای بزرگ شدنی و ممکن است.
تغییر سبک زندگی یک انسان مؤمن چگونه رقم میخورد؟!
باید فهم دقیق و کلانی از آن چه هستیم داشته باشیم. مقصود از فهم کلان آن است که نوعی جمع بندی از منظری غیرمستغرق در کثرات حاصل شود. گاه در خیابانهای شهری بزرگ میچرخیم و گاه بر نقشه شهر اشراف مییابیم. در موضوع سبک زندگی نیز کثرت عوامل مؤثر و دخیل آنقدر زیاد است که اگر عمری در بررسی آن صرف کنیم باز عواملی از قلم خواهد افتاد. برای آشنایی با شهر چرخیدن در خیابانها تا حدی لازم و مفید است اما کسی که سودای تغییر در نقشه شهر دارد نمیتواند عمر خود را صرف خیابانگردی کند. او به داشتن نقشهای از بالا و فهم طرحی کلان از شهر محتاج است.
تحول در سبک زندگی حرکت به سمت مهندسی زندگی و ویرایش در لایه ظاهر آن است که نخست به صورت فعالسازی برخی حوزهها و غیرفعالسازی برخی دیگر انجام میگیرد، مثلاً در برنامه یک انسان مؤمن برخی برنامههای عبادی مانند تلاوت روزانه قرآن کریم فعال و اموری مانند لغو و سرگرمیهای بیهوده غیر فعال میشود. ویرایش دیگر تغییر آرایش برخی فعالیتها است. مثلاً در سبک زندگی مؤمنانه خواب اول شب و استفاده از فرصت زرین سحر جایگزین شبنشینی میشود، ویرایش سوم تنظیم نسبتها و تغییر ضریب فعالیتها است. مثلاً تحصیل دانش خصوصاً معرفت دینی در برنامه زندگی مؤمنان جایگاه والاتری مییابد و از حیث کمی و کیفی بر تلاشهای دنیوی مقدم میشود.
ویرایش چهارم تغییر اولویت برخی از فعالیتها در مقاطع خاص است، مثلا عبادت در ماه مبارک رمضان، رسیدگی به خانواده در فرصت فارغ تابستان و تحرک سیاسی بیشتر هر چهار سال یک بار مثلا مقارن با انتخابات ریاست جمهوری اولویت ویژه خواهد یافت.
برنامه سبک زندگی به روایت امام علی(ع)
در پایان و به عنوان نمونه دستور برخی از ویرایشها در فعالیتهای جاری مؤمنانه را از کلام بزرگان دین بیان میداریم:
رسول خدا(ص) نیز فرمودند: «أُفٍّ لِکُلِّ مُسْلِمٍ لایَجْعَلُ فِی کُلِ جُمْعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ فِیهِ أَمْرَ دِینِهِ وَیَسْأَلُ عَنْ دِینِهِ»، وای بر مسلمانی که در هر هفته (دست کم) یک روز را برای فهم امور دینی و پرسش از آن نکوشد.
از سفارشهای امیر مؤمنان علی(ع) به فرزندش امام حسن(ع): «یَا بُنَیَّ، لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ: سَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ، وَ سَاعَةٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ، وَ سَاعَةٌ یَخْلُو فِیهَا بَیْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ، وَ لَیْسَ لِلْمُؤْمِنِ بُدٌّ مِنْ أَنْ یَکُونَ شَاخِصاً فِی ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ لِمَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ»
فرزندم! مؤمن در فعالیتهای خود باید سه زمان را قرار دهد؛ زمانی که در آن با خدا مناجات کند، زمانی که در آن به حسابکشی از نفس پردازد و زمانی که آن را برای لذتهای حلال و آراستگی خود خالی سازد. و مؤمن را گریزی نیست که در سه کار حضور داشته باشد؛ اصلاح امور معاش، گام برداشتن برای آخرت یا لذتهای حلال.
امام خمینی(ره) نیز در تنظیم برنامه عبادی چنین فرمودهاند: «و آنچه باعث حضور قلب شود دو امر است: یکی فراغت وقت و قلب، و دیگر فهماندن به قلب اهمیت عبادت را؛ و مقصود از فراغت وقت آن است که انسان در هر شبانه روزی برای عبادت خود وقتی را معین کند که در آن وقت خود را موظف بداند فقط به عبادت، و اشتغال دیگری را برای خود در آن وقت قرار ندهد. انسان اگر بفهمد که عبادت یکی از امور مهمهای است که از کارهای دیگر اهمیتش بیشتر بلکه طرف نسبت با آنها نیست، البته اوقات آن را حفظ میکند و برای آن وقتی موظف میکند. و ما پس از این به قدر مقدور شمهای از آن را بیان میکنیم.
در هر حال، انسان متعبد باید اوقات عبادتش موظف باشد. البته اوقات نماز را، که مهمترین عبادات است، باید حفظ کند و آنها را در اوقات فضیلت به جا آورد، و در آن اوقات برای خود شغل دیگری قرار ندهد. و همان طور که برای کسب مال و منال و برای مباحثه و مطالعه، وقت موظف قرار میدهد، برای این عبادات نیز قرار دهد که در آن وقت فارغ از امور دیگر باشد تا حضور قلب، که مغز و لبّ عبادات است، برای او میسور باشد.
منبع: حجاب ایران