همراه با سيدالشهدا (از مدينه تا كربلا(
ارسال شده توسط :محمد یزدانیان
§ فلسفه قيام ابي عبدالله الحسين (ع( را در سخنان آن حضرت، در آغاز حركت از مدينه و موضعگيريهاي ايشان در برابر حوادثي كه در منزلگاههاي ميان راه روي داده است، ميتوان يافت.
§ در اين مجموعه سعي شده است ضمن آگاهي از نام منزلگاهها و مسير تقريبي حركت امام حسين (ع) از مدينه تا كربلا، با اهداف و ديدگاههاي آن حضرت آشنا شده و مختصري از وضعيت سياسي و اجتماعي آن عصر بيان شود.
مدينه
زمان: نيمه دوم ماه رجب سال 60 هجري
§ حاكم وقت مدينه (وليد بن عتبه) پس از مرگ معاويه دستور يافت تا از امام حسين (ع) براي يزيد بيعت بگيرد. حضرت فرمود: «...يزيد مردي است شرابخوار و فاسق كه به ناحق خون ميريزد و اشاعه دهنده فساد است و دستش به خون افراد بيگناه آلوده گرديده و شخصيتي همچون من با چنين مرد فاسدي بيعت نميكند».
§ وقتي كه مروان بن حكم بيعت با يزيد را از حضرت درخواست كرد امام (ع) فرمود: اي دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنيدم كه فرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفيان حرام است و اگر معاويه را بر فراز منبر من ديديد، او را بكشيد». و امت او چنين ديدند و عمل نكردند و اينك خداوند آنان را به يزيد فاسق گرفتار كرده است.
§ امام (ع) در شب 28 رجب سال 60 هجري همراه با بيشتر خاندان خويش و بعضي ياران، پس از وداع با جدش پيامبر (ص) از مدينه به طرف مكه حركت كرد.
امام حسين هدف خروج از مدينه را در وصيتنامهاش چنين بيان ميكند:
و جز اين نيست كه براي اصلاح در ميان امت جدم خارج شدم. ميخواهم امر به معروف و نهي از منكر كرده و به راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علي (ع) رفتار نمايم.
مكه
زمان: از 3 شعبان تا 8 ذي الحجه 60 هجري
§ امام (ع) در سوم شعبان به مكه رسيد و در خانه عباس بن عبدالمطلب سكني گزيد. مردم مكه و زائران خانه خدا كه از اطراف آمده بودند، به ديدار حضرت شرفياب ميشدند.
§ امام (ع) پس از رسيدن دوازده هزار نامه از جانب كوفيان، مسلم بن عقيل را در روز 15 رمضان به عنوان نماينده خويش به سوي كوفه فرستاد.
§ امام (ع) طي نامههايي به مردم بصره و كوفه، سزاوارترين مردم براي خلاقت و امام را اهل بيت (ع) معرفي كرد و...
§ حضرت با رسيدن نامه مسلم بن عقيل مبني بر بيعت مردم كوفه با وي و از سوي ديگر براي حفظ حرمت خانه خدا ـ كه تصميم بر قتل آن حضرت، در آن جاگرفته بودند ـ حج را به عمره تبديل كرد و در هشتم ذي الحجه به رغم مخالفت بسياري از دوستان، به سوي عراق روانه شد.
قسمتي از آخرين سخنرانيهاي حضرت در مكه: ما اهل بيت به رضاي خدا راضي و خشنوديم... هر كس ميخواهد در راه ما جانبازي كند و خون خويش را در راه لقاي پروردگار نثار نمايد، آماده حركت با ما باشد.
صفاح
زمان: چهارشنبه 9 ذي الحجه 60 هجري
§ قبل از رسيدن به اين منزلگاه، در محلي به نام «تنعيم» امام (ع) دستور داد اموال كاروان حامل پارچههاي يماني كه با پول بيت المال تهيه و توسط حاكم يمن براي يزيد ارسال ميشد را با ولايتي كه داشت ضبط كنند. اين خود نشانه قيام در مقابل خلافت غاصبانه بني اميه بود.
§ امام (ع) در پاسخ به مخالفين حركت به سوي عراق، فرمود: «رسول خدا را در خواب ديدم و به امر مهمي ماموريت يافتم و بايد آن را تعقيب نمايم»
§ فرزدق شاعر كه عازم مكه بود در «صفاح» با حضرت ملاقات كرد و در جواب حضرت كه از احوال مردم عراق جويا شده بود؛ گفت: «دلهاي مردم با توست وليكن شمشيرشان با بني اميه است.»
سخن امام حسين (ع) خطاب به فرزدق در اين منزلگاه:
اگر پيش آمدها طبق مراد باشد، خدا را بر نعمتهايش شكر گوييم. اگر پيش آمدها بر وفق مراد نبود آن كس كه نيتش حق و تقوا بر دلش حكومت ميكند، از مسير صحيح خارج نشود و ضرر نخواهد كرد.
ذات عرق
زمان: دوشنبه 14 ذي الحجه 60 هجري
§ حضرت در اين منزلگاه به «بشر بن غالب» رسيده و از اوضاع و احوال كوفه پرسيدند؛ وي گفت: «شمشيرها خدمت بني اميه و دلها با توست.» حضرت او را تصديق كرد.
§ عبدالله بن جعفر، همسر زينب (س) امان نامهاي را از استاندار مدينه «عمروبن سعيد» كه آن ايام در مكه به سر ميبرد، گرفت و براي حضرت آورد كه مضمون آن چنين بود: «من تو را از ايجاد تفرقه برحذر داشته و از هلاكت تو ميترسم! لذا به سوي من برگرد تا در امان من بماني». حضرت در جواب چنين فرمود: «كسي كه به سوي خدا دعوت كند و عمل نيك انجام دهد و بگويد از مسلمانان هستيم، از خدا و رسولش جدا نميشود... اگر در نوشتن نامهات خير مرا آرزو كردهاي، خدا پاداش تو را بدهد».
§ عبدالله پسران خويش (عون و محمد) را به خدمت در كنار حضرت و جهاد با دشمنان سفارش كرد و خود به سوي مكه بازگشت.
قسمتي از نامه حضرت به «عمروبن سعيد» كه در اين منزلگاه نوشت:
بهترين امان، امان خداوند است. از خداوند، ترس از او را در دنيا خواهانيم تا در قيامت به ما امان بخشد.
حاجر
زمان: سهشنبه 15 ذي الحجه 60 هجري
§ حضرت نامهاي را براي تعدادي از مردم كوفه توسط «قيس بن مسهر» فرستاد و چنين نوشت: «نامه مسلم بن عقيل كه حاكي از اجتماع شما در كمك و طلب حق ما بود به من رسيد خداوند به خاطر نصرت و ياريتان پاداش بزرگي نصيبتان كند... هنگامي كه فرستاده من (قيس) بر شما وارد شد در كارتان محكم و كوشا باشيد، من همين روزها به شما ميرسم.»
§ «قيس» را در ميان راه دستگير كردند. او به ناچار نامه امام (ع) را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبيدالله بردند. از او خواستند نام افرادي كه به حسين (ع) نامه نوشتهاند را افشا كند و يا در برابر مردم به حسين (ع) و پدر و برادرش دشنام دهد. او بالاي قصر رفته و ضمن تمجيد از علي (ع) و فرزندانش و معرفي خويش، ابن زياد و ياران او را نفرين كرد و خبر از حركت حضرت به سوي آنان داد و از مردم خواست دعوت حسين (ع) را اجابت كنند. لذا عبيدالله دستور داد او را از بالاي قصر