خلاصه ای ازمناقب و فضائل حضرت علی (ع) در قرآن کریم

مناقب و فضائل حضرت علی (ع) در قرآن کریم

در قرآن کریم آیات بسیاری در شأن و منقبت اهل البیت (ع) بویژه حضرت علی (ع) آمده است که به یاری پروردگار در حد توان به این موضوع مهم می پردازیم . مطالبی که در این مقالات می آورم بر اساس تحقیقات شخصی خودم در هنگام تنظیم پایان نامه دوره کارشناسی ام می باشد ، البته اکنون که آن را در فضای مجازی اینترنت وارد می کنم در برخی موارد مطالبی اضافه بر مطالب قبلی خواهد داشت . امید است مفید برای خوانندگان محترم و به عنوان یک کار تبلیغی مورد رضایت خداوند منان قرار گیرد . ان شاء الله
بازدید : 6977
زمان تقریبی مطالعه : 63 دقیقه
تاریخ : 05 آبان 1390
مناقب و فضائل حضرت علی (ع) در قرآن کریم

مناقب و فضائل حضرت علی (ع) در قرآن کریم

محمدرجب زاده


مقدمه :
در قرآن کریم آیات بسیاری در شأن و منقبت اهل البیت (ع) بویژه حضرت علی (ع) آمده است که به یاری پروردگار در حد توان به این موضوع مهم می پردازیم . مطالبی که در این مقالات می آورم بر اساس تحقیقات شخصی خودم در هنگام تنظیم پایان نامه دوره کارشناسی ام می باشد ، البته اکنون که آن را در فضای مجازی اینترنت وارد می کنم در برخی موارد مطالبی اضافه بر مطالب قبلی خواهد داشت . امید است مفید برای خوانندگان محترم و به عنوان یک کار تبلیغی مورد رضایت خداوند منان قرار گیرد . ان شاء الله

 

1- آیه تبلیغ

«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین(مائذه -67)

ای پیامبر، آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن که اگر نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می دارد; آری، خدا گروه کافران را هدایت نمی کند .» 

به تصریح همه علمای شیعه در کتابهای تفسیر و حدیث و تاریخ، و نیز بسیاری از علمای اهل سنت، (9) این آیه در شان علی بن ابیطالب (ع) نازل شده است .

شان نزول

این آیه مربوط به داستان غدیر است; علامه امینی (ره) در «الغدیر» ، حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر (ص) با اسناد و مدارک معتبر نقل می کند که شان نزول آن بطور مختصر به این شرح است:

در آخرین سال عمر پیامبر (ص)، مراسم حجة الوداع باشکوه هرچه تمامتر در حضور پیامبر (ص) به پایان رسید، نزدیکیهای ظهر و در میان بیابانهای خشک و سوزان، «غدیر خم » از دور نمایان شد .

آن روز درست هشت روز از عید قربان می گذشت . ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر (ص) به همراهان داده شد . آنانی که پیشاپیش حرکت می کردند به عقب فراخوانده شدند و منتظر رسیدن کسانی شدند که از کاروان عقب افتاده بودند .

مردم نماز را با رسول خدا (ص) اقامه کردند . در آن گرمای سوزان، سایبانی برای پیامبر (ص) درست کردند و پیامبر (ص) به آنها اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه الهی خود را آماده کنند . چون مردمانی که در نقاط دورتری بودند، چهره مبارک رسول خدا (ص) را نمی دیدند، برای پیامبر (ص) منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر بر فراز آن قرار گرفت .

پیامبر (ص) پس از حمد و سپاس پروردگار، مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود: «من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده و از میان شما می روم، من مسؤولم و شما هم مسؤولید! شما درباره من چگونه شهادت می دهید؟ مردم صدا بلند کردند و گفتند: «نشهد انک قد بلغت و نصحت و حمدت فجزاک الله; ما گواهی می دهیم که تو وظیفه رسالت را به انجام رسانیدی و شرط خیرخواهی را به جا آوردی و آخرین تلاش و کوشش خود را در راه هدایت ما نمودی! خداوند تو را جزای خیر دهد!»

سپس پیامبر (ص) از آنان اقرار به یگانگی خدا و رسالت خویش و حقانیت رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان گرفت و فرمود: خداوندا گواه باش! و خطاب به آنان فرمود:

«اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار می گذارم چه خواهید کرد: اول ثقل اکبر، کتاب خدا و دومین آنها خاندان من!؟ خداوند لطیف به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در بهشت به من بپوندند . از این دو پیشی نگیرید که هلاک می شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد!

ناگهان مردم دیدند که پیامبر (ص) با نگاه کردن به اطراف گویی در جستجوی کسی است; همین که چشمش به علی (ع) افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، آن چنانکه سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم ایشان را دیدند . در اینجا پیامبر (ص) فرمود: «ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم; چه کسی از همه مردم نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارتر است؟ » گفتند: خدا و پیامبر (ص) داناترند! پیامبر (ص) فرمودند: خدا، مولا و رهبر من است و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم! سپس فرمود: «فمن کنت مولاه فعلی مولاه » و سر به آسمان بلند کرد و عرض کرد: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار; خداوندا، دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار! محبوب بدار آن کسی که او را محبوب دارد و دشمن بدار آن کس که او را دشمن دارد . یارانش را یاری کن و آنها را که ترک یاری اش کنند، از یاری خویش محروم ساز و حق را هر جا که اوست قرار بده!» .

و در پایان تاکید فرمودند که حاضران به کسانی که حضور نداشتند این مطلب را برسانند . پس از این، مردم (از جمله ابوبکر و عمر) خطاب به امیرالمؤمنین (ع) می گفتند: آفرین بر تو باد! آفرین بر تو باد ای فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی . 

2-آیه اکمال دین 

آيه اكمال دين يكي از آياتي است كه در روز غدير درباره انتصاب امير المؤمنين(عليه السلام) به ولايت نازل شده است؛ خداوند تبارك و تعالي در اين آيه مي فرمايد:

 «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ الاِْسْلاَمَ دِیناً»

( مائده - آیه3)

(امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم).
همه امامیّه بدون استثناء بر نزول این آیه پیرامون نصّ غدیر پس از بیان ولایتِ مولا امیر المؤمنین(علیه السلام) توسّط رسول خدا با واژه هایى دُرر بار و روشن، اتّفاق نظر دارند. این آیه نصّى آشکار است که صحابه آن را شناختند و عرب آن را فهمید و هر کسى که خبر به او رسید، بدان احتجاج کرد (و آن را حجّت و دلیل بر ولایت على(علیه السلام) قرار داد). بسیارى از علماى تفسیر و امامان حدیث و حافظان آثار از اهل سنّت در این مطلب با امامیّه همراهند. اعتبار و دقّت عقلى نیز همین دیدگاه را همراهى مى کند. نقلِ موجود در تفسیر رازىاز اصحاب آثار، این دیدگاه را تقویت مى کند؛ گفته است:
آنگاه که این آیه بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شد، پس از نزول آن تنها هشتاد و یک یا هشتاد و دو روز زندگى کرد....
و تاریخ نویسان از اهل سنّ نوشته اند: وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) در روز دوازدهم ماه ربیع الأوّل بوده است.
حال با توجّه به دیدگاه اهل سنّت در تاریخ وفات پیامبر، گویا در رقم هشتاد و دو روز (که از فخر رازى نقل شد) مسامحه اى رخ داده است؛ زیرا پس از اخراج روز غدیر و روز وفات، یک روز بر هشتاد و دو افزوده مى شود. و به هر حال این دیدگاه از دیدگاه نزول این آیه در روز عرفه ـ که در صحیح بخارى و صحیح مسلم و کتب دیگر آمده- به حقیقت نزدیکتر است؛ زیرا بر اساس این دیدگاه بر عدد مذکور (هشتاد و دو روز) بیش از ده روز افزوده مى شود. علاوه بر آنکه نزول آیه إکمال در روز غدیر خم با روایات فراوانى که چاره اى جز خضوع در برابر مفاد آن وجود ندارد، تأیید مى شود؛ به عنوان نمونه:
1ـ حافظ أبو جعفر محمّد بن جریر طبرى، متوفّاى (310).
وى در «کتاب الولایة» به سند خود از زید بن ارقم، نزول آیه إکمال در روز غدیر خم درباره امیر المؤمنین(علیه السلام) را روایت کرده است.
2ـ حافظ ابن مردویه اصفهانى، متوفّاى (410).
وى از طریق ابو هارون عبدى از ابو سعید خُدرى روایت کرده است: این آیه در روز غدیر خم بر رسول خدا نازل شده است، آنگاه که به على فرمود: «من کنتُ مولاه فعلىٌّ مولاه».
سپس آن را از ابو هریره روایت کرده، و در آن آمده است: آن روز، دوازدهم ذى الحجّه بوده است؛ یعنى هنگام بازگشت حضرت از حجّة الوداع.
3 ـ حافظ ابو نعیم اصفهانى، متوفّاى (430).
4 ـ حافظ ابو القاسم حاکم حسکانى، متوفّاى بعد از (490).
5 ـ حافظ ابوالقاسم بن عساکر شافعى دمشقى، متوفّاى (571).
6 ـ أخطب الخطباء خوارزمى، متوفّاى (568).
7 ـ جلال الدین سیوطى، شافعى، متوفّاى (911).
و افراد فراوان دیگرى که به نزول آیه إکمال در روز غدیر درباره ولایت على ابن ابى طالب(علیه السلام)، تصریح کرده اند.

 

3-آیه مباهله

«فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین (آل عمران -61)

 هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .» 

«ابتهال » در لغت به معنای واگذاری فرد یا حیوان به خودش است و در اصطلاح به معنای نفرین کردن

 مباهله به معنی نفرین کردن دو نفر بر همدیگر است، به این ترتیب که وقتی استدلالات منطقی سودی نبخشید، افرادی که با هم درباره یک مساله مهم دینی گفتگو دارند، در یکجا جمع می شوند و به درگاه خدا تضرع می کنند و از او می خواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند . 

شان نزول

در روایات اسلامی که مفسران و محدثان نقل کرده اند آمده است: «هنگامی که آیه مورد بحث نازل شد، پیامبر به مسیحیان نجران پیشنهاد مباهله داد . بزرگان مسیحی از پیامبر یک روز مهلت خواستند تا در این باره به شور بنشینند . اسقف به آنها گفت: نگاه کنید! اگر فردا محمد (ص) با فرزند و خانواده اش برای مباهله آمد، از مباهله با او بپرهیزید و اگر اصحاب و یارانش را همراه آورد، با او مباهله کنید که او پایه و اساسی ندارد!

فردا که شد پیامبر آمد در حالی که دست علی (ع) را گرفته و حسن وحسین پیش روی او حرکت می کردند و فاطمه پشت سر او بود، مسیحیان و در پیشاپیش آنها اسقف اعظم آنان نیز بیرون آمدند . هنگامی که او پیامبر را با همراهانش مشاهده کرد، پرسید: اینها کیانند؟ گفتند: این یکی پسر عمو و داماد او و این دو دختر زاده های او و این بانو دختر اوست که از همه نزد او گرامی تر است . اسقف نگاهی کرد و گفت: من مردی را می بینم که مصمم و با جرات در مباهله است و می ترسم او راستگو باشد و اگر راستگو باشد، بلای عظیمی بر ما وارد خواهد شد . سپس گفت: ای اباالقاسم، ما با تو مباهله نخواهیم کرد! بیا با هم صلح کنیم و در بعضی روایات آمده است که اسقف اعظم گفت: من صورتهایی را می نگرم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جا برکند چنین خواهد شد; پس مباهله نکنید که هلاک خواهید شد! 

در صحیح مسلم چنین آمده است: معاویه از سعد بن ابی وقاص سؤال کرد: چرا تو لعن و سب علی بن ابیطالب نمی کنی؟ در جواب گفت: به خاطر سه امر: حدیث منزلت در جنگ تبوک، داستان پرچم در جنگ خیبر و داستان مباهله; وقتی که آیه «قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم » نازل شد، پیامبر (ص) علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) را فراخواند و گفت: بارخدایا، اینها اهل منند (اهل بیت من هستند) 

 4-آیه اولی الامر

«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم(نساء-59)

ای کسانی که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الامر (اوصیای پیامبر) را .

شان نزول

مفسر معروف «حاکم حسکانی حنفی نیشابوری » ، ذیل این آیه، پنج حدیث نقل کرده است که در همه آنها عنوان «اولی الامر» بر علی (ع) تطبیق شده است . در نخستین حدیث، از خود آن حضرت نقل می کند که وقتی پیامبر (ص) فرمود: شرکای من کسانی هستند که خداوند آنها را قرین خود و من ساخته و درباره آنها آیه «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله » را نازل کرده است، از آن حضرت پرسیدم: «یا نبی الله من هم; ای پیامبر خدا، اولی الامر کیانند؟» «قال: انت اولهم; فرمود: تو نخستین آنها هستی .»

 

5-ولایت حضرت علی (ع) در قرآن

آیات 55 و 56 سوره مائده
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
ولىّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده‏اند: همان کسانى که نماز برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند. و هر کس خدا و پیامبر او و کسانى را که ایمان آورده‏اند ولىّ خود بداند [پیروز است، چرا که‏] حزب خدا همان پیروزمندانند. 1


شآن نزول آیه
اى مردم روزى از روزها با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مسجد نماز مى‏خواندم، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد، ولى کسى چیزى به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضاى کمک کردم ولى کسى جواب مساعد به من نداد، در همین حال على (علیه السلام) که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) که در حال نماز بود این جریان را مشاهده کرد، هنگامى که از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند کرد و چنین گفت:" خداوندا برادرم موسى از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانى و کارها را بر او آسان سازى و گره از زبان او بگشایى تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسى درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهى و بوسیله او نیرویش را زیاد کنى و در کارهایش شریک سازى. خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیده توام، سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على (علیه السلام) را وزیر من گردان تا به وسیله او، پشتم قوى و محکم گردد". ابو ذر مى‏گوید: هنوز دعاى پیامبر (صلی الله علیه و آله) پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: بخوان، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: چه بخوانم، گفت بخوان: "إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا ... 2
«ابوبکر رازى» در کتاب «احکام القرآن» به نقل از «مغربى»، «رُمّانى» و «طبرى» آورده است که: این آیه مبارکه هنگامى بر قلب پاک پیامبر فرود آمد که على علیه السلام در حال نماز و رکوع، انگشتر خویش را در راه خدا انفاق کرد. و دانشمندان دیگرى از جمله «مجاهد» همین گونه روایت کرده‏اند. از دو امام راستین حضرت امام باقر و صادق نیز همین گونه روایت شده است 3
علامه امینی در الغدیر از انس بن مالک روایت کرده که : وقتی علی ( ع) انگشتر را به سائل داد ، پیامبر (ص) به عمر گفت : واجب شد . عمر گفت : پدر و مادرم فدایت چه چیز واجب شد ؟ فرمود : به خدا سوگند بهشت برای او واجب شد . و انس گوید : هنوز از مسجد خارج نشد که جبرئیل با آیه « انما ولیکم .... » نازل شد . 4
تأییدعلما،مورخان ومفسران شیعه وسنی و نیز مرحوم علامه امینی (ره) نام 66 نفر از علماء ، مورخین و مفسرین مشهور را که حدیث مربوط به شأن نزول این آیه در باره علی (ع) پذیرفته و آن را نقل نموده اند ، آورده است که برای نمونه به چند مورد آن اشاره می شود .
1- ابو عبدالله محمد بن عمر مدنی واقدی متوفی 207 در کتاب ذخائر العقبی
2-عبدالرحمن نسائی متوفی 303 در صحیحین
3-حاکم نیشابوری متوفی 405 در معرفت الاصول
4-ابوالقاسم زمخشری متوفی 538 در کشاف
5- فخرالدین رازی شافعی متوفی 606 در تفسیر رازی
6-قاضی عضد ایجی شافعی متفی 756در المواقف
7-جلال الدین سیوطی شافعی متوفی 911 در درالمنثور
8-نور الدین ابن صباغ مکی مالکی متوفی 855درالعقول المهمه
9-سید محمد آلوسی شافعی متوفی 1270در تفسیر آلوسی
10-سید محمد مؤمن شیلنجی در نور الابصار 5
طبری در تفسیر خود می نویسد : آیه مذکور در شأن علی بن ابی طالب نازل شده است و بدینوسیله خلافت برای او ثابت شد .6
البته او می گوید چون در باره ابوبکر قبلا آیه نازل شده بنابر این خلافت علی بن ابی طالب بعد از خلافت ابو بکر است و او نیز خلافت عمر و عثمان را به نحوی برای خود توجیه می کند که جای تأمل دارد .
پایان کلام شعر زیبای شاعر شهیر ایران
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
منابع :
1- ترجمه قرآن استاد فولادوند
2- ترجمه تفسیرمجمع البیان شیخ طبرسی – انتشارات ناصر خسرو ج 3و4 ص 334
3- همان مأخذ
4- الغدیر (علامه امینی ) ترجمه دکتر جمال موسوی ، انتشارات بنیادبعثت ،ج5 ص272
5- همان مأخذ ص 263 تا 265
6- تفسیر طبری ( محمدبن جریر طبری ) انتشارات توس ج2 ص 411

 

6-حضرت علی (ع) در لیلة المبیت

وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشرِى نَفْسهُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوف بِالْعِبَادِ(207)

207 - بعضى از مردم (با ايمان و فداكار، همچون على (عليه السلام ) در ليلة المبيت به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است .

 

شأن نزول

مفسر معروف اهل تسنن ((ثعلبى )) مى گويد: هنگامى كه پيغمبر اسلام تصميم گرفت مهاجرت كند براى اداى دينهاى خود و تحويل دادن امانتهائى كه نزد او بود على (عليه السلام ) را به جاى خويش قرار داد و شب هنگام كه مى خواست به سوى غار ((ثور)) برود و مشركان اطراف خانه او را براى حمله به او محاصره كرده بودند دستور داد على (عليه السلام ) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى (برد حضرمى ) كه مخصوص ‍ خود پيغمبر بود روى خود بكشد در اين هنگام خداوند به ((جبرئيل )) و ((ميكائيل )) وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكى از شما را طولانيتر قرار دادم كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگى ديگرى را بر خود مقدم دارد هيچكدام حاضر نشدند.
به آنها وحى شد اكنون على (عليه السلام ) در بستر پيغمبر خوابيده و آماده شده جان خويش را فداى او سازد به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد.
هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پايين پاى على (عليه السلام ) نشسته بودند جبرئيل مى گفت : ((به به آفرين بر تو اى على ! خداوند بواسطه تو بر فرشتگان مباهات مى كند)).
در اين هنگام آيه فوق نازل گرديد و به همين دليل آن شب تاريخى به نام ((ليلة المبيت )) ناميده شده است .

((ابن عباس مى گويد اين آيه هنگامى كه پيغمبر از مشركان كناره گرفته بود و با ابو بكر به سوى غار مى رفت درباره على (عليه السلام ) كه در بستر پيغمبر خوابيده بود نازل شد.
((ابو جعفر اسكافى )) مى گويد: (همانطور كه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه جلد 3 صفحه 270 ذكر كرده است ) جريان خوابيدن على (عليه السلام ) در بستر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به تواتر ثابت شده و غير از كسانى كه مسلمان نيستند و افراد سبك مغز آن را انكار نمى كنند در جلد دوم ((الغدير)) ذيل آيه مورد بحث (صفحه 48 به بعد) مى نويسد: ((غزالى )) در كتاب احياء العلوم جلد سوم صفحه 238 و گنجى در كتاب ((كفاية الطالب )) صفحه 114 و ((صفورى )) در ((نزهة المجالس )) جلد دوم صفحه 209 و ابن ((صباغ مالكى )) در كتاب ((الفصول المهمة )) صفحه 33، ((سبط ابن جوزى حنفى )) در ((تذكرة الخواص )) صفحه 21 ((شبلنجى )) در ((نور الابصار)) صفحه 86 و احمد در ((مسند)) جلد يك صفحه 348 و ((تاريخ طبرى )) جلد دوم صفحه 99 تا 101 و ((ابن هشام )) در ((سيرة )) جلد دوم صفحه 291 و ((حلبى )) در ((سيره )) خود و ((تاريخ يعقوبى )) جلد دوم صفحه 29 جريان ((ليلة المبيت )) را نقل كرده اند.

تفسیر نمونه ج2 ص 77 و 78

 

7-آیه 19 سوره توبه افتخاری دیگر برای حضرت علی (ع)

أَ جَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الحَْاجّ وَ عِمَارَةَ الْمَسجِدِ الحَْرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ جَهَدَ فى سبِيلِ اللَّهِ لا يَستَوُنَ عِندَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ(19)

19 - آيا سيراب كردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند (عمل ) كسى قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و در راه او جهاد كرده است ، (اين هر دو) هرگز نزد خدا مساوى نيستند، و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمى كند.

شأن نزول
در شاءن نزول آيات فوق روايات مختلفى در كتب اهل سنت و شيعه نقل شده است ، كه از ميان آنها آنچه صحيحتر بنظر مى رسد، ذيلا مى آوريم .
دانشمند معروف اهل سنت حاكم ((ابوالقاسم حسكانى )) از ((بريدة )) نقل مى كند كه ((شيبه )) و ((عباس )) هر كدام بر ديگرى افتخار مى كردند و در اين باره مشغول به سخن بودند كه على (عليه السلام ) از كنار آنها گذشت ، و پرسيد به چه چيز افتخار مى كنيد؟ ((عباس )) گفت امتيازى به من داده شده كه احدى ندارد، و آن مساءله آب دادن به حجاج خانه خدا است .
((شيبه )) گفت من تعمير كننده مسجد الحرام (و كليد دار خانه كعبه ) هستم على (عليه السلام ) گفت : با اينكه از شما حيا مى كنم بايد بگويم كه با اين سن كم افتخارى دارم كه شما نداريد، آنها پرسيدند كدام افتخار؟!.
فرمود: من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان به خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آورديد.
((عباس )) خشمناك برخاست و دامنكشان به سراغ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد (و به عنوان شكايت ) گفت : آيا نمى بينى على چگونه با من سخن مى گويد؟
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: على را صدا كنيد، هنگامى كه به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد فرمود چرا اين گونه با عمويت (عباس ) سخن گفتى ؟.
على (عليه السلام ) عرض كرد اى رسول خدا! اگر من او را ناراحت ساختم با بيان حقيقتى بوده است ، در برابر گفتار حق هر كس مى خواهد ناراحت شود، و هر كس مى خواهد خشنود!
جبرئيل نازل شد و گفت اى محمد! پروردگارت به تو سلام مى فرستد، و مى گويد اين آيات را بر آنها بخوان ((اجعلتم سقاية الحاج و...))
((آيا سيراب كردن حجاج و عمران مسجد الحرام را هم چون ايمان به خدا و روز رستاخيز و جهاد در راه او قرار داديد، هرگز مساوى نيستند.))
همين روايت ، به همين مضمون ، يا با تفاوت كمى ، در كتابهاى فراوانى از اهل سنت نقل شده ، مانند تفسير ((طبرى )) و ((ثعلبى ))، اصحاب النزول واحدى ))، ((تفسير خازن بغدادى ))، ((معالم التنزيل )) علامه بغوى ، ((مناقب ابن مغازلى ))، ((جامع الاصول )) ابن اثير، ((تفسير فخر رازى )) و كتابهاى ديگر.
بهر حال حديث فوق از احاديث معروف و مشهورى است كه حتى افراد متعصب به آن اعتراف كرده اند و ما پس از اتمام تفسير اين آيات باز در اين باره سخن خواهيم گفت .
تفسیر نمونه ج 7 ص 231 و 232

 

8-آیه  مودّت

سوره شوری  آیه 23

ذَلِك الَّذِى يُبَشرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ قُل لا أَسئَلُكمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلا الْمَوَدَّةَ فى الْقُرْبى وَ مَن يَقْترِف حَسنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شكُورٌ(23)
اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد، بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم و هر كس عمل نيكى انجام دهد بر نيكى اش مى افزائيم ، چرا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است .

شأن نزول

در تفسير مجمع البيان شاءن نزولى براى آيات 23 تا 26 اين سوره از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه حاصلش چنين است :
هنگامى كه پيامبر وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد، انصار گفتند ما خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رسيم و عرض ‍ مى كنيم : اگر مشكلات مالى پيدا شد اين اموال ما بدون هيچگونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد، هنگامى كه اين سخن را خدمتش عرض ‍ كردند آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى : (( بگو من مزدى از شما در برابر رسالت جز محبت نزديكانم نمى طلبم )) نازل شد، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر آنها تلاوت كرد سپس ‍ فرمود نزديكان مرا بعد از من دوست داريد، آنها با خوشحالى و رضا و تسليم از محضرش بيرون آمدند، اما منافقان گفتند اين سخنى است كه او بر خدا افترا بسته ،و هدفش اين است كه ما را بعد از خود در برابر خويشاوندانش ذليل كند آيه بعد نازل شد ام يقولون افترى على الله كذبا، و به آنها پاسخ گفت ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به سراغ آنان فرستاد و آيه را بر آنها تلاوت كرد، گروهى پشيمان شدند و گريه كردند و سخت ناراحت گشتند آيه سوم نازل گرديد: و هو الذى يقبل التوبة عن عباده .
پيامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد كه توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خدا است .
رواياتى كه در تفسير اين آيه آمده است
 روايات فراوانى در منابع اهل سنت و شيعه از شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه نشان مى دهد منظور از (( قربى )) اهل بيت و نزديكان و خاصان پيامبرند، به عنوان نمونه :
1 - احمد در فضائل الصحابه با سند خود از سعيد بن جبير از عامر چنين نقل مى كند: لما نزلت قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى قالوا: يا رسول الله من قرابتك ؟ من هؤ لاء الذين وجبت علينا مودتهم ؟ قال : على و فاطمه و ابناهما (عليهم السلام ) و قالها ثلاثا: (( هنگامى كه آيه (( قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )) نازل شد اصحاب عرض ‍ كردند اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودت آنها بر ما واجب است كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آن دو، اين سخن را سه بار تكرار فرمود)) !
2 - در (( مستدرك الصحيحين )) از امام على بن الحسين (عليه االسلام ) نقل شده كه وقتى امير مؤ منان على (عليه السلام ) به شهادت رسيد، حسن بن على (عليه االسلام ) در ميان مردم خطبه خواند كه بخشى از آن اين بود: انا من اهل البيت الذين افترض الله مودتهم على كل مسلم فقال تبارك و تعالى لنبيه (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا فاقتراف الحسنة مودتنا اهل البيت : (( من از خاندانى هستم كه خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده است ، و به پيامبرش ‍ فرموده : قل لا اسئلكم ... منظور خداوند از اكتساب حسنه مودت ما اهل بيت است )) .
3 - (( سيوطى )) در (( الدر المنثور)) در ذيل آيه مورد بحث از مجاهد از ابن عباس نقل كرده كه در تفسير آيه (( قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )) گفت : ان تحفظونى فى اهل بيتى و تودوهم بى :
(( منظور اين است كه حق مرا در اهل بيتم حفظ كنيد، و آنها را به سبب من دوست داريد)) .
و از اينجا روشن مى شود آنچه از ابن عباس بطريق ديگر نقل شده كه منظور عدم آزار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطر قرابتش با قبائل مختلف عرب بوده مسلم نيست ، زيرا چنانكه ديديم مخالف آن نيز از ابن عباس نقل شده است .

4 - (( ابن جرير طبرى )) در تفسيرش با سند خود از (( سعيد بن جبير)) و با سند ديگرى از (( عمر بن شعيب )) نقل مى كند كه منظور از اين آيه ، هى قربى رسول الله (نزديكان رسول خدا مى باشد).
5 - مرحوم طبرسى مفسر معروف از (( شواهد التنزيل )) حاكم حسكانى كه از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است از ابى امامه باهلى چنين نقل مى كند: پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: ان الله خلق الانبياء من اشجار شتى ، و انا و على (عليه السلام ) من شجرة واحدة ، فانا اصلها، و على (عليه السلام ) فرعها، و فاطمة (عليه السلام ) لقاحها، و الحسن و الحسين ثمارها، و اشياعنا اوراقها - تا آنجا كه فرمود - لو ان عبدا عبد الله بين الصفا و المروة الف عام ، ثم الف عام ، ثم الف عام ، حتى يصير كالشن البالى ، ثم لم يدرك محبتنا كبه الله على منخريه فى النار، ثم تلا: قل لا اسئلكم عليه اجرا:
(( خداوند انبياء را از درختان مختلفى آفريد، ولى من و على (عليه السلام ) را از درخت واحدى ، من اصل آنم ، و على شاخه آن ، فاطمه موجب بارورى آن است ، و حسن حسين ميوه هاى آن ، و شيعيان ما برگهاى آنند... سپس افزود: اگر كسى خدا را در ميان صفا و مروه هزار سال ، و سپس هزار سال ، و از آن پس هزار سال ، عبادت كند، تا همچون مشك كهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش مى افكند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )) .
جالب اين كه اين حديث آن چنان اشتهار يافته بود كه شاعر معروف كميت در اشعارش به آن اشاره كرده ، مى گويد:

ما براى شما (خاندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در سوره هاى حاميم آيه اى يافتيم .

كه گروه تقيه كننده آن را تاويل كرده ، و گروه آشكار كننده آن را آشكارا بيان كرده اند.

 

6 - و نيز سيوطى در (( الدر المنثور)) از ابن جرير از ابى الديلم چنين نقل مى كند: هنگامى كه على بن الحسين (عليهماالسلام ) را به اسارت آوردند، و بر در دروازه دمشق نگهداشتند، مردى از اهل شام گفت : الحمدلله الذى قتلكم و استاصلكم !: (( خدا را شكر كه شما را كشت ، و ريشه كن ساخت !
على بن الحسين (عليهماالسلام ) فرمود: آيا قرآن را خوانده اى ؟ گفت آرى ، فرمود: سوره هاى حاميم را خوانده اى ، عرض كرد نه ، فرمود آيا اين آيه را نخوانده اى قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ؟!
گفت : آيا شما همانها هستيد كه در اين آيه اشاره شده ؟ فرمود: آرى .
7 - (( زمخشرى )) در (( كشاف )) حديثى نقل كرده كه فخررازى و قرطبى نيز در تفسيرشان از او اقتباس كرده اند: حديث مزبور به وضوح مقام آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اهميت حب آنها را بيان مى دارد، مى گويد: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:
من مات على حب آل محمد مات شهيدا.
الا و من مات على حب آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مغفورا له .
الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا.
الا و من مات على حب آل محمد مات مؤ منا مستكمل الايمان .
الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكير.
الا و من مات على حب آل محمد يزف الى الجنة كما تزف العروس الى بيت زوجها.
الا و من مات على حب آل محمد فتح له فى قبره بابان الى الجنة .
الا و من مات على حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكة الرحمة .
الا و من مات على حب آل محمد مات على السنة و الجماعة .

الا و من مات على بغض آل محمد جاء يوم القيامه مكتوب بين عينيه آيس من رحمة الله
الا و من مات على بغض آل محمد مات كافرا.
الا و من مات على بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة :
(( هر كس با محبت آل محمد بميرد شهيد از دنيا رفته )) .
(( آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود بخشوده است )) .
(( آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود با توبه از دنيا رفته )) .
(( آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود مؤ من كامل الايمان از دنيا رفته )) .
(( آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مى دهد، و سپس منكر و نكير (فرشتگان مامور سؤ ال در برزخ ) به او بشارت دهند)) .
(( آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود او را با احترام به سوى بهشت مى برند آنچنانكه عروس به خانه داماد)) .
(( آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود در قبر او دو در به سوى بهشت گشوده مى شود)) .
(( آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى دهد)) .
(( آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنيا رفته )) .
(( آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود روز قيامت در حالى وارد عرصه محشر مى شود كه در پيشانى او نوشته شده : ماءيوس از رحمت خدا)) !
(( آگاه باشيد هر كس با بغض آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا برود كافر از دنيا رفته )) !

(( آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا برود بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد)) .

منابع - تفسیر نمونه جلد20 ذیل آیات ذکر شده

 

9-سوره انسان (هل اتی یا دهر ) آیات 5 تا 11

إِنَّ الاَبْرَارَ يَشرَبُونَ مِن كَأْسٍ كانَ مِزَاجُهَا كافُوراً(5)
عَيْناً يَشرَب بهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونهَا تَفْجِيراً(6)
يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يخَافُونَ يَوْماً كانَ شرُّهُ مُستَطِيراً(7)
وَ يُطعِمُونَ الطعَامَ عَلى حُبِّهِ مِسكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً(8)
إِنمَا نُطعِمُكمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنكمْ جَزَاءً وَ لا شكُوراً(9)
إِنَّا نخَاف مِن رَّبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطرِيراً(10)
فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شرَّ ذَلِك الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضرَةً وَ سرُوراً(11)

 ابرار (نيكان ) از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است .
6 - از چشمه اى كه بندگان خاص خدا از آن مى نوشند، و از هر جا بخواهند آنرا جارى مى سازند!
7 - آنها به نذر خود وفا مى كنند، و از روزى كه عذابش گسترده است مى ترسند.
8 - و غذاى (خود) را با اينكه به آن علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند.
9 - (و مى گويند) ما شما را براى خدا اطعام مى كنيم و، هيچ پاداش و تشكرى از شما نمى خواهيم .

10 - ما از پروردگارمان خائفيم در آن روز كه عبوس و شديد است .
11 - از اين رو خداوند آنها را از شر آن روز نگه مى دارد و از آنها استقبال مى كند در حالى كه شادمان و مسرورند.

(سندى بزرگ بر فضيلت اهل بيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )).
ابن عباس مى گويد حسن و حسين (عليهماالسلام ) بيمار شدند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با جمعى از ياران به عيادتشان آمدند، و به على (عليه السلام ) گفتند: اى ابوالحسن ! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مى كردى ، على (عليه السلام ) و فاطمه (عليهاالسلام ) و فضه كه خادمه آنها بود نذر كردند كه اگر آنها شفا يابند سه روز روزه بگيرند (طبق بعضى از روايات حسن و حسين (عليهماالسلام ) نيز گفتند ما هم نذر مى كنيم روزه بگيريم ).
چيزى نگذشت كه هر دو شفا يافتند، در حالى كه از نظر مواد غذائى دست خالى بودند على (عليه السلام ) سه من جو قرض نمود، و فاطمه (صلى الله عليه و آله ) يك سوم آن را آرد كرد، و نان پخت ، هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت : السلام عليكم اهل بيت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سلام بر شما اى خاندان محمد! مستمندى از مستمندان مسلمين هستم ، غذائى به من بدهيد خداوند به شما از غذاهاى بهشتى مرحمت كند، آنها همگى مسكين را بر خود مقدم داشتند، و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشيدند.
روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتى كه غذا را آماده كرده بودند (همان نان جوين ) يتيمى بر در خانه آمد آن روز نيز ايثار كردند و غذاى خود را به او دادند (بار ديگر با آب افطار كردند و روز بعد را نيز روزه گرفتند).

در سومين روز اسيرى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد باز سهم غذاى خود را به او دادند هنگامى كه صبح شد على (عليه السلام ) دست حسن (عليه السلام ) و حسين (عليه السلام ) را گرفته بود و خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنها را مشاهده كرد ديد از شدت گرسنگى مى لرزند! فرمود! اين حالى را كه در شما مى بينم براى من بسيار گران است ، سپس ‍ برخاست و با آنها حركت كرد هنگامى كه وارد خانه فاطمه (عليهاالسلام ) شد ديد در محراب عبادت ايستاده ، در حالى كه از شدت گرسنگى شكم او به پشت چسبيده ، و چشمهايش به گودى نشسته پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ناراحت شد.
در همين هنگام جبرئيل نازل گشت و گفت اى محمد! اين سوره را بگير، خداوند با چنين خاندانى به تو تهنيت مى گويد، سپس سوره ((هل اتى )) را بر او خواند (بعضى گفته اند كه از آيه ((ان الابرار)) تا آيه كان سعيكم مشكورا كه مجموعا هيجده آيه است در اين موقع نازل گشت ).
آنچه را در بالا آورديم نص حديثى است كه با كمى اختصار در ((الغدير)) به عنوان ((قدر مشترك )) ميان روايات زيادى كه در اين باره نقل شده آمده است ، و در همان كتاب از 34 نفر از علماى معروف اهل سنت نام مى برد كه اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند (با ذكر نام كتاب و صفحه آن ).
به اين ترتيب روايت فوق از رواياتى است كه در ميان اهل سنت مشهور بلكه متواتر است .

و اما علماى شيعه همه اتفاق نظر دارند كه اين هيجده آيه يا مجموع اين سوره ، در ماجراى فوق نازل شده است ، و همگى بدون استثناء در كتب تفسير يا حديث ، روايت مربوط به آن را به عنوان يكى از افتخارات و فضائل مهم على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا و فرزندانشان آورده اند.
حتى چنانكه در آغاز سوره گفتيم اين مطلب به قدرى معروف و مشهور است كه در اشعار شعرا، و حتى در شعر معروف ((امام شافعى )) آمده است .
در اينجا بهانه جويانى كه هر وقت به فضائل على (عليه السلام ) مى رسند حساسيت فوق العاده اى نشان مى دهند منتهاى دقت را در اشكال تراشى به عمل آورده و خرده گيريهائى بر اين شاءن نزول دارند از جمله :
1 - اين سوره ((مكى )) است در حالى كه داستان شاءن نزول مربوط به بعد از تولد امام حسن (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) است كه قطعا در مدينه واقع شده !
ولى چنانكه در آغاز اين سوره مشروحا بيان كرديم دلائل روشنى در دست داريم كه نشان مى دهد تمام سوره ((هل اتى )) و يا لااقل ((هيجده آيه )) در مدينه نازل شده است .
2 - لفظ آيه عام است چگونه مى توان آن را تخصيص به افراد معينى داد.
ولى ناگفته پيدا است كه عام بودن مفهوم آيه منافاتى با نزول آن در مورد خاصى ندارد، بسيارى از آيات قرآن مفهوم عام و گسترده اى دارد، ولى شاءن نزول كه مصداق اتم و اعلاى آن است مورد خاصى مى باشد، و اين عجيب است كه عموميت مفهوم آيه اى را كسى دليل بر نفى شاءن نزول آن بگيرد.
3 - بعضى ، شاءن نزولهاى ديگرى نقل كرده اند كه با شاءن نزول فوق سازگار نيست ، از جمله اينكه ((سيوطى )) در ((در المنثور)) نقل كرده كه مرد سياه پوستى خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و از ((تسبيح )) و ((تهليل )) سؤ ال كرد.عمر گفت : بس است زياد از رسول خدا سؤ ال كردى ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود عمر خاموش باش ، و در اين هنگام سوره ((هل اتى )) بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شد!.
در حديث ديگرى در همان كتاب آمده است كه مردى از حبشه خدمت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و مى خواست از او سؤ ال كند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود سؤ ال كن و فرا گير، عرض كرد اى رسول خدا گروه شما از نظر رنگ و صورت و نبوت به ما برترى داريد، اگر من به آنچه تو ايمان آورده اى ايمان بياورم ، و همانند آنچه عمل مى كنى عمل كنم ، من با تو در بهشت خواهم بود؟ فرمود آرى ، سوگند به كسى كه جانم به دست او است سفيدى سياه پوستان در بهشت از هزار سال راه ديده مى شود، سپس پيامبر ثوابهاى مهمى براى گفتن لا اله الا الله و سبحان الله و بحمده بيان فرمود و در اين هنگام سوره هل اتى نازل شد!
ولى با توجه به اينكه اين روايات تقريبا هيچگونه تناسبى با مضمون آيات سوره ((هل اتى )) ندارد، به نظر مى رسد كه براى پايمال كردن شاءن نزول سابق از سوى عمال بنى اميه يا مانند آنان جعل شده باشد.
4 - بهانه ديگر كه ممكن است در اينجا مطرح شود اين است كه چگونه انسان مى تواند سه روز گرسنه بماند و تنها با آب افطار كند؟!
ولى اين ايراد عجيبى است براى اينكه خود ما افراد متعددى را ديده ايم كه براى بعضى از معالجات طبى سه روز كه سهل است امساك معروف ((چهل روز)) را انجام داده اند، يعنى چهل روز تمام تنها آب نوشيده اند! و مطلقا غذائى نخورده اند! و همين امر باعث درمان بسيارى از بيماريهاى آنها شده ،

حتى يكى از اطباى معروف غير مسلمان بنام ((الكسى سوفورين )) كتابى در زمينه آثار درمانى مهم چنين امساكى با ذكر برنامه دقيق آن نوشته است .
حتى اگر تعجب نكنيد بعضى از همكاران در تفسير نمونه ، اين امساك را تا 22 روز عملا انجام داده اند.
5 - بعضى ديگر براى اينكه به سادگى از كنار اين فضيلت بگذرند از طريق ديگرى وارد شده اند، مثلا ((آلوسى )) مى گويد: اگر بگوئيم اين سوره درباره على (عليه السلام ) و فاطمه (عليهاالسلام ) نازل نشده چيزى از قدر آنها نمى كاهد، زيرا داخل بودن آنها در عنوان ((ابرار)) مطلب آشكارى است كه هر كس مى داند، سپس به بيان بعضى از فضائل آنها پرداخته ، مى گويد: انسان چه درباره اين دو بزرگوار مى تواند بگويد جز اينكه على (عليه السلام ) مولاى مؤ منان و وصى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و فاطمه (عليهاالسلام ) پاره تن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و جزء وجود محمدى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و حسنين (عليهماالسلام ) روح و ريحان ، و آقايان جوانان بهشتند، اما مفهوم اين سخن ترك ديگران نيست ، بلكه هر كس غير اين راه را بپويد گمراه است .
ولى ما مى گوييم اگر بنا شود فضيلتى را با اين شهرت ناديده بگيريم ، بقيه فضائل نيز تدريجا به چنين سرنوشتى دچار مى شود، و روزى فرا خواهد رسيد كه بعضى اصل فضيلت على و بانوى اسلام و حسنين (عليهم السلام ) را نيز انكار كنند!
قابل توجه اينكه در بعضى از روايات از خود على (عليه السلام ) نقل شده كه در موارد متعدد به نزول اين آيات در مورد خود و فرزندانش در مقابل مخالفان استدلال كرده است .

اين نكته نيز قابل توجه است كه ((اسير)) معمولا در ((مدينه )) وجود داشت ، و در مكه به حكم آن كه هنوز غزوات اسلامى شروع نشده بود كمتر اسير ديده مى شد، و اين گواه ديگرى بر مدنى بودن اين سوره است .
آخرين نكته اى را كه در اينجا لازم به ياد آورى مى دانيم اين است كه به گفته جمعى از دانشمندان اسلامى از جمله ((آلوسى )) مفسر معروف اهل سنت بسيارى از نعمتهاى بهشتى در اين سوره بر شمرده شده است ولى از ((حورالعين )) كه غالبا در قرآن مجيد در عداد نعمتهاى بهشتى آمده مطلقا سخنى مطرح نيست ، ممكن است اين امر به خاطر نزول اين سوره درباره فاطمه زهرا و همسر و فرزندانش مى باشد كه به احترام بانوى اسلام (عليهاالسلام ) ذكرى از ((حور)) به ميان نيامده !.
گرچه بحث ما در زمينه اين شاءن نزول طولانى شد ولى در برابر اشكال - تراشيهاى بهانه جويان چاره اى جز اين نبود.

منبع -  تفسیر نمونه ذیل آیات فوق

 

پاداش عظيم ابرار:
در آيات گذشته بعد از آن كه انسانها را به دو گروه ((شكور)) و ((كفور)) يا شكرگزار و كفران كننده تقسيم كرد، اشاره كوتاهى به مجازات و كيفر سخت كفران كنندگان آمده بود، آيات مورد بحث به سراغ پاداشهاى شكر گزاران و ابرار (نيكان و پاكان ) مى رود، و نكات جالبى در اين زمينه يادآورى مى كند.
نخست مى فرمايد: ((نيكان از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است ))

(ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا).
((ابرار)) جمع ((بر)) (بر وزن رب ) در اصل به معنى وسعت و گستردگى است ، و به همين جهت صحراهاى وسيع را ((بر)) مى گويند، و از آنجا كه افراد نيكوكار اعمالشان نتائج گسترده اى در سطح جامعه دارد اين واژه بر آنها اطلاق مى شود، و ((بر)) (به كسر ب ) به معنى ((نيكو كارى )) است ، بعضى گفته اند فرق بيان آن و خير اين است كه بر به معنى نيكى تواءم با توجه است در حالى كه خير معنى اعمى دارد.
((كافور)) در لغت معانى متعددى دارد و يكى از معانى معروف آن بوى خوش است همچنين گياهى است خوشبو، و يكى ديگر از معانى آن همان ((كافور)) معمولى است كه بوى تندى دارد، و براى مصارف طبى از جمله ضدعفونى كردن به كار مى رود.
به هر حال آيه فوق نشان مى دهد كه اين شراب طهور بهشتى بسيار معطر و خوشبو است كه هم ذائقه از آن لذت مى برد، و هم شامه .
بعضى از مفسران نيز گفته اند ((كافور)) نام يكى از چشمه هاى بهشتى است ، ولى اين تفسير با تعبير ((كان مزاجها كافورا)) كه مى گويد آميخته با كافور است سازگار نيست .
از سوى ديگر با توجه به اين كه كافور از ماده ((كفر)) به معنى ((پوشش )) است ، بعضى از ارباب لغت مانند ((راغب )) در ((مفردات )) معتقدند كه انتخاب اين نام براى ((كافور)) به خاطر پوشيده بودن ميوه درختى كه اين ماده از آن گرفته مى شود در ميان غلافها است .
بعضى نيز تعبير ((كافور)) را اشاره به سفيدى فوق العاده و خنكى آن دانسته اند، زيرا كافور معمولى نيز از نظر ((خنكى )) و ((سفيدى )) ضرب المثل است .
اما روى هم رفته تفسير نخست از همه مناسبتر به نظر مى رسد، به خصوص اين كه گاهى در عبارات كافور را همرديف مشك و عنبر شمرده اند كه از بهترين بوهاى خوش است .
سپس به سرچشمه اى كه اين جام شراب طهور از آن پر مى شود اشاره كرده مى افزايد: ((اين از چشمه خاصى است كه بندگان خدا از آن مى نوشند، و آن را از هر جا بخواهند جارى مى سازند))! (عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا).
آرى اين چشمه شراب طهور چنان در اختيار ابرار و عباد الله است كه هر جا اراده كنند از همانجا سر بر مى آورد، و جالب اينكه در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه در توصيف آن فرمود: هى عين فى دار النبى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تفجر الى دور الانبياء و المؤ منين : ((اين چشمه اى است در خانه پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه از آنجا به خانه ساير پيامبران و مؤ منان جارى مى شود)).
آرى همانگونه كه در دنيا چشمه هاى علم و رحمت از خانه پيامبر اكرم بندگان خدا و نيكان سرازير مى شود، در آخرت كه تجسم بزرگى از اين برنامه است چشمه شراب طهور الهى از همين بيت وحى مى جوشد، و شاخه هاى آن به خانه هاى مؤ منان سرازير مى گردد!
((يفجرون )) از ماده ((تفجير)) در اصل از ريشه ((فجر)) گرفته شده كه به معنى شكافتن وسيع است ، خواه شكافتن زمين باشد يا چيز ديگر، و از آنجا كه نور صبح گوئى پرده شب را مى شكافد به آن ((فجر)) گفته اند، و به شخص فاسق از اين رو ((فاجر)) مى گويند كه پرده حيا و پاكى را دريده ، و از مسير حق خارج شده است .
اما در آيه مورد بحث به معنى شكافتن زمين است .
قابل توجه اينكه در ميان نعمتهاى فراوان بهشتى كه در اين سوره آمده است نخستين نعمت ((شراب طهور معطر خاصى )) ذكر شده ، و اين شايد به خاطر آن است كه پس از فراغ از حساب محشر در نخستين گام كه در بهشت مى نهند با نوشيدن از اين شراب هرگونه اندوه و ناراحتى و ناخالصى را از درون جان خود مى شويند، و سرمست از عشق حق به استفاده از ساير مواهب بهشتى مى پردازند.
در آيات بعد به ذكر اعمال و اوصافى كه ((ابرار)) و ((عباد الله )) دارند، پرداخته با ذكر پنج وصف دليل استحقاق آنها را نسبت به اين همه نعمتهاى بى مانند توضيح مى دهد.
مى فرمايد: ((آنها به نذر خود وفا مى كنند)) (يوفون بالنذر).
((و از روزى كه عذاب و شر آن گسترده است بيمناكند)) (و يخافون يوما كان شره مستطيرا).

 

جمله ((يوفون )) و ((يخافون )) و جمله هاى بعد از آن كه همه به صورت فعل مضارع آمده نشان مى دهد كه اين برنامه مستمر و هميشگى آنان است .
البته همانگونه كه در شاءن نزول گفتيم مصداق اتم و اكمل اين آيات امير مؤ منان على و فاطمه زهرا و فرزندان آنها حسن و حسين ((سلام الله عليهم اجمعين )) مى باشند كه نذر خود را در مورد سه روز روزه داشتن ادا كردند، و جز با آب افطار ننمودند، و قلب آنان از خوف خدا و خوف قيامت مالا مال بود.
((مستطير)) به معنى گسترده و پراكنده است ، و اشاره به عذابهاى گوناگون و وسيع آن روز عظيم مى باشد.
به هر حال وقتى آنها به نذرهائى كه بر خويشتن واجب كرده اند وفا مى كنند به طريق اولى واجبات الهى را محترم شمرده و در انجام آن مى كوشند.
ترس آنها از شر آن روز بزرگ اشاره به ايمانشان به مساءله معاد، و احساس ‍ مسؤ وليت شديد در برابر فرمان الهى است .
آنها به خوبى معاد را باور كرده اند، و به تمام كيفرهاى بدكاران در آن روز ايمان دارند، و اثر اين ايمان در اعمالشان كاملا نمايان است .
سپس به ذكر سومين عمل شايسته آنها پرداخته ، مى گويد: ((آنها غذاى خود را در عين اينكه به آن نيازمندند و دوست دارند به ((مسكين )) و ((يتيم )) و ((اسير)) مى دهند)) (و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا).
اطعام كردن آنها ساده نيست ، بلكه تواءم با ايثار در هنگام نياز شديد است ، و از سوى ديگر اطعامى است گسترده كه انواع نيازمندان را از ((مسكين )) و ((يتيم )) و ((اسير)) شامل مى شود، و به اين ترتيب رحمتشان عام و خدمتشان گسترده است .
ضمير در ((على حبه )) به طعام باز مى گردد، يعنى در عين اينكه علاقه به طعام دارند آن را انفاق مى كنند، و به اين ترتيب شبيه چيزى است كه در آيه 92 سوره آل عمران آمده است لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون : ((هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد))
بعضى نيز گفته اند ضمير مزبور به ((الله )) بر مى گردد كه در آيات گذشته آمده يعنى آنها به عشق پروردگار اطعام اطعام مى كنند ولى با توجه به اينكه اين مطلب در آيه بعد مى آيد معنى اول صحيحتر به نظر مى رسد.
معنى ((مسكين )) و ((يتيم )) و ((اسير)) روشن است ، اما در اينكه اين اسير اشاره به كدام اسير است در ميان مفسران گفتگو است .
بسيارى گفته اند منظور اسيرانى است كه از مشركان و كفار مى گرفتند، و به قلمرو حكومت اسلامى در مدينه مى آوردند، بعضى احتمال داده اند كه منظور از آن بردگانى است كه اسير دست مالك خود مى باشند، و بعضى آن را به زندانيان تفسير كرده اند، ولى تفسير اول از همه مناسبتر و مشهورتر است .
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه مطابق شاءن نزول مرد اسير بر در خانه على (عليه السلام ) به هنگام افطار آمد، مگر اسيران زندانى نبودند؟
اما با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود كه طبق نقل تواريخ در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مطلقا زندانى وجود نداشت ، و حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اسيران را تقسيم كرده و به دست مسلمانان مى سپرد، و مى فرمود مراقب آنها باشيد، و به آنها نيكى كنيد، و گاه كه توانائى بر تاءمين غذاى آنها نداشتند، از ديگر مسلمانان براى اطعام اسيران كمك مى گرفتند، و آنها را همراه خود و يا حتى بدون همراهى خود به سراغ ساير مسلمانان مى فرستادند، تا به آنها كمك كنند.
زيرا در آن موقع مسلمين سخت در مضيقه بودند.
البته بعدا كه حكومت اسلامى گسترش پيدا كرد، و تعداد اسيران بالا گرفت

و حتى مجرمان با گسترش دامنه حكومت زياد شدند، زندان به وجود آمد، و ارتزاق اسيران و مجرمان از طريق بيت المال صورت مى گرفت .
به هر حال از آيه فوق به خوبى استفاده مى شود كه يكى از بهترين اعمال اطعام محرومان و نيازمندان است ، نه تنها نيازمندان مسلمان كه اسيران بلاد شرك نيز تحت پوشش اين دستور اسلامى قرار گرفته ، تا آنجا كه اطعام آنها يكى از كارهاى برجسته ((ابرار)) شمرده شده است .
در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : استوصوا بالاسرى خيرا و كان احدهم يؤ ثر اسيره بطعامه : ((با اسيران به نيكى رفتار كنيد، مسلمانان هنگامى كه اين سخن را شنيدند گاه غذاى خود را به اسير داده و او را بر خويشتن مقدم مى شمردند)).
چهارمين عمل بر جسته ابرار را اخلاص مى شمرد، و مى فرمايد: ((آنها مى گويند ما شما را تنها براى خدا اطعام مى كنيم ، نه پاداشى از شما مى خواهيم و نه تشكرى )) (انما نطعكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا).
اين برنامه منحصر به مساءله اطعام نيست كه تمام اعمالشان مخلصانه و براى ذات پاك خداوند است و هيچ چشمداشتى به پاداش مردم و حتى تقدير و تشكر آنها نيست ، و اصولا در اسلام ارزش عمل به خلوص نيت است ، و گرنه اعمالى كه انگيزه هاى غير الهى داشته باشد، خواه رياكارانه باشد، و يا به خاطر هواى نفس ، و يا تشكر و قدردانى مردم ، يا پاداش ‍ مادى ، و هيچگونه ارزش معنوى و الهى ندارد، و حديث مشهور پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) لا عمل الا بالنية و انما 
الاعمال بالنيات اشاره به همين معنى است .

منظور از وجه الله همان ذات خدا است ، و گرنه خدا صورت جسمانى ندارد، و اين همان چيزى است كه در ساير آيات قرآن نيز روى آن تكيه و تاءكيد شده است ، در آيه 272 بقره مى خوانيم : و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله : ((شما جز براى خداوند انفاق نكنيد)) و در آيه 28 سوره كهف در توصيف همنشينان شايسته پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده است : و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه : ((با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و شام مى خوانند، و تنها ذات او را مى طلبند)).
و در آخرين توصيف ((ابرار)) مى فرمايد: ((آنها مى گويند: ما از پروردگارمان خائفيم از آن روز كه عبوس و شديد است )) (انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا).
اين سخن ممكن است زبان حال ((ابرار)) باشد يا زبان قال آنها.
تعبير از روز قيامت به روز ((عبوس )) و ((سخت )) با اينكه عبوس ‍ از صفات انسان است و به كسى مى گويند كه قيافه اش را درهم كشيده ، به خاطر تاءكيد بر وضع وحشتناك آن روز است ، يعنى آنقدر حوادث آن روز سخت و ناراحت كننده است كه نه تنها انسانها در آن روز عبوسند بلكه گوئى خود آن روز نيز عبوس است .
در اينكه ((قمطرير)) از چه ماده اى گرفته شده ؟ در ميان مفسران و ارباب لغت گفتگو است بعضى آن را از ((قمطر)) مى دانند، و بعضى آن را مشتق از ماده ((قطر)) (بر وزن مرغ ) و ميم را زائده مى دانند.
ولى مشهور همان اول است كه به معنى شديد و عبوس است .در اينجا سؤ الى پيش مى آيد و آن اينكه اگر ابرار تنها براى ذات پاك خدا كار مى كنند پس چرا مى گويند ما از عذاب روز قيامت بيمناكيم ، آيا انگيزه الهى ، با انگيزه ترس از عذاب قيامت ، سازگار است ؟!
اما با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، و آن اين كه آنها به هر حال به خاطر خدا گام بر مى دارند، و اگر از عذاب قيامت مى ترسند به خاطر آن است كه عذاب الهى است ، و اگر به نعمتهاى بهشت علاقه دارند چون اين نعمتها از ناحيه او است ، و اين همان چيزى است كه در باب ((نيت عبادت )) در فقه مطرح است كه مى گويند: قصد قربت در عبادات منافات با انگيزه علاقه به ثواب ، و ترس از عقاب ، و يا حتى كسب مواهب مادى اين دنيا از سوى خداوند (مانند نماز استسقا براى نزول باران ) ندارد، زيرا همه اينها بازگشت به خداوند مى كند، و به اصطلاح از قبيل ((داعى بر داعى )) است ، هر چند مرحله عالى عبادت اين است كه علاقه به نعمتهاى بهشت و ترس از عذاب دوزخ نيز انگيزه آن نباشد بلكه يك پارچه به عنوان ((حبالله )) انجام گيرد.
تعبير به ((انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا)) نيز شاهد بر اين است كه اين خوف نيز خوف از پروردگار است .
نكته قابل توجه اينكه دومين وصف از اوصاف پنجگانه ، و پنجمين وصف هر دو مساءله خوف است ، با اين تفاوت كه در اولى تنها سخن از خوف روز قيامت است و در دومى خوف از پروردگار در روز قيامت ، در يك مورد روز قيامت چنين توصيف شده كه شر آن گسترده است و در مورد ديگر عبوس و شديد است كه در واقع يكى گستردگى آن را مى رساند و ديگرى گستردگى كيفى را.
در آخرين آيه مورد بحث به نتيجه اجمالى اعمال نيك و نيات پاكى كه

((ابرار)) دارند اشاره كرده ، مى فرمايد: ((به خاطر همينها خداوند آنها را از شر آن روز نگهدارى مى كند، و در حالى كه با طراوت و مسرور و شادمان هستند از آنها استقبال مى كند)) (فوقاهم الله شر ذلك اليوم و لقاهم نظرة و سرورا).
((نظرة )) به معنى طراوت و خرمى و شادابى خاصى است كه بر اثر وفور نعمت و رفاه به انسان دست مى دهد، آرى رنگ رخسار آنها در آن روز آرامش و نشاط درونى آنان خبر مى دهد.
بنابراين اگر در دنيا به خاطر احساس مسؤ وليت از آن روز بيمناك بودند، خداوند در عوض آنها را در آن روز غرق شادمانى و سرور مى كند.
تعبير به ((لقاهم )) از تعبيرهاى بسيار جالبى است كه نشان مى دهد خداوند بزرگ از اين ميهمانان گرانقدر با لطف خاصش استقبال مى كند، و آنها را كه غرق شادى و سرورند در سايه رحمتش جاى مى دهد.
نكته :
سير كردن گرسنگان از بهترين حسنات است

نه تنها در آيات مورد بحث اطعام طعام را يكى از كارهاى برجسته ابرار و عباد الله مى شمرد، بلكه در بسيارى از آيات قرآن روى اين معنى تكيه و تاءكيد شده است ، و نشان مى دهد اين كار در پيشگاه خدا محبوبيت خاصى دارد.
و اگر نگاه به دنياى امروز كنيم كه طبق اخبار منتشره هر سال ميليونها نفر از گرسنگى مى ميرند، در حالى كه در مناطق ديگر دنيا آن قدر غذاى اضافى به زباله دانها مى ريزند كه حسابى براى آن نيست ، اهميت اين دستور اسلامى از يكسو و دورى دنياى امروز از موازين اخلاقى از سوى ديگر روشن مى گردد.

در روايات اسلامى نيز تاءكيد بسيار در اين زمينه ديده مى شود كه به عنوان نمونه چند حديث را در اينجا مى آوريم :
1 - در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است :

من اطعم ثلاثة نفر من المسلمين اطعمه الله من ثلاث جنان فى ملكوت السموات : ((كسى كه سه نفر از مسلمانان را اطعام كند خداوند او را از سه باغ بهشتى در ملكوت آسمانها اطعام خواهد كرد)).
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم :

من اطعم مؤ منا حتى يشبعه لم يدر احد من خلق الله ما له من الاجر فى الاخرة ، لا ملك مقرب ، و لا نبى مرسل الا الله رب العالمين : ((كسى كه مؤ منى را اطعام كند تا سير شود احدى از خلق خدا نمى داند چقدر در آخرت پاداش ‍ دارد، و نه فرشتگان مقرب الهى ، و نه پيامبران مرسل ، جز خداوند كه پروردگار عالميان است )).
در حديث ديگرى از همان امام آمده است كه فرمود:

لان اطعم مؤ منا محتاجا احب الى من ان ازوره ، و لان ازوره احب الى من ان اعتق عشر رقاب : ((اگر مؤ من نيازمندى را اطعام كنم نزد من محبوبتر است از اينكه تنها به ديدار او بروم ، و اگر بديدار او بروم نزد من محبوبتر است از اينكه ده برده را آزاد كنم ))!.
قابل توجه اينكه در روايات تنها روى نيازمندان و گرسنگان تكيه نشده بلكه در بعضى صريحا آمده است كه اطعام مؤ منان هر چند بى نياز باشند همچون آزاد كردن برده است ، و اين نشان مى دهد كه هدف از اين كار علاوه بر رفع نيازمنديها جلب محبت و تحكيم پيوندهاى دوستى و صميميت است ، به عكس آنچه در دنياى مادى امروز معمول است كه گاه دو دوست نزديك ، يا دو خويشاوند به مهمانخانه اى مى روند هر كدام بايد سهم خود را بپردازد گوئى مساءله ميهمانى كردن مخصوصا نفرات بسيار براى آنان بسيار شگفت آور است .
در بعضى از روايات نيز تصريح شده كه اطعام گرسنگان به طور مطلق (هر چند مؤ من و مسلمان هم نباشند) از افضل اعمال است ، چنانكه در روايتى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه فرمود:

من افضل الاعمال عند الله ابراد الكباد الحارة و اشباع الكباد الجائعة و الذى نفس محمد صلى الله عليه و آله بيده لا يؤ من بى عبد يبيت شبعان و اخوه - او قال جاره - المسلم جائع : ((يكى از برترين اعمال نزد خدا خنك كردن جگرهاى داغ است ، و سير كردن شكمهاى گرسنه ، سوگند به كسى كه جان محمد در دست او است بنده اى كه شب سير بخوابد و برادر - يا فرمود همسايه - مسلمانش گرسنه باشد به من ايمان نياورده است ))!.

منابع - تفسیر نمونه جلد 25 ذیل آیات ذکر شده

 

 

10-سوره الواقعه - آیات 10 و 11

 

((سابقون )) كسانى هستند كه نه تنها در ايمان پيشگامند، كه در اعمال خير و صفات و اخلاق انسانى نيز پيشقدمند، آنها ((اسوه )) و ((قدوه )) مردمند، و امام و پيشواى خلقند، و به همين دليل مقربان درگاه خداوند بزرگند.

 

بنابراين اگر بعضى از مفسران پيشگام بودن آنها را تنها به سبقت در طاعة الله (اطاعت

 

خدا) يا نمازهاى پنجگانه ، يا جهاد، يا هجرت ، يا توبه ، و امثال آن تفسير كرده اند، هر كدام

 

گوشه اى از اين مفهوم وسيع را مورد توجه قرار داده اند، وگرنه اين كلمه اينها و غير اينها

 

از خيرات و بركات را شامل مى شود، و نيز اگر در روايات اسلامى گاه ((سابقون )) به

 

چهار نفر ((هابيل )) و ((مؤ من آل فرعون )) و ((حبيب نجار)) كه هر كدام در امت خود پيشگام

 

بودند، و همچنين اميرمؤ منان على بن ابى طالب (عليه السلام ) كه نخستين مسلمان از

 

مردان بود تفسير شده ، در حقيقت بيان مصداقهاى روشن آن است ، و به معنى محدود ساختن

 

مفهوم آيه نيست .

در حديث ديگرى آمده است كه رسول خدا فرمود: اتدرون من السابقون الى ظل الله يوم القيامة ؟:

 

((آيا مى دانيد چه كسانى پيشگامان به سوى سايه لطف پروردگار در قيامتند))؟! اصحاب

 

عرض كردند: خدا و رسولش آگاهتر است ، فرمود: الذين اذ اعطوا الحق قبلوه ، و اذا سالوه بذلوه ،

 

و حكموا للناس كحكمهم لانفسهم : ((آنها كسانى هستند كه وقتى حق به آنها داده شود پذيرا مى گردند،

 

و هنگامى كه از حق سؤ ال شوند آنرا در اختيار مى گذارند، و درباره مردم آنگونه حكم مى كنند كه درباره خودشان ))!.

در بعضى از روايات نيز به پيامبران مرسل و غير مرسل تفسير شده است .

در حديثى نيز مى خوانيم كه ابن عباس مى گويد: از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) درباره اين آيه سؤ ال كردم ،

 

فرمود: جبرئيل به من چنين گفته است : ذلك على (عليه السلام ) و شيعته هم السابقون الى الجنة ، المقربون

 

من الله بكرامته لهم : ((آنها على (عليه السلام ) و پيروان او هستند كه پيشگامان به سوى بهشت و مقربان درگاه خدايند

 

به خاطر احترامى كه خدا براى آنها قائل شده است )).

ولى اينها نيز در حقيقت بيان مصداقهاى روشنى از مفهوم گسترده فوق است ، مفهومى كه همه پيشگامان را در هر امت

 

و ملتى شامل مى شود.

 

تفسیرنمونه

 

11-سوره الحاقه - آیه 12

 

لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ

 

فضيلت ديگرى از فضائل على (ع ).

در بسيارى از كتب معروف اسلامى اعم از تفسير و حديث آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام به هنگام نزول آيه فوق

 

(و تعيها اذن واعية ) فرمود: سالت ربى ان يجعلها اذن على : ((من از خدا خواستم كه گوش على را از اين گوشهاى

 

شنوا و نگهدارنده حقايق قرار دهد)) و به دنبال آن على (عليه السلام ) مى فرمود: ما سمعت من رسول الله

 

(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شيئا قط فنسيته الا و حفظته : ((من هيچ سخنى بعد از آن از رسول خدا نشنيدم

 

كه آن را فراموش كنم بلكه هميشه آن را به خاطر داشتم )).

در ((غاية المرام )) شانزده حديث در اين زمينه از طرق شيعه و اهل سنت نقل كرده است ، و ((محدث بحرانى ))

 

در تفسير ((البرهان )) از ((محمد بن عباس )) نقل مى كند كه در اين باره سى حديث از طرق عامه و خاصه نقل شده است .

و اين فضيلتى است بزرگ براى پيشواى بزرگ اسلام على (عليه السلام ) كه صندوقچه اسرار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )

 

و وارث تمام علوم رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، و به همين دليل بعد از او در مشكلاتى كه براى جامعه اسلامى

 

در مسائل علمى پيش مى آمد موافقان و مخالفان به او پناه مى بردند، و حل مشكل را از او مى خواستند كه در كتب تواريخ

 

مشروحا آمده است .

 

تفسیر نمونه

 

12-سوره والعادیات :

 

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

وَ الْعَدِيَتِ ضبْحاً(1) فَالْمُورِيَتِ قَدْحاً(2) فَالمُْغِيرَتِ صبْحاً(3) فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً(4)

 

فَوَسطنَ بِهِ جَمْعاً(5) إِنَّ الانسنَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ(6) وَ إِنَّهُ عَلى ذَلِك لَشهِيدٌ(7)

 

وَ إِنَّهُ لِحُب الْخَيرِ لَشدِيدٌ(8) أَ فَلا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثرَ مَا فى الْقُبُورِ(9) وَ حُصلَ مَا فى الصدُورِ(10)

 

إِنَّ رَبهُم بهِمْ يَوْمَئذٍ لَّخَبِيرُ(11)

 

بنام خداوند بخشنده مهربان

1 - سوگند به اسبان دوندهاى كه نفس زنان (به سوى ميدان جهاد) پيش ‍ رفتند.

2 - و سوگند به آنها (كه بر اثر برخورد سمشان به سنگهاى بيابان ) جرقه هاى آتش افروختند.

3 - و با دميدن صبح بر دشمن يورش بردند.

4 - و گرد و غبار به هر سو پراكنده كردند.

5 - و (ناگهان ) در ميان دشمن ظاهر شدند.

6 - كه انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش ناسپاس و بخيل است .

7 - و او خود نيز بر اين معنى گواه است .

8 - او علاقه شديدى به مال دارد.

9 - آيا نمى داند روزى كه تمام آنچه در قبرهاست زنده مى شود.

10 - و آنچه در درون سينه ها است آشكار مى گردد.

11 - در آن روز پروردگارشان از آنها كاملا با خبر است .

در حديثى آمده است كه اين سوره بعد از جنگ ذات السلاسل نازل شد و ماجرا چنين بود:

در سال هشتم هجرت به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خبر دادند كه دوازده هزار سوار

 

در سرزمين يابس جمع شده ، و با يكديگر عهد كرده اند كه تا پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم )

 

و على (عليه السلام ) را به قتل نرسانند و جماعت مسلمين را متلاشى نكنند از پاى ننشينند!

پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جمع كثيرى از ياران خود را به سركردگى بعضى از صحابه

 

به سراغ آنها فرستاد، ولى بعد از گفتگوهائى بدون نتيجه بازگشتند، سرانجام پيغمبر اكرم

 

(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) على (عليه السلام ) را با گروه كثيرى از مهاجر و انصار به نبرد آنها اعزام داشت

 

، آنها به سرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مى رفتند، و صبحگاهان دشمن را در حلقه

 

محاصره گرفتند، نخست اسلام را بر آنها عرضه داشتند چون نپذيرفتند هنوز هوا تاريك بود كه به آنها حمله كردند

 

و آنان را درهم شكستند، عده اى را كشتند، و زنان و فرزندانشان را اسير كردند، و اموال فراوانى به غنيمت گرفتند.

سوره و العاديات نازل شد در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه باز نگشته بودند، پيغمبر خدا

 

(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن روز براى نماز صبح آمد، و اين سوره را در نماز تلاوت فرمود، بعد از پايان نماز اصحاب

 

عرض كردند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم !.

فرمود: آرى ، على (عليه السلام ) بر دشمنان پيروز شد، و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد.

چند روز بعد على (عليه السلام ) با غنائم و اسيران به مدينه وارد شد

 

13-سوره التحریم آیه 4 :

 

إِن تَتُوبَا إِلى اللَّهِ فَقَدْ صغَت قُلُوبُكُمَا وَ إِن تَظهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبرِيلُ وَ صلِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلَئكةُ بَعْدَ ذَلِك ظهِيرٌ

 

اگر از كار خود توبه كنيد (به نفع شما است ) زيرا دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضد او دست به دست هم دهيد

 

(كارى از پيش ‍ نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور او است ، و همچنين جبرئيل و مؤ منان صالح ، و فرشتگان بعد از آنها پشتيبان

 

او هستند.

 

منظور از ((صالح المؤ منين )) كيست ؟لنگر

بدون شك ((صالح المؤ منين )) معنى وسيعى دارد كه همه مؤ منان صالح و با تقوا و كامل الايمان را شامل مى شود، هر چند

 

صالح در اينجا مفرد است ، و نه جمع ولى چون معنى جنسى دارد از آن عموميت استفاده مى شود.

اما در اينكه مصداق اتم و اكمل آن در اينجا كيست ؟ از روايات متعددى استفاده مى شود كه منظور ((امير مؤ منان ))

 

 على (عليه السلام ) است .

در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : لقد عرف رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عليا (عليه السلام )

 

اصحابه مرتين : اما مرة فحيث قال : من كنت مولاه فعلى مولاه و اما الثانية فحيث نزلت هذه الاية : فان الله هو مولاه و

 

جبريل و صالح المؤ منين ...)) اخذ رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيد على (عليه السلام ) فقال : ايها الناس ‍

 

هذا صالح المؤ منين !!: ((رسول خدا دو بار على (عليه السلام ) را (با صراحت ) به يارانش معرفى كرده يكبار آنجا كه فرمود:

 

(در غدير خم ): من كنت مولاه فعلى مولاه : ((هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است ))، و اما بار دوم هنگامى

 

كه آيه ان الله هو مولاه ... نازل شد، رسول خدا دست على (عليه السلام ) را گرفت و فرمود: اى مردم اين ((صالح المؤ منين ))

 

 است ))!

اين معنى را بسيارى از علماى اهل سنت نيز در كتابهاى خود نقل كرده اند از جمله علامه ((ثعلبى )) و علامه ((گنجى )) در

 

((كفاية الطالب )) و ((ابوحيان اندلسى )) و ((سبط ابن جوزى )) و غير آنها.

جمعى از مفسران از جمله ((سيوطى )) در ((درالمنثور)) ذيل آيه مورد بحث و ((قرطبى )) در تفسير معروف خود و همچنين

 

 ((آلوسى )) در ((روح المعانى )) در تفسير همين آيه اين روايت را نقل كرده اند.

نويسنده ((روح البيان )) بعد از نقل اين روايت از ((مجاهد)) مى گويد: مؤ يد اين حديث ، حديث معروف ((منزله )) است كه

 

پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به على (عليه السلام ) فرمود: انت منى بمنزلة هارون من موسى ، زيرا عنوان

 

 ((صالحين )) در آيات قرآن براى انبياء آمده است ، از جمله در آيه و كلا جعلنا صالحين (انبياء - 72) و در آيه الحقنا

 

بالصالحين (يوسف - 101) مى باشد (كه در اولى عنوان ((صالح )) به جمعى از انبياء، و در دومى به حضرت يوسف اطلاق

 

شده است ) و هنگامى كه على (عليه السلام ) به منزله ((هارون )) باشد، او نيز مصداق صالح است (دقت كنيد).

 

 

دیدگاه های کاربران

هیچ دیدگاهی برای این مطلب وارد نشده است!

ارسال دیدگاه

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی